#همسرانه
🚫تحمیل عقیده شخصی با زور و ایجاد رعب و وحشت در خانواده .....
👆مطمئن ترین راه برای نابودی رابطه زناشویی است.
@harimezendgi👩❤️👨🦋
🚫تحمیل عقیده شخصی با زور و ایجاد رعب و وحشت در خانواده .....
👆مطمئن ترین راه برای نابودی رابطه زناشویی است.
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#آقایون_بخوانند
💜🍡 راه های ساده برای شاد کردن خانم ها
🍡 1. زنها دوست ندارند میهمان ناخوانده داشته باشند ، بنابر این به آنها وقت کافی بدهید تا آماده شوند.
🍡2. هر روز از همسر خود بپرسید چه کاری می توانید برایش انجام دهید؟
🍡3. بدانید که وقتی همسرتان اظهار سر درد می کند چاره او مسکن نیست بلکه یک لبخند است.
🍡4. وقتی از شما خطایی سر می زند اظهار تاسف کنید.
🍡5. وقتی اوضاع قمر در عقرب است ، لبخند را از یاد نبرید.
🍡6. از تلاشهای همسرتان تشکر کنید و ببینید که چقدر موثر است.
🍡7. به این فکر کنید که همسرتان بهترین زن دنیا ، بهترین مادر برای فرزندتان و بهترین عروس برای مادرتان می باشد و ببینید که او اینگونه خواهد شد.
🍡8. خسیس نباشید و در ستایش همسرتان دست و دل بازی نشان دهید اما یادتان باشد مبالغه نکنید.
🍡9. همسرتان را کمک کنید استعداد های نهفته اش را شکوفا کند .
🍡10. به جای هدایای گرانبها وقتتان را در اختیار همسرتان قرار دهید ، نشان دهید که به او توجه می کنید.
🍡11. هرگز با همسرتان نجنگید در عوض آنچه را در ذهن دارید بر روی کاغذی نوشته و همراه شاخه گلی به او بدهید.
@harimezendgi👩❤️👨🦋
💜🍡 راه های ساده برای شاد کردن خانم ها
🍡 1. زنها دوست ندارند میهمان ناخوانده داشته باشند ، بنابر این به آنها وقت کافی بدهید تا آماده شوند.
🍡2. هر روز از همسر خود بپرسید چه کاری می توانید برایش انجام دهید؟
🍡3. بدانید که وقتی همسرتان اظهار سر درد می کند چاره او مسکن نیست بلکه یک لبخند است.
🍡4. وقتی از شما خطایی سر می زند اظهار تاسف کنید.
🍡5. وقتی اوضاع قمر در عقرب است ، لبخند را از یاد نبرید.
🍡6. از تلاشهای همسرتان تشکر کنید و ببینید که چقدر موثر است.
🍡7. به این فکر کنید که همسرتان بهترین زن دنیا ، بهترین مادر برای فرزندتان و بهترین عروس برای مادرتان می باشد و ببینید که او اینگونه خواهد شد.
🍡8. خسیس نباشید و در ستایش همسرتان دست و دل بازی نشان دهید اما یادتان باشد مبالغه نکنید.
🍡9. همسرتان را کمک کنید استعداد های نهفته اش را شکوفا کند .
🍡10. به جای هدایای گرانبها وقتتان را در اختیار همسرتان قرار دهید ، نشان دهید که به او توجه می کنید.
🍡11. هرگز با همسرتان نجنگید در عوض آنچه را در ذهن دارید بر روی کاغذی نوشته و همراه شاخه گلی به او بدهید.
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#همسرانه
نقطه ضعف ها و ایرادتون رو هیچ وقت پیش همسرتون به #زبون_نیارید! این شامل ایرادهای ظاهری هم میشه.
تجربه ثابت کرده تا زمانی که خودتون نگید٬ همسرتون هم متوجه نمی شه امابا اعتراف بهش اجازه میدید که دقت کنه و در آینده اون هم به زبون بیاره .
@harimezendgi👩❤️👨🦋
نقطه ضعف ها و ایرادتون رو هیچ وقت پیش همسرتون به #زبون_نیارید! این شامل ایرادهای ظاهری هم میشه.
تجربه ثابت کرده تا زمانی که خودتون نگید٬ همسرتون هم متوجه نمی شه امابا اعتراف بهش اجازه میدید که دقت کنه و در آینده اون هم به زبون بیاره .
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#همسرانه
#ويژه_زوج ها: هر وقت خواستین قهر کنین قبلش اینارو با همسرتون طی کرده باشین که #قوانین_قهر باید در هر شرایطی رعایت بشه.
1) #حق_نداریم به خونواده های هم توهین کنیم.
2) #حق_نداریم مسایل و مشکلات کهنه رو مطرح کنیم. تو هر دعوا فقط راجع به همون موضوع بحث میکنیم.
3) شام و ناهار نپختن و شام و ناهار نخوردن نداریم. همه اعضا مثل حالت عادی باید برای غذا حاضر باشن.
4) #سلام و خداحافظی در هر صورت لازمه
.
5) #هيچکس_حق_نداره جای خوابشو عوض کنه
6) هر کس برای آشتی #پیش_قدم بشه اون یکی باید براش کادو بخره
7) #حق_نداریم اشتباه طرف مقابلو تعمیم بدیم . مثلا عبارت تو همیشه.... ممنوعه.چون اینکار دعوا رو به اوج میرسونه
8) باید به هم #فرصت_بدیم که هرکی راجع به دیدگاهش نسبت به موضوع دعوا 5 دقیقه صحبت کنه و طرف دیگه هم 5 دقیقه زمان برای پاسخگویی داره. و بعد اگه حرفی باقی موند باید به فردا موکول بشه تا سر و ته بحث مشخص باشه.
اگر افراد مي توانستند ياد بگيرند كه آنچه براي من خوب است لزومي ندارد كه براي ديگران هم خوب باشد، آنگاه دنياي شاد و خوشايندتري مي داشتيم.!
"تئوري انتخاب" به ما مي آموزد كه دنياي مطلوب من، اساس و شالوده زندگي من است و نه اساس و شالوده زندگ ي ديگران.!
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#ويژه_زوج ها: هر وقت خواستین قهر کنین قبلش اینارو با همسرتون طی کرده باشین که #قوانین_قهر باید در هر شرایطی رعایت بشه.
1) #حق_نداریم به خونواده های هم توهین کنیم.
2) #حق_نداریم مسایل و مشکلات کهنه رو مطرح کنیم. تو هر دعوا فقط راجع به همون موضوع بحث میکنیم.
3) شام و ناهار نپختن و شام و ناهار نخوردن نداریم. همه اعضا مثل حالت عادی باید برای غذا حاضر باشن.
4) #سلام و خداحافظی در هر صورت لازمه
.
5) #هيچکس_حق_نداره جای خوابشو عوض کنه
6) هر کس برای آشتی #پیش_قدم بشه اون یکی باید براش کادو بخره
7) #حق_نداریم اشتباه طرف مقابلو تعمیم بدیم . مثلا عبارت تو همیشه.... ممنوعه.چون اینکار دعوا رو به اوج میرسونه
8) باید به هم #فرصت_بدیم که هرکی راجع به دیدگاهش نسبت به موضوع دعوا 5 دقیقه صحبت کنه و طرف دیگه هم 5 دقیقه زمان برای پاسخگویی داره. و بعد اگه حرفی باقی موند باید به فردا موکول بشه تا سر و ته بحث مشخص باشه.
اگر افراد مي توانستند ياد بگيرند كه آنچه براي من خوب است لزومي ندارد كه براي ديگران هم خوب باشد، آنگاه دنياي شاد و خوشايندتري مي داشتيم.!
"تئوري انتخاب" به ما مي آموزد كه دنياي مطلوب من، اساس و شالوده زندگي من است و نه اساس و شالوده زندگ ي ديگران.!
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#خانوما_بخونن
شوهراتون رو تنبل بار نیارید.
حتی مردایی که خونه ماماناشون کار نمیکردن باید توی زندگی خودشون زحمت بکشن
@harimezendgi👩❤️👨🦋
شوهراتون رو تنبل بار نیارید.
حتی مردایی که خونه ماماناشون کار نمیکردن باید توی زندگی خودشون زحمت بکشن
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#زناشویی
❌هیچ رابطه ی بد زناشویی با به دنیا امدن کودک خوب نمی شود.
❌هیچ رابطه ی بد زناشویی با چاق/لاغر شدن خوب نمی شود.
❌هیچ رابطه بد زناشویی با قطع رابطه با خانواده همسر خوب نمی شود.
❌هیچ رابطه بد زناشویی به صرف گذر زمان و افزایش سن زوجین خوب نمی شود.
❌ هیچ رابطه بد زناشویی با تزریق ژل،بوتاکس،عمل زیبایی و ... خوب نمی شود.
👌⬅️ راه درمان مشکلات خانواده ، مراجعه به درمانگر است.
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#زناشویی
❌هیچ رابطه ی بد زناشویی با به دنیا امدن کودک خوب نمی شود.
❌هیچ رابطه ی بد زناشویی با چاق/لاغر شدن خوب نمی شود.
❌هیچ رابطه بد زناشویی با قطع رابطه با خانواده همسر خوب نمی شود.
❌هیچ رابطه بد زناشویی به صرف گذر زمان و افزایش سن زوجین خوب نمی شود.
❌ هیچ رابطه بد زناشویی با تزریق ژل،بوتاکس،عمل زیبایی و ... خوب نمی شود.
👌⬅️ راه درمان مشکلات خانواده ، مراجعه به درمانگر است.
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#پارت_۱۱۵
نمیخواستم بیشتر از اون تو خونه ی شاهین بمونم...خودش هم که نه غیر مستقیم بلکه کاملا مستقیم ازم خواسته بود صبح زود قبل از اینکه خودش بیدار بشه از خونه اش بزنم بیرون...
و منم همینکارو کردم ...صبح خیلی زود از خواب بیدارشدم و از خونه زدم بیرون....
پیاده و قدم زنان توی خیابون به راه افتادم...حرفهای شاهین مدام به خاطرم میومدن و آزارم میدادن نکنه واقعا از نظرش کوتاه نیاد!؟ نکنه احسان....وای خدا حتی تصورش هم تنمو می لرزوند....
تاکسی گرفتم و رفتم خونه...
مدام عطسه میکردم و دماغمو بالا میکشیدم و این واسه خودم فقط یه نشونه داشت...متاسفانه در شرف سرماخوردگی بودم...شایدم قورتش داده بودم!
از تاکسی پیاده شدم.
رفتم سمت در...حدس میزدم سیما خونه باشه و چون اصلا دوست نداشتم باهاش همصحبت بشم ترجیح دادم بی حوصلگی و خستگی رو بزارم کنار و از توی کیف دسته کلیدو پیدا کنم....
اما همون موقع صدای فرشادو از پشت سر شنیدم...
عین ابر تاریکی که چنبره بزنه و روز روشنو تاریک و سیاه کنه همونجوری بالای سرم ظاهر شد و حس تاریکی و دلهره بهم داد....
طعنه زنان از پشت سرم گفت:
-سلامتی همه رفیق بازا....
نیشخندی زد و بعددست درجیب اومد جلوم ...سرتا پام رو برانداز کرد و بعد موهای ریخته رو پیشونیمو با انگشت کنار زد و بعد گفت:
-با دوستت کشتی گرفتی!؟
دستشو با عصبانیت کنار زدم و گفتم:
-از سر راهم برو کنار میخوام برم داخل...
خواستم از کنارش رد بشم که گفت:
-دیگه حق نداری بری ملاقاتش....
وقتی این جمله رو از دهن فرشاد شنیدم ،نفسم تو سینه حبس شد و دیگه نتونستم قدم بعدی رو بردارم....صدای بازشدن سر فندکشو شنیدم و چند لحظه بعدهم بوی سیگارش به مشامم خورد....
چند قدم اومد جلو ودوباره روبه روم ایستاد ...
تو چشمهای هم خیره شدیم...هیچوقت فکر نمیکردم به این زودی این مسئله رو که مثل یه راز پیش خودم نگه داشته بودم برای فرشاد رو بشه...
کاش نمیفهمید....
خودمو زدم به اون راه و گفتم:
-نمیدونم راجب چی حرف میزنی!
دود سیگارشو تو صورتم فوت کرد خندید و بعد گفت:
-تو با یه بچه ی تیتیش مامانی رو به رو نیستی ثمر خانم....من الان خیلی چیزارو میدونم...و این خیلی چیزا دقیقا همونایی هستن که تو همیشه از توضیحشون برای من درفرار بودی!
چشماش...لحن حرف زدنش...
حرکاتش...
توی همه ی اینا طعنه وجود داشت...جوری که انگار مچ منو حین یه کار فجیع گرفته....
بعد از یه مکث کوتاه دوباره نطق گفتنش رو شروع کرد:
-دیگه حق نداری بری ملاقت اون قاتل عوضی...
قسم میخورم گاهی تمام قدرتم توی دستام جمع میشدن که دور گردنش حلقه بشن و خفه اش کنن این لعنتی رو....
دندونامو رو هم فشار دادمو گفتم:
-بس کن فرشاد بس کن....
بی توجه باز تهدیدکنان گفت:
-دفعه بعدی هشدار نمیدم ثمر.....حق نداری بری سراغ اون ناموس دزد.....
اون یه قاتل عوضیه کع به زودی هم سرش میره بالای.....
حرفش تموم نشده بود که کشیده ی جانانه ای زیر گوشش زدم....
@harimezendgi👩❤️👨🦋
نمیخواستم بیشتر از اون تو خونه ی شاهین بمونم...خودش هم که نه غیر مستقیم بلکه کاملا مستقیم ازم خواسته بود صبح زود قبل از اینکه خودش بیدار بشه از خونه اش بزنم بیرون...
و منم همینکارو کردم ...صبح خیلی زود از خواب بیدارشدم و از خونه زدم بیرون....
پیاده و قدم زنان توی خیابون به راه افتادم...حرفهای شاهین مدام به خاطرم میومدن و آزارم میدادن نکنه واقعا از نظرش کوتاه نیاد!؟ نکنه احسان....وای خدا حتی تصورش هم تنمو می لرزوند....
تاکسی گرفتم و رفتم خونه...
مدام عطسه میکردم و دماغمو بالا میکشیدم و این واسه خودم فقط یه نشونه داشت...متاسفانه در شرف سرماخوردگی بودم...شایدم قورتش داده بودم!
از تاکسی پیاده شدم.
رفتم سمت در...حدس میزدم سیما خونه باشه و چون اصلا دوست نداشتم باهاش همصحبت بشم ترجیح دادم بی حوصلگی و خستگی رو بزارم کنار و از توی کیف دسته کلیدو پیدا کنم....
اما همون موقع صدای فرشادو از پشت سر شنیدم...
عین ابر تاریکی که چنبره بزنه و روز روشنو تاریک و سیاه کنه همونجوری بالای سرم ظاهر شد و حس تاریکی و دلهره بهم داد....
طعنه زنان از پشت سرم گفت:
-سلامتی همه رفیق بازا....
نیشخندی زد و بعددست درجیب اومد جلوم ...سرتا پام رو برانداز کرد و بعد موهای ریخته رو پیشونیمو با انگشت کنار زد و بعد گفت:
-با دوستت کشتی گرفتی!؟
دستشو با عصبانیت کنار زدم و گفتم:
-از سر راهم برو کنار میخوام برم داخل...
خواستم از کنارش رد بشم که گفت:
-دیگه حق نداری بری ملاقاتش....
وقتی این جمله رو از دهن فرشاد شنیدم ،نفسم تو سینه حبس شد و دیگه نتونستم قدم بعدی رو بردارم....صدای بازشدن سر فندکشو شنیدم و چند لحظه بعدهم بوی سیگارش به مشامم خورد....
چند قدم اومد جلو ودوباره روبه روم ایستاد ...
تو چشمهای هم خیره شدیم...هیچوقت فکر نمیکردم به این زودی این مسئله رو که مثل یه راز پیش خودم نگه داشته بودم برای فرشاد رو بشه...
کاش نمیفهمید....
خودمو زدم به اون راه و گفتم:
-نمیدونم راجب چی حرف میزنی!
دود سیگارشو تو صورتم فوت کرد خندید و بعد گفت:
-تو با یه بچه ی تیتیش مامانی رو به رو نیستی ثمر خانم....من الان خیلی چیزارو میدونم...و این خیلی چیزا دقیقا همونایی هستن که تو همیشه از توضیحشون برای من درفرار بودی!
چشماش...لحن حرف زدنش...
حرکاتش...
توی همه ی اینا طعنه وجود داشت...جوری که انگار مچ منو حین یه کار فجیع گرفته....
بعد از یه مکث کوتاه دوباره نطق گفتنش رو شروع کرد:
-دیگه حق نداری بری ملاقت اون قاتل عوضی...
قسم میخورم گاهی تمام قدرتم توی دستام جمع میشدن که دور گردنش حلقه بشن و خفه اش کنن این لعنتی رو....
دندونامو رو هم فشار دادمو گفتم:
-بس کن فرشاد بس کن....
بی توجه باز تهدیدکنان گفت:
-دفعه بعدی هشدار نمیدم ثمر.....حق نداری بری سراغ اون ناموس دزد.....
اون یه قاتل عوضیه کع به زودی هم سرش میره بالای.....
حرفش تموم نشده بود که کشیده ی جانانه ای زیر گوشش زدم....
@harimezendgi👩❤️👨🦋
📆تقویم نجومی
تقویم همسران
✴️ جمعه
5 فروردین /حمل 1401
22 شعبان 1443
25 مارس 2022
🏛مناسبت های دینی و اسلامی.
🎇 امور دینی و اسلامی.
❇️ روز بسیار مبارکی است و برای امور زیر خوب است:
✅ خرید رفتن و خرید کردن.
✅ فروش اجناس.
✅ مسافرت.
✅ ورود بر روسا و مسئولین.
✅ تجارت و داد و ستد.
✅ و معاملات و هر کار خیری خوب است.
👶 مناسب زایمان و نوزاد مبارک و خوش قدم خواهد شد.ان شاءالله
👩❤️👩 مباشرت امروز :
👩❤️👩 مباشرت امروز پس از فضیلت نماز عصر استحباب ویژه ای دارد و فرزند حاصل از آن دانشمندی معروف با شهرت جهانی گردد.ان شاءالله
🚘مسافرت: مسافرت خوب است بعد از ظهر باشد.
👩❤️💋👨مباشرت و انعقاد نطفه.
امشب (شب شنبه) دستوری وارد نشده است.
🔭 احکام و اختیارات نجومی:
🌗 امروز قمر درجدی است و برای امور زیر نیک است:
✳️ عمل جراحی.
✳️ شروع درمان و معالجات.
✳️ برداشت محصولات.
✳️ از شیر گرفتن کودک.
✳️ وام و قرض دادن و گرفتن.
✳️ شکار و دام و صید گذاری.
✳️ مسافرت.
✳️ کندن چاه و کانال.
✳️ و مشارکت و امور شراکتی نیک است.
💇💇♂ اصلاح سر و صورت طبق روایات،#اصلاح_مو(سر و صورت) ،باعث فقر و بی پولی می شود.
💉حجامت خون دادن فصد و زالو انداختن....
#خون_دادن یا #حجامت ، زالو انداختن باعث قوت دل می شود(حجامت موقع ظهر مکروه است).
✂️ ناخن گرفتن
جمعه برای #گرفتن_ناخن، روز بسیار خوبیست و مستحب نیز هست. روزی را زیاد ، فقر را برطرف ، عمر را زیاد و سلامتی آورد.
👕👚 دوخت و دوز.
جمعه برای بریدن و دوختن، #لباس_نو روز بسیار مبارکیست و باعث برکت در زندگی و طول عمر میشود..
✴️️ وقت استخاره
در روز جمعه از اذان صبح تا طلوع آفتاب و بعد از زوال ظهر تا ساعت ۱۶ عصر خوب است.
😴😴 تعبیر خواب
تعبیر خوابی که شب " شنبه " دیده شود طبق ایه ی 23 سوره مبارکه " مومنون " است.
و لقد ارسلنا نوحا الی قومه فقال یا قوم.......
و از معنای آن استفاده می شود که خواب بیننده را خیر و خوبی از جانب بزرگی برسد که باور نکند یا نصیحتی به کسی کند و او باور نکند. و شما مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید.
❇️️ ذکر روز جمعه
اللّهم صلّ علی محمّد وآل محمّد وعجّل فرجهم ۱۰۰ مرتبه
✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۲۵۶ مرتبه #یانور موجب عزیز شدن در چشم خلایق میگردد .
💠 ️روز جمعه طبق روایات متعلق است به #حجة_ابن_الحسن_عسکری_عج . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد.
@harimezendgi👩❤️👨🦋
تقویم همسران
✴️ جمعه
5 فروردین /حمل 1401
22 شعبان 1443
25 مارس 2022
🏛مناسبت های دینی و اسلامی.
🎇 امور دینی و اسلامی.
❇️ روز بسیار مبارکی است و برای امور زیر خوب است:
✅ خرید رفتن و خرید کردن.
✅ فروش اجناس.
✅ مسافرت.
✅ ورود بر روسا و مسئولین.
✅ تجارت و داد و ستد.
✅ و معاملات و هر کار خیری خوب است.
👶 مناسب زایمان و نوزاد مبارک و خوش قدم خواهد شد.ان شاءالله
👩❤️👩 مباشرت امروز :
👩❤️👩 مباشرت امروز پس از فضیلت نماز عصر استحباب ویژه ای دارد و فرزند حاصل از آن دانشمندی معروف با شهرت جهانی گردد.ان شاءالله
🚘مسافرت: مسافرت خوب است بعد از ظهر باشد.
👩❤️💋👨مباشرت و انعقاد نطفه.
امشب (شب شنبه) دستوری وارد نشده است.
🔭 احکام و اختیارات نجومی:
🌗 امروز قمر درجدی است و برای امور زیر نیک است:
✳️ عمل جراحی.
✳️ شروع درمان و معالجات.
✳️ برداشت محصولات.
✳️ از شیر گرفتن کودک.
✳️ وام و قرض دادن و گرفتن.
✳️ شکار و دام و صید گذاری.
✳️ مسافرت.
✳️ کندن چاه و کانال.
✳️ و مشارکت و امور شراکتی نیک است.
💇💇♂ اصلاح سر و صورت طبق روایات،#اصلاح_مو(سر و صورت) ،باعث فقر و بی پولی می شود.
💉حجامت خون دادن فصد و زالو انداختن....
#خون_دادن یا #حجامت ، زالو انداختن باعث قوت دل می شود(حجامت موقع ظهر مکروه است).
✂️ ناخن گرفتن
جمعه برای #گرفتن_ناخن، روز بسیار خوبیست و مستحب نیز هست. روزی را زیاد ، فقر را برطرف ، عمر را زیاد و سلامتی آورد.
👕👚 دوخت و دوز.
جمعه برای بریدن و دوختن، #لباس_نو روز بسیار مبارکیست و باعث برکت در زندگی و طول عمر میشود..
✴️️ وقت استخاره
در روز جمعه از اذان صبح تا طلوع آفتاب و بعد از زوال ظهر تا ساعت ۱۶ عصر خوب است.
😴😴 تعبیر خواب
تعبیر خوابی که شب " شنبه " دیده شود طبق ایه ی 23 سوره مبارکه " مومنون " است.
و لقد ارسلنا نوحا الی قومه فقال یا قوم.......
و از معنای آن استفاده می شود که خواب بیننده را خیر و خوبی از جانب بزرگی برسد که باور نکند یا نصیحتی به کسی کند و او باور نکند. و شما مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید.
❇️️ ذکر روز جمعه
اللّهم صلّ علی محمّد وآل محمّد وعجّل فرجهم ۱۰۰ مرتبه
✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۲۵۶ مرتبه #یانور موجب عزیز شدن در چشم خلایق میگردد .
💠 ️روز جمعه طبق روایات متعلق است به #حجة_ابن_الحسن_عسکری_عج . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد.
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#ایده_متن
و چه احساسِ قشنگیست⤹
كه در اولِ صُبح،
یادِ یک خوب
تو را غرقِ تمنا سازَد ♥️⛅️
صبُح بخیر زندگیــــم
@harimezendgi👩❤️👨🦋
و چه احساسِ قشنگیست⤹
كه در اولِ صُبح،
یادِ یک خوب
تو را غرقِ تمنا سازَد ♥️⛅️
صبُح بخیر زندگیــــم
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#ایده_دلبری
💐🍃🌿🌸🍃🌾🌼
🍃🌺🍂
🍂🍃
🌸
ایده #دلبری دارم براتون👏
یه روز که سرحالین و حسش هست برای همسرتون از آهنگهایی که با هم تو ماشین یا خونه گوش میدین و یا خاطره مشترک دارین لب بزنین و باهاش قِر بدین و برقصین.ازش بخواین حدس بزنه کدوم آهنگو میخونین🗣 یه جاهایی بچرخین تا لباتونو نبینه😊یه جاهایی هم حواسش رو پرت اندامتون و رقصتون کنین...جوری که خیلی هم به لبهاتون نتونه خیره بشه😂
اگه هم رقص بلد نیستین 😒 پانتومیم آهنگ رو اجرا کنین...حین این کارها از لباس های س.ک.سی و دامن چاک دار و شورت و سوتین جیییییغ غافل نشین😉
خلاصه واسه تحریک و تفریح بیشتر هر کاری انجام بدین تا همسرجان اندامهاتون رو بیشتر از لبهاتون دنبال کنه.
راستی شرط بندی و س.ک.س بعد بازی هم از واجباته😄امتحان کنین😁
@harimezendgi👩❤️👨🦋
💐🍃🌿🌸🍃🌾🌼
🍃🌺🍂
🍂🍃
🌸
ایده #دلبری دارم براتون👏
یه روز که سرحالین و حسش هست برای همسرتون از آهنگهایی که با هم تو ماشین یا خونه گوش میدین و یا خاطره مشترک دارین لب بزنین و باهاش قِر بدین و برقصین.ازش بخواین حدس بزنه کدوم آهنگو میخونین🗣 یه جاهایی بچرخین تا لباتونو نبینه😊یه جاهایی هم حواسش رو پرت اندامتون و رقصتون کنین...جوری که خیلی هم به لبهاتون نتونه خیره بشه😂
اگه هم رقص بلد نیستین 😒 پانتومیم آهنگ رو اجرا کنین...حین این کارها از لباس های س.ک.سی و دامن چاک دار و شورت و سوتین جیییییغ غافل نشین😉
خلاصه واسه تحریک و تفریح بیشتر هر کاری انجام بدین تا همسرجان اندامهاتون رو بیشتر از لبهاتون دنبال کنه.
راستی شرط بندی و س.ک.س بعد بازی هم از واجباته😄امتحان کنین😁
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#زناشویی
برای تحریک بیشتر شوهرتان هنگامی که دخول را انجام میدهد عضلات مهبل را روی آلتش فشار داده، ران ها را به هم نزدیک کنید
👈 میتوانید امتداد ستون فقراتش را نوازش کنید.
@harimezendgi👩❤️👨🦋
برای تحریک بیشتر شوهرتان هنگامی که دخول را انجام میدهد عضلات مهبل را روی آلتش فشار داده، ران ها را به هم نزدیک کنید
👈 میتوانید امتداد ستون فقراتش را نوازش کنید.
@harimezendgi👩❤️👨🦋
💐🍃🌿🌸🍃🌾🌼
🍃🌺🍂
🍂🍃
🌸
#ایده_دلبری
#ایده_متن
مرحله به مرحله انجام بدین👇
براش بفرستین👈عشقم میگم دقت کردی بچه ها تا ۲۱ ماهگی تپلن؟
مردا هم بعد ازدواج چاق میشن؟
به نظرت این خاصیتِ چیه؟
هر چی گفت تو پیام بعدی بفرستین👇
🕺آفرین درست حدس زدی ،مَـمه😜😁
لذا میگن آخر هفته ها از این عضو مفید حسابی بهره ببرین😜🤪😛👅👙
@harimezendgi👩❤️👨🦋
🍃🌺🍂
🍂🍃
🌸
#ایده_دلبری
#ایده_متن
مرحله به مرحله انجام بدین👇
براش بفرستین👈عشقم میگم دقت کردی بچه ها تا ۲۱ ماهگی تپلن؟
مردا هم بعد ازدواج چاق میشن؟
به نظرت این خاصیتِ چیه؟
هر چی گفت تو پیام بعدی بفرستین👇
🕺آفرین درست حدس زدی ،مَـمه😜😁
لذا میگن آخر هفته ها از این عضو مفید حسابی بهره ببرین😜🤪😛👅👙
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#ایده_دلبری
#تجربه
💐🍃🌿🌸🍃🌾🌼
🍃🌺🍂
🍂🍃
🌸
بعد از ازدواج، چون کار همسرم درگیری ذهنی زیاد داره، خسته میامد خونه. منم یه روز بهش گفتم: میایی بریم ماهی بازی؟ 😉☺️😍 گفت ماهی بازی؟!😳
منم دستش رو کشیدم و بردمش سمت حموم😉 تو حموم حسابی #ماساژش دادم و کل بدنش رو کفی کردم😅
اونم منو تو بغلش میگرفت و میگفت ماهی بلوری خودمی. منم از تو بغلش مثل ماهی سُر میخوردم. 😍😊😍
از اون به بعد هر وقت از سرکار میاد با #ماساژ، هم خستگیش در میره. هم کلی لذت میبریم و #آرامش داریم. برنامه ماهی بازی هم برای قبل یا بعد از رابطه هست و گاهی خودش پیشنهاد میده. 😊
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#تجربه
💐🍃🌿🌸🍃🌾🌼
🍃🌺🍂
🍂🍃
🌸
بعد از ازدواج، چون کار همسرم درگیری ذهنی زیاد داره، خسته میامد خونه. منم یه روز بهش گفتم: میایی بریم ماهی بازی؟ 😉☺️😍 گفت ماهی بازی؟!😳
منم دستش رو کشیدم و بردمش سمت حموم😉 تو حموم حسابی #ماساژش دادم و کل بدنش رو کفی کردم😅
اونم منو تو بغلش میگرفت و میگفت ماهی بلوری خودمی. منم از تو بغلش مثل ماهی سُر میخوردم. 😍😊😍
از اون به بعد هر وقت از سرکار میاد با #ماساژ، هم خستگیش در میره. هم کلی لذت میبریم و #آرامش داریم. برنامه ماهی بازی هم برای قبل یا بعد از رابطه هست و گاهی خودش پیشنهاد میده. 😊
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#همسرانه
یکی از فایده های ازدواج این است که اگر شما فکر می کنید دیگر عاشقش نیستید شما را در کنار هم نگه می دارد تا دوباره عاشق شوید 😊
@harimezendgi👩❤️👨🦋
یکی از فایده های ازدواج این است که اگر شما فکر می کنید دیگر عاشقش نیستید شما را در کنار هم نگه می دارد تا دوباره عاشق شوید 😊
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#خانوما_بخونن
خیلی از خانوم ها فکر میکنن اگر با شوهرشون سرد و بی احساس برخورد کنند خیلی بهتره
این نادرسته
آقایون هم دوست دارن عاشق بشن و دنبال همسری هستن که بهش علاقه نشون بده
@harimezendgi👩❤️👨🦋
خیلی از خانوم ها فکر میکنن اگر با شوهرشون سرد و بی احساس برخورد کنند خیلی بهتره
این نادرسته
آقایون هم دوست دارن عاشق بشن و دنبال همسری هستن که بهش علاقه نشون بده
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#ایده_متن
دلم میخواد سرمو بزارم رو شونه هات و بگم حرف بزن، صدات پر از فرکانس آرامشه.💛
@harimezendgi👩❤️👨🦋
دلم میخواد سرمو بزارم رو شونه هات و بگم حرف بزن، صدات پر از فرکانس آرامشه.💛
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#پارت_۱۱۶
گاهی باخودم فکر میکنم چرا تو همونمسافرخونه ی لعنتی نموندم!؟؟
بخدا که تحمل خدیجه هزاران برابر راحت تر از تحمل فرشاد و مادرش خونه خراب کن و خواهرش بود!
جوری برام خط و نشون میکشید که انگار من یکی از وسایل شخصیش بودم!
یکی از اموالش...یکی از بره هاش که هرجا اونمیگه باید بچرم....
تحملش دیگه از توانم خارج بود....چرخیدم سمتش... زدم تخت سینه اش و گفتم:
-لعنت به تو فرشااااد...کاش میدونستی چقدر ازت بیزارم....کاش میدونستی چشم دیدنت رو ندارم....اینو تو گوشت فرو کن...زمین و زمان بهم بریزه....آخرین مرد روی زمین بشی باز من نمیخوامت...نمیخوامت....نمیخوامت.....
لباشو ازهم باز کرد و گفت:
-حالا تو گوش کن....بالا بری...زمین بیای...مال خودمی....
دستمو به سمتش گرفتم و با لحن محکم و قاطعی گفتم:
-تن به مرگ میدم اماتن به توی آشغال صفت نمیدم....
ازش فاصله گرفتم و رفتم سمت در...فورا کلیدانداختمو درو وا کردمو رفتم داخل...کم مونده بود از شدت عصبانیت دود از کله ام بلند بشه....
سریع و عصبانی قدم برمیداشتم درحالی که فرشاد پوزخند برلب و قدم زنان پشت سرم راه میومد...
کفشامو از پا در آوردم و از راهرو گذشتم....
صحرا کنار مادرش نشسته بود و باهم حرف میزدن...صورتشون غمگین بود و عصبانی...آره...داشتم با عصبانیت باهم حرف میزدن و خشم و نفرت حتی از اون فاصله هم تو چشماش مشخص بود!
تا متوجه من شدن سرشونو بالا گرفتن و بهم خیره شدن...از هردوی این دونفر به همون اندازه بیزار بودم که از فرشاد!
اینبار حتی سلام هم نکردم ...
میخواستمب برم سمت پله ها که صحرا با عصبانیت از روی مبل بلند شو و داد زد:
-اهوی دختره ی کثافت خونه خراب کن صبر کن بببننم...
ایستادم و متعجب بهش نگاه کردم...سیما هم پشت سرش میومد.تا به من رسید نفس زنون و با حرص صورتمو از نظر گذروند و بعد دستشو بالا برد و قبل از اینکه من به خودم بیام سیلی محکمی به گوشم زد....
ضرب دستش اونقدر محکم بود که صورتم باهاش کج شد و موهام روی صورتم ریخت...مات و مبهوت نگاهش کردم....چرا اینکارو کرد!؟؟ واقعا چرا !؟
با نفرت نگاهم کرد و شروع کرد به حرف زدن درحالی که تو چشهاش میشد رد اشک رو هم دید:
-تو که رفته بودی...تو که گورتو گم کرده بودی...چرا برگشتی...هاااان!؟ چراااا!؟؟ اومدی که همه چی رو بهم بریزی؟؟؟ اومدی که انتقام بگیری؟؟ اومدی که باعث و بانی کشتن شوهر من بشی!؟ هاااان قاتل!؟؟؟
تمام حرفهاشو با داد و بیداد به زبون میاورد...نمیدونم چی بینشون گذشته بود اما از حرفهاش میشد فهمید تصورش اینه بانی قتل شوهرش منم...جالب بود!!!
صحرای که باهمه لاس میزد و با همه میخوابید تازهبعد مرگ شهاب میفهمه چقدر خاطرخواهش!
فرشاد با صدای بلند اسمشو صدازد و اومد سمتمون....دست صحرا رو گرفت و کشیدش عقب و گفت:
-چی میگی تو واسه خودت؟؟؟ زده به سرت...هوس گیس و گیس کشی کردی!؟
با نفرت فرشادو نگاه کردم.شک نداشتم خودش یه چیزایی گفته و یه حرفهایی زده....علیه من و احسان!
سیما با چندش و انزجارو تاسف نگاهم کرد و گفت:
-هه! از روزی که بابات دستتو گرفت و آوردن تو خونه شک نداشتم قراره زهر بپاشی به خوشبختی منو دخترم.....حسود بد ذااات.....
هرچی از دهنشون درمیومد میگفتن...چیزایی که وصله ی خودشون بودنو به من میچسبوندن...مسخره بود...حالا این حکایت رو میفهمیدم...دست پیش میگیرن که پس نیفتن!
صحرا دوباره داد زد:
-تو باعث اون دعوا بودی...تو باعث شدی شوهر من بمیره...تو...تویی که توی اون شرکت زیرابی میرفتی و با اون قاتل کثیف...
حالا دیگه کنجکاوانه داشتم حرفاشو میشنیدم اما درست وقتی با تیکه هاش خیلی چیزارو برای من روشن کنه فرشاد داد زد:
-بسه دیگه....بسه...دهنتو ببند....
و بعد با دستش منو به سمت جلو هل داد و گفت:
-برو تو اتاقت...برررو...
@harimezendgi👩❤️👨🦋
گاهی باخودم فکر میکنم چرا تو همونمسافرخونه ی لعنتی نموندم!؟؟
بخدا که تحمل خدیجه هزاران برابر راحت تر از تحمل فرشاد و مادرش خونه خراب کن و خواهرش بود!
جوری برام خط و نشون میکشید که انگار من یکی از وسایل شخصیش بودم!
یکی از اموالش...یکی از بره هاش که هرجا اونمیگه باید بچرم....
تحملش دیگه از توانم خارج بود....چرخیدم سمتش... زدم تخت سینه اش و گفتم:
-لعنت به تو فرشااااد...کاش میدونستی چقدر ازت بیزارم....کاش میدونستی چشم دیدنت رو ندارم....اینو تو گوشت فرو کن...زمین و زمان بهم بریزه....آخرین مرد روی زمین بشی باز من نمیخوامت...نمیخوامت....نمیخوامت.....
لباشو ازهم باز کرد و گفت:
-حالا تو گوش کن....بالا بری...زمین بیای...مال خودمی....
دستمو به سمتش گرفتم و با لحن محکم و قاطعی گفتم:
-تن به مرگ میدم اماتن به توی آشغال صفت نمیدم....
ازش فاصله گرفتم و رفتم سمت در...فورا کلیدانداختمو درو وا کردمو رفتم داخل...کم مونده بود از شدت عصبانیت دود از کله ام بلند بشه....
سریع و عصبانی قدم برمیداشتم درحالی که فرشاد پوزخند برلب و قدم زنان پشت سرم راه میومد...
کفشامو از پا در آوردم و از راهرو گذشتم....
صحرا کنار مادرش نشسته بود و باهم حرف میزدن...صورتشون غمگین بود و عصبانی...آره...داشتم با عصبانیت باهم حرف میزدن و خشم و نفرت حتی از اون فاصله هم تو چشماش مشخص بود!
تا متوجه من شدن سرشونو بالا گرفتن و بهم خیره شدن...از هردوی این دونفر به همون اندازه بیزار بودم که از فرشاد!
اینبار حتی سلام هم نکردم ...
میخواستمب برم سمت پله ها که صحرا با عصبانیت از روی مبل بلند شو و داد زد:
-اهوی دختره ی کثافت خونه خراب کن صبر کن بببننم...
ایستادم و متعجب بهش نگاه کردم...سیما هم پشت سرش میومد.تا به من رسید نفس زنون و با حرص صورتمو از نظر گذروند و بعد دستشو بالا برد و قبل از اینکه من به خودم بیام سیلی محکمی به گوشم زد....
ضرب دستش اونقدر محکم بود که صورتم باهاش کج شد و موهام روی صورتم ریخت...مات و مبهوت نگاهش کردم....چرا اینکارو کرد!؟؟ واقعا چرا !؟
با نفرت نگاهم کرد و شروع کرد به حرف زدن درحالی که تو چشهاش میشد رد اشک رو هم دید:
-تو که رفته بودی...تو که گورتو گم کرده بودی...چرا برگشتی...هاااان!؟ چراااا!؟؟ اومدی که همه چی رو بهم بریزی؟؟؟ اومدی که انتقام بگیری؟؟ اومدی که باعث و بانی کشتن شوهر من بشی!؟ هاااان قاتل!؟؟؟
تمام حرفهاشو با داد و بیداد به زبون میاورد...نمیدونم چی بینشون گذشته بود اما از حرفهاش میشد فهمید تصورش اینه بانی قتل شوهرش منم...جالب بود!!!
صحرای که باهمه لاس میزد و با همه میخوابید تازهبعد مرگ شهاب میفهمه چقدر خاطرخواهش!
فرشاد با صدای بلند اسمشو صدازد و اومد سمتمون....دست صحرا رو گرفت و کشیدش عقب و گفت:
-چی میگی تو واسه خودت؟؟؟ زده به سرت...هوس گیس و گیس کشی کردی!؟
با نفرت فرشادو نگاه کردم.شک نداشتم خودش یه چیزایی گفته و یه حرفهایی زده....علیه من و احسان!
سیما با چندش و انزجارو تاسف نگاهم کرد و گفت:
-هه! از روزی که بابات دستتو گرفت و آوردن تو خونه شک نداشتم قراره زهر بپاشی به خوشبختی منو دخترم.....حسود بد ذااات.....
هرچی از دهنشون درمیومد میگفتن...چیزایی که وصله ی خودشون بودنو به من میچسبوندن...مسخره بود...حالا این حکایت رو میفهمیدم...دست پیش میگیرن که پس نیفتن!
صحرا دوباره داد زد:
-تو باعث اون دعوا بودی...تو باعث شدی شوهر من بمیره...تو...تویی که توی اون شرکت زیرابی میرفتی و با اون قاتل کثیف...
حالا دیگه کنجکاوانه داشتم حرفاشو میشنیدم اما درست وقتی با تیکه هاش خیلی چیزارو برای من روشن کنه فرشاد داد زد:
-بسه دیگه....بسه...دهنتو ببند....
و بعد با دستش منو به سمت جلو هل داد و گفت:
-برو تو اتاقت...برررو...
@harimezendgi👩❤️👨🦋