همراه با خیام
399 subscribers
147 photos
40 videos
2 files
28 links
کانالی برای زندگی با رباعیات حکیم خیام نیشابوری
Download Telegram
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎦 اگر جای ما با حیوانات عوض می‌شد، آیا از آنها انتظار نداشتیم با ما کمی مهربانتر باشند؟ در رباعیات خیام اگر چه با مضمون دفاع از حقوق حیوانات شعری وجود ندارد، ولی دست کم یک رباعی می‌توان یافت که در آن از انسان و از پستی و فرومایگی او شکوه کرده باشد:

در مصطبۀ☆ وجود دیر آمده‌ایم
و ز پایۀ مردمی به زیر آمده‌ایم
چون چرخ نه بر مراد ما می‌گردد
ای کاش سرآمدی که سیر آمده‌ایم

مصطبه: سکو، تخت، جایگاه
▫️
در دهر هر آن که نیم نانی دارد
از بهر نشست آشیانی دارد
نه خادم کس بود نه مخدوم کسی
گو شاد بزی که خوش جهانی دارد
#خیام
▪️یکی از مشکلات رباعیات خیام نیشابوری عدم انتشار و اشتهار آنها در زمان حیات شاعر است. برخی دلیل آن را عدم اشتغال جدی خیام به شاعری می‌دانند، چرا که وی بیش از هر چیز ریاضیدان، منجم و فیلسوف بوده است. اما دلیل دیگری که می‌تواند علت این عدم انتشار باشد، محیط خشک و متعصب روزگار و دیار خیام است. ماجرای تکه‌تکه‌کردن یکی از شاگردان ناصر خسرو، شاعر و فیلسوف معاصر خیام، در بازار نیشابور حتی اگر مجعول و ساختگی باشد، با توجه به جدال‌های فکری و مذهبی آن دوران نمی‌تواند خالی از حقیقت باشد:

«ناصر خسرو وارد نیشابور شد، ناشناس. به دکان پینه‌دوزی رفت تا وصله‌ای بر پای‌افزارش زند. سروصدایی از گوشه‌ی بازار برخاست. پینه‌دوز کارش را رها کرد و مشتری را به انتظار گذاشت و به تماشای غوغا رفت. ساعتی بعد باز آمد، با لختی گوشت خونین بر سر درفش پینه‌دوزیش. در پاسخ ناصر خسرو که چه خبر بود، گفت: در مدرسه‌ی انتهای بازار، ملحدی پیدا شده و به شعری از ناصر خسرو استناد کرده بود. علما فتوای قتلش دادند و خلایق تکه‌تکه‌اش کردند و هر کس به نیت کسب ثواب زخمی زد و پاره‌ای از بدنش جدا کرد، دریغا که نصیب من همین قدر شد.»
چای‌ات را بنوش
و نگران باران نباش
از گندمزار من و تو
مشتی کاه مانده است
برای بادها
#هاجر_فرهادی

این شعر کوتاه یادآور رباعیات خیام است، چرا که ما را به لذت بردن از زمان حال از رهگذر نوشیدن یک استکان چای و بیرون آمدن از فکر فردا دعوت می‌کند، چرا که در بهترین حالت، حتی اگر باران ببارد، از ما جز مشتی کاه برای بادها باقی نخواهد ماند. همچنین استعاره‌ی بر باد رفتن، بیدرنگ یادآور این رباعی معروف منسوب به خیام است:

یک چند به کودکی به استاد شدیم
یک چند به استادی خود شاد شدیم
پایان سخن شنو که ما را چه رسید
از خاک در آمدیم و بر باد شدیم
▫️
رفته‌ است قضا و بودنی‌ها بوده است
از حکم بد و نیک قلم آسوده‌ است
شادی ‌و طرب گزین که غم بیهوده است
غم خوردن بیهوده کسی نستوده است
#خیام
◾️خاطره‌ای از استاد اسماعیل سعادت (مترجم آثار فلسفی) به مناسبت درگذشت او به قلم فرهاد طاهری:

به فرهنگستان زبان و ادب فارسی رفتم برای دیدن استاد سعادت و عرض تسلیت. با دیدنم تمام‌قد از پشت میز برخاست و وقتی دست داد دیدم عینکش را برداشت. متوجه شدم می‌خواهد روبوسی کند. بی‌درنگ رویش را بوسیدم. خیلی مختصر و در چند جمله احساساتم را در غم درگذشت دخترشان بر زبان آوردم، بعد افزودم که مرگ در نظر من کریه‌ترین و زشت‌ترین پدیده‌ی عالم است. استاد سعادت هم ضمن تأیید گفته‌هایم، خیلی آرام و شمرده گفت: هر موجودی سرانجام روزی به فنا خواهد رسید. قاعدۀ طبیعت هم بر این نهاده شده است که نسل‌های جدید، انقراض و نابودی نسل‌های گذشته را شاهد باشند؛ اما من از این غمگین هستم و شکایت دارم که چرا باید شاهد مرگ و نابودی فرزندم باشم. قاعدۀ طبیعت این بود که فرزندم مرگ و نیستی‌ام را ببیند.
امروز در حین گفت‌وگو‌، استاد سعادت دو بار به فلسفۀ حیات و مرگ اشاره کردند و دو رباعی مشهور خیام را خواندند:

آنان که محیط فضل و آداب شدند
در جمع کمال شمع اصحاب شدند
ره زین شب تاریک نبردند برون
گفتند فسانه‌ای و در خواب شدند

گر آمدنم به خود بُدی نامدمی
ور نیز شدن به من بُدی کی شدمی
به زان نبُدی که اندرین دیر خراب
نه آمدمی، نه شدمی، نه بُدمی
https://rizy.ir/QEz
آنان که محیط فضل و آداب شدند
در کشف علوم شمع اصحاب شدند
ره زین شب تاریک نبردند برون
گفتند فسانه‌ای و در خواب شدند
#خیام
▫️یکی از معدود منابع کهنی که در آن نامی و یادی از خیام به میان آمده، کتاب چهار مقاله تألیف عروضی سمرقندی است. نویسنده در این کتاب از دیدار خود با خیام در سال ۵۰۶ هجری خبر داده و می‌گوید که در آن دیدار از وی شنیده است که گفته: پس از مرگ، گور من پوشیده از گُل باشد:

در سرای امیر ابو سعد جره، خواجه امام عمر خیامی و خواجه امام مظفر اسفزاری نزول کرده بودند، و من بدان خدمت پیوسته بودم. در میان مجلس عشرت، از حجةالحق عمر شنیدم که او گفت: «گور من در موضعی باشد که هر بهاری شمال (نسیم) بر من گل افشان می‌کند.»
چون در سنه‌ی ثلاثین بنشابور رسیدم، چند سال بود تا آن بزرگ روی در نقاب خاک کشیده بود، و عالم سفلی از او یتیم مانده و او را بر من حق استادی بود. آدینه‌ای به زیارت او رفتم و یکی را با خود ببردم که خاک او به من نماید. در پایین دیوارِ باغی، خاک او دیدم نهاده، و درختان امرود (گلابی) و زردآلو سر از باغ بیرون کرده، و چندان برگ شکوفه بر خاک او ریخته بود که خاک او در زیر گُل پنهان شده بود، و مرا یاد آمد آن حکایت که به شهر بلخ از او شنیده بودم. گریه بر من افتاد که در بسیط عالم و اقطار ربع مسکون او را هیچ جای نظیری نمی‌دیدم.
یاران موافق همه از دست شدند
در پای اجل یکان یکان پست شدند
خوردیم ز یک شراب در مجلس عمر
دُوری دو سه پیشتر ز ما مست شدند
#خیام
▪️جستجو در رباعیات خیام نشان می‌دهد که مضمون خوش باشی و به شادی گذراندن جهان بیش از دیگر مضامین در آنها به کار رفته است. پس از آن مضمون مرگ و نیستی قرار دارد که در بسیاری از رباعیات خیام با تعابیر و تصاویر آشنایی مانند تبدیل شدن انسان به کوزه مورد توجه قرار گرفته است. اما دلیل قرار گرفتن این دو مضمون در کنار یکدیگر به این جهت است که مرگ، همواره یادآور این واقعیت انکارناپذیر است که فرصت ما برای زندگی محدود بوده و نباید با غم خوردن همین فرصت کوتاه و تکرارناپذیر را از دست بدهیم، بلکه باید آن را با خوشی و شادی بگذرانیم و پیش از وزیدن «باد اجل» کام خود را از جهان بستانیم:

با سروقدی تازه‌تر از خرمن گل
از دست مده جام می و دامن گل
ز آن پیش که ناگه شود از باد اجل
پیراهن عمر ما چو پیراهن گل
#خیام
هنگام صبوح ای صنم فرخ پی
بر ساز ترانه‌ای و پیش آور می
کافکند به خاک در هزاران جم و کی
این آمدن تیر مه و رفتن دی
#خیام
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🖤 درگذشت خسرو آواز ایران، استاد محمدرضا شجریان، تسلیت باد.
🔸در رباعیات خیام شاد زیستن و لذت بردن از زندگی یک مضمون اصلی شمرده می‌شود و مصداق آن، چنان که مشهور است، نوشیدن شراب است، گویی که نزد وی تنها راه شاد زیستن و لذت بردن از زندگی همین یک کار است؛ ولی چنین نیست و در رباعیات خیام مصادیق و نمونه‌های دیگری نیز وجود دارد که با انجام آن می‌توان از تلخی و از سنگینی بار زندگی کاست، از جمله پناه بردن به دامن طبیعت یا عشق ورزیدن به دیگری. بنابراین فروکاستن خوشباشی در رباعیات خیام و محدود کردن آن به نوشیدن شراب، شرط انصاف و تحقیق نبوده و نباید از سفارش به عشق ورزیدن که شرط اساسی برای داشتن یک زندگی شاد و کام آسوده است، غافل بود:

نتوان دل شاد را به غم فرسودن
وقت خوش خود به سنگ محنت سودن
کس غیب چه داند که چه خواهد بودن
می باید و معشوق و به کام آسودن
#خیام
Forwarded from سخنرانی‌ها
🔊فایل صوتی

علی غفارپور

- نقدی بر سخنرانی میرحسن ولوی با عنوان تفاوت است میان خیام ریاضی دان و خیام شاعر اینجا


.
🆔 @sokhanranihaa
🆑کانال سخنرانی ها
🌹
هر سبزه که بر کنار جویی رُسته است
گویی ز لب فرشته‌خویی رُسته است
پا بر سر سبزه تا به خواری ننهی
کان سبزه ز خاک ماهرویی رُسته است
#خیام
🔸شاید بسیاری نام غزاله علیزاده را نشنیده باشند. زن جوانی که در یکی از روزهای اردیبهشت ۱۳۷۵ در میان درختان جنگلی مه‌آلود در جواهر دهِ رامسر خود را حلق‌آویز کرد. نویسنده‌ای که گویا زندگی برای او از «کابوس و رویا» خالی شده بود. زیرا خودکشی به سراغ کسانی می‌رود که دنیای آنان جذابیت خود را از دست داده و به قول آلبر کامو عاری از اوهام و نور شده است. مانند خودکشی اخیر تعدادی از نوجوانان کشور ما بخاطر فقر و نداری و یا انسان‌هایی که معنای شایسته‌ای برای زندگی نمی‌یابند. برای این گروه نیز جهان جذابیت خود را از دست داده و مانند خیام شاخ امید آنان بی‌برگ‌وبار شده است. به همین جهت، بودن برای آنان تبدیل به زیستن در زندانی تنگ شده، پیوسته در آرزوی رهایی از آن بسر می‌برند:

بر شاخ امید اگر بری یافتمی
هم رشتۀ خویش را سری یافتمی
تا چند ز تنگنای زندان وجود
ای کاش سوی عدم دری یافتمی
#خیام
▫️
فراموش می‌شوی
گویی که هرگز نبوده‌ای
مانند مرگ یک پرنده
مانند یک کنیسۀ متروکه فراموش می‌شوی
مثل عشق یک رهگذر
و مانند یک گل در شب
فراموش می‌شوی

#محمود‌_درویش
#اشعار_خیامانه
▫️
🔺 یکی از آثار استاد عباس معیّری با حال و هوای رباعیات خیام

استاد عباس معیّری، نقاش و نگارگر و از شاگردان ممتاز استاد حسین بهزاد، پس از سالها فعالیت هنری درخشان در داخل و خارج از کشور، روز شنبه سه آبان در سن ۸۱ سالگی درگذشت.
🔹جی دی سالینجر (۱۹۱۹ - ۲۰۱۰) نویسندۀ آمریکایی و خالق رُمان معروف ناطور دشت، در اوج شهرت، ناگهان از مردم فاصله گرفت و پنجاه سال از باقی ماندۀ عمر خود را در یک شهر کوچک و در یک مزرعۀ وسیع و سرسبز بسر برد. هیچ کس دلیل این کار سالینجر را نمی‌داند. شاید دلیل او همان دیالوگی باشد که از زبان هولدن، شخصیت اصلی داستان ناطور دشت گفته بود: «بروم با پولی كه خودم به دست آورده بودم برای خودم جایی یك كلبۀ كوچک بسازم و باقی عمرم را آنجا بگذرانم و با هیچ كس حرف‌های احمقانۀ لعنتی نزنم.»
در هر صورت، تصمیم سالینجر برای تنها زیستن، او را به خیام نزدیک می‌کند، زیرا خیام نیز آن گونه که بیهقی او را توصیف کرده است دارای خویی تند بوده و از تعلیم و تدریس خودداری می‌کرده. برخی از رباعیات منسوب به خیام، این روایت بیهقی را تأیید می‌کند:

کم کن طمع از جهان و می‌زی خرسند
و ز نیک و بد زمانه بگسل پیوند
خوش باش چنان که هست کاین دور فلک
هم بگذرد و نماند این روزی چند
▫️
🔹مشاهدۀ ریختن برگها در فصل پاییز، در این روزهای سیاه کرونایی، تصویر آشنایی است. این تصویر غم‌انگیز در عین حال به ما هشدار می‌دهد که باید آرزوها و نیازهای خود را کوتاه و کوچک کنیم. این کار یعنی کوتاه و کوچک کردن آرزوها و نیازها سبب می‌شود که از بلندپروازی دست برداشته و از آنچه در اختیار داریم لذت ببریم، فارغ از این که در گذشته چه بر سر ما آمده و یا در آینده چه پیش خواهد آمد:

از آمده‌ها زرد مکن چهرۀ خویش
وز نامده‌ها آب مکن زهرۀ خویش
برگیر ز عمر بی بدل بهرۀ خویش
ز آن پیش که دهر برکشد دهرۀ خویش
#خیام

* دهره: داس، دشنه
▫️
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
کس مشکل اسرار فلک را نگشاد
کس یک قدم از نهاد بیرون ننهاد
چون درنگری ز مبتدی تا استاد
عجزی است به دست هر که از مادر زاد
#خیام