حمیدرضا جلائی‌پور (جامعه‌شناس)
5.25K subscribers
3.31K photos
1.18K videos
189 files
3.02K links
نوشته‌هایی درباره‌ی جامعه‌ی سیاسی ایران و غیره.
🍀 نقد و نظر خود را درباره‌ی مطالبی که این‌جا منتشر می‌شود می‌توانید از طریق این نشانی با نگارنده در میان بگذارید:
@hamidrezajalaeipour
Download Telegram
در حاشیه ی بی توجهی فضای روشنفکری به بازخوانی واقعه ی پانزدهم خرداد ۱۳۴۲

نویسنده: حمیدرضا عابدیان
۱. پانزده خرداد ۱۳۴۲ نقطه ی عطفی در تاریخ معاصر است نه از آنرو که در پیوند با انقلاب ۱۳۵۷ قرار دارد بل از این زاویه که «صدایی» را وارد صحنه ی سیاست در ایران می کند که پیش از آن شنیده نمی شده است. این صدا، صدای فرودستان و محرومان بود. پیش از آن، البته مصدق توانسته بود تا مولفه ای به نام «مردم» را در کنار سایر مولفه ها، وارد سپهر سیاسی ایران کند اما غالبا این «طبقه ی متوسط» بود که به این فراخوان، واکنش نشان می داد. توده های محروم ، همچنان برکنار ایستاده بودند اگر نگوییم که گاه و بی گاه ، مورد سوء استفاده مخالفان نهضت نیز قرار می گرفتند.

۲. اگر طبقه ی متوسط نحیف ایران در آن سالها، بتدریج در احزاب طبقه ی خود متشکل می شد که جبهه ی ملی، جامع آن احزاب بود، فرودستان و محرومان،همچنان حالت بی شکل و توده ای خود را حفظ می کردند و متاسفانه، روشنفکران و نخبگان، عموما خطر تداوم چنین وضعیتی را در نمی یافتند. احزاب چپ، چه سوسیالیست های جبهه ی ملی و چه مارکسیست های خارج از آن نیز عملا از جذب این نیروهای تازه وارد ناتوان بودند.در چنین شرایطی، این روحانیت بود که با آن پایگاه عمیق تاریخی خود ، می رفت تا به سخنگوی بلامنازع این نیروهای تازه به میدان آمده بدل شود.

۳. عدم جذب این نیروها توسط احزاب موجود، صرفا ناشی از «ناتوانی» نبود. در مواردی این وضعیت ناشی از عدم درک اهمیت موضوع بود که به نوبه ی خود در شناخت غیر دقیق جامعه ی ایرانی ریشه داشت. پانزدهم خرداد ۴۲ به خوبی سردرگمی و عدم اجماع روشنفکران و نخبگان را در برابر این نیروهای عظیم اجتماعی نشان می دهد. رویدادی که در آن روزگار، به یکی از دلایل تضعیف جبهه ی ملی دوم بدل شد.

۴. دکتر شاهپور بختیار در کتاب یکرنگی که نسخه ی اولیه ی آن به زبان فرانسوی نوشته شده و به نحو چشمگیری، حساسیت های مخاطب فرانسوی خود را در نظر گرفته است، مواجهه ی جبهه ی ملی با این رویداد را چنین گزارش می کند: « در سال ۱۹۶۳(خرداد۴۲) جبهه ی ملی از جنبش خمینی پشتیبانی نکرد.در این تصمیم گیری من نقش داشتم.به هیچ قیمت نمی خواستم خود را با شیوه ی تفکری مرتبط سازم که با پیشرفت و تحولی که ما تحسینش می کردیم، عناد داشت: زمین بیشتر برای کشاورزان، حقوق بیشتر برای زنان. با چهار رأی در مقابل سه رأی تصمیم گرفتیم که از خمینی به هیچ عنوان پشتیبانی نکنیم. ص ۸۱ ، ترجمه مهشید امیرشاهی »

۵. دکتر غلامحسین صدیقی اما در این فقره، دقیقا در مقابل دکتر بختیار قرار داد. او می نویسد: « در خرداد ۱۳۴۳ در بازداشتگاه قزل قلعه، چند روز پس از واقعه ی فجیع پانزده خرداد، با پیشنهاد جناب آقای مهندس بازرگان و قبول اصولی نگارنده و موافقت بعدی جناب آقای دکتر یدالله سحابی و جناب آقای داریوش فروهر و جناب آقای علی اردلان و جناب اقای حسین شاه حسینی و آقایان ابراهیم کریم آبادی و دکتر یوسف جلالی موسوی و ابوالفضل قاسمی و شادروان سیدمحمدعلی کشاورز صدر و عده ای دیگر، جمعا ۲۳ تن، قرار شد با اخباری که جسته و گریخته به ما رسیده بود، در نامه ای به عمل حکومت اعتراض کرده، آن را بر وفق اصول قانون اساسی و بر اساس موازین اخلاقی محکوم سازیم.همه می دانند که اگر من در جمع مذکور ، اول کس در اخذ تصمیم نبودم - چنانکه گذشت فکر دهنده جناب مهندس بازرگان بود- از موثرترین آنان بودم و در پی مخالفتی که همانجا در تصویب این امر از جانب چند تن روی داد، پس از رهایی از بازداشتگاه، با اعلام رسمی، از جبهه ی ملی دوم که بنابر خواهش مکرر جناب آقای داریوش فروهر (و همفکری بعدی جناب آقای الهیار صالح که بوسیله ی آقایان فروهر و کریم آبادی در کاشان حاصل آمده بود) در تاریخ ۲۲ تیر ۱۳۳۹ تاسیس کرده بودم، کناره گیری کردم.»

۶. هرچند مهندس بازرگان و جمعی از همفکران او، در آغاز دهه ی چهل، با تیز بینی، دست به تاسیس نهضت آزادی زده بودند که مولفه ی مذهب را نیز در تعریف خود لحاظ می کرد و از این منظر می توانست بدلیل اشتراکات هویتی، پایگاهی برای نیروهای جدیدالورود سپهر سیاسی ایران باشد، لیکن در ادامه و از بخت بد، نهضت نیز کماکان مجمعی نخبه گرایانه باقی ماند تا توده های مردم فرودست، کماکان از داشتن تشکیلاتی متناسب با نیازها و اعتقادات خود محروم بمانند. طرفه آنکه خلاء چنین سازمان و تشکیلاتی ، هنوز نیز در جامعه ی ایران مشاهده می شود. سازمانی که علاوه بر «اسلامی» بودن - که یکی از پایه های هویتی ایران است- در کنار تلاش برای گسترش آزای و دموکراسی، فقر زدایی و بسط عدالت را نیز نه صرفا به عنوان یک شعار که در قالب یک برنامه در دستور کار خود داشته باشد. فقدان چنین سازمانی به زعم نگارنده، یکی از کانون های پر خطر برای جامعه ی ایرانی ست که آن را با خطر توامان «پوپولیسم» و «بنیادگرایی» مواجه ساخته است.
@hamidrezajalaeipoor
Forwarded from اتچ بات
#ایران می‌توانست - مطابق متن #برجام - خروج آمریکا از توافق را مبنای توقف تعهدات خود قرار دهد. چنین کاری نکرد! پس دولت‌های غربی بهتر است با فرمان جدید رهبر مبنی بر ایجاد آمادگی لازم برای رسیدن به ۱۹۰ هزار سو - که باز همچنان در چارچوب برجام است - با کمی تواضع برخورد کنند!
🅱 @barjamirani
Forwarded from حمید (Hamid Reza Jalaeipour)
به خاطر تناسب با زمینه و زمانه‌ای که در آن به سر می‌بریم(۱)👇
...................................................................................

پند پیر تاریخ


نوشته زیر را پیر فرزانه روزگار استاد محمدعلی موحد نوشته است. در آذر ۱۳۹۳. همان ایام در بخارا نقل کردمش. فکر نمی‌کردم به این زودی روزی بیاید که دوباره باید آن را نقل کنم. ولی خب کسی راز مرا داند که از این سو به آن سویم بگرداند و شب شط علیلی بود... و...

پند حکیم محض صواب‌ست و عین خیر
فرخنده آن‌کسی که به سمع رضا شنید

«تاریخ آدمی‌زاد عرصه مبارزه و ناوردگاه نفسانیت و عقلانیت است و این مصافی است که از ازل تا ابد ادامه دارد. پیر تاریخ در هرعرصه و زمان پندی دیگر می‌دهد. از تاریخ عصر ما این پندها را می‌توان آموخت:

۱.رویدادها معمولاً برآمده از یک علت واحد نیستند.علل متعدد دست به دست هم می‌دهند تا رویدادی پدیدآید و چه بسا انگیزه‌های متخالف و ناهمگون در پدیدآوردن رویدادی واحد سهیم‌می‌شوند.

۲.اقدامات دولتها چه بسا نتایج ناخواسته‌ای بارمی‌آورد که ابداً در مخیّله طراحان آن نمی‌گنجید. چرخ حوادث که در حرکت افتاد غالباً در مسیری می‌افتد که هیچ کس چنان نمی‌خواست.

۳.شعارها در ابتدای کار برای تحریک توده‌ها مؤثرمی‌افتند اما دیری نمی‌گذرد که فضای سیاسی را مسخّر خود می سازند و فضای شعارزده، دوراندیشی و حزم و احتیاط را برنمی‌تابد و راه بر عقلانیت و اعتدال می‌بندد.

۴.مسئولیت اقدامات و اعمال و هزینه خطاهای بازیگران سیاسی که به قهرمانان ملّی تبدیل می‌شوند، برعهده ملت‌ها می‌افتد... پس نخست موعظت پیر تاریخ بر مردم زمان ما این است که بازیگران عرصه سیاست را، هرچه هم عزیز و محبوب باشند، در مهار خود نگه‌دارند و از بلندپروازی‌های ناسنجیده آنان جلوگیری کنند.

۵.زمانه ما هیچ کشوری را اجازه نمی دهد که حساب خود را از دیگران به‌کلی جداسازد و در انزوای مطلق به سر برد. ارتباطات لاجرم با برخوردها و اختلافها توأم می‌شود و در حل و فصل اختلافات، حقانیت و عدالت نیست که حرف آخر را می‌زند» (یادگذشته و اندیشه اینده،تهران،۱۳۹۴، ص۲۰).

پی‌نوشت

۱- این متن را از کانال میلاد عظیمی برداشته‌ام.( ‏https://t.me/n00re30yah)
@hamidrezajalaeipoor
مسیح علینژاد و نژادپرستی چپ غربی

✍🏻 احسان منصوری

🔹روزنامه گاردین رپورتاژ آگهی عجیبی در تمجید از کتاب مسیح علینژاد منتشر کرده، مملو از دروغ‌های شاخدار. علینژاد خود را زندانی سیاسی نامیده و مدعی شده از ۷ سالگی علیه حجاب اجباری مبارزه کرده. او می‌گوید در ایران پس از انقلاب ریش گذاشتن و پوشیدن چادر مشکی اجباری بوده است.

🔸گاردین روزنامه چپ و لیبرال اروپایی ست. اما از جذبه برتری تمدنی (و در واقع برتری نژادی) که از قصه علینژاد احساس می‌کند نمی‌تواند بگذرد. گیرم که مانند فاکس نیوز مدافع حمله نظامی به ایران نباشد. اما درجایگاه روزنامه چپگرای جهان متمدن، از مبارزه دخترکِ روستاییِ غربی شده ذوق زده می‌شود.
علینژاد راه رشد در رسانه غربی را خوب می‌شناسد و خودش را به عنوان محصول به رسانه می‌فروشد: تصویر یک قربانی که حالا نماینده قربانی‌های دیگر شده.

🔹پیشتر نوینسدگانی مانند اسد‌ بیگ نقدهای درخشانی درباره برکشیدن ملاله یوسف‌زی در غرب نوشته بودند که عینا درباره علینژاد قابل انطباق است. دختر روستایی که در خانواده‌ای مذهبی و جغرافیایی بدوی به دنیا آمده و تحت سلطه حاکمان متحجر محبوس بوده. حالا پایش به غرب، این تنها جزیره تمدن، رسیده و موهایش را در باد رها کرده. او می‌خواهد باقی دختران روستا را از دست مردانی وحشی نجات دهد تا آن‌ها هم باد را در موهایشان احساس کنند.

🔸شوهای علینژاد همان چیزی ست که غرب برای ارضای نژادپرستی و مشروع سازی مداخلاتش در شرق نیاز دارد؛ آنها باید به شرق بیایند تا زنان مظلوم این سرزمین‌ها را از دست مردان عقب مانده‌شان و حکومت‌های متحجرشان نجات دهند. درست در این لحظه ست که حجاب تبدیل به اسلحه می‌شود. اسلحه‌ای تبلیغاتی.
علینژاد در کتابش می‌گوید “من موهای زیادی داشتم، صدای بلندی داشتم، من برای آنها زیادی زن بودم” و در ادامه زنان ایران را "گروگان" می‌نامد. این همان تکنیک استفاده از جاذبه زنانه در آگهی‌های بازرگانی ست. آگهی بازرگانی که پیروزمندانه و مفتخرانه می‌گوید ما با فشار بر ایران داریم این زنان گروگان را آزاد می‌کنیم.

🔹علینژاد از سوئد تا بلژیک و از انگلستان تا آمریکا در سفر است و سیاستمداران را با این اسلحه تحت فشار می‌گذارد تا به ایران نروند و با ایران مراوده نکنند. چرا که زنان بسیاری منتظر کمک غربی‌های متمدن برای از سر برداشتن حجاب اند. و برداشتن حجاب همانا و سعادت زن ایرانی همان.
آنچه که رسانه غربی بازگو نمی‌کند، صدها هزار زن ایرانی‌اند که در اثر تحریم‌ها و فشارهای خارجی، در تغذیه، بهداشت، تحصیل و همه شاخص‌های زندگی‌شان آسیب دیده‌اند. غرب در حالی به حمایت خود از کمپین علینژاد می‌بالد که ۴۰ میلیون زن ایرانی را تحریم تمام عیار اقتصادی کرده بود.

🔸موهای رها شده در بادِ علینژاد، تصویر آن زن بیمار که دسترسی به دارو ندارد، یا آن دختر تحصیل‌کرده که شغلش در اثر تحریم از بین رفته را محو می‌کند. آن زنی سوژه رسانه غربی باید بشود که تایید کننده برتری تمدنی و اخلاقی آنها باشد. تصویری که به فشار و حتی جنگ علیه ایران مشروعیت بدهد.
این الگوی کلاسیک استعماری ست. اروپایی‌ها وقتی آمریکای جنوبی، هند یا آفریقا را غارت می‌کردند، خود را مشغول «متمدن کردن» جوامع بدوی می‌دانستند. حالا هم از فاکس نیوز تا گاردین، رابطه غرب با شرق را به مثابه رابطه «متمدن» و «بربر» نمایش می‌دهند. نه آنچنان که باید مانند «متجاوز» و «قربانی».

🔹علینژاد یک پروژه است. با حمایت و پول مستقیم رسانه دولت ترامپ (صدای آمریکا)، لابی سلطنت‌طلب‌ها (من‌وتو) و لابی اسرائیل (یو ان واچ). وقتی ترامپ نمی‌تواند کشورهایی مانند سوئد و بلژیک را وادار به قطع رابطه با ایران بکند، علینژاد به آن کشور‌ها می‌رود و اسلحه حجاب را بر پیشانی سیاستمدارانشان می‌گذارد.
در پارلمان سوئد سیاستمداران این کشور را مواخذه می‌کند که وقتی در ایران حجاب داشتید به زن ایرانی پشت کردید.
اینگونه علینژاد تلاش می‌کند معدود ارتباطات اقتصادی ایران را تحت الشعاع حجاب قراردهد. درست مانند لابی «اتحاد علیه ایران هسته‌ای» که تمام شرکت‌های غربی برای معامله با ایران تحت فشار می‌گذارد.

🔸موسسه «یو ان واچ» (لابی اسرائیل در شورای حقوق بشر) و عده‌ای از سیاستمداران ضد اسلامی مبلغان و حامیان او هستند.
حاصل کار علینژاد روشن است. غرب هیچ کمکی به بهبود وضع حجاب نخواهد کرد اما با قطع رابطه، اعمال تحریم و فشار همه جانبه به زندگی ۴۰ میلیون زن ایرانی آسیب خواهد زد.
این آسیب نه تنها شاخص‌های زندگی زنان ایرانی را شدیدا کاهش می‌دهد بلکه تلاش ۴۰ ساله آنها برای رفع حجاب اجباری را مختل می‌کند.
هرقدر که حجاب به مثابه اسلحه‌ای علیه امنیت ایران به کار رود، مقاومت حکومت و شدت عملش در برابر جنبش مبارزه با حجاب اجباری نیز افزایش خواهد یافت.

به ایران ما بپیوندید @iranmaa

https://ibb.co/nkNzNo
حمیدرضا جلائی‌پور (جامعه‌شناس)
مسیح علینژاد و نژادپرستی چپ غربی ✍🏻 احسان منصوری 🔹روزنامه گاردین رپورتاژ آگهی عجیبی در تمجید از کتاب مسیح علینژاد منتشر کرده، مملو از دروغ‌های شاخدار. علینژاد خود را زندانی سیاسی نامیده و مدعی شده از ۷ سالگی علیه حجاب اجباری مبارزه کرده. او می‌گوید در…
دوستان

من به دو دلیل نوشته احسان منصوری را در نقد اقدامات ضدملی خانم علینژاد در اروپا به اشتراک گذاشتم.

۱- یکی به این دلیل که نویسنده خوب نکته سنجی کرده بود. یک یادداشت «انتقادی» به معنای فنی کلمه نوشته بود. یعنی از مخاطبین خود لعنت را می‌پذیرد ولی دست اقدامات به ظاهر قشنگ و ضد حکومت علینژاد را در اروپا رو می‌کند.

۲- نکته دوم اینکه احسان منصوری (بعنوان دانشجوی فعال پلی‌تکنیک) در دوره احمدی‌نژاد ضربات مهلکی از دولت موازی خورده بود👇 و هنوز هم می‌خورد. ولی به رغم این او در دفاع از «منافع ملی» نقد خود را انجام می‌دهد.

به نظر من حضور امثال منصوری ها است که آینده ایران را از خطرات ضدملی محفوظ نگه می‌دارد.
@hamidrezajalaeipoor
احسان منصوری (وسط) در حال انتقال از زندان به دادگاه (سال ۸۶)
@hamidrezajalaeipoor
اهمیت نامه سه قدرت اروپایی و «سرویس اقدام خارجی» اتحادیه به آمریکا.👆
Forwarded from BBCPersian
🔹آلمان، بریتانیا و فرانسه خواهان معافیت از تحریم‌های آمریکا علیه ایران شدند

🔺اتحادیه اروپا و دولت‌های آلمان، بریتانیا و فرانسه این درخواست را در نامه‌ای به تاریخ ۴ ژوئن خطاب به استیو منوچین، وزیر دارایی، و مایک پومپئو، وزیر خارجه آمریکا مطرح کرده‌اند. متن این نامه امروز (دو روز پس از تاریخ نامه) منتشر شده است.

🔺اروپایی‌ها در این نامه خطاب به مقام‌های آمریکایی نوشته‌اند: "ما به عنوان متحدان آمریکا انتظار داریم که ایالات متحده از اقدامی که امنیت اروپا را به خطر می‌اندازد خودداری کند."

⚡️جزئیات بیشتر در Instant View⬇️

https://bbc.in/2JhSU9q
@bbcpersian
درباره تدریس زبان های بومی در ایران؟

(در حاشیه بی دقتی یک نماینده مجلس)

ماریا بهمن‌پور (۱)

بله، به زیور قلم آراستن هر سخنی مایه پایداری آن است، اما اگر ۱۵۰ زبان بومی ایران، سده ها زنده مانده اند، از راه آموزش نوشتاری نبوده، بلکه ادبیات‌شفاهی و موسیقی‌فولکلور عامل آن بوده است.

تصمیم غیرکارشناسی مسولان، نتیجه اش این شده که بدون توجه به توان نوشتاری و قابلیت ادبی زبان های محلی ایران (که عزیزند و قابل احترام) و نیز بدون توجه به متن صریح قانون‌اساسی، برخی نمایندگان مجلس مطالبه《تدریس به زبان مادری》را پررنگ کنند.

درحالیکه باتوجه به نیاز روز و حجم مطالبی که نوجوانان باید فراگیرند، توان اندک زبان های محلی در ارایه ادبیات و متون نوشتاری، و نیز کم‌توجهی مردم آن مناطق برای یادگیری نوشتاری زبان های بومی، این شعار داده نمی شد؛ اگر در آغاز، کارشناسان خبره به بررسی دقیق مساله می پرداختند و نه صرفا تکرار نسخه های دیکته شده سازمان یونسکو که شکست خوردنشان در کشورهای شرق ایران (پاکستان، هند و افغانستان) آشکار است، و حداقل آسیب شان این بوده است که انسجام_ملی کشورها را کمرنگ و ادبیات ملی آن ها را تضعیف کند.

پرسشی که گویا این دسته از دولتمردان از خود نپرسیده اند آن است که مگر زبان های محلی ایران در سده های طولانی که از زنده بودنشان گذشته است، با کمک ادبیات مکتوب، حفظ شده اند؟ پاسخ این است که بیشترین دلیل مانایی و پایایی زبان های محلی در ایران، پس از سده ها یورش بیگانگان و رسمی بودن زبان فارسی به عنوان زبان دیوانی و نوشتاری کشور، انتقال سینه به سینه ادبیات محلی به شکل شفاهی و در قالب موسیقی فولکلور/محلی/ مقامی، قصه و نمایش خوانی و لالایی‌های محلی بوده است.

مسولان اگر نگران حفظ زبان های محلی ایران هستند، شیوه کارامد و شفاهی گذشتگان در نگاهبانی اندوخته زبانی گویش های محلی، یعنی قصه گویی و موسیقی بومی، را پیش گیرند، تا بار سنگین جدیدی بر دوش آموزش و پرورش ما نیاید. حتا می توان آموزش ادبیات_محلی را به عنوان درس اختیاری در مدارس با تلفیق روش نوشتاری و روش شفاهی پی گرفت.

در دورانی که کودکان و نوجوانان درجهان پیشرفته در پی یادگیری زبان های علمی روز هستند، بجای تمرکز دادن آن ها بر یادگیری درست زبان مشترک فارسی (که آموزش آن هنوز در مدارس ضعیف است)و نیز آموختن یک زبان بین المللی برای ارتباط با جهان، با طرح مسایلی چون آموزش ادبیات محلی، آن ها را به بیراهه نبریم.

مساله دیگر اینکه پس از بیان لزوم آموزش زبان های محلی از تریبون های رسمی و برخی نمایندگان مجلس، این مجال بوجود آمد که در ۵سال گذشته، کانون های قوم‌گرایی به این بهانه فعالتر شوند و برنامه منسجمی برای سوءاستفاده از این شعار پیش ببرند، تا جایی که صدیف_بدری(نماینده ای که مستقل وارد مجلس شده) اصل۱۵ قانون را تحریف کرد.

اصل۱۵ میگوید:《تدریس ادبیات محلی》به عنوان واحدی درسی در کنار دیگر دروس در هر منطقه مجاز است. اما رهبران قوم‌گرا به ویژه در مناطق ترک_زبان، جمله جعلی و ضد_منافع_ملی《تدریس به زبان مادری》را با شیطنت بسیار به جای اصل ۱۵ قانون تبلیغ می کنند، با این هدف که آموزش در مدارس این مناطق کلا به زبان ترکی باشد و جایگزین زبان ملی کشور، فارسی شود.

آیا این برنامه در راستای تضعیف زبان‌ مشترک و ملی ایرانیان، از بین بردن همبستگی‌ملی و زمینه سازی برای اجرای نقشه سیاه جدایی افکنی در ایران نیست؟ زبان فارسی از ارکان اساسی همبستگی‌ملی ایرانیان است و ابزار ارتباط و اتصال ۸۰ میلیون ایرانی در درون مرزهای ایران، و پتانسیل بهره برداری در بیرون از مرزهای ایران را هم دارد برای پیوند میلیون ها فارسی زبان افغانستان، تاجیکستان، ازبکستان ، پاکستان، عراق، ترکیه، باکو و حتا بحرین.

در این ۲ سال که از به اصطلاح عملی کردن این طرح گذشته است، روشن شد که ناکارآمد است، چون در آذربایجان واحدهای درسی اختیاری آموزش زبان ترکی و در بلوچستان هم زبان بلوچی ارائه شد و باکم استقبالی روبرو شد و عملا تعطیل شد. به بیان دیگر وظیف اصلی دولت آموزش زبان اصلی و فارسی است و این جامعه مدنی است که شایسته است که زبان مادری خود دفاع کند. «حفظ و نگهداری زبان های محلی ایران" بیش از هرچیز وظیفه مردم و جامعه مدنی است.

درحالیکه ۱۵۰ زبان بومی در ایران داریم لذا نیاز به راهبردی پخته و عملی داریم. اگر از ابتدا مساله با کارشناسی، واقع‌نگری و با آینده نگری بررسی می شد، اکنون پس از ۵سال دارای برنامه ای بهینه، بومی و همراستا با منافع‌ملی بودیم که پاسداری زبان های محلی را با روشی کارا و اثربخش به پیش ببرد و دچار آسیب قوم گرایی نکند.

پی‌نوشت
۱-سرکار خانم ماریا بهمن‌پور، نویسنده و کارشناس امور مربوط به فرهنگ ملی است. با سپاس از ایشان که لطف کردند پیرو یادداشت‌های قبلی درباره زبان مادری نوشته فوق را به این کانال ارسال کردند.
@hamidrezajalaeipoor
درباره زبان مادری

حسین نوری‌نیا (پیمایشگر و دانشجوی دکتری جامعه‌شناسی از دانشگاه تهران)

به نظرم شایسته است به چند نكته توجه داشت.
اول ـ نكته به جا و به حق ماریا بهمن‌‌پور درباره متن ماده 15 قانون اساسي است كه به تدريس ادبيات محلي اشاره كرده نه تدريس زبان محلي. بويژه آن كه بعد از اشاره به ادبيات آنها(قومي و محلي، و مي‌دانيم كه مقصود از قومي، از نظر قانون‌گذار زبان اديان موجود در ايران است)، از زبان فارسي ياد كرده است. يعني گفته تدريس ادبيات آنها در كنار زبان فارسي و نگفته تدريس زبان آنها در كنار زبان فارسي. به نظرم قانون‌گذار در آن زمان شناخت دقيق‌تري از چند و چون زبان و ادبيات محلي داشته است، تا كساني كه اكنون بر مسند قانون‌گذاري نشسته‌اند.

دوم ـ وقتي از ادبيات محلي و بومی سخن مي‌رود، لزوما ادبيات به زبان محلي نيست. ادبيات محلي آميخته‌اي از متون گفتاري و نوشتاري است كه به زبان محلي و نيز فارسي توليد و شناخته شده است. به عنوان مثال شهريار كه شاعري آذري است، هم به زبان فارسي و هم به زبان تركي سروده است. از اين رو، در تدريس ادبيات محلي، بايد هم شعر تركي‌اش آموزش داده شود و هم شعر فارسي‌اش. نمي‌توان چشم بر توليد محلي بر اساس زبان معيار ايرانيان بست و آن‌ها را در ادبيات محلي نگنجاند. شهريار در كليت‌اش شهريار است، نه فقط آنچه به زبان تركي سروده است.

سوم ـ زبان محلي در ايران حتي در هر قوم، داراي يك معيار نيست و گويش‌هاي گوناگوني دارد. براي همين، ما متن مشخصي كه همه گويش‌ها را نمايندگي كند، نداريم. عدم توجه به اين موضوع، در تلاش براي تدريس زبان محلي دو اشكال ايجاد مي‌كند. اول آن كه برخي به دنبال زبان معيار ديگري مي‌گردند؛ مثلا به سراغ كردي و يا تركي جاي ديگر و آن سوي مرز مي‌روند، و دوم اين كه به فرض اگر اين كار را نكند و يكي از گويش‌ها را معيار قرار دهند، هم نقض غرض آموزش زبان محلي شده است و هم با سلطه يك گويش محلي، رفته رفته ديگر گويش‌ها تضعيف مي‌شود و روند به تاريخ سپردن آنها تسريع پيدا مي‌كند. ورود نظام اداري به آموزش زبان مادري، به جهت آن كه به دنبال تسهيل موضوع است و پيچيدگي‌هاي محلي را ناديده مي‌گيرد ـ حتي اگر بپذيريم اسير قوم‌گرايان هم نشوند كه اكنون در هر سازماني حضور دارند و نيات خود را پيش مي‌برند ـ ناتوان از حفظ سرمايه‌هاي بومي و محلي اقوام و گويش‌هاي مستتر در آن است. روند تاريخي حفظ زبان و ادبيات محلي اقوام ايراني تا كنون به نحوي بوده است كه اين زبان‌ها زنده پا بر جا مانده‌اند. همين روند را بايد تقويت كرد و از امكانات و تكنولوژي نوين براي ثبت و ضبط و ترويج آن سود جست و از اداري و سازماني كردن آن پرهيز كرد تا آسيبي نبينند.
@hamidrezajalaeipoor
نظر یکی از کاربران تبریز 👇درباره یادداشت جناب نوری نیا درباره زبان مادری (در کانال @hamidrezajalaeipoor)
...................................................................

من ناراحت شدم که در کانال یک جامعه شناس اصلاح طلب چنین مطلب بی پایه ای منتشر میشود. پس از سال ها نه تنها تلاشی برای درک موضوع و ارایه یک راه حل برای حل تهدید مطالبات اقوام پیدا نکرده اید که همچنان بدون اطلاع و اگاهی از فضای حاکم بر این جوامع به انتشار مطالب سطح پایین می پردازید. بی دلیل نیست که این همشهریان تندروی ما اگر بخواهند هوادارانشون رو از اصلاح طلبی ناامید کنند رجوع می کنند به جنابعالی و مواضعتون!

۱- کجا مقصود قانون گذار از زبان قومی، زبان ادیان بوده است؟! از کجا این کشف حقوقی صورت گرفت؟! اولا که متن قانون موجود است و نیاز به تفسیرهای من در آوردی نیست. ثانیا می توانیدمراجعه کنید به مذاکرات بررسی قانون اساسی! ثالثا مگر میشود در جامعه ای رسانه های ترکی زبان داشته باشیم ولی نویسنده و خواننده زبان ترکی را آموزش نبییند؟! نهایتا در نتیجه این محدودیت با وجود رسانه های بیشمار در ترکیه و جمهوری آذربایجان، اصطلاحات و ساختار ترکی استانبولی و باکویی وارد زبان ترکی تبریزی می شود! اثار فرهنگی، سیاسی این تغییر رو هم خودتون حدس بزنید!

۲- تدریس ادبیات نیازمند آشنای با زبان است! شما وقتی ادبیات فرانسه بخواهید بخوانید باید به زبان فرانسه آشنا و تاحدودی مسلط باشید.

۳- در بند دوم تلاش شده ادبیات محلی را به آثاری که به زبان فارسی توسط غیرفارس زبان ها منتشر شده بازتعریف نماید که روحیات نگارنده را به روشنی نشان می دهد! این که ریسمان به آسمان ببافیم ولی تن به آموزش و توجه به زبان های اقوام ندهیم!! با تعریف دوستمان اصل ۱۵ دارد در بهترین حالت اجرایی می شود. ممنونم که ما را از جهالت در آوردند!

۳- همه زبان های جهان منحصر به یک گویش و یک لهجه مشخص و ثابت نیستند! آیا فارسی در کل ایران همشکل است؟ ولی برای اموزش زبان معمولا بر اساس برتری جمعیتی گویش ها، کمی ایرادات دستوری و ... زبان معیار انتخاب می گردد. اتفاقا باید به دوست نگارنده گفت که تا سالها قبل گویش برتر زبان ترکی آذربایجانی زبان مردم تبریز بوده است که متاسفانه به خاطر سیاست های نادرست آموزشی و فرهنگی با دست خود زبان مردم باکو را به ارزش رساندیم! در زبان کردی هم چنین است. همچنین به عرض جناب نوری‌نیا باید رساند که دستور زبان ترکی آذربایجانی بر مبنای گویش مناطق داخل ایران سالهاست که تدوین شده و موجود است و نیاز به نگرانی ندارد!

۴- این دوست جامعه شناس! فرموده اند همانطور که ادبیات و زبان های محلی ما در طول تاریخ خود را حفظ کرده اند الان هم همان شیوه را ادامه دهند! ایشان احتمالا اگر میخواستند تز پزشکی ارایه می کردند می گفتند نسل بشر در این هزاران سال با وجود سرطان و سکته و ... با استفاده از داروهای محلی و گیاهی حفظ شده است و نیاز به دانش پزشکی و داروسازی نیست!!

نهایتا تعریفی که من از جامعه شناس داشتم این بود که یک جامعه شناس باید با مطالعه و رصد جامعه، احوالات جامعه را بفهمند و برای توفیق جامعه راه حل ارایه کنند ولی گویا اخیرا مد شده جامعه شناس های ما می نشینند در خانه و گوشی دست می گیرند و علایق خودشان را به عنوان متون جامعه شناسانه ارایه می کنند! گاهی هم می زنن تو خط زبان شناسی که نتیجه اش میشه این متن سبک و بی اساس!

جناب جلایی پور یک سوال دیگر: چه شده است که در این ایام اخیر باز تمرکز کرده اید روی موضوع اقوام و زبان های قومی؟ با انچه از نتایج نظریات شما در مناطق غیرفارسی زبان ایران دیده ام، خدا به دادمان برسد!! امیدوارم پاس های شما راه به دروازه نبرد!
پاسخ جلائی‌پور به نقد کاربر تبریزی 👆به نوشته نوری نیا👇
...........................................................................................

▪️حتما نوشته شما را برای پاسخگویی برای جناب نوری نیا می‌فرستم.

▪️اگر شما هم مطلبتان را ادیت کنید و برای نشر برای من بفرستید، اقدام می‌کنم.

▪️متاسفانه من شما را از نزدیک نمی شناسم و با شما کار نکرده‌ام. لذا نمی توانم نسنجیده شما را به سخره بگیرم.

▪️برخلاف نظر شما جناب نوری نیا را می شناسم یک پژوهشگری نیست که در خانه بنشیند و گوشی دست بگیرد و علائق خودش را به عنوان جامعه شناس ارائه کند! که این ارزیابی سستی است که انجام دادید.

▪️نوری نیا سالها است که میدانی پیمایش انجام می‌دهد و یک اصلاح‌طلب بی ادعا است. او یادداشت کانال من را خوانده بود و از سر نگرانی و با تواضع یک متن را برای معلمش نوشت، منهم دیدم یادداشت خوبی است و در کانال خودم گذاشتم ( نه در کانال دیگران). فکر نکنم نه نوری نیا و نه من کار غیر مدنی کرده باشیم.

▪️شما در پایان نوشته خود به سخره به نکاتی اشاره کردید که من فکر کنم باید دوباره بعد از بیست سال خودم را به شما معرفی کنم:

من اصلاح‌طلبم نه هویت طلب قومی.

و در چارچوب ایران یکپارچه (با تنوع سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی) فعالیت اصلاح‌طلبانه می‌کنم. و بعنوان یک اصلاح‌طلب نمی‌توانم هویت‌ طلب قومی- وابسته و یا بنیادگرای دینی پشتیبان دولت موازی باشم.

من معتقد به حفظ یکپارچگی ایران (و از جمله یکی از مولفه‌های آن یعنی زبان مشترک آن فارسی) هستم و در عین حال معتقد به حفظ و ارتقای زبان‌های مادری در ایران هستم. یکی از رسالت‌های جامعه مدنی ایران حفظ و ارتقای همین فرهنگ بومی است و اگر دولت امکانات داشته باشد در کنار آموزش زبان فارسی از دوره ابتدایی که وظیفه الزامی دولت است با آموزش زبان مادری در دوره دبیرستان و دانشگاه هم مشکل ندارم.

اصلاح‌طلبان قصد ندارند با حمایت هویت‌گرایان قومی در ایران جمهوری اسلامی را سرنگون کنند بلکه آنها با مبارزات مدنی و قانونی دنبال اصلاح‌ جمهوری اسلامی هستند.


▪️نظر من هم درباره نابرابری قومی در ایران در کتاب پایه گزارش اجتماعی ایران (موسسه رحمان ) آمده است و در زیر 👇به اشتراک می گذارم. و خیلی خوشحال میشوم شما بجای مسخره کردن آن را نقد کنید. انصافا همه نیازمند نقدیم.

ارادت
@hamidrezajalaeipoor
Forwarded from حمید (Hamid Reza Jalaeipour)
حمیدرضا جلائی‌پور (جامعه‌شناس)
نظر یکی از کاربران تبریز 👇درباره یادداشت جناب نوری نیا درباره زبان مادری (در کانال @hamidrezajalaeipoor) ................................................................... من ناراحت شدم که در کانال یک جامعه شناس اصلاح طلب چنین مطلب بی پایه ای منتشر میشود.…
پاسخ دوم جناب نوری‌نیا 👇

....................................

درباره متن دوم آقاي نيكزاد موارد زير به نظرم مي‌رسد كه قابل ذكر است:

1. نمي‌دانم آقاي نيكزاد از كجاي متن اول مخالفت با تدريس زبان مادري بيرون مي‌كشند. در همان متن نوشته‌ام كه روند حفظ زبان‌هاي محلي بايد با بهره‌گيري از امكانات و تكنولوژي نوين براي ثبت و ضبط و ترويج آن ادامه يابد. تكنولوژي را كه همه مي‌دانند، در متن دوم به امكان جديد اشاره كردم كه جامعه مدني است و اين را وظيفه جامعه مدني مي‌دانم و سازمان‌هاي دولتي بايد در اين زمينه نقش حمايت‌گري داشته باشند و حتي در برخي موارد سرمايه‌گذاري كنند؛ مانند جمع‌آوري فولكور محلي كه نيازمند هزينه است و دولت بايد هزينه آن را تامين كند. لطفا باز نگوييم موضوع را به فولكور تقليل دادم، به عنوان مثال عرض كردم.

2. در متن دوم بر آموزش زبان مادري و محلي تاكيد كردم نه آموزش به زبان محلي. اين كه ايشان از آن متن، آموزش به زبان مادري دريافته‌اند، نشان مي‌دهد كه آن متن را هم دقيق نخوانده‌اند و نوع خوانش متن تقابلي است نه با همدلي. اگر همدلانه باشد، هم در متن اول و هم در متن دوم، حفظ، تقويت و آموزش زبان مادري را به عنوان يك اصل مي‌يافتند. علاوه بر اين كه آموزش ادبيات محلي را وظيفه آموزش و پرورش و آموزش زبان محلي و مادري را وظيفه جامعه مدني مي‌دانم و بين اين دو تفاوت وجود دارد كه آقاي نيكزاد اين دو بحث را از نوشته‌هاي من تفكيك نكرده‌اند.

3. نكته پاياني متن دوم اين است كه وقتي بحث آموزش زبان مادري در سيستم آموزشي رسمي مطرح مي‌شود، در كلاسي كه هم ترك، هم فارس و هم كرد نشسته است، چگونه مي‌توان متن تركي يا كردي را به عنوان زبان مادري آموزش داد؟ علاوه بر اين كه چرا بايد كرد اورامي كتاب كرد سنندجي را در كلاس بخواند؟ و يا بين كرد كرمانشاهي و كرد سنندجي و كرمانجي كدام را بايد انتخاب كرد؟

۴-به نظر مي‌رسد معيار آقاي نيكزاد، ترك تبريز باشد. اين را هم براي زبان تركي بيان مي‌كنند و هم رفتار جوان ترك تبريز را معياري گرفته‌اند براي تمام ترك‌هاي ايران‌زمين، و تنوع موجود در اين زمينه را ناديده گرفته‌اند. اين كه جوان ترك تبريز زبان استانبولي مي‌خواند، دليلي نمي‌شود كه تركي تبريز را معيار زبان محلي ترك‌ها بگيريم. اساس، آموزش زبان محلي، حفظ زبان مادري است، و الا خارج از اين چارچوب اصالتي ندارد. در اين صورت، معيار كردن يك گويش از زبان محلي، ناديده گرفتن همين اصل و افتادن در همان ورطه‌اي است كه مخالفان آموزش زبان محلي و موافقان افراطي زبان فارسي در آن هستند.

۵-از نام من پيداست كه مازني هستم. و از كارم پيداست كه يكجانشين نبوده‌ام. در مطالعات اجتماعي 7 سد در مناطق كردنشين حضور داشتم و براي آن از اروميه تا دشت ذهاب را چند ماه گشته‌ام و در بسياري از روستاهاي اين مناطق حضور داشته‌ام. برخي از شهرهاي چند قومي محلي را گشته‌ام و تنوع‌ها و تفاوت‌ها را ديده‌ام. براي شركت نفت مناطق مركزي ايران كار پژوهشي كرده‌ام، و در مثلثي از سرخس تا مهران و از آن جا تا قشم چند ماه حضور داشتم و آمد و شد كرده‌ام. در مناطق ترك‌نشين، البته كمتر. در مرند و اهر كار پيمايشي ميداني داشته‌ام و ... به عبارتي با تنوع قومي و گويشي در ايران، نه در كتاب‌ها بلكه در ميدان فعاليت پژوهشي آشنا هستم، هر چند زبان‌شناسي نمي‌دانم و از دقت‌هاي اين علم بي‌اطلاعم. ولي كار اجتماعي در ميدان اطلاعات درخوري براي فهم تنوع‌هاي موجود در اين زمينه به دست مي‌دهد.

۶-مقايسه تنوع گويشي در زبان فارسي با بحث حفظ زبان مادري اقوام در ايران و آموش زبان فارسي تاحدود زيادي مع‌الفارق است. زبان فارسي داراي پشتوانه بسيار غني‌اي است كه آن را در رتبه چند زبان برتر دنيا قرار مي‌دهد و همان پشتوانه‌ها معيار وحدت گويش‌هاي گوناگون اين زبان است. علاوه بر اين كه اين زبان به جهت غناي ادبي و علمي‌اش، توانسته است به عنوان زبان پيونددهنده همه اقوام ايراني عمل كند؛ به طوري نه فقط فارس‌زبانان، بلكه تمام اقوام ايراني در جهت اعتلاي اين زبان كوشيده‌اند و زبان فارسي نيز مديون تلاش انديشه‌مندان و اهل علم و ادب تمام اقوام ايراني است. معيار زبان فارسي، فردوسي و حافظ و سعدي و مولوي و صائب و جامي و ده‌ها غولي است كه در عرصه ادبيات جهاني هماوردي مي‌كنند. به همين جهت مي‌تواند فراتر از گويش‌هاي متنوع‌اش از قشم تا سرخس قرار گيرد. ولي در زبان‌هاي محلي ايراني كدام پشتوانه را داريم كه بخواهيم از اين زاويه به آن بنگريم. در مقابل اين غناي زبان فارسي، تقريبا هيچ!!

خلاصه آن كه حفظ زبان مادري، به عنوان عنصري اجتماعي و پيونددهنده درون قومي از اهميت بالايي برخوردار است. علاوه بر اين كه زبان‌هاي محلي ايراني، در كنار زبان فارسي، مجموعه فرهنگ اين مرز و بوم را شكل داده‌اند و حفظ آنها به معناي حفظ اين كليت است.👇
@hamidrezajalaeipoor
فرايند حفظ و ترويج به شيوه‌هاي گوناگوني تا كنون پي گرفته شده است. از طريق سينه به سينه در خانواده‌ها، تا انواع رسانه‌هاي جديد مثل مطبوعات، كتاب، راديو و تلويزيون و غيره. در همين بعد از انقلاب چند هزار عنوان كتاب به زبان تركي منتشر شده است؟ اين نشان مي‌دهد هيچ منعي در حفظ و ترويج و تقويت زبان محلي وجود نداشته است. آن چه موضوع را كمي پيچيده كرده، تنها آموزش زبان محلي است كه به نظر من راه آن در آموزش و پرورش رسمي به جهت تنوع بسيار گسترده آن نيست و با پيچيدگي‌هايي همراه مي‌شود كه امكان حل آن وجود ندارد و از الان به خوبي مي‌توان پيش‌بيني كرد كه با چه مسائل اجتماعي‌اي مواجه مي‌شود. راه آموزش زبان محلي، ايجاد موسسه‌هاي زبان محلي در هر منطقه و شهر است تا هر فردي كه خواهان آموزش است، به غير از يادگيري خانوادگي اين زبان‌ها، از خدمات اين موسسه‌ها بهره گيرد. اين موسسه‌ها موجب مي‌شوند تا تنوع زباني ـ گويشي در ايران حفظ شود و هر محلي آموزش زبان را بر مبناي داشته‌هاي بومي‌ خودش سامان‌دهي كند. در كنار اين آموزش مي‌توان، آموزش ادبيات محلي را در نظام آموزش و پرورش هم طراحي و اجرايي كرد. ادبيات محلي شامل تمام توليدات ادبي هر محل است كه مي‌تواند شامل زبان محلي و زبان معيار يعني فارسي باشد.
من در اين رويكرد، خودم را در تقابل با آقاي نيكزاد نمي‌بينم و فكر مي‌كنم بخش عمده خواسته آموزش زبان و ادبيات محلي پاسخ مي‌گيرد.

پایان پاسخ دوم نوری نیا
@hamidrezajalaeipoor
Forwarded from حمید (Hamid Reza Jalaeipour)
https://cgie.org.ir/fa/news/9480

نکاتی پیرامون «زبان مادری»

نوشته مجید تفرشی، مورخ، از لندن
📝📝📝حرفهای ترامپ بوی کباب می‌دهد، اما خر داغ می‌کنند

✍🏻خشايار ديهيمى

نگرانم و ضروری است از این نگرانی ام بنویسم.

جو ارعابی که براندازان و پشیمانان به راه انداخته اند به هیچ روی دست کمی از ارعاب پلیسی و امنیتی حکومتیان ندارد. اگر تسلیم این جو ارعاب شویم هرگز نخواهیم توانست در برابر آن ارعاب دیگر بایستیم.

اینان یا فراموشکارند یا فراتر از نوک دماغشان را نمی بینند یا جز به خوشان نمی اندیشند و بدتر هم آنکه سنگ ملت را به دروغ به سینه می زنند. اینان یا دوران نکبت احمدی نژادی را ندیده اند یا به همین زودی آن را به دست فراموشی سپرده اند.

ای پشیمانان و ای انقلابیون!
من هر روز کیهان حسین شریعتمداری را می خوانم تا یادم نرود چه فاصله ی اندکی با فاجعه ی تمام عیار داریم تا یادم بیاید که اگر رئیسی الان رئیس حکومت بود چه حال و روزی داشتیم.

من از شما نمی ترسم. از تهمتهایتان از کوته بینی تان نمی ترسم. برای من هر روز زندگی این مردم و آینده شان مهم است. این آینده از نظر من از مسیر امروزهایمان می گذرد. از مسیر روزنه های کوچکی که با اصلاحات و تحولات کوچک و ایستادگی های راستین باز می شود تا به اصلاحات اساسی تر برسیم.

من چشمم بر مصایب موجود بسته نیست اما فایق آمدن بر این مصایب را هم جز از طریق باز شدن تدریجی راه تنفس و آگاهی بیشترهمین مردم میسر نمی دانم.

من هیچ روزی از روزهای گذشته مان را فراموش نمی کنم. زمانی که به روحانی رای دادم در خواب و خیال نبودم و الان هم رویا نمی بافم.

جبونانه نمی توان زیست و جبونی تن دادن به ارعاب است، چه ارعاب حکومت باشد چه ارعاب انقلابیون. چهل سال از عمرم را صرف مقابله با این هر دو ارعاب کرده ام و همچنان پشیمان نیستم.

اگر شما از حرفهای ترامپ بوی کباب شنیده اید من به چشمم می بینم که دارند خر داغ می كنند.

@MostafaTajzadeh
http://up.upinja.com/89bk6.jpeg
@hamidrezajalaeipoor
چرا حکومت ایران نمی تواند شادکامی ایجاد کند؟!

مهران صولتی
زمانی که مقدمه کتاب ارزشمند "درک باک" با عنوان "سیاست شادکامی" را می خوانید با یک عبارت شگفت انگیز منسوب به پادشاه کشور کوچک بوتان واقع در عمق کوه های هیمالیامواجه می شوید؛ در سال ۱۹۷۲ پادشاه جدید بوتان خطاب به مردم کشورش اعلام کرد؛ از این پس معیار اصلی ملت او برای اندازه گیری پیشرفت، "شادکامی ناخالص ملی"خواهد بود و نه تولید ناخالص ملی!
درک باک مولفه های اصلی سیاست شادکامی در بوتان را به شرح زیر فهرست می کند؛ حکمرانی خوب و استقرار دموکراسی/ توسعه اجتماعی-اقتصادی عادلانه و با ثبات/ صیانت از محیط زیست/ صیانت از فرهنگ. اخیرا یکی از جامعه شناسان به درستی از این سخن گفته بود که حکومت در ایران باید به جای فرمان به آغاز تولید انرژی هسته ای، دستور به تولید عشق، امید و محبت بدهد! حال باید ببینیم که چرا حکومت در ایران با ایجاد شادکامی میانه ای ندارد و تحقق آن را پیگیری نمی کند؟! واقعیت در حداقل چهار نزاع زیر نهفته است:

جدال شرع و عرف: این نزاع همچنان از دوران مشروطه تا کنون به قوت خود باقی است هر چند که در دوره پهلوی ها غلبه با عرف و پس از انقلاب چیرگی با شرع بوده است! تداوم روندی فرسایشی بدون دستیابی به تلفیق کارآمدی میان شرع و عرف، که شهروندان را دچار نوعی اسکیزوفرنی شخصیتی و جامعه را دچار نوعی صف آرایی کاذب بر سر چگونه زیستن ساخته است. اگر شادکامی را نوعی رضایتمندی از نحوه زیست جمعی در سایه تلفیقی کارآمد از سنت و مدرنیته بدانیم روشن است که از دستیابی به آن تا کنون عاجز مانده ایم!

جدال امت و ملت: از حدود چهار دهه پیش ما وارد چالشی میان وابستگی به امت اسلام یا ملت ایران شده ایم! دل سپردن به هر کدام هم البته پیامدهایی دارد. اینکه باید توجه تصمیم سازان صرفا معطوف به تحولات دنیای اسلام باشد یا باید بیشتر مسائل توسعه کشور مورد عنایت قرار گیرد از جمله مهمترین مباحث ایران پس از انقلاب بوده است. واقعیت این است که در همه این سال ها هم تلاشی از سوی حکومت برای توجیه افکار عمومی جهت کاهش ابعاد این نزاع صورت نگرفته است. اکنون روشن است که به دلیل کمبود منابع باید به سوی نوعی اولویت بندی در این زمینه حرکت کنیم!

جدال اسلام و غرب: پس از آنکه انقلاب اسلامی، ایران و غرب را به عنوان دو" دیگری" متضاد و دشمن ترسیم کرد در عمل امکان برقراری دیالوگ میان این دو تمدن از میان رفت! از آن پس بود که این دیگری ها خود را صرفا با عینک تیره آموزه های ایدئولوژیک نگریستند! دستاوردهای غربی از جمله دموکراسی، احزاب، رسانه ها،تشکل های مدنی و سبک زندگی با بدبینی مواجه شد و زیست فردی و جمعی شهروندان به شدت از سوی حکومت مورد نظارت قرار گرفت. مداخله ای که موجبات جدی کاهش رضایتمندی را در میان ایرانیان فراهم آورد!

جدال انتصابات و انتخابات: این چالش همان ادامه تقابل میان ولایت و وکالت است که میراث دوران مشروطیت محسوب می شود! چالشی بر سر نقش آفرینی مردم در اموری همچون قانون گذاری، شرکت در انتخابات و تعیین نوع نظام سیاسی، در مواجهه با دیدگاهی که قانون را فرابشری، انتخابات را فیلتر شده و حکومت را الهی می داند! واقعیت این است که هم اکنون و با گذشت حدود سه دهه از نظارت استصوابی شورای نگهبان، احساس بی قدرتی شهروندان در برگزیدن نمایندگان مطلوب خود در انتخابات مختلف به کانون احساس نارضایتی های جمعی تبدیل شده است!

نکته پایانی: ژرفای جدال های موجود که حداقل میراث یکصد سال اخیر محسوب می شوند آنچنان دست و پای حکومت را در انجام تغییر معنادار برای ایجاد احساس شادکامی در شهروندان بسته است که به جامعه نوعی حس عمیق ناامیدی بخشیده است. شکلی از فلجی عمومی که همزمان جامعه و حکومت را در بر گرفته است!

@solati_mehran
@hamidrezajalaeipoor