#تلنگر
#خانوما_بخونن
بزرگترین لغزشگاه زنان در انتخاب شریک عاطفی، «قضاوت شخصیت بر اساس تیپ» میباشد.
هیچ نسبت مستقیمی بین تیپ یک فرد و شخصیت او وجود ندارد. خوشتیپ بودن، به معنای «جنتلمن بودن» نیست. یک مرد برندپوش با بهترین فیت بدنی و لباسی، میتواند فرد دروغگو، متظاهر، دخترباز، بیعاطفه، کندذهن و بیفرهنگی باشد که صرفاً برای خودنمایی، هزینهای گزاف، صرف لباسهای خود کرده است.
👈برای تشخیص شخصیت واقعی افراد، باید در فضایی بی تنش، با آنها «دیالوگ» کنید.
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#خانوما_بخونن
بزرگترین لغزشگاه زنان در انتخاب شریک عاطفی، «قضاوت شخصیت بر اساس تیپ» میباشد.
هیچ نسبت مستقیمی بین تیپ یک فرد و شخصیت او وجود ندارد. خوشتیپ بودن، به معنای «جنتلمن بودن» نیست. یک مرد برندپوش با بهترین فیت بدنی و لباسی، میتواند فرد دروغگو، متظاهر، دخترباز، بیعاطفه، کندذهن و بیفرهنگی باشد که صرفاً برای خودنمایی، هزینهای گزاف، صرف لباسهای خود کرده است.
👈برای تشخیص شخصیت واقعی افراد، باید در فضایی بی تنش، با آنها «دیالوگ» کنید.
@harimezendgi👩❤️👨🦋
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#همسرانه
🫂 یه ضرب المثلی هست که میگه :
« قایق رو الکی تکون نده ، یهو دیدی چپ شد »
🔸 در زندگی مشترک ، اگر بخوای به هر موضوعی در زندگی واکنش نشون بدی و یه درگیری ایجاد کنی ، یه وقت زبونم لال ممکنه با همین تکونها قایقت رو چپ کنی
@harimezendgi👩❤️👨🦋
🫂 یه ضرب المثلی هست که میگه :
« قایق رو الکی تکون نده ، یهو دیدی چپ شد »
🔸 در زندگی مشترک ، اگر بخوای به هر موضوعی در زندگی واکنش نشون بدی و یه درگیری ایجاد کنی ، یه وقت زبونم لال ممکنه با همین تکونها قایقت رو چپ کنی
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#آقایون_بخوانند
قابل توجه آقایون محترم
از امروز دست مردان برای ازدواج با زن دوم بسته شد!
به موجب لایحه حمایت از خانواده که امروز به تصویب مجلس رسید، هیچ مردی نمی تواند با داشتن زن، همسر دوم اختیار کند و زن دوم در صورت اطلاع از ازدواج قبلی شوهرش، زندانی خواهد شد./ایلنا
@harimezendgi👩❤️👨🦋
قابل توجه آقایون محترم
از امروز دست مردان برای ازدواج با زن دوم بسته شد!
به موجب لایحه حمایت از خانواده که امروز به تصویب مجلس رسید، هیچ مردی نمی تواند با داشتن زن، همسر دوم اختیار کند و زن دوم در صورت اطلاع از ازدواج قبلی شوهرش، زندانی خواهد شد./ایلنا
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#زناشویی
#آموزشی
در رابطه اورال با همسر خود که خطر انتقال بیماری مقاربتی وجود ندارد استفاده از کاندوم کاری اشتباه است!
این کار باعث از بین رفتن لذت و حس مکش ایجاد شده توسط دهان می شود. ناحیه تناسلی پوست و ساختار نافذی دارد که مکیدن و ایجاد مکش بر آن باعث افزایش گردش خون و لذتی دو چندان می شود.
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#آموزشی
در رابطه اورال با همسر خود که خطر انتقال بیماری مقاربتی وجود ندارد استفاده از کاندوم کاری اشتباه است!
این کار باعث از بین رفتن لذت و حس مکش ایجاد شده توسط دهان می شود. ناحیه تناسلی پوست و ساختار نافذی دارد که مکیدن و ایجاد مکش بر آن باعث افزایش گردش خون و لذتی دو چندان می شود.
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#تلنگر
اگه از رابطه عاطفی فقط آرامش میخوای وارد رابطه نشو!
رابطه عاطفی یکی از چالش برانگیز ترین و سخت ترین تجربه های انسانیه که شمارو با تاریک ترین و روشن ترین بخش های شخصیتتون آشنا میکنه و زندگی شمارو لذت بخش تر میکنه اما در مقابل تجربه های ناخوشایند و دشوار رو هم با خودش به همراه میاره. پس نباید در رابطه عاطفی فقط انتظار آرامش حال خوب و روزای رنگی داشت،تجربه های مختلفی در رابطه عاطفی وجود داره که شاید بعضیاش اصلا خوشایند نباشه.
@harimezendgi👩❤️👨🦋
اگه از رابطه عاطفی فقط آرامش میخوای وارد رابطه نشو!
رابطه عاطفی یکی از چالش برانگیز ترین و سخت ترین تجربه های انسانیه که شمارو با تاریک ترین و روشن ترین بخش های شخصیتتون آشنا میکنه و زندگی شمارو لذت بخش تر میکنه اما در مقابل تجربه های ناخوشایند و دشوار رو هم با خودش به همراه میاره. پس نباید در رابطه عاطفی فقط انتظار آرامش حال خوب و روزای رنگی داشت،تجربه های مختلفی در رابطه عاطفی وجود داره که شاید بعضیاش اصلا خوشایند نباشه.
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#پارت_270
وقتایی که سر دوراهی میموندمو نمیدونستم چه کنم دلم میخواست سرمو بکوبم به دیوار تا مخم خالی بشه! خالی از هر فکری! مثل حالا که بالای سر ارسلان ایستاده بودمو نمیدونستم چیکار کنم. این ایستادن و نگاه های خیره اونقدر طولانی شد که بالاخره صدای ارسلان رو هم درآورد:
-چیه گاو مشت حسن !؟ چرا واستادی بالا سرمو مثل جن نگام میکنی....!؟
مکث کرد...قفسه ی سینه اش آهسته بالا و پایین شد...چشمای تنگ و کشیده اش رو آروم باز کرد و دوباره گفت:
-احتمالا یه چاقو تو دستات قایم نکردی!؟ که بخوای بازم باهاش قلب منو بشکافی!؟
اخم کردمو یک قدم عقب رفتم.دوست نداشتم به طعنه باهام حرف بزنه اما تین کاری بود که همیشه انجام میداد...حالا چه کاری به نفع من بود...عقب بکشمو برم سمت کاناپه و دوباره سگ اخلاقی های ارسلان رو تماشا کنم و یا...!؟
دومین گزینه انتخاب بهتری بود.یک قدمی که عقب کشیده بودم رو جلو رفتمو با پایین انداختنم سرم گفتم:
-جوری که تو دراز کشیدی جایی برای من نیست....
چشمای تنگش تنگ تر شد...تو همون تاریکی اتاق زل زد به صورتم.نه! این قدرت رو نداشت که تعجبش رو از حرف من پنهون کنه! البته...گاهی هم با جنس نگاهش بهم میفهموند که حس کرده که من فکر کلک در سر دارم!
با این حال خودش رو یکم کنار کشید تا من روی تخت دراز بکشم....
نفس عمیقی کشیدمو با برداشتن پتو کنارش دراز کشیدم...احساس عجیبی داشتم...یه حس که نه میشد اسمش رو خوب گذاشت و نه بد !!!
به سقف خیره بودم که ارسلان به پهلو دراز کشید و دستشو دورم حلقه کرد...نفسم تو سینه حبس شد...بدنم رو سمت خودش متمایل کرد و با این کار ازم خواست که مثل خودش پهلو دراز بکشم...سرم به سینه اش چسبیده بود و نفسهام تو سینه ی فراخش پخش میشد...پام رو بلند کرد و روی کمر خودش گذاشت و زانوش رو وسط پاهام گذاشت...جوری که تو هم قفل شده بودیم....
تو همون حال نجوا کنان تو گوشم زمزمه کرد:
-لباسات رودربیار...
چون فکر میکردم هوس سکس کرده آهسته و با لحنی مظلوم گفتم:
-ولی من خسته ام...
بینیش رو به پوست گردنم مالوند و گفت:
-فقط میخوام لخت تو بغل هم بخوابیم...اینجوری کیفش بیشتر...هووم!؟ باشه!؟
چاره ی دیگه ای نداشتم.حالا که تا اینجای راه اومده بودم نمیتونستم بزنم زیر همه چیز واسه همین سرمو تکون دادم و لب زدم:
-باشه...
لبخند رضایت بخشی گوشه ی لبش نشست...خودش کمک کرد تا پیرهن و بعد شلوارمو دراوردم....و فقط با لباس زیر تو بغلش دراز بودم...راضی تر از قبل منو به خودش فشرد...فشار زانوش وسط پام کم کم داشت حالمو خراب میکرد.. حس میکردم از عمد داره اینکارو انجام میده...که حسهای منو فعال کنه تا من خودم پیشقدم رابطه بشم...
اما من نمیخواستم سکس کنیم هر چند که پذیرفته بکدم یه مدت باید با سازش برقصم!
سرش رو خم کرد ودستاشو از روی شکمم آهسته آهسته بالا آورد...نفسم تو سینه حبس شد !!!
حرکت دستهاش مدام تمرکزم رو بهم میزد و حالی به حالیم میکرد با این حال چشمام رو بستم و سعی کردم شل و سست نشم اما وقتی دستش روی سینه ام نشست لرزش خفیفی خوردم که از چشمش دور نموند...تو گلو خندید و گفت:
-چرا می لرزی!؟
سرمو تکون دادمو گفتم:
-نلرزیدم!
حلقه ی دستش دور کمرم شدیدتر شد.سرشو خم کرد و تو سینه ام نفس کشید و گفت:
-چ..ر...اااا....تو لرزیدی! خب...این لرزش از چی بود شانار...هوم!؟ میخوای خودم بگم!؟؟ آره بزار خودم بگم....تو دلت میخواد من سینه هاتو بخورم...درسته!؟؟
.آره...آره...دلم میخواست...دلم رابطه ی داغ میخواست..اما نه با ارسلان ..بلکه با بوراک! دستشو روی رون پا و باسنم کشید و گفت:
-لخت خوابیدن خیلی خوبه نه شانار !؟؟؟ من دارم لذت میبرم...تو چی!؟ چرا ساکتی...!؟ جواب بده...
همزمان با گفتن این سوالا دستمو گرفت و گذاشت روی کمر خودش...نفس عمیقی کشیدمو گفتم:
-آره...خیلی لذت بخش...
@harimezendgi👩❤️👨🦋
وقتایی که سر دوراهی میموندمو نمیدونستم چه کنم دلم میخواست سرمو بکوبم به دیوار تا مخم خالی بشه! خالی از هر فکری! مثل حالا که بالای سر ارسلان ایستاده بودمو نمیدونستم چیکار کنم. این ایستادن و نگاه های خیره اونقدر طولانی شد که بالاخره صدای ارسلان رو هم درآورد:
-چیه گاو مشت حسن !؟ چرا واستادی بالا سرمو مثل جن نگام میکنی....!؟
مکث کرد...قفسه ی سینه اش آهسته بالا و پایین شد...چشمای تنگ و کشیده اش رو آروم باز کرد و دوباره گفت:
-احتمالا یه چاقو تو دستات قایم نکردی!؟ که بخوای بازم باهاش قلب منو بشکافی!؟
اخم کردمو یک قدم عقب رفتم.دوست نداشتم به طعنه باهام حرف بزنه اما تین کاری بود که همیشه انجام میداد...حالا چه کاری به نفع من بود...عقب بکشمو برم سمت کاناپه و دوباره سگ اخلاقی های ارسلان رو تماشا کنم و یا...!؟
دومین گزینه انتخاب بهتری بود.یک قدمی که عقب کشیده بودم رو جلو رفتمو با پایین انداختنم سرم گفتم:
-جوری که تو دراز کشیدی جایی برای من نیست....
چشمای تنگش تنگ تر شد...تو همون تاریکی اتاق زل زد به صورتم.نه! این قدرت رو نداشت که تعجبش رو از حرف من پنهون کنه! البته...گاهی هم با جنس نگاهش بهم میفهموند که حس کرده که من فکر کلک در سر دارم!
با این حال خودش رو یکم کنار کشید تا من روی تخت دراز بکشم....
نفس عمیقی کشیدمو با برداشتن پتو کنارش دراز کشیدم...احساس عجیبی داشتم...یه حس که نه میشد اسمش رو خوب گذاشت و نه بد !!!
به سقف خیره بودم که ارسلان به پهلو دراز کشید و دستشو دورم حلقه کرد...نفسم تو سینه حبس شد...بدنم رو سمت خودش متمایل کرد و با این کار ازم خواست که مثل خودش پهلو دراز بکشم...سرم به سینه اش چسبیده بود و نفسهام تو سینه ی فراخش پخش میشد...پام رو بلند کرد و روی کمر خودش گذاشت و زانوش رو وسط پاهام گذاشت...جوری که تو هم قفل شده بودیم....
تو همون حال نجوا کنان تو گوشم زمزمه کرد:
-لباسات رودربیار...
چون فکر میکردم هوس سکس کرده آهسته و با لحنی مظلوم گفتم:
-ولی من خسته ام...
بینیش رو به پوست گردنم مالوند و گفت:
-فقط میخوام لخت تو بغل هم بخوابیم...اینجوری کیفش بیشتر...هووم!؟ باشه!؟
چاره ی دیگه ای نداشتم.حالا که تا اینجای راه اومده بودم نمیتونستم بزنم زیر همه چیز واسه همین سرمو تکون دادم و لب زدم:
-باشه...
لبخند رضایت بخشی گوشه ی لبش نشست...خودش کمک کرد تا پیرهن و بعد شلوارمو دراوردم....و فقط با لباس زیر تو بغلش دراز بودم...راضی تر از قبل منو به خودش فشرد...فشار زانوش وسط پام کم کم داشت حالمو خراب میکرد.. حس میکردم از عمد داره اینکارو انجام میده...که حسهای منو فعال کنه تا من خودم پیشقدم رابطه بشم...
اما من نمیخواستم سکس کنیم هر چند که پذیرفته بکدم یه مدت باید با سازش برقصم!
سرش رو خم کرد ودستاشو از روی شکمم آهسته آهسته بالا آورد...نفسم تو سینه حبس شد !!!
حرکت دستهاش مدام تمرکزم رو بهم میزد و حالی به حالیم میکرد با این حال چشمام رو بستم و سعی کردم شل و سست نشم اما وقتی دستش روی سینه ام نشست لرزش خفیفی خوردم که از چشمش دور نموند...تو گلو خندید و گفت:
-چرا می لرزی!؟
سرمو تکون دادمو گفتم:
-نلرزیدم!
حلقه ی دستش دور کمرم شدیدتر شد.سرشو خم کرد و تو سینه ام نفس کشید و گفت:
-چ..ر...اااا....تو لرزیدی! خب...این لرزش از چی بود شانار...هوم!؟ میخوای خودم بگم!؟؟ آره بزار خودم بگم....تو دلت میخواد من سینه هاتو بخورم...درسته!؟؟
.آره...آره...دلم میخواست...دلم رابطه ی داغ میخواست..اما نه با ارسلان ..بلکه با بوراک! دستشو روی رون پا و باسنم کشید و گفت:
-لخت خوابیدن خیلی خوبه نه شانار !؟؟؟ من دارم لذت میبرم...تو چی!؟ چرا ساکتی...!؟ جواب بده...
همزمان با گفتن این سوالا دستمو گرفت و گذاشت روی کمر خودش...نفس عمیقی کشیدمو گفتم:
-آره...خیلی لذت بخش...
@harimezendgi👩❤️👨🦋
✴️ جمعه 👈 20 بهمن / دلو 1402
👈28 رجب 1445 👈9 فوریه 2024
🏛مناسبت های اسلامی و دینی.
🌹اولین نماز جماعت در اسلام توسط پیامبر و علی علیهما السلام. هفت سال این جماعت ادامه یافت و تنها دو نفر به پیامبر صلی الله علیه و آله اقتدا می کردند علی و خدیجه سلام الله علیهما.
🐪 خروج امام حسین علیه السلام از مدینه به سوی مکه "۶۰ هجری ".و آغاز نهضت حسینی (بوی کربلا و محرم از امروز به مشام می رسد)😭
🔵 امور دینی و اسلامی.
❇️امروز روز مبارک و خوبی برای همه امور است خصوصا امور زیر شایسته است:
✅آغاز عمارت و بنایی.
✅خوستگاری عقد و ازدواج.
✅تهیه ضروریات و لوازم منزل.
✅انواع دیدارها.
✅درختکاری.
✅و خرید رفتن خوب است.
👶 مناسب زایمان و نوزاد زیبا و خوشرو و محبوب است و عقیقه و صدقه نیز برایش لازم است.
🚖سفر: مسافرت همراه صدقه باشد.
🔭 احکام و اختیارات نجومی.
🌓امروز قمر در برج دلو و برای امور زیر مناسب است:
✳️به خانه نو نقل مکان کردن.
✳️حفر چاه و کندن قنات.
✳️ختنه کودک.
✳️تاسیس شرکت.
✳️معامله خانه و آپارتمان.
✳️امور زراعی و کشاورزی.
✳️و درختکاری نیک است.
🔵نگارش ادعیه و حرز و نماز و بستن حرز خوب است.
💑مباشرت امشب :شب شنبه ممکن است فرزند سبک سر و کم عقل باشد.
💇💇♂ اصلاح سر و صورت:
طبق روایات، #اصلاح_مو (سر و صورت)،خوب نیست.
💉حجامت.
خون دادن فصد و زالو انداختن...
#خون_دادن یا حجامت ،باعث قوت دل می شود. حجامت هنگام ظهر جمعه کراهت دارد.
✂️ ناخن گرفتن.
جمعه برای #گرفتن_ناخن، روز بسیار خوبیست و مستحب نیز هست. روزی را زیاد ، فقر را برطرف ، عمر را زیاد و سلامتی آورد.
👕👚 دوخت و دوز.
جمعه برای بریدن و دوختن، #لباس_نو روز بسیار مبارکیست و باعث برکت در زندگی و طول عمر میشود...
✴️️ وقت استخاره.
در روز جمعه از اذان صبح تا طلوع آفتاب و بعد از زوال ظهر تا ساعت ۱۶ عصر خوب است.
😴 تعبیر خواب...
خواب و رویایی که امشب. (شبِ شنبه) دیده شود تعبیرش در ایه ی 29 سوره مبارکه "عنکبوت" است.
قال رب انصرنی علی القوم المفسدین...
و از مفهوم و معنای آن استفاده می شود که خواب بیننده مامور شود به اصلاح گروهی که اگر با آنها جنگ و ستیز کند پیروز شود و همه احوالات او شاید نیک شود و چیزی همانند آن قیاس گردد...
❇️️ ذکر روز جمعه.
اللّهم صلّ علی محمّد وآل محمّد وعجّل فرجهم ۱۰۰ مرتبه
✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۲۵۶ مرتبه #یانور موجب عزیز شدن در چشم خلایق میگردد .
💠 ️روز جمعه طبق روایات متعلق است به #حجة_ابن_الحسن_عسکری_عج . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد
👈28 رجب 1445 👈9 فوریه 2024
🏛مناسبت های اسلامی و دینی.
🌹اولین نماز جماعت در اسلام توسط پیامبر و علی علیهما السلام. هفت سال این جماعت ادامه یافت و تنها دو نفر به پیامبر صلی الله علیه و آله اقتدا می کردند علی و خدیجه سلام الله علیهما.
🐪 خروج امام حسین علیه السلام از مدینه به سوی مکه "۶۰ هجری ".و آغاز نهضت حسینی (بوی کربلا و محرم از امروز به مشام می رسد)😭
🔵 امور دینی و اسلامی.
❇️امروز روز مبارک و خوبی برای همه امور است خصوصا امور زیر شایسته است:
✅آغاز عمارت و بنایی.
✅خوستگاری عقد و ازدواج.
✅تهیه ضروریات و لوازم منزل.
✅انواع دیدارها.
✅درختکاری.
✅و خرید رفتن خوب است.
👶 مناسب زایمان و نوزاد زیبا و خوشرو و محبوب است و عقیقه و صدقه نیز برایش لازم است.
🚖سفر: مسافرت همراه صدقه باشد.
🔭 احکام و اختیارات نجومی.
🌓امروز قمر در برج دلو و برای امور زیر مناسب است:
✳️به خانه نو نقل مکان کردن.
✳️حفر چاه و کندن قنات.
✳️ختنه کودک.
✳️تاسیس شرکت.
✳️معامله خانه و آپارتمان.
✳️امور زراعی و کشاورزی.
✳️و درختکاری نیک است.
🔵نگارش ادعیه و حرز و نماز و بستن حرز خوب است.
💑مباشرت امشب :شب شنبه ممکن است فرزند سبک سر و کم عقل باشد.
💇💇♂ اصلاح سر و صورت:
طبق روایات، #اصلاح_مو (سر و صورت)،خوب نیست.
💉حجامت.
خون دادن فصد و زالو انداختن...
#خون_دادن یا حجامت ،باعث قوت دل می شود. حجامت هنگام ظهر جمعه کراهت دارد.
✂️ ناخن گرفتن.
جمعه برای #گرفتن_ناخن، روز بسیار خوبیست و مستحب نیز هست. روزی را زیاد ، فقر را برطرف ، عمر را زیاد و سلامتی آورد.
👕👚 دوخت و دوز.
جمعه برای بریدن و دوختن، #لباس_نو روز بسیار مبارکیست و باعث برکت در زندگی و طول عمر میشود...
✴️️ وقت استخاره.
در روز جمعه از اذان صبح تا طلوع آفتاب و بعد از زوال ظهر تا ساعت ۱۶ عصر خوب است.
😴 تعبیر خواب...
خواب و رویایی که امشب. (شبِ شنبه) دیده شود تعبیرش در ایه ی 29 سوره مبارکه "عنکبوت" است.
قال رب انصرنی علی القوم المفسدین...
و از مفهوم و معنای آن استفاده می شود که خواب بیننده مامور شود به اصلاح گروهی که اگر با آنها جنگ و ستیز کند پیروز شود و همه احوالات او شاید نیک شود و چیزی همانند آن قیاس گردد...
❇️️ ذکر روز جمعه.
اللّهم صلّ علی محمّد وآل محمّد وعجّل فرجهم ۱۰۰ مرتبه
✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۲۵۶ مرتبه #یانور موجب عزیز شدن در چشم خلایق میگردد .
💠 ️روز جمعه طبق روایات متعلق است به #حجة_ابن_الحسن_عسکری_عج . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد
#ایده_متن
دستهای تو
صبحی روشنَند،
به پاسِ همین دستهاست
که تو را دوست دارم...
#شمس_لنگرودی
@harimezendgi👩❤️👨🦋
دستهای تو
صبحی روشنَند،
به پاسِ همین دستهاست
که تو را دوست دارم...
#شمس_لنگرودی
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#تلنگر
آيـا وكيلم شما را به عقد دائمىِ....
و بعد از چند بار چيدن گل و آوردن گلاب بالاخره با اجازه ى بزرگتر ها بله را مى گويند و به اصطلاح خودشان مى روند قاطىِ مُرغها..!
امّا از من به شما نصيحت بى "عشق" تن به وصلت ندهيد كه عاقبت اين عمل خطرناك خوشايند نيست!!
بى "عشق"ازدواج نكنيد كه آمار"طلاق " را بالا نبريد!!
بى "عشق"ازدواج نكنيد كه ريشه ى "خيانت"بخُشكد!!
بى "عشق"ازدواج نكنيد كه به محض ديدن دوست مجردتان نگوييد
(اگر عقل الانم را داشتم ازدواج نمى كردم)
لطفاً،براى رفع تكليف دامن به اين فاجعه نزنيد..!!
#بی_عشق_ازدواج_نکنید
@harimezendgi👩❤️👨🦋
آيـا وكيلم شما را به عقد دائمىِ....
و بعد از چند بار چيدن گل و آوردن گلاب بالاخره با اجازه ى بزرگتر ها بله را مى گويند و به اصطلاح خودشان مى روند قاطىِ مُرغها..!
امّا از من به شما نصيحت بى "عشق" تن به وصلت ندهيد كه عاقبت اين عمل خطرناك خوشايند نيست!!
بى "عشق"ازدواج نكنيد كه آمار"طلاق " را بالا نبريد!!
بى "عشق"ازدواج نكنيد كه ريشه ى "خيانت"بخُشكد!!
بى "عشق"ازدواج نكنيد كه به محض ديدن دوست مجردتان نگوييد
(اگر عقل الانم را داشتم ازدواج نمى كردم)
لطفاً،براى رفع تكليف دامن به اين فاجعه نزنيد..!!
#بی_عشق_ازدواج_نکنید
@harimezendgi👩❤️👨🦋
جلسه ۴۸ سوال ۱
دکتر محسن محمدی نیا
#صوتی
🌷برای بهبود رابطه عاشقانه ای که سرد شده باید چیکار کرد؟
♻️دکترمحسن محمدی نیا
✴️روانشناس
✴️ ومشاورخاواده
تحکیم روابط زوجین👩❤️💋👨
@harimezendgi👩❤️👨🦋
🌷برای بهبود رابطه عاشقانه ای که سرد شده باید چیکار کرد؟
♻️دکترمحسن محمدی نیا
✴️روانشناس
✴️ ومشاورخاواده
تحکیم روابط زوجین👩❤️💋👨
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#همسرانه
اگر مشکلی وجود دارد که باعث به هم ریختن آرامش شما میشود، حتما آن را با همسر خود در میان بگذارید؛ مطمئن باشید که همیشه صحبت کردن و برقراری ارتباط با او بسیار تأثیرگذار است.
@harimezendgi👩❤️👨🦋
اگر مشکلی وجود دارد که باعث به هم ریختن آرامش شما میشود، حتما آن را با همسر خود در میان بگذارید؛ مطمئن باشید که همیشه صحبت کردن و برقراری ارتباط با او بسیار تأثیرگذار است.
@harimezendgi👩❤️👨🦋
Audio
#صوتی
نحوه ارتباط با خانواده همسر در دوران نامزدی
دکتر #محسن_محمدی_نیا ❤️
✴️روانشناس و
✴️مشاورخانواده
تحکیم روابط زوجین👩❤️💋👨
@harimezendgi👩❤️👨🦋
نحوه ارتباط با خانواده همسر در دوران نامزدی
دکتر #محسن_محمدی_نیا ❤️
✴️روانشناس و
✴️مشاورخانواده
تحکیم روابط زوجین👩❤️💋👨
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#تلنگر
#همسرانه
پنج نشانه که نشان میدهد شریک جنسی شما خیانت میکند :
✍صمیمیت رابطه شما خیلی کمتر از قبل شده
تعداد دفعات رابطه جنسیتان کاهش چشمگیری یافته
✍مسائل جدیدی را درباره رابطه جنسی مطرح میکند که قبلا اصلا وجود نداشتهاند
متوجه عفونت یا بیماری مقاربتی میشوید
از هیکل و اندام و نحوه آرایش کردن شما مدام انتقاد میکند و با دیگران مقایسه میکند
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#همسرانه
پنج نشانه که نشان میدهد شریک جنسی شما خیانت میکند :
✍صمیمیت رابطه شما خیلی کمتر از قبل شده
تعداد دفعات رابطه جنسیتان کاهش چشمگیری یافته
✍مسائل جدیدی را درباره رابطه جنسی مطرح میکند که قبلا اصلا وجود نداشتهاند
متوجه عفونت یا بیماری مقاربتی میشوید
از هیکل و اندام و نحوه آرایش کردن شما مدام انتقاد میکند و با دیگران مقایسه میکند
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#پارت_280
🦋🦋شیطان مونث🦋🦋
صبح، صدای کشیده شدن پرده و تق تق پاشنه ی کفش ، منو از خواب راحتی که کمتر تجربه اش کرده بودم بیدار کرد!
هنوزم فکر میکردم تو آغوش ارسلانم اما اینطور نبود...من لخت و بدون لباس لای یه پتوی گرم و نرم روی تخت لطیف دراز کشیده بودم...بدون وجود ارسلان !
موهایی که روی صورتم پراکنده شده بودنو کنار زدم و پلکهای خوابالودم رو باز کردم.بدون اینکه کش و قوسی به بدنم بدم و بیدار بودنمو اعلام کنم چشم چرخوندم و اتاق رو از نظر گذروندم.فوزیه همه جای اتاق میچرخید و شخصا قسمتهای نامنظم اتاق رو مرتب میکرد.
میز صبحانه هم که مثل همیشه آماده و حاضر بود!
دلم نمیخواست تا اون اینجاست از روی تخت بلند بشم...اصلا ای کاش میشد مثل سابق شیرین این قبیل کارهارو انجام بده....تو این زندونی که ارسلان برام ساخته بود یه جورایی فقط با شیرین تونسته بودم ارتباط برقرار کنم...و البته شفیعی که خیلی کم میدیدمش...!
پتو رو تا روی دهنم بالا کشیدم.باید با ارسلان در این مورد حرف میزدم...باید ازش میخواستم تا دوباره شیرین کارارو انجام بده...و مسئله ی مهمتر در قفل شده ی اتاق بود...اون باید بفهمه نباید منو تا همیشه اینجا زندانی کنه!
غلتی خوردم و روی قسمت دیگه از تخت که بخاطر جای خالی ارسلان سرد بود دراز کشیدم.
فوزیه درحالی که دستهاش رو از جلو روی هم گذاشته بود و مثل یه رباط قدم برمیداشت اومد سمت تخت وگفت:
-بلند شو دختر! میدونم بیداری! آقا اصلا از زیر خوابای خواب آلود خوشش نمیاد!
گرچه تصمیم گرفته بودم خودمو به خواب بزنم تا با این زن سرسخت و بد هم کلام یا حتی چشم تو چشم نشم اما شنیدن کلمه ی زیرخواب اونقدر واسم سنگین بود که یک ثانیه هم نتونستم نسبت بهش بی تفاوت باشم...پتو رو با عصبانیت از روی تنم کنار زدم تا بتونم نیم خیز بشمو بعد بهش توپیدم:
-من زیرخواب آقات نیستم...اگه خودتو به خریت نزده باشی یا دست کم یکم عقل داشته باشی حتما باید تاحالا متوجه شده باشی که اون آاااقات منو به زور اینجا نگه داشته....هیچ....زیرخوابی...به زور جایی نمیمونه....
لبخندی زد که بدتر عصبیم کرد و بعد نگاهشو رو تن لختم آهسته و با تامل حرکت داد تا بهم بفهمونه تو چه شرایطی هستم....رد نگاهشو دنبال کردم و رسیدم به تنی که لخت بود...لخت مادرزاد...دستپاچه و هول تو خودم جمع شدم! سرم رو خاروندم و به این فکر کردم که تا اونجایی که در خاطرم هست لباس زیر تنم بود....!
پوزخند معنی دار فوزیه کلافه و خشمگینم کرد.نامحسوس چنگ زدم به پتو و تا روی سینه های آویزونم بالا آوردمش...!
فوزیه چرخید و پشت به من سمت در رفت و گفت:
-آقا گفتن درو باز بزارم...گفت میتونی بری تو حیاط...
نیشم تا بناگوش وا شد...که دوباره فوزیه گفت:
-ولی....گفتن حق صحبت با هیچکس رو نداری....هیچکس...ملتفت شدی یا با بستن در ملتفتت کنم!؟
دستامو مشت کردم.چقدر دلم میخواست چند مشت درست و حسابس حواله ی اون صورت بی روحش کنم..اصلا من به زن بودن این بشر شک داشتم....حسی بهم میگفت دو جنسه است...آخه همه چیزش مردونه بود...از هیکلش گرفته تا صداش...فقط یه جفت سینه ی ناقابل داشت که .....!
نگاه های خیره ام به خودش رو که دید بازم پورخند زد و بعد از اتاق بیرون رفت!
به محض اینکه تنها شدم خم شدم و اطراف تخت به دنبال لباس زیرهام گشتم.
پوفی کردمو گفتم:
-ای ارسلان نامرد! وقتی من خواب بودم لباسارو از تنم درآورد! دارم برات!
از تخت پایین اومدم و بعد از پوشیدن دوباره ی لباسها رفتم سمت سرویس بهداشتی و سرو صورتم روش شستم!
قشنگترین قسمت "امروز" مسلما دری بود که دیگه قرار نبود قفل بمونه! و حیاطی که من بازم میتونستم توش قدم بزنم!
هول هولی و باعجله صبحانه ام رو خوردم و بعد یه شال سرم انداختمو با عجله از اتاق بیرون رفتم...عجله ام به این خاطر بود که هر آن حس میکردم ارسلان پشیمون میشه و از فوزیه میخواد درو ببنده و من دوباره زندانی بشم....
شده بودم یه پرنده..یه پرنده که داره توی خونه پرواز میکنه....
به در هال که رسیدم با یوسف چشم تو چشم شدم.اولش متعجب نگام کرد بعد گفت:
-بازم در رفتی!؟؟؟ باو تو دیگه کی هستی!
تند تند سرمو تکون دادمو گفتم:
-نه نه! خودش در رو باز گذاشت...
اخم کرد و با اون هیبتش مقابلم ایستاد و گفت:
-نوووچ! باور ندارم ولد چموش آقا ! باس باهاشون تماس بگیرم...
گوشیش رو بیرون کشید و خواست شماره ی ارسلان رو بگیره که اژدر خان در حینی که روزنامه ی توی دستش رو تا میزد از اتاق بیرون اومد و گفت:
-بزار شانار خانم بره بیرون یوسف! با احترام رفتار کن!
@harimezendgi👩❤️👨🦋
🦋🦋شیطان مونث🦋🦋
صبح، صدای کشیده شدن پرده و تق تق پاشنه ی کفش ، منو از خواب راحتی که کمتر تجربه اش کرده بودم بیدار کرد!
هنوزم فکر میکردم تو آغوش ارسلانم اما اینطور نبود...من لخت و بدون لباس لای یه پتوی گرم و نرم روی تخت لطیف دراز کشیده بودم...بدون وجود ارسلان !
موهایی که روی صورتم پراکنده شده بودنو کنار زدم و پلکهای خوابالودم رو باز کردم.بدون اینکه کش و قوسی به بدنم بدم و بیدار بودنمو اعلام کنم چشم چرخوندم و اتاق رو از نظر گذروندم.فوزیه همه جای اتاق میچرخید و شخصا قسمتهای نامنظم اتاق رو مرتب میکرد.
میز صبحانه هم که مثل همیشه آماده و حاضر بود!
دلم نمیخواست تا اون اینجاست از روی تخت بلند بشم...اصلا ای کاش میشد مثل سابق شیرین این قبیل کارهارو انجام بده....تو این زندونی که ارسلان برام ساخته بود یه جورایی فقط با شیرین تونسته بودم ارتباط برقرار کنم...و البته شفیعی که خیلی کم میدیدمش...!
پتو رو تا روی دهنم بالا کشیدم.باید با ارسلان در این مورد حرف میزدم...باید ازش میخواستم تا دوباره شیرین کارارو انجام بده...و مسئله ی مهمتر در قفل شده ی اتاق بود...اون باید بفهمه نباید منو تا همیشه اینجا زندانی کنه!
غلتی خوردم و روی قسمت دیگه از تخت که بخاطر جای خالی ارسلان سرد بود دراز کشیدم.
فوزیه درحالی که دستهاش رو از جلو روی هم گذاشته بود و مثل یه رباط قدم برمیداشت اومد سمت تخت وگفت:
-بلند شو دختر! میدونم بیداری! آقا اصلا از زیر خوابای خواب آلود خوشش نمیاد!
گرچه تصمیم گرفته بودم خودمو به خواب بزنم تا با این زن سرسخت و بد هم کلام یا حتی چشم تو چشم نشم اما شنیدن کلمه ی زیرخواب اونقدر واسم سنگین بود که یک ثانیه هم نتونستم نسبت بهش بی تفاوت باشم...پتو رو با عصبانیت از روی تنم کنار زدم تا بتونم نیم خیز بشمو بعد بهش توپیدم:
-من زیرخواب آقات نیستم...اگه خودتو به خریت نزده باشی یا دست کم یکم عقل داشته باشی حتما باید تاحالا متوجه شده باشی که اون آاااقات منو به زور اینجا نگه داشته....هیچ....زیرخوابی...به زور جایی نمیمونه....
لبخندی زد که بدتر عصبیم کرد و بعد نگاهشو رو تن لختم آهسته و با تامل حرکت داد تا بهم بفهمونه تو چه شرایطی هستم....رد نگاهشو دنبال کردم و رسیدم به تنی که لخت بود...لخت مادرزاد...دستپاچه و هول تو خودم جمع شدم! سرم رو خاروندم و به این فکر کردم که تا اونجایی که در خاطرم هست لباس زیر تنم بود....!
پوزخند معنی دار فوزیه کلافه و خشمگینم کرد.نامحسوس چنگ زدم به پتو و تا روی سینه های آویزونم بالا آوردمش...!
فوزیه چرخید و پشت به من سمت در رفت و گفت:
-آقا گفتن درو باز بزارم...گفت میتونی بری تو حیاط...
نیشم تا بناگوش وا شد...که دوباره فوزیه گفت:
-ولی....گفتن حق صحبت با هیچکس رو نداری....هیچکس...ملتفت شدی یا با بستن در ملتفتت کنم!؟
دستامو مشت کردم.چقدر دلم میخواست چند مشت درست و حسابس حواله ی اون صورت بی روحش کنم..اصلا من به زن بودن این بشر شک داشتم....حسی بهم میگفت دو جنسه است...آخه همه چیزش مردونه بود...از هیکلش گرفته تا صداش...فقط یه جفت سینه ی ناقابل داشت که .....!
نگاه های خیره ام به خودش رو که دید بازم پورخند زد و بعد از اتاق بیرون رفت!
به محض اینکه تنها شدم خم شدم و اطراف تخت به دنبال لباس زیرهام گشتم.
پوفی کردمو گفتم:
-ای ارسلان نامرد! وقتی من خواب بودم لباسارو از تنم درآورد! دارم برات!
از تخت پایین اومدم و بعد از پوشیدن دوباره ی لباسها رفتم سمت سرویس بهداشتی و سرو صورتم روش شستم!
قشنگترین قسمت "امروز" مسلما دری بود که دیگه قرار نبود قفل بمونه! و حیاطی که من بازم میتونستم توش قدم بزنم!
هول هولی و باعجله صبحانه ام رو خوردم و بعد یه شال سرم انداختمو با عجله از اتاق بیرون رفتم...عجله ام به این خاطر بود که هر آن حس میکردم ارسلان پشیمون میشه و از فوزیه میخواد درو ببنده و من دوباره زندانی بشم....
شده بودم یه پرنده..یه پرنده که داره توی خونه پرواز میکنه....
به در هال که رسیدم با یوسف چشم تو چشم شدم.اولش متعجب نگام کرد بعد گفت:
-بازم در رفتی!؟؟؟ باو تو دیگه کی هستی!
تند تند سرمو تکون دادمو گفتم:
-نه نه! خودش در رو باز گذاشت...
اخم کرد و با اون هیبتش مقابلم ایستاد و گفت:
-نوووچ! باور ندارم ولد چموش آقا ! باس باهاشون تماس بگیرم...
گوشیش رو بیرون کشید و خواست شماره ی ارسلان رو بگیره که اژدر خان در حینی که روزنامه ی توی دستش رو تا میزد از اتاق بیرون اومد و گفت:
-بزار شانار خانم بره بیرون یوسف! با احترام رفتار کن!
@harimezendgi👩❤️👨🦋
.✴️ شنبه 👈21 بهمن / دلو 1402
👈29 رجب 1445👈 10 فوریه 2024
🕌 مناسبت های دینی و اسلامی.
❇️مرگ ابوحنیفه " 150 هجری "
❇️ مرگ شافعی " 204 ه.ق "
🐪 هجرت مسلمانان به حبشه.
🏴 وفات نجاشی پادشاه حبشه.
🏴 شهادت مالک اشتر نخعی رحمت الله علیه نیز در ماه رجب بوده است.
🌙⭐️ احکام دینی و اسلامی.
❇️ امروز برای همه امور خوب و شایسته است خصوصا برای امور زیر:
✅جابجایی و نقل و انتقال.
✅خرید حیوانات و چهارپایان.
✅خواستگاری عقد و ازدواج.
✅تاسیس امور خیریه.
✅ و ملاقات با دوستان و بزرگان و روسا خوب است
🚘مسافرت: مسافرت همراه صدقه باشد.
👶 مناسب زایمان: نوزاد حلیم و صبور و مبارک است.
💑مباشرت امشب و فردا: شب یکشنبه و روز آن
ممکن است فرزند دیوانه متولد شود.
🔭 احکام و اختیارات نجومی.
🌓 امروز قمر در برج دلو و از نظر نجومی روز مناسبی برای امور زیر است:
✳️به خانه نو نقل و مکان کردن.
✳️حفر چاه و قنات.
✳️ختنه کودک.
✳️تاسیس شرکت.
✳️معامله خانه و آپارتمان.
✳️امور زراعی و کشاورزی.
✳️و درختکاری نیک است.
🟣امور کتابت ادعیه و حرز و نماز و بستن آن خوب است.
💇💇♂ اصلاح سر و صورت.
طبق روایات، #اصلاح_مو (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ، باعث گوشه گیری و انزوا می شود.
💉💉 حجامت:
فصد زالو انداختن خون_دادن یا #حجامت در این روز از ماه قمری، باعث نجات از بیماری می شود.
😴😴 تعبیر خواب :
خواب و رویایی که امشب. (شبِ یکشنبه) دیده شود تعبیرش در ایه ی 1 سوره مبارکه "حمد" است.
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدالله رب العالمین
و از مفهوم و معنای آن استفاده می شود که نامه یا حکمی از جانب بزرگی به خواب بیننده برسد و سبب خوشحالی او می گردد. چیزی همانند ان قیاس گردد...
💅 ناخن گرفتن.
شنبه برای #گرفتن_ناخن، روز مناسبی نیست و طبق روایات ممکن است موجب بیماری در انگشتان دست گردد.
👚👕دوخت و دوز.
شنبه برای بریدن و دوختن،#لباس_نو روز مناسبی نیست آن لباس تا زمانی که بر تن آن شخص باشد موجب مریضی و بیماری اوست.(این حکم شامل خرید لباس و پوشیدن نمی شود)
🙏🏻 استخاره:
وقت #استخاره در روز شنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۰ و بعداز اذان ظهر تا ساعت ۱۶ عصر.
📿 ذکر روز شنبه ،یارب العالمین ۱۰۰ مرتبه
📿 ذکر بعد از نماز صبح ۱۰۶۰ مرتبه #یاغنی که موجب غنی و بی نیاز شدن میگردد.
💠 ️روز شنبه طبق روایات متعلق است به #حضرت_رسول_اکرم_(ص). سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد.
👈29 رجب 1445👈 10 فوریه 2024
🕌 مناسبت های دینی و اسلامی.
❇️مرگ ابوحنیفه " 150 هجری "
❇️ مرگ شافعی " 204 ه.ق "
🐪 هجرت مسلمانان به حبشه.
🏴 وفات نجاشی پادشاه حبشه.
🏴 شهادت مالک اشتر نخعی رحمت الله علیه نیز در ماه رجب بوده است.
🌙⭐️ احکام دینی و اسلامی.
❇️ امروز برای همه امور خوب و شایسته است خصوصا برای امور زیر:
✅جابجایی و نقل و انتقال.
✅خرید حیوانات و چهارپایان.
✅خواستگاری عقد و ازدواج.
✅تاسیس امور خیریه.
✅ و ملاقات با دوستان و بزرگان و روسا خوب است
🚘مسافرت: مسافرت همراه صدقه باشد.
👶 مناسب زایمان: نوزاد حلیم و صبور و مبارک است.
💑مباشرت امشب و فردا: شب یکشنبه و روز آن
ممکن است فرزند دیوانه متولد شود.
🔭 احکام و اختیارات نجومی.
🌓 امروز قمر در برج دلو و از نظر نجومی روز مناسبی برای امور زیر است:
✳️به خانه نو نقل و مکان کردن.
✳️حفر چاه و قنات.
✳️ختنه کودک.
✳️تاسیس شرکت.
✳️معامله خانه و آپارتمان.
✳️امور زراعی و کشاورزی.
✳️و درختکاری نیک است.
🟣امور کتابت ادعیه و حرز و نماز و بستن آن خوب است.
💇💇♂ اصلاح سر و صورت.
طبق روایات، #اصلاح_مو (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ، باعث گوشه گیری و انزوا می شود.
💉💉 حجامت:
فصد زالو انداختن خون_دادن یا #حجامت در این روز از ماه قمری، باعث نجات از بیماری می شود.
😴😴 تعبیر خواب :
خواب و رویایی که امشب. (شبِ یکشنبه) دیده شود تعبیرش در ایه ی 1 سوره مبارکه "حمد" است.
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدالله رب العالمین
و از مفهوم و معنای آن استفاده می شود که نامه یا حکمی از جانب بزرگی به خواب بیننده برسد و سبب خوشحالی او می گردد. چیزی همانند ان قیاس گردد...
💅 ناخن گرفتن.
شنبه برای #گرفتن_ناخن، روز مناسبی نیست و طبق روایات ممکن است موجب بیماری در انگشتان دست گردد.
👚👕دوخت و دوز.
شنبه برای بریدن و دوختن،#لباس_نو روز مناسبی نیست آن لباس تا زمانی که بر تن آن شخص باشد موجب مریضی و بیماری اوست.(این حکم شامل خرید لباس و پوشیدن نمی شود)
🙏🏻 استخاره:
وقت #استخاره در روز شنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۰ و بعداز اذان ظهر تا ساعت ۱۶ عصر.
📿 ذکر روز شنبه ،یارب العالمین ۱۰۰ مرتبه
📿 ذکر بعد از نماز صبح ۱۰۶۰ مرتبه #یاغنی که موجب غنی و بی نیاز شدن میگردد.
💠 ️روز شنبه طبق روایات متعلق است به #حضرت_رسول_اکرم_(ص). سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد.
#سرگذشت📝
سلام خانم دکتر عزیزم ،،، قبل از هر حرفی خواهشن سرزنشم نکنید😔😔خانمی 33ساله هستم دو تا پسر دارم و با کوله باری از مشکلات که بماند چند بار لغزش داشتم و به یک ماه نکشیده از کارم پشیمون شدم به سکس نکشیده ولی چه فایده که از رو حماقت و نفهمی با آشنا رابطه بر قرار کردم مثل همسایه یا همشهری که متاسفانه با همسایمون به مدت یکی دوماه دوست شدم به شدت سر زبون دار و بیشرفترین آدمی بود که تو عمرم دیدم درحد دوبار بیرون رفتن و چندتا عکس که با بلیزو شلوار و لباس خونگی دستش موند کلی درددل و حرف، بعد یک ماه بهم پیشنهاد سکس داد که گفتم خط قرمزم سکس با هزار بدبختی قهر کردم و جدا شدم ولی شد مصیبت برام الان نزدیکه یک سال گذشته ولی همش پیگیرمه شمارمو پخش کرده پشت سرم حرف زده خلاصه پاک آبرمو برده😭😭😭😭من نه دنبال سکس بودم نه تیغ زدن فقط چون تو زندگیم با وجود شوهرم خیلی تنهام چون افتضاحه رفتار همسرم با این آقا هم کلوم شدم همسایه هستیم جفتمون صابخونه امکان جابه جایی نیست اسمم بد دررفته 😭😭😭 خدا میدونه چقد نذرو نیاز کردم که این از خدا بیخبر بیخیالم شه ولی داره میشه یکسال ول کنم نیست چون عکس ازم داره نتونستم چیزی بگم با ابروی رفتم چه کنم😔😔😔میترسم برسه به گوش شوهرم یاداداشام
تو بلاکه ولی هر روز زنگ میزنه ی خطمم دادم به دوستم ولی باز بیخیال نشده،، شده عذاب زندگیم نمیدونم چرا خدا صدامو نمیشنوه جوابشو نمیده خودش هم متهله اکثرا تو محل به چشم زن مورد دار نگام میکنن😭😭 بخدا سر سنگین رفتار میکنم ولی چه فایده خدا میدونه چی گفته ی شارلاتان به تمام معنا اول گول حرف زدنشو خوردم آتو داره ازم عکسام درد دلام میدونم پیش هر کسی حرف زده با مدرک گفته مخشو زدمو هرزست و فلان،موندم به چه قیمتی آبرو برده چون گفتم سکس نه 😭😭😭 حال دلم بدجوری خرابه تپش قلب گرفتم بچه هام چه گناهی کردن نمیتونم مادری کنم براشون همش عصبی افسرده ام😔😔😔.شاپرک جان خانمایی مثل من متاسفانه کم نیستن که چون از شوهرشون محبت نمیبینن گول تعریف های دروغی ولی شیرین مردهای هوسباز رو میخورن . خواهش میکنم آقایون و خانوما انقد به هم محبت کنید که چشمتون دنبال محبت تو کوچه و خیابون نباشه که عاقبتتون میشه الان من ....🙏😭😭😭
@harimezendgi👩❤️👨🦋
سلام خانم دکتر عزیزم ،،، قبل از هر حرفی خواهشن سرزنشم نکنید😔😔خانمی 33ساله هستم دو تا پسر دارم و با کوله باری از مشکلات که بماند چند بار لغزش داشتم و به یک ماه نکشیده از کارم پشیمون شدم به سکس نکشیده ولی چه فایده که از رو حماقت و نفهمی با آشنا رابطه بر قرار کردم مثل همسایه یا همشهری که متاسفانه با همسایمون به مدت یکی دوماه دوست شدم به شدت سر زبون دار و بیشرفترین آدمی بود که تو عمرم دیدم درحد دوبار بیرون رفتن و چندتا عکس که با بلیزو شلوار و لباس خونگی دستش موند کلی درددل و حرف، بعد یک ماه بهم پیشنهاد سکس داد که گفتم خط قرمزم سکس با هزار بدبختی قهر کردم و جدا شدم ولی شد مصیبت برام الان نزدیکه یک سال گذشته ولی همش پیگیرمه شمارمو پخش کرده پشت سرم حرف زده خلاصه پاک آبرمو برده😭😭😭😭من نه دنبال سکس بودم نه تیغ زدن فقط چون تو زندگیم با وجود شوهرم خیلی تنهام چون افتضاحه رفتار همسرم با این آقا هم کلوم شدم همسایه هستیم جفتمون صابخونه امکان جابه جایی نیست اسمم بد دررفته 😭😭😭 خدا میدونه چقد نذرو نیاز کردم که این از خدا بیخبر بیخیالم شه ولی داره میشه یکسال ول کنم نیست چون عکس ازم داره نتونستم چیزی بگم با ابروی رفتم چه کنم😔😔😔میترسم برسه به گوش شوهرم یاداداشام
تو بلاکه ولی هر روز زنگ میزنه ی خطمم دادم به دوستم ولی باز بیخیال نشده،، شده عذاب زندگیم نمیدونم چرا خدا صدامو نمیشنوه جوابشو نمیده خودش هم متهله اکثرا تو محل به چشم زن مورد دار نگام میکنن😭😭 بخدا سر سنگین رفتار میکنم ولی چه فایده خدا میدونه چی گفته ی شارلاتان به تمام معنا اول گول حرف زدنشو خوردم آتو داره ازم عکسام درد دلام میدونم پیش هر کسی حرف زده با مدرک گفته مخشو زدمو هرزست و فلان،موندم به چه قیمتی آبرو برده چون گفتم سکس نه 😭😭😭 حال دلم بدجوری خرابه تپش قلب گرفتم بچه هام چه گناهی کردن نمیتونم مادری کنم براشون همش عصبی افسرده ام😔😔😔.شاپرک جان خانمایی مثل من متاسفانه کم نیستن که چون از شوهرشون محبت نمیبینن گول تعریف های دروغی ولی شیرین مردهای هوسباز رو میخورن . خواهش میکنم آقایون و خانوما انقد به هم محبت کنید که چشمتون دنبال محبت تو کوچه و خیابون نباشه که عاقبتتون میشه الان من ....🙏😭😭😭
@harimezendgi👩❤️👨🦋
همسرانه حریم زندگی💑
#سرگذشت📝 سلام خانم دکتر عزیزم ،،، قبل از هر حرفی خواهشن سرزنشم نکنید😔😔خانمی 33ساله هستم دو تا پسر دارم و با کوله باری از مشکلات که بماند چند بار لغزش داشتم و به یک ماه نکشیده از کارم پشیمون شدم به سکس نکشیده ولی چه فایده که از رو حماقت و نفهمی با آشنا رابطه…
📝📝📝
هرکس میخواد سرگذشتش رو تو هر زمینه ای که میدونه تاثیر گذار هست برام وویس بده یا بنویسه
من مینویسم و ناشناس میذارم کانال
فقط به این ایدی بفرستید👇👇👇
@shaparak0095
هر جمعه شب؛ یه سرگذشت✅
هرکس میخواد سرگذشتش رو تو هر زمینه ای که میدونه تاثیر گذار هست برام وویس بده یا بنویسه
من مینویسم و ناشناس میذارم کانال
فقط به این ایدی بفرستید👇👇👇
@shaparak0095
هر جمعه شب؛ یه سرگذشت✅