حمیدرضا هندی .:. نویسنده
792 subscribers
909 photos
198 videos
2 files
867 links
یک شاعر بی‌کتاب

حمیدرضا ‌هندی

Instagram:
https://www.instagram.com/hamidreza_hendi

برای ارتباط با من با آیدی زیر در تماس باشید
@hamidrezahendi
Download Telegram
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
این بار به جای قهر بیا
برای آشتی بهانه بتراشیم..

مثلا بیا
با آدم برفیِ توی پارک قرار بگذاریم،
بی‌آنکه به روی هم بیاوریم
چقدر دل‌مان برای آغوشِ هم تنگ شده..

یا مثلا بیا همین برف را
آنـــقـــدر به بازی بگیریم تا
یخِ دست‌های‌مان از خجالت آب شود..

بیا به جای برف،
کمی در آغوشِ هم دخل و تصرف کنیم..
مثلا عشق را گلوله کنیم.. و
بر سر زندگی بزنیم..
یا رد ِ قدم‌های‌مان را بگیریم.. تا
به قطب قلب‌مان برسیم..

بیا حواس‌مان باشد به
آدم برفیِ عشق‌مان.. مبادا
یک تارِ مو از سرش آب شود..
مبادا سایۀ ما از سرش کم شود..
بیا مراقبت کنیم از هر آنچه
ذره ذره آبش می‌کند..

تا برف از دهان نیفتاده بیا
بیا
تــا برای عشق، باهم لقمه بگیریم.. #حمیدرضا_هندی

۱۳۹۲٫۱۱٫۱۵

_____________________

تلگرام
telegram.me/hamidreza_hendi

اینستاگرام
instagram.com/hamidreza_hendi
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ما
اهلیِ آغوشِ هم نمی‌شویم
این را
غرورِمان شهادت می‌دهد ..

اما
به رفتن، خوب می‌آییم
و به نماندن، برازنده هستیم ..

ما در پیِ آزارِ عشق..
ما مریضِ تنهاییِ خویشیم .. #حمیدرضا_هندی

۱۴۰۰٫۰۹٫۱۳
_____________________

تلگرام
telegram.me/hamidreza_hendi

اینستاگرام
instagram.com/hamidreza_hendi
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
آلوده‌ام به بُغض..
طهرانِ چَشم باز کرده در غبار را می‌مانَم

آری..
کم آورده ام خود را در مسلخِ زندگی
همچون ریه های پایتخت که نفس را برای حیات..

از دست داده­‌ام
خویشتنم را در تمنای بوی گندم..
و عشق،
خوابِ نوشینِ بامدادی است
که بندِ دلش با کوکِ ساعت پاره می‌شود..

و زمان
کوچِ عمر است،
ایستگاهی برای جا گذاشتنِ زندگی..
عزیمت از مبدأ عشق به نقطهٔ صفرِ تنهایی..

.
.
.
چَشم باز می‌کنم
در طهرانِ اخم کرده در غبار..
فکر به عطر نان،
چوب حراج می زند به رؤیای عشق..
ساعتِ خوابیده بر دیوار
یادآوری می‌کند که برای زندگی دیر است..
و تقویمِ لم داده روی میز
روزهای از دست رفته‌ای را نشانم می‌دهد
که معاصرِ درد بودند در تاریخِ زندگی.. #حمیدرضا_هندی

۱۴۰۰٫۰۹٫۱۷
_____________________
تلگرام
telegram.me/hamidreza_hendi

اینستاگرام
instagram.com/hamidreza_hendi
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
نوش‌داروی لب‌های تو را
بر آلامِ زندگی
می‌نوشم
تا بهبود یابد
زخمِ کوچه‌های آذرماهِ تُهی از عشق..

در پاییزی‌ترین خزانِ سال،
شکوفه می‌دهم از نِشاء لبانِ تو
وقتی قلمه می‌زنی
آغوشت را بر ساقهٔ تن من.. تا
به یُمنِ شاخه و برگ تو
دوباره بِرویَم بر خاکِ خاطرات..

پلکانِ زندگی را
شمرده طی می‌کنم..، وقتی
شمارهٔ قدم‌هایم
کوک می‌شوند روی تیک و تاک نبضِ قلبِ تو..

تو هوا را نفس می‌کشی.. و
من در سینه حبس می‌کنم..،
عطرِ خوشِ زنی را
که مشامِ زندگی‌ام
به رایحهٔ لب‌هایش.. عادت کرده است..

آری.‌.
عادت کرده‌ام.. به تو
شبیه یک اتفاقِ خوب به افتادن ..
که رُخدادِ چَشمانِ تو
حماسهٔ همیشگیِ تاریخِ زندگیِ من است .. #حمیدرضا_هندی

۹۷٫۰۹٫۰۹
_____________________

تلگرام
telegram.me/hamidreza_hendi

اینستاگرام
instagram.com/hamidreza_hendi
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
احتمالا
دست این شعر هم
به آغوش تو نخواهد رسید..

و این سوال
دوباره بی‌پاسخ خواهد ماند که
«چرا خوابِ آغوشِ تو، تعبیر به وصال نمی‌شود»

می‌دانی
زور دستانِ من،
به شکستِ این فاصله نمی‌رسد
که انتقامم از ضخامتِ این دوری را
با شعری می‌گیرم که
از آغوشِ نداشتهٔ تو می‌نویسم تا
وصله پینه کنم غرور از دست رفتهٔ ابیاتی را
که هربار برای تو سروده شد
به درِ بستهٔ نداشتنت خورد..

می‌دانم
تو هم از جبرِ نبودِ من
در جغرافیای آغوشت،
سخت پریشانی.. که
حال و هوای بهاریِ گونه‌هایت،
از هر پاییزی، بارانی‌تر است .. که
می‌باری و می‌بارانی از دور
ابرِ سهمگینِ شعر مرا
که همیشه تا رسیدن به تو یک رگبار بدهکار است..

آری .. بدهکارم تو را
به خویشتنِ خویش،
به این تنهاییِ و عمیق،
به این آغوشِ گُر گرفتهٔ بی‌تاب.. و
به ضرباهنگ شعری که از عشق
بر روی ملودی تن تو
به یادگار بنویسم.. #حمیدرضا_هندی

۱۳۹۹٫۰۳٫۲۲
_________________________

تلگرام
telegram.me/hamidreza_hendi

اینستاگرام
instagram.com/hamidreza_hendi
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
حالا من
هندسۀ یک عصرِ جمعه را
در مساحتِ هاشور خوردۀ نبودنت
خوب می‌فهمم..

وقتی در ابعادِ یک پنجره
که به زورِ بارانِ پاییزی هم دلش وا نمی‌شود،
مدام بی‌کسی‌های دو مجهولی‌ام را
حساب می‌کنم.. #حمیدرضا_هندی

از یک شعر بلند

پاییز ۱۳۹۱
_____________________

تلگرام
telegram.me/hamidreza_hendi

اینستاگرام
instagram.com/hamidreza_hendi
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
از اشتراکِ عاشقانه‌های پاییزیِ‌مان
تا پاییزِ عاشقانه‌های بی‌اشتراک‌ِمان..
تفاوتی نمی‌کند..
کلمات همان کلمات هستند.. اما
از وقتی تو رفتی
پاییز..،
نهادِ جمله‌ای شد که
گزاره‌اش
برگ‌ریزانِ شاخسارِ من
در فصلِ زردِ نبودنِ تو گردید..

ایستاده‌ام
در ابتدای شعری متروکه
در انتهای پاییزی که جوجه‌هایش
به فصل سردِ تنهایی قسم خورده‌اند..

می‌دانی..!
از اشتراکِ عاشقانه‌های پاییزی‌ِمان
تا پاییزِ عاشقانه‌های بی‌اشتراک‌ِمان..
تفاوتی نمی‌کند..

تو بادی بودی که
گذشتن رسمت بود
من بــــــــــرگی ماندم که
افتادن از چشمِ عشق.. سرنوشتم شد... #حمیدرضا_هندی

۱۳۹۵٫۰۹٫۲۸
_________________________

تلگرام
telegram.me/hamidreza_hendi

اینستاگرام
instagram.com/hamidreza_hendi
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
به تمامِ عاشقانه‌هایی
که در برف جا مانده‌اند..،
سلامِ مرا برسان.. و
برای‌شان قصۀ بابانوئلی را لالایی بگو
که سورتمه‌اش
پشتِ چراغ قرمزِ یک آغوش
بوقِ اِشغال می‌خورد.. تا
من بمانم و
حسرتِ عاشقانه‌های کادوپیچ شده.. و
این آرزو که اِی کاش
برفِ این زمستان هم آجر باشد..،
وقتی جیب پالتوام
از تنورِ دست‌های کسی گرم نمی‌شود..

از قولِ من
به تمامِ عاشقانه‌های در برف مانده بگو
این زمستان
اگر به عشق اعتقاد داشت،
روز اولش
با تنهایی روی هم نمی‌ریخت.. و
چراغِ قرمزِ دل گرفته‌ام را
سبز می‌کرد.. تا
بابانوئل مجبور نباشد
که جای سورتمه، با ویلچرِ در‌بستی
تا آخر زمستان
بارِ بی‌کسی‌های مرا به دوش کِشد... و
و...
...در برف بماند... #حمیدرضا_هندی

۱۳۹۱٫۱۰٫۰۱
___________________
تلگرام
telegram.me/hamidreza_hendi

اینستاگرام
instagram.com/hamidreza_hendi
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
فکرهای بدون شرحی داشت..

آغوش‌ها
جز در شعر به رویش گشوده نمی‌شد
یا مثلاً
همیشه بیراهه‌ها را
به صراط‌های مستقیم ترجیح می‌داد..

تنهایی‌اش باران دیده بود،
عشقش
به آغوشی نمی‌ارزید.. و
پاهایش به رفتن..

زنانه می‌نوشت،
بی‌آنکه
زبانِ بی‌کسی‌اش را
زنی گاز گرفته باشد..

فکرهای بدون شرحی داشت
شاعری که
تُهمتِ زندگی به او نمی‌چسبید..
به سوگِ خودش می‌نِشست..
و همیشه
در اوهامِ سنگِ قبری غوطه می‌خورد
که تنها تعریفش از آن
شعری بود
که سال‌ها پیش برایش نوشته بود.. #حمیدرضا_هندی

پی‌نوشت: شعری برای خویشتن خویش
_

تلگرام
telegram.me/hamidreza_hendi

اینستاگرام
instagram.com/hamidreza_hendi
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
مثل ابرهایی
که ساعتی دیگر به طهران می‌رسند،
آبستنِ بارانم..

سحابیِ غمگینی
در گلوگاهِ شعرم به بند است..
نه می‌شِکنَد
نه فرو خورده می‌شود..
در راه مانده‌ای را می مانَد که
نای ماندن و پای رفتنش نیست..

به بن‌بست رسیده‌ام..
شبیه شعری که
چون به میانه می‌رسد، مچاله می‌شود..،
چروکیده است مخملِ خواب‌هایی
که برای زندگی دیده بودم..

مثل بارانی
که نیمه شبان، طهران را
با بغضی شکسته بیدار خواهد کرد،
سرانجام خواهم شکست
زنجیر بسته به پای بغضِ این شعر را
تا رها باشم
از اسارتِ هر آنچه که بوی زندگی می‌دهد.. #حمیدرضا_هندی

۱۴۰۰٫۱۰٫۲۳
_

تلگرام
telegram.me/hamidreza_hendi

اینستاگرام
instagram.com/hamidreza_hendi
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
من اما
اندوهِ یک جمعه شبم..
تلنبارم از خستگیِ متمادی روزهایی که گذشت
ماتــم‌زده‌ام از فکر شروع مکرر هفته‌هایی که در راهند..

من همانم که
هیچ‌وقت به حساب نیامد
شبیه جمعه شبی که تنها
سنگ زیرینِ یک تاریخِ رنگ سائیدهٔ چرک بود
همانقدر خسته..
همانقدر زنگار زده.. #حمیدرضا_هندی

۱۳۹۵٫۰۷٫۰۹
_____

تلگرام
telegram.me/hamidreza_hendi

اینستاگرام
instagram.com/hamidreza_hendi
دست
از بودن‌های دور بِکش..
و خودت را
تباهِ معاشقه‌های فرمالیتۀ کسی نکن
که برای عاشقانه‌هایش،
مخاطب المثنی گرفته است.. #حمیدرضا_هندی

+ برشی از یک شعر بلند
__ _

در صورت تمایل به کانال تلگرام و صفحه اینستاگرام من بپیوندید

#استوری #story
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
‍ برای حضرت مادر

خدا را
در نگاهِ زنی به جا آوردم
که خیر ندیدۀ عشق بود.. اما
دست نمی‌شُست از ذاتِ عشقی که
در دلش ریشه دوانده بود..

همان مادری
که چَشمِ عشقش
همیشه پر آب بود.. اما
عشق را به کـودکش هدیه می‌داد تا
آبروی خدا نریزد پیشِ چَشم دنیایی
که دل سپردۀ هوس است..

خدا را
با زنی شناختم که
گرچه آه در بساطِ دل نداشت..،
اما بدهکار نبود
به دنیا،
به زندگی..،
به خویش..،
عشقی را
که از خودش دریغ گشته بود.. #حمیدرضا_هندی
_________________________

تلگرام
telegram.me/hamidreza_hendi

اینستاگرام
instagram.com/hamidreza_hendi
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
در آغوشت که‌ کز می‌کنم
قصدِ کوچیدن
به هر کجای قشلاق فراموشم می‌شود..

گرم می‌شوم
روی خط استوایی که
از میانِ سینه‌هایت عبور می‌کند
تا جهانم
به دو قسمت مساوی تقسیم شود..

لَختی از زمستان
هنوز باقی مانده...
آغوشت را
بیاور و عمود بر من بتاب...
مبادا
رؤیای با تو بودنم
در کولاک کابوس‌های این حوالی
سرما خورده شود.. #حمیدرضا_هندی
_________________________

تلگرام
telegram.me/hamidreza_hendi

اینستاگرام
instagram.com/hamidreza_hendi
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
شب،
لخت و عورتر از آن است
که به باران بسپارمش..

شعر،
ساحتی در خود شکسته است
که با تهمتِ عشق، کمر راست نکند

و طهران،
آنقدر مریض احوال است
که از غائلۀ خاطرات
جان سالم به در نَبَرد..

نشسته­‌ام
در منتهی‌الیه شعری فراموش شده
که جبرِ عشق را
با اختیارِ تنهایی معامله می­‌کند..

می‌دانی ..
باران که از سقوط دست بردارد،
تو از دستِ رد به سینهٔ عشق پشیمان می‌شوی
و من دوباره به روالِ تنهایی برخواهم گشت..

و از ما
خاطره‌ای چرکین به جای می‌مانَد
که تنها در بزنگاهِ شب‌های بارانیِ طهران
سر‌باز می‌کند.. #حمیدرضا_هندی

۱۴۰۰٫۱۱٫۰۷
_____

تلگرام
telegram.me/hamidreza_hendi

اینستاگرام
instagram.com/hamidreza_hendi
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
برای آخرین‌بار
فرقی نمی‌کند که
از افکارِ عزیز کردۀ عبثِ تو
شعر بگویم..، یا
به عِفریتِ عشق‌مان لِگام زنم..

فرقی نمی‌کند..
مادامی‌که اوقات تلخی‌های شعر
سَر بسته بمانند .. و
پای حسرت‌های شاعر
حاشا حاشا که به شعر باز شوند..

هیچ اندوهِ تازه‌ای
در شُرفِ سِقط نیست.. و
هیچ عشقی با التماس
پا به ماهِ جاوِدانگی نمی‌شود.. که
نانجیبیِ معشوق
در فهمِ «دوستَت دارمی» نطفه بسته است
که بنا به عادتِ نُه ماهه
همیشه به ویارِ خِفّتِ عاشق تمایل می‌کند..

حالا
چه توفیری دارد که
تناقض بگیرم از
گوشه کنایه‌هایی که
از تو در من
انگل‌وار نفس می‌کِشند اما
در شعر مجالی برای تبلور پیدا نمی‌کنند..

اشتهای کاذبِ عشق که
به همین راحتی کور شود..
شاعر یتیمی سَرِ راهی می‌شود،
تا استمرارِ عاشقانه‌هایی باشد که
در چَشمِ عابران ترحم معنا می‌گیرند..

می‌دانم..
زبانِ این واپسین شعر هم
قاصر است
از بیانِ حالی که در تو سرایت کرد،
اما دست آخر
رها شد به امانِ تنهایی.. #حمیدرضا_هندی
_____

تلگرام
telegram.me/hamidreza_hendi

اینستاگرام
instagram.com/hamidreza_hendi
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
کماکان
به موهای تو قسم می‌خُورَد
شعری که
به یُمنِ گندم‌زارِ پریشانِ زُلفِ تو..
پا به ماهِ احساسِ لُکنت گرفته‌ای است.. که
خودش را هم به آتش بِکِشد..،
در وصفِ موهای تو کم می‌آورَد..

اصلاً این شعر به کنار..
با آبروی گندم‌زار بازی نکن ... بانو
مبادا
از چَشمِ مترسک بیندازی مزرعه‌ای را
که از موشکافیِ موهای تو
غرورش جریحه‌دار گشته است... #حمیدرضا_هندی
_________________________

تلگرام
telegram.me/hamidreza_hendi

اینستاگرام
instagram.com/hamidreza_hendi
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ولنتاین را
با پچ‌پچه‌های شعر
در آغوشِ تو می‌شناسم..

آری.. از آغوشِ توست که
جانِ عاشقانه‌هایم به لب می‌رسد.. و
دستِ آخر هم
ادا نمی‌شود حقِ عشقی که
از تو در حوالیِ من، اتفاق افتاده‌ست..

ولنتاین..
نام دیگرِ چَشم‌های توست
وقتی نگاهم می‌کنی.. تا
عشق را
به تمامیتِ احساسم تعمیم دهی..

آری.. ولنتاین
رسمیتِ بودنش را برای من
از حُسنِ اتفاقِ آغوشِ تو پیدا می‌کند.. تا
گاه و بی‌گاهِ عاشقانه‌هایم
در الفـــبای آغوشِ تو محــــدود شود..

تو سایه می‌شوی
بر سرِ شعرهای من.. تا
نامیرا شوم در واژه واژه‌ای که
از صمیمتِ دست‌های تو
در بطنِ شعر با عشق نطفه بسته‌ام.. #حمیدرضا_هندی

۱۳۹۶٫۱۱٫۲۵
_____________________

تلگرام
telegram.me/hamidreza_hendi

اینستاگرام
instagram.com/hamidreza_hendi
‍ ...به نامِ پدر... / به زبانِ دخترانی که
از ارتفاعِ قابِ عکسِ پدر، باران می گیرند...

جانِ تمام نازهای نکشیده‌ام،
به لب می‌رسد و
دل می‌گیرد،
در گیر و دارِ بغض‌های دخترانه‌ام که
حالا با جای خالیِ کسی روی هم ریخته
که سایه‌اش را بالای سرم،
همیشه به رخِ آرزوهای محالم می‌کشید..

تو نیستی،
بی‌آنکه حواست باشد
این آغوش‌ها اعتبارِ کافی
برای سانسورِ بغض‌های خفه شدۀ گلویم را ندارند..
که نعشِ خستگی‌هایم
جز بازوان تو، با هیچ‌کس
حرفِ مشترک نداشت..// نخواهد داشت

نه تو از یاد می‌روی
نه این جای خالی‌ات،
که زوق زوق می‌کند در
زیرِ پوست بی‌کسی هایم.. و
نه هیچْ چیز
دیگر نمی‌تواند
نبودِ تو را به من ثابت کند.. حتی
حسرت کشیدن‌های اطلسی‌های کنارِ پنجره
که
در آرزوی عوض شدنِ خاکِ گلدان
چشم به راه تو.... خشک شدند..

گاهی به خواب‌هایم سری بزن..
باور کن
این بغض‌ها
که از سوءتفاهم‌های نبودنِ تو
در دلم رزرو شده اند..،
به جای خاک خوردنِ از سر نشکستن،
آغوش پدری را می‌خواهند.. که
سلام روزهای خوب را
همیشه به من می‌رساند.. #حمیدرضا_هندی

تلگرام
telegram.me/hamidreza_hendi

اینستاگرام
instagram.com/hamidreza_hendi
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
دلتنگی
میانِ وجودت زبانه می‌کِشد
وقتی تمامِ غروب‌های جمعه‌ای
که به دلت آشناست،
تنها یک تشابه اسمی است
با نبودن‌های کسی که دیگر نیست..

و زندگی را قید می‌زنی
آن لحظه
که با احترام به هزار عُشاقِ سینه چاک
ترجیح می‌دهی
در اوهامِ یک پنجره غرق شوی
که تکلیف انتظارِ در تو را
روشن می‌کند..

پنجره را خاموش کن
بگذار
از تمام بغض‌های لم داده به گلویت
هیچ چَشمی باردار نشود..

باور کن
مادامیکه
تمام روزهایت
در جمعه غروب کند،
از دستانِ پنجره
هیچ معجزه‌ای نخواهد چکید.. #حمیدرضا_هندی
۱۳۹۲٫۰۱٫۱۷
_____________
تلگرام
telegram.me/hamidreza_hendi

اینستاگرام
instagram.com/hamidreza_hendi