#خانوما_بخونن
🎁چه کادویی واسه همسرم بخرم؟!
👈حواستون باشه که همسرتون با شما فرق داره. خیلی وقتها، ما همون کاری رو برای همسرمون انجام میدیم، که دوست داریم اون برای ما انجام بده. اما این خیلی اشتباه بزرگیه...‼️❌
👈 اگه خواستین واسه همسرتون کادو بخرین، باید ببینین اون چی نیاز داره، نه اینکه خودت چی دلت میخواد...
❌👈هیچ وقت خریدهای ضروری زندگی رو به عنوان کادو براش تهیه نکنید...!
❌👈 آقای عزیز! ماشین لباسشویی، وسیله ضروری منزل به حساب میاد؛ نه کادو برای زن خونه...!
‼️👈 خانم عزیز! اگه یه کم بگردی، حتما کادوی بهتری از جوراب و زیرپوش هم میتونی برای همسرت پیدا کنی!
@harimezendgi👩❤️👨🦋
🎁چه کادویی واسه همسرم بخرم؟!
👈حواستون باشه که همسرتون با شما فرق داره. خیلی وقتها، ما همون کاری رو برای همسرمون انجام میدیم، که دوست داریم اون برای ما انجام بده. اما این خیلی اشتباه بزرگیه...‼️❌
👈 اگه خواستین واسه همسرتون کادو بخرین، باید ببینین اون چی نیاز داره، نه اینکه خودت چی دلت میخواد...
❌👈هیچ وقت خریدهای ضروری زندگی رو به عنوان کادو براش تهیه نکنید...!
❌👈 آقای عزیز! ماشین لباسشویی، وسیله ضروری منزل به حساب میاد؛ نه کادو برای زن خونه...!
‼️👈 خانم عزیز! اگه یه کم بگردی، حتما کادوی بهتری از جوراب و زیرپوش هم میتونی برای همسرت پیدا کنی!
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#خانوما_بخونن
در تختخواب از هم قول نگیرید!!!
👈 بسیاری از زوجین بعد از رابطه جنسی به دلیل ترشح هورمون اکسی توسین بسیار مهربان تر میشوند و به راحتی دروغ میگویند.
@harimezendgi👩❤️👨🦋
در تختخواب از هم قول نگیرید!!!
👈 بسیاری از زوجین بعد از رابطه جنسی به دلیل ترشح هورمون اکسی توسین بسیار مهربان تر میشوند و به راحتی دروغ میگویند.
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#زناشویی
لب جزو نقاط تحریک پذیرمشترک در زن و مرد می باشد.
در روابط جنسی خود از لب برای ایجادشوق وتنش مثبت جنسی استفاده کنید..
خیلی از خانما از لب گرفتن بدشون میاد.عزیزان این کار فقط مردتون رو سرد میکنه
️️@harimezendgi👩❤️👨🦋
لب جزو نقاط تحریک پذیرمشترک در زن و مرد می باشد.
در روابط جنسی خود از لب برای ایجادشوق وتنش مثبت جنسی استفاده کنید..
خیلی از خانما از لب گرفتن بدشون میاد.عزیزان این کار فقط مردتون رو سرد میکنه
️️@harimezendgi👩❤️👨🦋
#زناشویی
در مردها با تحریک اندام تناسلی و مالش و نوازش آن،حالت #نعوظ فراهم می شود ( بلند شدن و سفتی اندام تناسلی در مرد را نعوظ مرد گویند )
در خانمها نعوظ یعنی تحریک و سفتی کلیتوریس و نوک پستان
@harimezendgi👩❤️👨🦋
در مردها با تحریک اندام تناسلی و مالش و نوازش آن،حالت #نعوظ فراهم می شود ( بلند شدن و سفتی اندام تناسلی در مرد را نعوظ مرد گویند )
در خانمها نعوظ یعنی تحریک و سفتی کلیتوریس و نوک پستان
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#خانوما_بخونن
#شما_ستون_نباشین_لطفا
خانم های لطیف و با سیاست حواستون باشه که قرار نیست شما در حد یک مرد برای زندگی تون وقت و انرژی بزارین.
درحالت عادی قرار نیست که شما نقش مرد رو بازی کنین و ستون مستحکم خانواده باشین
فراموش نکنین که زن ستون مستحکم عاطفی خانواده است و وظیفه های مرد رو نباید به دوش بکشه
در حد یک زن لطیف برای خانواده وقت بزارین
زن رئیس خونه است و مرد رئیس خانواده
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#شما_ستون_نباشین_لطفا
خانم های لطیف و با سیاست حواستون باشه که قرار نیست شما در حد یک مرد برای زندگی تون وقت و انرژی بزارین.
درحالت عادی قرار نیست که شما نقش مرد رو بازی کنین و ستون مستحکم خانواده باشین
فراموش نکنین که زن ستون مستحکم عاطفی خانواده است و وظیفه های مرد رو نباید به دوش بکشه
در حد یک زن لطیف برای خانواده وقت بزارین
زن رئیس خونه است و مرد رئیس خانواده
@harimezendgi👩❤️👨🦋
Audio
#صوتی
🔺آیا بعد از ازدواج باید تفریحات مجردی کاملآ کنسل شود؟
👤 دکتر محسن محمدی نیا معین. روانشناس و مشاور خانواده.
@harimezendgi👩❤️👨🦋
🔺آیا بعد از ازدواج باید تفریحات مجردی کاملآ کنسل شود؟
👤 دکتر محسن محمدی نیا معین. روانشناس و مشاور خانواده.
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#ایده_متن
برڪت یعنی
داشتنِ ڪسے ڪه
هر چہ میخندے با او
تمام نشود
دلخوشیهایت
تو برکت منی❤️
#حمیدرضا_عبداللهے
@harimezendgi👩❤️👨🦋
برڪت یعنی
داشتنِ ڪسے ڪه
هر چہ میخندے با او
تمام نشود
دلخوشیهایت
تو برکت منی❤️
#حمیدرضا_عبداللهے
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#پارت_383
نه کسی سراغمو گرفت و نه حتی من از اون اتاق بیرون رفتم....منفقط به طرز احمقانه ای انتظار داشتم بوراک از اون در بیاد داخل....
درست مثل یه ناجی....بعدش دستمو بگیره...دستمو بگیره و بگه " بلند شو شانار...اومدم که ببرمت....واسه همیشه "
اما....آه از نهادمبلند شد....! خیالات همیشه در حد همون خیال باقی میمونن...!هر چقدر هم که گسترده و وسیع باشن!
اونقدر توی اون اتاق مونده بودم که دیگه داشت حالم از اون سکوت محض،اون بیخبری مفرط بهم میخورد.....بلند شدم و رفتم سمت پنجره....با این امید که شاید بیاد توی حیاط...
آخ چی میشد که اگه واقعا وقتی پرده رو کنار میزدم چشمم بهش میفتاد....!!!
یعنی...همونقدر که من به یادش بودم اونم بود!؟؟ آره حتما بود....حتما بخاطر من اومده....آره! معلوم که منو میخواد....معلوم که بخاطر من اومده بود....
لبخندی از این خیال شیرین روی لبم نشست...درست که وقتی پرده رو کنار زدم خبری از بوراک نبود اما.....اما چیزهایی که داشتم توی ذهنم بهش فکر میکردم باعث شده بود ته دلم یکم شاد بشه....
صدای باز شدن در که اومد،پرده رو رها کردمو به عقب چرخیدم...
انتظار اومدن فرشته رو داشتم اما دیو اومده بود داخل....نگاهمو از صورت گرفته ی فوزیه برداشتم و رفتمسمت تخت...خواستم برم روش دراز بکشم که گفت:
-وسایلت رو بردار....برمیگردی اتاق آقاااا.....
خیلی ازش خوشم میومد میرفتم تو اتاقش!؟ اخم کردمو گفتم:
-نمیخوام....نمیرم اتاق اون کثافت عوضی....
از تعصب فوزیه روی ارسلان کاملا آگاه بودم ولی توجهی به صورت به افروخته شدش نشون ندادم و نشستم روی تخت .....
فوزیه با اون صورت سرخ از خشمش گفت:
-وسایلت رو جمع کن....باید بری اتاق آقا!
با خشم سرمو به سمتش چرخوندمو گفتم:
-گفتم نمیرم تو اتاق اون عوضی بی شرف!
چشماش با شنیدن حرفهام از حدقه در اومد.دیگه نتونست تحمل کنه و گفت:
-بس دیگه....حق نداری به آقا توهین کنی!متوجهی!؟
پوزخند زدم:
-هه! آقااا....؟؟؟؟ حیف به اون غول بیابونی بی شعور کثافت احمق بگی آقا....اون یه حیوون...یه حیوون وحشی....حالا از اینجا برو بیرون وگرنه جیغ و داد راه میندازم.....بروووو.......برووووو....
درحالی که مثل یه اژدهای خشمگین نفس میکشید و نگاهم میکرد از اتاق بیرون رفت..اصلا برام مهم نبود چه اتفاقی بعدش قرار بیفته اما دلم نمیخواست برم توی اتاق اون هیولا...اون نامرد عوضی ای که این بلا رو سر صورتم آورده بود....
روی تخت نشسته بودم و با عصبانیت پوست گوشه ناخنم رو می جویدم که در با ضرب شد و ارسلان به همراه فوزیه اومد داخل....هر دو توی چارچوب در ایستاده بودنو مثل گاو وحشی نگاهم میکردن....
میدونستم که قراره اتفاق بدی بیفته....ارسلان نگاهی به فوزیه اتداخت و گفت:
-تو برو پایین فوزیه....
فوزیه یه نگاه غضب آلود به من انداخت و بعد از ارسلان پرسید:
-نمیخواید بمونم!؟
-نه فعلا احتیاجی نیست....برو
-چشم آقاااا.....
فوزیه که رفت ارسلان درو پشت سرش بست اومد داخل....گردنمو چرخوندم و به دیوار زل زدم تا چشمم به چشمش نیفته...
اومد سمتم...مقابلم ایستاد و گفت:
-بلند شو لباساتو بردار برو اتاق خودم.....
هیچی نگفتم.هیچی....بیشتر بهم نزدیک شد...با پا یه لگد به ساق پام زد و بعد گفت:
-مگه باتونیستم....بلند شو....زود باش...
سرمو با عصبانیت به سمتش چرخوندم و با صدایی که از خشم می لرزید، گفتم:
-از اینجا گمشو بیرون گاو نر وحشی....نمیخوام چشمم به ریخت نحثت بیفته...ازت متنفرم...متنفرم....نمیخوامببینمت....نمیخوام....
نفسش رو با حرص بیرون فرستاد و گفت:
-ببین شانار...یا مثل بچه آدمبلند میشی و وسایلتو جمع میکنی و میری همونجایی که گفتم ...یا هم اونقدر میزنمت...اونقدر میزنمت که صدای سگ بدی....صدای سگ....
اشک تو چشمهام جمع شد....بلند شدمو گفتم:
-اونوقت منم اونقدر حیغ و داد راه میندازم که صدام کل این خونه رو برداره و مادرت بفهمه چه جونوری رو به دنیا آورده.....
گفتن همین جمله کافی بود تا دوباره دستش بالا بره و محکم روی صورتم فرود بیاد....
@harimezendgi👩❤️👨🦋
نه کسی سراغمو گرفت و نه حتی من از اون اتاق بیرون رفتم....منفقط به طرز احمقانه ای انتظار داشتم بوراک از اون در بیاد داخل....
درست مثل یه ناجی....بعدش دستمو بگیره...دستمو بگیره و بگه " بلند شو شانار...اومدم که ببرمت....واسه همیشه "
اما....آه از نهادمبلند شد....! خیالات همیشه در حد همون خیال باقی میمونن...!هر چقدر هم که گسترده و وسیع باشن!
اونقدر توی اون اتاق مونده بودم که دیگه داشت حالم از اون سکوت محض،اون بیخبری مفرط بهم میخورد.....بلند شدم و رفتم سمت پنجره....با این امید که شاید بیاد توی حیاط...
آخ چی میشد که اگه واقعا وقتی پرده رو کنار میزدم چشمم بهش میفتاد....!!!
یعنی...همونقدر که من به یادش بودم اونم بود!؟؟ آره حتما بود....حتما بخاطر من اومده....آره! معلوم که منو میخواد....معلوم که بخاطر من اومده بود....
لبخندی از این خیال شیرین روی لبم نشست...درست که وقتی پرده رو کنار زدم خبری از بوراک نبود اما.....اما چیزهایی که داشتم توی ذهنم بهش فکر میکردم باعث شده بود ته دلم یکم شاد بشه....
صدای باز شدن در که اومد،پرده رو رها کردمو به عقب چرخیدم...
انتظار اومدن فرشته رو داشتم اما دیو اومده بود داخل....نگاهمو از صورت گرفته ی فوزیه برداشتم و رفتمسمت تخت...خواستم برم روش دراز بکشم که گفت:
-وسایلت رو بردار....برمیگردی اتاق آقاااا.....
خیلی ازش خوشم میومد میرفتم تو اتاقش!؟ اخم کردمو گفتم:
-نمیخوام....نمیرم اتاق اون کثافت عوضی....
از تعصب فوزیه روی ارسلان کاملا آگاه بودم ولی توجهی به صورت به افروخته شدش نشون ندادم و نشستم روی تخت .....
فوزیه با اون صورت سرخ از خشمش گفت:
-وسایلت رو جمع کن....باید بری اتاق آقا!
با خشم سرمو به سمتش چرخوندمو گفتم:
-گفتم نمیرم تو اتاق اون عوضی بی شرف!
چشماش با شنیدن حرفهام از حدقه در اومد.دیگه نتونست تحمل کنه و گفت:
-بس دیگه....حق نداری به آقا توهین کنی!متوجهی!؟
پوزخند زدم:
-هه! آقااا....؟؟؟؟ حیف به اون غول بیابونی بی شعور کثافت احمق بگی آقا....اون یه حیوون...یه حیوون وحشی....حالا از اینجا برو بیرون وگرنه جیغ و داد راه میندازم.....بروووو.......برووووو....
درحالی که مثل یه اژدهای خشمگین نفس میکشید و نگاهم میکرد از اتاق بیرون رفت..اصلا برام مهم نبود چه اتفاقی بعدش قرار بیفته اما دلم نمیخواست برم توی اتاق اون هیولا...اون نامرد عوضی ای که این بلا رو سر صورتم آورده بود....
روی تخت نشسته بودم و با عصبانیت پوست گوشه ناخنم رو می جویدم که در با ضرب شد و ارسلان به همراه فوزیه اومد داخل....هر دو توی چارچوب در ایستاده بودنو مثل گاو وحشی نگاهم میکردن....
میدونستم که قراره اتفاق بدی بیفته....ارسلان نگاهی به فوزیه اتداخت و گفت:
-تو برو پایین فوزیه....
فوزیه یه نگاه غضب آلود به من انداخت و بعد از ارسلان پرسید:
-نمیخواید بمونم!؟
-نه فعلا احتیاجی نیست....برو
-چشم آقاااا.....
فوزیه که رفت ارسلان درو پشت سرش بست اومد داخل....گردنمو چرخوندم و به دیوار زل زدم تا چشمم به چشمش نیفته...
اومد سمتم...مقابلم ایستاد و گفت:
-بلند شو لباساتو بردار برو اتاق خودم.....
هیچی نگفتم.هیچی....بیشتر بهم نزدیک شد...با پا یه لگد به ساق پام زد و بعد گفت:
-مگه باتونیستم....بلند شو....زود باش...
سرمو با عصبانیت به سمتش چرخوندم و با صدایی که از خشم می لرزید، گفتم:
-از اینجا گمشو بیرون گاو نر وحشی....نمیخوام چشمم به ریخت نحثت بیفته...ازت متنفرم...متنفرم....نمیخوامببینمت....نمیخوام....
نفسش رو با حرص بیرون فرستاد و گفت:
-ببین شانار...یا مثل بچه آدمبلند میشی و وسایلتو جمع میکنی و میری همونجایی که گفتم ...یا هم اونقدر میزنمت...اونقدر میزنمت که صدای سگ بدی....صدای سگ....
اشک تو چشمهام جمع شد....بلند شدمو گفتم:
-اونوقت منم اونقدر حیغ و داد راه میندازم که صدام کل این خونه رو برداره و مادرت بفهمه چه جونوری رو به دنیا آورده.....
گفتن همین جمله کافی بود تا دوباره دستش بالا بره و محکم روی صورتم فرود بیاد....
@harimezendgi👩❤️👨🦋
✴️پنجشنبه 👈 3 خرداد/جوزا 1403
👈14 ذی القعده 1445 👈23 می 2024
🕌 مناسبت های دینی و اسلامی.
🔷آزاد سازی خرمشهر از لوث وجود بعثی ها.
🌙⭐️ احکام دینی و اسلامی.
📛امروز ساعت 11:54 قمر از برج عقرب خارج می شود ولی تا غروب از امور اساسی و زیر بنایی پرهیز گردد.
🚖سفر : مسافرت در صورت ضرورت همراه صدقه باشد.
👶 زایمان مناسب و نوزاد علاقمند به علم و سلیم النفس است.
🔭 احکام و اختیارات نجومی.
🌓 امروز قمر در برج عقرب و از نظر نجومی روز مناسبی برای امور زیر است:
✳️خرید زمین کشاورزی و مزرعه.
✳️آبیاری.
✳️بذر پاشی و کاشت.
✳️حفریات از قبیل چاه و کانال و آبراه.
✳️جراحی چشم.
✳️کشیدن دندان.
✳️ختنه نوزاد.
✳️سوراخ کردن گوش.
✳️از شیر گرفتن کودک.
✳️خارج ساختن خال و زگیل و زوائد بدن.
✳️و درختکاری نیک است.
📛ولی امور اساسی و زیر بنایی مثل ازدواج خوب نیست.
🟣نگارش ادعیه و حرز و برای نماز حرز و بستن آن خوب نیست.
👩❤️👨 انعقاد نطفه و مباشرت.
امشب و فردا مباشرت مکروه و ممکن است فرزند و مادرش دیوانه یا دچار جذام شود
💇💇♂ اصلاح سر و صورت.
طبق روایات، #اصلاح_مو (سر و صورت) در این روز از ماه قمری،باعث شادی می شود.
💉💉 حجامت.
فصد زالو انداختن یا #حجامت در این روز از ماه قمری ،سلامتی در پی دارد
😴😴 تعبیر خواب امشب:
خواب و رویایی که شب جمعه دیده شود تعبیرش از ایه ی 15 سوره مبارکه "حجر " است.
لقالوا انما سکرت ابصارنا بل نحن قوم....
و از مفهوم و معنای آن استفاده می شود که شخصی بی حدو حساب با خواب بیننده گفتگویی باطل کند ولی به جایی نرسد و کار خواب بیننده روبراه شود و شما مطلب خود را بر آن قیاس کنید.
💅 ناخن گرفتن:
🔵 پنجشنبه برای #گرفتن_ناخن، روز خیلی خوبیست و موجب رفع درد چشم، صحت جسم و شفای درد است.
👕👚 دوخت و دوز:
پنجشنبه برای بریدن و دوختن #لباس_نو روز خوبیست و باعث میشود ، شخص، عالم و اهل دانش و علم گردد.
✴️️ وقت استخاره :
در روز پنجشنبه از طلوع فجر تا طلوع آفتاب و بعد از ساعت ۱۲ ظهر تا عشاء آخر ( وقت خوابیدن)
❇️️ ذکر روز پنجشنبه نیز: لا اله الا الله الملک الحق المبین
✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۳۰۸ مرتبه #یارزاق موجب رزق فراوان میگردد.
💠 ️روز پنجشنبه طبق روایات متعلق است به #امام_حسن_عسکری_علیه_السلام . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد
👈14 ذی القعده 1445 👈23 می 2024
🕌 مناسبت های دینی و اسلامی.
🔷آزاد سازی خرمشهر از لوث وجود بعثی ها.
🌙⭐️ احکام دینی و اسلامی.
📛امروز ساعت 11:54 قمر از برج عقرب خارج می شود ولی تا غروب از امور اساسی و زیر بنایی پرهیز گردد.
🚖سفر : مسافرت در صورت ضرورت همراه صدقه باشد.
👶 زایمان مناسب و نوزاد علاقمند به علم و سلیم النفس است.
🔭 احکام و اختیارات نجومی.
🌓 امروز قمر در برج عقرب و از نظر نجومی روز مناسبی برای امور زیر است:
✳️خرید زمین کشاورزی و مزرعه.
✳️آبیاری.
✳️بذر پاشی و کاشت.
✳️حفریات از قبیل چاه و کانال و آبراه.
✳️جراحی چشم.
✳️کشیدن دندان.
✳️ختنه نوزاد.
✳️سوراخ کردن گوش.
✳️از شیر گرفتن کودک.
✳️خارج ساختن خال و زگیل و زوائد بدن.
✳️و درختکاری نیک است.
📛ولی امور اساسی و زیر بنایی مثل ازدواج خوب نیست.
🟣نگارش ادعیه و حرز و برای نماز حرز و بستن آن خوب نیست.
👩❤️👨 انعقاد نطفه و مباشرت.
امشب و فردا مباشرت مکروه و ممکن است فرزند و مادرش دیوانه یا دچار جذام شود
💇💇♂ اصلاح سر و صورت.
طبق روایات، #اصلاح_مو (سر و صورت) در این روز از ماه قمری،باعث شادی می شود.
💉💉 حجامت.
فصد زالو انداختن یا #حجامت در این روز از ماه قمری ،سلامتی در پی دارد
😴😴 تعبیر خواب امشب:
خواب و رویایی که شب جمعه دیده شود تعبیرش از ایه ی 15 سوره مبارکه "حجر " است.
لقالوا انما سکرت ابصارنا بل نحن قوم....
و از مفهوم و معنای آن استفاده می شود که شخصی بی حدو حساب با خواب بیننده گفتگویی باطل کند ولی به جایی نرسد و کار خواب بیننده روبراه شود و شما مطلب خود را بر آن قیاس کنید.
💅 ناخن گرفتن:
🔵 پنجشنبه برای #گرفتن_ناخن، روز خیلی خوبیست و موجب رفع درد چشم، صحت جسم و شفای درد است.
👕👚 دوخت و دوز:
پنجشنبه برای بریدن و دوختن #لباس_نو روز خوبیست و باعث میشود ، شخص، عالم و اهل دانش و علم گردد.
✴️️ وقت استخاره :
در روز پنجشنبه از طلوع فجر تا طلوع آفتاب و بعد از ساعت ۱۲ ظهر تا عشاء آخر ( وقت خوابیدن)
❇️️ ذکر روز پنجشنبه نیز: لا اله الا الله الملک الحق المبین
✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۳۰۸ مرتبه #یارزاق موجب رزق فراوان میگردد.
💠 ️روز پنجشنبه طبق روایات متعلق است به #امام_حسن_عسکری_علیه_السلام . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد
#آموزشی
رابطه جنسی مجازی از طریق تماسهای تصویری و گفتن کلمات محبت آمیز و جنسی به یکدیگر، میتواند جایگزین مناسبی برای زوجینی که در فاصله مکانی دوری از هم قرار گرفتهاند باشد.
با این حال استفاده از رابطه جنسی مجازی برای بسیاری از افراد منجر به آسیبهای زیادی نیز میشود.
برخی افراد به برقراری تماس با افراد مختلف درگیر میشوند و با تماشای تصاویر تحریک آمیز دائماً به خود ارضایی دست میزند. این مسئله میتواند اعتیاد به خود ارضایی را ایجاد کند و باعث شود که افراد در روابط واقعی نتوانند لذت جنسی را تجربه کنند.
@harimezendgi👩❤️👨🦋
رابطه جنسی مجازی از طریق تماسهای تصویری و گفتن کلمات محبت آمیز و جنسی به یکدیگر، میتواند جایگزین مناسبی برای زوجینی که در فاصله مکانی دوری از هم قرار گرفتهاند باشد.
با این حال استفاده از رابطه جنسی مجازی برای بسیاری از افراد منجر به آسیبهای زیادی نیز میشود.
برخی افراد به برقراری تماس با افراد مختلف درگیر میشوند و با تماشای تصاویر تحریک آمیز دائماً به خود ارضایی دست میزند. این مسئله میتواند اعتیاد به خود ارضایی را ایجاد کند و باعث شود که افراد در روابط واقعی نتوانند لذت جنسی را تجربه کنند.
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#آقایون_بخوانند
به قلب همسرتان راه بیابید
🔸🔹آقایان، زنان نازک دلند، لطیفند و حساس، تنها آن ها قادرند بار عاطفه ها را به دوش بکشند، بیشتر درک شان کنید تا شما را معجزه گر بخوانند.
گپ های عاشقانه را عشق ورزی می گویند، زنان را از این نظر سیراب کنید تا تحمل شان نسبت به سختی ها زیادتر شود.
🔹🔸از گفتن کلمه (دوستت دارم) غافل نشوید، اگر سخن دل را به زبان بیاورید، مقبول تر می افتید.
نگویید چون می داند که دوستش دارم پس لازم نیست آن را به زبان بیاورم، زن ها با مردها فرق دارند.
🔹🔸لمس کردن، در آغوش گرفتن و نوازش کردن را (عشق ورزی) می گویند، این کارهای هستی بخش را با کلمه دوستت دارم در آمیزید.
@harimezendgi👩❤️👨🦋
به قلب همسرتان راه بیابید
🔸🔹آقایان، زنان نازک دلند، لطیفند و حساس، تنها آن ها قادرند بار عاطفه ها را به دوش بکشند، بیشتر درک شان کنید تا شما را معجزه گر بخوانند.
گپ های عاشقانه را عشق ورزی می گویند، زنان را از این نظر سیراب کنید تا تحمل شان نسبت به سختی ها زیادتر شود.
🔹🔸از گفتن کلمه (دوستت دارم) غافل نشوید، اگر سخن دل را به زبان بیاورید، مقبول تر می افتید.
نگویید چون می داند که دوستش دارم پس لازم نیست آن را به زبان بیاورم، زن ها با مردها فرق دارند.
🔹🔸لمس کردن، در آغوش گرفتن و نوازش کردن را (عشق ورزی) می گویند، این کارهای هستی بخش را با کلمه دوستت دارم در آمیزید.
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#خانوما_بخونن
عواملی که باعث #سردی مرد از زن میشه 👇
❌ این که اهداف و رویایی یک مرد رو مسخره کنی اون سر شکسته و به شدت سرد میشه
❌همسرتو با شوهر خواهرت، شوهر دوستت مقایسه نکن. اینجوری اعتماد به نفسش رو نابود میکنی
❌ این چیه پوشیدی؟این چیه خریدی؟ خوبه حالا باز یادت رفت؟ شما مادرش که نیستین این جملات مثل تیری در روح مرد هست و باعث سردی میشه
❌ مرد دوست داره وزنه خانواده باشه و همه رو وجودش حساب کنن. وقتی هی بیای ناامیدش کنی احساس بی مصرفی میکنه و وکلا سرد میشه
❌ اینکه همش در همه حالت اشک بریزی یه جورایی بی منطق به نظر میای نه تنها اشکتو بی اثر میکنه بلکه باعث سردی میشه
❌ اولا سعی کنید خواستتون رو شفاف و باسیاست بگین دوماً ببینید آیا از پس خواستتون بر میاد اینکه یک مرد پشت هم نتونه خواسته زنشو فراهم کنه سرشکسته میشه
❌ زنی که همش خودش وخودشو جلو شوهرش تحقیر میکنه همیشه عیب هاشو جار میزنه من زشتم،چاقم ..جلوی چشم شوهرش ضعیف به نظر میاد و باعث سردی میشه
@harimezendgi👩❤️👨🦋
عواملی که باعث #سردی مرد از زن میشه 👇
❌ این که اهداف و رویایی یک مرد رو مسخره کنی اون سر شکسته و به شدت سرد میشه
❌همسرتو با شوهر خواهرت، شوهر دوستت مقایسه نکن. اینجوری اعتماد به نفسش رو نابود میکنی
❌ این چیه پوشیدی؟این چیه خریدی؟ خوبه حالا باز یادت رفت؟ شما مادرش که نیستین این جملات مثل تیری در روح مرد هست و باعث سردی میشه
❌ مرد دوست داره وزنه خانواده باشه و همه رو وجودش حساب کنن. وقتی هی بیای ناامیدش کنی احساس بی مصرفی میکنه و وکلا سرد میشه
❌ اینکه همش در همه حالت اشک بریزی یه جورایی بی منطق به نظر میای نه تنها اشکتو بی اثر میکنه بلکه باعث سردی میشه
❌ اولا سعی کنید خواستتون رو شفاف و باسیاست بگین دوماً ببینید آیا از پس خواستتون بر میاد اینکه یک مرد پشت هم نتونه خواسته زنشو فراهم کنه سرشکسته میشه
❌ زنی که همش خودش وخودشو جلو شوهرش تحقیر میکنه همیشه عیب هاشو جار میزنه من زشتم،چاقم ..جلوی چشم شوهرش ضعیف به نظر میاد و باعث سردی میشه
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#خانوما_بخونن
💛از زنهای دیگر بدگویی نکنید!
💙 برخی از خانمها گمان میکنند توجه همسرشان به زنهای دیگر، تقصیر آن زنهاست، در نتیجه میخواهند با بدگویی از آن زنها و تلاش برای تخریب چهره آنها، آن زنها را از چشم شوهرشان بیاندازند
💙 متاسفانه این زنها فکر میکنند، تحقیر خانمهای دیگر در مقابل همسرشان و برجسته نشان دادن عیبهای آنها میتواند تصور همسرشان را نسبت به زنهای دیگر تغییر دهد.
💙 اما این جملات منفی، دقیقاً همان حرفهایی است که مردها از شنیدنشان بیزارند.
💙 در واقع مردها اهمیت نمیدهند که شما چه نظری در مورد خانمهای دیگر دارید.
💙 آنها دنیا را همانطور که خودشان میخواهند میبینند؛ پس با انتقال این قضاوتهای اغراق شده، توجهشان را به موضوعی که از آن هراس دارید، جلب نکنید.
💙 بنابراین اگر به محبت همسرتان شک دارید، یا گمان میکنید نظر او به سمت زن دیگری جلب شده است، بهجای تخریب و ابراز تنفر از آن زن، ریشه مشکل را پیدا و ارتباط خود با همسرتان را بازسازی کنید
@harimezendgi👩❤️👨🦋
💛از زنهای دیگر بدگویی نکنید!
💙 برخی از خانمها گمان میکنند توجه همسرشان به زنهای دیگر، تقصیر آن زنهاست، در نتیجه میخواهند با بدگویی از آن زنها و تلاش برای تخریب چهره آنها، آن زنها را از چشم شوهرشان بیاندازند
💙 متاسفانه این زنها فکر میکنند، تحقیر خانمهای دیگر در مقابل همسرشان و برجسته نشان دادن عیبهای آنها میتواند تصور همسرشان را نسبت به زنهای دیگر تغییر دهد.
💙 اما این جملات منفی، دقیقاً همان حرفهایی است که مردها از شنیدنشان بیزارند.
💙 در واقع مردها اهمیت نمیدهند که شما چه نظری در مورد خانمهای دیگر دارید.
💙 آنها دنیا را همانطور که خودشان میخواهند میبینند؛ پس با انتقال این قضاوتهای اغراق شده، توجهشان را به موضوعی که از آن هراس دارید، جلب نکنید.
💙 بنابراین اگر به محبت همسرتان شک دارید، یا گمان میکنید نظر او به سمت زن دیگری جلب شده است، بهجای تخریب و ابراز تنفر از آن زن، ریشه مشکل را پیدا و ارتباط خود با همسرتان را بازسازی کنید
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#زنا ن
#آموزشی
🟣 قرصهای ضد بارداری میتوانند باعث لکه بینی، حساسیت سینهها، تهوع و کاهش میل جنسی شوند!
پس از قطع مصرف قرص های ضد بارداری مدتی زمان لازم است تا هورمونهای بدن به وضعیت طبیعی برگردند و این یعنی ممکن است چند ماه طول بکشد تا قاعدگی تان مرتب شود و باردار شوید.
مصرف بیشتر از 9 ماه مکرر از انواع قرص های ضد بارداری، منجر به بروز :
▼ دیر ارضایی
▼ناتوانی جنسی زن
▼ کاهش شدید میل جنسی
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#آموزشی
🟣 قرصهای ضد بارداری میتوانند باعث لکه بینی، حساسیت سینهها، تهوع و کاهش میل جنسی شوند!
پس از قطع مصرف قرص های ضد بارداری مدتی زمان لازم است تا هورمونهای بدن به وضعیت طبیعی برگردند و این یعنی ممکن است چند ماه طول بکشد تا قاعدگی تان مرتب شود و باردار شوید.
مصرف بیشتر از 9 ماه مکرر از انواع قرص های ضد بارداری، منجر به بروز :
▼ دیر ارضایی
▼ناتوانی جنسی زن
▼ کاهش شدید میل جنسی
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#تلنگر🌼🌼🌼
🌸🌸
❌نشسته اید زندگیتان را می کنید. یک روز با کسی آشنا می شوید، همه چیزش عالی است. مثل #ملکه یا شاهزاده رفتار می کند و یک روز به شما می گوید که شما را دوست دارد اما موضوعی در زندگی او وجود دارد: « وقتی خیلی جوون بودم بدون خواست من، من و شوهر یا زن دادن» «اون فقط یه اسم توی شناسنامه منه، توی قلب من نیست» «راستش ما #طلاق عاطفی گرفتیم اما هنوز تو شناسنامه شوهر من یا زن منه» «من گیر یه آدم اشتباهی افتادم که نمیشه ازش خلاص شد» و جمله های مشابهی که خودتان می دانید. به همین راحتی ممکن است به خائن تبدیل شوید.
❌ هر قدر هم که #خیانت را با دلایل و بهانه های جورواجور کادو پیچ کنیم باز خیانت است. در هر جای رابطه که بودید چه خودتان فهمیدید و چه خودش به شما بگوید فرقی در اصل ماجرا ندارد وارد این بازی بیمارگونه نشوید، مطمئن باشید نه این رابطه به سرانجامی می رسد و نه آن فرد گل بی خار است. کسی که نمی تواند به تعهدی که روزی به زن یا مردی، به هر دلیلی، در یک مکان رسمی داده است و ثبت کرده پایبند بماند به هیج وجه نه آدم درستی است و نه تضمینی برای ایجاد #رابطه درست با دیگری می دهد.
❌ لطفا خودتان را با این فکر که او مثل دیگران نیست شرایطش فرق دارد فریب ندهید. چشمتان را باز کنید! درون آن جعبه زیبایی که در حال باز کردنش هستید هیچ چیز با ارزشی نیست.
❌ اگر فکر رابطه سه طرفه در سر شما است بدانید اشتباه می کنید! اگر رابطه شما با همسرتان خوب پیش نمیرود، یک رابطه دیگر به هیچ وجه راه حل نیست. دنبال مسکن نباشید دنبال درمان باشید .
@harimezendgi👩❤️👨🦋
🌸🌸
❌نشسته اید زندگیتان را می کنید. یک روز با کسی آشنا می شوید، همه چیزش عالی است. مثل #ملکه یا شاهزاده رفتار می کند و یک روز به شما می گوید که شما را دوست دارد اما موضوعی در زندگی او وجود دارد: « وقتی خیلی جوون بودم بدون خواست من، من و شوهر یا زن دادن» «اون فقط یه اسم توی شناسنامه منه، توی قلب من نیست» «راستش ما #طلاق عاطفی گرفتیم اما هنوز تو شناسنامه شوهر من یا زن منه» «من گیر یه آدم اشتباهی افتادم که نمیشه ازش خلاص شد» و جمله های مشابهی که خودتان می دانید. به همین راحتی ممکن است به خائن تبدیل شوید.
❌ هر قدر هم که #خیانت را با دلایل و بهانه های جورواجور کادو پیچ کنیم باز خیانت است. در هر جای رابطه که بودید چه خودتان فهمیدید و چه خودش به شما بگوید فرقی در اصل ماجرا ندارد وارد این بازی بیمارگونه نشوید، مطمئن باشید نه این رابطه به سرانجامی می رسد و نه آن فرد گل بی خار است. کسی که نمی تواند به تعهدی که روزی به زن یا مردی، به هر دلیلی، در یک مکان رسمی داده است و ثبت کرده پایبند بماند به هیج وجه نه آدم درستی است و نه تضمینی برای ایجاد #رابطه درست با دیگری می دهد.
❌ لطفا خودتان را با این فکر که او مثل دیگران نیست شرایطش فرق دارد فریب ندهید. چشمتان را باز کنید! درون آن جعبه زیبایی که در حال باز کردنش هستید هیچ چیز با ارزشی نیست.
❌ اگر فکر رابطه سه طرفه در سر شما است بدانید اشتباه می کنید! اگر رابطه شما با همسرتان خوب پیش نمیرود، یک رابطه دیگر به هیچ وجه راه حل نیست. دنبال مسکن نباشید دنبال درمان باشید .
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#ایده_متن
عصرپنجشنبه ها
می چسبدکنار تویک فنجان
چای عشق داغ
با چند حبّه قند لبانت
و پیاله ای شراب شعر
که تر کند
گلوی خشک احساسم را
#آزی_فرهادی
@harimezendgi👩❤️👨🦋
عصرپنجشنبه ها
می چسبدکنار تویک فنجان
چای عشق داغ
با چند حبّه قند لبانت
و پیاله ای شراب شعر
که تر کند
گلوی خشک احساسم را
#آزی_فرهادی
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#پارت_384
وقتی دستش روی صورتم نشست منم ناخواسته دستمو بالا کردمو یه سیلی محکم به صورتش زدم....
بعدش فقط هی پلک زدم....پلک و پلک و پلک.....
چون انتظارش رو نداشت ماتش برد....حتی خودمم از خودم انتظار یه همچین حرکتی رو نداشتم....و بَدا به حال کسی که یه همچین جسارتی بکنه....!
دستم به لرزش افتاد.وحشت سراسر وجودمو فرا گرفت چون میدونستم عاقبت یه همچین کاری چیه....قبل اینکه بدترین بلاهارو سرم بیاره خودم انداختم تو بغلش....
اون منو میکشت....اون کسی رو که مقابلش بلبل زبونی کنه به خاک سیاه مینشوند چه برسه به اینکه دست روش بلند کنن....
من چیکار کردم!؟؟ من احمق چیکار کردم!..
دستامو دور بدنش سفت و سخت حلقه کردمو تته پته کنان گفتم:
-غلط کردم ارسلان....غلط کردم....ن...نمی....نمیخواست.....نمیخواستم....نمیخواستم اینکارو کنم....تو رو خدا کتکمنزن.....اذیتم نکن....آزارم نده....بدنم درد میکنه ارسلان....صورتمزخم....تو رو خدا کتکم نزن.....بدنم جون نداره.....همه جای تنم درد میکنه.....
گریه میکردمو التماسش میکردم....دیگه غروری در کار نبود که بخوام به شکستن و نشکستنش فکر کنم....من فقط دیگه نمیخواستم کتک بخورم....جون کتک خوردن نداشتم....جون تحمل ضرب دست سنگینش رو نداشتم.....
من بازهم از ارسلان به خودش پناه بردم....
و اون فقط سکوت کرده بود...فقط سکوت....وقتی داشتم همچنان گریه میکردمو اشک میرختم،دستشو رو شونه ام گذاشت و به عقب پرتم کرد....
افتادم روی زمین....صورتم خیس اشک بود...این حالت رنجور و عاجز خودم رو اصلا دوست نداشتم...یه حس گُه بدبخت بودن بهم دست میداد..
ولی واقعا هم بدبخت بودم....نبودم !؟؟؟ بودم...من بدبخت ترین و فلک زده ترین آدم شهر بودم.....
دستامو روی زمین گذاشتم و با گریه تو چشماش نگاه کردم....بعد از یه سکوت رعب آور طولانی بالاخره گفت:
-شانس آوردی شانار....شانس آوردی مادرم اینجاست...وگرنه بلای به روزت میاوردم که مرغای آسمون به حالت گریه کنن.....شانس آوردی.....
قیافه اش موقع گفتن این حرفها اونقدر ترسناک شده بودکه خودم شک نداشتم اگه واقعا مادرش اینجا نبود روزگارمو سیاه میکرد......آروم اما ترسناک گفت:
-بند و بساطتتو جمع میکنی و میری اتاقم...جیکت دربیاد دهنتو با نخ و سوزن میدوزم....هیچی اینجا جا نزار....حتی یه تار مو....
اینارو گفت و رفت....کی جرات مخالفت داشت...بلند شدمو در کمتر از چند دقیقه هرچی لباس و خرت و پرت داشتم از اونجا جمعکردم...حتی بُرسی که موهامو باهاش شونه میزدم....و حوله...مسواک....و هرچیزی که کسی رو در مورد وجود یه نفر تو این اتاق به شک نندازه!
وسایلمو جمع کردم و رفتم داخل اتاق ارسلان...فوزیه اونجا ایستاده بود با پوزخند نگاهم میکرد....سرمو پایین انداختم و از کنارش رد شدم و بعد هم رفتم داخل....درو بست....
آه کشیدم...به آه طولانی....وسایل رو گذاشتم و مثل روز اولی که اومده بودم اینجا رفتمسمت همون کاناپه ی چرم مشکی و روش دراز کشیدم....چشمامو بستم.....
دیگه نه انگیزه ای واسه دیدن مادر ارسلان داشتم و نه انگیزه ای برای دیدن بوراک....اصلا چرا باید با این قیافه جلوش ظاهر میشدم....!؟من دلم نمیخواست اینطوری ببینم....نمیخواستم تصوری که ازم تو ذهنش هست خراب بشه....
شهر پر از دخترای خوشگل....دخترایی که صورتشون مثل من پوکیده نشده بود....دلم نمیخواست بوراک مطمئن بشه که من درب و داغون شدم....دستمالی ارسلان شدم....دلم نمیخواست.....
هووووف! سرم درد میکرد....سرم از حجوم اینهمه فکر و خیال درد میکرد.....کاش اونقدر کتکممیزد که زیر مشت و لگدهاش جون میدادمو می مردم....
کاش خلاص میشدم از این زندگی نکبتی....
چند ساعتی توی اتاق بودم تا اینکه از بیرون سرو صداهایی شنیدم....صدای زنی که مدام میگفت:
" باید ببینمش.....اصلا ازت توقع نداشتم....رمز رو بزن ارسلان...."
نمیدونم چرا....ولی حس میکردم مادر ارسلان.....و احتمالا داشت سر ورود به اتاق ارسلان باهاش چک و چونه میزد!
دچار استرس شدم.....قلبم تند تند شروع به تپیدن کرد.....
نیم خیز شدمو نشستم که بالاخره در باز شد...
@harimezendgi👩❤️👨🦋
وقتی دستش روی صورتم نشست منم ناخواسته دستمو بالا کردمو یه سیلی محکم به صورتش زدم....
بعدش فقط هی پلک زدم....پلک و پلک و پلک.....
چون انتظارش رو نداشت ماتش برد....حتی خودمم از خودم انتظار یه همچین حرکتی رو نداشتم....و بَدا به حال کسی که یه همچین جسارتی بکنه....!
دستم به لرزش افتاد.وحشت سراسر وجودمو فرا گرفت چون میدونستم عاقبت یه همچین کاری چیه....قبل اینکه بدترین بلاهارو سرم بیاره خودم انداختم تو بغلش....
اون منو میکشت....اون کسی رو که مقابلش بلبل زبونی کنه به خاک سیاه مینشوند چه برسه به اینکه دست روش بلند کنن....
من چیکار کردم!؟؟ من احمق چیکار کردم!..
دستامو دور بدنش سفت و سخت حلقه کردمو تته پته کنان گفتم:
-غلط کردم ارسلان....غلط کردم....ن...نمی....نمیخواست.....نمیخواستم....نمیخواستم اینکارو کنم....تو رو خدا کتکمنزن.....اذیتم نکن....آزارم نده....بدنم درد میکنه ارسلان....صورتمزخم....تو رو خدا کتکم نزن.....بدنم جون نداره.....همه جای تنم درد میکنه.....
گریه میکردمو التماسش میکردم....دیگه غروری در کار نبود که بخوام به شکستن و نشکستنش فکر کنم....من فقط دیگه نمیخواستم کتک بخورم....جون کتک خوردن نداشتم....جون تحمل ضرب دست سنگینش رو نداشتم.....
من بازهم از ارسلان به خودش پناه بردم....
و اون فقط سکوت کرده بود...فقط سکوت....وقتی داشتم همچنان گریه میکردمو اشک میرختم،دستشو رو شونه ام گذاشت و به عقب پرتم کرد....
افتادم روی زمین....صورتم خیس اشک بود...این حالت رنجور و عاجز خودم رو اصلا دوست نداشتم...یه حس گُه بدبخت بودن بهم دست میداد..
ولی واقعا هم بدبخت بودم....نبودم !؟؟؟ بودم...من بدبخت ترین و فلک زده ترین آدم شهر بودم.....
دستامو روی زمین گذاشتم و با گریه تو چشماش نگاه کردم....بعد از یه سکوت رعب آور طولانی بالاخره گفت:
-شانس آوردی شانار....شانس آوردی مادرم اینجاست...وگرنه بلای به روزت میاوردم که مرغای آسمون به حالت گریه کنن.....شانس آوردی.....
قیافه اش موقع گفتن این حرفها اونقدر ترسناک شده بودکه خودم شک نداشتم اگه واقعا مادرش اینجا نبود روزگارمو سیاه میکرد......آروم اما ترسناک گفت:
-بند و بساطتتو جمع میکنی و میری اتاقم...جیکت دربیاد دهنتو با نخ و سوزن میدوزم....هیچی اینجا جا نزار....حتی یه تار مو....
اینارو گفت و رفت....کی جرات مخالفت داشت...بلند شدمو در کمتر از چند دقیقه هرچی لباس و خرت و پرت داشتم از اونجا جمعکردم...حتی بُرسی که موهامو باهاش شونه میزدم....و حوله...مسواک....و هرچیزی که کسی رو در مورد وجود یه نفر تو این اتاق به شک نندازه!
وسایلمو جمع کردم و رفتم داخل اتاق ارسلان...فوزیه اونجا ایستاده بود با پوزخند نگاهم میکرد....سرمو پایین انداختم و از کنارش رد شدم و بعد هم رفتم داخل....درو بست....
آه کشیدم...به آه طولانی....وسایل رو گذاشتم و مثل روز اولی که اومده بودم اینجا رفتمسمت همون کاناپه ی چرم مشکی و روش دراز کشیدم....چشمامو بستم.....
دیگه نه انگیزه ای واسه دیدن مادر ارسلان داشتم و نه انگیزه ای برای دیدن بوراک....اصلا چرا باید با این قیافه جلوش ظاهر میشدم....!؟من دلم نمیخواست اینطوری ببینم....نمیخواستم تصوری که ازم تو ذهنش هست خراب بشه....
شهر پر از دخترای خوشگل....دخترایی که صورتشون مثل من پوکیده نشده بود....دلم نمیخواست بوراک مطمئن بشه که من درب و داغون شدم....دستمالی ارسلان شدم....دلم نمیخواست.....
هووووف! سرم درد میکرد....سرم از حجوم اینهمه فکر و خیال درد میکرد.....کاش اونقدر کتکممیزد که زیر مشت و لگدهاش جون میدادمو می مردم....
کاش خلاص میشدم از این زندگی نکبتی....
چند ساعتی توی اتاق بودم تا اینکه از بیرون سرو صداهایی شنیدم....صدای زنی که مدام میگفت:
" باید ببینمش.....اصلا ازت توقع نداشتم....رمز رو بزن ارسلان...."
نمیدونم چرا....ولی حس میکردم مادر ارسلان.....و احتمالا داشت سر ورود به اتاق ارسلان باهاش چک و چونه میزد!
دچار استرس شدم.....قلبم تند تند شروع به تپیدن کرد.....
نیم خیز شدمو نشستم که بالاخره در باز شد...
@harimezendgi👩❤️👨🦋