همراه با خیام
410 subscribers
147 photos
40 videos
2 files
28 links
کانالی برای زندگی با رباعیات حکیم خیام نیشابوری
Download Telegram
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
‏●●
روزی قدم خواهم گذاشت
در جاده‌ای بی‌انتها
و چشم خواهم دوخت
به پرواز کلاغها در افق
که بی‌اعتنا
از من می‌گریزند
آنها می‌دانند
که ارزش آزادی
بیشتر از نان است
▫️
🔹تمام کوشش خیام این است که از این تسلسل (هستی) بگریزد.
#شایگان

تسلسل و تکرار ملال آور است. برای رهایی از این تسلسل و تکرار باید کاری کرد. باید کاری کرد که این تسلسل و تکرار شکسته شود. مثل یک زندانی که برای رها شدن از محیط بسته و تکراری زندان دست به کار می‌شود و یک رشته هنری یا ورزشی را دنبال می‌کند تا از تسلسل و تکرار رنج آور محیط زندان بکاهد. بعد از آن است که شادی و راحتی به سراغ او می‌آید، زیرا توانسته است زنجیرۀ تکرار و روزمرگی ملال‌انگیز زندان را بشکند.

📸 عکسی از فیلم: رهایی از شاوشنگ
آن قصر که بر چرخ همی‌زد پهلو
بر درگه او، شهان نهادندی رو
دیدیم که بر کنگره‌اش، فاخته‌ای
بنشسته همی‌ گفت که: کو کو کو کو

● فرض کنیم که این رباعی از خیام نباشد. چنان که سند محکمی هم در مورد انتساب آن به خیام نداریم و نزدیکترین مرجعی که آن را به خیام نسبت می‌دهد، کتاب طربخانه متعلق به ٣۴٠ سال پس از درگذشت خیام است. ولی مگر برای ما فرق می‌کند. درست است که برای دست یافتن به جهان بینی خیام، شناسایی رباعیات اصلی و واقعی وی مهم است، ولی بدون آن هم، این رباعی و مضمون آن لذت بخش و هشدار دهنده است: مرغی که بر ویرانه قصرهای سر به فلک کشیده دیروز نشسته و پیوسته تکرار می‌کند: کو کو کو کو.
▫️
▪️ تبدیل انسان به کوزه یا سبزه در رباعیات خیام، نظریۀ تناسخ را به ذهن متبادر می‌کند. در نظریۀ تناسخ، انسان بار دیگر در قالب یک انسان، حیوان، گیاه و حتی سنگ به جهان بازمی‌گردد. مانند این رباعی:
هر سبزه که بر کنار جویی رُسته است
گویی ز لب فرشته خویی رُسته است
پا بر سر سبزه تا به خواری ننهی
کان سبزه ز خاک ماه رویی رُسته است

ولی واقعیت این است که رُستن گیاه از خاک انسان بواسطه مواد معدنی موجود در بدن وی یک امر طبیعی بوده و الزاما به معنی تناسخ نیست، ضمن این که بسیاری از رباعیات خیام با صراحت از بازنگشتن به جهان سخن گفته و نظریۀ تناسخ را نقض می‌کند. مانند این رباعی:
از جملۀ رفتگان این راه دراز
بازآمده‌ای کو که به ما گوید راز
پس بر سر این دو راهۀ آز و نیاز
چیزی نگذاری که نمی‌آیی باز
▫️
یک یادداشت کوتاه 🔻

ما محکوم به زندگی کردن هستیم، پس بهتر است برای خود یک هدف و انگیزه تعریف کنیم. بهترین هدف و انگیزه، داشتن کاری است که با روحیات ما متناسب باشد، زیرا باعث می‌شود از انجام دادن آن کار لذت ببریم و در نتیجه از خود و از زندگی راضی باشیم. کسانی که نتوانند کاری را که برای آن ساخته شده‌اند بیابند، زندگی تلخ و طاقت فرسایی خواهند داشت.
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔸 میان من و یک هندویی که در جهان اساطیری‌اش زندگی می‌کند، فرق است.
#داریوش_شایگان
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔸 کاش میشد روان زخمهای زندگی رو مثل خرده شیشه، آهسته از ضمیر ناخودآگاه بیرون کشید. همون چیزهایی که باعث شده ما، ما نباشیم.
🔰 شرح رباعی

این کهنه رباط را که عالم نام است
و آرامگه ابلق صبح و شام است
بزمی است که واماندهٔ صد جمشید است
قصری است که تکیه‌گاه صد بهرام است

خیام در مصرع اول، دنیا را به رباطی کهنه تشبیه کرده است. تشبیه دنیا به رباط و کاروانسرا به سبب آمد و شد پیوسته انسانها در آن است. به قول زنده یاد هوشنگ ابتهاج:
شادی مکن از زادن و شیون مکن از مرگ
زین گونه بسی آمد و زین گونه بسی رفت

ولی کلمهٔ کهنه می‌تواند دو معنی داشته باشد. یکی همان که در ابتدا به ذهن متبادر می‌شود و مترادف با کهنسال بودن است و دیگری یک معنی فلسفی و آن قدیم بودن عالم است. به این دلیل که سرایندهٔ این رباعی پیش از آن که شاعر باشد، یک فیلسوف مشایی و از پیروان ابن سیناست و چنان که می‌دانیم فلاسفهٔ مشاء به قدیم بودن عالم اعتقاد داشتند. چنان که یکی از دلایل تکفیر آنها از سوی غزالی همین بود. از نظر متکلمینی مانند غزالی، اعتقاد به قِدم عالم شرک بشمار می‌رود، زیرا مستلزم این است که جهان مانند خداوند بی آغاز باشد.
البته فلاسفه گفته‌اند که منظور آنان از قدیم بودن عالم، نه قدیم ذاتی که اختصاص به خدا دارد، بلکه قدیم زمانی است. قدیم زمانی به موجودی گفته می‌شود که وجود او مسبوق به زمان نیست. یعنی مانند ما انسانها نیست که زمانی نبودیم و آنگاه به وجود آمدیم. قدیم زمانی بودن عالم به این معنی است که زمانی نبوده که جهان در آن زمان نبوده باشد، زیرا اساسا زمان با خود جهان به وجود می‌آید و زمان از محاسبهٔ حرکت اجرام آسمانی جهان انتزاع می‌شود، پس نمی‌شود که زمان قبل از جهان وجود داشته باشد. بنابراین جهان مسبوق به زمان نبوده و قدیم شمرده می‌شود.

ابلق: سفید و سیاه، دو رنگ
▫️
یک یادداشت کوتاه 🔻

چرا در هنگام اندوه عمیق تمایل به بغل کردن زانوها داریم و می‌خواهیم تا حد امکان مچاله شویم؟
شاید دلیل این کار نوعی پا پس کشیدن و دست شستن از زندگی باشد. به عبارت دیگر با جمع کردن زانوها می‌خواهیم تا حد امکان از پهنا و دامنهٔ وجود و هستی خود کم کنیم. مثل یک جنین که کمترین و بسته‌ترین فضا را برای زندگی در اختیار دارد.

B2n.ir/x67940
این فرش زمین که سقف او گردون است
شرحش نتوان داد که حالش چون است
کم کن تو حدیث آسیایی کو را
مردم همه گندمند و آبش خون است
#خیام
#هرات
#غزه
▫️
در جستجوی معنا🔻

هر انسانی برای ادامهٔ زندگی به انگیزه نیاز دارد. برخی این انگیزه را در کمک به دیگران پیدا می‌کنند. آنان با کمک به دیگران به زندگی خود معنا می‌دهند؛ یعنی این حفرهٔ عمیقی که آن را جهان می‌نامیم با کمک به دیگران و عشق ورزیدن پر می‌کنند.
B2n.ir/k80846
در مصطبهٔ وجود دیر آمده‌ایم
وز پایهٔ مردمی به زیر آمده‌ایم
چون چرخ نه بر مراد ما می‌گردد
ای کاش سرآمدی که سیر آمده‌ایم
#خیام

مصطبه: جایگاه
دیر آمدن: بی‌موقع آمدن
▫️
▪️اگر حملهٔ مغول نبود شاید نسخهٔ کامل‌تر و دقیق‌تری از رباعیات خیام به دست ما می‌رسید و این همه بحث و جدل بر سر رباعیات اصیل و غیر اصیل وی درنمی‌گرفت. زیرا چنان که می‌دانیم یکی از شهرهایی که در حملهٔ مغول به طور کامل ویران شد و همه چیز از جمله مراکز علمی و فرهنگی پررونق آن از بین رفت، شهر نیشابور بود. همان شهری که خیام در آن زاده شد، به تحصیل و تدریس و تألیف پرداخت و در آن از دنیا رفت. بنابراین اگر حملهٔ مغول که صد سال بعد از درگذشت خیام رخ داد نبود، بسا که میراث مکتوب این شهر به یاری محققان می‌شتافت و نسخهٔ کامل‌تر و دقیق‌تری از رباعیات خیام و شناخت جامع‌تری از وی در اختیار ما قرار می‌داد.
⭕️ کرونوفوبیا

بسیاری از ما نخستین بار با خیام بواسطهٔ اشعاری آشنا شدیم که در آنها به موضوع گذر زمان و اغتنام فرصت اشاره شده است، مانند مصرع مشهور:
این قافلهٔ عمر عجب می‌گذرد.
امروزه توجه بیش از اندازه به این موضوع، یعنی گذر زمان و ترس از آن، در ردیف اختلالات روانی قرار گرفته و آن را کرونوفوبیا نامیده‌اند. در این اختلال، فرد به زمان و گذر زمان به شدت حساس بوده و از آن در ترس و هراس است.
چنین کسی با این دسته از رباعیات خیام همدلی داشته و آنها را برای خود التیام بخش می‌داند، زیرا در آنها به اغتنام فرصت و قدردانی از لحظه توجه شده است.

B2n.ir/n89775
🔹همین یک رباعی از خیام کافی است که آرزوهای ما را به محاق کشیده و توقع ما را از خود و دیگران کم کند و از این طریق مشکلاتی که می‌توانست هر لحظه بزرگ و بزرگتر شوند را از پیش روی ما بردارد.
معنی رباعی روشن است و نیاز به توضیح اضافی ندارد. در یک کلام می‌خواهد به ما بگوید دنیا را جدی و سخت نگیریم. دیر یا زود از ما نه نامی باقی خواهد ماند نه نشانی و آب از آب هم تکان نخواهد خورد:

ای بس که نباشیم و جهان خواهد بود
نی نام ز ما و نی نشان خواهد بود
زین پیش نبودیم و نبُد هیچ خلل
زین پس چو نباشیم همان خواهد بود
▫️
🔸اگر بخت با ما یار نبوده و در شمارِ اندک انسانهای مرفه این جهان نیستیم، چارهٔ کار زانوی غم به بغل گرفتن نیست. بکوشیم این زندان را برای خود قابل تحمل کنیم.

رفته‌ است قضا و بودنی‌ها بوده است
از حُکم بد و نیک قلم آسوده‌ است
شادی ‌و طرب گزین که غم بیهوده است
غم خوردنِ بیهوده کسی نستوده است
#خیام
▫️
◽️بدن روزانه بین ٣٠ تا ۴٠ هزار سلول پوست جدید ایجاد می‌کند و به همین میزان سلولهای مرده را از خود دفع می‌کند که مانند برگ درختان بر زمین می‌ریزد. به گفتهٔ محققان بیشترین حجم گرد و غبار موجود در خانه از همین سلولهای مردهٔ پوست یا موی ریخته شده تشکیل شده است که ندانسته بر آنها پا می‌گذاریم:

هر خاک که زیر پای هر نادانی است
زلفین بتی و عارض جانانی است
هر خشت که بر کنگرهٔ ایوانی است
انگشت وزیری و سر سلطانی است
#خیام
▪️در ستایش ساده زیستی

جایی نوشته بود: «مالکیتهای بزرگ، اسارتهای بزرگ‌اند. این چیزی است که بازار به شما نمی‌گوید.» و از چند تن که خود را از بند مالکیتهای بزرگ رها کرده بودند نام برده بود از جمله بودا که شاهزاده بود، ولی به سلطنت پشت پا زد و به اعماق جنگل گریخت و در آنجا به ریاضت نشست.

البته رها کردن تاج و تخت که هیچ، بسیاری از بخشیدن یک شکلات هم عاجزند. اما اکنون سخن بر سر اسارتی است که مالکیت و داشتن بر سر انسان می‌آورد. در میان اشعار خیام یا منسوب به خیام نیز رباعیاتی یافت می‌شود که در نکوهش مالکیت و در ستایش ساده زیستی است؛ مانند:

تُـنگی مِی لعل خواهم و دیوانی
سدّ رمقی باید و نصف نانی
وانگه من و تو نشسته در ویرانی
خوشتر بُـوَد از مملکت سلطانی
https://B2n.ir/t55060
🔸 زیاده خواه به آنچه که هست رضایت نمی‌دهد و پیوسته به دنبال بیشتر است. پس همیشه و تا دم مرگ نگران و غمگین است و از خرسند زیستن محروم.
فرمود:

کم کن طمع از جهان و می‌زی خرسند
و ز نیک و بد زمانه بگسل پیوند
خوش باش چنان که هست کاین دور فلک
هم بگذرد و نماند این روزی چند
#خیام
▪️شباهت خیام و سقراط در این است که هر دو بر نادانی بشر تاکید می‌کردند. هدف آنها از این کار این بود که مدعیان دانایی را از مسند غرور به زیر کشند، پس در قالب طرح سوال و اذعان به نادانی، مدعیان را به چالش می‌کشیدند.

مانند این رباعی که در آن با تشبیه انسان به پیاله‌ای که یک مست نیز از شکستن آن پروا دارد، این سوال مطرح می‌شود که چرا باید این همه انسان آفریده و آنگاه نابود شوند:

ترکیب پیاله‌ای که در هم پیوست
بشکستن آن روا نمی‌دارد مست
چندین سر و پای نازنین از سرِ دست
از مهر که پیوست و به کین که شکست

از سرِ دست: کار فوری و بی درنگ کردن
B2n.ir/t62584
تصویر درختِ روی کاشی باشی
یا نقش گلی در آن حواشی باشی
یا زنجره‌ای زنده و مستِ آواز
یک لحظه و آنگه متلاشی باشی

این رباعی استاد شفیعی کدکنی یادآور یکی از رباعیات خیام است. مضمون در هر دو یکی است و فقط به جای کلمات درخت و گل و زنجره (جیرجیرک)، در رباعی خیام کلمات قطره و ذره و مگس به کار رفته است:

یک قطرۀ آب بود و با دریا شد
یک ذرۀ خاک و با زمین یک جا شد
آمد شدن تو اندرین عالم چیست
آمد مگسی پدید و ناپیدا شد

B2n.ir/q43921