#مجردا_بخونن
وقتی قراره رابطمون با یه نفر جدی بشه با چه سوالایی خوب بشناسیمش ؟
+تعریف تو از خیانت چیه ؟!
...خیلی از آدما تعریفشون از خیانت فرق داره !
+بیشترین بخش زندگیت که وقت و انرژیت رو میگیره چیه ؟!
...ببینید شما میتونید با این قضیه کنار بیاید یا نه
+هدفت از رابطه چیه ؟!
...همون قدر که اهداف مشترک آدما رو به هم نزدیک میکنه اهداف متفاوت هم دور میکنه!
+بزرگترین چیزی که توی من وجود داره و باعث نگرانی تو میشه چیه ؟!
...این میتونه در مورد شناخت خط قرمز هایی که دارید باشه
+کسی هست که فکر کنه باهات تو رابطه هست در حالی که از نظر خودت باهاش تو رابطه نیستی ؟
+فکر میکنی چیز مهمی در موردت وجود داره که من باید ازش مطلع باشم و نمیدونم ؟
+احساسات و عواطف چقدر برای تو مهمن و چقدر توی زندگیت نقش دارن؟
+رفتارت با دوستات چجوریه و چه خط قرمز هایی داری؟
یادمون باشه سوال خوب ما رو به شناخت بهتر در نتیجه رابطه ی بهتری میرسونه
@harimezendgi👩❤️👨🦋
وقتی قراره رابطمون با یه نفر جدی بشه با چه سوالایی خوب بشناسیمش ؟
+تعریف تو از خیانت چیه ؟!
...خیلی از آدما تعریفشون از خیانت فرق داره !
+بیشترین بخش زندگیت که وقت و انرژیت رو میگیره چیه ؟!
...ببینید شما میتونید با این قضیه کنار بیاید یا نه
+هدفت از رابطه چیه ؟!
...همون قدر که اهداف مشترک آدما رو به هم نزدیک میکنه اهداف متفاوت هم دور میکنه!
+بزرگترین چیزی که توی من وجود داره و باعث نگرانی تو میشه چیه ؟!
...این میتونه در مورد شناخت خط قرمز هایی که دارید باشه
+کسی هست که فکر کنه باهات تو رابطه هست در حالی که از نظر خودت باهاش تو رابطه نیستی ؟
+فکر میکنی چیز مهمی در موردت وجود داره که من باید ازش مطلع باشم و نمیدونم ؟
+احساسات و عواطف چقدر برای تو مهمن و چقدر توی زندگیت نقش دارن؟
+رفتارت با دوستات چجوریه و چه خط قرمز هایی داری؟
یادمون باشه سوال خوب ما رو به شناخت بهتر در نتیجه رابطه ی بهتری میرسونه
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#همسرانه
✳️ وقتی از دست همسرت ناراحت شدی یه #وقت و #جای مناسب پیدا کن و احساست رو بهش بگو نزار تو دلت بمونه عقده بشه
وقتی بحثتون میشه و دلخوری پیش میاد اجازه نديد دلخوری به روز بعد بکشه. از دلش دربیاريد و بی تفاوت نخوابيد.
این حس #بی_تفاوتی از #تلخ_ترین حس هایی است که روان همسرتون رو آزار میده ، همون شب در موردش حرف بزنين و روز بعدتونو با شادی و رضایت از هم شروع کنين وگرنه روزی که با ناراحتی از شب قبل شروع بشه ، اون روز هم هدر میره. حیفه روزای عمر و جوونیتون... نذارين به كام خودتون و شریکتون تلخ بمونه.
👈نترس با مهربونی و از خودگذشتگی کوچیک نمیشی.✅
بازم میگم اگه گذشت آدمو کوچیک میکرد خدا با این همه گذشتش انقد بزرگ نبود.
🔸 آفرين به همسرانی که حتی تو لحظات ناراحتی و دلخوری کنارهم هستن و جاشون رو از هم جدانمیکنن.
@harimezendgi👩❤️👨🦋
✳️ وقتی از دست همسرت ناراحت شدی یه #وقت و #جای مناسب پیدا کن و احساست رو بهش بگو نزار تو دلت بمونه عقده بشه
وقتی بحثتون میشه و دلخوری پیش میاد اجازه نديد دلخوری به روز بعد بکشه. از دلش دربیاريد و بی تفاوت نخوابيد.
این حس #بی_تفاوتی از #تلخ_ترین حس هایی است که روان همسرتون رو آزار میده ، همون شب در موردش حرف بزنين و روز بعدتونو با شادی و رضایت از هم شروع کنين وگرنه روزی که با ناراحتی از شب قبل شروع بشه ، اون روز هم هدر میره. حیفه روزای عمر و جوونیتون... نذارين به كام خودتون و شریکتون تلخ بمونه.
👈نترس با مهربونی و از خودگذشتگی کوچیک نمیشی.✅
بازم میگم اگه گذشت آدمو کوچیک میکرد خدا با این همه گذشتش انقد بزرگ نبود.
🔸 آفرين به همسرانی که حتی تو لحظات ناراحتی و دلخوری کنارهم هستن و جاشون رو از هم جدانمیکنن.
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#زناشویی
افزایش اعتماد به نفس جنسی
اگر هر از گاهی برای سکس با همسرتان پا پیش بگذارید، رفته رفته اعتماد به نفس جنسی شما افزایش مییابد و بارقهای نو به زندگیتان میدهد.
▫️یک رمز، یک حرکت یا اشاره خاص، یک آهنگ خاص یا یک تکه لباس را به عنوان نشانه خود به او منتقل کنید.
@harimezendgi👩❤️👨🦋
افزایش اعتماد به نفس جنسی
اگر هر از گاهی برای سکس با همسرتان پا پیش بگذارید، رفته رفته اعتماد به نفس جنسی شما افزایش مییابد و بارقهای نو به زندگیتان میدهد.
▫️یک رمز، یک حرکت یا اشاره خاص، یک آهنگ خاص یا یک تکه لباس را به عنوان نشانه خود به او منتقل کنید.
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#پارت_ 143
ارسلان کمرش رو برای زدن ضربه به توپ کمی خم کرد و بعد از همون فاصله خطاب به فوزیه داد زد:
-میتونی بری....
فوزیه چشم آقای بلندی گفت و با یه نگاه سنگین و بی احساس به من ،مثل رباطها ی کوکی چرخید و به سمت خونه رفت...
خبری از آفتاب نبود...
قطره های بارون نم نم روی صورت و پیرهنم می نشستن و خنکم میکردن....
هوا به قدری تمیز و خنک و دلچسب بود که دلم به حال خودم لرزید....
ارسلان لعنتی حتی منو از دیدن و موندن تو این هوا هم محروم کرده بود...
چند نفس عمیق طولانی کشیدمو دور خودم چرخیدم....
همه چیز سرسبز...
همه جا خوش بو...
پر طراوت....
خنک...
دلپذیر.....
چند روز توی اون اتاق لعنتی گیر افتاده بودم !؟؟
چند روز میشد که هوای بیرون به تن و صورتم نخورده بود !؟؟؟؟
انگار هزار سال بود...
شایدم بیشتر!
نگاهم از درختهای سر به فلک کشیده ی بیرون از خونه به سمت مرد جوونی چرخید که دوتا سگ و یه توله رو با صبرو حوصله تو حیاط می چرخوند...
ظاهرا من بخت برگشته حتی از اون سگها هم کمتر بودم...
جوری که انگار من حیوون بودمو اونا آدمیزاد !
به خودم که اومدم متوجه نگاه های خیره ی همون مرد جوون شدم.
ظاهر ساده و بی شیله پیله ای داشت....
یه مرد معمولی نه مثل اژدر خونسرد و مرموز و نه مثل ارسلان غیرقابل پیش بینی!
قلاده ی سگها رو گرفت و آروم آروم اونا رو تو همون مسیر جلو آورد...
یه گوشه نگهشون داشت و با صبر و حوصله ی بی نظیری مشغول ناز کردن و آروم کردمشون شد....
از روی شونه یه نگاه به پشت سر و جایی که ارسلان غرق بازی گلف شده بود انداختم و بعد اینکه مطمئن شدم به همراه رفیق شفیق داناش،شدیدا تو حس و حال این بازی هست قدم زنان به سمت همون جوون به راه افتادم.
از ترس سر خوردن با اون دمپایی های انگشتی ،آهسته و آروم قدم برداشتم..
سگها با دیدنم واق واق کردن اما همون مرد جوان آرومشون کرد و گفت:
-چیزی نیست...
چیری نیست....
آروم باش...
آروم باش آقا پسر....
هیششش...
سگها که سفید و قهوه ای بودن و تربیت شده ، خیلی سریع اطاعت کردن و آروم نشستن.....
با حفظ فاصله پرسیدم :
-به حرف شما خیلی گوش میدن!
مرد جوون که یه پسر 26-27ساله به نظر میومد لبخند خیلی ملیحی زد و گفت:
-تنها کسایی که به حزف من گوش میدن همین سه تا سگ....
به اطرافم نگاه کردم.
هرجا که امکان فرار داشت دقیقا همونجا یه نگهبان میشد دید...
نه خیلی زیاد...
شاید سرجمع فقط سه نفر !
دستی به بلوز سفید تنم کشیدمو برای نزدیک شدن به این جوونی که خیلی زیاد حس میکردم آرومتر و دلسوز تر از بقیه ی آدمای این خونه است گفتم:
-ارسلان منو به زور اینجا نگه داشت...
کنار سگها نشست و بعد همونطور که ارسلان رو می پایید دستشو به نشانه ی سکوت جلوی لبهای خودش گذاشت و گفت:
-هیش!
نباید اینو بگین...
آقا بفهمه حسابی کفری میشه....
موهای بیرون پریده از زیر شال رو پشت گوشم زدمو گفتم:
-ولی واقعا منو دزدیده....
به زور تو اون اتاق لعنتیش نگه ام داشته.....
حساب روز و ماه و ساعت و ثانیه از دستم رفته....
این اولین باریه که اجازه داده بیام بیرون....
دستشو نوازشوار روی بدن سگها کشید و گفت:
-کبری خانم و سمیرا میگفتن آقا یه خانم رو آورده خونه اش که چون اونقدر زیبا و قشنگه اجازه نمیده کسی جز خودش اونو ببینه....
ما هممون باور کردیم....
و بعد چشم از چشمهام برداشت و گفت:
-به چشم خواهری خیلی قشنگین....
پوزخندی زدمو همونطور که به خراش انتهای ابرو و ترک خوردگی لبهام اشاره میکردم گفتم:
-این کبری خانم و سمیرا بهت نگفتن آقای لعنتیت از من بجای کیسه بوکس استفاده میکنه..
مرد جوون یکم با تعجب بهم نگاه کرد و بعد خواست حرفی بزنه که صدای عصبانی ارسلان تن منو از ترس لرزوند:
-تو اونجا چیکار میکنی احمق !؟؟؟؟
یالا بیا.....
@harimezendgi👩❤️👨🦋
ارسلان کمرش رو برای زدن ضربه به توپ کمی خم کرد و بعد از همون فاصله خطاب به فوزیه داد زد:
-میتونی بری....
فوزیه چشم آقای بلندی گفت و با یه نگاه سنگین و بی احساس به من ،مثل رباطها ی کوکی چرخید و به سمت خونه رفت...
خبری از آفتاب نبود...
قطره های بارون نم نم روی صورت و پیرهنم می نشستن و خنکم میکردن....
هوا به قدری تمیز و خنک و دلچسب بود که دلم به حال خودم لرزید....
ارسلان لعنتی حتی منو از دیدن و موندن تو این هوا هم محروم کرده بود...
چند نفس عمیق طولانی کشیدمو دور خودم چرخیدم....
همه چیز سرسبز...
همه جا خوش بو...
پر طراوت....
خنک...
دلپذیر.....
چند روز توی اون اتاق لعنتی گیر افتاده بودم !؟؟
چند روز میشد که هوای بیرون به تن و صورتم نخورده بود !؟؟؟؟
انگار هزار سال بود...
شایدم بیشتر!
نگاهم از درختهای سر به فلک کشیده ی بیرون از خونه به سمت مرد جوونی چرخید که دوتا سگ و یه توله رو با صبرو حوصله تو حیاط می چرخوند...
ظاهرا من بخت برگشته حتی از اون سگها هم کمتر بودم...
جوری که انگار من حیوون بودمو اونا آدمیزاد !
به خودم که اومدم متوجه نگاه های خیره ی همون مرد جوون شدم.
ظاهر ساده و بی شیله پیله ای داشت....
یه مرد معمولی نه مثل اژدر خونسرد و مرموز و نه مثل ارسلان غیرقابل پیش بینی!
قلاده ی سگها رو گرفت و آروم آروم اونا رو تو همون مسیر جلو آورد...
یه گوشه نگهشون داشت و با صبر و حوصله ی بی نظیری مشغول ناز کردن و آروم کردمشون شد....
از روی شونه یه نگاه به پشت سر و جایی که ارسلان غرق بازی گلف شده بود انداختم و بعد اینکه مطمئن شدم به همراه رفیق شفیق داناش،شدیدا تو حس و حال این بازی هست قدم زنان به سمت همون جوون به راه افتادم.
از ترس سر خوردن با اون دمپایی های انگشتی ،آهسته و آروم قدم برداشتم..
سگها با دیدنم واق واق کردن اما همون مرد جوان آرومشون کرد و گفت:
-چیزی نیست...
چیری نیست....
آروم باش...
آروم باش آقا پسر....
هیششش...
سگها که سفید و قهوه ای بودن و تربیت شده ، خیلی سریع اطاعت کردن و آروم نشستن.....
با حفظ فاصله پرسیدم :
-به حرف شما خیلی گوش میدن!
مرد جوون که یه پسر 26-27ساله به نظر میومد لبخند خیلی ملیحی زد و گفت:
-تنها کسایی که به حزف من گوش میدن همین سه تا سگ....
به اطرافم نگاه کردم.
هرجا که امکان فرار داشت دقیقا همونجا یه نگهبان میشد دید...
نه خیلی زیاد...
شاید سرجمع فقط سه نفر !
دستی به بلوز سفید تنم کشیدمو برای نزدیک شدن به این جوونی که خیلی زیاد حس میکردم آرومتر و دلسوز تر از بقیه ی آدمای این خونه است گفتم:
-ارسلان منو به زور اینجا نگه داشت...
کنار سگها نشست و بعد همونطور که ارسلان رو می پایید دستشو به نشانه ی سکوت جلوی لبهای خودش گذاشت و گفت:
-هیش!
نباید اینو بگین...
آقا بفهمه حسابی کفری میشه....
موهای بیرون پریده از زیر شال رو پشت گوشم زدمو گفتم:
-ولی واقعا منو دزدیده....
به زور تو اون اتاق لعنتیش نگه ام داشته.....
حساب روز و ماه و ساعت و ثانیه از دستم رفته....
این اولین باریه که اجازه داده بیام بیرون....
دستشو نوازشوار روی بدن سگها کشید و گفت:
-کبری خانم و سمیرا میگفتن آقا یه خانم رو آورده خونه اش که چون اونقدر زیبا و قشنگه اجازه نمیده کسی جز خودش اونو ببینه....
ما هممون باور کردیم....
و بعد چشم از چشمهام برداشت و گفت:
-به چشم خواهری خیلی قشنگین....
پوزخندی زدمو همونطور که به خراش انتهای ابرو و ترک خوردگی لبهام اشاره میکردم گفتم:
-این کبری خانم و سمیرا بهت نگفتن آقای لعنتیت از من بجای کیسه بوکس استفاده میکنه..
مرد جوون یکم با تعجب بهم نگاه کرد و بعد خواست حرفی بزنه که صدای عصبانی ارسلان تن منو از ترس لرزوند:
-تو اونجا چیکار میکنی احمق !؟؟؟؟
یالا بیا.....
@harimezendgi👩❤️👨🦋
.
✴️ چهارشنبه 👈10 آبان/ عقرب 1402
👈16 ربیع الثانی 1445 👈 اول نوامبر 2023
🏛 مناسبت های دینی و اسلامی.
🌙⭐️ احکام دینی و اسلامی .
📛تقارن نحسین و صدقه صبحگاهی رفع نحوست کند. ان شاءالله.
👶 برای زایمان خوب و نوزاد اعمال و رفتارش صالح باشد.
🚖مسافرت: سفر امکان بدبیاری دارد و در صورت ضرورت حتما همراه صدقه و ایه الکرسی باشد.
🔭 احکام نجوم .
🌗 امروز قمر در برج جوزا و از نظر نجومی روز مناسبی برای امور زیر است :
✳️شروع به نوشتن کتاب و مقاله و پایان نامه.
✳️آغاز تحصیل و تدریس و آموزش.
✳️دیدار روسا و مسولین.
✳️و ارسال کالاهای تجاری خوب است.
🟣امور کتابت حرز و ادعیه و نماز و بستن آن برای اولین بار خوب نیست.
👩❤️👨 حکم مباشرت امشب ( شب پنج شنبه ) ، فرزند حاکمی از حاکمان یا عالمی از عالمان خواهد شد. ان شاءالله.
💉💉 حجامت.
خون دادن فصد باعث فرج و نشاط می شود.
💇♂💇 اصلاح سر و صورت:
اصلاح سر و صورت باعث حزن و اندوه می شود.
😴😴 تعبیر خواب :
تعبیر خوابی که شب " چهارشنبه " دیده شود طبق ایه ی 17 سوره مبارکه "بنی اسرائیل " است.
و کم اهلکنا من القرون من بعد نوح...
و از معنای آن استفاده می شود که چیزی باعث حزن و اندوه خواب بیننده شود پدیدار گردد صدقه بدهد تا برطرف شود.ان شالله و شما مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید.
✂️ ناخن گرفتن
❇️ چهارشنبه برای #گرفتن_ناخن، روز مناسبی نیست و باعث بداخلاقی میشود.
👕👚 دوخت و دوز.
چهارشنبه برای بریدن و دوختن #لباس_نو روز بسیار مناسبی است و کار آن نیز آسان افتد و به سبب آن وسیله و یا چارپایان بزرگ نصیب شخص شود.ان شاالله
✴️️ وقت #استخاره در روز چهارشنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۲ ظهر و بعداز ساعت ۱۶عصر تا عشای آخر( وقت خوابیدن)
❇️️ #ذکر روز چهارشنبه : یا حیّ یا قیّوم ۱۰۰ مرتبه
✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۵۴۱ مرتبه #یامتعال که موجب عزّت در دین میگردد
💠 ️روز چهارشنبه طبق روایات متعلق است به #حضرت_امام_موسی_کاظم_علیه_السلام#امام_رضا_علیه السلام_#امام_جواد_علیه_السلام و #امام_هادی_علیه_السلام . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد
✴️ چهارشنبه 👈10 آبان/ عقرب 1402
👈16 ربیع الثانی 1445 👈 اول نوامبر 2023
🏛 مناسبت های دینی و اسلامی.
🌙⭐️ احکام دینی و اسلامی .
📛تقارن نحسین و صدقه صبحگاهی رفع نحوست کند. ان شاءالله.
👶 برای زایمان خوب و نوزاد اعمال و رفتارش صالح باشد.
🚖مسافرت: سفر امکان بدبیاری دارد و در صورت ضرورت حتما همراه صدقه و ایه الکرسی باشد.
🔭 احکام نجوم .
🌗 امروز قمر در برج جوزا و از نظر نجومی روز مناسبی برای امور زیر است :
✳️شروع به نوشتن کتاب و مقاله و پایان نامه.
✳️آغاز تحصیل و تدریس و آموزش.
✳️دیدار روسا و مسولین.
✳️و ارسال کالاهای تجاری خوب است.
🟣امور کتابت حرز و ادعیه و نماز و بستن آن برای اولین بار خوب نیست.
👩❤️👨 حکم مباشرت امشب ( شب پنج شنبه ) ، فرزند حاکمی از حاکمان یا عالمی از عالمان خواهد شد. ان شاءالله.
💉💉 حجامت.
خون دادن فصد باعث فرج و نشاط می شود.
💇♂💇 اصلاح سر و صورت:
اصلاح سر و صورت باعث حزن و اندوه می شود.
😴😴 تعبیر خواب :
تعبیر خوابی که شب " چهارشنبه " دیده شود طبق ایه ی 17 سوره مبارکه "بنی اسرائیل " است.
و کم اهلکنا من القرون من بعد نوح...
و از معنای آن استفاده می شود که چیزی باعث حزن و اندوه خواب بیننده شود پدیدار گردد صدقه بدهد تا برطرف شود.ان شالله و شما مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید.
✂️ ناخن گرفتن
❇️ چهارشنبه برای #گرفتن_ناخن، روز مناسبی نیست و باعث بداخلاقی میشود.
👕👚 دوخت و دوز.
چهارشنبه برای بریدن و دوختن #لباس_نو روز بسیار مناسبی است و کار آن نیز آسان افتد و به سبب آن وسیله و یا چارپایان بزرگ نصیب شخص شود.ان شاالله
✴️️ وقت #استخاره در روز چهارشنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۲ ظهر و بعداز ساعت ۱۶عصر تا عشای آخر( وقت خوابیدن)
❇️️ #ذکر روز چهارشنبه : یا حیّ یا قیّوم ۱۰۰ مرتبه
✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۵۴۱ مرتبه #یامتعال که موجب عزّت در دین میگردد
💠 ️روز چهارشنبه طبق روایات متعلق است به #حضرت_امام_موسی_کاظم_علیه_السلام#امام_رضا_علیه السلام_#امام_جواد_علیه_السلام و #امام_هادی_علیه_السلام . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد
#آقایون_بخوانند
🍁🍂❤
❤
🍂
زنها نیاز به توجه دارن. نیاز به محبت دارن.
اصلا اگه مغز خانما باز بشه شاید همش توش توجه و محبت باشه😌
گاهی همینطور غافلگیرانه به خانمتون زل بزنین. بعد ناخوداگاه میبین ناز میشه
و میگه: چیه؟ اون وقت بهش بگین:
3 دقیقه اس دارم نگاهت میکنم کیف میکنم.
یا گاهی که داره میره براتون چای بیاره بهش بگین صبر کن ! بعد گوشیتونو در بیارین ازش عکس بگیرین.
و بگین چقدر خوب بودی تو این زاویه میخوام عکستو داشته باشم هی نگاه کنم.
شما نمیدونین ولی خانمتون میره تو ابرا و از فردا تمام تلاششو میکنه که تو اون زاویه وایسته
و از همه مهم تر ظاهر و لباسشه.
حواستون به عطر، لباس نو و ارایش خانمتون باااشه..
@harimezendgi👩❤️👨🦋
🍁🍂❤
❤
🍂
زنها نیاز به توجه دارن. نیاز به محبت دارن.
اصلا اگه مغز خانما باز بشه شاید همش توش توجه و محبت باشه😌
گاهی همینطور غافلگیرانه به خانمتون زل بزنین. بعد ناخوداگاه میبین ناز میشه
و میگه: چیه؟ اون وقت بهش بگین:
3 دقیقه اس دارم نگاهت میکنم کیف میکنم.
یا گاهی که داره میره براتون چای بیاره بهش بگین صبر کن ! بعد گوشیتونو در بیارین ازش عکس بگیرین.
و بگین چقدر خوب بودی تو این زاویه میخوام عکستو داشته باشم هی نگاه کنم.
شما نمیدونین ولی خانمتون میره تو ابرا و از فردا تمام تلاششو میکنه که تو اون زاویه وایسته
و از همه مهم تر ظاهر و لباسشه.
حواستون به عطر، لباس نو و ارایش خانمتون باااشه..
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#تلنگر
👈وقتی شما مدام میخواهید به همسرتان #ثابت كنید بیشتر از او میدانید و به طور غیرمستقیم به او میگویید كه #خطا كار است، اگر هم تائید موقت همسرتان را دریافت كنید به علت خستگی او از نگاه عاقل اندر سفیه شماست.
👈روش تصمیم گرفتن با یكدیگر را بیاموزید و عقایدتان را بدون پافشاری بیان كنید. اگر چنین #فضایی در چاردیواری شما حاكم شود، به جای حق و باطل یك « ما » خواهید داشت كه طرفین میتوانند عقیدهشان را بیان كنند و یك طرف همیشه حرفش را به كرسی نمینشاند.
👈در این صورت، فضای خانه آماده است تا همدیگر را #دوست داشته باشید.
@harimezendgi👩❤️👨🦋
👈وقتی شما مدام میخواهید به همسرتان #ثابت كنید بیشتر از او میدانید و به طور غیرمستقیم به او میگویید كه #خطا كار است، اگر هم تائید موقت همسرتان را دریافت كنید به علت خستگی او از نگاه عاقل اندر سفیه شماست.
👈روش تصمیم گرفتن با یكدیگر را بیاموزید و عقایدتان را بدون پافشاری بیان كنید. اگر چنین #فضایی در چاردیواری شما حاكم شود، به جای حق و باطل یك « ما » خواهید داشت كه طرفین میتوانند عقیدهشان را بیان كنند و یك طرف همیشه حرفش را به كرسی نمینشاند.
👈در این صورت، فضای خانه آماده است تا همدیگر را #دوست داشته باشید.
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#آموزشی
#مردان موفق بیشتر به زنانشان #خیانت می کنند!
علی رغم شهرت خوبی که مردان موفق در درس و کار دارند، یک پژوهش انگلیسی جدید نشان می دهد که این نوع مردان برای #خیانت مستعد تر از سایرین هستند.
بنا به گزارش «دیلی میل» انگلستان، دانشمندان دانشگاه کمبریج می گویند که مردان موفق از تغییرات #هورمونی و روحی رنج می برند، تا جایی که به دنبال پیدا کردن شریک جدیدی برای برقراری روابط خارج از تعهدات مرسوم هستند.
پژوهش ها نشان داد که #هورمون تستوسترون این مردان 14.5 درصد بیشتر از سایر مردان بود، امری که آنها را به ایجاد روابط جدید با زنان پیش می برد و در عین حال آنها به هوش و ذکاوت خود برای پنهان کردن اسرار دور از چشم همسرانشان می بالند
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#مردان موفق بیشتر به زنانشان #خیانت می کنند!
علی رغم شهرت خوبی که مردان موفق در درس و کار دارند، یک پژوهش انگلیسی جدید نشان می دهد که این نوع مردان برای #خیانت مستعد تر از سایرین هستند.
بنا به گزارش «دیلی میل» انگلستان، دانشمندان دانشگاه کمبریج می گویند که مردان موفق از تغییرات #هورمونی و روحی رنج می برند، تا جایی که به دنبال پیدا کردن شریک جدیدی برای برقراری روابط خارج از تعهدات مرسوم هستند.
پژوهش ها نشان داد که #هورمون تستوسترون این مردان 14.5 درصد بیشتر از سایر مردان بود، امری که آنها را به ایجاد روابط جدید با زنان پیش می برد و در عین حال آنها به هوش و ذکاوت خود برای پنهان کردن اسرار دور از چشم همسرانشان می بالند
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#خانوما_بخونن
♥️🍁🍂🍁🌿
🌿
🍁
🍂
♥️
براخودمونم ارزش قائل باشیم چجوری ؟؟
اینجوری 👇
1.👈هر وقت خدای نکرده مریض میشید حتی یک سرماخوردگی سااااده حتما از شوهرتون بخواید که ببرتتون دکتر نه اینکه بگید دکتر نمیخواد خودم قرص سرماخوردگی میخورم و خوب میشماااااااا.🚫
2.👈دفعات بیشتری نسبت به قبل از شوهرتون بخواین که شام برید بیرون به بهانه اینکه خسته هستین شام درست نکردید اینجوری هم هواتون عوض میشه هم شوهرتون میفهمه که وظیفتون نیس همیشه شام درس کنید بالاخره بعضی وقتا نمیشه دیگه.(البته نه هرشب ایکار کنیدا😅)
@harimezendgi👩❤️👨🦋
♥️🍁🍂🍁🌿
🌿
🍁
🍂
♥️
براخودمونم ارزش قائل باشیم چجوری ؟؟
اینجوری 👇
1.👈هر وقت خدای نکرده مریض میشید حتی یک سرماخوردگی سااااده حتما از شوهرتون بخواید که ببرتتون دکتر نه اینکه بگید دکتر نمیخواد خودم قرص سرماخوردگی میخورم و خوب میشماااااااا.🚫
2.👈دفعات بیشتری نسبت به قبل از شوهرتون بخواین که شام برید بیرون به بهانه اینکه خسته هستین شام درست نکردید اینجوری هم هواتون عوض میشه هم شوهرتون میفهمه که وظیفتون نیس همیشه شام درس کنید بالاخره بعضی وقتا نمیشه دیگه.(البته نه هرشب ایکار کنیدا😅)
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#پوزیشن جنسے
نام: Avalanche - بهمن
درجه سختی: متوسط
طرف فعال: مرد
مطابق شکلزن در پوزیشن داگی استایل قراز گرفته و مرد در زاویه مطابق تصویر دخول را آغاز میکند.
دخول عمیق
تنوع در رابطه
@harimezendgi👩❤️👨🦋
نام: Avalanche - بهمن
درجه سختی: متوسط
طرف فعال: مرد
مطابق شکلزن در پوزیشن داگی استایل قراز گرفته و مرد در زاویه مطابق تصویر دخول را آغاز میکند.
دخول عمیق
تنوع در رابطه
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#خانوما_بخونن
⚜🍃⚜🍃⚜🍃⚜
🍃
⚜
🍃
در ابتدا مادری کردن برای همسرتان می تواند جنبه های مثبتی داشته باشد، اما در درازمدت می تواند اثرات مخربی در رابطه شما با همسرتان داشته باشد.
زنان باید به مردان اجازه بدهند کارهای روزانه خود را که توانایی انجامشان را دارند، خود انجام دهند.
سریع ترین راه ممکن برای کشتن عشق، شور و حال و حرارت رابطه شما و همسرتان، مادری کردن در حق اوست.
@harimezendgi👩❤️👨🦋
⚜🍃⚜🍃⚜🍃⚜
🍃
⚜
🍃
در ابتدا مادری کردن برای همسرتان می تواند جنبه های مثبتی داشته باشد، اما در درازمدت می تواند اثرات مخربی در رابطه شما با همسرتان داشته باشد.
زنان باید به مردان اجازه بدهند کارهای روزانه خود را که توانایی انجامشان را دارند، خود انجام دهند.
سریع ترین راه ممکن برای کشتن عشق، شور و حال و حرارت رابطه شما و همسرتان، مادری کردن در حق اوست.
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#آقایون_بخوانند
" به استراحت خانم اهمیت بدهید"
وقتی بچه دار می شود، شرایط تغییر می کند. همسرتان گاهی نیاز به استراحت دارد؛ حتی شاید لازم داشته باشد از همه چیز کمی دور شود. شما میتوانید خودتان داوطلب مراقبت از بچه ها بشوید تا فراغتی هم برای خودش داشته باشد، نه اینکه او درخواست کند
گاهی وقتا روزای تعطیل باهم تفریح عاشقانه داشته باشید.
@harimezendgi👩❤️👨🦋
" به استراحت خانم اهمیت بدهید"
وقتی بچه دار می شود، شرایط تغییر می کند. همسرتان گاهی نیاز به استراحت دارد؛ حتی شاید لازم داشته باشد از همه چیز کمی دور شود. شما میتوانید خودتان داوطلب مراقبت از بچه ها بشوید تا فراغتی هم برای خودش داشته باشد، نه اینکه او درخواست کند
گاهی وقتا روزای تعطیل باهم تفریح عاشقانه داشته باشید.
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#پارت_144
راهمو به سمت ارسلان کج کردم.
ولی فکر و ذهنم هنوز کنار اون مرد جوون ایستاده بود.
مردی که به نوعی احساس میکردم میشه برای فرار از اینجا رو کمکش حساب باز کرد...
ارسلان گردنش رو به چپ و راست تکون داد و با دور انداختن توپ های سبز توی دستش سمت من اومد.
مقابلم ایستاد و گفت:
-یادم نمیاد بهت گفته باشم میتونی تو حیاط وول بخوری!
لب برچیدمو گفتم:
-برام اهمیت نداره !
ابرو بالا انداخت و بعداز اینکه دستاش رو به دو طرف پهلوهاش تکیه داد سرش رو چرخوند سمت اژدر و گفت:
-اوهههه !
میشنوی چی میگه اژدر !؟؟؟؟
خیلی بلبل زبونه....
چه چه که میزنه میره رو مخم....
و بعد نفس عمیق کشید و خوشبختانه بدون دیوونه بازی و به رخ کشیدن مشتهای سنگینش سمت یکی از صندلی های سفید آهنی رفت و روش لم داد.
سه فنجون چای داغ ریخت و گفت:
-بیا اینجا بشین....
برای آخرین بار سر چرخوندمو به اون مرد نگاه کردم...
یه حسی بهم میگفت مدلش جوریه که اگه پیشش گریه کنم و زندگیمو رو دایره بریزم ممکنه دلش به رحم بیاد و برای فرار از اینجا کمکم کنه.....
با گام های آروم و کوتاه به سمت یکی دیگه از صندلی ها رفتمو روش نشستم...
یکی از فنجون هارو به طرفم گرفت و گفت؛
-بیا...
مال تو....
کوفتش کن !
با بی تفاوتی نگاهش کردم.
پاهاشو دراز کرد و شروع کرد به نجوا کردن یه آهنگ خارجی.....
زل زدمو به نیمرخش و گفتم:
-ازت متنفرم....
بدون اینکه برگرده و بهم نگاه کنه،
پاهاشو که روی هم انداخته بود تکون تکون داد و با چشیدن کمی از چاییش گفت:
-هزار دختر دوستم دارن و هزار و یکی ازم متنفره....
پس چه اهمیت داری تویی که هزارو یکمی هستی!
با نفرت چشمامو ریز کردمو گفتم:
-هزار دختر دوست داشته باشن تو دقیقا درگیر هزار یکمی ای میشی که ازت بیزاره !
اینو که گفتم فنجون رو کنار گذاشت و بی پروا و بلند بلند شروع به خندیدن کرد..
از اون خندیدنهایی که بدون ترمز هستن...
از اونایی که اونقدر به چشمها فشار میاره که اشک ازشون میچکه....
اژدر با یه نگاه به من یه نگاه به ارسلان روی سومین صندلی نشست .
با نگاهش بهم میگفت" پس بالاخره ارسلان اجازه داد بیای هوا خوری!؟ "....
مثل زندونی ای بودم که تمام وقت تو انفرادی بود....
و زندان بانی که اصلا نمیشد سر از کارها و رفتارش درآورد ..
نه قانونی داشت و نه رحمی !
اژدر که خیلی شبیه به این پیر داناهای آگاه از همچی بود، با یه لبخند آروم و برداشتن فنجون چایی از روی میز گرد شکل گفت:
-امیدوارم پشت این خنده ها گریه ای در کار نباشه....
ارسلان خیلی یهویی خنده هاشو نگه داشت.
جوری که انگار قبلش اصلا درحال خندیدن نبود...
شستشو روی کنج لبهاش کشید و گفت:
-تو بیخودی در مورد امشب نگرانی....
-باید راهتو ازشون سوا کنی....
-اینکه کنارشون باشمو از کارها و حرفاشون بفهمم چی تو کله اشونه بهتر از اینه که ازشون فاصله بگیرم و دغدغه ام بشه اینکه قراره چیکار کنن...
هرچند که اصلا اهمیت نداره....
ولی اینو مطمئن باش امشب تو مهمونی سلیمان خیلی اتفاقا میفته و من خیلی چیزارو میفهمم...
باید سردربیارم از کارهای موذیانه اش...
اژدر فنجون چاییش رو کنار گذاشت و گفت:
-اصلا از داییش خوشم نمیاد...
از اون قالتقای احمقه....
اونایی که به عواقب هیچی فکر نمیکنن و کارشون گه زدنه...
و بعد جلیقه ی سیاه رنگش رو مرتب کرد و گفت:
-من میرم به کارهام برسم....
با رفتن اژدر توجه ارسلان دوباره به من جلب شد.
از حرفاشون چیزی سردرنمیاوردم جز اینکه امشب قرار بود جای خاصی برن و چه عالی میشد اگر من میتونستم از نبودنش به نفع خودم استفاده کنم....
صندلیش رو کمی به سمت من چرخوند و خیره به چشمهام با لحنی آمیخته به تحقیر گفت:
-بزنم به تخته رنگ و روت وا شده...
و بعد سرش رو نزدیک صورتم آورد و سرانگشتشو روی قسمت ترک برداشته ی لبم گذاشت و با لحن ترسناکی گفت:
-من عاشق گاز گرفتن لبای باد کرده ام...
@harimezendgi👩❤️👨🦋
راهمو به سمت ارسلان کج کردم.
ولی فکر و ذهنم هنوز کنار اون مرد جوون ایستاده بود.
مردی که به نوعی احساس میکردم میشه برای فرار از اینجا رو کمکش حساب باز کرد...
ارسلان گردنش رو به چپ و راست تکون داد و با دور انداختن توپ های سبز توی دستش سمت من اومد.
مقابلم ایستاد و گفت:
-یادم نمیاد بهت گفته باشم میتونی تو حیاط وول بخوری!
لب برچیدمو گفتم:
-برام اهمیت نداره !
ابرو بالا انداخت و بعداز اینکه دستاش رو به دو طرف پهلوهاش تکیه داد سرش رو چرخوند سمت اژدر و گفت:
-اوهههه !
میشنوی چی میگه اژدر !؟؟؟؟
خیلی بلبل زبونه....
چه چه که میزنه میره رو مخم....
و بعد نفس عمیق کشید و خوشبختانه بدون دیوونه بازی و به رخ کشیدن مشتهای سنگینش سمت یکی از صندلی های سفید آهنی رفت و روش لم داد.
سه فنجون چای داغ ریخت و گفت:
-بیا اینجا بشین....
برای آخرین بار سر چرخوندمو به اون مرد نگاه کردم...
یه حسی بهم میگفت مدلش جوریه که اگه پیشش گریه کنم و زندگیمو رو دایره بریزم ممکنه دلش به رحم بیاد و برای فرار از اینجا کمکم کنه.....
با گام های آروم و کوتاه به سمت یکی دیگه از صندلی ها رفتمو روش نشستم...
یکی از فنجون هارو به طرفم گرفت و گفت؛
-بیا...
مال تو....
کوفتش کن !
با بی تفاوتی نگاهش کردم.
پاهاشو دراز کرد و شروع کرد به نجوا کردن یه آهنگ خارجی.....
زل زدمو به نیمرخش و گفتم:
-ازت متنفرم....
بدون اینکه برگرده و بهم نگاه کنه،
پاهاشو که روی هم انداخته بود تکون تکون داد و با چشیدن کمی از چاییش گفت:
-هزار دختر دوستم دارن و هزار و یکی ازم متنفره....
پس چه اهمیت داری تویی که هزارو یکمی هستی!
با نفرت چشمامو ریز کردمو گفتم:
-هزار دختر دوست داشته باشن تو دقیقا درگیر هزار یکمی ای میشی که ازت بیزاره !
اینو که گفتم فنجون رو کنار گذاشت و بی پروا و بلند بلند شروع به خندیدن کرد..
از اون خندیدنهایی که بدون ترمز هستن...
از اونایی که اونقدر به چشمها فشار میاره که اشک ازشون میچکه....
اژدر با یه نگاه به من یه نگاه به ارسلان روی سومین صندلی نشست .
با نگاهش بهم میگفت" پس بالاخره ارسلان اجازه داد بیای هوا خوری!؟ "....
مثل زندونی ای بودم که تمام وقت تو انفرادی بود....
و زندان بانی که اصلا نمیشد سر از کارها و رفتارش درآورد ..
نه قانونی داشت و نه رحمی !
اژدر که خیلی شبیه به این پیر داناهای آگاه از همچی بود، با یه لبخند آروم و برداشتن فنجون چایی از روی میز گرد شکل گفت:
-امیدوارم پشت این خنده ها گریه ای در کار نباشه....
ارسلان خیلی یهویی خنده هاشو نگه داشت.
جوری که انگار قبلش اصلا درحال خندیدن نبود...
شستشو روی کنج لبهاش کشید و گفت:
-تو بیخودی در مورد امشب نگرانی....
-باید راهتو ازشون سوا کنی....
-اینکه کنارشون باشمو از کارها و حرفاشون بفهمم چی تو کله اشونه بهتر از اینه که ازشون فاصله بگیرم و دغدغه ام بشه اینکه قراره چیکار کنن...
هرچند که اصلا اهمیت نداره....
ولی اینو مطمئن باش امشب تو مهمونی سلیمان خیلی اتفاقا میفته و من خیلی چیزارو میفهمم...
باید سردربیارم از کارهای موذیانه اش...
اژدر فنجون چاییش رو کنار گذاشت و گفت:
-اصلا از داییش خوشم نمیاد...
از اون قالتقای احمقه....
اونایی که به عواقب هیچی فکر نمیکنن و کارشون گه زدنه...
و بعد جلیقه ی سیاه رنگش رو مرتب کرد و گفت:
-من میرم به کارهام برسم....
با رفتن اژدر توجه ارسلان دوباره به من جلب شد.
از حرفاشون چیزی سردرنمیاوردم جز اینکه امشب قرار بود جای خاصی برن و چه عالی میشد اگر من میتونستم از نبودنش به نفع خودم استفاده کنم....
صندلیش رو کمی به سمت من چرخوند و خیره به چشمهام با لحنی آمیخته به تحقیر گفت:
-بزنم به تخته رنگ و روت وا شده...
و بعد سرش رو نزدیک صورتم آورد و سرانگشتشو روی قسمت ترک برداشته ی لبم گذاشت و با لحن ترسناکی گفت:
-من عاشق گاز گرفتن لبای باد کرده ام...
@harimezendgi👩❤️👨🦋
✴️ پنجشنبه 👈11 آبان / عقرب 1402
👈17ربیع الثانی 1445 👈2 نوامبر 2023
🕌 مناسبت های دینی و اسلامی.
🌙⭐️ احکام دینی و اسلامی.
❇️ امروز روز خوبی برای امور زیر است:
✅امور ازدواجی خواستگاری عقد و عروسی.
✅خرید و فروش.
✅امور زراعی و کشاورزی.
✅آغاز بنایی و خشت بنا نهادن.
✅ختنه کودک.
✅شراکت و امور شراکتی.
✅داد و ستد و تجارت.
✅و عقد قرارداد بیع و مضاربه خوب است.
🚘مسافرت: بی نتیجه است و در صورت ضرورت همراه صدقه باشد.
💑مباشرت امروز:
مباشرت هنگام زوال ظهر مستحب و شیطان نزدیک چنین فرزندی نگردد.
👶 زایمان مناسب و نوزاد در کلیه امور خوشبخت و عمر طولانی دارد.
🔭 احکام و اختیارات نجومی.
🌓 امروز قمر در برج سرطان و از نظر نجومی روز مناسبی برای امور زیر است:
✳️امور زراعی و کشاورزی.
✳️کندن چاه و کانال و آبرسانی.
✳️خرید و فروش ملک.
✳️غرس اشجار درختکاری.
✳️ و استحمام نیک است.
🔵نگارش ادعیه و برای نماز حرز و بستن آن خوب است.
🔲 این اختیارات تنها یک سوم مطالب سررسید همسران است بقیه امور را در تقویم مطالعه بفرمایید.
👩❤️👨 انعقاد نطفه و مباشرت
مباشرت امشب :فرزند پس از فضیلت نماز عشاء، از سخنوران نامی گردد.
💇💇♂ اصلاح سر و صورت.
طبق روایات، #اصلاح_مو (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ، میانه است.
💉💉 حجامت.
فصد زالو انداختن یا #حجامت در این روز از ماه قمری ، باعث صحت بدن می شود.
😴😴 تعبیر خواب امشب:
خواب و رویایی که شب جمعه دیده شود تعبیرش از ایه ی 18 سوره مبارکه "کهف" است.
و تحسبهم ایقاظا و هم رقود و نقلبهم...
و از مفهوم و معنای آن استفاده می شود که خانه یا ملکی جدید در تصرف خواب بیننده در آید ان شاءالله. و شما مطلب خود را بر آن قیاس کنید.
💅 ناخن گرفتن:
🔵 پنجشنبه برای #گرفتن_ناخن، روز خیلی خوبیست و موجب رفع درد چشم، صحت جسم و شفای درد است.
👕👚 دوخت و دوز:
پنجشنبه برای بریدن و دوختن #لباس_نو روز خوبیست و باعث میشود ، شخص، عالم و اهل دانش و علم گردد.
✴️️ وقت استخاره :
در روز پنجشنبه از طلوع فجر تا طلوع آفتاب و بعد از ساعت ۱۲ ظهر تا عشاء آخر ( وقت خوابیدن)
❇️️ ذکر روز پنجشنبه نیز: لا اله الا الله الملک الحق المبین
✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۳۰۸ مرتبه #یارزاق موجب رزق فراوان میگردد.
💠 ️روز پنجشنبه طبق روایات متعلق است به #امام_حسن_عسکری_علیه_السلام . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد
👈17ربیع الثانی 1445 👈2 نوامبر 2023
🕌 مناسبت های دینی و اسلامی.
🌙⭐️ احکام دینی و اسلامی.
❇️ امروز روز خوبی برای امور زیر است:
✅امور ازدواجی خواستگاری عقد و عروسی.
✅خرید و فروش.
✅امور زراعی و کشاورزی.
✅آغاز بنایی و خشت بنا نهادن.
✅ختنه کودک.
✅شراکت و امور شراکتی.
✅داد و ستد و تجارت.
✅و عقد قرارداد بیع و مضاربه خوب است.
🚘مسافرت: بی نتیجه است و در صورت ضرورت همراه صدقه باشد.
💑مباشرت امروز:
مباشرت هنگام زوال ظهر مستحب و شیطان نزدیک چنین فرزندی نگردد.
👶 زایمان مناسب و نوزاد در کلیه امور خوشبخت و عمر طولانی دارد.
🔭 احکام و اختیارات نجومی.
🌓 امروز قمر در برج سرطان و از نظر نجومی روز مناسبی برای امور زیر است:
✳️امور زراعی و کشاورزی.
✳️کندن چاه و کانال و آبرسانی.
✳️خرید و فروش ملک.
✳️غرس اشجار درختکاری.
✳️ و استحمام نیک است.
🔵نگارش ادعیه و برای نماز حرز و بستن آن خوب است.
🔲 این اختیارات تنها یک سوم مطالب سررسید همسران است بقیه امور را در تقویم مطالعه بفرمایید.
👩❤️👨 انعقاد نطفه و مباشرت
مباشرت امشب :فرزند پس از فضیلت نماز عشاء، از سخنوران نامی گردد.
💇💇♂ اصلاح سر و صورت.
طبق روایات، #اصلاح_مو (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ، میانه است.
💉💉 حجامت.
فصد زالو انداختن یا #حجامت در این روز از ماه قمری ، باعث صحت بدن می شود.
😴😴 تعبیر خواب امشب:
خواب و رویایی که شب جمعه دیده شود تعبیرش از ایه ی 18 سوره مبارکه "کهف" است.
و تحسبهم ایقاظا و هم رقود و نقلبهم...
و از مفهوم و معنای آن استفاده می شود که خانه یا ملکی جدید در تصرف خواب بیننده در آید ان شاءالله. و شما مطلب خود را بر آن قیاس کنید.
💅 ناخن گرفتن:
🔵 پنجشنبه برای #گرفتن_ناخن، روز خیلی خوبیست و موجب رفع درد چشم، صحت جسم و شفای درد است.
👕👚 دوخت و دوز:
پنجشنبه برای بریدن و دوختن #لباس_نو روز خوبیست و باعث میشود ، شخص، عالم و اهل دانش و علم گردد.
✴️️ وقت استخاره :
در روز پنجشنبه از طلوع فجر تا طلوع آفتاب و بعد از ساعت ۱۲ ظهر تا عشاء آخر ( وقت خوابیدن)
❇️️ ذکر روز پنجشنبه نیز: لا اله الا الله الملک الحق المبین
✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۳۰۸ مرتبه #یارزاق موجب رزق فراوان میگردد.
💠 ️روز پنجشنبه طبق روایات متعلق است به #امام_حسن_عسکری_علیه_السلام . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد
#ایده_متن
تبسّمت، نسیم را
به سمت آستانه ی لبخندهایم،
آورده است !
تا هر صبح، تو شورانگیزترین،
جریان لحظه هایم باشی...
#عرفان یزدانی
@harimezendgi👩❤️👨🦋
تبسّمت، نسیم را
به سمت آستانه ی لبخندهایم،
آورده است !
تا هر صبح، تو شورانگیزترین،
جریان لحظه هایم باشی...
#عرفان یزدانی
@harimezendgi👩❤️👨🦋