هزار و یک شهر
91 subscribers
218 photos
25 videos
183 links
پایگاه خبری هزار و یک شهر
www.hezaaroyekshahr.ir
Download Telegram
🌱 در حسرتِ دیدارِ گُل
🖋 #معصومه_ابوالحسنی

همه دارند می‌روند #باغ_لاله. عکس‌هایشان را که می‌بینم هوش از سرم می‌رود، به کندری‌ها با این هوش و پشتکارشان غبطه می‌خورم.

گُل‎ها خیلی متنوعند. لاله‌های رنگی روی دامنه‌ی کوه چیده شد‌ه‌اند؛ طبقه طبقه و رنگ رنگ. از بچگی عاشق گُل #لاله بوده‌ام. می‌رفتیم کوه، یک بغل لاله‌ی زرد یا سرخ می‌چیدم و به خانه که می‌رسیدم داد می‌زدم: "مادر بیا برات گُل آوردم" و مادر شهربانو گُل‌ها رو توی تنگ روی طاقچه می‌گذاشت.

گُل‌های #کندر درشتند؛ گوشتی و آبدار. مثل گُل‌های خود کوه ریز و کم پَر نیستند. نهر آبی بین طبقات کشیده شده. توی تبلیغات مسئولش می‌گفت که یک و نیم میلیارد خرجش کرده‌اند. فامیلی‌اش پهلوانی بود؛ مثل بچه‌های عمو صادق ولی شبیه آن‌ها نبود.

هیچ‌کدام از پسرهای عمو آن‌قدر لاغر و ریز اندام نبودند. نادر که کوچک‌تر از همه‌ی پسرها بود از در تو نمی‌آمد. عمو محمد نصیحتش می‌کرد و می‌گفت: "به جای گیوه کفش بپوش تا پاهات آنقدر بزرگ نشن"...


🔽متنِ کاملِ این #روایت را در #هزار_و_یک_شهر بخوانید:
https://b2n.ir/177313

▫️هزار و یک شهر در تلگرام @hezaaryekshahr
✔️هتلی که به همت دکتر #تقی_رازی بیمارستان شد

‌‌جنگ آغاز شده بود و شهر اهواز آماج حملات هوایی دشمن بود. انبوه مجروحان به بیمارستان امام می‌آمدند و من{دکتر تقی رازی رئیس بیمارستان}، مستأصل و ناتوان شده بودم. نه مجروحان و بیماران امنیّت داشتند، نه پزشکان و پرستاران و نه هیچ‌کس دیگر. من و امثال من از جنگ چه می‌دانستیم؟ هیچ... ‌

‌‌‌‌ناگهان گرفتار جنگ شده بودیم و تصمیم گرفته بودیم بمانیم و با آن بجنگیم. باید فکری می‌شد. به یک زیرزمین بزرگ و امن نیاز داشتیم تا آنجا را اطاق عمل کنیم. پس از چند روز استیصال و ناتوانی ناگهان فکری به ذهنم رسید. یاد زیرزمینی بزرگ و خوب افتادم که مدت‌ها قبل در یک مراسم عروسی دیده بودم. ‌ بی‌درنگ دکتر فربد، معاونم را صدا کردم ...



🔽متنِ کاملِ این #روایت را در #هزار_و_یک_شهر بخوانید:
https://b2n.ir/294474

▫️هزار و یک شهر در تلگرام @hezaaryekshahr
▫️هزار و یک شهر در اینستاگرام @hezaaroyekshahr