Forwarded from علویات
تمام یاران به شهادت رسیده بودند
و تنها شده بود.
برای آخرین " اتمام حجت "
خطاب به آنان فرمود:
واى بر شما! چرا با من مىجنگيد؟!
آيا سنّتى را تغيير داده ام؟
آيا شريعتى را دگرگون ساختهام؟!
آيا جرمى مرتكب شده ام؟
و يا حقّى را ترك كرده ام؟!
گفتند حسین:
إِنّا نَقتُلُكَ بُغضاً لابِيكَ
تو را به خاطر كينه اى كه
از پدرت به دل داريم، میکُشیم...
اشک از چشمانش جاری شد
و بر مظلومیت پدرش گریست...
#مظلومیبرمظلوممیگریست
| ينابيعالموده،ج۳،ص۷۹_۸۰
و تنها شده بود.
برای آخرین " اتمام حجت "
خطاب به آنان فرمود:
واى بر شما! چرا با من مىجنگيد؟!
آيا سنّتى را تغيير داده ام؟
آيا شريعتى را دگرگون ساختهام؟!
آيا جرمى مرتكب شده ام؟
و يا حقّى را ترك كرده ام؟!
گفتند حسین:
إِنّا نَقتُلُكَ بُغضاً لابِيكَ
تو را به خاطر كينه اى كه
از پدرت به دل داريم، میکُشیم...
اشک از چشمانش جاری شد
و بر مظلومیت پدرش گریست...
#مظلومیبرمظلوممیگریست
| ينابيعالموده،ج۳،ص۷۹_۸۰
Forwarded from عجم علــوی
حمزه در اُحد شهید شد.
پیکرش را میانهی سپاه گذاشتند و دورش حلقه عزا زدند. پیغمبر رسید. حلقه را شکافت و جلو رفت. عبا بر پیکر حمزه کشید. گفتند رسم ما نیست که پیکر پهلوان سپاه را زیر پارچهها پنهان کنیم. فرمود «میدانم؛ ولی خواهرش در راه است. خوب نیست اینطور ببیند. میفهمید که؟»
پیکرش را میانهی سپاه گذاشتند و دورش حلقه عزا زدند. پیغمبر رسید. حلقه را شکافت و جلو رفت. عبا بر پیکر حمزه کشید. گفتند رسم ما نیست که پیکر پهلوان سپاه را زیر پارچهها پنهان کنیم. فرمود «میدانم؛ ولی خواهرش در راه است. خوب نیست اینطور ببیند. میفهمید که؟»
Forwarded from Ronesha | رُنِشا (زهرا کُردی)
اتفاقی اینو از کانال یه ادمین نوجوون مذهبی دیدم و خب قلبم فشرده شد از توانِ کمم و زیادی افراد شبههزده.
بیا یه امشبو ویژه برای شبههزدههایی که قلبشون ناآرومه و اشکشون با شبهات خشک میشه و ذهنشون آشفتهست، دعا کنیم... از ته دل دعا کنیم... و هر جا هستیم به قدر وسع قدمی برداریم... باشه؟
#موقت
بیا یه امشبو ویژه برای شبههزدههایی که قلبشون ناآرومه و اشکشون با شبهات خشک میشه و ذهنشون آشفتهست، دعا کنیم... از ته دل دعا کنیم... و هر جا هستیم به قدر وسع قدمی برداریم... باشه؟
#موقت
خب ان شاءالله میخوام تو یه سبک جدید حنیفا رو جلو ببریم و میز گردارو دوباره شروع کنیم به مطالعه و خفن تر و کامل تر بنویسمشون پس چنل جدید زدیم اگه مایل بودین حضورتون خوشحالمون میکنه در ایتا هم با همین ایدی در خدمتیم
https://t.me/Zoha_101
https://t.me/Zoha_101
Telegram
ضُحآ
اگه دوست داری اطلاعاتت در زمینه دینی بیشتر بشه و شبهات تو ذهنت به زبون خودمونی جواب داده بشه همراه شو،اینجا بدون تعصب پذیرای هر قشری هستیم
ارتباط با من:
http://t.me/HidenChat_Bot?start=5610571122
ارتباط با من:
http://t.me/HidenChat_Bot?start=5610571122
Forwarded from ثمره🌱
بابونهی من یه گلدون داشت که هرجا میرفت میزد زیربغلش و باخودش میبرد و چشم ازش برنمیداشت🪴
یه کاکلبهسَرم داشت که تو موهاش لونه کرده بود و همهجا همراش بود، آخه موهای فرفریش شبیه لونه بودن براش و توشون تخم گذاشته بود🥹🪺
| نقاشی روی شیشه، طرح بابونهخانوم🌱|
|اطلاعات بیشتر و سفارش:
@samare_ir
یه کاکلبهسَرم داشت که تو موهاش لونه کرده بود و همهجا همراش بود، آخه موهای فرفریش شبیه لونه بودن براش و توشون تخم گذاشته بود🥹🪺
| نقاشی روی شیشه، طرح بابونهخانوم🌱|
|اطلاعات بیشتر و سفارش:
@samare_ir
Forwarded from ذوالفقار
- اثبات حقانیت شیعه چیه؟!
+ آیه پونزده سوره انفال رو بخون:
(اى كسانىكه ايمان آورده ايد! هنگامىكه با
كافران در ميدان نبرد روبرو شويد، فرار نکنید!)
- خب چه ربطی داشت؟
+ میدونستی تو جنگ حنین همه کسایی که با پیامبر بودن فرار کردن؟ حتی صحابه، از جمله ابوبکر و عمر و عثمان. ولی تنها کسی که تا تهش موند و استقامت کرد حضرت علی علیهالسلام بود. اینو من نمیگم حاکمِ نیشابوریِ سنی مذهب تویِ کتاب المستدرك على الصحيحين خودش، جلد سوم، صفحه صد و یازده میگه.
- خب یه جنگ بوده دیگه. یه جنگ چیزی نیست.
+ آها که پس یه جنگ بوده. اما بازم اینو من نمیگم. تو کتابای اهل سنت اومده. هم السیوطی، جلد دوم، صفحه سیصد و سی و پنج؛ هم طبری جلد چهارم، صفحه صد و چهل و چهار.
- خب چی اومده؟
+ عمر خلیفه دوم خودش گفته، روزِ اُحد بعد از اونکه شکست خوردیم، من فرار کردم و از کوه بالا رفتم. یه لحظه خودم رو شبیه بزِ کوهی دیدم که دارم از کوه فرار میکنم! خب تو خودت قیاس کن، مذهبی رو که بزرگشون خودش رو مثل بزِ کوهی میبینه با مذهبی که پیروانِ اون تموم دار و ندارشون آقایی هستش که بهش میگن اسدالله! یعنی شیرِ خدا. میدونستی امیرالمؤمنین تو بیشتر جنگ ها پیاده بود؟ بگو چرا.
- چرا؟!
+ اتفاقا به امیرالمؤمنین میگن چرا سوار اسب نمیشید؟ حضرت علی میگه: اسب یا برای تعقیبِ حریفیه که میخواد فرار کنه، یا اینکه کسی خودش بخواد بترسه و دَر بره. من نه کسی هستم که پشت به دشمن کنم و فرار کنم نه کسی هستم که اگر کسی فرار کرد تعقیبش کنم، پس اسب به چه کارم میاد؟ :)
بله. تو روزگاری که علی ذوالفقار میچرخوند، کوه نوردی هم ورزشِ خوبی بود :)))
به رسم همیشه؛ خدایا شکرت که
شیعهیِ مرتضی علی هستیم.💚
|#فضیلت_علی
+ آیه پونزده سوره انفال رو بخون:
(اى كسانىكه ايمان آورده ايد! هنگامىكه با
كافران در ميدان نبرد روبرو شويد، فرار نکنید!)
- خب چه ربطی داشت؟
+ میدونستی تو جنگ حنین همه کسایی که با پیامبر بودن فرار کردن؟ حتی صحابه، از جمله ابوبکر و عمر و عثمان. ولی تنها کسی که تا تهش موند و استقامت کرد حضرت علی علیهالسلام بود. اینو من نمیگم حاکمِ نیشابوریِ سنی مذهب تویِ کتاب المستدرك على الصحيحين خودش، جلد سوم، صفحه صد و یازده میگه.
- خب یه جنگ بوده دیگه. یه جنگ چیزی نیست.
+ آها که پس یه جنگ بوده. اما بازم اینو من نمیگم. تو کتابای اهل سنت اومده. هم السیوطی، جلد دوم، صفحه سیصد و سی و پنج؛ هم طبری جلد چهارم، صفحه صد و چهل و چهار.
- خب چی اومده؟
+ عمر خلیفه دوم خودش گفته، روزِ اُحد بعد از اونکه شکست خوردیم، من فرار کردم و از کوه بالا رفتم. یه لحظه خودم رو شبیه بزِ کوهی دیدم که دارم از کوه فرار میکنم! خب تو خودت قیاس کن، مذهبی رو که بزرگشون خودش رو مثل بزِ کوهی میبینه با مذهبی که پیروانِ اون تموم دار و ندارشون آقایی هستش که بهش میگن اسدالله! یعنی شیرِ خدا. میدونستی امیرالمؤمنین تو بیشتر جنگ ها پیاده بود؟ بگو چرا.
- چرا؟!
+ اتفاقا به امیرالمؤمنین میگن چرا سوار اسب نمیشید؟ حضرت علی میگه: اسب یا برای تعقیبِ حریفیه که میخواد فرار کنه، یا اینکه کسی خودش بخواد بترسه و دَر بره. من نه کسی هستم که پشت به دشمن کنم و فرار کنم نه کسی هستم که اگر کسی فرار کرد تعقیبش کنم، پس اسب به چه کارم میاد؟ :)
بله. تو روزگاری که علی ذوالفقار میچرخوند، کوه نوردی هم ورزشِ خوبی بود :)))
به رسم همیشه؛ خدایا شکرت که
شیعهیِ مرتضی علی هستیم.💚
|#فضیلت_علی