كتابخانه حامى روستاى كله گان
🌸سپاس به
كتابداران حامى كه براى ترويج كتابخوانى كتاب را در كتابخانه حبس نمى كنند.
🌸قصه خوانى در مدرسه
#جالق_سراوان_سيستان_بلوچستان
@hami_association
#من_يك_حامى_هستم
🌸سپاس به
كتابداران حامى كه براى ترويج كتابخوانى كتاب را در كتابخانه حبس نمى كنند.
🌸قصه خوانى در مدرسه
#جالق_سراوان_سيستان_بلوچستان
@hami_association
#من_يك_حامى_هستم
كتابخانه حامى استادهه ژار
🌸سپاس به
كتابداران حامى كه براى ترويج كتابخوانى كتاب رادركتابخانه حبس نمى كنند.
🌸قصه خوانى درمهدكودك وآموزش مربى
#ربط_سردشت_آذربايجان
@hami_association
#من_يك_حامى_هستم
🌸سپاس به
كتابداران حامى كه براى ترويج كتابخوانى كتاب رادركتابخانه حبس نمى كنند.
🌸قصه خوانى درمهدكودك وآموزش مربى
#ربط_سردشت_آذربايجان
@hami_association
#من_يك_حامى_هستم
كتابخانه حامى استادهه ژار
🌸سپاس به
كتابداران حامى كه براى ترويج كتابخوانى كتاب رادركتابخانه حبس نمى كنند.
🌸قصه خوانى در مدرسه
#ربط_سردشت_آذربايجان
@hami_association
#من_يك_حامى_هستم
🌸سپاس به
كتابداران حامى كه براى ترويج كتابخوانى كتاب رادركتابخانه حبس نمى كنند.
🌸قصه خوانى در مدرسه
#ربط_سردشت_آذربايجان
@hami_association
#من_يك_حامى_هستم
#انجمن_اولياومربيان_مدارس
🔹مدرسه تازه تاسيس حامى راه دانش
و اولين جلسه با اوليا
#كوفيزا_راسك_سيستان_بلوچستان
@hami_association
#انجمن_حمایت_از_توسعه_فضاهای_آموزشی_و_فرهنگی_حامی
🔹مدرسه تازه تاسيس حامى راه دانش
و اولين جلسه با اوليا
#كوفيزا_راسك_سيستان_بلوچستان
@hami_association
#انجمن_حمایت_از_توسعه_فضاهای_آموزشی_و_فرهنگی_حامی
💕قصه من وحامى
حميرا حبيبى
💕آسمان ستاره باران بود و دشت آرام...
كوه سفيد ، سياه چادر عشايرى،
من و سميرا كيپ تا كيپ هم خوابيده بوديم ، تاخود صبح چشم روى هم نگذاشتيم ، سميرا به زبان بلوچى حرف ميزد و من به زبان فارسى، ازمدرسه كپرى شان ميگفت از سرمايى زمستان دشت و گرماى پاييز و بهار ، از دوستانش كه از روستاهاى اطراف ميامدن ... از اينكه يك ماه از سال گذشته بود و هنوز معلمى حاضر نشده بود به روستاي كوه سفيد بره، از نرسيدن كتاب هاى مدرسه ميگفت، از دخترانى كه تا ششم بيشتر نخونده بودن ، چون نه دبيرستاني در اون منطقه بود و نه خوابگاهى در شهرنزديك ، از منطقه كوه سفيد كه چندسالى رنگ آرامش به خودگرفته بود و از پدردوستش كه براي كار رفته و ديگر برنگشته بود... و چقدر شيرين بود و چقدر آرزومند ...
💕و من گفتم از خودم از كودكي ام و از اجدادم كه مانند سميرا عشاير بودن و از ماموريتم گفتم ، و گفتم من فقط براي ديدن سميرا و ديگر دختران بازمانده از تحصيل دشت عشاير آمدم ، براي خواهرانم ، و از حامى گفتم ، از جايي كه آمدم و به او گفتم او خانواده اى به بزرگى حامى دارد كه او را مي شناسد و بخاطر او و بخاطر ديگر كودكان دشت از راهى خيلى دور آمده تا تنها آنها را ببيند و بگويد....
💕من يك حامى هستم
💕حامى كودكان سرزمينم....
@hami_association
#انجمن_حمایت_از_توسعه_فضاهای_آموزشی_و_فرهنگی_حامی
حميرا حبيبى
💕آسمان ستاره باران بود و دشت آرام...
كوه سفيد ، سياه چادر عشايرى،
من و سميرا كيپ تا كيپ هم خوابيده بوديم ، تاخود صبح چشم روى هم نگذاشتيم ، سميرا به زبان بلوچى حرف ميزد و من به زبان فارسى، ازمدرسه كپرى شان ميگفت از سرمايى زمستان دشت و گرماى پاييز و بهار ، از دوستانش كه از روستاهاى اطراف ميامدن ... از اينكه يك ماه از سال گذشته بود و هنوز معلمى حاضر نشده بود به روستاي كوه سفيد بره، از نرسيدن كتاب هاى مدرسه ميگفت، از دخترانى كه تا ششم بيشتر نخونده بودن ، چون نه دبيرستاني در اون منطقه بود و نه خوابگاهى در شهرنزديك ، از منطقه كوه سفيد كه چندسالى رنگ آرامش به خودگرفته بود و از پدردوستش كه براي كار رفته و ديگر برنگشته بود... و چقدر شيرين بود و چقدر آرزومند ...
💕و من گفتم از خودم از كودكي ام و از اجدادم كه مانند سميرا عشاير بودن و از ماموريتم گفتم ، و گفتم من فقط براي ديدن سميرا و ديگر دختران بازمانده از تحصيل دشت عشاير آمدم ، براي خواهرانم ، و از حامى گفتم ، از جايي كه آمدم و به او گفتم او خانواده اى به بزرگى حامى دارد كه او را مي شناسد و بخاطر او و بخاطر ديگر كودكان دشت از راهى خيلى دور آمده تا تنها آنها را ببيند و بگويد....
💕من يك حامى هستم
💕حامى كودكان سرزمينم....
@hami_association
#انجمن_حمایت_از_توسعه_فضاهای_آموزشی_و_فرهنگی_حامی
♠️ هيچگاه شب به آفتاب لبخندنزد.
درنهايت تاسف علیاشرف درویشیان نويسنده و پژوهشگر، درسن۷۶سالگی چشم ازجهان فروبست.
♠️ يادش گرامى باد
@hami_association
#انجمن_حمایت_از_توسعه_فضاهای_آموزشی_و_فرهنگی_حامی
درنهايت تاسف علیاشرف درویشیان نويسنده و پژوهشگر، درسن۷۶سالگی چشم ازجهان فروبست.
♠️ يادش گرامى باد
@hami_association
#انجمن_حمایت_از_توسعه_فضاهای_آموزشی_و_فرهنگی_حامی
نويسنده قصه هاى مردم فقر زده ، خاموش شد.
على اشرف درويشيان
١٣٢٠-١٣٩٦
☑ علی اشرف درویشیان آغاز آشنایی خود با قصه و قصه گویی را از سنین کودکی و از طریق داستان های مادربزرگ و همچنین فضای ملتهب سياسى ده سى عنوان می کند.
☑ وى در آثارش به شاگردان خود و نیز محیط فقرزده شهر کرمانشاه و روستاهای اطراف آن می پردازد و بسیاری از ناملایمات و محرومیت های مردم را بیان می کند و در بسیاری از داستانها، زندگی اجتماعی خود را نيز به تصویر مى کشد.
☑ علیاشرف درویشیان در ۳ شهریور سال ۱۳۲۰ در یک خانواده ی کارگری در محله ی آبشوران شهر کرمانشاه به دنیا آمد. در سال ۱۳۳۷ دانشسرای مقدماتی را گذراند و سپس برای معلمی به روستاهای اطراف کرمانشاه و گیلانغرب رفت. در سال ۱۳۴۵ تحصیل در رشته ى ادبیات فارسی را در دانشگاه تهران آغاز کرد و کارشناسی ارشد خود رادر رشته ی روانشناسی تربیتی ادامه داد. او عضو كانون نويسندگان ايران بود.
☑ وى هيچگاه دغدغه هاى خود از نابرابرى را فراموش نكرد.
☑ آثار
آبشوران، فصل نان، روزنامه دیواری مدرسه ما، رنگینه، کی برمیگردی داداش جان،افسانهها و متلهای کوردی، سالهای ابری، درشتی، مجموعه۲۰جلدی فرهنگ افسانههای ایرانی (با همکاری رضا خندان مهابادی) و....
@hami_association
#انجمن_حمایت_از_توسعه_فضاهای_آموزشی_و_فرهنگی_حامی
على اشرف درويشيان
١٣٢٠-١٣٩٦
☑ علی اشرف درویشیان آغاز آشنایی خود با قصه و قصه گویی را از سنین کودکی و از طریق داستان های مادربزرگ و همچنین فضای ملتهب سياسى ده سى عنوان می کند.
☑ وى در آثارش به شاگردان خود و نیز محیط فقرزده شهر کرمانشاه و روستاهای اطراف آن می پردازد و بسیاری از ناملایمات و محرومیت های مردم را بیان می کند و در بسیاری از داستانها، زندگی اجتماعی خود را نيز به تصویر مى کشد.
☑ علیاشرف درویشیان در ۳ شهریور سال ۱۳۲۰ در یک خانواده ی کارگری در محله ی آبشوران شهر کرمانشاه به دنیا آمد. در سال ۱۳۳۷ دانشسرای مقدماتی را گذراند و سپس برای معلمی به روستاهای اطراف کرمانشاه و گیلانغرب رفت. در سال ۱۳۴۵ تحصیل در رشته ى ادبیات فارسی را در دانشگاه تهران آغاز کرد و کارشناسی ارشد خود رادر رشته ی روانشناسی تربیتی ادامه داد. او عضو كانون نويسندگان ايران بود.
☑ وى هيچگاه دغدغه هاى خود از نابرابرى را فراموش نكرد.
☑ آثار
آبشوران، فصل نان، روزنامه دیواری مدرسه ما، رنگینه، کی برمیگردی داداش جان،افسانهها و متلهای کوردی، سالهای ابری، درشتی، مجموعه۲۰جلدی فرهنگ افسانههای ایرانی (با همکاری رضا خندان مهابادی) و....
@hami_association
#انجمن_حمایت_از_توسعه_فضاهای_آموزشی_و_فرهنگی_حامی
كتابخانه حامى روستاى ساتيارى
🙇🏻♀️ 🙇🏽 هم كتاب مى خوانند.
هم قصه رابلندخوانى مى كنند.
و درآخرهم نقاشى مى كشند.
#پاوه_كرمانشاه
@hami_association
#انجمن_حمایت_از_توسعه_فضاهای_آموزشی_و_فرهنگی_حامی
🙇🏻♀️ 🙇🏽 هم كتاب مى خوانند.
هم قصه رابلندخوانى مى كنند.
و درآخرهم نقاشى مى كشند.
#پاوه_كرمانشاه
@hami_association
#انجمن_حمایت_از_توسعه_فضاهای_آموزشی_و_فرهنگی_حامی
کتابخانه حامى سواره ، روستای ناچیت
💟 مراسم تقدیر و تشکر از برگزارکنندگان نمایشگاه نقاشی و کاردستی خلاقانه کودکان و نوجوانان ١٩و ٢٠ مهرماه
💟 این مراسم با همکاری هیات امناى کتابخانه برگزارشد.
💟 در اين مراسم آقای شهریار قادری( اعضای هیات امناء) سخنانى ايراد نمودندو سپس
اجرای گروه سرود نیشتمان
خواندن شعر قوتابخانه
خواندن شعر ساز ناسازی ماموستا هیمن
اجرای نمایش
اجرای سرود وه ته ن ( وطن)
اجرای موسیقی فولکلور کردی
💟 در پايان با اهدای لوح از کودکان و نوجوانان تقدير شد.
#ناچيت_آذربايجان_غربى
@hami_association
#انجمن_حمایت_از_توسعه_فضاهای_آموزشی_و_فرهنگی_حامی
💟 مراسم تقدیر و تشکر از برگزارکنندگان نمایشگاه نقاشی و کاردستی خلاقانه کودکان و نوجوانان ١٩و ٢٠ مهرماه
💟 این مراسم با همکاری هیات امناى کتابخانه برگزارشد.
💟 در اين مراسم آقای شهریار قادری( اعضای هیات امناء) سخنانى ايراد نمودندو سپس
اجرای گروه سرود نیشتمان
خواندن شعر قوتابخانه
خواندن شعر ساز ناسازی ماموستا هیمن
اجرای نمایش
اجرای سرود وه ته ن ( وطن)
اجرای موسیقی فولکلور کردی
💟 در پايان با اهدای لوح از کودکان و نوجوانان تقدير شد.
#ناچيت_آذربايجان_غربى
@hami_association
#انجمن_حمایت_از_توسعه_فضاهای_آموزشی_و_فرهنگی_حامی
كتابخانه حامى سواره روستاى نا چيت
🔹مراسم تقدیر از برگزارکنندگان نمایشگاه
🔸اجرای نمایش
🔹اجرای سرود وه ته ن ( وطن)
#ناچيت_آذربايجان_غربى
@hami_association
#من_يك_حامي_هستم
🔹مراسم تقدیر از برگزارکنندگان نمایشگاه
🔸اجرای نمایش
🔹اجرای سرود وه ته ن ( وطن)
#ناچيت_آذربايجان_غربى
@hami_association
#من_يك_حامي_هستم
كتابخانه حامى سواره روستاى ناچيت
🔹مراسم تقدیر از برگزارکنندگان نمایشگاه
🔸اجرای نمایش
🔹سرودن شعرقوتابخانه واجرای موسیقی فولکلورکردی شهرام رستگار، فرهاد سرامی
#ناچيت_آذربايجان_غربى
@hami_association
🔹مراسم تقدیر از برگزارکنندگان نمایشگاه
🔸اجرای نمایش
🔹سرودن شعرقوتابخانه واجرای موسیقی فولکلورکردی شهرام رستگار، فرهاد سرامی
#ناچيت_آذربايجان_غربى
@hami_association
كتابخانه حامى شهر محمدى
🔹با وجود درس ومدرسه
🔸كتابخانه رونق دارد.
🔹كودكان ونوجوانانى كه ساعات خود را با مطالعه پرمى كنند.
#سراوان_سیستان_بلوچستان
@hami_association
🔹با وجود درس ومدرسه
🔸كتابخانه رونق دارد.
🔹كودكان ونوجوانانى كه ساعات خود را با مطالعه پرمى كنند.
#سراوان_سیستان_بلوچستان
@hami_association
🔸جشنواره بادبادک
🔹این جشنواره ازطرف کتابخانه گوگ تپه وبا شرکت حدود٧٠ نوجوان عضوکتابخانه درمیدان ورزشی شهرگوگ تپه برگزار گردید.
🔹بچه ها روز خوب وشادى راتجربه کرد.
#گوگ_تپه_مهاباد
@hami_association
🔹این جشنواره ازطرف کتابخانه گوگ تپه وبا شرکت حدود٧٠ نوجوان عضوکتابخانه درمیدان ورزشی شهرگوگ تپه برگزار گردید.
🔹بچه ها روز خوب وشادى راتجربه کرد.
#گوگ_تپه_مهاباد
@hami_association
كتابخانه حامد ذاكرى روستاى سوراب
🔹ورزش و مسابقه در كنار كتاب وكتابخوانى
🔸شور و شوق بچه ها هم بى اندازه ...
#سوراب_ايرانشهر
#سيستان_بلوچستان
@hami_association
#من_يك_حامى_هستم
🔹ورزش و مسابقه در كنار كتاب وكتابخوانى
🔸شور و شوق بچه ها هم بى اندازه ...
#سوراب_ايرانشهر
#سيستان_بلوچستان
@hami_association
#من_يك_حامى_هستم
🔹پرسنل اداره كل نوسازى مدارس سيستان بلوچستان ، از دانش آموزان حمايت كردند.
🔹مدرسه دو کلاسه خشتهای مهربانی(١) را درروستای عشایری نوک آبادصالح زاهدان با هزينه شخصى احداث نمودند.
@hami_association
🔹مدرسه دو کلاسه خشتهای مهربانی(١) را درروستای عشایری نوک آبادصالح زاهدان با هزينه شخصى احداث نمودند.
@hami_association
🔹الهام مراد
🔹دانشجوى دكتراى بيوفيزيك
🔹مشاورتحصيلى و هميار گروه آموزش متوسطه دشتيارى انجمن حامى
#دشتیاری_برای_من
🔸چند وقت پیش کسی پیامی در گروه فرستاده بود که نوشته بود این خیرینی که می آیند همه دنبال سود خودشان هستند و پشت پرده هایی هست در فعالیت هایشان. گرچه فقط منافع مضر و بدبینانه را نوشته بود اما کل حرفش درست بود. واقعیتش این است که هیچ آدم عاقلی جایی کار نمی کند که برایش منافع نداشته باشد و کسب سود نکند.اگر دوست دارید بدانید که سود من چه بوده این نوشته را بخوانید.
🔹من دی ماه ۹۳ برای اولین بار به دشتیاری آمدم. تازه چند ماهی بود از پایان نامه ی ارشدم دفاع کرده بودم و آن قدر خسته بودم که داشتم می مردم. خستگی به تنم مانده بود. من که ۱۸ سالگی با گرفتن یک جایزه ی بزرگ ملی (مدال المپیاد زیست شناسی) و با یک دنیا انگیزه و انرژی وارد دانشگاه شده بودم حالا بعد از ۷ سال کار شبانه روزی (درس دادن و درس خواندن)احساس می کردم که یک شکست خورده ام. احساس می کردم دارم روی تن سفید یک کاغذ بی پایان نقطه های کوچک جوهر میگذارم و تا آخر عمرم هم که نقطه نقطه میگذاشتم کلمه ای هم نمی توانستم به این دنیا اضافه کنم. از طرف دیگر به تازگی متوجه شده بودم که دچار یک بیماری سخت هستم و بنظرم زندگی عادلانه نبود که باید در بیست و چند سالگی دچار چنین بیماری ای میشدم. من در بین اطرافیانم و دانش آموزانم به این معروف بودم که می توانستم یک جمع را با تزریق انگیزه به هم بریزم. اما حالا کسی بودم که به همه انگیزه میدهد ولی هیچ کس از اطرافیانم نتوانسته بود کمی از حال بد آن روزهایم کم کند. (البته اگر دوستان حامی این ماجراها را می دانستند شاید هیچ وقت مرا به حضور در دشتیاری دعوت نمی کردند اما چه خوب که هیچ کس از ظاهر آدم نمی فهمد که درونش چه میگذرد) بگذریم!من دی ماه ۹۳ اولین بار به دشتیاری آمدم و خیلی از شمایی که امروز دانشجو هستید را به عنوان دانش آموز دیدم و با شما حرف زدم.
#دشتیاری_برای_من
🔹دشت بزرگی بود که در آن زمان به کندی میگذشت. هیچ وقت دیر نشده بود و نیازی به عجله نبود. این جا آدم یک بخش دیگر زندگی را می دید که در هیاهوی شهر و شلوغی اش گمش کرده بود. آدم های اینجا مثل من آنقدر آرزوهای دور و دراز نداشتند که از زمین و زمان طلبکار شده باشند. من کمی از آرزوهای طول و درازم (فقط آنقدر که در آدم ذوق زندگی کردن ایجاد کند) به شما دادم و از شمایی که سر کلاسم نشسته بودید آرامش و صبر قرض گرفتم. یادم هست که بار اول که دشتیاری را ترک کردم بخش زیادی از راه را به پشت سرم نگاه کردم و گریه کردم..... آرزوی برگشتن داشتم. آرزوی سرزمینی که زمان در آن به آرامی میگذشت. سفر دومم اوج مبارزه با بیماری بود و بازهم اگر می دانستند که در چه وضعیتی هستم بعید بود که اجازه بدهند که به دشتیاری بیایم.بعضی از شما داشتید انتخاب رشته میکردید که به دانشگاه بروید و بعضی ها در کنکور نتیجه نگرفته بودید و به سال بعد فکر می کردید. من یک هفته صبح تا شب انتخاب رشته کردم و با آدم ها حرف زدم. یک هفته از خودم بیرون آمدم و به درد و بیماری فکر نکردم و فکر می کنم این موضوع در بهبود اولیه ی من نقش مهمی داشت.
🔹در سفرهای بعدی و بعدی من آشناهای زیادی پیدا کردم که نگاه من را به بخش هایی از زندگی که تا آن وقت متوجهش نبودم بازتر و بازتر کردند. آدم هایی که خیلی فعال هستند و برای دیگران منبع انرژی هستند گاهی خودشان کم می آورند و نیاز به یک منبع انرژی بخش دارند. #دشتیاری_برای_من این منبع انرژی بود. اینجا احساس میکردم نقطه هایی که روی کاغذ میگذارم بیشتر و پررنگ ترند. و این من را به زندگی امیدوار می کرد. گروه #آينده_نگاران هم دشتیاری مجازی من است.یک روز شخصی به گلایه گفت که شبکه های اجتماعی پر شده از خبرهای بد و انگار فقط خبرهای بد ارزش گفتن دارند. کاش جایی بود که آدم ها از کارهای خوبی که انجام میدهند از حال خوبی که دارند میگفتند. من با افتخار گفتم که ما چنین گروهی داریم. و به یاد همه ی روزهایی افتادم که #آينده_نگاران را باز کردم و دیدم عکسی یا گزارشی از فعالیت هایتان منتشر کرده اید.
#دشتیاری_برای_من
🔹مفهوم وطن را گسترده تر کرد. دیگر ایران برای من جایی نیست که آدم ها حوصله ی هم را ندارند . به حرفم گوش نمی کنند و کمتر به هم لبخند میزنند. یک گوشه ی دلم جایی هست که مردمش با لبخند و خوشحالی از من استقبال کنند.
@hami_association
#انجمن_حمایت_از_توسعه_فضاهای_آموزشی_و_فرهنگی_حامی
🔹دانشجوى دكتراى بيوفيزيك
🔹مشاورتحصيلى و هميار گروه آموزش متوسطه دشتيارى انجمن حامى
#دشتیاری_برای_من
🔸چند وقت پیش کسی پیامی در گروه فرستاده بود که نوشته بود این خیرینی که می آیند همه دنبال سود خودشان هستند و پشت پرده هایی هست در فعالیت هایشان. گرچه فقط منافع مضر و بدبینانه را نوشته بود اما کل حرفش درست بود. واقعیتش این است که هیچ آدم عاقلی جایی کار نمی کند که برایش منافع نداشته باشد و کسب سود نکند.اگر دوست دارید بدانید که سود من چه بوده این نوشته را بخوانید.
🔹من دی ماه ۹۳ برای اولین بار به دشتیاری آمدم. تازه چند ماهی بود از پایان نامه ی ارشدم دفاع کرده بودم و آن قدر خسته بودم که داشتم می مردم. خستگی به تنم مانده بود. من که ۱۸ سالگی با گرفتن یک جایزه ی بزرگ ملی (مدال المپیاد زیست شناسی) و با یک دنیا انگیزه و انرژی وارد دانشگاه شده بودم حالا بعد از ۷ سال کار شبانه روزی (درس دادن و درس خواندن)احساس می کردم که یک شکست خورده ام. احساس می کردم دارم روی تن سفید یک کاغذ بی پایان نقطه های کوچک جوهر میگذارم و تا آخر عمرم هم که نقطه نقطه میگذاشتم کلمه ای هم نمی توانستم به این دنیا اضافه کنم. از طرف دیگر به تازگی متوجه شده بودم که دچار یک بیماری سخت هستم و بنظرم زندگی عادلانه نبود که باید در بیست و چند سالگی دچار چنین بیماری ای میشدم. من در بین اطرافیانم و دانش آموزانم به این معروف بودم که می توانستم یک جمع را با تزریق انگیزه به هم بریزم. اما حالا کسی بودم که به همه انگیزه میدهد ولی هیچ کس از اطرافیانم نتوانسته بود کمی از حال بد آن روزهایم کم کند. (البته اگر دوستان حامی این ماجراها را می دانستند شاید هیچ وقت مرا به حضور در دشتیاری دعوت نمی کردند اما چه خوب که هیچ کس از ظاهر آدم نمی فهمد که درونش چه میگذرد) بگذریم!من دی ماه ۹۳ اولین بار به دشتیاری آمدم و خیلی از شمایی که امروز دانشجو هستید را به عنوان دانش آموز دیدم و با شما حرف زدم.
#دشتیاری_برای_من
🔹دشت بزرگی بود که در آن زمان به کندی میگذشت. هیچ وقت دیر نشده بود و نیازی به عجله نبود. این جا آدم یک بخش دیگر زندگی را می دید که در هیاهوی شهر و شلوغی اش گمش کرده بود. آدم های اینجا مثل من آنقدر آرزوهای دور و دراز نداشتند که از زمین و زمان طلبکار شده باشند. من کمی از آرزوهای طول و درازم (فقط آنقدر که در آدم ذوق زندگی کردن ایجاد کند) به شما دادم و از شمایی که سر کلاسم نشسته بودید آرامش و صبر قرض گرفتم. یادم هست که بار اول که دشتیاری را ترک کردم بخش زیادی از راه را به پشت سرم نگاه کردم و گریه کردم..... آرزوی برگشتن داشتم. آرزوی سرزمینی که زمان در آن به آرامی میگذشت. سفر دومم اوج مبارزه با بیماری بود و بازهم اگر می دانستند که در چه وضعیتی هستم بعید بود که اجازه بدهند که به دشتیاری بیایم.بعضی از شما داشتید انتخاب رشته میکردید که به دانشگاه بروید و بعضی ها در کنکور نتیجه نگرفته بودید و به سال بعد فکر می کردید. من یک هفته صبح تا شب انتخاب رشته کردم و با آدم ها حرف زدم. یک هفته از خودم بیرون آمدم و به درد و بیماری فکر نکردم و فکر می کنم این موضوع در بهبود اولیه ی من نقش مهمی داشت.
🔹در سفرهای بعدی و بعدی من آشناهای زیادی پیدا کردم که نگاه من را به بخش هایی از زندگی که تا آن وقت متوجهش نبودم بازتر و بازتر کردند. آدم هایی که خیلی فعال هستند و برای دیگران منبع انرژی هستند گاهی خودشان کم می آورند و نیاز به یک منبع انرژی بخش دارند. #دشتیاری_برای_من این منبع انرژی بود. اینجا احساس میکردم نقطه هایی که روی کاغذ میگذارم بیشتر و پررنگ ترند. و این من را به زندگی امیدوار می کرد. گروه #آينده_نگاران هم دشتیاری مجازی من است.یک روز شخصی به گلایه گفت که شبکه های اجتماعی پر شده از خبرهای بد و انگار فقط خبرهای بد ارزش گفتن دارند. کاش جایی بود که آدم ها از کارهای خوبی که انجام میدهند از حال خوبی که دارند میگفتند. من با افتخار گفتم که ما چنین گروهی داریم. و به یاد همه ی روزهایی افتادم که #آينده_نگاران را باز کردم و دیدم عکسی یا گزارشی از فعالیت هایتان منتشر کرده اید.
#دشتیاری_برای_من
🔹مفهوم وطن را گسترده تر کرد. دیگر ایران برای من جایی نیست که آدم ها حوصله ی هم را ندارند . به حرفم گوش نمی کنند و کمتر به هم لبخند میزنند. یک گوشه ی دلم جایی هست که مردمش با لبخند و خوشحالی از من استقبال کنند.
@hami_association
#انجمن_حمایت_از_توسعه_فضاهای_آموزشی_و_فرهنگی_حامی
مدرسه حامى خورشيد
🌳 🌳🌳راه پيمايى درطبيعت اطراف روستا ويك روز لذت بخش براى دانش آموزان
#دانه_ميسى
#نورآباد_لرستان
@hami_association
#انجمن_حمایت_از_توسعه_فضاهای_آموزشی_و_فرهنگی_حامی
🌳 🌳🌳راه پيمايى درطبيعت اطراف روستا ويك روز لذت بخش براى دانش آموزان
#دانه_ميسى
#نورآباد_لرستان
@hami_association
#انجمن_حمایت_از_توسعه_فضاهای_آموزشی_و_فرهنگی_حامی
ساتيارى امروز، بسیار زیبابود.
♥️جشن انار
اجرای موسیقی،نواختن شمشال، چیدن انار،معرفی محصولات روستا،ودرست کردن غذاهای سنتی
وسرودی که بچه هاى كتابخانه حامى اجرا كردند.
#پاوه_كرمانشاه
@hami_association
♥️جشن انار
اجرای موسیقی،نواختن شمشال، چیدن انار،معرفی محصولات روستا،ودرست کردن غذاهای سنتی
وسرودی که بچه هاى كتابخانه حامى اجرا كردند.
#پاوه_كرمانشاه
@hami_association
كتابخانه كامياب آقايى روستاى آلتين كش
🔹بازديد نيكوكار
🔹ديدار با بچه ها
🔹اهداى سيستم صوتى وتصويرى و راه اندازى آن
🔸بچه ها دلنوشته خواندند وما سرا پا گوش شدیم بسیار زیبا نوشته بودند
نوشته ى بچه های کوچکتر هم خيلى بدل مى نشست ...از نوشته ها وحرفهایشان چنین بر می آمد که چقدازداشتن کتابخانه راضی وخوشحال هستند.
#آلتين_كش_قزوين
@hami_association
#انجمن_حمایت_از_توسعه_فضاهای_آموزشی_و_فرهنگی_حامی
🔹بازديد نيكوكار
🔹ديدار با بچه ها
🔹اهداى سيستم صوتى وتصويرى و راه اندازى آن
🔸بچه ها دلنوشته خواندند وما سرا پا گوش شدیم بسیار زیبا نوشته بودند
نوشته ى بچه های کوچکتر هم خيلى بدل مى نشست ...از نوشته ها وحرفهایشان چنین بر می آمد که چقدازداشتن کتابخانه راضی وخوشحال هستند.
#آلتين_كش_قزوين
@hami_association
#انجمن_حمایت_از_توسعه_فضاهای_آموزشی_و_فرهنگی_حامی
کتابخانه حامی دهستان کله گان
♥️كتابخانه پاتق نوجوانان شد!
دانش اموزان همراه بادبيران خود كلاس درس رادركتابخانه برگزار و دريك محيط صميمى دانش اندوزى مى كنند.
#جالق_سراوان_بلوچستان
@hami_association
♥️كتابخانه پاتق نوجوانان شد!
دانش اموزان همراه بادبيران خود كلاس درس رادركتابخانه برگزار و دريك محيط صميمى دانش اندوزى مى كنند.
#جالق_سراوان_بلوچستان
@hami_association