#رویاهای_سرنوشت
روز بیست و هشتم
#آنتونی_رابینز
📚 #Giant_steps
چند بار این جمله را از دیگران شنیده اید: «آیا همه اش همین بود؟»
برخی از فضانوردان آپولو که تقریبا تمام عمر خود را آماده کرده بودند که بر ماه فرود بیایند و در آن لحظه تاریخی احساس غرور کرده بودند پس از بازگشت به زمین دچار افسردگی عمیقی شدند. ] «آیا همه اش همین بود؟»[
پس از آن چه مانده بود که به دنبال آن باشند؟ چه هدفی می توانست بزرگتر از رفتن به فضا و قدم نهادن بر ماه باشد؟ شاید پاسخ [این سوال] کشف ناشناخته های فضای روح و قلب انسان باشد.
همه ما نیاز داریم که دائم رشد عاطفی و معنوی خود را حس کنیم. این غذایی است که روح ما به آن نیاز دارد. وقتی به هدفی که برای خود تعیین کرده اید نزدیک می شوید یادتان باشد که فورا یک هدف دیگر برای آینده خودتان مشخص کنید.
روز بیست و هشتم
#آنتونی_رابینز
📚 #Giant_steps
چند بار این جمله را از دیگران شنیده اید: «آیا همه اش همین بود؟»
برخی از فضانوردان آپولو که تقریبا تمام عمر خود را آماده کرده بودند که بر ماه فرود بیایند و در آن لحظه تاریخی احساس غرور کرده بودند پس از بازگشت به زمین دچار افسردگی عمیقی شدند. ] «آیا همه اش همین بود؟»[
پس از آن چه مانده بود که به دنبال آن باشند؟ چه هدفی می توانست بزرگتر از رفتن به فضا و قدم نهادن بر ماه باشد؟ شاید پاسخ [این سوال] کشف ناشناخته های فضای روح و قلب انسان باشد.
همه ما نیاز داریم که دائم رشد عاطفی و معنوی خود را حس کنیم. این غذایی است که روح ما به آن نیاز دارد. وقتی به هدفی که برای خود تعیین کرده اید نزدیک می شوید یادتان باشد که فورا یک هدف دیگر برای آینده خودتان مشخص کنید.
🥀🍂🥀🍂🥀🍂🥀🍂🥀🍂🥀🍂
ترجمه کتاب The start_up of you
نوشته رید هافمن و بن کنسوچا
http://www.modirepishro.com/wp-content/uploads/Start-of-you-fa.pdf
ترجمه کتاب The start_up of you
نوشته رید هافمن و بن کنسوچا
http://www.modirepishro.com/wp-content/uploads/Start-of-you-fa.pdf
#رویاهای_سرنوشت
روز بیست و نهم
#آنتونی_رابینز
📚 #Giant_steps
هدف نهایی چیست؟ شاید اینکه کار ارزشمندی انجام دهیم. راهی برای کمک به دیگران پیدا کنیم (کمک به کسانی که عمیقا دلواپس آنها هستیم) این چیزی است که می تواند در تمام عمر الهام بخش ما باشد. [تا مانند آن فضانوردان دچار افسردگی نشویم.]
همواره برای کسانی که بخواهند در این دنیا وقت، انرژی، سرمایه و خلاقیت خود را [در راه خیر] صرف کنند جایی وجود دارد.
امروز چه عمل ساده مهربانانه ای می توانید نسبت به فرد دیگری انجام دهید؟ همین حالا تصمیم بگیرید و آنراعملی کنید. مطمئنا حس خوبی به شما دست خواهد داد.
روز بیست و نهم
#آنتونی_رابینز
📚 #Giant_steps
هدف نهایی چیست؟ شاید اینکه کار ارزشمندی انجام دهیم. راهی برای کمک به دیگران پیدا کنیم (کمک به کسانی که عمیقا دلواپس آنها هستیم) این چیزی است که می تواند در تمام عمر الهام بخش ما باشد. [تا مانند آن فضانوردان دچار افسردگی نشویم.]
همواره برای کسانی که بخواهند در این دنیا وقت، انرژی، سرمایه و خلاقیت خود را [در راه خیر] صرف کنند جایی وجود دارد.
امروز چه عمل ساده مهربانانه ای می توانید نسبت به فرد دیگری انجام دهید؟ همین حالا تصمیم بگیرید و آنراعملی کنید. مطمئنا حس خوبی به شما دست خواهد داد.
#رویاهای_سرنوشت
روز سی ام
#آنتونی_رابینز
📚 #Giant_steps
کمدین قابل احترام جورج برنز اهمیت در جستجوی چیزی بودن را درک کرده بود. جمع بندی فلسفه زندگی او از زبان خودش چنین بود: «باید در زندگی چیزی داشته باشید که بخاطر آن از بستر خارج شوید. در حالت خواب کاری نمی توان انجام داد. مهمترین چیز در زندگی داشتن یک نقطه است، یک جهت که انسان را هدایت کند.»
برای همین بود که در ۹۰ سالگی هنوز کار می کرد و سالن پالادیوم لندن را برای اجرای برنامه در سال ۲۰۰۰ زمانی که ۱۰۴ سالش می شد اجاره کرده بود.
بیشتر آدمها کارهایی را که می توانند در عرض یک سال انجام دهند دست بالا می گیرند اما کاری را که در ده سال می توانند انجام دهند کم برآورد می کنند.
در ده سال آینده چه کارهایی می توانید انجام بدهید؟
روز سی ام
#آنتونی_رابینز
📚 #Giant_steps
کمدین قابل احترام جورج برنز اهمیت در جستجوی چیزی بودن را درک کرده بود. جمع بندی فلسفه زندگی او از زبان خودش چنین بود: «باید در زندگی چیزی داشته باشید که بخاطر آن از بستر خارج شوید. در حالت خواب کاری نمی توان انجام داد. مهمترین چیز در زندگی داشتن یک نقطه است، یک جهت که انسان را هدایت کند.»
برای همین بود که در ۹۰ سالگی هنوز کار می کرد و سالن پالادیوم لندن را برای اجرای برنامه در سال ۲۰۰۰ زمانی که ۱۰۴ سالش می شد اجاره کرده بود.
بیشتر آدمها کارهایی را که می توانند در عرض یک سال انجام دهند دست بالا می گیرند اما کاری را که در ده سال می توانند انجام دهند کم برآورد می کنند.
در ده سال آینده چه کارهایی می توانید انجام بدهید؟
#رویاهای_سرنوشت
روز سی و یکم
#آنتونی_رابینز
📚 #Giant_steps
به چیزی فکر کنید که امروز از آن بهره مند هستید و یا آن را تجربه می کنید، چیزی که زمانی فقط یک هدف بوده است. ممکن است موانع زیادی را هم برای رسیدن به آن پشت سر گذاشته باشید، اما اکنون جزئی از زندگی شما است.
وقتی به دنبال هدفی تازه می روید و با موانع مواجه می شوید به یاد بیاورید که قبلا هم مانند این مشکلات را داشته اید اما بر آنها غلبه کرده و موفق شده اید.
روح انسانی به راستی تسخیر ناپذیر است، میل به پیروزی و میل به موفقیت، ساختن زندگی و تسلط بر آن تنها زمانی مطیع شما می شوند که تصمیم بگیرید چه می خواهید و باور داشته باشید که هیچ مشکل و مساله ای و هیچ مانعی نمی تواند شما را از هدفتان باز بدارد.
موانع فقط برای آن است که قدرتهای پنهان شما را برای حل مشکلات و رسیدن به هدفهای ارزشمند آشکار کند.
روز سی و یکم
#آنتونی_رابینز
📚 #Giant_steps
به چیزی فکر کنید که امروز از آن بهره مند هستید و یا آن را تجربه می کنید، چیزی که زمانی فقط یک هدف بوده است. ممکن است موانع زیادی را هم برای رسیدن به آن پشت سر گذاشته باشید، اما اکنون جزئی از زندگی شما است.
وقتی به دنبال هدفی تازه می روید و با موانع مواجه می شوید به یاد بیاورید که قبلا هم مانند این مشکلات را داشته اید اما بر آنها غلبه کرده و موفق شده اید.
روح انسانی به راستی تسخیر ناپذیر است، میل به پیروزی و میل به موفقیت، ساختن زندگی و تسلط بر آن تنها زمانی مطیع شما می شوند که تصمیم بگیرید چه می خواهید و باور داشته باشید که هیچ مشکل و مساله ای و هیچ مانعی نمی تواند شما را از هدفتان باز بدارد.
موانع فقط برای آن است که قدرتهای پنهان شما را برای حل مشکلات و رسیدن به هدفهای ارزشمند آشکار کند.
✅نقش آمار در پیش بینی های مدیریتی
در سال ۱۷۴۴ دو کشیش پروتستان در اسکاتلند به نام های آلکساندر وبستر و رابرت والاس تصمیم گرفتند یک صندوق بیمهٔ عمر ابداع کنند که به همسر و فرزندان کشیش های فوت شده مستمری بدهد. آنها پیشنهاد کردند که هریک از کشیش های کلیسا مبلغ کمی از درآمد خود را به صندوق بپردازد تا به این ترتیب سرمایه جمع شود. اگر کشیشی فوت می کرد، بیوهٔ او مبالغی از سود سهام صندوق را دریافت می کرد که به او امکان می داد بقیهٔ عمرش را آسوده سپری کند. امّا برای تعیین مبلغی که کشیشان می بایست بپردازند تا صندوق به اندازهٔ کافی پول برای عمل کردن به تعهداتش داشته باشد، وبستر و والاس مجبور بودند پیش بینی کنند سالانه چه تعداد از کشیشان می میرند و چند بیوه و بچهٔ یتیم از خود به جا می گذارند و بیوه ها بعد از مرگ شوهران شان چند سال زنده می مانند.
این دو اسکاتلندی اهل عمل بودند. بنابراین با یک استاد ریاضی از دانشگاه ادینبورگ، به نام کالین مک لورین تماس گرفتند. هر سه نفر به جمع آوری اطلاعات راجع به سن هر کشیشی که می مرد پرداختند و از این اطلاعات برای محاسبهٔ این که چه تعداد کشیش احتمالاً در هر سال معیّن خواهد مرد استفاده کردند.
کار آنها بر پایهٔ چندین دستاورد تازه در زمینهٔ آمار و احتمالات قرار داشت. یکی از این دستاوردها «قانون اعداد بزرگ» یاکوب برنولی بود. برنولی اصلی را تدوین کرد که بر اساس آن اگرچه پیش بینی یک واقعهٔ خاص مثل مرگ یک فرد معیّن، مشکل بود، پیش بینی نتیجهٔ میانگین بسیاری وقایع مشابه، با دقتی زیاد، امکانپذیر می گردید. پس اگر مک لورین نمی توانست با استفاده از علم ریاضی مرگ وبستر و والاس در سال بعد را پیش بینی کند، می توانست با در دست داشتن اطلاعات کافی، با دقتی زیاد، به وبستر و والاس بگوید چند کشیش در سال بعد در اسکاتلند می میرند. خوشبختانه آنها آن اطلاعات لازم را داشتند. به خصوص جدول های آماری که ادموند هالی پنجاه سال قبل منتشر کرده بود در دسترسشان بود. هالی ۱۲۳۸ مورد تولد و ۱۱۷۴ مورد مرگ در شهر برسل وآلمان را تجزیه و تحلیل کرده بود. جدول های هالی مثلاً نشان می داد که احتمال مرگ یک جوان در یک سال مفروض یک به صد است، در حالی که این احتمال در مورد یک فرد پنجاه ساله یک به سی و نه است.
وبستر و والاس، با تحلیل این ارقام، نتیجه گیری کردند که در هر زمان مفروض به طور متوسط ۹۳۰ کشیش اسکاتلندی زنده می تواند وجود داشته باشد، و سالانه به طور متوسط ۲۷ کشیش می میرند، و از این تعداد ۱۸ نفر یک بیوه از خود به جا می گذارند. پنج نفر از آنها که بیوهای از خود به جا نمی گذارند فرزندان یتیم باقی می گذارند و دو نفر از آنها که بیوه به جا می گذارند فرزندانی از ازدواج های قبلی به جا می گذارند که هنوز به سن شانزده سال نرسیده اند. آنها در ادامه حساب کردند که به طور متوسط چند سال طول میکشد تا بیوه های بازمانده فوت کنند یا مجدداً ازدواج کنند (که در هر دو صورت از فهرست واجدان دریافت مستمری خارج می شدند)
وبستر و والاس، با بررسی این ارقام، توانستند تعیین کنند که کشیشان عضو این صندوق چه مبلغی باید بپردازند تا کفاف هزینه های عزیزان شان را بدهد. هر کشیش، با پرداخت ۲ پوند و ۱۲ شیلینگ و ۲ پنی در سال، می توانست تضمین کند که بیوه اش سالانه حداقل ۱۰ پوند دریافت خواهد کرد، که در آن زمان مبلغ زیادی محسوب می شد. بر اساس محاسبات وبستر و والاس، صندوق تأمین آتیهٔ بیوگان و فرزندان کشیشان کلیسای اسکاتلند می بایست تا سال ۱۷۶۵ سرمایه ای معادل ۵۸۳۴۸ پوند در اختیار داشته باشد. محاسبات آنها به طرز شگفت انگیزی درست از آب درآمد. وقتی آن سال فرارسید، موجودی صندوق ۵۸۳۴۷ پوند بود، یعنی فقط یک پوند کمتر از آن برآورد! این حتی از پیشگویی های انبیای بنی اسرائیل و یوحنای قدیس هم درست تر از آب درآمد.
#داده_کاوی
از کتاب انسان خردمند نوشته یووال نوح هراری
نقل از سایت دکتر سرگلزایی
Drsargolzaei
Http://t.me/modirepishro
در سال ۱۷۴۴ دو کشیش پروتستان در اسکاتلند به نام های آلکساندر وبستر و رابرت والاس تصمیم گرفتند یک صندوق بیمهٔ عمر ابداع کنند که به همسر و فرزندان کشیش های فوت شده مستمری بدهد. آنها پیشنهاد کردند که هریک از کشیش های کلیسا مبلغ کمی از درآمد خود را به صندوق بپردازد تا به این ترتیب سرمایه جمع شود. اگر کشیشی فوت می کرد، بیوهٔ او مبالغی از سود سهام صندوق را دریافت می کرد که به او امکان می داد بقیهٔ عمرش را آسوده سپری کند. امّا برای تعیین مبلغی که کشیشان می بایست بپردازند تا صندوق به اندازهٔ کافی پول برای عمل کردن به تعهداتش داشته باشد، وبستر و والاس مجبور بودند پیش بینی کنند سالانه چه تعداد از کشیشان می میرند و چند بیوه و بچهٔ یتیم از خود به جا می گذارند و بیوه ها بعد از مرگ شوهران شان چند سال زنده می مانند.
این دو اسکاتلندی اهل عمل بودند. بنابراین با یک استاد ریاضی از دانشگاه ادینبورگ، به نام کالین مک لورین تماس گرفتند. هر سه نفر به جمع آوری اطلاعات راجع به سن هر کشیشی که می مرد پرداختند و از این اطلاعات برای محاسبهٔ این که چه تعداد کشیش احتمالاً در هر سال معیّن خواهد مرد استفاده کردند.
کار آنها بر پایهٔ چندین دستاورد تازه در زمینهٔ آمار و احتمالات قرار داشت. یکی از این دستاوردها «قانون اعداد بزرگ» یاکوب برنولی بود. برنولی اصلی را تدوین کرد که بر اساس آن اگرچه پیش بینی یک واقعهٔ خاص مثل مرگ یک فرد معیّن، مشکل بود، پیش بینی نتیجهٔ میانگین بسیاری وقایع مشابه، با دقتی زیاد، امکانپذیر می گردید. پس اگر مک لورین نمی توانست با استفاده از علم ریاضی مرگ وبستر و والاس در سال بعد را پیش بینی کند، می توانست با در دست داشتن اطلاعات کافی، با دقتی زیاد، به وبستر و والاس بگوید چند کشیش در سال بعد در اسکاتلند می میرند. خوشبختانه آنها آن اطلاعات لازم را داشتند. به خصوص جدول های آماری که ادموند هالی پنجاه سال قبل منتشر کرده بود در دسترسشان بود. هالی ۱۲۳۸ مورد تولد و ۱۱۷۴ مورد مرگ در شهر برسل وآلمان را تجزیه و تحلیل کرده بود. جدول های هالی مثلاً نشان می داد که احتمال مرگ یک جوان در یک سال مفروض یک به صد است، در حالی که این احتمال در مورد یک فرد پنجاه ساله یک به سی و نه است.
وبستر و والاس، با تحلیل این ارقام، نتیجه گیری کردند که در هر زمان مفروض به طور متوسط ۹۳۰ کشیش اسکاتلندی زنده می تواند وجود داشته باشد، و سالانه به طور متوسط ۲۷ کشیش می میرند، و از این تعداد ۱۸ نفر یک بیوه از خود به جا می گذارند. پنج نفر از آنها که بیوهای از خود به جا نمی گذارند فرزندان یتیم باقی می گذارند و دو نفر از آنها که بیوه به جا می گذارند فرزندانی از ازدواج های قبلی به جا می گذارند که هنوز به سن شانزده سال نرسیده اند. آنها در ادامه حساب کردند که به طور متوسط چند سال طول میکشد تا بیوه های بازمانده فوت کنند یا مجدداً ازدواج کنند (که در هر دو صورت از فهرست واجدان دریافت مستمری خارج می شدند)
وبستر و والاس، با بررسی این ارقام، توانستند تعیین کنند که کشیشان عضو این صندوق چه مبلغی باید بپردازند تا کفاف هزینه های عزیزان شان را بدهد. هر کشیش، با پرداخت ۲ پوند و ۱۲ شیلینگ و ۲ پنی در سال، می توانست تضمین کند که بیوه اش سالانه حداقل ۱۰ پوند دریافت خواهد کرد، که در آن زمان مبلغ زیادی محسوب می شد. بر اساس محاسبات وبستر و والاس، صندوق تأمین آتیهٔ بیوگان و فرزندان کشیشان کلیسای اسکاتلند می بایست تا سال ۱۷۶۵ سرمایه ای معادل ۵۸۳۴۸ پوند در اختیار داشته باشد. محاسبات آنها به طرز شگفت انگیزی درست از آب درآمد. وقتی آن سال فرارسید، موجودی صندوق ۵۸۳۴۷ پوند بود، یعنی فقط یک پوند کمتر از آن برآورد! این حتی از پیشگویی های انبیای بنی اسرائیل و یوحنای قدیس هم درست تر از آب درآمد.
#داده_کاوی
از کتاب انسان خردمند نوشته یووال نوح هراری
نقل از سایت دکتر سرگلزایی
Drsargolzaei
Http://t.me/modirepishro
Telegram
مدیر پیشرو
یادداشتهای محمدرضا حقپرست درباره روانشناسی،
مدیریت،
فلسفه و
.....
تماس با محمدرضا حقپرست
@mrhaghparast
www.modirepishro.com
مدیریت،
فلسفه و
.....
تماس با محمدرضا حقپرست
@mrhaghparast
www.modirepishro.com
Forwarded from آدمهای خوب شهر
دقیقاً ۲۳ سال پیش در اتوبان قزوین- تهران بعد از سیمان آبیک با سرعت ۱۵۰ کیلومتر در ساعت با اتومبیل پاترول دو درب به سمت تهران میآمدم. هم عشق سرعت داشتم و هم اینکه کلاسم دیر شده بود. ناگهان متوجه یک افسر راهنمایی و رانندگی شدم که کنار اتوبان برای اینکه من را متوقف کند چنان بالا و پایین میپرید و دست تکان میداد که دیدنی بود. به ناچار در فاصلهای جلوتر توقف کردم و قبل از اینکه من دنده عقب بگیرم ایشان سوار ماشین راهنمایی و رانندگی شد و خودش را به من رساند.
تصور من این بود که اتومبیل را به پارکینگ هدایت خواهند کرد و خودم هم با جریمه سنگینی مواجه خواهم شد. پیاده شدم او هم پیاده شد. آنقدر عصبانی بود و فریاد میکشید که اجازه حرف زدن پیدا نکردم. در همان حال پرسید شغلت چیست؟ من هم که تازه مدرس دانشگاه شده بودم و در سنین جوانی برایم بسیار مهم بود، با عذرخواهی بابت سرعت بالا گفتم استاد دانشگاه هستم؛ کلاس دارم. چون دیر کردهام با سرعت میرفتم.
او با فریاد (البته کمی نسبت به لحظات قبل آهستهتر) گفت عزیزم، من و امثال من زحمات زیادی کشیدیم تا شما جوانان فرصت درس خواندن پیدا کنید. شما عزیز ما هستید. سرمایه این مملکت هستید. تقاضا میکنم بهخاطر خودت و بهخاطر کشورت، مواظب جان خودت باش و این را بدان اگر از خودت مواظبت نکنی بابت مالیاتی که دادم تا تو درس بخوانی راضی نیستم و بعد دست داد و خداحافظی کرد.
مات و مبهوت شده بودم. خودم را جمع و جور کردم و گفتم من به شما قول میدهم هیچگاه بیش از سرعت ۱۲۰ کیلومتر نروم. آنقدر برخورد ایشان برایم آموزنده بود که همواره به قولم وفادار بودهام و همیشه تصور میکنم آن افسر شریف من را میبیند. اگر او اتومبیل مرا میخواباند و من را جریمه میکرد، آنقدر تحت تأثیر قرار نمیگرفتم.
✅ گاهی یک رفتار چقدر میتواند آموزنده باشد. هرچند هر برخورد قانونی حق ایشان بود.
.
.
.
این گذشت تا چند ماه پیش در اتوبان باقری تهران از سمت شمال به جنوب با سرعت ۱۰۰ کیلومتر میرفتم. ناگهان متوجه افسر جوانی شدم که به سمت وسط اتوبان دوید و با تابلویی در دست دستور توقف داد.
در کنار اتوبان ایستادم و پیاده شدم. عرض کردم قربان تخلف کردم؟ گفتند بله اینجا سرعت ۸۰ تاست ابتدای اتوبان هم مشخص شدهاست. گفتم معذرت میخواهم مدارک را گرفت و جریمه کرد.
وقتی مدارک و جریمه را به دستم داد گفتم حال که کار تمام شدهاست میخواستم مطلبی را عرض کنم و ادامه دادم، شما عزیز ما هستید و سرمایه این مملکت، آنطور که شما به وسط اتوبان دویدید من نگران سلامتیتان شدم. شما میتوانید شماره اتومبیل خاطی را بردارید و جریمه کنید یا به گشت بعدی اطلاع دهید اما خواهش میکنم به وسط اتوبان ندوید. افسر ساکت بود. به چشمان او نگاه کردم که خیس اشک شده بود و با بغض خفیف گفت تابهحال کسی که او را جریمه کرده باشم با من اینطور صحبت نکرده بود!
خداحافظی کردم و یاد آن افسر شریفی افتادم که همین جملات را ۲۳ سال پیش به من گفتهبود و آن تأثیرات را در روح و روان و دل من گذاشته بود که دیگر آنطور عشق سرعت نداشته باشم. حال خداوند فرصتی برایم فراهم کرد که من آن جملات سازنده و زیبا را به نسل بعدی همان افسر بگویم
دکتر خزایی
تصور من این بود که اتومبیل را به پارکینگ هدایت خواهند کرد و خودم هم با جریمه سنگینی مواجه خواهم شد. پیاده شدم او هم پیاده شد. آنقدر عصبانی بود و فریاد میکشید که اجازه حرف زدن پیدا نکردم. در همان حال پرسید شغلت چیست؟ من هم که تازه مدرس دانشگاه شده بودم و در سنین جوانی برایم بسیار مهم بود، با عذرخواهی بابت سرعت بالا گفتم استاد دانشگاه هستم؛ کلاس دارم. چون دیر کردهام با سرعت میرفتم.
او با فریاد (البته کمی نسبت به لحظات قبل آهستهتر) گفت عزیزم، من و امثال من زحمات زیادی کشیدیم تا شما جوانان فرصت درس خواندن پیدا کنید. شما عزیز ما هستید. سرمایه این مملکت هستید. تقاضا میکنم بهخاطر خودت و بهخاطر کشورت، مواظب جان خودت باش و این را بدان اگر از خودت مواظبت نکنی بابت مالیاتی که دادم تا تو درس بخوانی راضی نیستم و بعد دست داد و خداحافظی کرد.
مات و مبهوت شده بودم. خودم را جمع و جور کردم و گفتم من به شما قول میدهم هیچگاه بیش از سرعت ۱۲۰ کیلومتر نروم. آنقدر برخورد ایشان برایم آموزنده بود که همواره به قولم وفادار بودهام و همیشه تصور میکنم آن افسر شریف من را میبیند. اگر او اتومبیل مرا میخواباند و من را جریمه میکرد، آنقدر تحت تأثیر قرار نمیگرفتم.
✅ گاهی یک رفتار چقدر میتواند آموزنده باشد. هرچند هر برخورد قانونی حق ایشان بود.
.
.
.
این گذشت تا چند ماه پیش در اتوبان باقری تهران از سمت شمال به جنوب با سرعت ۱۰۰ کیلومتر میرفتم. ناگهان متوجه افسر جوانی شدم که به سمت وسط اتوبان دوید و با تابلویی در دست دستور توقف داد.
در کنار اتوبان ایستادم و پیاده شدم. عرض کردم قربان تخلف کردم؟ گفتند بله اینجا سرعت ۸۰ تاست ابتدای اتوبان هم مشخص شدهاست. گفتم معذرت میخواهم مدارک را گرفت و جریمه کرد.
وقتی مدارک و جریمه را به دستم داد گفتم حال که کار تمام شدهاست میخواستم مطلبی را عرض کنم و ادامه دادم، شما عزیز ما هستید و سرمایه این مملکت، آنطور که شما به وسط اتوبان دویدید من نگران سلامتیتان شدم. شما میتوانید شماره اتومبیل خاطی را بردارید و جریمه کنید یا به گشت بعدی اطلاع دهید اما خواهش میکنم به وسط اتوبان ندوید. افسر ساکت بود. به چشمان او نگاه کردم که خیس اشک شده بود و با بغض خفیف گفت تابهحال کسی که او را جریمه کرده باشم با من اینطور صحبت نکرده بود!
خداحافظی کردم و یاد آن افسر شریفی افتادم که همین جملات را ۲۳ سال پیش به من گفتهبود و آن تأثیرات را در روح و روان و دل من گذاشته بود که دیگر آنطور عشق سرعت نداشته باشم. حال خداوند فرصتی برایم فراهم کرد که من آن جملات سازنده و زیبا را به نسل بعدی همان افسر بگویم
دکتر خزایی
🌼🍃🌸🍃🌺🍃🌸🍃🌺
🍃🌺🍃🌸🍃🌺
🌺🍃
به نام تحول دهنده حال و احوال
سال نو فرا می رسد و رستخیز طبیعت بار دیگر رخ می نماید و شاید نخستین درس بهار برای انسان این باشد که
"دائما یکسان نماند حال دوران غم مخور"
امیدوارم سال ١٣٩٧ با توکل به خداوند و تفکر و تلاش سالی خوب برای همه ملت ایران باشد.
نوروز پیشاپیش بر اعضای کانال مبارك باد
محمدرضا حقپرست
🌺
🌺🍃🌸
🍃🌺🍃🌸🍃🌺
🌼🍃🌸🍃🌺🍃🌸🍃🌺🐓
🍃🌺🍃🌸🍃🌺
🌺🍃
به نام تحول دهنده حال و احوال
سال نو فرا می رسد و رستخیز طبیعت بار دیگر رخ می نماید و شاید نخستین درس بهار برای انسان این باشد که
"دائما یکسان نماند حال دوران غم مخور"
امیدوارم سال ١٣٩٧ با توکل به خداوند و تفکر و تلاش سالی خوب برای همه ملت ایران باشد.
نوروز پیشاپیش بر اعضای کانال مبارك باد
محمدرضا حقپرست
🌺
🌺🍃🌸
🍃🌺🍃🌸🍃🌺
🌼🍃🌸🍃🌺🍃🌸🍃🌺🐓
مطلب زیر از سردبیر همشهری داستان است که در ویژه نامه نوروز 97 چاپ شده است و مطلب جالبی به نظرم آمد.
امیدوارم برای شما هم مفید باشد.
✅️منش بهار
✍ مینا فرشیدنیک
«بهار روش ندارد، منش دارد. نگاه نمیکند چه کار کند برای دنیا بهتر است. میداند باید کاری کند و این عملگرایی بیفکر بهار است که جهان را تغییر میدهد.
گاهی برنامهریزی و تصمیمهای سخت گرفتن و فهرستکردن کارها هیچ فایدهای ندارد؛ گاهی هیچ چیزی فایده ندارد جز بلند شدن و کاریکردن، کاری که حتی نتیجهاش روشن نیست. منش بهار همین است، تصمیم میگیرد همهچیز را سبز کند، به همهچیز زندگی بدهد، یاد همه بیندازد که فصلی هست که میشود از تغییر و تبدیل لذت برد. فکر نمیکند این شاخه پارسال بار داد یا نه، آن زنبورها عسل ساختند که غارتگری بُرد، آن کشتزار را صاعقه زد، به نتیجههای قبل فکر نمیکند، حساب و کتاب نمیکند کدام روییدن بهصرفهتر بود، کدام زایشها پربارتر. همهچیز را به همان منش گشادهدستانه دوباره میرویاند، دوباره برمیخیزاند.
بهار که میشود اما ما حساب میکنیم، پارسال را چرتکه میاندازیم، سالهای قبلترش را حتی. فکر میکنیم راه رشد همانیاست که تا حالا بوده، روی سودها سرمایه میگذاریم، روی ضررها سرپوش. خیال میکنیم این تنها روش زندگی است، تنها راهی که ما را میرساند به جایی که باید. جرئت نمیکنیم یک کارهایی را دوباره تکرار کنیم، یک کارهایی را برای همیشه از آرزوهایمان کنار میگذاریم.
آن خانهای را که آرزویم بود نشد بسازم، با همین میسازم.
پاراگلایدر سوار شدن را میگذارم کنار، برای من دیر شده.
ریاضیات محض دلخوشی من بود ولی سودی نداشت.
قایقسواری در رود خروشان را دوست دارم ولی وقت ندارم.
خانهمان برای بچهدار شدن کوچک است.
امسال هم میرویم شمال.
گل داشتن حال و حوصله میخواهد که من ندارم.
این چرخهی حذفها، کنار گذاشتنها، محدودکردنمان به عادتها، این ترسیدن از چیزی شدن، روش ما است، روش بهار نیست. اگر قرار بود دنیا همینجور حساب و کتاب کند، به هیچ جایی نمیرسید.
... به امید سالی که منش همه مان بهاری باشد.»
امیدوارم برای شما هم مفید باشد.
✅️منش بهار
✍ مینا فرشیدنیک
«بهار روش ندارد، منش دارد. نگاه نمیکند چه کار کند برای دنیا بهتر است. میداند باید کاری کند و این عملگرایی بیفکر بهار است که جهان را تغییر میدهد.
گاهی برنامهریزی و تصمیمهای سخت گرفتن و فهرستکردن کارها هیچ فایدهای ندارد؛ گاهی هیچ چیزی فایده ندارد جز بلند شدن و کاریکردن، کاری که حتی نتیجهاش روشن نیست. منش بهار همین است، تصمیم میگیرد همهچیز را سبز کند، به همهچیز زندگی بدهد، یاد همه بیندازد که فصلی هست که میشود از تغییر و تبدیل لذت برد. فکر نمیکند این شاخه پارسال بار داد یا نه، آن زنبورها عسل ساختند که غارتگری بُرد، آن کشتزار را صاعقه زد، به نتیجههای قبل فکر نمیکند، حساب و کتاب نمیکند کدام روییدن بهصرفهتر بود، کدام زایشها پربارتر. همهچیز را به همان منش گشادهدستانه دوباره میرویاند، دوباره برمیخیزاند.
بهار که میشود اما ما حساب میکنیم، پارسال را چرتکه میاندازیم، سالهای قبلترش را حتی. فکر میکنیم راه رشد همانیاست که تا حالا بوده، روی سودها سرمایه میگذاریم، روی ضررها سرپوش. خیال میکنیم این تنها روش زندگی است، تنها راهی که ما را میرساند به جایی که باید. جرئت نمیکنیم یک کارهایی را دوباره تکرار کنیم، یک کارهایی را برای همیشه از آرزوهایمان کنار میگذاریم.
آن خانهای را که آرزویم بود نشد بسازم، با همین میسازم.
پاراگلایدر سوار شدن را میگذارم کنار، برای من دیر شده.
ریاضیات محض دلخوشی من بود ولی سودی نداشت.
قایقسواری در رود خروشان را دوست دارم ولی وقت ندارم.
خانهمان برای بچهدار شدن کوچک است.
امسال هم میرویم شمال.
گل داشتن حال و حوصله میخواهد که من ندارم.
این چرخهی حذفها، کنار گذاشتنها، محدودکردنمان به عادتها، این ترسیدن از چیزی شدن، روش ما است، روش بهار نیست. اگر قرار بود دنیا همینجور حساب و کتاب کند، به هیچ جایی نمیرسید.
... به امید سالی که منش همه مان بهاری باشد.»
✍کتابهای خوبی که در سال 96 خواندم.
مطالعه من بیشتر در حوزه مدیریت و روانشناسی است و خارج از اینها فقط رمان می خوانم.
سال گذشته بهترین کتاب در مپرد #انیگرام که خواندم کتاب "انیگرام یا تیپ شناسی نه گانه شخصیتها" نوشته مهدی سررشته داری بود.
البته نکته جالب این کتاب متن اصلی نیست که بخش اعظم آن ترجمه کتاب دکتر دیوید و دکتر پرایس است (البته بدون اشاره)
آنچه کتاب را جالب می کند مقدمه 50 صفحه ای دکتر محمد حقی است که برایم نکات بدیعی داشت.
دیگر کتاب جالب برایم کتاب بیداری قهرمانی درون نوشته خانم دکتر کارول پیرسون است که در حوزه #روانشناسی_تحلیلی است.
در حوزه #بازاریابی کتاب "اصول بازاریابی داده محور" نوشته مارک جفری برایم جالب بود که توسط دکتر روستا و آتنا مقدم ترجمه شده است.
در مورد #دیتابیس_مارکتینگ در ایران با کمبود منابع مواجه هستیم و فکر می کنم این تنها کتابی است که در این مورد ترجمه شده است.
در حوزه رمان کتاب تصرف عدوانی نوشته لنا آندرشون بهترین کتابی بود که خواندم..
کتاب روایت عشق نافرجام یک زن تیپ 4 انیگرام به یک مرد تیپ 3 است.
رفتارهای فریبکارانه مرد و رفتارهای خود فریبانه زن در این رمان ما را با رفتارهای این تیپها وقتی که در حالت سلامت روان قرار ندارند آشنا می کند.
رمان جنبه فلسفی نیز دارد و به دنبال بیان این حقیقت است که برداشت ما از واقعیت با خود واقعیت تفاوت دارد.
مطالعه من بیشتر در حوزه مدیریت و روانشناسی است و خارج از اینها فقط رمان می خوانم.
سال گذشته بهترین کتاب در مپرد #انیگرام که خواندم کتاب "انیگرام یا تیپ شناسی نه گانه شخصیتها" نوشته مهدی سررشته داری بود.
البته نکته جالب این کتاب متن اصلی نیست که بخش اعظم آن ترجمه کتاب دکتر دیوید و دکتر پرایس است (البته بدون اشاره)
آنچه کتاب را جالب می کند مقدمه 50 صفحه ای دکتر محمد حقی است که برایم نکات بدیعی داشت.
دیگر کتاب جالب برایم کتاب بیداری قهرمانی درون نوشته خانم دکتر کارول پیرسون است که در حوزه #روانشناسی_تحلیلی است.
در حوزه #بازاریابی کتاب "اصول بازاریابی داده محور" نوشته مارک جفری برایم جالب بود که توسط دکتر روستا و آتنا مقدم ترجمه شده است.
در مورد #دیتابیس_مارکتینگ در ایران با کمبود منابع مواجه هستیم و فکر می کنم این تنها کتابی است که در این مورد ترجمه شده است.
در حوزه رمان کتاب تصرف عدوانی نوشته لنا آندرشون بهترین کتابی بود که خواندم..
کتاب روایت عشق نافرجام یک زن تیپ 4 انیگرام به یک مرد تیپ 3 است.
رفتارهای فریبکارانه مرد و رفتارهای خود فریبانه زن در این رمان ما را با رفتارهای این تیپها وقتی که در حالت سلامت روان قرار ندارند آشنا می کند.
رمان جنبه فلسفی نیز دارد و به دنبال بیان این حقیقت است که برداشت ما از واقعیت با خود واقعیت تفاوت دارد.
✅ گذار از تجارت به صنعت
تعداد بسیار کمی از توسعه دهندگان صنایع از بخش دولتی آمدند. اکثر نزدیک به اتفاق سرمایه گذاران اولیه در صنایع تاجر بازار بودند و تجاری بودند که یک کالائی وارد می کردند که ما (وزارت اقتصاد) از آنها دعوت می کردیم که بیایند همان کالایی که وارد می کردند در ایران بسازند. این تجار وارد کننده، نسبت به سایر سرمایه گذاران در صنایع چند مزیت فوق العاده داشتند.
اول اینکه سیستم پخش آن کالا را هم اکنون داشتند.
دوم اینکه سیستم تعمیر بعد از فروش را هم اغلب آنها داشتند.
سوم اینکه با سازندگان همان کالا در خارج کشور ارتباط نزدیک داشتند و در جریان تولید به هر مشکلی که بر می خوردند، فورا کارشناسی می آمد و مشکل را حل می کرد.
یگانه مشکلی که این ها داشتند فقط مشکل مدیریت بود. مدیریت صنعتی، مدیریت مالی، مدیریت مرغوبیت کالا و غیره.
گروهی از این تجاری که کالای خارجی وارد می کردند در ابتدا مایل به سرمایه گذاری برای ساخت در ایران نبودند. مثلا حاجی برخوردار (که بعدا بزرگترین تولید کننده کالاهای خانگی در ایران شد) در ابتدا می گفت چرا تلویزیون را در ایران بسازم؟ من یک کاغذ می نویسم به سازنده. او برایم تلویزیون ساخته شده می فرستد. بعد یکی از شاگردانم را می فرستم گمرک، کالا را ترخیص می کند. کالا را می گذارم در انبار، مغازه های فروشنده می آیند و می خرند و می برند می فروشند. سود خوب هم می برم. حالا بروم کارخانه تلویزیون سازی بیاورم؟ سر کله زدن با کارگر سخت است. کارخانه صدها مشکل دارد.
ما می گفتیم حاج آقا برخوردار ! اگر تلویزیون نسازی پروانه ساخت را می دهیم به شخصی دیگر. قدم بعد این است که روی واردات تلویزیون عوارض گمرکی می بندیم تا از صنعت داخلی حمایت کنیم. اگر باز این سازنده نتوانست با واردات مقابله کند، ممکن است ورود تلویزیون از خارج را ممنوع کنیم. در مقابل این برنامه های وزارت اقتصاد، معمولا وارد کنندگان حاضر می شدند که به کار ساخت در ایران تن دهند. همه ی این صنعتگران جدید اول تاجر بودند. بعد از تجارت وارد صنعت ساخت شدند. دکتر سادات تهرانی می گفت پدرم یک صندوق داشت. یک روز در آن را باز کردم دیدم مملو است از سند املاک و کارخانجات. او جوراب مارک استارلایت درست می کرد و می برد در خیابان شانزه لیزه پاریس می فروخت. با نام استارلایت. کفش ملی کفش می برد مسکو می فروخت. یک روز در مسکو بودم دیدم یک صف طولانی مردم ایستاده اند. پرسیدم اینجا چه خبر است گفتند سه شنبه است کفش ملی از ایران می آورند مسکو و می فروشد.
یکبار رفتم رومانی از فرودگاه خواستند ما را ببرند هتل. دیدم اتوبوس ایران ناسیونال آوردند. البته وقتی تجار وارد صنعت می شدند ما از آنها حمایت می کردیم. به آنها وام صنعتی می دادیم و تسهیلات گمرکی میدادیم. راهنمائی صنعتی و مدیریتی می کردیم. بزودی تعداد سرمایه گذاران زیاد شدند و همه هم از صنعت بیشتر سود می بردند تا از تجارت و این بود که اقتصاد رونق پیدا کرد و اولین گروه میلیونرهای صنعتی در ایران پیدا شدند.
📚 #کتاب
#تکنوکراسی و سیاستگذاری اقتصادی در ایران به روایت #رضانیازمند ص146
#حمایت_از_تولید_داخلی
تعداد بسیار کمی از توسعه دهندگان صنایع از بخش دولتی آمدند. اکثر نزدیک به اتفاق سرمایه گذاران اولیه در صنایع تاجر بازار بودند و تجاری بودند که یک کالائی وارد می کردند که ما (وزارت اقتصاد) از آنها دعوت می کردیم که بیایند همان کالایی که وارد می کردند در ایران بسازند. این تجار وارد کننده، نسبت به سایر سرمایه گذاران در صنایع چند مزیت فوق العاده داشتند.
اول اینکه سیستم پخش آن کالا را هم اکنون داشتند.
دوم اینکه سیستم تعمیر بعد از فروش را هم اغلب آنها داشتند.
سوم اینکه با سازندگان همان کالا در خارج کشور ارتباط نزدیک داشتند و در جریان تولید به هر مشکلی که بر می خوردند، فورا کارشناسی می آمد و مشکل را حل می کرد.
یگانه مشکلی که این ها داشتند فقط مشکل مدیریت بود. مدیریت صنعتی، مدیریت مالی، مدیریت مرغوبیت کالا و غیره.
گروهی از این تجاری که کالای خارجی وارد می کردند در ابتدا مایل به سرمایه گذاری برای ساخت در ایران نبودند. مثلا حاجی برخوردار (که بعدا بزرگترین تولید کننده کالاهای خانگی در ایران شد) در ابتدا می گفت چرا تلویزیون را در ایران بسازم؟ من یک کاغذ می نویسم به سازنده. او برایم تلویزیون ساخته شده می فرستد. بعد یکی از شاگردانم را می فرستم گمرک، کالا را ترخیص می کند. کالا را می گذارم در انبار، مغازه های فروشنده می آیند و می خرند و می برند می فروشند. سود خوب هم می برم. حالا بروم کارخانه تلویزیون سازی بیاورم؟ سر کله زدن با کارگر سخت است. کارخانه صدها مشکل دارد.
ما می گفتیم حاج آقا برخوردار ! اگر تلویزیون نسازی پروانه ساخت را می دهیم به شخصی دیگر. قدم بعد این است که روی واردات تلویزیون عوارض گمرکی می بندیم تا از صنعت داخلی حمایت کنیم. اگر باز این سازنده نتوانست با واردات مقابله کند، ممکن است ورود تلویزیون از خارج را ممنوع کنیم. در مقابل این برنامه های وزارت اقتصاد، معمولا وارد کنندگان حاضر می شدند که به کار ساخت در ایران تن دهند. همه ی این صنعتگران جدید اول تاجر بودند. بعد از تجارت وارد صنعت ساخت شدند. دکتر سادات تهرانی می گفت پدرم یک صندوق داشت. یک روز در آن را باز کردم دیدم مملو است از سند املاک و کارخانجات. او جوراب مارک استارلایت درست می کرد و می برد در خیابان شانزه لیزه پاریس می فروخت. با نام استارلایت. کفش ملی کفش می برد مسکو می فروخت. یک روز در مسکو بودم دیدم یک صف طولانی مردم ایستاده اند. پرسیدم اینجا چه خبر است گفتند سه شنبه است کفش ملی از ایران می آورند مسکو و می فروشد.
یکبار رفتم رومانی از فرودگاه خواستند ما را ببرند هتل. دیدم اتوبوس ایران ناسیونال آوردند. البته وقتی تجار وارد صنعت می شدند ما از آنها حمایت می کردیم. به آنها وام صنعتی می دادیم و تسهیلات گمرکی میدادیم. راهنمائی صنعتی و مدیریتی می کردیم. بزودی تعداد سرمایه گذاران زیاد شدند و همه هم از صنعت بیشتر سود می بردند تا از تجارت و این بود که اقتصاد رونق پیدا کرد و اولین گروه میلیونرهای صنعتی در ایران پیدا شدند.
📚 #کتاب
#تکنوکراسی و سیاستگذاری اقتصادی در ایران به روایت #رضانیازمند ص146
#حمایت_از_تولید_داخلی
#حمایت_از_تولید_داخلی
نمونه های زیادی می توانم از وطن پرستی عالیخانی (وزیر اقتصاد منصور و اولین وزیر اقتصاد هویدا) شرح دهم: عالیخانی همان اوایلی که آمد وزارت اقتصاد یادم هست که بحث سیگار مطرح شد که به عنوان یک صنعت چه قدر وضع دخانیات ایران خراب است. سیگار وینیستون آمریکایی تمام بازار را گرفته بود. من گفتم شاید کمی کشاورزان صدمه ببینند اما می توانیم این صنعت را با افزایش کیفیت توتون ها و با افزودن موادی بالا ببریم. تا مردم سیگار ایرانی بخرند. سیگار ایرانی شده بود سیگار عمله ها. من یادم است که عالیخانی از فردای آن روز سیگار وینستونش را در جلسه خاک کرد و گفت من از امروز سیگار ایرانی می کشم. تا این صنعت اصلاح گردد. البته هويدا اینطوری نبود. توتونش را هم از آمریکا و انگلیس برایش می آوردند. او فقط می خواست نظر شاه جلب بشود. همانطور که قبلا گفتم هرچه شاه می گفت، او می گفت چشم. اما عالیخانی می خواست مملکت را بهبود بخشد و در این راه کوشش می کرد. چه آنکه شاه خوشش بیاید و چه آنکه بدش بیاید.
#کتاب
#تکنوکراسی و سیاستگذاری اقتصادی در ایران به روایت #رضانیازمند ص 130
نمونه های زیادی می توانم از وطن پرستی عالیخانی (وزیر اقتصاد منصور و اولین وزیر اقتصاد هویدا) شرح دهم: عالیخانی همان اوایلی که آمد وزارت اقتصاد یادم هست که بحث سیگار مطرح شد که به عنوان یک صنعت چه قدر وضع دخانیات ایران خراب است. سیگار وینیستون آمریکایی تمام بازار را گرفته بود. من گفتم شاید کمی کشاورزان صدمه ببینند اما می توانیم این صنعت را با افزایش کیفیت توتون ها و با افزودن موادی بالا ببریم. تا مردم سیگار ایرانی بخرند. سیگار ایرانی شده بود سیگار عمله ها. من یادم است که عالیخانی از فردای آن روز سیگار وینستونش را در جلسه خاک کرد و گفت من از امروز سیگار ایرانی می کشم. تا این صنعت اصلاح گردد. البته هويدا اینطوری نبود. توتونش را هم از آمریکا و انگلیس برایش می آوردند. او فقط می خواست نظر شاه جلب بشود. همانطور که قبلا گفتم هرچه شاه می گفت، او می گفت چشم. اما عالیخانی می خواست مملکت را بهبود بخشد و در این راه کوشش می کرد. چه آنکه شاه خوشش بیاید و چه آنکه بدش بیاید.
#کتاب
#تکنوکراسی و سیاستگذاری اقتصادی در ایران به روایت #رضانیازمند ص 130
✅ سبک مدیریتی شاه
آنچه که در این جلسات (شورای اقتصاد) متوجه شدم اول این بود که شاه دارای حافظه ای فوق العاده قوی بود. در ابتدا من تصور می کردم که حافظه قوی صفت خوبی است، ولی به تدریج متوجه شدم که این حافظه قوی موجب می شود که استعداد تحقیقی و استدلالی را از شاه بگیرد و شاه را به جای اینکه فردی استلالی بکند تا در هر موردی به قسمت استدلالی مغز خود رجوع کند، او را تبدیل به فردی کرده است که متکی به حافظه خود است. البته در مواقع معمولی این حافظه شاه را در سطحی بالاتر از وزرا و نخست وزیر قرار می داد و برتری او به روشنی آشکار می شد، ولی در مواردی که درباره مطالب مشکل و غیر معمول بود و مشکل فقط از راه استدلال و استقلال رای باید حل شود، شاه بسیار ناتوان بود و در مقابل استدلال وزیری کاردان قدرت تحمل نداشت. در چنین مواردی تسلیم شدن برای شاه مشکل بود و اگر تسليم استدلال وزیرش میشد از آن وزیر کینه به دل می گرفت و به زودی او را
طرد می کرد. ولی در مجموع شاه از نخست وزیر و وزرا بیشتر به امور مملکت وارد بود. چون سابقه بیشتری در کار کشور داری داشت. کاملا دیده می شد که وقتی قرار بود وزیر تازه واردی برای اولین بار در شورای اقتصاد حاضر شود، شاه از افرادی که در اطراف خود داشت می خواست که گزارشی جامع در باره کار آن وزیر برایش تهیه شود. او گزارش را با یک بار خواندن در حافظه قوی خود ضبط می کرد. و در جلسه اقتصاد که نخست وزیر آن وزیر را معرفی می کرد، شاه آن موضوع را از وزیر تاره وارد می پرسید. البته أن وزیر آمادگی لازم را برای بحث در آن مورد نداشت. آنگاه شاه صحنه را برای نشان دادن اطلاعات خود مناسب می دید و با تکرار ارقام و آماری که در گزارشات خود خوانده بود، وزیر تازه وارد را در حقیقت بمباران می کرد. چنانکه تا آخر دوران وزارت آن وزیر جرات طرح مطالب جدی را از دست میداد و تبدیل به بز اخوش می شد. نمونه آن یک جوان تحصیل کرده بود که هویدا او را برای وزارت کشاورزی معرفی کرد. در اولین جلسه ای که او به شورای اقتصاد آمد شاه به او گفت که از وزارت کشاورزی برای عدم توجه به تولید گوشت و شیر کافی ناراضی است. آنگاه گفت که در ایران ما چند گاو شیر ده داریم و چقدر شیر می دهند؟ که البته وزیر تازه وارد جواب را نمی دانست. سپس شاه هلند را مثال زد که هلند چند گاو دارد و هر گاو چقدر شیر می دهد و آن کشور چند گاو گوشتی دارد و تولید گوشت آنها چقدر است.
شاه که از اطلاعات خودش مغرور و از سکوت و نادانی آن تازه وزیر خوشنود بود از موقعیت استفاده کرده و ۱۵ دقیقه با اعداد و آمار دقیق تولیدات کشاورزی در هلند، این وزیر بیچاره را بمباران کرد. من دقیقا دیدم که این جوان تحصیل کرده کوچکتر و کوچکتر شد تا به اندازه ای که مورد قبول شاه بود رسید. او در آتیه هرگز در مطلبی جدی حرف نزد و اظهار وجود نکرد. شاه اینگونه افراد را دوست داشت. اما وقتی مطلب علمی بود و درک آن دانش و تجربه قبلی لازم داشت و وزیر مربوطه می توانست با استفاده از دانش علمی و تجربه و قدرت بیان خود مطلب را ارائه دهد شاه هرگز تصمیم به مبارزه با او را نمی گرفت و در عوض دنبال ایرادگیری و بهانه سازی می رفت و اگر این خود نمائی وزیر تکرار می شد در یک موقعیت مناسب وزیر را با جمله مشهور خود که "شما از کار زیاد خسته شده اید" اخراج می کرد. و در آتیه هم کمتر او را می بخشید و به کار دعوت می کرد. نمونه آن اخراج دکتر عالیخانی و دکتر یگانه و خداداد فرمانفرماییان بود.
#کتاب
#تکنوکراسی و سیاستگذاری اقتصادی در ایران به روایت #رضانیازمند، ص 177، 178
آنچه که در این جلسات (شورای اقتصاد) متوجه شدم اول این بود که شاه دارای حافظه ای فوق العاده قوی بود. در ابتدا من تصور می کردم که حافظه قوی صفت خوبی است، ولی به تدریج متوجه شدم که این حافظه قوی موجب می شود که استعداد تحقیقی و استدلالی را از شاه بگیرد و شاه را به جای اینکه فردی استلالی بکند تا در هر موردی به قسمت استدلالی مغز خود رجوع کند، او را تبدیل به فردی کرده است که متکی به حافظه خود است. البته در مواقع معمولی این حافظه شاه را در سطحی بالاتر از وزرا و نخست وزیر قرار می داد و برتری او به روشنی آشکار می شد، ولی در مواردی که درباره مطالب مشکل و غیر معمول بود و مشکل فقط از راه استدلال و استقلال رای باید حل شود، شاه بسیار ناتوان بود و در مقابل استدلال وزیری کاردان قدرت تحمل نداشت. در چنین مواردی تسلیم شدن برای شاه مشکل بود و اگر تسليم استدلال وزیرش میشد از آن وزیر کینه به دل می گرفت و به زودی او را
طرد می کرد. ولی در مجموع شاه از نخست وزیر و وزرا بیشتر به امور مملکت وارد بود. چون سابقه بیشتری در کار کشور داری داشت. کاملا دیده می شد که وقتی قرار بود وزیر تازه واردی برای اولین بار در شورای اقتصاد حاضر شود، شاه از افرادی که در اطراف خود داشت می خواست که گزارشی جامع در باره کار آن وزیر برایش تهیه شود. او گزارش را با یک بار خواندن در حافظه قوی خود ضبط می کرد. و در جلسه اقتصاد که نخست وزیر آن وزیر را معرفی می کرد، شاه آن موضوع را از وزیر تاره وارد می پرسید. البته أن وزیر آمادگی لازم را برای بحث در آن مورد نداشت. آنگاه شاه صحنه را برای نشان دادن اطلاعات خود مناسب می دید و با تکرار ارقام و آماری که در گزارشات خود خوانده بود، وزیر تازه وارد را در حقیقت بمباران می کرد. چنانکه تا آخر دوران وزارت آن وزیر جرات طرح مطالب جدی را از دست میداد و تبدیل به بز اخوش می شد. نمونه آن یک جوان تحصیل کرده بود که هویدا او را برای وزارت کشاورزی معرفی کرد. در اولین جلسه ای که او به شورای اقتصاد آمد شاه به او گفت که از وزارت کشاورزی برای عدم توجه به تولید گوشت و شیر کافی ناراضی است. آنگاه گفت که در ایران ما چند گاو شیر ده داریم و چقدر شیر می دهند؟ که البته وزیر تازه وارد جواب را نمی دانست. سپس شاه هلند را مثال زد که هلند چند گاو دارد و هر گاو چقدر شیر می دهد و آن کشور چند گاو گوشتی دارد و تولید گوشت آنها چقدر است.
شاه که از اطلاعات خودش مغرور و از سکوت و نادانی آن تازه وزیر خوشنود بود از موقعیت استفاده کرده و ۱۵ دقیقه با اعداد و آمار دقیق تولیدات کشاورزی در هلند، این وزیر بیچاره را بمباران کرد. من دقیقا دیدم که این جوان تحصیل کرده کوچکتر و کوچکتر شد تا به اندازه ای که مورد قبول شاه بود رسید. او در آتیه هرگز در مطلبی جدی حرف نزد و اظهار وجود نکرد. شاه اینگونه افراد را دوست داشت. اما وقتی مطلب علمی بود و درک آن دانش و تجربه قبلی لازم داشت و وزیر مربوطه می توانست با استفاده از دانش علمی و تجربه و قدرت بیان خود مطلب را ارائه دهد شاه هرگز تصمیم به مبارزه با او را نمی گرفت و در عوض دنبال ایرادگیری و بهانه سازی می رفت و اگر این خود نمائی وزیر تکرار می شد در یک موقعیت مناسب وزیر را با جمله مشهور خود که "شما از کار زیاد خسته شده اید" اخراج می کرد. و در آتیه هم کمتر او را می بخشید و به کار دعوت می کرد. نمونه آن اخراج دکتر عالیخانی و دکتر یگانه و خداداد فرمانفرماییان بود.
#کتاب
#تکنوکراسی و سیاستگذاری اقتصادی در ایران به روایت #رضانیازمند، ص 177، 178
🥀🍂🥀🍂🥀🍂🥀🍂🥀🍂🥀🍂
✳️ فرازی از نامه امام علی به فرزندش امام حسن
پسركم، خود را ميان خويشتن و ديگران ميزان در نظر آور؛ پس آنچه براى خود، دوست مىدارى براى غير خود نيز دوست بدار و آنچه براى خود نمىپسندى براى ديگران نيز مپسند!
ستم مكن همانگونه كه دوست ندارى به تو ستم شود و نيكى كن همچنانكه دوست دارى به تو نيكى كنند!
زشت بشمار براى خود آنچه را از غير خودت زشت مىدانى و از مردم براى خود چيزى را بپسند كه خودت در حق آنان مىپسندى!
مگو آنچه را نمىدانى، بلكه هر چيزى را كه مىدانى هم مگو
و آنچه را دوست ندارى به تو بگويند تو نيز به ديگران مگو
بدان كه خودپسندى خلاف حق و آفت خردهاست!
میلاد امام علی و روز پدر مبارک باد
🥀🍂🥀🍂🥀🍂🥀🍂🥀🍂🥀🍂
✳️ فرازی از نامه امام علی به فرزندش امام حسن
پسركم، خود را ميان خويشتن و ديگران ميزان در نظر آور؛ پس آنچه براى خود، دوست مىدارى براى غير خود نيز دوست بدار و آنچه براى خود نمىپسندى براى ديگران نيز مپسند!
ستم مكن همانگونه كه دوست ندارى به تو ستم شود و نيكى كن همچنانكه دوست دارى به تو نيكى كنند!
زشت بشمار براى خود آنچه را از غير خودت زشت مىدانى و از مردم براى خود چيزى را بپسند كه خودت در حق آنان مىپسندى!
مگو آنچه را نمىدانى، بلكه هر چيزى را كه مىدانى هم مگو
و آنچه را دوست ندارى به تو بگويند تو نيز به ديگران مگو
بدان كه خودپسندى خلاف حق و آفت خردهاست!
میلاد امام علی و روز پدر مبارک باد
🥀🍂🥀🍂🥀🍂🥀🍂🥀🍂🥀🍂
🔳⭕️می دانم تو حامله ای!
[استفاده از داده ها در #بازاریابی]
تارگت، مجموعه فروشگاه های بزرگ زنجیره ای است. آن ها یک بروشور به آدرس دختری ۱۵ ساله فرستادند با کوپن های تخفیف درباره شیشه شیر بچه و پوشک و گهواره آنهم دو هفته قبل از آنکه به والدینش بگوید که باردار شده است.در حقیقت هیچکس از این موضوع به جز خود دختر خبر نداشت. تارگت چگونه متوجه شد که این دختر دبیرستانی باردار است؟ آنها یک تاریخچه خرید از صدها هزار مشتری خود دارند و عددی که اسمش را نمره بارداری گذاشته اند محاسبه می کنند. دقت کنید آن ها فقط نمی فهمند که یک زن باردار هست یا نه بلکه حتی تاریخ وضع حملش را هم تخمین می زنند. آن ها این را فقط توسط محاسبه بدیهیاتی مثل این که او گهواره یا لباس بچه می خرد حساب نمی کنند، بلکه بر اساس در نظر گرفتن مواردی مانند این که مشتری شان نسبت به خریدهای قبلی اش، بیشتر ویتامین خرید می کند، یا اینکه او کیف دستی ای خریده است که برای حمل پوشک مناسب است. می بینید، کوچک ترین اطلاعاتی که شما در اختیار شرکت ها و شبکه های اجتماعی می دهید می تواند باعث دانستن چیزهایی شود که شما حتی فکرش را هم نمی کنید.
با پیدایش رسانه ها و شبکه های اجتماعی، شبکه جهانی اینترنت و ارتباطات مردم شروع کردند به وبلاگ نویسی، قرار دادن ویدئو در یوتیوب، لایک و دیسلایک کردن و جمعیت کشور مجازی فیسبوک از جمعیت مردم چین پیشی گرفت. این جا بود که حجم وسیعی از اطلاعات ما در اختیار گوگل، فیس بوک، تلگرام و اینستاگرام و ... قرار گرفت و این اطلاعات میلیاردها دلار می ارزد.
اخیرا رسوایی انتخاباتی آمریکا نشان از آن دارد که همین اطلاعات به ظاهر ساده وقتی کنار هم قرار می گیرند می تواند به خوبی مورد استفاده قرار گیرد. کمبریج آنالیتیکا (یک شرکت ارایه دهنده خدمات ارتباطات راهبردی) با کمپین انتخاباتی دونالد ترامپ قرارداد بست و اسلحهای کاملا جدید برای انتخابات فراهم کرد. این شرکت ضمن استفاده از بخشبندی دموگرافیک برای شناسایی گروههای رأیدهندگان، جمعیت را از طریق سایکوگرافیک نیز دستهبندی کرد. در دستهبندی دموگرافیک، مخاطبان بر اساس اطلاعاتی مانند تحصیلات، شغل، سن و ... طبقه بندی می شوند؛ اما در سایکوگرافیک، رفتارها و شخصیت مخاطبان آنالیز می شود.
این شرکت می تواند با تحلیل علاقهمندی افراد، شخصیت آنها را مشخص کند. این که شما به رنگ آبی، تصویر غروب آفتاب، گربه یا یک هنرپیشه خاصی علاقه داشته باشید، بیانگر وجوهی از شخصیت شماست. مدل آنان قادر است با استفاده از ۳۰۰ مشخصه، شخصیت فرد را با دقت زیادی پیشبینی کند. آن ها برای 100 میلیون رای دهنده آمریکایی پروفایل روانشاختی تهیه کردند. سپس نسخههای متفاوتی از تبلیغات با موضوعات مختلف مانند مهاجرت، مالیات، اسلحه و . . . تولید کردند و هر تبلیغات را کاملا هدفمند برای رای دهنده ها (بر اساس اطلاعات دموگرافیک و سایکوگرافیک) فرستادند. مثلا فرض کنید گروهی از رأیدهندگان با انضباط و درون گرا هستند و گروهی دیگر برونگرا و حساب گر. این دو گروه به یک تبلیغ سیاسی یکسان، واکنش متفاوتی نشان میدهند. هر یک از این افراد به تبلیغی که کاملا متناسب با آنان طراحی شده است واکنش مورد نظر را نشان می دهند.
اما این شرکت این اطلاعات را کجا آورد؟ جواب: فیس بوک
این شبکه اجتماعی به اندازه کافی اطلاعات دقیق در اختیار دارد؛ آدرس خانه و محل کار، زمان بیداری و خواب، طول سفر و مقصد و هزاران متغیر دیگر. اطلاعات فیسبوک و گوگل در مورد ما آنقدر دقیق است که نه تنها شناخت شان از ما بیشتر از پدر و مادرمان است بلکه به جرات می توان گفت در برخی موارد چیزهایی در مورد ما می دانند که حتی خود ما نمی دانیم. فیسبوک هرگز چیزی را حذف نمیکند. دوستانی که دیگر دنبال نمیکنید، روابط گذشته، کارفرمایان سابق، اسمهای پیشین، آدرسها و موارد دیگر همه در پایگاههای اطلاعاتی فیسبوک ذخیره میشوند. اگر یکی از میلیاردها کاربری هستید که بهصورت روزانه از فیسبوک استفاده میکنند.
به نقل از کانال تلگرام مجتبی لشکربلوکی
@Dr_Lashkarbolouki
آیا شما داده های مرتبط با مشتریانتان را جمع آوری می کنید؟
آیا از داده های جمع آوری شده برای بهبود کسب و کار و سودآوری خود استفاده می کنید؟
#هوشمندی_تجاری
#بازاریابی_داده_محور
منبع اصلی خبر
https://www.google.com/amp/s/www.forbes.com/sites/kashmirhill/2012/02/16/how-target-figured-out-a-teen-girl-was-pregnant-before-her-father-did/amp/?espv=1
[استفاده از داده ها در #بازاریابی]
تارگت، مجموعه فروشگاه های بزرگ زنجیره ای است. آن ها یک بروشور به آدرس دختری ۱۵ ساله فرستادند با کوپن های تخفیف درباره شیشه شیر بچه و پوشک و گهواره آنهم دو هفته قبل از آنکه به والدینش بگوید که باردار شده است.در حقیقت هیچکس از این موضوع به جز خود دختر خبر نداشت. تارگت چگونه متوجه شد که این دختر دبیرستانی باردار است؟ آنها یک تاریخچه خرید از صدها هزار مشتری خود دارند و عددی که اسمش را نمره بارداری گذاشته اند محاسبه می کنند. دقت کنید آن ها فقط نمی فهمند که یک زن باردار هست یا نه بلکه حتی تاریخ وضع حملش را هم تخمین می زنند. آن ها این را فقط توسط محاسبه بدیهیاتی مثل این که او گهواره یا لباس بچه می خرد حساب نمی کنند، بلکه بر اساس در نظر گرفتن مواردی مانند این که مشتری شان نسبت به خریدهای قبلی اش، بیشتر ویتامین خرید می کند، یا اینکه او کیف دستی ای خریده است که برای حمل پوشک مناسب است. می بینید، کوچک ترین اطلاعاتی که شما در اختیار شرکت ها و شبکه های اجتماعی می دهید می تواند باعث دانستن چیزهایی شود که شما حتی فکرش را هم نمی کنید.
با پیدایش رسانه ها و شبکه های اجتماعی، شبکه جهانی اینترنت و ارتباطات مردم شروع کردند به وبلاگ نویسی، قرار دادن ویدئو در یوتیوب، لایک و دیسلایک کردن و جمعیت کشور مجازی فیسبوک از جمعیت مردم چین پیشی گرفت. این جا بود که حجم وسیعی از اطلاعات ما در اختیار گوگل، فیس بوک، تلگرام و اینستاگرام و ... قرار گرفت و این اطلاعات میلیاردها دلار می ارزد.
اخیرا رسوایی انتخاباتی آمریکا نشان از آن دارد که همین اطلاعات به ظاهر ساده وقتی کنار هم قرار می گیرند می تواند به خوبی مورد استفاده قرار گیرد. کمبریج آنالیتیکا (یک شرکت ارایه دهنده خدمات ارتباطات راهبردی) با کمپین انتخاباتی دونالد ترامپ قرارداد بست و اسلحهای کاملا جدید برای انتخابات فراهم کرد. این شرکت ضمن استفاده از بخشبندی دموگرافیک برای شناسایی گروههای رأیدهندگان، جمعیت را از طریق سایکوگرافیک نیز دستهبندی کرد. در دستهبندی دموگرافیک، مخاطبان بر اساس اطلاعاتی مانند تحصیلات، شغل، سن و ... طبقه بندی می شوند؛ اما در سایکوگرافیک، رفتارها و شخصیت مخاطبان آنالیز می شود.
این شرکت می تواند با تحلیل علاقهمندی افراد، شخصیت آنها را مشخص کند. این که شما به رنگ آبی، تصویر غروب آفتاب، گربه یا یک هنرپیشه خاصی علاقه داشته باشید، بیانگر وجوهی از شخصیت شماست. مدل آنان قادر است با استفاده از ۳۰۰ مشخصه، شخصیت فرد را با دقت زیادی پیشبینی کند. آن ها برای 100 میلیون رای دهنده آمریکایی پروفایل روانشاختی تهیه کردند. سپس نسخههای متفاوتی از تبلیغات با موضوعات مختلف مانند مهاجرت، مالیات، اسلحه و . . . تولید کردند و هر تبلیغات را کاملا هدفمند برای رای دهنده ها (بر اساس اطلاعات دموگرافیک و سایکوگرافیک) فرستادند. مثلا فرض کنید گروهی از رأیدهندگان با انضباط و درون گرا هستند و گروهی دیگر برونگرا و حساب گر. این دو گروه به یک تبلیغ سیاسی یکسان، واکنش متفاوتی نشان میدهند. هر یک از این افراد به تبلیغی که کاملا متناسب با آنان طراحی شده است واکنش مورد نظر را نشان می دهند.
اما این شرکت این اطلاعات را کجا آورد؟ جواب: فیس بوک
این شبکه اجتماعی به اندازه کافی اطلاعات دقیق در اختیار دارد؛ آدرس خانه و محل کار، زمان بیداری و خواب، طول سفر و مقصد و هزاران متغیر دیگر. اطلاعات فیسبوک و گوگل در مورد ما آنقدر دقیق است که نه تنها شناخت شان از ما بیشتر از پدر و مادرمان است بلکه به جرات می توان گفت در برخی موارد چیزهایی در مورد ما می دانند که حتی خود ما نمی دانیم. فیسبوک هرگز چیزی را حذف نمیکند. دوستانی که دیگر دنبال نمیکنید، روابط گذشته، کارفرمایان سابق، اسمهای پیشین، آدرسها و موارد دیگر همه در پایگاههای اطلاعاتی فیسبوک ذخیره میشوند. اگر یکی از میلیاردها کاربری هستید که بهصورت روزانه از فیسبوک استفاده میکنند.
به نقل از کانال تلگرام مجتبی لشکربلوکی
@Dr_Lashkarbolouki
آیا شما داده های مرتبط با مشتریانتان را جمع آوری می کنید؟
آیا از داده های جمع آوری شده برای بهبود کسب و کار و سودآوری خود استفاده می کنید؟
#هوشمندی_تجاری
#بازاریابی_داده_محور
منبع اصلی خبر
https://www.google.com/amp/s/www.forbes.com/sites/kashmirhill/2012/02/16/how-target-figured-out-a-teen-girl-was-pregnant-before-her-father-did/amp/?espv=1
Forbes
How Target Figured Out A Teen Girl Was Pregnant Before Her Father Did
Target has perfected the technique of analyzing consumers' shopping habits to figure out who's pregnant. How can they send customers congratulatory coupons without freaking them out?
Forwarded from عکس نگار
✅همه ما گاهی احساس می کنیم که باید اشتباهات کسی را به او گوشزد کنیم و از او درخواست کنیم که تغییری در رفتار خود ایجاد کند
✅این فرد ممکن است کارمند، مدیر، همکار، همسر، فرزند و یا دوست ما باشد.
✅این کار یعنی بیان اشتباهات دیگران برای برخی از افراد آسان و برای برخی دیگر مشکل است
اما در هر صورت همگی علاقه داریم که وقتی با کسی در مورد اشتباهات او صحبت می کنیم و یا از او انتقاد می کنیم حرفهای ما تاثیر داشته باشد
✅فرمولهایی کلی برای انتقاد یا بیان اشتباهات وجود دارد، این فرمولها تا حدی موثر هستند اما تاثیر آنها وقتی بیشتر می شود که مطابق با شخصیت مخاطب تنظیم شود.
✅انیگرام به عنوان یکی از سیستمهای قدرتمند تیپ شناسی شخصیت به ما کمک می کند تا بتوانیم راه حلهایی مناسب و موثر برای مشکلات روابط بین فردی پیدا کنیم.
✅با استفاده از انیگرام می توانیم مدلهایی مناسب برای بیان اشتباهات هر تیپ به نحوی موثر طراحی کنیم.
✅این فرد ممکن است کارمند، مدیر، همکار، همسر، فرزند و یا دوست ما باشد.
✅این کار یعنی بیان اشتباهات دیگران برای برخی از افراد آسان و برای برخی دیگر مشکل است
اما در هر صورت همگی علاقه داریم که وقتی با کسی در مورد اشتباهات او صحبت می کنیم و یا از او انتقاد می کنیم حرفهای ما تاثیر داشته باشد
✅فرمولهایی کلی برای انتقاد یا بیان اشتباهات وجود دارد، این فرمولها تا حدی موثر هستند اما تاثیر آنها وقتی بیشتر می شود که مطابق با شخصیت مخاطب تنظیم شود.
✅انیگرام به عنوان یکی از سیستمهای قدرتمند تیپ شناسی شخصیت به ما کمک می کند تا بتوانیم راه حلهایی مناسب و موثر برای مشکلات روابط بین فردی پیدا کنیم.
✅با استفاده از انیگرام می توانیم مدلهایی مناسب برای بیان اشتباهات هر تیپ به نحوی موثر طراحی کنیم.
کارگاه آموزشی
✳️چگونه در مورد اشتباهات دیگران با آنها صحبت کنیم؟
(تیپهای شخصیتی اناگرام و انتقاد سازنده)
همه ما گاهی احساس میکنیم که باید اشتباهات کسی را به او گوشزد کنیم و از او درخواست کنیم که تغییری در رفتار خود ایجاد کند.
این فرد ممکن است کارمند، مدیر، همکار، همسر، فرزند و یا دوست ما باشد.
این کار برای برخی از افراد آسان و برای برخی دیگر مشکل است.
اما در هر صورت همگی علاقه داریم که وقتی با کسی در مورد اشتباهات او صحبت میکنیم و یا از او انتقاد میکنیم حرفهای ما تأثیر داشته باشد.
فرمولهایی کلی برای انتقاد یا بیان اشتباهات وجود دارد، این فرمولها تا حدی موثر هستند اما تأثیر آنها وقتی بیشتر میشود که مطابق با شخصیت مخاطب تنظیم شود.
انیگرام به عنوان یکی از سیستمهای قدرتمند تیپ شناسی شخصیت به ما کمک میکند تا بتوانیم راه حلهایی مناسب و موثر برای مشکلات روابط بین فردی پیدا کنیم.
با استفاده از انیگرام میتوانیم مدلهایی مناسب برای بیان اشتباهات هر تیپ به نحوی موثر طراحی کنیم.
✅آنچه در این کارگاه آموزشی خواهیم آموخت:
هر تیپ شخصیتی چگونه در مورد اشتباهات دیگران با آنها صحبت میکند و اشکالات آن چیست؟
معرفی فرمولی موثر برای بیان اشتباه دیگران و انتقاد سازنده:
– رفتار اشتباه
– تأثیرات منفی رفتار اشتباه
– رفتار مورد انتظار
چگونه فرمول انتقاد سازنده را مطابق با شخصیت مخاطب تغییر دهیم؟
✅مزیت این کارگاه چیست؟
این کارگاه همراه با انجام تمرینات عملی است و شرکت کنندگان در طول کارگاه و دو هفته مشارکت فعال در گروه تلگرامی می توانند روش مؤثر بیان اشتباهات دیگران را بیاموزند.
تاکنون دوره مشابه این دوره در ایران برگزار نشده است.
✅با شرکت در این کارگاه، چه چیزی در اختیار شما قرار میگیرد؟
• فایل صوتی کارگاه
• فایل پاور پوینت بصورت PDF
• عضویت در گروه تلگرامیبا هدف انجام تمرینات و نیم ساعت پرسش و پاسخ روزانه
✅سرمایه گذاری شما برای ارتقای توانمندی خود: 90 هزار تومان
در این دوره برای دانشجویان عزیز تخفیف ویژه ۲۰ درصدی درنظر گرفته شده که میتوانند برای استفاده از کد تخفیف، هنگام پرداخت هزینه کارگاه، کدability-farvardin97 را وارد نموده و پس از کلیکِ دکمۀ ثبت کد از تخفیف ویژه دانشجویی بهره مند شوند.
عزیزانی که از تخفیف دانشجویی استفاده می کنند، لطفا و حتما در روز برگزاری کارگاه کارت دانشجویی معتبر خود را، به همراه داشته باشید.
✅زمان برگزاری: یکشنبه ۲۶ فروردین ۹۷
مدت زمان کارگاه: ۳ ساعت
۱۶:۳۰ تا ۱۹:۳۰ عصر
✅مدرس: محمدرضا حق پرست
نویسنده کتاب شخصیت شناسی انیگرام برای فروشندگان حرفه ای
✅مکان: خیابان شریعتی. بالاتر از پل صدر. روبروی خیابان میرزاپور. ساختمان ۱۷۵۴ طبقه ۴ واحد ۱۵
موسسه ماه شید خرد
✳️لینک ثبت نام در کارگاه
goo.gl/sbVwVg
✳️چگونه در مورد اشتباهات دیگران با آنها صحبت کنیم؟
(تیپهای شخصیتی اناگرام و انتقاد سازنده)
همه ما گاهی احساس میکنیم که باید اشتباهات کسی را به او گوشزد کنیم و از او درخواست کنیم که تغییری در رفتار خود ایجاد کند.
این فرد ممکن است کارمند، مدیر، همکار، همسر، فرزند و یا دوست ما باشد.
این کار برای برخی از افراد آسان و برای برخی دیگر مشکل است.
اما در هر صورت همگی علاقه داریم که وقتی با کسی در مورد اشتباهات او صحبت میکنیم و یا از او انتقاد میکنیم حرفهای ما تأثیر داشته باشد.
فرمولهایی کلی برای انتقاد یا بیان اشتباهات وجود دارد، این فرمولها تا حدی موثر هستند اما تأثیر آنها وقتی بیشتر میشود که مطابق با شخصیت مخاطب تنظیم شود.
انیگرام به عنوان یکی از سیستمهای قدرتمند تیپ شناسی شخصیت به ما کمک میکند تا بتوانیم راه حلهایی مناسب و موثر برای مشکلات روابط بین فردی پیدا کنیم.
با استفاده از انیگرام میتوانیم مدلهایی مناسب برای بیان اشتباهات هر تیپ به نحوی موثر طراحی کنیم.
✅آنچه در این کارگاه آموزشی خواهیم آموخت:
هر تیپ شخصیتی چگونه در مورد اشتباهات دیگران با آنها صحبت میکند و اشکالات آن چیست؟
معرفی فرمولی موثر برای بیان اشتباه دیگران و انتقاد سازنده:
– رفتار اشتباه
– تأثیرات منفی رفتار اشتباه
– رفتار مورد انتظار
چگونه فرمول انتقاد سازنده را مطابق با شخصیت مخاطب تغییر دهیم؟
✅مزیت این کارگاه چیست؟
این کارگاه همراه با انجام تمرینات عملی است و شرکت کنندگان در طول کارگاه و دو هفته مشارکت فعال در گروه تلگرامی می توانند روش مؤثر بیان اشتباهات دیگران را بیاموزند.
تاکنون دوره مشابه این دوره در ایران برگزار نشده است.
✅با شرکت در این کارگاه، چه چیزی در اختیار شما قرار میگیرد؟
• فایل صوتی کارگاه
• فایل پاور پوینت بصورت PDF
• عضویت در گروه تلگرامیبا هدف انجام تمرینات و نیم ساعت پرسش و پاسخ روزانه
✅سرمایه گذاری شما برای ارتقای توانمندی خود: 90 هزار تومان
در این دوره برای دانشجویان عزیز تخفیف ویژه ۲۰ درصدی درنظر گرفته شده که میتوانند برای استفاده از کد تخفیف، هنگام پرداخت هزینه کارگاه، کدability-farvardin97 را وارد نموده و پس از کلیکِ دکمۀ ثبت کد از تخفیف ویژه دانشجویی بهره مند شوند.
عزیزانی که از تخفیف دانشجویی استفاده می کنند، لطفا و حتما در روز برگزاری کارگاه کارت دانشجویی معتبر خود را، به همراه داشته باشید.
✅زمان برگزاری: یکشنبه ۲۶ فروردین ۹۷
مدت زمان کارگاه: ۳ ساعت
۱۶:۳۰ تا ۱۹:۳۰ عصر
✅مدرس: محمدرضا حق پرست
نویسنده کتاب شخصیت شناسی انیگرام برای فروشندگان حرفه ای
✅مکان: خیابان شریعتی. بالاتر از پل صدر. روبروی خیابان میرزاپور. ساختمان ۱۷۵۴ طبقه ۴ واحد ۱۵
موسسه ماه شید خرد
✳️لینک ثبت نام در کارگاه
goo.gl/sbVwVg
رشد مدیران pinned «کارگاه آموزشی ✳️چگونه در مورد اشتباهات دیگران با آنها صحبت کنیم؟ (تیپهای شخصیتی اناگرام و انتقاد سازنده) همه ما گاهی احساس میکنیم که باید اشتباهات کسی را به او گوشزد کنیم و از او درخواست کنیم که تغییری در رفتار خود ایجاد کند. این فرد ممکن است کارمند،…»
Audio
بخشی از کارگاه "چگونه درباره اشتباهات دیگران با آنها صحبت می کنیم؟"
✳️روش فیدبک دادن تیپ 1 #اناگرام
#محمدرضاحقپرست
لینک ثبت نام:
Goo.gl/sbVwVg
✳️روش فیدبک دادن تیپ 1 #اناگرام
#محمدرضاحقپرست
لینک ثبت نام:
Goo.gl/sbVwVg