Forwarded from فراسوی سیاست (Abbas Khalaji)
🔹 هنوز هم افتخار میکنم!
✍️ گودرز صادقی هشجین
سال ۸۴، پس از ۴ سال ریاست بر دانشگاه ارومیه، در دادسرای دیوان محاسبات به بازپرداخت ۵۰ میلیون تومان به خزانهی دولت به خاطر اهدای ارزانقیمت اقلامی همچون برنج، گوشت، روغن و … به پرسنل دانشگاه محکوم شدم. در آن زمان مبلغ بسیار کلانی بود و تنها مایملک من آپارتمانی در تهران بود که سال ۸۳ به مبلغ ۷۰ میلیون تومان خریده بودم، آن هم با ۲۰ میلیون تومان وام بانکی!
وقتی از دادسرا خارج شدم گیج و منگ بودم. کنار خیابان روی پلهای نشستم. خود من حتی یک بار هم از اقلام کمکی به خانه نبرده بودم و معمولا سهم خودم را به نیروهای خدماتی میدادم. دانشگاه ارومیه حدودا ۱۰۰۰ نفر عضو هیات علمی، کارمند و کارگر داشت که هر کدام ۵۰ هزار تومان در آن مبلغ سهم داشتند. با خودم فکر کردم: اگر اطلاعیهای بدهم و از پرسنل بخواهم هر کدام ۵۰ هزار تومان به من بدهند چند نفر از آنها این کار را خواهند کرد؟ فکر کردم شاید حداکثر ۱۰۰ نفر و نه بیشتر!
من در عمرم خیلی کم اشک ریختهام ولی اعتراف میکنم که آن روز اشکم در آمد. در مرحلهی تجدید نظر، بعدها به خاطر دفاعیات تکمیلی و حسن نظر هیات دادرسی و اطمینان آنها از تدبیر و صداقتم، تبرئه شدم ولی تلخی روز محکومیت همیشه با من بوده است.
قیاس معالفارق است ولی خواندن مطلب زیر مرا به آن روز برد و بد نیست برای اطلاع کسانی که نشنیدهاند آن را ذکر کنم:
بعداز مقاومت محمدکریم در مقابل فرانسویها در مصر و شکست او، قرار بر اعدامش شد. ناپلئون او را فراخواند و گفت: سخت است برایم کسی را اعدام کنم که برای آزادی وطنش مبارزه میکرد. من به تو فرصتی میدهم تا ده هزار سکهی طلا بابت غرامت سربازهای کشته شده به من بدهی.
محمدکریم گفت:من الآن این پول را ندارم اما صد هزار سکه از تاجران میخواهم، میروم تهیه میکنم و باز میگردم. محمدکریم به مدت چند روز در بازارها با زنجیر برای تهیهی پول گردانیده میشد اما هیچ تاجری حاضر به پراخت پولی جهت ازادی او نبود و حتی بعضی میگفتند که با جنگهایش وضعیت اقتصادی را نابسامان کرد. پس نزد ناپلئون برگشت.
ناپلئون به او گفت: چاره ای جز اعدام تو ندارم، نه به خاطر کشتن سربازهایم، بلکه به دلیل جنگیدنت برای مردمی که پولشان را مقدم بر آزادی وطن خود میدانند.
t.me/zarifaneh
#پاکدستی #افتخار #مایه_افتخار
@akhalaji
✍️ گودرز صادقی هشجین
سال ۸۴، پس از ۴ سال ریاست بر دانشگاه ارومیه، در دادسرای دیوان محاسبات به بازپرداخت ۵۰ میلیون تومان به خزانهی دولت به خاطر اهدای ارزانقیمت اقلامی همچون برنج، گوشت، روغن و … به پرسنل دانشگاه محکوم شدم. در آن زمان مبلغ بسیار کلانی بود و تنها مایملک من آپارتمانی در تهران بود که سال ۸۳ به مبلغ ۷۰ میلیون تومان خریده بودم، آن هم با ۲۰ میلیون تومان وام بانکی!
وقتی از دادسرا خارج شدم گیج و منگ بودم. کنار خیابان روی پلهای نشستم. خود من حتی یک بار هم از اقلام کمکی به خانه نبرده بودم و معمولا سهم خودم را به نیروهای خدماتی میدادم. دانشگاه ارومیه حدودا ۱۰۰۰ نفر عضو هیات علمی، کارمند و کارگر داشت که هر کدام ۵۰ هزار تومان در آن مبلغ سهم داشتند. با خودم فکر کردم: اگر اطلاعیهای بدهم و از پرسنل بخواهم هر کدام ۵۰ هزار تومان به من بدهند چند نفر از آنها این کار را خواهند کرد؟ فکر کردم شاید حداکثر ۱۰۰ نفر و نه بیشتر!
من در عمرم خیلی کم اشک ریختهام ولی اعتراف میکنم که آن روز اشکم در آمد. در مرحلهی تجدید نظر، بعدها به خاطر دفاعیات تکمیلی و حسن نظر هیات دادرسی و اطمینان آنها از تدبیر و صداقتم، تبرئه شدم ولی تلخی روز محکومیت همیشه با من بوده است.
قیاس معالفارق است ولی خواندن مطلب زیر مرا به آن روز برد و بد نیست برای اطلاع کسانی که نشنیدهاند آن را ذکر کنم:
بعداز مقاومت محمدکریم در مقابل فرانسویها در مصر و شکست او، قرار بر اعدامش شد. ناپلئون او را فراخواند و گفت: سخت است برایم کسی را اعدام کنم که برای آزادی وطنش مبارزه میکرد. من به تو فرصتی میدهم تا ده هزار سکهی طلا بابت غرامت سربازهای کشته شده به من بدهی.
محمدکریم گفت:من الآن این پول را ندارم اما صد هزار سکه از تاجران میخواهم، میروم تهیه میکنم و باز میگردم. محمدکریم به مدت چند روز در بازارها با زنجیر برای تهیهی پول گردانیده میشد اما هیچ تاجری حاضر به پراخت پولی جهت ازادی او نبود و حتی بعضی میگفتند که با جنگهایش وضعیت اقتصادی را نابسامان کرد. پس نزد ناپلئون برگشت.
ناپلئون به او گفت: چاره ای جز اعدام تو ندارم، نه به خاطر کشتن سربازهایم، بلکه به دلیل جنگیدنت برای مردمی که پولشان را مقدم بر آزادی وطن خود میدانند.
t.me/zarifaneh
#پاکدستی #افتخار #مایه_افتخار
@akhalaji