به خاطر حافظ!
#میرزا_شکورزاده میگفت سالهای ۱۹۵۷ تا ۱۹۶۰ برای کوچاندن اجباری مردم از #مسچاه_کوهی در تاجیکستان، بلشویکها سقف خانههای کسانی را که تمرّد میکردند سوراخ میکردند و خانوادهها و بار و بنهشان را بهزور سوار بر کامیونهای ارتشی میکردند... عدهای در کوهها پنهان شده بودند تا پس از رفتن ارتشیها بر سر خانه و زندگیشان برگردند...
یکی از مأمورین محلی وارد خانهء #عبدالشهید در روستای #خودگیف_سایه میشود، درحالی که صاحبخانه به کوه پناه برده بود، آن مأمور دولتی به دلیل فارسیدانی، وقتی دیوان #حافظ همراه با شرحش را مییابد با خود میبرد.
مأموران میروند و عبدالشهید از کوه به زیر میآید و از کسانی که در نوبت کوچ بودند میپرسد: «چه شد»؟
میگویند دیوان حافظ تو را بردند.
عبدالشهید سراسیمه در پی بلشویکها میشود و آنها را در اردوگاهشان مییابد. وارد چادر رئیس میشود و میپرسد: «چرا دیوان حافظ مرا با خود بردید»؟
در جواب میگویند: «اگر کتابت را میخواهی باید با بار و بنه بیایی اینجا تا آن را پس بدهیم»...
او برای گرفتن کتابش به ناچار تمکین میکند و فردای آن روز با اهل عائله و اسباب و اثاثیه میآید و کتابش را میگیرد و سوار کامیون میشود به مقصد #مسچاه_نو که در دشتهای خجند در نظر گرفته بودند...
در میان مردم کوهستان مسچاه روایتی بوده است که میگوید روزگاری میآید که کافران قرآن را از دسترس خلق خارج میکنند، در آن روزگار مردم با غزلهای حافظ نماز میخوانند!
عبدالشهید این روایت را از مویسفیدها شنیده بود و وقتی دید کمونیستها قرآن را از مردم گرفتهاند فردای آن روز در آن احوال به خاطر از دست ندادن دیوان حافظ، جلای وطن میکند...
پسرش میگفت سه سال بعد با تغییر شرایط، عبدالشهید دوباره پنهانی به مسچاه کوهی بازگشت...
#بازنشر_به_مناسبت_روز_حافظ
#زنده_باد_زبان
#انتشارات_آرون_۱۳۹۸
#حسن_قریبی
@hassangharibi
#میرزا_شکورزاده میگفت سالهای ۱۹۵۷ تا ۱۹۶۰ برای کوچاندن اجباری مردم از #مسچاه_کوهی در تاجیکستان، بلشویکها سقف خانههای کسانی را که تمرّد میکردند سوراخ میکردند و خانوادهها و بار و بنهشان را بهزور سوار بر کامیونهای ارتشی میکردند... عدهای در کوهها پنهان شده بودند تا پس از رفتن ارتشیها بر سر خانه و زندگیشان برگردند...
یکی از مأمورین محلی وارد خانهء #عبدالشهید در روستای #خودگیف_سایه میشود، درحالی که صاحبخانه به کوه پناه برده بود، آن مأمور دولتی به دلیل فارسیدانی، وقتی دیوان #حافظ همراه با شرحش را مییابد با خود میبرد.
مأموران میروند و عبدالشهید از کوه به زیر میآید و از کسانی که در نوبت کوچ بودند میپرسد: «چه شد»؟
میگویند دیوان حافظ تو را بردند.
عبدالشهید سراسیمه در پی بلشویکها میشود و آنها را در اردوگاهشان مییابد. وارد چادر رئیس میشود و میپرسد: «چرا دیوان حافظ مرا با خود بردید»؟
در جواب میگویند: «اگر کتابت را میخواهی باید با بار و بنه بیایی اینجا تا آن را پس بدهیم»...
او برای گرفتن کتابش به ناچار تمکین میکند و فردای آن روز با اهل عائله و اسباب و اثاثیه میآید و کتابش را میگیرد و سوار کامیون میشود به مقصد #مسچاه_نو که در دشتهای خجند در نظر گرفته بودند...
در میان مردم کوهستان مسچاه روایتی بوده است که میگوید روزگاری میآید که کافران قرآن را از دسترس خلق خارج میکنند، در آن روزگار مردم با غزلهای حافظ نماز میخوانند!
عبدالشهید این روایت را از مویسفیدها شنیده بود و وقتی دید کمونیستها قرآن را از مردم گرفتهاند فردای آن روز در آن احوال به خاطر از دست ندادن دیوان حافظ، جلای وطن میکند...
پسرش میگفت سه سال بعد با تغییر شرایط، عبدالشهید دوباره پنهانی به مسچاه کوهی بازگشت...
#بازنشر_به_مناسبت_روز_حافظ
#زنده_باد_زبان
#انتشارات_آرون_۱۳۹۸
#حسن_قریبی
@hassangharibi
کمین!
در بخش بیماران خارجی بیمارستان Asklepios Klinik Barmbek هامبورگ، زنی ساعتها پشت پنجره زانو میزد و از یک گوشه به رهگذران خیره میشد.
یک روز در پیادهرو مردی را با ریش بلند دید که بر سر زنی فریاد میزند.
بیاختیار دستش را روی زمین کشید...دنبال چیزی میگشت.
برادرش با حیرت گفت:
میبینید خانم دکتر؟
او هنوز فکر میکند اینجا #کوبانی است!
دارد دنبال تفنگش میگردد!!
#حسن_قریبی
@hassangharibi
در بخش بیماران خارجی بیمارستان Asklepios Klinik Barmbek هامبورگ، زنی ساعتها پشت پنجره زانو میزد و از یک گوشه به رهگذران خیره میشد.
یک روز در پیادهرو مردی را با ریش بلند دید که بر سر زنی فریاد میزند.
بیاختیار دستش را روی زمین کشید...دنبال چیزی میگشت.
برادرش با حیرت گفت:
میبینید خانم دکتر؟
او هنوز فکر میکند اینجا #کوبانی است!
دارد دنبال تفنگش میگردد!!
#حسن_قریبی
@hassangharibi
گزارش سفر عبدالخلیل خالقزاده به ایران
(رئیس بیمارستان تخصصی ابنسینا در تاجیکستان و مؤلف کتاب #ماجرای_رفته)
«در آخرهای ماه آوریل و روزهای اول مِی سال روان (جاری) سفر معمولی از آن سفرهای نیمکاری نیمتفریحی به ایران داشتم که به طور غیر عادی انجامید. دربارهٔ فرجام غیرعادی این سفر در آخر خواهم نوشت. نخست برخی برداشتهایم را از این سفر به دوستان عرض میدارم که مطمئنم از منفعت خالی نخواهد بود.
اصلاً نیت کرده بودم که در مسئلههای تأمینات بیمارستان ابنسینا در تاجیکستان با همراهی دوست عزیزم دکتر #علی_سلامت دیدار و گفتگوهایی انجام داده، با استفاده از دعوت رفیق شفیق #حسن_قریبی (رئیس پژوهشگاه فرهنگ فارسی_تاجیکی) از زادگاه او #کاشان و #یزد و آتشکدهٔ آن با اتفاق دکتر #اصغر_دادبه، که خود زادهٔ این شهر کهنبنیاد است، ببینم...»
#قلمیاران_شماره_۲۰
ماهنامهٔ سراسری فرهنگی اجتماعی
#شهریور_و_مهر_۱۳۹۸
@hassangharibi
(رئیس بیمارستان تخصصی ابنسینا در تاجیکستان و مؤلف کتاب #ماجرای_رفته)
«در آخرهای ماه آوریل و روزهای اول مِی سال روان (جاری) سفر معمولی از آن سفرهای نیمکاری نیمتفریحی به ایران داشتم که به طور غیر عادی انجامید. دربارهٔ فرجام غیرعادی این سفر در آخر خواهم نوشت. نخست برخی برداشتهایم را از این سفر به دوستان عرض میدارم که مطمئنم از منفعت خالی نخواهد بود.
اصلاً نیت کرده بودم که در مسئلههای تأمینات بیمارستان ابنسینا در تاجیکستان با همراهی دوست عزیزم دکتر #علی_سلامت دیدار و گفتگوهایی انجام داده، با استفاده از دعوت رفیق شفیق #حسن_قریبی (رئیس پژوهشگاه فرهنگ فارسی_تاجیکی) از زادگاه او #کاشان و #یزد و آتشکدهٔ آن با اتفاق دکتر #اصغر_دادبه، که خود زادهٔ این شهر کهنبنیاد است، ببینم...»
#قلمیاران_شماره_۲۰
ماهنامهٔ سراسری فرهنگی اجتماعی
#شهریور_و_مهر_۱۳۹۸
@hassangharibi
ذوالقرنین به روایت دکتر مجتبائی!
اول مرداد ماه (۱۳۹۸) همزمان با مراسم بزرگداشت استاد دکتر #فتحالله_مجتبائی در دایرةالمعارف بزرگ اسلامی، آئین رونمایی از مجموعه مقالهٔ او با عنوان «گفتارهایی در تاریخ و فرهنگ» نیز برگزار شد.
یکی از مقالههای این مجموعه، با عنوان #ذوالقرنین است که با شیوهای نو و با استناد به متون در پی یافتن رابطهٔ ذوالقرنین با #اسکندر_مقدونی و #کورش_کبیر است که نتیجهٔ آن خواندنی است...!
دکتر مجتبائی در ابتدای مقاله از #ابوکرب_شمّر یمنی یاد میکند و مینویسد:
«دربارهٔ ابوکرب شمّر و کشورگشاییهای او در شرق و غرب جهان و فتح #سغد و #سمرقند و برخی از شهرهای چین به دست او، در میان اعراب آن روزگار افسانههایی رواج داشته است، و گفتهاند که شهر سمرقند را ویران کرد و نام او بر این شهر به صورت #شمرکند برجا ماند؛ نیز گفتهاند که در جنگ با ایرانیان، #کیکاووس به دست او اسیر شد و #رستم به یمن رفت و او را نجات داد، و سر انجام به فرمان #گستاسب کشته شد. به گفتهٔ #حمزهٔ_اصفهانی، شباهت کارهای امیر #حمیری با آنچه دربارهٔ اسکندر مقدونی گفتهاند موجب شده است که راویان اخبار در صدر اسلام فتوحات او را به خطا به اسکندر مقدونی نسبت دهند. و لقب «ذوالقرنین» (مانند سایر القابی که به «ذو» ختم میشوند و از ویژگیهای القاب حمیریان یمن است) در این مورد اشاره به دو گیسوی بافتهشدهٔ اوست...».ص۱۲۱
به کوشش #میترا_حسنی
#حسن_قریبی
@hassangharibi
اول مرداد ماه (۱۳۹۸) همزمان با مراسم بزرگداشت استاد دکتر #فتحالله_مجتبائی در دایرةالمعارف بزرگ اسلامی، آئین رونمایی از مجموعه مقالهٔ او با عنوان «گفتارهایی در تاریخ و فرهنگ» نیز برگزار شد.
یکی از مقالههای این مجموعه، با عنوان #ذوالقرنین است که با شیوهای نو و با استناد به متون در پی یافتن رابطهٔ ذوالقرنین با #اسکندر_مقدونی و #کورش_کبیر است که نتیجهٔ آن خواندنی است...!
دکتر مجتبائی در ابتدای مقاله از #ابوکرب_شمّر یمنی یاد میکند و مینویسد:
«دربارهٔ ابوکرب شمّر و کشورگشاییهای او در شرق و غرب جهان و فتح #سغد و #سمرقند و برخی از شهرهای چین به دست او، در میان اعراب آن روزگار افسانههایی رواج داشته است، و گفتهاند که شهر سمرقند را ویران کرد و نام او بر این شهر به صورت #شمرکند برجا ماند؛ نیز گفتهاند که در جنگ با ایرانیان، #کیکاووس به دست او اسیر شد و #رستم به یمن رفت و او را نجات داد، و سر انجام به فرمان #گستاسب کشته شد. به گفتهٔ #حمزهٔ_اصفهانی، شباهت کارهای امیر #حمیری با آنچه دربارهٔ اسکندر مقدونی گفتهاند موجب شده است که راویان اخبار در صدر اسلام فتوحات او را به خطا به اسکندر مقدونی نسبت دهند. و لقب «ذوالقرنین» (مانند سایر القابی که به «ذو» ختم میشوند و از ویژگیهای القاب حمیریان یمن است) در این مورد اشاره به دو گیسوی بافتهشدهٔ اوست...».ص۱۲۱
به کوشش #میترا_حسنی
#حسن_قریبی
@hassangharibi
ما را دم شمشیر سکندر نکشد
خونخوارگی لشکر سنجر نکشد
ما یوسف دوران خودیم و ما را
جز جهل مرکب برادر نکشد
#شعر_نغز
#گلنظر_کلدی
@hassangharibi
خونخوارگی لشکر سنجر نکشد
ما یوسف دوران خودیم و ما را
جز جهل مرکب برادر نکشد
#شعر_نغز
#گلنظر_کلدی
@hassangharibi
قصوری نیست در بیگانگی اما نه هر وقتی!
#وحشی_بافقی
🔹سالها پیش میزبان یکی از نزدیکان بودم. در خلال میزبانی برای سرگرمی یکی از کارهای #برونو_بوزتو (Bruno Bozzetto)، انیماتور و کارگردان سرشناس پویانمایی #ایتالیایی را برای او به نمایش گذاشتم.
بعد از مدتی از اتفاق گذر او به ایتالیا افتاد و یک روز از آنجا تلفن کرد و گفت باور میکنی امروز چه کسی را دیدم؟
پرسیدم: چه کسی؟
جواب داد: برونو بوزتو!
خوشحال شدم و پرسیدم چی شد که او را دیدی؟
گفت برای مراسمی از او دعوت کردیم و قرار شد من به عنوان نمایندهٔ ایران با او ملاقات کنم و ...
در ادامه گفت این حرفها را رها کن باور نمیکنی چقدر حس خوبی داشتم و چقدر خوشحال بودم از اینکه با نام او آشنا و نمونهکارهای او را دیده بودم. همینکه به او گفتم من تعدادی از انیمیشنهای کوتاه شما را دیدهام بسیار خرسند شد و دیدارمان به مراتب دوستانه و مفیدتر برگزار شد...
🔹سال ۱۳۹۶ مراسم #زندهیاد_باباجان_غفورف (۱۹۰۹_۱۹۷۷) قهرمان ملی تاجیکستان، آکادمیسین و مؤلف کتاب معروف #تاجیکان را در انجمن آثار و مفاخر فرهنگی برگزار میکردیم. قبل از مراسم یکی از مسئولین تصمیمگیر در حوزهٔ برونمرزی و البته تاجیکستان تلفن کرد و حین صحبت از کموکیف برنامه پرسید: «خودشون هم آمدهاند»؟
پرسیدم: «خود کی»؟
گفت: «باباجان غفورف»!
گفتم: خدا رحمتش کند!
#حسن_قریبی
@hassangharibi
#وحشی_بافقی
🔹سالها پیش میزبان یکی از نزدیکان بودم. در خلال میزبانی برای سرگرمی یکی از کارهای #برونو_بوزتو (Bruno Bozzetto)، انیماتور و کارگردان سرشناس پویانمایی #ایتالیایی را برای او به نمایش گذاشتم.
بعد از مدتی از اتفاق گذر او به ایتالیا افتاد و یک روز از آنجا تلفن کرد و گفت باور میکنی امروز چه کسی را دیدم؟
پرسیدم: چه کسی؟
جواب داد: برونو بوزتو!
خوشحال شدم و پرسیدم چی شد که او را دیدی؟
گفت برای مراسمی از او دعوت کردیم و قرار شد من به عنوان نمایندهٔ ایران با او ملاقات کنم و ...
در ادامه گفت این حرفها را رها کن باور نمیکنی چقدر حس خوبی داشتم و چقدر خوشحال بودم از اینکه با نام او آشنا و نمونهکارهای او را دیده بودم. همینکه به او گفتم من تعدادی از انیمیشنهای کوتاه شما را دیدهام بسیار خرسند شد و دیدارمان به مراتب دوستانه و مفیدتر برگزار شد...
🔹سال ۱۳۹۶ مراسم #زندهیاد_باباجان_غفورف (۱۹۰۹_۱۹۷۷) قهرمان ملی تاجیکستان، آکادمیسین و مؤلف کتاب معروف #تاجیکان را در انجمن آثار و مفاخر فرهنگی برگزار میکردیم. قبل از مراسم یکی از مسئولین تصمیمگیر در حوزهٔ برونمرزی و البته تاجیکستان تلفن کرد و حین صحبت از کموکیف برنامه پرسید: «خودشون هم آمدهاند»؟
پرسیدم: «خود کی»؟
گفت: «باباجان غفورف»!
گفتم: خدا رحمتش کند!
#حسن_قریبی
@hassangharibi
انتشار رمان اجتماعی پایها و رویها در ایران!
عبدالقادر رستم، نویسنده و پژوهشگر سرشناس تاجیک، «ایجادکاری» بسیار آرام اما پرسروصداست. آرام است به خاطر اینکه دور از جنجالهای محفلی و آکادمیک مشغول کار خود است؛ و پرسروصداست به دلیل اینکه غالباً خروجی کارهایش مورد توجه قرار میگیرد.
به ادبیات سنتی مسلط است و در این حوزه صاحب اثر است؛ تصحیح و حاشیهنویسی بر دیوان #استاد_رودکی از آن جمله است که در دوشنبه و خجندِ تاجیکستان و آلماتیِ قزاقستان (انتشارات آتاموره، ۲۰۰۷) به #خط_سیریلیک منتشر شده و به خط فارسی در ایران (مؤسسهٔ فرهنگی اکو، ۱۳۹۱) در چند نوبت به چاپ رسیده است. پیشتر چند داستان کوتاه او را دکتر #علی_محمدی به فارسی برگردان و در مجلهٔ نوشتا (شمارهٔ پانزدهم، ۱۳۸۹) منتشر کرده بود که آنها را خوانده بودم. چند کتاب دیگر نیز از او دیده بودم که چون به خط سیریلیک بود خواندنش برایم سخت بود و نخواندم؛ کتابهایی مثل: بُرسِ (کاج) دوریشه (دوشنبه، عرفان، ۱۹۸۶) و رودکی، فراموشی چنگیزخان و خر (آلماتی، ۲۰۰۳)، چایخانهٔ راحت (دوشنبه، انتشارات شجاعیان، ۲۰۱۰)...
#یادداشت_ویراستار
#حسن_قرببی
#انتشتارات_آرون
@hassangharibi
عبدالقادر رستم، نویسنده و پژوهشگر سرشناس تاجیک، «ایجادکاری» بسیار آرام اما پرسروصداست. آرام است به خاطر اینکه دور از جنجالهای محفلی و آکادمیک مشغول کار خود است؛ و پرسروصداست به دلیل اینکه غالباً خروجی کارهایش مورد توجه قرار میگیرد.
به ادبیات سنتی مسلط است و در این حوزه صاحب اثر است؛ تصحیح و حاشیهنویسی بر دیوان #استاد_رودکی از آن جمله است که در دوشنبه و خجندِ تاجیکستان و آلماتیِ قزاقستان (انتشارات آتاموره، ۲۰۰۷) به #خط_سیریلیک منتشر شده و به خط فارسی در ایران (مؤسسهٔ فرهنگی اکو، ۱۳۹۱) در چند نوبت به چاپ رسیده است. پیشتر چند داستان کوتاه او را دکتر #علی_محمدی به فارسی برگردان و در مجلهٔ نوشتا (شمارهٔ پانزدهم، ۱۳۸۹) منتشر کرده بود که آنها را خوانده بودم. چند کتاب دیگر نیز از او دیده بودم که چون به خط سیریلیک بود خواندنش برایم سخت بود و نخواندم؛ کتابهایی مثل: بُرسِ (کاج) دوریشه (دوشنبه، عرفان، ۱۹۸۶) و رودکی، فراموشی چنگیزخان و خر (آلماتی، ۲۰۰۳)، چایخانهٔ راحت (دوشنبه، انتشارات شجاعیان، ۲۰۱۰)...
#یادداشت_ویراستار
#حسن_قرببی
#انتشتارات_آرون
@hassangharibi
چرا و چگونه بترسیم!
#بازنشر
وقتی کتاب #رسوم_دارالخلافه اثر #هلال_صابی (ترجمهٔ دکتر شفیعی کدکنی، بنیاد فرهنگ، تهران۱۳۴۶) را میخواندم؛ به نظرم رسید این کتاب کوچک، اگرچه به جهت تاریخی اهمیت دارد، اما به لحاظ محتوا #خودآموز مختصری است که به خوانندگان دوران خود (قرن ۴) میآموزد که چگونه و چرا باید از خلفا و وابستگان او بترسند!
چگونه خود را هیچ انگارند، چگونه خود را تحقیر کنند، چگونه و به چه میزان چربزبانی کنند، چگونه دعا کنند، چگونه ثنا کنند، چگونه خطاها را تأیید کنند، چگونه بنویسند، چگونه ننویسند و کلی از این چگونهها همراه با ذکر شواهد از عاقبت شوم کسانی که این رسوم را رعایت نکرده بودند. (نعوذ بالله من قضاء سوء)!
این مقدمه را نوشتم که بگویم در طول خواندن رسوم دارالخلافه دائم یاد رمان اجتماعی استاد #عبدالقادر_رستم، نویسندهٔ توانای معاصر تاجیک، به نام #پایها_و_رویها افتادم که سال گذشته (۲۰۱۸) در تاجیکستان منتشر شد.
در مورد ساختار رمان اظهار نظر نمیکنم چون تخصصی ندارم. اما در مورد محتوا به همین بسنده میکنم که درونمایهٔ اصلی ماجرا بر مبنای یک ترس دیرپای تاریخی در نهاد #فرهنگیان_ایرانی یا #ایرانیان_فرهنگی است و کًُنشها و واکنشهای شخصیتها بر مبنای همان چرا و چگونه #ترسیدن شکل گرفته است. ترسی که نویسنده از قول یکی از شخصیتهای رمان میگوید: «یعنی ما در ساختن خویش، در ایجاد کردن خود اختیار محدودی داریم... این ترس هفتلایی از هراس پشت هفتمم از اعراب، بیم جد ششمم از غُزها، سهم پشت پنجمم از مغولان، ترس بابایم از ترکان اشترخانی و مَنغیت و روس ترکیب یافته، به خون من رسیده است... تنها با تلاش یک نفر بر آن پیروز نمیتوان شد». و جای دیگری وقتی دوستی به یاری قهرمان فرهنگی داستان میآید و او را از آزار یک مست مزاحم خلاص میکند؛ به نقل از یک فیلسوف خیالی یا واقعی مینویسد:
«گاهی یک مشت آبدار از یک جوال دلیل و برهان بیشتر نیرو دارد».
#حسن_قریبی
@hassangharibi
#بازنشر
وقتی کتاب #رسوم_دارالخلافه اثر #هلال_صابی (ترجمهٔ دکتر شفیعی کدکنی، بنیاد فرهنگ، تهران۱۳۴۶) را میخواندم؛ به نظرم رسید این کتاب کوچک، اگرچه به جهت تاریخی اهمیت دارد، اما به لحاظ محتوا #خودآموز مختصری است که به خوانندگان دوران خود (قرن ۴) میآموزد که چگونه و چرا باید از خلفا و وابستگان او بترسند!
چگونه خود را هیچ انگارند، چگونه خود را تحقیر کنند، چگونه و به چه میزان چربزبانی کنند، چگونه دعا کنند، چگونه ثنا کنند، چگونه خطاها را تأیید کنند، چگونه بنویسند، چگونه ننویسند و کلی از این چگونهها همراه با ذکر شواهد از عاقبت شوم کسانی که این رسوم را رعایت نکرده بودند. (نعوذ بالله من قضاء سوء)!
این مقدمه را نوشتم که بگویم در طول خواندن رسوم دارالخلافه دائم یاد رمان اجتماعی استاد #عبدالقادر_رستم، نویسندهٔ توانای معاصر تاجیک، به نام #پایها_و_رویها افتادم که سال گذشته (۲۰۱۸) در تاجیکستان منتشر شد.
در مورد ساختار رمان اظهار نظر نمیکنم چون تخصصی ندارم. اما در مورد محتوا به همین بسنده میکنم که درونمایهٔ اصلی ماجرا بر مبنای یک ترس دیرپای تاریخی در نهاد #فرهنگیان_ایرانی یا #ایرانیان_فرهنگی است و کًُنشها و واکنشهای شخصیتها بر مبنای همان چرا و چگونه #ترسیدن شکل گرفته است. ترسی که نویسنده از قول یکی از شخصیتهای رمان میگوید: «یعنی ما در ساختن خویش، در ایجاد کردن خود اختیار محدودی داریم... این ترس هفتلایی از هراس پشت هفتمم از اعراب، بیم جد ششمم از غُزها، سهم پشت پنجمم از مغولان، ترس بابایم از ترکان اشترخانی و مَنغیت و روس ترکیب یافته، به خون من رسیده است... تنها با تلاش یک نفر بر آن پیروز نمیتوان شد». و جای دیگری وقتی دوستی به یاری قهرمان فرهنگی داستان میآید و او را از آزار یک مست مزاحم خلاص میکند؛ به نقل از یک فیلسوف خیالی یا واقعی مینویسد:
«گاهی یک مشت آبدار از یک جوال دلیل و برهان بیشتر نیرو دارد».
#حسن_قریبی
@hassangharibi
Forwarded from فرهنگستان زبان و ادب فارسی
@theapll
چاپ دوم کتاب زنده باد زبان: سه سال در میان تاجیکان
حسن قریبی، رئیس سابق روابطعمومی و نمایندۀ فرهنگستان زبان و ادب فارسی در مجامع علمی و فرهنگی تاجیکستان، از سال ۱۳۹۴ به ریاست پژوهشگاه فرهنگ فارسی ـ تاجیکی در شهر دوشنبه، پایتخت تاجیکستان، منصوب شد.
پژوهشگاه فرهنگ فارسی ـ تاجیکی در سال ۱۳۷۴ به همّت سفارت جمهوری اسلامی ایران در تاجیکستان تأسیس شد. در اساسنامۀ این پژوهشگاه دربارۀ اهداف تأسیس آن چنین آمده است: تعمیق مناسبات دو کشور جمهوری اسلامی ایران و جمهوری تاجیکستان، از طریق کمک به ایجاد ادبیات جدید فرهنگی (تاریخ، زبانشناسی، آداب و سنن)، در حوزۀ شرقی تمدن ایرانی (ماوراءالنهر، افغانستان، اویغورستان و مناطق جنوبی فدراسیون روسیه). پس از توافق «بنیاد سعدی» با وزارت امور خارجۀ جمهوری اسلامی ایران، حسن قریبی به نمایندگی از بنیاد سعدی در مرحلۀ جدید، در زمینههای پژوهش، تألیف، ترجمه و برگردان، ویرایش و نشر آثار علمی و آموزشی و ادبی و فرهنگی، با رویکرد همکاری بیشتر و عمیقتر با مراکز علمی و آموزشی تاجیکستان، به فعالیت پرداخت.
مجموعۀ زنده باد زبان، با عنوان فرعی سه سال در میان تاجیکان شامل خاطرات کوتاه فرهنگی و یادداشتها و برداشتها و سخنرانیهای اوست که در طول سه سال مأموریت خود در این کشور نگاشته است. برخی از این خاطرات و یادداشتها پیشتر در فضای مجازی و مطبوعات ایران و تاجیکستان منتشر شده بود. در این مجموعه دو مصاحبه نیز آمده است؛ یکی گفتوگویی که در نخستین ماه ورود به تاجیکستان (مردادماه ۱۳۹۴) صورت پذیرفته و دیگری در آخرین ماه مأموریت سهسالۀ او در این کشور (خردادماه ۱۳۹۷). عناوین برخی از مطالب دیگری که در این مجموعه آمده عبارت است از: از مرو تا کوچهمروی؛ همگونسازی؛ واژهگزینی در ایران و تاجیکستان؛ اصطلاحات خویشاوندی در تاجیکستان؛ چند واژۀ فریبکار در فارسی تاجیکی؛ مخاطب در شعر معاصر تاجیکستان؛ این قند پارسی به کجاها که میرود؛ خوشنویسی در میان تاجیکان؛ نام برخی مشاغل و حرفهها در تاجیکستان؛ پنجرهای رو به ایران فرهنگی و… .
کتاب زنده باد زبان: سه سال در میان تاجیکان، نوشتۀ حسن قریبی است که انتشارات آروَن چاپ دوم آن را در ۱۱۰۰ نسخه و به بهای ۴۳هزار تومان منتشر کرده است.
apll.ir/1398/08/14/زنده-باد-زبان-سه-سال-در-میان-تاجیکان-2
https://apll.ir/wp-content/uploads/2019/11/B140898.jpg
چاپ دوم کتاب زنده باد زبان: سه سال در میان تاجیکان
حسن قریبی، رئیس سابق روابطعمومی و نمایندۀ فرهنگستان زبان و ادب فارسی در مجامع علمی و فرهنگی تاجیکستان، از سال ۱۳۹۴ به ریاست پژوهشگاه فرهنگ فارسی ـ تاجیکی در شهر دوشنبه، پایتخت تاجیکستان، منصوب شد.
پژوهشگاه فرهنگ فارسی ـ تاجیکی در سال ۱۳۷۴ به همّت سفارت جمهوری اسلامی ایران در تاجیکستان تأسیس شد. در اساسنامۀ این پژوهشگاه دربارۀ اهداف تأسیس آن چنین آمده است: تعمیق مناسبات دو کشور جمهوری اسلامی ایران و جمهوری تاجیکستان، از طریق کمک به ایجاد ادبیات جدید فرهنگی (تاریخ، زبانشناسی، آداب و سنن)، در حوزۀ شرقی تمدن ایرانی (ماوراءالنهر، افغانستان، اویغورستان و مناطق جنوبی فدراسیون روسیه). پس از توافق «بنیاد سعدی» با وزارت امور خارجۀ جمهوری اسلامی ایران، حسن قریبی به نمایندگی از بنیاد سعدی در مرحلۀ جدید، در زمینههای پژوهش، تألیف، ترجمه و برگردان، ویرایش و نشر آثار علمی و آموزشی و ادبی و فرهنگی، با رویکرد همکاری بیشتر و عمیقتر با مراکز علمی و آموزشی تاجیکستان، به فعالیت پرداخت.
مجموعۀ زنده باد زبان، با عنوان فرعی سه سال در میان تاجیکان شامل خاطرات کوتاه فرهنگی و یادداشتها و برداشتها و سخنرانیهای اوست که در طول سه سال مأموریت خود در این کشور نگاشته است. برخی از این خاطرات و یادداشتها پیشتر در فضای مجازی و مطبوعات ایران و تاجیکستان منتشر شده بود. در این مجموعه دو مصاحبه نیز آمده است؛ یکی گفتوگویی که در نخستین ماه ورود به تاجیکستان (مردادماه ۱۳۹۴) صورت پذیرفته و دیگری در آخرین ماه مأموریت سهسالۀ او در این کشور (خردادماه ۱۳۹۷). عناوین برخی از مطالب دیگری که در این مجموعه آمده عبارت است از: از مرو تا کوچهمروی؛ همگونسازی؛ واژهگزینی در ایران و تاجیکستان؛ اصطلاحات خویشاوندی در تاجیکستان؛ چند واژۀ فریبکار در فارسی تاجیکی؛ مخاطب در شعر معاصر تاجیکستان؛ این قند پارسی به کجاها که میرود؛ خوشنویسی در میان تاجیکان؛ نام برخی مشاغل و حرفهها در تاجیکستان؛ پنجرهای رو به ایران فرهنگی و… .
کتاب زنده باد زبان: سه سال در میان تاجیکان، نوشتۀ حسن قریبی است که انتشارات آروَن چاپ دوم آن را در ۱۱۰۰ نسخه و به بهای ۴۳هزار تومان منتشر کرده است.
apll.ir/1398/08/14/زنده-باد-زبان-سه-سال-در-میان-تاجیکان-2
https://apll.ir/wp-content/uploads/2019/11/B140898.jpg
واژه و اصطلاحات تاجیکی در شعر نغز!
#شعر_نغز عنوان مجموعهشعری است از شاعران #ایران، #افغانستان و #تاجیکستان در هفتادسال اخیر به انتخاب پرفسور #عبدالنبی_ستارزاده، رئیس بنیاد رودکی تاجیکستان که بهزودی در ایران منتشر میشود.
در هنگام برگردان این مجموعه به خط فارسی، به واژههای برخوردم که برخی از آنها برایم ناشنیده بود که ممکن است برای برخی گویشوران ایران آشنا باشد.
دربارهٔ راه یافتن #واژههای_خلقی به ادبیات و به خصوص شعر تاجیکان، پیشتر اشاره شده است:
بادگر: آنکه خرمن را باد میدهد؛
پادهبان: چوپان؛
جغدهجغده: لباس ژندهپاره؛
چمچقخانه: لانهٔ گنجشک؛
خواطر: نگران؛
درزه: بسته؛
دقّی: ژولیده؛
دوپیچه: زلف؛
رهآمدی: ناخودآگاه؛
سرسان: سرگردان؛
شرشره: آبشار؛
شلشله: صدای آرام و دلنواز؛
شخلجام: سختلگام؛
غفس: ضخیم، کلفت؛
قدقد راه: در طول راه؛
قرس: روسری؛
کورخط: طومار؛
کورک: مِه؛
لبلبِ جوی: در امتداد جوی، لب جوی؛
لتّه: پارچه، دستمال؛
لوچ: لخت، عریان؛
مَسکه: کره؛
#حسن_قریبی
@hassangharibi
#شعر_نغز عنوان مجموعهشعری است از شاعران #ایران، #افغانستان و #تاجیکستان در هفتادسال اخیر به انتخاب پرفسور #عبدالنبی_ستارزاده، رئیس بنیاد رودکی تاجیکستان که بهزودی در ایران منتشر میشود.
در هنگام برگردان این مجموعه به خط فارسی، به واژههای برخوردم که برخی از آنها برایم ناشنیده بود که ممکن است برای برخی گویشوران ایران آشنا باشد.
دربارهٔ راه یافتن #واژههای_خلقی به ادبیات و به خصوص شعر تاجیکان، پیشتر اشاره شده است:
بادگر: آنکه خرمن را باد میدهد؛
پادهبان: چوپان؛
جغدهجغده: لباس ژندهپاره؛
چمچقخانه: لانهٔ گنجشک؛
خواطر: نگران؛
درزه: بسته؛
دقّی: ژولیده؛
دوپیچه: زلف؛
رهآمدی: ناخودآگاه؛
سرسان: سرگردان؛
شرشره: آبشار؛
شلشله: صدای آرام و دلنواز؛
شخلجام: سختلگام؛
غفس: ضخیم، کلفت؛
قدقد راه: در طول راه؛
قرس: روسری؛
کورخط: طومار؛
کورک: مِه؛
لبلبِ جوی: در امتداد جوی، لب جوی؛
لتّه: پارچه، دستمال؛
لوچ: لخت، عریان؛
مَسکه: کره؛
#حسن_قریبی
@hassangharibi
سودای سود
آنانکه خویش را به پشیزی فروختند
ناچیز را به قیمت چیزی فروختند
آن خانهای که زلزله در خشتخشت اوست
در روزگار حادثهخیزی فروختند
گفتند خاک و خاطرهای چرکمُرده است
وان را به فوتوفن تمیزی فروختند!
سودای سود بود و چه خرسند رفتهاند
غافل از آنکه چیز عزیزی فروختند
پایان این معامله خاکستر است اگر
گوگرد را به آتش تیزی فروختند
نانی به نرخ روز سیاهی خریدهاند
خود را به چیز بیهمهچیزی فروختند
#حسن_قریبی
@hassangharibi
آنانکه خویش را به پشیزی فروختند
ناچیز را به قیمت چیزی فروختند
آن خانهای که زلزله در خشتخشت اوست
در روزگار حادثهخیزی فروختند
گفتند خاک و خاطرهای چرکمُرده است
وان را به فوتوفن تمیزی فروختند!
سودای سود بود و چه خرسند رفتهاند
غافل از آنکه چیز عزیزی فروختند
پایان این معامله خاکستر است اگر
گوگرد را به آتش تیزی فروختند
نانی به نرخ روز سیاهی خریدهاند
خود را به چیز بیهمهچیزی فروختند
#حسن_قریبی
@hassangharibi
زبان ملت، هستی ملت
در شناسنامۀ هر ملت، جایی پیشبینی شده که در آن زبان رایج و رسمی آن ملت ذکر میشود. زبان هر ملت از ارکان اصلی هویتبخش آن ملت است و هرچه غنیتر و کهنتر باشد هویت ملت، ریشهدارتر و معتبرتر خواهد بود. در جهان امروز سه ملت #ایران و #تاجیکستان و #افغانستان به داشتن زبانی کهن و بالنده افتخار میکنند. ملت تاجیکستان که در دهههای اخیر استقلال خود را بازیافته است قدر و قیمت زبان ملی خود را میشناسد و از سرمایۀ باارزشی که از نیاکانشان به آنها رسیده بهخوبی پاسداری میکنند.
بنا بر آنچه در پیشگفتار کتاب #زبان_ملت_هستی_ملت آمده است این مجموعه بیشتر جنبۀ شناختی دارد و هدف اساسی از تألیف آن، این است که نسل جوان آگاه باشند که نیاکان آنها، صرفنظر از ناملایمتیها و نامهربانیهای تاریخ، تا چه حد در حفظ وطن و مقدسات ملی، مخصوصاً زبان ملی کوشیدهاند.
کتاب زبان ملت، هستی ملت، نوشتۀ #امامعلی_رحمان، رئیس جمهوریِ تاجیکستان است که زیر نظر #حسن_قریبی به خط فارسی برگردان شده و نشر #خاموش آن را با همکاری #بنیاد_سعدی، در ۵۷۵ صفحه و با شمارگان ۲۰۰۰ نسخه، به بهای ۱۵۰هزار تومان منتشر کرده است.
@hassangharibi
در شناسنامۀ هر ملت، جایی پیشبینی شده که در آن زبان رایج و رسمی آن ملت ذکر میشود. زبان هر ملت از ارکان اصلی هویتبخش آن ملت است و هرچه غنیتر و کهنتر باشد هویت ملت، ریشهدارتر و معتبرتر خواهد بود. در جهان امروز سه ملت #ایران و #تاجیکستان و #افغانستان به داشتن زبانی کهن و بالنده افتخار میکنند. ملت تاجیکستان که در دهههای اخیر استقلال خود را بازیافته است قدر و قیمت زبان ملی خود را میشناسد و از سرمایۀ باارزشی که از نیاکانشان به آنها رسیده بهخوبی پاسداری میکنند.
بنا بر آنچه در پیشگفتار کتاب #زبان_ملت_هستی_ملت آمده است این مجموعه بیشتر جنبۀ شناختی دارد و هدف اساسی از تألیف آن، این است که نسل جوان آگاه باشند که نیاکان آنها، صرفنظر از ناملایمتیها و نامهربانیهای تاریخ، تا چه حد در حفظ وطن و مقدسات ملی، مخصوصاً زبان ملی کوشیدهاند.
کتاب زبان ملت، هستی ملت، نوشتۀ #امامعلی_رحمان، رئیس جمهوریِ تاجیکستان است که زیر نظر #حسن_قریبی به خط فارسی برگردان شده و نشر #خاموش آن را با همکاری #بنیاد_سعدی، در ۵۷۵ صفحه و با شمارگان ۲۰۰۰ نسخه، به بهای ۱۵۰هزار تومان منتشر کرده است.
@hassangharibi
نمونه فولکلور دیار رودکی!
🔹چند سال پیش دوست عزیزم دکتر #نورعلی_نورزاد، استاد دانشگاه دولتی #خجند، تماس گرفت و گفت: «من برای همایشی به ایران خواهم آمد، یگان سُپارش (سفارش) باشد مرحمت! (بفرمایید)»
خرسند شدم و گفتم: «اگر یک مجموعهٔ معتبر دوبیتی یا رباعیهای خلقی را در دسترس داشتی همراه بیاور».
آمد و با کلی عذرخواهی
گفت: «کتابهای نغز در موضوع ادبیات فولکلور اغلب چاپ #عصر_شوروی است و بیشتر در #دوشنبه یافت میشود؛ من در خجند نیافتم و در دوشنبه فرصت کافتن نداشتم».
دو روز بعد پس از برگشتن از مراسمی آمد و با ذوق و شوق گفت: «هی استاد! (از روی تحبیب) امروز بسیار عجایب بود! از دانشگاه تهران که بیرون آمدم، نزد کتابفروشیها قدمزنی میکردم که در پیادهگرد (پیادهرو)، نفری روی یک دستارخوان (سفره) کتاب میفروخت. در میان کتابهایش آنچه را در خجند نیافتم، یافتم. و بعد دست در کیفش کرد و گفت: «اَنَه (این هم) #نمونه_فولکلور_دیار_رودکی که شما میخواستید».
(محمدجان شکوری، وزارت معارف تاجیکستان، ۱۹۵۸).
برای او - و البته من - یافتن کتاب زمان شوروی، آن هم به خط سیریلیک، در خیابان انقلاب اسباب شگفتی شد و تا چند روز به هرکس میرسید با همان هیجان این قصه را از اول نقل میکرد...
🔹این کتاب شامل روایتهایی درباره برخی شاعران بزرگ، افسانههای کوتاه، قصه و رباعی و دوبیتی و تکبیتهاست. توضیح کوتاه اینکه در دوران شوروی، ادبیات عامیانه، یکی از #انواع_ادبی بود با کمترین نظارت حکومتی و حزبی و این یعنی میزان خلوص نسبتاً بیشتر ...
تاریخ نشر کتاب (۱۹۵۸) نیز تقریباً همزمان است با روی کار آمدن #خروشچف و سخنرانی معروفش دربارهٔ تباهیهای #استالین و آغاز گشایشهای مصلحتآمیز سیاستهای زبانی در جمهوریهای اتحادیه، از جمله تاجیکستان....
درود بر روان استاد #محمدجان_شکوری عضو فقید فرهنگستان زبان و ادب فارسی، که آغاز گر بهرهبرداری از این فرصت تاریخی به نفع زبان فارسی در دیار رودکی بود:
به دور رُخت، گل نزاکت ندارد
به پیش لبت، لعل قیمت ندارد
پریچهره، هرکس که عاشق نباشد
چو پیغمبری دان که امت ندارد
#حسن_قریبی
@hassangharibi
🔹چند سال پیش دوست عزیزم دکتر #نورعلی_نورزاد، استاد دانشگاه دولتی #خجند، تماس گرفت و گفت: «من برای همایشی به ایران خواهم آمد، یگان سُپارش (سفارش) باشد مرحمت! (بفرمایید)»
خرسند شدم و گفتم: «اگر یک مجموعهٔ معتبر دوبیتی یا رباعیهای خلقی را در دسترس داشتی همراه بیاور».
آمد و با کلی عذرخواهی
گفت: «کتابهای نغز در موضوع ادبیات فولکلور اغلب چاپ #عصر_شوروی است و بیشتر در #دوشنبه یافت میشود؛ من در خجند نیافتم و در دوشنبه فرصت کافتن نداشتم».
دو روز بعد پس از برگشتن از مراسمی آمد و با ذوق و شوق گفت: «هی استاد! (از روی تحبیب) امروز بسیار عجایب بود! از دانشگاه تهران که بیرون آمدم، نزد کتابفروشیها قدمزنی میکردم که در پیادهگرد (پیادهرو)، نفری روی یک دستارخوان (سفره) کتاب میفروخت. در میان کتابهایش آنچه را در خجند نیافتم، یافتم. و بعد دست در کیفش کرد و گفت: «اَنَه (این هم) #نمونه_فولکلور_دیار_رودکی که شما میخواستید».
(محمدجان شکوری، وزارت معارف تاجیکستان، ۱۹۵۸).
برای او - و البته من - یافتن کتاب زمان شوروی، آن هم به خط سیریلیک، در خیابان انقلاب اسباب شگفتی شد و تا چند روز به هرکس میرسید با همان هیجان این قصه را از اول نقل میکرد...
🔹این کتاب شامل روایتهایی درباره برخی شاعران بزرگ، افسانههای کوتاه، قصه و رباعی و دوبیتی و تکبیتهاست. توضیح کوتاه اینکه در دوران شوروی، ادبیات عامیانه، یکی از #انواع_ادبی بود با کمترین نظارت حکومتی و حزبی و این یعنی میزان خلوص نسبتاً بیشتر ...
تاریخ نشر کتاب (۱۹۵۸) نیز تقریباً همزمان است با روی کار آمدن #خروشچف و سخنرانی معروفش دربارهٔ تباهیهای #استالین و آغاز گشایشهای مصلحتآمیز سیاستهای زبانی در جمهوریهای اتحادیه، از جمله تاجیکستان....
درود بر روان استاد #محمدجان_شکوری عضو فقید فرهنگستان زبان و ادب فارسی، که آغاز گر بهرهبرداری از این فرصت تاریخی به نفع زبان فارسی در دیار رودکی بود:
به دور رُخت، گل نزاکت ندارد
به پیش لبت، لعل قیمت ندارد
پریچهره، هرکس که عاشق نباشد
چو پیغمبری دان که امت ندارد
#حسن_قریبی
@hassangharibi
«گام اول»
آموزش خط فارسی
🔹از عصر شوروی تاکنون آثار متعددی درباره آموزش زبان و خط فارسی از سوی مؤلفان تاجیک منتشر شده که از متأخرین آنها #زبان_فارسی اثر #عظیم_بیضایف است.
🔹#گام_اول عنوان مجموعه کتابی است در موضوع آموزش زبان فارسی با رعایت روشهای روز که #بنیاد_سعدی با همکاری دانشگاه #علامه_طباطبایی در سالهای اخیر برای فارسیآموزان خارجی به زبانهای آلمانی، فرانسوی، انگلیسی، روسی، قزاقی و ... تهیه و منتشر کرده است.
🔹با توجه به همزبانی #تاجیکان، نسخه #سیریلیک گام اول، با تمرکز بر آموزش #خط_فارسی، در سال ۲۰۱۷ از طرف نگارنده به بنیاد سعدی پیشنهاد شد.
پس از موافقت معاونت پژوهشی بنیاد سعدی، پژوهشگاه فرهنگ فارسی_تاجیکی با مشورت تاجیکان این مجموعه را موافق آموزش خط فارسی برگردان کرد.
نسخهٔ تاجیکی گام اول در آذرماه امسال (۱۳۹۸) به همت بنیاد سعدی در ۳۲۸ صفحه در قطع رحلی منتشر شد.
مؤلفان:
#رضامراد_صحرایی
#فائزه_مرصوص
#حسن_قریبی
@hassangharibi
آموزش خط فارسی
🔹از عصر شوروی تاکنون آثار متعددی درباره آموزش زبان و خط فارسی از سوی مؤلفان تاجیک منتشر شده که از متأخرین آنها #زبان_فارسی اثر #عظیم_بیضایف است.
🔹#گام_اول عنوان مجموعه کتابی است در موضوع آموزش زبان فارسی با رعایت روشهای روز که #بنیاد_سعدی با همکاری دانشگاه #علامه_طباطبایی در سالهای اخیر برای فارسیآموزان خارجی به زبانهای آلمانی، فرانسوی، انگلیسی، روسی، قزاقی و ... تهیه و منتشر کرده است.
🔹با توجه به همزبانی #تاجیکان، نسخه #سیریلیک گام اول، با تمرکز بر آموزش #خط_فارسی، در سال ۲۰۱۷ از طرف نگارنده به بنیاد سعدی پیشنهاد شد.
پس از موافقت معاونت پژوهشی بنیاد سعدی، پژوهشگاه فرهنگ فارسی_تاجیکی با مشورت تاجیکان این مجموعه را موافق آموزش خط فارسی برگردان کرد.
نسخهٔ تاجیکی گام اول در آذرماه امسال (۱۳۹۸) به همت بنیاد سعدی در ۳۲۸ صفحه در قطع رحلی منتشر شد.
مؤلفان:
#رضامراد_صحرایی
#فائزه_مرصوص
#حسن_قریبی
@hassangharibi
چند واژهٔ قلبشده در گفتار و نوشتار تاجیکان!
🔹جابجایی دو واج در یک واژه که به آن #قلب میگویند، از انواع فرایندهای واجی و ویژهٔ زبان گفتاری است که به متون هم راه یافتهاند و مثال معروفش «کِتف» و «کِفت» در این بیتهای شاهنامه است.
در داستان مارهای ضحاک:
که فرمان دهد تا سر #کتف اوی
ببوسم بدو بر نهم چشم و روی
سرانجام ببرید هر دو ز #کفت
سزد گر بماند بدین در شگفت
🔹اکنون چند واژهٔ قلبشده در گفتار و نوشتار #تاجیکان معاصر، که آنها را خواندهام و شنیدهام:
اوقات: (اقوات [جمع قوت به معنی خوراک])؛
پناه/ پَنه: (پنهان)؛
حولا: (حلوا)؛
شناندن: (نشاندن)؛
عوف: (عفو)
قبطه: (طبقه)؛
مَحسی: (مسحی [نوعی پاپوش که محدودهٔ مسح در وضو را میپوشاند])؛
هُزرب: (هُزبر [تنومند])؛
🔹اما «مُواسا» (غمخواری، شفقت) اگرچه قلب نیست ولی در همهجا «مُراسا» نوشته و خوانده میشود که خطای رایج است و «تفاوت» را هم در دو متن «توافت» خواندم که چون نشنیده بودم، به نظرم خطای حروفنگار یا همان #تصحیف آمد.
#حسن_قریبی
@hassangharibi
🔹جابجایی دو واج در یک واژه که به آن #قلب میگویند، از انواع فرایندهای واجی و ویژهٔ زبان گفتاری است که به متون هم راه یافتهاند و مثال معروفش «کِتف» و «کِفت» در این بیتهای شاهنامه است.
در داستان مارهای ضحاک:
که فرمان دهد تا سر #کتف اوی
ببوسم بدو بر نهم چشم و روی
سرانجام ببرید هر دو ز #کفت
سزد گر بماند بدین در شگفت
🔹اکنون چند واژهٔ قلبشده در گفتار و نوشتار #تاجیکان معاصر، که آنها را خواندهام و شنیدهام:
اوقات: (اقوات [جمع قوت به معنی خوراک])؛
پناه/ پَنه: (پنهان)؛
حولا: (حلوا)؛
شناندن: (نشاندن)؛
عوف: (عفو)
قبطه: (طبقه)؛
مَحسی: (مسحی [نوعی پاپوش که محدودهٔ مسح در وضو را میپوشاند])؛
هُزرب: (هُزبر [تنومند])؛
🔹اما «مُواسا» (غمخواری، شفقت) اگرچه قلب نیست ولی در همهجا «مُراسا» نوشته و خوانده میشود که خطای رایج است و «تفاوت» را هم در دو متن «توافت» خواندم که چون نشنیده بودم، به نظرم خطای حروفنگار یا همان #تصحیف آمد.
#حسن_قریبی
@hassangharibi