❌فروپاشیِ کمونیسم و درسهایی که باید از آن گرفت
سی و دو سال پیش در چنین روزهایی اتحاد شوروی رسما فروپاشی خود را اعلام کرد. ثمره این فروپاشی ایجاد پانزده کشور مستقل بود.
نظامهای سیاسی به شیوه های گوناگون فرو می پاشند.شیوه فروپاشی شوروی از درون بود هر چند عامل خارجی به صورت غیر مستقیم اثرگذار بود.
دلایل فروپاشی را می توانم فهرست وار برایتان ذکر کنم:
یک) سوق یافتن بخش اعظم بودجه و منابع کشور به سمت تولیدات نظامی و برنامه های فضایی و غفلت از تامین نیازهای ضروری مردم از قبیل غذا، مسکن و غیره.
دو) صرف بودجه های هنگفت برای ادامه جنگ افغانستان و حفظ پایگاه های نظامی در کشورهای اقماری و کمک های بلاعوض اقتصادی به کشورهای کمونیستی در اروپا و سایر نقاط جهان که در مجموع منجر به ضعف شدید اقتصادی کشور و رشد نارضایتی در بین مردم شد.
سه) سربرآوردن قشر فاسدی از سیاستمداران که جز حفظ مناصب و امتیازات مادی انحصاری شان به چیز دیگری فکر نمی کردند.
چهار) فرسودگی ایدئولوژی حکومتی و بی اثر شدن ماشین پروپاگاندا به مرور زمان.
پنج) نفی اقدامات اصلاحی از سوی نظامیان و هسته سخت قدرت.گورباچف و یاران اصلاح طلبش تلاش زیادی کردند که با انجام اصلاحات سیاسی و اقتصادی نظام را از فروپاشی نجات دهند اما سران ارتش و اعضای گارد قدیم حاضر به پذیرش این اصلاحات نشدند و بر روش های سرکوبگرانه پیشین اصرار کردند.
شش) شکاف بین حکومت و مردم به حدی عمیق شد که اعتماد متقابل بین مردم و حکومت کاملا از بین رفت.این وضعیت منجر به حالت انقلابی شد به طوری که نه حاکمان می توانستند مثل سابق حکومت کنند نه مردم میخواستند مثل سابق از حکومت فرمان ببرند
هفت) بی اثر شدن ماشین سرکوب به نحوی که هزینه سرکوب برای حکومت بسیار بیشتر از هزینه تحمل اعتراضات عمومی شده بود.
من نمیتوانم خوشحالی خودم را از فروپاشی کمونیسم بینالملل در سی و دو سال پیش ابراز نکنم. هر چه میگذرد مطمئن تر میشوم که کمونیسم چیزی جز شرارت مطلق نبوده و نیست.کمونیستها حداقل باعث مرگ صد میلیون نفر در قرن بیستم شدند.
خطر کمونیسم البته همچنان باقیست. امروزه کمونیستها خود را سوسیالیست یا ترقیخواه یا پراگرسیو یا لیبرال مینامند بس که واژه کمونیست منفور شده. این نئوکمونیستها چه بسا جنایتهای استالین و پل پوت را هم محکوم کنند اما نباید فریبشان را خورد.
امروزه کمونیستها در صحنه های نبرد تازهای مشغول فعالیت هستند و هوادار حقوق اقلیتهای جنسی و قومیتی و نژادی و غیره شدهاند. پس باید حواسمان جمع باشد که در دام آنها نیفتیم.
ما ایرانیها یکبار گول کمونیستهای وطنی را خوردهایم و همین یکبار باید بار آخر باشد.
بیژن اشتری
@hashembanapourwebsite
سی و دو سال پیش در چنین روزهایی اتحاد شوروی رسما فروپاشی خود را اعلام کرد. ثمره این فروپاشی ایجاد پانزده کشور مستقل بود.
نظامهای سیاسی به شیوه های گوناگون فرو می پاشند.شیوه فروپاشی شوروی از درون بود هر چند عامل خارجی به صورت غیر مستقیم اثرگذار بود.
دلایل فروپاشی را می توانم فهرست وار برایتان ذکر کنم:
یک) سوق یافتن بخش اعظم بودجه و منابع کشور به سمت تولیدات نظامی و برنامه های فضایی و غفلت از تامین نیازهای ضروری مردم از قبیل غذا، مسکن و غیره.
دو) صرف بودجه های هنگفت برای ادامه جنگ افغانستان و حفظ پایگاه های نظامی در کشورهای اقماری و کمک های بلاعوض اقتصادی به کشورهای کمونیستی در اروپا و سایر نقاط جهان که در مجموع منجر به ضعف شدید اقتصادی کشور و رشد نارضایتی در بین مردم شد.
سه) سربرآوردن قشر فاسدی از سیاستمداران که جز حفظ مناصب و امتیازات مادی انحصاری شان به چیز دیگری فکر نمی کردند.
چهار) فرسودگی ایدئولوژی حکومتی و بی اثر شدن ماشین پروپاگاندا به مرور زمان.
پنج) نفی اقدامات اصلاحی از سوی نظامیان و هسته سخت قدرت.گورباچف و یاران اصلاح طلبش تلاش زیادی کردند که با انجام اصلاحات سیاسی و اقتصادی نظام را از فروپاشی نجات دهند اما سران ارتش و اعضای گارد قدیم حاضر به پذیرش این اصلاحات نشدند و بر روش های سرکوبگرانه پیشین اصرار کردند.
شش) شکاف بین حکومت و مردم به حدی عمیق شد که اعتماد متقابل بین مردم و حکومت کاملا از بین رفت.این وضعیت منجر به حالت انقلابی شد به طوری که نه حاکمان می توانستند مثل سابق حکومت کنند نه مردم میخواستند مثل سابق از حکومت فرمان ببرند
هفت) بی اثر شدن ماشین سرکوب به نحوی که هزینه سرکوب برای حکومت بسیار بیشتر از هزینه تحمل اعتراضات عمومی شده بود.
من نمیتوانم خوشحالی خودم را از فروپاشی کمونیسم بینالملل در سی و دو سال پیش ابراز نکنم. هر چه میگذرد مطمئن تر میشوم که کمونیسم چیزی جز شرارت مطلق نبوده و نیست.کمونیستها حداقل باعث مرگ صد میلیون نفر در قرن بیستم شدند.
خطر کمونیسم البته همچنان باقیست. امروزه کمونیستها خود را سوسیالیست یا ترقیخواه یا پراگرسیو یا لیبرال مینامند بس که واژه کمونیست منفور شده. این نئوکمونیستها چه بسا جنایتهای استالین و پل پوت را هم محکوم کنند اما نباید فریبشان را خورد.
امروزه کمونیستها در صحنه های نبرد تازهای مشغول فعالیت هستند و هوادار حقوق اقلیتهای جنسی و قومیتی و نژادی و غیره شدهاند. پس باید حواسمان جمع باشد که در دام آنها نیفتیم.
ما ایرانیها یکبار گول کمونیستهای وطنی را خوردهایم و همین یکبار باید بار آخر باشد.
بیژن اشتری
@hashembanapourwebsite
یکی از مغالطه های رایج خاصه در ایران، اصطلاح به نظر من است. به عبارتی مثلا یکی می گوید زمین دور خورشید میچرخد. طرف مقابل زود می گوید به نظرمن خورشید دور زمین می چرخد. منظورم این است که یک عده بدون این که اهل مطالعه باشند و اما صد البته مدرک شخمی دارند درمورد همه چیز نظر می دهند واین یعنی مغلطه. البته این نوع مغلطه ها جنبه سیاسی هم دارد. برای مثال طرف می گوید محیط زیست زیر مجموعه کشاورزی نیست یا برعکس و حتا می گوید به هم مربوط نیست. پر مسلم با وجود صدها کتاب که در مورد کشاورزی پایدار و محیط زیست نوشته شده این حرف جاهلانه و احمقانه است. اما طرف چون آینده نگر است و می بیند که حکومت به محیط زیستی ها گیر می دهد برای اثبات نوکری و چاکری این تفکیک را قائل می شود. و اصطلا ح به نظر من را هم چاشنی حرفش می کند... تا او هم اندکی کاسه لیسی بکند و به نان و نوایی برسد. فعلن..
@hashembanapourwebsite .
@hashembanapourwebsite .
Forwarded from شالتله (عباس زندباف نشاط)
نمیدانم چرا نیمساعت آخر مجالس ختم که آخوند میرود روی منبر، مجلس خالی میشود. خودم برعکس این نیمساعت پر بار را خیلی دوست دارم. دانستههای آدم نجومی زیاد میشود. مثل امروز که مظنهی ختم قرآن دستم آمد. فقط یک بدی دارد جلوی آدم خالی میشود و میافتد در تیررس نگاه ملکوتی جناب آخوند. آخوند امروز عمامهسفید بود و سرخ و سفید. خودش لابلای سخنان گهربارش گفت اهل روستایی در سولقون است. ریش و کاکل بیرون زده از زیر عمامه سفیدسفید بود. اول از همه رفت سراغ موشکپرانی به اسراییل. گفت بعضیها زورفهم تشریف دارند یعنی باید با زور آنها را سرجایشان نشاند. باید رعب در دلشان انداخت. حتی با رنگ کردن مو و ریش. میگفت پیامبر به تمام پیرمردان سپاه خود دستور داده بود مو و ریش را رنگ کنند تا دشمن آنها را جوان بپندارد. میگفت جایی نظرسنجی کردهاند ۷۵ درصد موافق موشکپرانی به اسراییل بودند. بعد دید وقت ندارد گفت به چهار روش میتوان غم از دست رفتن عزیزان را تحمل کرد. بهترین راه این است که پول بدهیم به مومن تنگدستی و برای عزیز درگذشته ختم قرآن بگیریم. میگفت الان هزینه ختم قرآن ۸۰۰ هزار تومان تا یک میلیون تومان است.
Forwarded from جامعهشناسی
سیدضیاء طباطبایی در گفتگو با پهلوی دوم از انقلابیگری او انتقاد میکند:
خدمتشان عرض کردم: قربان، آنقدر انقلاب، انقلاب نکنید، خوب نیست! گفتند چرا؟ مگر چه شده؟ عرض کردم، کلمهء انقلاب یک کلمهء زیر و رو کردن است؛ بههم ریختن و در هم پاشیدن. شما که شاه مملکت هستید نمیتوانید انقلاب کنید. این کار را اگر بکنید مثل این است که خودتان بخواهید سلطنت را ملغی کنید. صاف ایستاد و چشم در چشمم گفت: یعنی چه؟ کاری که ما کردهایم انقلاب است. در جواب گفتم: نه قربان، این یک اصلاح عمیق است که فقط کلمهء اصلاحات به آن اطلاق میشود. با عصبانیت گفت الغای رژیم ارباب رعیتی، سهیم کردن کارگران در کارخانه، حق رای زنان اصلاحات بوده؟...متاسفانه گرفتار آدمهایی شده بود که عاشق انقلاب بودند و انقلابی فکر میکردهاند و چون دیدهاند که فعلا سبوی انقلاب شکسته و پیمانه آرزویشان به خاک ریخته، دور ایشان را گرفتهاند که بیایید انقلاب بکنید منتها سفید! خطر این انقلاب سفید آن است که دوباره یاد عدهای میاندازد که انقلاب چیز خوبی است و پس باید انقلاب کرد.
سید ضیا؛مرد اول یا دوم کودتا،۲۰۱۱
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
خدمتشان عرض کردم: قربان، آنقدر انقلاب، انقلاب نکنید، خوب نیست! گفتند چرا؟ مگر چه شده؟ عرض کردم، کلمهء انقلاب یک کلمهء زیر و رو کردن است؛ بههم ریختن و در هم پاشیدن. شما که شاه مملکت هستید نمیتوانید انقلاب کنید. این کار را اگر بکنید مثل این است که خودتان بخواهید سلطنت را ملغی کنید. صاف ایستاد و چشم در چشمم گفت: یعنی چه؟ کاری که ما کردهایم انقلاب است. در جواب گفتم: نه قربان، این یک اصلاح عمیق است که فقط کلمهء اصلاحات به آن اطلاق میشود. با عصبانیت گفت الغای رژیم ارباب رعیتی، سهیم کردن کارگران در کارخانه، حق رای زنان اصلاحات بوده؟...متاسفانه گرفتار آدمهایی شده بود که عاشق انقلاب بودند و انقلابی فکر میکردهاند و چون دیدهاند که فعلا سبوی انقلاب شکسته و پیمانه آرزویشان به خاک ریخته، دور ایشان را گرفتهاند که بیایید انقلاب بکنید منتها سفید! خطر این انقلاب سفید آن است که دوباره یاد عدهای میاندازد که انقلاب چیز خوبی است و پس باید انقلاب کرد.
سید ضیا؛مرد اول یا دوم کودتا،۲۰۱۱
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
آکادمی نوبل همراه با بابا نوئل اعلام کرد که بعد از این یامن بعد تا قیام قیامت جایزه نوبل فیزیک به حجه الاسلام دکتر خسرو پناه تعلق خواهد گرفت. ازیرا که حاج آقا بعد از کرونا یعنی ترتیب دادن کرونا به سراغ کوانتوم رفته اند یا مثل این که می خواهند بروند. بالاخره کوانتوم را می خواهند یک کاریش بکنند. .قبلن ها در برابر دشمنان می گفتند کوانتوم حیا کن پلانک را رها کن. و غضنفر را بگیر . الان می گویند کوانتوم بیا پیشم. خودم ساقیتم.... خودم امضایت را جعل می کنم. مگر من چه چیزم از صدیقی کمتره. باغ کوچک انجمن حکمت و فلسفه را خودم به نامت می کنم. نگاه کن! مستان سلام ات می کنند/ همه چیز به نامت می کنند. /کوانتوم به نامت می کنند / نسبیت به نامت می کنند / کوانتوم بان عزیزم کافیه لب تر کنی / اون وقت ببین چه کاره ها که نمی کنم / حاج آقا سلام ات می کند / اختلاس نثارت می کند /.
نتیجه اخلاقی و فیزیکی و مکتبی و غیره : نگویید کوانتوم. بگویید خسرو پناه
@hashembanapourwebsite
نتیجه اخلاقی و فیزیکی و مکتبی و غیره : نگویید کوانتوم. بگویید خسرو پناه
@hashembanapourwebsite
عطر خوش جوانه ها
با بوی تلخ برگ های پوسیده !!
انگار
رعد می غرد :
موج های سفید یال دریا ها
در این جزیره به دام افتاده اند .!
اما بدان
سکوت
هیچ گاه با ما غریبه نیست !
و
روح ما تاریکتر است از چاه خشک
الباقی یا هوالباقی
همه
پشت خدا قایم می شویم
.
هاشم بناءپور
@hashembanapourwebsite
با بوی تلخ برگ های پوسیده !!
انگار
رعد می غرد :
موج های سفید یال دریا ها
در این جزیره به دام افتاده اند .!
اما بدان
سکوت
هیچ گاه با ما غریبه نیست !
و
روح ما تاریکتر است از چاه خشک
الباقی یا هوالباقی
همه
پشت خدا قایم می شویم
.
هاشم بناءپور
@hashembanapourwebsite
حضرت آدم یک بشر بود و بس. او سیب را نه بخاطر سیب بودنش، بلکه بخاطر ممنوعیتش میخواست.
مارک تواین
@hashembanapourwebsite
مارک تواین
@hashembanapourwebsite
Happy Birthday Ludwig Wittgenstein! (26 April 1889). Often considered one of the greatest philosophers of the 20th century. In his lifetime, he published just one slim, highly influential and dense book, the 75-page Tractatus Logicus Philosophicus (1921), one article, one book review and a children's dictionary. The equally important Philosophical Investigations was published posthumously in 1953.
Below excerpt — Bertrand Russell concerning his one time close friend Ludwig Wittgenstein.
━━
”He was queer, and his notions seemed to me odd, so that for a whole term I could not make up my mind whether he was a man of genius or merely an eccentric. At the end of his first term at Cambridge he came to me and said: ”Will you please tell me whether I am a complete idiot or not?” I replied, ”My dear fellow, I don't know. Why are you asking me?” He said, ”Because, if I am a complete idiot, I shall become an aeronaut; but, if not, I shall become a philosopher.” I told him to write me something during the vacation on some philosophical subject and I would then tell him whether he was complete idiot or not. At the beginning of the following term he brought me the fulfillment of this suggestion. After reading only one sentence, I said to him: ”No, you must not become an aeronaut.” And he didn't.
He was not, however, altogether easy to deal with. He used to come to my rooms at midnight, and for hours he would walk backward and forward like a caged tiger. On arrival, he would announce that when he left my rooms he would commit suicide. So, in spite of getting sleepy, I did not like to turn him out. On one such evening, after an hour or two of dead silence, I said to him, ”Wittgenstein, are you thinking about logic or about your sins?”. ”Both,” he said, and then reverted to silence. However, we did not meet only at night. I used to take him on long walks in the country round Cambridge. On one occasion I induced him to trespass with me in Madingley Wood where, to my surprise, he climbed a tree. When he had got a long way up a gamekeeper with a gun turned up and protested to me about the trespass. I called up to Wittgenstein and said the man had promised not to shoot if Wittgenstein got down within a minute. He believed me, and did so.”
— Bertrand Russell, Portraits from Memory, Ch: II, Some Philosophical Contacts, p. 23
━━
Background: Ludwig Wittgenstein and Bertrand Russell
Philosopher Bertrand Russell described his friend Ludwig Wittgenstein as ”the most perfect example I have ever known of genius as traditionally conceived; passionate, profound, intense, and dominating”. Although Russell was almost twice Wittgenstein’s age, their relationship soon became one of equals, and in his obituary notice in Mind (philosophy journal) forty years later, Russell described his friendship with Wittgenstein as “one of the most exciting intellectual adventures of my life.”
Despite the consequent drain on both of their emotional resources, Russell spent much time encouraging the young Wittgenstein, their early relationship was extremely intense. Russell had to work hard to keep up with Wittgenstein’s radical new ideas about logic, language and the world. In some ways, Wittgenstein was like the younger Russell – he was obsessively interested in the difficult technical questions of philosophy. He felt forced to ask fundamental questions about the nature, identity and function of logic. But, unlike Russell, he never thought that philosophy should be an investigation of perceptual knowledge or “matter”. Wittgenstein’s philosophy centres on the problems of meaning, not knowledge.
Russell soon felt intimidated by Wittgenstein – not only was he too volatile and angry for the easy going Russell, and for reasons which were not always clear, he was also contemptuous of most of Russell’s own work and especially his inability to comprehend Wittgenstein’s rather mystical “picture theory” of meaning.
Below excerpt — Bertrand Russell concerning his one time close friend Ludwig Wittgenstein.
━━
”He was queer, and his notions seemed to me odd, so that for a whole term I could not make up my mind whether he was a man of genius or merely an eccentric. At the end of his first term at Cambridge he came to me and said: ”Will you please tell me whether I am a complete idiot or not?” I replied, ”My dear fellow, I don't know. Why are you asking me?” He said, ”Because, if I am a complete idiot, I shall become an aeronaut; but, if not, I shall become a philosopher.” I told him to write me something during the vacation on some philosophical subject and I would then tell him whether he was complete idiot or not. At the beginning of the following term he brought me the fulfillment of this suggestion. After reading only one sentence, I said to him: ”No, you must not become an aeronaut.” And he didn't.
He was not, however, altogether easy to deal with. He used to come to my rooms at midnight, and for hours he would walk backward and forward like a caged tiger. On arrival, he would announce that when he left my rooms he would commit suicide. So, in spite of getting sleepy, I did not like to turn him out. On one such evening, after an hour or two of dead silence, I said to him, ”Wittgenstein, are you thinking about logic or about your sins?”. ”Both,” he said, and then reverted to silence. However, we did not meet only at night. I used to take him on long walks in the country round Cambridge. On one occasion I induced him to trespass with me in Madingley Wood where, to my surprise, he climbed a tree. When he had got a long way up a gamekeeper with a gun turned up and protested to me about the trespass. I called up to Wittgenstein and said the man had promised not to shoot if Wittgenstein got down within a minute. He believed me, and did so.”
— Bertrand Russell, Portraits from Memory, Ch: II, Some Philosophical Contacts, p. 23
━━
Background: Ludwig Wittgenstein and Bertrand Russell
Philosopher Bertrand Russell described his friend Ludwig Wittgenstein as ”the most perfect example I have ever known of genius as traditionally conceived; passionate, profound, intense, and dominating”. Although Russell was almost twice Wittgenstein’s age, their relationship soon became one of equals, and in his obituary notice in Mind (philosophy journal) forty years later, Russell described his friendship with Wittgenstein as “one of the most exciting intellectual adventures of my life.”
Despite the consequent drain on both of their emotional resources, Russell spent much time encouraging the young Wittgenstein, their early relationship was extremely intense. Russell had to work hard to keep up with Wittgenstein’s radical new ideas about logic, language and the world. In some ways, Wittgenstein was like the younger Russell – he was obsessively interested in the difficult technical questions of philosophy. He felt forced to ask fundamental questions about the nature, identity and function of logic. But, unlike Russell, he never thought that philosophy should be an investigation of perceptual knowledge or “matter”. Wittgenstein’s philosophy centres on the problems of meaning, not knowledge.
Russell soon felt intimidated by Wittgenstein – not only was he too volatile and angry for the easy going Russell, and for reasons which were not always clear, he was also contemptuous of most of Russell’s own work and especially his inability to comprehend Wittgenstein’s rather mystical “picture theory” of meaning.
”I could only just understand (him) by stretching my mind to the utmost.” Still Russell strongly supported the work which led to Wittgenstein’s acclaimed Tractatus Logico-Philosophicus. It was an ambitious project – to identify the relationship between language and reality and to define the limits of science – and is recognized as a significant philosophical work of the twentieth century. However, Russell developed his own version of the ideas Wittgenstein presented in that book, giving a series of lectures on Logical Posivtism in 1918, while Wittgenstein was still in a prisoner of war camp during World War One. On the outbreak of World War One, Wittgenstein immediately volunteered for the Austro-Hungarian Army, despite being eligible for a medical exemption. Russell said he returned from the war a changed man, one with a deeply mystical and ascetic attitude. A central factor in investigating Wittgenstein’s works is the multifarious nature of the project of interpreting them; this leads to numerous difficulties in the ascertainment of his philosophical substance and method.
Wittgenstein claimed that his ideas had been misunderstood and therefore misrepresented by Russell, and this may be one of several reasons why their relationship never recovered. Russell also respectively assimilated some of Wittgenstein’s ideas into his own philosophy with differing degrees of success. Finally, and probably inevitably, the two men quarreled harshly, although it is still not clear why. Wittgenstein died at only 62 suffering from prostate cancer, to his last days he greatly admired Russell, saying ”Tell him I've had a wonderful life” and “There cannot be any real relation of friendship between us.”
Image: Ludwig Wittgenstein, c. 1922.
@hashembanapourwebsite
Wittgenstein claimed that his ideas had been misunderstood and therefore misrepresented by Russell, and this may be one of several reasons why their relationship never recovered. Russell also respectively assimilated some of Wittgenstein’s ideas into his own philosophy with differing degrees of success. Finally, and probably inevitably, the two men quarreled harshly, although it is still not clear why. Wittgenstein died at only 62 suffering from prostate cancer, to his last days he greatly admired Russell, saying ”Tell him I've had a wonderful life” and “There cannot be any real relation of friendship between us.”
Image: Ludwig Wittgenstein, c. 1922.
@hashembanapourwebsite
در باب عین القضات همدانی داستانی نقل می کنند که با صحت و سقم آن کاری ندارم البته خودتان بهتر از من می دانید نمی توان در برابر این نوع داستان ها صغری و کبری ردیف کرد. می گویند وقتی سر عین القضات را از تنش جدا کردند. وی با اینکه سرش از تنش جدا شده بود. از جایش بلند شد و سرش را در دو دستش گرفت و شروع کرد به دویدن... و خلق الله هم پشت سرش می دویدند......
در واقع با نقل این داستان می خواهم به این نتیجه برسم که نویسندگان مستقل و دردمند با اینکه سرشان را از تنشان جدا می کنند، اما این نویسندگان هرگز نمی میرند. نویسندگان نمی می رند. آنها سرشان را در میان دست هایشان می گیرند و به قلبشان می چسبانند و در خیابانها و کوچه ها پس کوچه ها راه می افتند و با زبان بی زبانی به مردم می گویند.
از پشت پنجره /بر سنگ فرش خیابان نظر کنید / خون را به سنگفرش ببینید.
سر همان آثاری ست که این نویسندگان خلق کرده اند و به این آثار از باد باران گزندی نمی رسد.
@hashembanapourwebsite
در واقع با نقل این داستان می خواهم به این نتیجه برسم که نویسندگان مستقل و دردمند با اینکه سرشان را از تنشان جدا می کنند، اما این نویسندگان هرگز نمی میرند. نویسندگان نمی می رند. آنها سرشان را در میان دست هایشان می گیرند و به قلبشان می چسبانند و در خیابانها و کوچه ها پس کوچه ها راه می افتند و با زبان بی زبانی به مردم می گویند.
از پشت پنجره /بر سنگ فرش خیابان نظر کنید / خون را به سنگفرش ببینید.
سر همان آثاری ست که این نویسندگان خلق کرده اند و به این آثار از باد باران گزندی نمی رسد.
@hashembanapourwebsite
*اظهار نظر دکتر محمود محرمی پزشك فوق تخصص خون و انکولوژی و دانشیار دانشگاه علوم پزشکی شیراز:
این روزها بویژه با مرگ چند هنرمند، همه جا از سرطان و شیوع بی سابقه آن در ایران که سه برابر کشورهای دنیاست حرف می زنند...!!!
اما گاهی لازم است به این مسایل هم کمی فکر کنیم
⚠️ همه جای دنیا قلیان را یکی از خطرناک ترین عوامل سرطان زا می دانند اما در بسياري خانه های ایرانیان هست و خانوادگی استفاده می کنند و هیچ اقدامی هم برای تعطیلی قهوه خانه ها نمی شود!!!
⚠️ روغن پالم سرطان زاست اما وقتی همه فهمیدند لبنیات ما آلوده به پالم است کسی حتی ؛ كمتر ؛ ماست نخریدند!!!
⚠️ مرغ در حالت عادی 12 الی 18 ماه زمان رشد سالم می خواهد اما در ایران از تخم تا طبخ 45 روزاست و هورمون های استفاده شده همه سرطان زا هستند اما جالب اینکه مردم فقط با قیمت مرغ مشکل دارند نه با بیماری زایی آن!!!
⚠️ همه می دانند که برنج آوازه و محسن و .... سرشار ازسم آرسنیک و مواد سرطان زا و غیرطبیعی ست اما مردم ایران با تهییج و تبلیغات وسیع صدا و سیما دو برابر پول می دهند تا برنده جایزه مرگشان باشند!!!
⚠️ همه می دانند چای معطر دارای اسانس های شیمیایی سرطان زاست اما مردم به عشق قرعه کشی و برنده شدن به قیمت گزاف می خرند و در خوردن داغ داغ آن بر هم سبقت می گیرند و با دست خود سرطان مری و معده و ... را برای خود به ارمغان می آورند!!!
⚠️ همه می دانند سوسیس و کالباس و همبرگر و پیتزا آن هم با آن وضعیت تولید در ایران بیشترین سهم را در عوامل اصلی و جدی انواع سرطان به خود اختصاص داده اما شیک ترین مغازه ها پیتزا فروشی و فست فودی ها هستند و غذای آدم های با کلاس و های کلاس شده!!!
⚠️ مگر در 40 نوع مواد افزودنی سوسیس و کالباس چیزی جز مواد سرطان زا دیده می شود؟!!!
⚠️ همه می دانند غذاهای سرخ کرده و پرچرب عامل سرطان است اما سرخ می کنند و با چربی ترانس بالا می خورند!!!
⚠️ همه می دانند بسیاری از این روغن های نباتی اصلا خوردنی نیستند اما با قیمت بالا خریداری کرده و می خورند!!!
⚠️ همه می دانند چاقی و اضافه وزن و کم تحرکی عامل مهم انواع سرطان ها و کبدهای چرب و بیماری های قلبی و عروقی و انواع سکته هاست اما اکثر مردم در پرخوری و پر خوابی و کم تحرکی گوی سبقت را از هم می ربایند!!!
⚠️ همه می دانند سیگار و مواد مخدر عامل مهم سرطان ریه و ... است اما بیشتر از 10میلیون نفر معتاد به مواد مخدر و بیش از 20 میلیون نفر سیگاری در ایران داریم!!!
⚠️ همه می دانند استرس های روانی یکی از عوامل اصلی سرطان و بیماری های روانی است. اما همه به عشق زندگی اشرافی و آسایش بیشتر همه جور استرس بدهکاری ها و وام و ... را به جان می خرند و آرامش خود را فدای آسایش خیالی می کنند!!!
⚠️ همه می دانند بی خوابی و خواب ناصحیح دیر خوابیدن و دیر بیدار شدن پایه بسیاری از بیماری هاست اما دير خوابيدن عادت بسياري از ما شده!!!
✅ لطفا اندکی ؛ بیشتر بیاندیشیم
⚠️ نان های کپک زده را به سرعت از داخل خانه دور کرده و در زمین دفن کنید . کپک نان سرشار از سم آفلا توکسین است که عامل سرطان خون می باشد. تغذیه دام ها با نان کپک زده باعث ورود آفلاتوکسین به شیر و گوشت می گردد . از فروش نان کپک زده به دوره گرد ها جدا پرهیز کنید.
✅ خوشحالی ما زمانی بیشتر می شود که : در اثر بازنشر و تکثیر این پست و پست های مشابه عزیزان مان از گزند بیماری های گوناگون در امان بمانند ....
با آرزوی سلامتی برای همه هموطنان عزيزمون.
🌺🌺*
@hashembanapourwebsite
این روزها بویژه با مرگ چند هنرمند، همه جا از سرطان و شیوع بی سابقه آن در ایران که سه برابر کشورهای دنیاست حرف می زنند...!!!
اما گاهی لازم است به این مسایل هم کمی فکر کنیم
⚠️ همه جای دنیا قلیان را یکی از خطرناک ترین عوامل سرطان زا می دانند اما در بسياري خانه های ایرانیان هست و خانوادگی استفاده می کنند و هیچ اقدامی هم برای تعطیلی قهوه خانه ها نمی شود!!!
⚠️ روغن پالم سرطان زاست اما وقتی همه فهمیدند لبنیات ما آلوده به پالم است کسی حتی ؛ كمتر ؛ ماست نخریدند!!!
⚠️ مرغ در حالت عادی 12 الی 18 ماه زمان رشد سالم می خواهد اما در ایران از تخم تا طبخ 45 روزاست و هورمون های استفاده شده همه سرطان زا هستند اما جالب اینکه مردم فقط با قیمت مرغ مشکل دارند نه با بیماری زایی آن!!!
⚠️ همه می دانند که برنج آوازه و محسن و .... سرشار ازسم آرسنیک و مواد سرطان زا و غیرطبیعی ست اما مردم ایران با تهییج و تبلیغات وسیع صدا و سیما دو برابر پول می دهند تا برنده جایزه مرگشان باشند!!!
⚠️ همه می دانند چای معطر دارای اسانس های شیمیایی سرطان زاست اما مردم به عشق قرعه کشی و برنده شدن به قیمت گزاف می خرند و در خوردن داغ داغ آن بر هم سبقت می گیرند و با دست خود سرطان مری و معده و ... را برای خود به ارمغان می آورند!!!
⚠️ همه می دانند سوسیس و کالباس و همبرگر و پیتزا آن هم با آن وضعیت تولید در ایران بیشترین سهم را در عوامل اصلی و جدی انواع سرطان به خود اختصاص داده اما شیک ترین مغازه ها پیتزا فروشی و فست فودی ها هستند و غذای آدم های با کلاس و های کلاس شده!!!
⚠️ مگر در 40 نوع مواد افزودنی سوسیس و کالباس چیزی جز مواد سرطان زا دیده می شود؟!!!
⚠️ همه می دانند غذاهای سرخ کرده و پرچرب عامل سرطان است اما سرخ می کنند و با چربی ترانس بالا می خورند!!!
⚠️ همه می دانند بسیاری از این روغن های نباتی اصلا خوردنی نیستند اما با قیمت بالا خریداری کرده و می خورند!!!
⚠️ همه می دانند چاقی و اضافه وزن و کم تحرکی عامل مهم انواع سرطان ها و کبدهای چرب و بیماری های قلبی و عروقی و انواع سکته هاست اما اکثر مردم در پرخوری و پر خوابی و کم تحرکی گوی سبقت را از هم می ربایند!!!
⚠️ همه می دانند سیگار و مواد مخدر عامل مهم سرطان ریه و ... است اما بیشتر از 10میلیون نفر معتاد به مواد مخدر و بیش از 20 میلیون نفر سیگاری در ایران داریم!!!
⚠️ همه می دانند استرس های روانی یکی از عوامل اصلی سرطان و بیماری های روانی است. اما همه به عشق زندگی اشرافی و آسایش بیشتر همه جور استرس بدهکاری ها و وام و ... را به جان می خرند و آرامش خود را فدای آسایش خیالی می کنند!!!
⚠️ همه می دانند بی خوابی و خواب ناصحیح دیر خوابیدن و دیر بیدار شدن پایه بسیاری از بیماری هاست اما دير خوابيدن عادت بسياري از ما شده!!!
✅ لطفا اندکی ؛ بیشتر بیاندیشیم
⚠️ نان های کپک زده را به سرعت از داخل خانه دور کرده و در زمین دفن کنید . کپک نان سرشار از سم آفلا توکسین است که عامل سرطان خون می باشد. تغذیه دام ها با نان کپک زده باعث ورود آفلاتوکسین به شیر و گوشت می گردد . از فروش نان کپک زده به دوره گرد ها جدا پرهیز کنید.
✅ خوشحالی ما زمانی بیشتر می شود که : در اثر بازنشر و تکثیر این پست و پست های مشابه عزیزان مان از گزند بیماری های گوناگون در امان بمانند ....
با آرزوی سلامتی برای همه هموطنان عزيزمون.
🌺🌺*
@hashembanapourwebsite
“You may kill an artist or a thinker, but you cannot acquire his art or his thought. You may put a man to death because he loves his fellow-men, but you will not by so doing acquire the love which made his happiness. Force is impotent in such matters; it is only as regards material goods that it is effective. For this reason the men who believe in force are the men whose thoughts and desires are preoccupied with material goods.“
— Bertrand Russell, Political Ideals (1917), Ch. I: Political Ideals, p. 6
Image: Bertrand Russell (1921). National Gallery, London, United Kingdom.
━━
Background: Political Ideals (1917) by Bertrand Russell
Political Ideals (1917) presents Bertrand Russell's ideas on war, pacifism, reason, impulse, and personal liberty. In this collection of essays, Russell criticizes both capitalism and communism based on his strong conviction that everything of value comes ultimately from the individual. The only true aim of politics, he says, is to give free play, as far as possible, to every person's natural creativity. Russell holds that when societies forget superstition and dogma, that when we live with both reason and compassion as our guides, the world will have little to no desire for war as an institution.
@hashembanapourwebsite
— Bertrand Russell, Political Ideals (1917), Ch. I: Political Ideals, p. 6
Image: Bertrand Russell (1921). National Gallery, London, United Kingdom.
━━
Background: Political Ideals (1917) by Bertrand Russell
Political Ideals (1917) presents Bertrand Russell's ideas on war, pacifism, reason, impulse, and personal liberty. In this collection of essays, Russell criticizes both capitalism and communism based on his strong conviction that everything of value comes ultimately from the individual. The only true aim of politics, he says, is to give free play, as far as possible, to every person's natural creativity. Russell holds that when societies forget superstition and dogma, that when we live with both reason and compassion as our guides, the world will have little to no desire for war as an institution.
@hashembanapourwebsite
#یک_قاچ_کتاب 🍉
روزی در اغاز جوانی كتابی كهن را باز كردم كه در ان نوشته بود:"كسي كه بسيار ميخندد، سعادتمند و كسي كه بسيار می گريد شوربخت است."
گفته ای بسيار ساده لوحانه ، كه با اين همه به علت حقيقت ساده ای كه بيان ميكند، نتوانسته ام فراموشش كنم، اگر چه بسيار بديهی ست. پس بهتر است هرگاه شادی دق الباب ميكند، به جای اينكه مكرر شك كنيم، كه ايا ورودش جايز است يا نه ، همه ی درها را به سويش بگشاييم ، زيرا شادی هيچگاه بی موقع نميايد.زيرا فقط شادی زمان حال را پر سعادت ميكند و اين امر برای موجوداتی چون ما كه هستی مان لحظه ی كوتاهی ست ميان دو ابديت است، بزرگترين موهبت است.
#در_باب_حكمت_زندگی
#ارتور_شوپنهاور
@hashembanapourwebsite
.
روزی در اغاز جوانی كتابی كهن را باز كردم كه در ان نوشته بود:"كسي كه بسيار ميخندد، سعادتمند و كسي كه بسيار می گريد شوربخت است."
گفته ای بسيار ساده لوحانه ، كه با اين همه به علت حقيقت ساده ای كه بيان ميكند، نتوانسته ام فراموشش كنم، اگر چه بسيار بديهی ست. پس بهتر است هرگاه شادی دق الباب ميكند، به جای اينكه مكرر شك كنيم، كه ايا ورودش جايز است يا نه ، همه ی درها را به سويش بگشاييم ، زيرا شادی هيچگاه بی موقع نميايد.زيرا فقط شادی زمان حال را پر سعادت ميكند و اين امر برای موجوداتی چون ما كه هستی مان لحظه ی كوتاهی ست ميان دو ابديت است، بزرگترين موهبت است.
#در_باب_حكمت_زندگی
#ارتور_شوپنهاور
@hashembanapourwebsite
.
Ⓜ️ نگاه ذبیحالله دروغباف ، جاعل و با استعداد
■ دستمزد دروغ بافتن
➕ذبیحالله منصوری هر روز صبح به دفتر کارش در روزنامه میرفت و در دفترش مشغول به کار میشد. همیشه و هر روز از قبل برایش یک بطری مشروب در یک کاسه یخ مهیا میکردند و برایش روی میزش میگذاشتند. ذبیحالله تا ظهر آرام آرام بطری مشروب را در لیوان میریخت،جرعهجرعه آن را مینوشید و مینوشت! در روزنامهای که مطالبش را به صورت ستون روزانه چاپ میکردند (ستونهایی که بعداً جمعآوری و تبدیل به کتاب میشد)، به او متناسب با تعداد کلمات نگارششده دستمزد میدادند، و بنابراین طولانینویسی به نفعش بود. نثری روان داشت که راحت از قلمش جاری میشد؛ به علاوه قدرت تخیلی عالی نیز داشت که آن را با اطلاعات عمومی گسترده (ولی پرغلط و سطحیش) مخلوط میکرد. این بود که معمولاً اگر کتابی را "ترجمه" میکرد، آن "ترجمه" معمولاً چند برابر کتاب اصلی میشد. در این میان حذف بعضی قسمتهای نامطلوب و اضافه کردن کلی مطلب جدید در دستور کار همیشگیاش بود. این مطالب اضافه شده در کارهای "تاریخی"، همیشه حاصل تخیلات یا اطلاعات ناقص و مغلوط او بود و هیچ گونه سند یا مطالعه یا پژوهش تاریخی در پشتِ خود نداشت. به این ترتیب تقریباً تمام اطلاعاتی که مثلاً در "ترجمه"ی کتاب "خداوند قلعه الموت" یا در"خواجهی تاجدار" یا هر کتاب دیگرش به خورد خواننده میدهد غلط و غیرتاریخی است (و معمولاً حجم "ترجمه" چند برابر خود کتاب اصلی است).
➕ذبیحالله آماده بود تا مناسب با روحیات زمانه و آنچه مردم میپسندیدند هر گونه جعل تاریخی انجام دهد و به خورد مردم دهد. فهمیده بود که مردم معمولاً خیلی اهمیتی به حقیقت نمیدهند، و آنانی هم که برایشان مهم است خیلی حوصلهی تحقیق و تفحص ندارند. چون آن زمانها مخلوطی از ملیگرایی و تشیع مُد روز بود "امام حسین و ایرانیان" را نوشت. کنفرانسی که هیچ گاه صورت نگرفته بود جعل کرد و حاصلِ مقالات آن کنفرانس خیالی را تحت عنوان کتاب "ترجمهشده"ای با عنوان "امام صادق، مغز متفکر شیعیان" چاپ کرد. کتابی از هانری کوربن (محقق بزرگ فرانسوی) با عنوان "ملاصدرا" "ترجمه" کرد، و هانری کوربن وقتی این را شنید تعجب کرد که چگونه کتابی که هرگز ننوشته در یک کتاب نسبتاً قطور ترجمه شده! البته اگر آن کتاب را میخواند احتمالاً تعجبش از حجم مهملاتی که به اسمِ او به مردم قالب شده بود به خشم تبدیل میشد.
➕کتابهای ذبیحالله منصوری تا همین امروز آفتِ تاریخخوانی و تاریخدانی در میان مردممان بوده است. کتابهایش هنوز بسیار پرخواننده است و خیل عظیمی از اشخاصی را تربیت کرده که با اعتماد به نفس کامل در مورد شخصیتهای تاریخی چون آقامحمدخان یا حسن صباح یا استالین یا شاهاسماعیل یا حتی شخصیت ساختگی سینوهه صحبت میکنند و فکر میکنند که بدین واسطه تاریخدانند!
🛄 @zistboommedia || مدرسه علوم انسانی
@hashembanapourwebsite
■ دستمزد دروغ بافتن
➕ذبیحالله منصوری هر روز صبح به دفتر کارش در روزنامه میرفت و در دفترش مشغول به کار میشد. همیشه و هر روز از قبل برایش یک بطری مشروب در یک کاسه یخ مهیا میکردند و برایش روی میزش میگذاشتند. ذبیحالله تا ظهر آرام آرام بطری مشروب را در لیوان میریخت،جرعهجرعه آن را مینوشید و مینوشت! در روزنامهای که مطالبش را به صورت ستون روزانه چاپ میکردند (ستونهایی که بعداً جمعآوری و تبدیل به کتاب میشد)، به او متناسب با تعداد کلمات نگارششده دستمزد میدادند، و بنابراین طولانینویسی به نفعش بود. نثری روان داشت که راحت از قلمش جاری میشد؛ به علاوه قدرت تخیلی عالی نیز داشت که آن را با اطلاعات عمومی گسترده (ولی پرغلط و سطحیش) مخلوط میکرد. این بود که معمولاً اگر کتابی را "ترجمه" میکرد، آن "ترجمه" معمولاً چند برابر کتاب اصلی میشد. در این میان حذف بعضی قسمتهای نامطلوب و اضافه کردن کلی مطلب جدید در دستور کار همیشگیاش بود. این مطالب اضافه شده در کارهای "تاریخی"، همیشه حاصل تخیلات یا اطلاعات ناقص و مغلوط او بود و هیچ گونه سند یا مطالعه یا پژوهش تاریخی در پشتِ خود نداشت. به این ترتیب تقریباً تمام اطلاعاتی که مثلاً در "ترجمه"ی کتاب "خداوند قلعه الموت" یا در"خواجهی تاجدار" یا هر کتاب دیگرش به خورد خواننده میدهد غلط و غیرتاریخی است (و معمولاً حجم "ترجمه" چند برابر خود کتاب اصلی است).
➕ذبیحالله آماده بود تا مناسب با روحیات زمانه و آنچه مردم میپسندیدند هر گونه جعل تاریخی انجام دهد و به خورد مردم دهد. فهمیده بود که مردم معمولاً خیلی اهمیتی به حقیقت نمیدهند، و آنانی هم که برایشان مهم است خیلی حوصلهی تحقیق و تفحص ندارند. چون آن زمانها مخلوطی از ملیگرایی و تشیع مُد روز بود "امام حسین و ایرانیان" را نوشت. کنفرانسی که هیچ گاه صورت نگرفته بود جعل کرد و حاصلِ مقالات آن کنفرانس خیالی را تحت عنوان کتاب "ترجمهشده"ای با عنوان "امام صادق، مغز متفکر شیعیان" چاپ کرد. کتابی از هانری کوربن (محقق بزرگ فرانسوی) با عنوان "ملاصدرا" "ترجمه" کرد، و هانری کوربن وقتی این را شنید تعجب کرد که چگونه کتابی که هرگز ننوشته در یک کتاب نسبتاً قطور ترجمه شده! البته اگر آن کتاب را میخواند احتمالاً تعجبش از حجم مهملاتی که به اسمِ او به مردم قالب شده بود به خشم تبدیل میشد.
➕کتابهای ذبیحالله منصوری تا همین امروز آفتِ تاریخخوانی و تاریخدانی در میان مردممان بوده است. کتابهایش هنوز بسیار پرخواننده است و خیل عظیمی از اشخاصی را تربیت کرده که با اعتماد به نفس کامل در مورد شخصیتهای تاریخی چون آقامحمدخان یا حسن صباح یا استالین یا شاهاسماعیل یا حتی شخصیت ساختگی سینوهه صحبت میکنند و فکر میکنند که بدین واسطه تاریخدانند!
🛄 @zistboommedia || مدرسه علوم انسانی
@hashembanapourwebsite
Forwarded from مدرسه علوم انسانی
Ⓜ️ خرافات و شبه علم در حال خفه کردن مردم است.
▪️انرژی و امواج مثبت و منفی! سو استفاده از مفاهمیم آگاهی و مکانیک کوانتومی!
➕ این روزها همه از فیزیک کوانتومی صحبت می کنند. از رمال ها و فالگیرها و شیادان مستند راز و درمانگرهای معنوی و شعور کیهانی گرفته تا سایر مروجان شبه علم و خرافات. کافیست نگاهی به شبکه های اجتماعی و رسانه ها و نشریات زرد بیندازید تا ببینید بسیاری از باورهای شبه علمی معاصر با کلماتی مانند فیزیک کوانتوم الکترومغناطیس؛ فرکانس ؛ انرژی و نظایر آن توضیح داده می شوند. بسیاری از افراد خرافاتی و مروجان شبه علم در صحبت های خود اصرار دارند که بگویند از علم و مفاهیم علمی سر در می آورند. در این بین؛ فیزیک کوانتومی به دلیل نام پرطمطراق و پرطنینی که دارد و همچنین به دلیل پیچیدگی محتوایی اش بیش از هر شاخه دیگر علمی، مورد سوء استفاده مجریان برنامه فریب عمومی و اصحاب شبه علم قرار گرفته است.
➕این گزافه گویی از آنجا ناشی می شود که این افراد نمی خواهد به کهنه پرستی و خرافه باوری متهم شوند. چنین افرادی اغلب به صورت ناشیانه از کلمات و واژگان حیطه علم مانند انرژی و کوانتوم و کوارک و … استفاده می کنند تا عقاید خود را سازگار با علم جا بزنند. فیزیک کوانتومی از هر جهت سوژه جذاب ای برای سوء استعمال مجریان برنامه فریب عمومی است. اجازه بدهید بدون تعارف بگویم. عباراتی نظیر “اسرار کوانتومی موفقیت” یا “اندیشه کوانتومی مولانا” و نظایر آن بی محتوا هستند. نه موفقیت انسان، اسرار کوانتومی دارد و نه اندیشه مولانا ارتباطی به فیزیک کوانتومی دارد.
این دسته از افراد رمال چون هیچ دلیل علمی برای چپاول کردن مردم ندارند سعی میکنند از مفاهیم علمی برای واقعی بودن حرفهای خود استفاده کنند که کمتر کسی از انها اطلاع دارد.
➕این افراد تصور میکنند که فیزیک کوانتومی به دلیل توصیف پدیدههای عجیب جهان، راز آلود و بنابراین تعریف و مفهومی معنوی است. آنها باور دارند که کوانتوم جاییست که اتفاقات ماورایی و معنوی و فراطبیعی رخ میدهد و میتوان برای توصیف یا توجیه هر چیز غریبی به سراغ کوانتوم رفت. غالباً از سوی این افراد ، اصرار عجیبی روی این موضوع وجود دارد که هرچه فیزیک جدید (از کوانتوم گرفته تا نسبیت و نظریه ریسمانها) به آن رسیده، پیشنیان میدانستهاند. تلفیق عرفان و معنویات با مفاهیم علمی، یکی از پرطرفدارترین بازارهای شبهعلم است و در این بین، فیزیک کوانتومی به دلیل ثقیل و پیچیده بودن مفاهیم؛ دستاویز خوبی برای فضلفروشی و اظهار نظرهای به ظاهر عمیق (ولی در باطن توخالی) است.
➕ در ایران نیز کتابهای پرفروش بسیاری در این خصوص نوشته شده و اقبال عمومی به همایشها و سخنرانیهایی با اصطلاحات پرطمطراق و پرطنینی مثل فیزیک کوانتومی، جهانهای موازی و متافیزیک بسیار بالاست. استقبال عوام از این گفتهها (بیخاصیت برای عموم و پر کننده جیب فریبکاران) چنان است که عاقبت به چاپ چرندیات شبهعلمی با عناوینی مغلوط همچون صفر:تولد و مرگ در فیزیک جدید، جهان هولوگرافی، اندیشه کوانتومی مولانا و شعور آب وراز قانون جذب و غیره منجر میشود. درک اشتباهی که از آزمایش دو شکاف یانگ در فیزیک، در خصوص شناخت سرشت موجی یا ذرهای نور وجود دارد به این باور دامن زده که عدهای تصور کنند که ذرات نیز شعور و آگاهی دارند و بنابراین میتوانند هومیوپاتی و یا باورهای عرفانی را با آن تطبیق بدهند. حتی دستاندرکاران برنامههای فریب عمومی، رمالان حرفهای ، فالگیرهای اینترنتی یا کسانی که مدعیاند با وصل شدن به یک مفهوم انتزاعی مثل حلقههای شعور کیهانی میتوان بیماریها را درمان کرد؛ نیز از فیزیک کوانتوم صحبت میکنند تا آموزههای خود را ژرف و به عبارت دیگر علمی جلوه دهند. در گفتههای رمالان و فالگیران و ارسالکنندگان انرژی و درمانگرهای ماورایی دیگر صحبت از «قمر در عقرب» و «قفل کردن بخت» و «نفرین جن نامسلمان» نیست؛ بلکه آنها از «جذب نامناسب انرژی» و «ارتعاش نادرست» و «ارسال انرژی منفی» و «موجودات غیر اورگانیک» برایتان میگویند تا با ترکیبی جدید از واژههای نامأنوس و شبهعلمی شما را مسخ کنند. آنها برای علمی و تخصصی جلوه دادن گفتههایشان از بیگبنگ و بوزونهیگز و کوانتوم و ارتباطش به رویای صادقه میگویند، خمش فضا را به سرعت جبرئیل ربط میدهند و برای هر ادعا از دانشمندان خیالی گواه میآورند. مدعیان عوامفریب امروز انبانی از کلمات قلنبه سلنبه دارند که در هر مبحث دست در انبان کرده و تعدادی کلمه بیرون کشیده و با قطار کردن آنها جملات بیمعنی میسازند با لفاظی و سفسطه نوع جدیدی از شبهعلم را روایت میکنند.
▪️عرفان کسرایی دانشگاه کاسل آلمان نشریه گمانه
#فلسفه_علم
#خرافات
🛄 @zistboommedia || مدرسه علوم انسانی
▪️انرژی و امواج مثبت و منفی! سو استفاده از مفاهمیم آگاهی و مکانیک کوانتومی!
➕ این روزها همه از فیزیک کوانتومی صحبت می کنند. از رمال ها و فالگیرها و شیادان مستند راز و درمانگرهای معنوی و شعور کیهانی گرفته تا سایر مروجان شبه علم و خرافات. کافیست نگاهی به شبکه های اجتماعی و رسانه ها و نشریات زرد بیندازید تا ببینید بسیاری از باورهای شبه علمی معاصر با کلماتی مانند فیزیک کوانتوم الکترومغناطیس؛ فرکانس ؛ انرژی و نظایر آن توضیح داده می شوند. بسیاری از افراد خرافاتی و مروجان شبه علم در صحبت های خود اصرار دارند که بگویند از علم و مفاهیم علمی سر در می آورند. در این بین؛ فیزیک کوانتومی به دلیل نام پرطمطراق و پرطنینی که دارد و همچنین به دلیل پیچیدگی محتوایی اش بیش از هر شاخه دیگر علمی، مورد سوء استفاده مجریان برنامه فریب عمومی و اصحاب شبه علم قرار گرفته است.
➕این گزافه گویی از آنجا ناشی می شود که این افراد نمی خواهد به کهنه پرستی و خرافه باوری متهم شوند. چنین افرادی اغلب به صورت ناشیانه از کلمات و واژگان حیطه علم مانند انرژی و کوانتوم و کوارک و … استفاده می کنند تا عقاید خود را سازگار با علم جا بزنند. فیزیک کوانتومی از هر جهت سوژه جذاب ای برای سوء استعمال مجریان برنامه فریب عمومی است. اجازه بدهید بدون تعارف بگویم. عباراتی نظیر “اسرار کوانتومی موفقیت” یا “اندیشه کوانتومی مولانا” و نظایر آن بی محتوا هستند. نه موفقیت انسان، اسرار کوانتومی دارد و نه اندیشه مولانا ارتباطی به فیزیک کوانتومی دارد.
این دسته از افراد رمال چون هیچ دلیل علمی برای چپاول کردن مردم ندارند سعی میکنند از مفاهیم علمی برای واقعی بودن حرفهای خود استفاده کنند که کمتر کسی از انها اطلاع دارد.
➕این افراد تصور میکنند که فیزیک کوانتومی به دلیل توصیف پدیدههای عجیب جهان، راز آلود و بنابراین تعریف و مفهومی معنوی است. آنها باور دارند که کوانتوم جاییست که اتفاقات ماورایی و معنوی و فراطبیعی رخ میدهد و میتوان برای توصیف یا توجیه هر چیز غریبی به سراغ کوانتوم رفت. غالباً از سوی این افراد ، اصرار عجیبی روی این موضوع وجود دارد که هرچه فیزیک جدید (از کوانتوم گرفته تا نسبیت و نظریه ریسمانها) به آن رسیده، پیشنیان میدانستهاند. تلفیق عرفان و معنویات با مفاهیم علمی، یکی از پرطرفدارترین بازارهای شبهعلم است و در این بین، فیزیک کوانتومی به دلیل ثقیل و پیچیده بودن مفاهیم؛ دستاویز خوبی برای فضلفروشی و اظهار نظرهای به ظاهر عمیق (ولی در باطن توخالی) است.
➕ در ایران نیز کتابهای پرفروش بسیاری در این خصوص نوشته شده و اقبال عمومی به همایشها و سخنرانیهایی با اصطلاحات پرطمطراق و پرطنینی مثل فیزیک کوانتومی، جهانهای موازی و متافیزیک بسیار بالاست. استقبال عوام از این گفتهها (بیخاصیت برای عموم و پر کننده جیب فریبکاران) چنان است که عاقبت به چاپ چرندیات شبهعلمی با عناوینی مغلوط همچون صفر:تولد و مرگ در فیزیک جدید، جهان هولوگرافی، اندیشه کوانتومی مولانا و شعور آب وراز قانون جذب و غیره منجر میشود. درک اشتباهی که از آزمایش دو شکاف یانگ در فیزیک، در خصوص شناخت سرشت موجی یا ذرهای نور وجود دارد به این باور دامن زده که عدهای تصور کنند که ذرات نیز شعور و آگاهی دارند و بنابراین میتوانند هومیوپاتی و یا باورهای عرفانی را با آن تطبیق بدهند. حتی دستاندرکاران برنامههای فریب عمومی، رمالان حرفهای ، فالگیرهای اینترنتی یا کسانی که مدعیاند با وصل شدن به یک مفهوم انتزاعی مثل حلقههای شعور کیهانی میتوان بیماریها را درمان کرد؛ نیز از فیزیک کوانتوم صحبت میکنند تا آموزههای خود را ژرف و به عبارت دیگر علمی جلوه دهند. در گفتههای رمالان و فالگیران و ارسالکنندگان انرژی و درمانگرهای ماورایی دیگر صحبت از «قمر در عقرب» و «قفل کردن بخت» و «نفرین جن نامسلمان» نیست؛ بلکه آنها از «جذب نامناسب انرژی» و «ارتعاش نادرست» و «ارسال انرژی منفی» و «موجودات غیر اورگانیک» برایتان میگویند تا با ترکیبی جدید از واژههای نامأنوس و شبهعلمی شما را مسخ کنند. آنها برای علمی و تخصصی جلوه دادن گفتههایشان از بیگبنگ و بوزونهیگز و کوانتوم و ارتباطش به رویای صادقه میگویند، خمش فضا را به سرعت جبرئیل ربط میدهند و برای هر ادعا از دانشمندان خیالی گواه میآورند. مدعیان عوامفریب امروز انبانی از کلمات قلنبه سلنبه دارند که در هر مبحث دست در انبان کرده و تعدادی کلمه بیرون کشیده و با قطار کردن آنها جملات بیمعنی میسازند با لفاظی و سفسطه نوع جدیدی از شبهعلم را روایت میکنند.
▪️عرفان کسرایی دانشگاه کاسل آلمان نشریه گمانه
#فلسفه_علم
#خرافات
🛄 @zistboommedia || مدرسه علوم انسانی