🔹نیما یوشیج، آن (به قول شاهرخ مسکوب) کوهستانیِ غریبه در شهر، عاشق طبیعت بود. او در نامهای که برای خواهرش فرستاده، چنین نوشته است: «سلام و محبت ابدی مرا به موج رودخانهها و درههای تاریک و گلهای صحرایی برسان.» نیما در نامهی دیگری که تاریخ سرطان (تیرماه) ۱۳۰۰ را بر پیشانی دارد، نوشته است: «آیا ممکن است کسی میان آتش برود و طبیعتا نسوزد؟ شهر منبع بدبختی است.» باید توجه کرد که این نامه که در آن شهر منبع بدبختی خوانده شده، نود و نه سال قبل نوشته شده است، یعنی در زمانی که هنوز از دود و دم ماشینها خبری نبود و میشد آسمان آبی را و کوههای اطراف شهر را بدون آن که ارتفاع ساختمانها مانع باشد، به آسانی دید. براستی جای این پرسش است که اگر نیما در زمان ما و در شهرهای کنونی ما زندگی میکرد، چند روز دوام میآورد؟
در رباعیات خیام نیز عشق به طبیعت، یکی از مضامین اصلی به شمار میرود و از این جهت بین نیما و خیام شباهت و قرابت وجود دارد. خیام نیز عاشق گل و سبزه و بهار و نوروز بوده است:
ساقی گل و سبزه بس طربناک شده است
دریاب که هفتهی دگر خاک شده است
می نوش و گلی بچین که تا درنگری
گل خار شده است و سبزه خاشاک شده است
بر چهرۀ گل نسیم نوروز خوش است
در صحن چمن روی دلافروز خوش است
از دی که گذشت هر چه گویی خوش نیست
خوش باش و ز دی مگو که امروز خوش است
https://b2n.ir/149430
در رباعیات خیام نیز عشق به طبیعت، یکی از مضامین اصلی به شمار میرود و از این جهت بین نیما و خیام شباهت و قرابت وجود دارد. خیام نیز عاشق گل و سبزه و بهار و نوروز بوده است:
ساقی گل و سبزه بس طربناک شده است
دریاب که هفتهی دگر خاک شده است
می نوش و گلی بچین که تا درنگری
گل خار شده است و سبزه خاشاک شده است
بر چهرۀ گل نسیم نوروز خوش است
در صحن چمن روی دلافروز خوش است
از دی که گذشت هر چه گویی خوش نیست
خوش باش و ز دی مگو که امروز خوش است
https://b2n.ir/149430
🎦 فیلم کوتاه
داستان این فیلم مضمون بسیاری از رباعیات خیام است، زیرا در بسیاری از آنها موضوع کوتاه و محدود بودن عمر مورد توجه قرار گرفته است. خیام، با پیش کشیدن موضوع مرگ و یادآوری آن، پیوسته از ما برای بهرهبردن از فرصتی که در حال حاضر در اختیار داریم دعوت میکند و با تعابیری مانند برخاستن از خواب و نوشیدن شراب، ما را به استفادهی بیشتر و بهتر از زمان باقی مانده فرامیخواند:
برخیز ز خواب تا شرابی بخوریم
زآن پیش که از زمانه تابی بخوریم
کاین چرخ ستیزه روی ناگه روزی
چندان ندهد زمان که آبی بخوریم
شما را به دیدن این فیلم کوتاه (۸ دقیقهای) دعوت میکنم🔻
۱۵۰۰
کلمه، داستان مردی است که فقط ۱۵۰۰
کلمه تا پایان عمر فرصت دارد. در تحلیل این فیلم شاید بتوان گفت منظور از این کلمات معدود، فرصتهای محدود ما در زندگی است. فرصتهای معدود و محدودی که بیهوده خرج میشوند و ناباورانه به پایان میرسند.داستان این فیلم مضمون بسیاری از رباعیات خیام است، زیرا در بسیاری از آنها موضوع کوتاه و محدود بودن عمر مورد توجه قرار گرفته است. خیام، با پیش کشیدن موضوع مرگ و یادآوری آن، پیوسته از ما برای بهرهبردن از فرصتی که در حال حاضر در اختیار داریم دعوت میکند و با تعابیری مانند برخاستن از خواب و نوشیدن شراب، ما را به استفادهی بیشتر و بهتر از زمان باقی مانده فرامیخواند:
برخیز ز خواب تا شرابی بخوریم
زآن پیش که از زمانه تابی بخوریم
کاین چرخ ستیزه روی ناگه روزی
چندان ندهد زمان که آبی بخوریم
شما را به دیدن این فیلم کوتاه (۸ دقیقهای) دعوت میکنم🔻
🔹تبدیل انسان به کوزه یکی از مضامین مشترک در اشعار حافظ شیرازی و خیام نیشابوری است. البته با توجه به تقدم زمانی خیام بر حافظ، باید خلق این مضمون را به خیام نسبت داد، به ویژه آن که به گفتۀ برخی از محققان، این مضمون قبل از خیام در شعر فارسی سابقه نداشته و از ابداعات وی به شمار میرود. خیام و به تبع او حافظ با به کار گرفتن این تصویر در شعر خود، این واقعیت را که انسان پس از مرگ به خاک و از خاک به کوزه تبدیل میشود یادآور شده، انسان را به نوشیدن شراب که نمادی از شاد زیستن است، دعوت میکنند.
روزی که چرخ از گل ما کوزهها کند
زنهار کاسۀ سر ما پر شراب کن
#حافظ
برخیز بتا بیا ز بهر دل ما
حل کن به جمال خویشتن مشکل ما
یک کوزه شراب تا به هم نوش کنیم
زان پیش که کوزهها کنند از گل ما
#خیام
▫️
روزی که چرخ از گل ما کوزهها کند
زنهار کاسۀ سر ما پر شراب کن
#حافظ
برخیز بتا بیا ز بهر دل ما
حل کن به جمال خویشتن مشکل ما
یک کوزه شراب تا به هم نوش کنیم
زان پیش که کوزهها کنند از گل ما
#خیام
▫️
⚫️ خسرو سینایی درگذشت. در کارنامۀ درخشانش تنها کارگردانی به چشم نمیخورد، بلکه او فیلمنامهنویس، شاعر، مترجم و آهنگساز نیز بود. شاید بسیاری ندانند که همسر مجارستانی خسرو سینایی نیز بیش از پنجاه سال در کنار او به فعالیتهای هنری به ویژه در زمینهی نقاشی مشغول بوده است. گیزلا سینایی سخت شیفتۀ فرهنگ و هنر ایران است و در تمام این مدت به مطالعه در این زمینه پرداخته است. خیام، شاعر مورد علاقهی اوست. انتشار کتاب رباعیات خیام به زبان مجارستانی به همراه پنجاه اثر از نقاشیهای او که به گفتۀ خودش با الهام از رباعیات کشیده شده است از وجود این علاقه خبر میدهد. در ادامه یک نمونه از این نقاشیها را که شاید اشاره به رباعی زیر داشته باشد، میتوان دید:
چون ابر به نوروز رخ لاله بشست
برخیز و به جام باده کن عزم درست
کاین سبزه که امروز تماشاگه توست
فردا همه از خاک تو برخواهد رُست
▫️
چون ابر به نوروز رخ لاله بشست
برخیز و به جام باده کن عزم درست
کاین سبزه که امروز تماشاگه توست
فردا همه از خاک تو برخواهد رُست
▫️
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎦 اگر جای ما با حیوانات عوض میشد، آیا از آنها انتظار نداشتیم با ما کمی مهربانتر باشند؟ در رباعیات خیام اگر چه با مضمون دفاع از حقوق حیوانات شعری وجود ندارد، ولی دست کم یک رباعی میتوان یافت که در آن از انسان و از پستی و فرومایگی او شکوه کرده باشد:
در مصطبۀ☆ وجود دیر آمدهایم
و ز پایۀ مردمی به زیر آمدهایم
چون چرخ نه بر مراد ما میگردد
ای کاش سرآمدی که سیر آمدهایم
☆ مصطبه: سکو، تخت، جایگاه
▫️
در مصطبۀ☆ وجود دیر آمدهایم
و ز پایۀ مردمی به زیر آمدهایم
چون چرخ نه بر مراد ما میگردد
ای کاش سرآمدی که سیر آمدهایم
☆ مصطبه: سکو، تخت، جایگاه
▫️
در دهر هر آن که نیم نانی دارد
از بهر نشست آشیانی دارد
نه خادم کس بود نه مخدوم کسی
گو شاد بزی که خوش جهانی دارد
#خیام
از بهر نشست آشیانی دارد
نه خادم کس بود نه مخدوم کسی
گو شاد بزی که خوش جهانی دارد
#خیام
▪️یکی از مشکلات رباعیات خیام نیشابوری عدم انتشار و اشتهار آنها در زمان حیات شاعر است. برخی دلیل آن را عدم اشتغال جدی خیام به شاعری میدانند، چرا که وی بیش از هر چیز ریاضیدان، منجم و فیلسوف بوده است. اما دلیل دیگری که میتواند علت این عدم انتشار باشد، محیط خشک و متعصب روزگار و دیار خیام است. ماجرای تکهتکهکردن یکی از شاگردان ناصر خسرو، شاعر و فیلسوف معاصر خیام، در بازار نیشابور حتی اگر مجعول و ساختگی باشد، با توجه به جدالهای فکری و مذهبی آن دوران نمیتواند خالی از حقیقت باشد:
«ناصر خسرو وارد نیشابور شد، ناشناس. به دکان پینهدوزی رفت تا وصلهای بر پایافزارش زند. سروصدایی از گوشهی بازار برخاست. پینهدوز کارش را رها کرد و مشتری را به انتظار گذاشت و به تماشای غوغا رفت. ساعتی بعد باز آمد، با لختی گوشت خونین بر سر درفش پینهدوزیش. در پاسخ ناصر خسرو که چه خبر بود، گفت: در مدرسهی انتهای بازار، ملحدی پیدا شده و به شعری از ناصر خسرو استناد کرده بود. علما فتوای قتلش دادند و خلایق تکهتکهاش کردند و هر کس به نیت کسب ثواب زخمی زد و پارهای از بدنش جدا کرد، دریغا که نصیب من همین قدر شد.»
«ناصر خسرو وارد نیشابور شد، ناشناس. به دکان پینهدوزی رفت تا وصلهای بر پایافزارش زند. سروصدایی از گوشهی بازار برخاست. پینهدوز کارش را رها کرد و مشتری را به انتظار گذاشت و به تماشای غوغا رفت. ساعتی بعد باز آمد، با لختی گوشت خونین بر سر درفش پینهدوزیش. در پاسخ ناصر خسرو که چه خبر بود، گفت: در مدرسهی انتهای بازار، ملحدی پیدا شده و به شعری از ناصر خسرو استناد کرده بود. علما فتوای قتلش دادند و خلایق تکهتکهاش کردند و هر کس به نیت کسب ثواب زخمی زد و پارهای از بدنش جدا کرد، دریغا که نصیب من همین قدر شد.»
چایات را بنوش
و نگران باران نباش
از گندمزار من و تو
مشتی کاه مانده است
برای بادها
#هاجر_فرهادی
این شعر کوتاه یادآور رباعیات خیام است، چرا که ما را به لذت بردن از زمان حال از رهگذر نوشیدن یک استکان چای و بیرون آمدن از فکر فردا دعوت میکند، چرا که در بهترین حالت، حتی اگر باران ببارد، از ما جز مشتی کاه برای بادها باقی نخواهد ماند. همچنین استعارهی بر باد رفتن، بیدرنگ یادآور این رباعی معروف منسوب به خیام است:
یک چند به کودکی به استاد شدیم
یک چند به استادی خود شاد شدیم
پایان سخن شنو که ما را چه رسید
از خاک در آمدیم و بر باد شدیم
▫️
و نگران باران نباش
از گندمزار من و تو
مشتی کاه مانده است
برای بادها
#هاجر_فرهادی
این شعر کوتاه یادآور رباعیات خیام است، چرا که ما را به لذت بردن از زمان حال از رهگذر نوشیدن یک استکان چای و بیرون آمدن از فکر فردا دعوت میکند، چرا که در بهترین حالت، حتی اگر باران ببارد، از ما جز مشتی کاه برای بادها باقی نخواهد ماند. همچنین استعارهی بر باد رفتن، بیدرنگ یادآور این رباعی معروف منسوب به خیام است:
یک چند به کودکی به استاد شدیم
یک چند به استادی خود شاد شدیم
پایان سخن شنو که ما را چه رسید
از خاک در آمدیم و بر باد شدیم
▫️
رفته است قضا و بودنیها بوده است
از حکم بد و نیک قلم آسوده است
شادی و طرب گزین که غم بیهوده است
غم خوردن بیهوده کسی نستوده است
#خیام
از حکم بد و نیک قلم آسوده است
شادی و طرب گزین که غم بیهوده است
غم خوردن بیهوده کسی نستوده است
#خیام
◾️خاطرهای از استاد اسماعیل سعادت (مترجم آثار فلسفی) به مناسبت درگذشت او به قلم فرهاد طاهری:
به فرهنگستان زبان و ادب فارسی رفتم برای دیدن استاد سعادت و عرض تسلیت. با دیدنم تمامقد از پشت میز برخاست و وقتی دست داد دیدم عینکش را برداشت. متوجه شدم میخواهد روبوسی کند. بیدرنگ رویش را بوسیدم. خیلی مختصر و در چند جمله احساساتم را در غم درگذشت دخترشان بر زبان آوردم، بعد افزودم که مرگ در نظر من کریهترین و زشتترین پدیدهی عالم است. استاد سعادت هم ضمن تأیید گفتههایم، خیلی آرام و شمرده گفت: هر موجودی سرانجام روزی به فنا خواهد رسید. قاعدۀ طبیعت هم بر این نهاده شده است که نسلهای جدید، انقراض و نابودی نسلهای گذشته را شاهد باشند؛ اما من از این غمگین هستم و شکایت دارم که چرا باید شاهد مرگ و نابودی فرزندم باشم. قاعدۀ طبیعت این بود که فرزندم مرگ و نیستیام را ببیند.
امروز در حین گفتوگو، استاد سعادت دو بار به فلسفۀ حیات و مرگ اشاره کردند و دو رباعی مشهور خیام را خواندند:
آنان که محیط فضل و آداب شدند
در جمع کمال شمع اصحاب شدند
ره زین شب تاریک نبردند برون
گفتند فسانهای و در خواب شدند
گر آمدنم به خود بُدی نامدمی
ور نیز شدن به من بُدی کی شدمی
به زان نبُدی که اندرین دیر خراب
نه آمدمی، نه شدمی، نه بُدمی
https://rizy.ir/QEz
به فرهنگستان زبان و ادب فارسی رفتم برای دیدن استاد سعادت و عرض تسلیت. با دیدنم تمامقد از پشت میز برخاست و وقتی دست داد دیدم عینکش را برداشت. متوجه شدم میخواهد روبوسی کند. بیدرنگ رویش را بوسیدم. خیلی مختصر و در چند جمله احساساتم را در غم درگذشت دخترشان بر زبان آوردم، بعد افزودم که مرگ در نظر من کریهترین و زشتترین پدیدهی عالم است. استاد سعادت هم ضمن تأیید گفتههایم، خیلی آرام و شمرده گفت: هر موجودی سرانجام روزی به فنا خواهد رسید. قاعدۀ طبیعت هم بر این نهاده شده است که نسلهای جدید، انقراض و نابودی نسلهای گذشته را شاهد باشند؛ اما من از این غمگین هستم و شکایت دارم که چرا باید شاهد مرگ و نابودی فرزندم باشم. قاعدۀ طبیعت این بود که فرزندم مرگ و نیستیام را ببیند.
امروز در حین گفتوگو، استاد سعادت دو بار به فلسفۀ حیات و مرگ اشاره کردند و دو رباعی مشهور خیام را خواندند:
آنان که محیط فضل و آداب شدند
در جمع کمال شمع اصحاب شدند
ره زین شب تاریک نبردند برون
گفتند فسانهای و در خواب شدند
گر آمدنم به خود بُدی نامدمی
ور نیز شدن به من بُدی کی شدمی
به زان نبُدی که اندرین دیر خراب
نه آمدمی، نه شدمی، نه بُدمی
https://rizy.ir/QEz
آنان که محیط فضل و آداب شدند
در کشف علوم شمع اصحاب شدند
ره زین شب تاریک نبردند برون
گفتند فسانهای و در خواب شدند
#خیام
در کشف علوم شمع اصحاب شدند
ره زین شب تاریک نبردند برون
گفتند فسانهای و در خواب شدند
#خیام
▫️یکی از معدود منابع کهنی که در آن نامی و یادی از خیام به میان آمده، کتاب چهار مقاله تألیف عروضی سمرقندی است. نویسنده در این کتاب از دیدار خود با خیام در سال ۵۰۶ هجری خبر داده و میگوید که در آن دیدار از وی شنیده است که گفته: پس از مرگ، گور من پوشیده از گُل باشد:
در سرای امیر ابو سعد جره، خواجه امام عمر خیامی و خواجه امام مظفر اسفزاری نزول کرده بودند، و من بدان خدمت پیوسته بودم. در میان مجلس عشرت، از حجةالحق عمر شنیدم که او گفت: «گور من در موضعی باشد که هر بهاری شمال (نسیم) بر من گل افشان میکند.»
چون در سنهی ثلاثین بنشابور رسیدم، چند سال بود تا آن بزرگ روی در نقاب خاک کشیده بود، و عالم سفلی از او یتیم مانده و او را بر من حق استادی بود. آدینهای به زیارت او رفتم و یکی را با خود ببردم که خاک او به من نماید. در پایین دیوارِ باغی، خاک او دیدم نهاده، و درختان امرود (گلابی) و زردآلو سر از باغ بیرون کرده، و چندان برگ شکوفه بر خاک او ریخته بود که خاک او در زیر گُل پنهان شده بود، و مرا یاد آمد آن حکایت که به شهر بلخ از او شنیده بودم. گریه بر من افتاد که در بسیط عالم و اقطار ربع مسکون او را هیچ جای نظیری نمیدیدم.
در سرای امیر ابو سعد جره، خواجه امام عمر خیامی و خواجه امام مظفر اسفزاری نزول کرده بودند، و من بدان خدمت پیوسته بودم. در میان مجلس عشرت، از حجةالحق عمر شنیدم که او گفت: «گور من در موضعی باشد که هر بهاری شمال (نسیم) بر من گل افشان میکند.»
چون در سنهی ثلاثین بنشابور رسیدم، چند سال بود تا آن بزرگ روی در نقاب خاک کشیده بود، و عالم سفلی از او یتیم مانده و او را بر من حق استادی بود. آدینهای به زیارت او رفتم و یکی را با خود ببردم که خاک او به من نماید. در پایین دیوارِ باغی، خاک او دیدم نهاده، و درختان امرود (گلابی) و زردآلو سر از باغ بیرون کرده، و چندان برگ شکوفه بر خاک او ریخته بود که خاک او در زیر گُل پنهان شده بود، و مرا یاد آمد آن حکایت که به شهر بلخ از او شنیده بودم. گریه بر من افتاد که در بسیط عالم و اقطار ربع مسکون او را هیچ جای نظیری نمیدیدم.
یاران موافق همه از دست شدند
در پای اجل یکان یکان پست شدند
خوردیم ز یک شراب در مجلس عمر
دُوری دو سه پیشتر ز ما مست شدند
#خیام
در پای اجل یکان یکان پست شدند
خوردیم ز یک شراب در مجلس عمر
دُوری دو سه پیشتر ز ما مست شدند
#خیام
▪️جستجو در رباعیات خیام نشان میدهد که مضمون خوش باشی و به شادی گذراندن جهان بیش از دیگر مضامین در آنها به کار رفته است. پس از آن مضمون مرگ و نیستی قرار دارد که در بسیاری از رباعیات خیام با تعابیر و تصاویر آشنایی مانند تبدیل شدن انسان به کوزه مورد توجه قرار گرفته است. اما دلیل قرار گرفتن این دو مضمون در کنار یکدیگر به این جهت است که مرگ، همواره یادآور این واقعیت انکارناپذیر است که فرصت ما برای زندگی محدود بوده و نباید با غم خوردن همین فرصت کوتاه و تکرارناپذیر را از دست بدهیم، بلکه باید آن را با خوشی و شادی بگذرانیم و پیش از وزیدن «باد اجل» کام خود را از جهان بستانیم:
با سروقدی تازهتر از خرمن گل
از دست مده جام می و دامن گل
ز آن پیش که ناگه شود از باد اجل
پیراهن عمر ما چو پیراهن گل
#خیام
با سروقدی تازهتر از خرمن گل
از دست مده جام می و دامن گل
ز آن پیش که ناگه شود از باد اجل
پیراهن عمر ما چو پیراهن گل
#خیام
هنگام صبوح ای صنم فرخ پی
بر ساز ترانهای و پیش آور می
کافکند به خاک در هزاران جم و کی
این آمدن تیر مه و رفتن دی
#خیام
بر ساز ترانهای و پیش آور می
کافکند به خاک در هزاران جم و کی
این آمدن تیر مه و رفتن دی
#خیام
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🖤 درگذشت خسرو آواز ایران، استاد محمدرضا شجریان، تسلیت باد.
🔸در رباعیات خیام شاد زیستن و لذت بردن از زندگی یک مضمون اصلی شمرده میشود و مصداق آن، چنان که مشهور است، نوشیدن شراب است، گویی که نزد وی تنها راه شاد زیستن و لذت بردن از زندگی همین یک کار است؛ ولی چنین نیست و در رباعیات خیام مصادیق و نمونههای دیگری نیز وجود دارد که با انجام آن میتوان از تلخی و از سنگینی بار زندگی کاست، از جمله پناه بردن به دامن طبیعت یا عشق ورزیدن به دیگری. بنابراین فروکاستن خوشباشی در رباعیات خیام و محدود کردن آن به نوشیدن شراب، شرط انصاف و تحقیق نبوده و نباید از سفارش به عشق ورزیدن که شرط اساسی برای داشتن یک زندگی شاد و کام آسوده است، غافل بود:
نتوان دل شاد را به غم فرسودن
وقت خوش خود به سنگ محنت سودن
کس غیب چه داند که چه خواهد بودن
می باید و معشوق و به کام آسودن
#خیام
نتوان دل شاد را به غم فرسودن
وقت خوش خود به سنگ محنت سودن
کس غیب چه داند که چه خواهد بودن
می باید و معشوق و به کام آسودن
#خیام