هفتِگانه
278 subscribers
3 photos
1 video
1 file
90 links
این کانال در نظر دارد به طور معمول هفته‌ای یک بار مطالب خواندنی، شنیدنی یا دیدنی را تقدیم کند به دوستان؛ تا توفیق چه باشد!
سيد محمدرضا ابن‌الرسول
@Ebnorrasool
Download Telegram
دهه‌هشتادی‌های عزیز! ممکن است نتوانم فضای ذهنیتان را درک کنم، شاید خواسته‌های شما با خواسته‌های من تفاوت داشته باشد، اما از اینکه نسبت به کشور، دیگران و آینده‌تان بی‌اعتنا نیستید، کیف می‌کنم. برخی کارها و روش‌های شما را نمی‌پسندم ولی به خاطر شما از گذشته، به آیندۀ ایران امیدوارترم. سخت امیدوارم که کنشگری مدنی، گفت و گوی مسالمت‌آمیز و کار تشکیلاتی را یاد بگیرید و آیندۀ بهتری برای همۀ ما رقم بزنید.

3⃣5⃣
https://t.me/Dr_Lashkarbolouki/251
🗒 ذيلی بر نوشتار فوق

۱. اين يادداشت ـ که با ویرایشی اندک ارائه شد ـ نخست در تاریخ ۶ آبان ۱۴۰۱ در کانال تلگرامیِ نویسنده:
@Dr_Lashkarbolouki
و زان پس در فضای مجازی منتشر شده است؛ برای نمونه:
https://chat.whatsapp.com/IywbjedYvw0D793bMYrKcD

۲. دکتر مجتبی لشکربُلوکی دانش‌آموختۀ دکتری مديريت استراتژيک از دانشگاه شهيد بهشتی و مدرّسِ مدعو دانشگاه صنعتی شریف است. برای آگاهی بیشتر از سوابق کاری و تحصیلی ایشان نگر:
http://lashkarbolouki.com/records/
اینترنت با ما چه می‌کند؟
(یادداشتی برگرفته از کتاب: The Internet of Us)

به طور کلی، دانش و آگاهی را می‌توان در سه سطح در نظر گرفت:

۱. سطح داده‌ها (Data):
در این سطح من می‌دانم که: «چه؟» ولی نمی‌دانم «چرا؟»؛ مثلا من می‌دانم که «فردا باران می‌آید» (این را از اخبار شنیده‌ام).

۲. سطح دانایی (Knowledge):
در این سطح من نه تنها می‌دانم «چه؟»، بلکه می‌دانم «چرا؟»؛ مثلا من نه تنها می‌دانم که «فردا باران می‌آید»، بلکه می‌دانم که علتِ این امر آن است که فلان جبهۀ کم‌فشار و مرطوب، عامل این باران خواهد بود.

۳. سطح فهم (Understanding):
در این سطح من نه تنها می‌دانم که «چه؟»، و نه تنها می‌دانم «چرا؟»، بلکه پاسخ پرسش‌هایی نظیر «چگونه؟»، «به چه ترتیب؟»، «عوامل دخیلِ دیگر؟» و غیره را هم می‌دانم؛ مثلا من نه تنها می‌دانم که فردا باران می‌آید، و نه تنها می‌دانم که علت این امر آن است که فلان جبهۀ کم‌فشار و مرطوب، عامل این باران خواهد بود، بلکه می‌دانم که عواملی نظیر فشار، رطوبت، دما، ارتفاع و غیره چگونه باعث به وجود آمدنِ شرایط آب و هوایی خاصی در این منطقه می‌شوند یا مثلا می‌دانم چگونه انواع جبهه‌های هوایی باعث شرایط آب و هوایی متفاوت می‌شود و غیره.

▪️حال پرسش اینجاست که: اینترنت با این سه سطح از آگاهی چه می‌کند؟ در جواب می‌توان گفت اینترنت معمولاً ما را تنها به سطح یکم، یعنی جمع آوری داده می‌برد، و به ندرت به ما اجازه می‌دهد به سطح دوم نیز برسیم ولی سطح سوم از دانش (یعنی فهم) را کاملا از بین می‌برد. سطحی که تنها با کتاب خواندن قابل حصول بوده است. در نتیجه انسان‌های عصرِ اینترنت، سطحی و غیرعمیق بار می‌آیند. طبیعتا این انسان‌ها به راحتی اسیر و دنباله‌روی جریانات اجتماعی سیاسی شده و به سادگی عقایدشان بر اثرِ تبلیغات، دچار تحوّل می‌شود.

3⃣6⃣
https://chat.whatsapp.com/JjEgUpIV0xcKkS0OY4mUSy
🗒 ذیلی بر یادداشت فوق

۱. این یادداشت را ـ که اکنون با ویرایشی اندک ارائه می‌شود ـ نخستین بار گروه آکادمی شهر راز (با نام سابق: آکادمی اینجو) در واتس‌اپ در اوایل فروردین 1400 منتشر ساخت.
https://chat.whatsapp.com/JjEgUpIV0xcKkS0OY4mUSy

۲. کتابِ:
«The Internet of Us: Knowing More and Understanding Less in the Age of Big Data»
(اینترنتِ ما: دانش بسیار و فهم اندک در عصرِ داده‌های کلان)، نوشتۀ مایکل پاتریک لینچ (Michael Patrick Lynch)، استاد فلسفۀ دانشگاه کِنه‌تیکت آمریکا (Connecticut)، در آغاز بهار سال ۲۰۱۶ میلادی انتشار یافته است. این کتاب را حامد قدیری در سال ۱۳۹۸ با نام «اینترنت ما: اطلاعات زیاد و فهم کم در عصر کلان‌داده» به فارسی ترجمه کرده و انتشارات اسم هم آن را به چاپ رسانده است.
https://www.amazon.com/Internet-Us-Knowing-More-Understanding/dp/1631492772
https://www.iranketab.ir/book/15080-the-internet-of-us

۳. پیام اصلی این کتاب آن است که ما امروز با یک ناسازواری / تناقض / پارادُکس رو به رو هستیم و آن، این است که از یک سو شتابزده اطلاعات بسیاری دریافت می‌کنیم، و از دیگرسو کمتر می‌فهمیم، کمتر فکر می‌کنیم و کمتر به استدلال روی می‌آوریم.
https://michael-lynch.philosophy.uconn.edu/2015/07/
✍️ چه باید کرد؟ عاشقی، دانش‌جویی، نیکوکاری
(یادداشتی از مصطفی مهرآیین)

۱. یکی از مهم‌ترین پرسش‌هایی که در این شرایط جامعه به طور دائم از من پرسیده می‌شود، این است که «چه باید کرد؟».
پیام این دوستان به من این است که: بله شما خیلی خوب شرایط جامعه را وصف می‌کنید ولی نمی گویید چه باید کرد!

۲. پاسخ اولِ من به این دوستان آن است که داشتنِ یک توصیف دقیق از شرایط موجود، مهم‌ترین گام در فراتر رفتن از این شرایط است. همۀ جامعه‌شناسان و متفکران بزرگِ عالَم، توصیفگرانِ بزرگِ زندگی انسان در ابعاد متفاوت آن بوده‌اند؛ حتی مارکس که ایدۀ تغییر را دنبال می‌کرد، بزرگ‌ترین شارحِ نظمِ نظامِ سرمایه‌داری بود. او با توصیفِ دقیق نظم جامعۀ سرمایه‌داری نشان داد که این نظم، نیازمندِ چه تغییری است.

۳. پاسخ دوم و اصلیِ من اما از جنس دیگری است. دوست دارم در مقام کسی که اندکی از پدیدارشناسی می‌داند و از جامعه‌شناسیِ کلاسیک فاصله گرفته است، بگویم پاسخ من به پرسشِ «چه باید کرد؟» سه چیز است: عاشقی، دانش‌جویی و دلسوزی برای رنج انسان‌ها. این پاسخ را من از راسل، فیلسوف برجسته، وام گرفته‌ام. او می‌گفت وجودِ من با سه احساسِ ساده ولی قدرتمند هدایت می‌شود: عشق‌طلبی، دانش‌جویی و دلسوزی برای رنج انسان‌ها. این سه کُنش البته از نگاه من کنش‌هایی کاملا سیاسی نیز هستند.

۴. از نگاه من بزرگ‌ترین پدیده‌ای که هر گونه استبداد را ممکن می‌کند، جدایی ما انسان‌ها از یکدیگر است. انسان‌ها وقتی در پیوند با یکدیگرند، کاملا اخلاقی زندگی می‌کنند؛ چون می‌دانند که چه هستند و چه مسئولیتی در قبال یک‌دیگر دارند. آنچه ما را وحشی و قاتل می‌سازد، ناتوانی در فهم انسان‌بودگیِ خود و دیگران است. انسانِ وحشی و قاتل، انسانی است که پیشاپیش از انسان‌های دیگر بریده است و آنها را دشمن خود می‌داند.

۵. چرا می‌گویم عاشقی و دانش‌جویی و دلسوزی ما را نجات خواهد داد؟ استدلال من آن است که این سه کُنش انسانی بیش از هر چیز ما را در پیوند با هم‌دیگر قرار می‌دهد. عاشقی کردن و دانش‌جو بودن باعث می‌شوند شما دیگران را وارد زندگی خود کنید. وقتی عاشق می‌شوید و کتاب می‌خوانید، عملا دیگری را مهم‌تر از خود می‌دانید و او را دوست دارید. عاشقی کردن و کتاب خواندن، به ویژه ادبیات و فلسفه، آغازِ فرایندِ گذشت از خود و وارد کردن دیگران در زندگی خود است. اگر با عاشقی و کتاب خواندن، دیگران را وارد زندگی خود می‌کنید، با نیکوکاری و دلسوزی برای رنج انسان‌ها خود را وارد زندگی دیگران می‌کنید؛ نیکوکاری و کمک کردن به دیگران یعنی رفتن به خانۀ دیگران و سلام کردن با آنها. نیکوکاری آغاز ورود تو به ساحت وجود دیگران است.

۶. در جامعه‌ای که انسان‌ها در پیوند با هم باشند و زندگی خود را زندگی دیگران ببینند، امکان نابودگری و وحشیگری و جرایم اجتماعی بسیار اندک می‌شود. اگر دیگران را دوست بدارید، هرگز نمی‌کوشید زندگی آنها را نابود کنید، چه آنها را خودِ خود می‌دانید. عشق، راهِ نجات ماست.

۷. باید به جای واکنشی رفتار کردن در مقابل نظم غیر انسانیِ موجود، جهانی دیگر ساخت. باید در بارۀ راه‌های عشق‌ورزی و دانش‌جویی و نیکوکاری، خیال‌ورزی کرد و آیندۀ دیگری را تصوّر نمود. وجودِ نوینِ یک جامعه، در تصوّرِ آن جامعه از آینده ریشه دارد. مادران همیشه با خیالِ آمدنِ فرزندان، زندگی بهتری را در خیال خود تصوّر می‌کنند. باید مادر بود. باید اندیشه و آیندۀ تازه زایید و برای جان بخشیدن به آن تلاش کرد. مادر بودن در آفرینش، و مادر بودن در تربیت و مراقبت از کودک، راهِ نجات ماست. به جای افسرده شدن به هنگامِ دیدنِ خیال زشتِ مستبد، باید عاشق بود و خیالِ تازه آفرید و البته برای تحقّق این خیال، عمل کرد.

3⃣7⃣
https://t.me/mostafamehraeen/839
🗒 ذیلی بر یادداشتِ فوق

۱. این یادداشت که با اندک ویرایشی تقدیم شد، نخستین بار در تاریخ ۴ اسفند ۱۳۹۸ در کانال تلگرامیِ نویسنده (رخداد تازه) ارائه شده است:
https://t.me/mostafamehraeen
زان پس در فضای مجازی، از جمله کانال‌های تلگرامی «سخنرانی‌ها» و «دیده‌بان ایران» بازنشر یافته است:
https://t.me/sokhanranihaa/24877
https://t.me/didehban_iran/9998
https://t.me/translatedbyniloofarebrahimi/1747
https://t.me/royayemelli/156
https://telebrush.com/channel/OmidehZendegi?page=4

۲. مصطفی مهرآیین متولد سال ۱۳۶۳، دانش‌آموختۀ دکتری جامعه‌شناسی از دانشگاه تربیت مدرس، و استادیار پژوهشکدۀ دانشنامه‌نگاری پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، جامعه‌شناس و نویسندۀ پرکار معاصر است. کتاب‌های «مهارت عاشقی» و «فن بیان شهروندی» و ترجمۀ کتاب «جامعه‌شناسی فرهنگ» اثر روبرت ونسو از جمله آثار اوست.
https://youngsociologists.com/user/mehraeen/
http://ensani.ir/fa/article/author/56752

۳. گزارش دیگری از آنچه نویسنده از برتراند راسل نقل کرده، چنین است:
سه شورانگیزی ساده، اما به غایت نیرومند بر زند‌گانی من فرمان رانده‌اند. آرزوی عشق، پی‌جوییِ دانش، و دلسوزی توان‌فرسا برای درد و رنج انسانیت. این شورانگیزی‌ها، چونان بادهای سهمگین، مرا در جریانِ سرکش خود، بر اقیانوس ژرف افسرده‌دلی سرگردان ساخته، تا آستانۀ ناامیدی برده‌اند:
در پی عشق بوده‌ام، نخست بدان رو که عشق نشئه می‌آورد. نشئه‌ای چنان شگرف که چه بسا خواسته‌ام برای چند ساعت از این شادی، از باقی‌ماندۀ عمرم بگذرم. باز در پی عشق بوده‌ام، از آن رو که عشق، تسکین‌دهندۀ تنهایی‌ست. تنهاییِ هراس‌انگیزی که چون انسان بدان آگاهی یابد، چنان می‌نماید که از فراز لبۀ دنیا، به تیرۀ مغاکی سرد و بی‌جان و بی‌انتها می‌نگرد. سرانجام، باز هم در پی عشق بوده‌ام، زیرا که در پیوند عشق ـ در یک مینیاتور عرفانی ـ چشم‌انداز بهشتی را که قدّیسان و شاعران به تصویر درآورده‌اند، دیده‌ام. این است آنچه من در جست‌وجویش بوده‌ام، هر چند ممکن است برای زند‌گی انسانی، قابل حصول ننماید.
و دیگرچیزی که باز یافته‌ام آن است که با همان شورانگیزی در پی دانش بوده‌ام. آرزو داشته‌ام که قلب انسان‌ها را ادراک کنم. آرزومند بوده‌ام بدانم که چرا ستارگان می‌درخشند، و کوشیده‌ام که به چگونگیِ توان‌های فیثاغورثی پی ببرم؛ و توانسته‌ام اندکی ـ و نه بیش ـ از آن را دریابم.
عشق و دانش، تا بدان‌جا که امکان‌پذیر بوده، مرا به سوی آسمان‌ها بالا برده‌اند ولی همیشه شفقت و دلسوزی مرا به زمین باز گردانده است. پژواکِ فریادهای درد و رنج در قلبم طنین‌انداز می‌شود: کودکان گرسنۀ قحطی‌زده، قربانیان شکنجه‌دیدۀ ستمگران، پیرانِ فرتوت که باری سنگین بر دوش فرزندان خود هستند ... در سراسرِ دنیای تنهایی، فقر و درد، زند‌گانی آرمانیِ انسان را مسخره جلوه‌گر می‌سازد. آرزو می‌کنم که از این بدی‌ها بکاهم، اما نمی‌توانم. از این رو، من هم رنج می‌برم. این، زند‌گی من بوده است و من اینها را شایستۀ زیستن یافته‌ام، و چنان‌چه فرصتی دیگر دست دهد، باز هم چنان خواهم زیست.
https://www.balatarin.com/permlink/2012/7/24/3097027
أتظن أنك عندما أحرقتني
(سروده‌ای از مهذل الصقور)

أتَظُنُّ أنَّكَ عِنْدَما أحْرَقْتَني
ورَقَصْتَ كَالشَّيْطانِ فَوْقَ رُفاتي
آیا گمان می‌کنی آنگاه که مرا سوزاندی
و همچون شیطان بر سر نعش من رقصیدی
وتَرَكْتَنِي لِلذَّاِرياتِ تَذُرُّنِي
كُحْلاً لِعَيْنِ الشَّمْسِ فِي الفَلَواتِ
و مرا به (دستِ) بادها سپردی تا ذرات مرا را در بیابان‌ها
چون سرمه در چشم خورشید بیفکنند
أتَظُنُّ أنَّكَ قَدْ طَمَسْتَ هُويَّتي
وَمَحَوْتَ تاريخي وَمُعْتَقَداتي
آیا (آنگاه) گمان می‌کنی هویّت مرا نابود کرده‌ای؟
و تاریخِ مرا و باورهای مرا محو کرده‌ای؟!
عَبَثاً تُحاوِلُ ... لا فَناءَ لِثائِرٍ
أنا
كَالقيامَةِ ذاتَ يَوْمٍ آتِ
بیهوده می‌کوشی ... برای یک انقلابی، نابودی وجود ندارد
من بسانِ رستاخیز (سر انجام) روزی خواهم آمد
أنا مِثْلُ عيسىٰ عائِدٌ وَبِقُوَّةٍ
مِنْ كُلِّ عاصِفَةٍ ألُمُّ شَتاتي

من همچون عیسی باز خواهم گشت و با (تمامِ) قدرت
ذرات پراکندۀ خود را از (دستِ) طوفان‌ها (بازپس گرفته،) فراهم خواهم آورد
سَأعودُ أقْدَمَ عاشِقٍ مُتَمَرِّدٍ
سَأعودُ
أعْظَمَ أعْظَم الثَّوْراتِ
چون کهن‌ترین عاشقِ سرکش باز خواهم گشت
شکوه‌مندتر از همۀ انقلاب‌های بزرگ باز خواهم گشت
سَأعودُ بِالتَّوْراتِ وَالإنْجيلِ وَالـ
ـقُرْآن
ِ وَالتَّسْبيحِ وَالصَّلَواتِ
با تورات و انجیل و قرآن
و با نماز و نیایش باز خواهم گشت
سَأعودُ بِالأدْيانِ ديناً واحِداً
خالٍ مِنَ الأحْقادِ وَالنَّعَراتِ
با همۀ ادیان خواهم آمد
(ولی به صورتِ) یک دین خالی از همۀ کینه‌ها و تعصّب‌ها 
رَجُلٌ مِنَ الأخْدودِ ما مِنْ عَوْدَتي
بُدٌّ
... أنا كُلُّ الزَّمانِ الآتي
مردی از دیار اُخدود که ناگزیر باز خواهم گشت ...
من همۀ آن آیندۀ موعودم!

3⃣8⃣
https://www.aparat.com/v/fQ0GW
🗒 ذیلی بر سرودۀ فوق

١. سروده‌ای که با حرکت‌گذاریِ کامل و ترجمۀ فارسی پیش روی شماست، یکی از پرآوازه‌ترین سرودهای انقلابی عربی دهۀ اخیر است که بارها بازخوانی شده و در فضای مجازی بازنشر یافته است.
https://youtu.be/hLmjDM-y0-8
https://youtu.be/VrmG7aHx6sY
https://youtu.be/rSZX91t7Rf0
https://www.instagram.com/reel/ClwhqVigu_m/?igshid=YmMyMTA2M2Y=
https://youtu.be/iXeIrHi71oU
https://youtu.be/oDqWhbVR74M
https://youtu.be/HNEZ7rU8UlI
https://youtu.be/eEfwaejJUMA
https://poetsgate.com/poem.php?pm=225984
https://lyricstranslate.com/ar/tzn-nk-ndm-hrqtny-do-you-think-when-you-burnt-me.html
https://lyricstranslate.com

٢. سراینده با نام کامل مهذل بن مهدي بن ظافر آل محمد بن مهذل الصقور اليامي (زادۀ اخدود)، اديب و شاعر میان‌سالِ سعودی، از قبيلۀ يام در منطقۀ نجران (جنوب عربستان) است که به زبان نبطی و عربی فصيح شعر می‌گوید و پدر او هم از شاعران آن دیار است.
https://poetsgate.com/poet.php?pt=5973

٣. سرودۀ فوق هرچند سرودۀ درجۀ یکی نیست و حتی عیب دستوری دارد («خالٍ» در آغاز مصراع دومِ بیت هشتم باید «خالياً» باشد)، ولی مضمون حماسیِ جوان‌پسندی دارد که باعث شهرۀ آن شده است. جوانِ شورشی اگر هم در راه مبارزه کشته شود و دشمن برای کشتن او جشن بگیرد ولی آرمانش تا ابد زنده است. ققنوس‌وار زنده خواهد شد و با ارمغانی به گنجایشِ همۀ آرزوهای سرکوب شدۀ بشر باز خواهد گشت؛ بازگشتی رؤیایی و پر از نوید! او نمایندۀ آیندۀ موعود بشر است.
[چشم‌انداز جهان در ۲۰۳۰ میلادی]
(یادداشتی از مهدی اسفندیار)

... بعد از یک سال ... شاهدیم که بر خلاف بسیاری از تحلیل‌های نازل، متحد اولِ اقتصادی ایران ـ یعنی چین ـ در روز روشن به عربستان می‌رود و قرارداد بزرگ نفتی و اقتصادی با بندهای مهمی که جنبه‌های سیاسی و اقتصادی دارد، امضا می‌کند، در حالی که چین به قطع با هدفِ خیانت به ایران وارد این معامله نشده است؛ ایران حیات خلوت خودروهای چینی است، بهشتِ کالاهای دستِ چندم چینی است. در این شرایط چرا باید نفتِ ارزان‌تر و نحوۀ بازپرداختِ مناسب را رها کند و دست به سینه و اصطلاحا تا کمر خم، برود طرفِ رقبای بین المللی ایران و این چنین حاضر شود بیانیه‌ای را امضا کند که نه فقط اقتصاد که برای امنیت ما هم مخاطره‌آمیز باشد و در نهایت برای دلجویی از ایران (بخوانید برای افکارِ عمومی ما و نه واقعیت) فردی را بفرستد که به تازگی از جمعِ مقامات ارشد چین حذف و بر کنار شده و چنان دست ما خالی باشد که خودمان ناچار شویم وی را معاونِ نخست وزیر خطاب کنیم؟!

ببینید واقعیت مشخص است؛ همکاریِ چین، روسیه، عراق ... و هر کشوری که نام ببرید، عضویتِ ایران را در «اِی‌اِف‌تی‌اِف» (AFTF) می‌طلبد و اصلا کاری به این ندارد که در مورد این مهم، در مملکت ما رنانی و راغفر تصمیم می‌گیرند یا مصباحی‌مقدم و رائفی‌پور.

الان دقیقا دو سال از درخواست چین برای جدی گرفتن این موضوع گذشت و واقعا خودمان این کشور را ناچار کردیم که از قید ما بگذرد. چین نمی‌تواند بالای ۲٠ هزار میلیارد دلار تولید ناخالص داخلی خود را قربانیِ فقط بیست میلیارد دلار تجارت خارجی با ما کند. اینجاست که می‌گویم دیر یا زود جبر، و دستِ نیاز و اجبار به ما خواهد فهماند که باید بپذیریم.

این موضوع حتی آن نفعِ حداقلی اقتصادی را هم در موضوع پیوستن به معاهدۀ شانگهای از ما خواهد گرفت؛ درست مثل اینکه شما وارد یک پاساژِ فروش خودرو شوی و یک باب مغازۀ بزرگ به شما بدهند و آن وقت بر درِ مغازه بنویسی: «فقط پول نقد بیاورید»؟! ومشتری‌ها بدانند که اگر هم پول نقد بیاورند، ممکن است پلیس پول آنها را ضبط و یا مشمول جریمه‌های سنگین کند.

واقعیتِ اقتصاد و زندگی همین است که دنیا در سال ۲۰۲۴م همۀ گوشی‌های اندروید را به استارلینگ متصل می‌کند؛ در سال ۲٠۳٠م اقتصاد چنان جهانی شود که همه باید آیدی کارتِ (ID CARD) بین المللی داشته باشند؛ شرکت‌ها در کشورهای مختلف چنان در هم ادغام و همکار می‌شوند که جاماندگان ببشتر شبیه کارگاه‌های خانگی خواهند شد که شاید بتوانند نهایتا نیازهای شب جمعۀ قبرستان‌های محلی را پوشش بدهند؛ آن هم واقعا با تردید عرض می‌کنم.

هوش مصنوعی چنان پیش رفت می‌کند که تبعات سخنان و آرای سیاست‌مَداران و اقتصاددانانِ هر کشوری بلافاصله در ابرکامیپوترها و نرم‌افزارهای مالی و اقتصادی و سیاسیِ بسیار پیشرفته محاسبه، و چشم‌انداز اجرای سیاست‌ها و رفتارها به گونه‌ای کاملا مشخص به مردم کشورها اعلام خواهد شد؛ یعنی مثلا اگر وزیر اقتصاد ایران اعلام کند فلان سیاست مالی را خواهیم داشت، یک بچۀ سیزده ساله با لحاظ کردن این جمله در یک نرم‌افزار با دقتی بسیار بالاتر از تصور خواهد فهمید که این سیاست چه بر سر اقتصاد کشور خواهد آورد.

بی‌سوادها بی‌آبرو خواهند شد و اگر خدای ناکرده بخواهیم تلاش کنیم این اشتباهات را به نام دین و مکتب تمام کنیم، همه چیز را قربانی خواهیم کرد. فقط و فقط هفت سال تا این روزها فاصله داریم.

فلسفه و علوم انسانی هم دچار تغییر خواهند شد و بزرگ‌ترین تهدید بشر و حتی دشواری تأمین امنیت کشورها "هوش مصنوعی" و نامرئی‌ها خواهند بود تا مرئی‌ها!

دیگر نیازی به خطر کردن برای هشدار نیست و کار کارشناسی و سخن از سر دلسوزی، درد سر و تبعات حذف نخواهد داشت؛ تا کمتر از ده سالِ دیگر تکنولوژی‌ها تکلیف بسیاری از ایدئولوژی‌ها را یک‌سره خواهند کرد و درستی یا عدم درستیِ آنها را با مهرِ باطل یا تأیید مشخص خواهند کرد. زبانِ غالب الگوریتم و ریاضی است و نه زبانِ رمل و اسطرلاب؛ روان‌شناسی در هوش مصنوعی تعبیه خواهد شد و سلامت یا بیماری شخصیتیِ بسیاری از رؤسای عرفان‌های نوظهور و حتی سیاسیون و حتی خودِ روان‌شناسان با تحلیلِ محتوای یک ساعت سخنِ افراد به وسیلۀ نرم‌افزارها مشخص خواهد شد. پزشکی به شدت به تکنولوژی وابسته خواهد شد و ... .

دنیا هیچ کاری به این نخواهد داشت که دانشگاه‌ها را چگونه اداره خواهیم کرد؛ عصر پایانِ مقاله‌نویسی برای ارتقای علمی فرا رسیده است. علم باید لمس شود و مشکلی را حل کند.
از ۲۰۳۰م به بعد تحولاتِ یک قرن فقط در ده سال رخ می‌دهد و حتی کمتر!

3⃣9⃣
https://t.me/drugmed/5084
🗒 ذیلی بر یادداشت فوق

۱. نگاشتۀ بالا ـ که با اندکی حذف و ویرایش تقدیم شد ـ همین دیروز (اول زمستان ۱۴۰۱) با عنوان «آغاز قرن نامرئی‌های واقعی» در کانال تلگرامی «تجویز منطقی دارو»! منتشر شده است. جملۀ آغازینِ یادداشت هم که نمایندۀ نگرش سیاسیِ نویسنده بود، حذف شد تا توجه خوانندگان گرامی به اصل موضوع و نه حواشیِ آن جلب شود.

۲. نویسندۀ متن مهدی اسفندیار، پژوهشگر حوزۀ سلامت، کارشناس مجری سابق شبکه رادیویی سلامت، روزنامه‌نگار جوان و دبیر سرویس سلامت و رفاه اجتماعی روزنامۀ صدای ملت است. یادداشت‌های پیشین وی در همین باره هم خواندنی است که در کانال تلگرامیِ «تحلیل زمانه» و نیز پایگاه خبری تحلیلی انصاف (بخش بایگانی‌ها ـ مهدی اسفندیار) قابل دسترسی است؛ برای نمونه:
«تکنولوژی‌ها تعیین کنندۀ حکومت‌ها نه ایدئولوژی‌ها؟!»:
https://t.me/TahlilZamane/3010
و:
https://t.me/TahlilZamane/5992
http://www.ensafnews.com/tag/
سخت‌گیری و تعصّب خامی است
(پیامی از امام صادق علیه السلام)

... فَلا تَخْرَقوا بِهِمْ! أما عَلِمْتَ أنَّ إمارَةَ بَني أُمَيَّةَ كانَتْ بِالسَّيْفِ وَالعَسْفِ وَالجَوْرِ، وَأنَّ إمارَتَنا بِالرِّفْقِ وَالتَّألُّفِ وَالوَقارِ وَالتَّقيَّةِ وَحُسْنِ الخِلْطَةِ وَالوَرَعِ وَالاِجْتِهادِ؛ فَرَغِّبوا النّاسَ في دينِكُمْ وَفيما أنْتُمْ فيهِ!

بر مردم سخت مگیرید! مگر نمی‌دانید که حکمرانیِ بنی امیّه به زور شمشیر و ظلم و بیداد بود و حکومت‌داریِ ما (اهل بیت) با نرم‌رفتاری و دل‌جویی و متانت و خویشتن‌داری و خوش‌صحبتی و پارسایی و کوشایی همراه؛ پس کاری کنید که مردم به دین و آیینتان رغبت پیدا کنند!


4⃣0⃣
https://t.me/rahmatollahbigdeli/3224
🗒 ذیلی بر روایت فوق

۱. جمله‌های یادشده ـ که با حرکت‌گذاری و ترجمه ارائه شد ـ بخش پایانیِ روایت بلندی است که در کتب روایی کهن نقل شده است:
حَدَّثَنا أبي ـ رَضيَ اللهُ عَنْهُ ـ قالَ حَدَّثَنا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللهِ عَنْ أحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عيسىٰ عَنِ الحَسَنِ بْنِ مَحْبوبٍ عَنْ عَمّارِ بْنِ أبي الأحْوَصِ قالَ:
قُلْتُ لِأبي عَبْدِ اللهِ (ع): إنَّ عِنْدَنا أقواماً يَقولونَ بِأميرِ المُؤْمِنينَ (ع) وَيُفَضِّلونَهُ عَلَی النّاسِ كُلِّهِم، ولَيْسَ يَصِفونَ ما نَصِفُ مِنْ فَضْلِكُمْ، أنَتَوَلّاهُمْ؟ فَقالَ لي: نَعَمْ فِي الجُمْلَةِ، ألَيْسَ عِنْدَ اللهِ ما لَمْ يَكُنْ عِنْدَ رَسولِ اللهِ، وَلِرَسولِ اللهِ عِنْدَ اللهِ‌ ما لَيْسَ لَنا، وَعِنْدَنا ما لَيْسَ عِنْدَكُمْ، وَعِنْدَكُمْ ما لَيْسَ عِنْدَ غَيْرِكُمْ؟ إنَّ اللهَ تَبارَكَ وَتَعالیٰ وَضَعَ الإسْلامَ عَلیٰ سَبْعَةِ أسْهُمٍ: عَلَی الصَّبْرِ وَالصِّدْقِ وَاليَقينِ وَالرِّضا وَالوَفاءِ وَالعِلْمِ وَالحِلْمِ، ثُمَّ قَسَّمَ ذلِكَ بَيْنَ النّاسِ، فَمَنْ جَعَلَ فيهِ هٰذِهِ السَّبعَةَ الأسْهُمِ فَهُوَ كامِلُ الإِيمانِ مُحْتَمِلٌ، ثُمَّ قَسَّمَ لِبَعْضِ النّاسِ السَّهْمَ وَلِبَعْضٍ السَّهْمَيْنِ وَلِبَعْضٍ الثَّلاثَةَ الأسْهُمِ وَلِبَعْضٍ الأرْبَعَةَ الأسْهُمِ وَلِبَعْضٍ الخَمْسَةَ الأسْهُمِ وَلِبَعْضٍ السِّتَّةَ الأسْهُمِ وَلِبَعْضٍ السَّبْعَةَ الأسْهُمِ، فَلا تَحْمِلوا عَلیٰ صاحِبِ السَّهْمِ سَهْمَينِ، وَلا عَلیٰ صاحِبِ السَّهْمَينِ ثَلاثَةَ أسْهُمٍ، وَلا عَلیٰ صاحِبِ الثَّلاثَةِ أرْبَعَةَ أسْهُمٍ، وَلا عَلیٰ صاحِبِ الأرْبَعَةِ خَمْسَةَ أسْهُمٍ، وَلا عَلیٰ صاحِبِ الخَمْسَةِ سِتَّةَ أسْهُمٍ، وَلا عَلیٰ صاحِبِ السِّتَّةِ سَبْعَةَ أسْهُمٍ، فَتُثْقِلوهُم وتُنَفِّروهُم، ولٰكِنْ تَرَفَّقوا بِهِمْ وسَهِّلوا لَهُمُ المَدْخَلَ، وسَأضْرِبُ لَكَ مَثَلاً تَعْتَبِرُ بِهِ:
إنَّهُ كانَ رَجُلٌ مُسْلِمٌ وَكانَ لَهُ جارٌ كافِرٌ، وَكانَ الكافِرُ يُرافِقُ المُؤْمِنَ، فَأحَبَّ المُؤْمِنُ لِلْكافِرِ الإسْلامَ وَلَمْ يَزَلْ يَزَينُ الإسْلامَ وَيُحَبِّبُهُ إلَی الكافِرِ حَتّیٰ أسْلَمَ، فَغَدا عَلَيْهِ المُؤْمِنُ فَاسْتَخْرَجَهُ مِنْ مَنْزِلِهِ فَذَهَبَ بِهِ إلَی المَسْجِدِ لِيُصَلِّي مَعَهُ الفَجْرَ في جَماعَةٍ، فَلَمّا صَلّیٰ قالَ لَهُ: لَوْ قَعَدْنا نَذْكُرُ اللهَ عَزَّ وَجَلَّ حَتّیٰ تَطْلُعَ الشَّمْسُ، فَقَعَدَ مَعَهُ فَقالَ لَهُ: لَو تَعَلَّمتَ القُرْآنَ إلیٰ أنْ تَزولَ الشَّمْسُ وَصُمْتَ اليَوْمَ كانَ أفْضَلَ، فَقَعَدَ مَعَهُ وَصامَ حَتّیٰ صَلَّی الظُّهْرَ وَالعَصْرَ، فَقالَ: لَوْ صَبَرْتَ حَتّیٰ تُصَلِّيَ المَغْرِبَ وَالعِشاءَ الآخِرَةَ كانَ أفْضَلَ، فَقَعَدَ مَعَهُ حَتّیٰ صَلَّی المَغْرِبَ وَالعِشاءَ الآخِرَةَ، ثُمَّ نَهَضا وقَد بَلَغَ مَجْهودَهُ وحُمِلَ عَلَيهِ ما لا يُطيقُ، فَلَمّا كانَ مِنَ الغَدِ غَدا عَلَيْهِ وهُوَ يُريدُ بِهِ مِثْلَ ما صَنَعَ بِالأمْسِ فَدَقَّ عَلَيْهِ بابَهُ ثُمَّ قالَ لَهُ: اُخْرُجْ حَتّیٰ نَذْهَبَ إلَی المَسْجِدِ، فَأجابَهُ أنِ انْصَرِفْ عَنّي فَإنَّ هذا دينٌ شَديدٌ لا أُطيقُهُ.
فَلا تَخْرَقوا بِهِمْ ...

۲. خلاصۀ سخنان امام علیه السلام در روایت مفصّل فوق این است که دین درجات و مراتبی دارد و این طور نیست که همۀ مردم به همۀ مراتب آن دست یابند. باید با مردم مدارا کرد و نباید بار گران بر دوش آنان نهاد! آنگاه امام (ع) داستانِ آن مسلمانِ بی‌خرَد را مثال می‌زند که همسایه‌اش را به اسلام دعوت کرد و سحرگاهِ همان روزِ اولِ مسلمان شدنش، او را با خود به مسجد بُرد و تا پس از نماز عشاء، به نماز و تعقیبات و فراگیری قرآن و روزه‌داری واداشت و کاری کرد که آن تازه‌مسلمان در روز دوم بدو گفت: مرا به حال خود وا نِهْ! این دین، دینِ سختی است که من (مناسکِ) آن را تاب نمی‌آورم. آنگاه امام (ع) به بیان تفاوت ماهوی حکومت‌های مبتنی بر استبداد دینی با حکومت‌های مبتنی بر تسامح و تساهل ـ که شیوۀ اهل بیت است ـ می‌پردازد.

۳. این روایت در اصل در کتاب خصال شیخ صدوق، محمد بن علی بن حسين بن بابویه قمی، درگذشتۀ ۳۸۱ قمری، در باب السبعة، ذیل «وضع الله تعالىٰ الإسلامَ علىٰ سبعةِ أسهُمٍ» نقل شده (نگر: تصحیح علی‌اکبر غفاری، قم: جامعۀ مدرسین، ۱۳۸۲، ج ۲، ص ۳۵۴، ح ۳۵)، و زان پس در کتاب‌های مشکاة الأنوار طبرسی، وسائل الشیعة حرّ عاملی، بحار الأنوار مجلسی و عوالم العلوم بحرانی بازتاب یافته است.
متن کامل، ترجمه و منابع و مآخذِ روایت را در نشانی‌های زیر بیابید:
https://hadith.inoor.ir/fa/hadith/316180/translate
http://hadith.net/post/70395/
نیز بخشِ پایانیِ سخن امام (ع)، اخیرا در فضای مجازی هم منتشر شده است:
https://t.me/NaserNaghavian/4585
۴. پیش‌تر در همین کانال مبحثی را با عنوان «مدارا و خشونت (گفتاری از محمدجواد مغنيه، در شرح احادیثی از رسول گرامی اسلام)» آوردیم و در ذیل آن اشاره کردیم که: ترغیب اسلام‌شناسانِ اصیل به مدارا و پرهیز از خشونت، با گفتارها و رفتارهایی که امروز در جامعۀ خود می‌بینم، تفاوت آشکاری دارد و نشان می‌دهد که پدیدۀ متعالی و خجستۀ تساهل و تسامح در اثر نگاه متحجّرانه، متعصّبانه و جاهلانه به آموزه‌های دینی، سوگمندانه سیری نزولی بلکه قهقرایی داشته است!
https://t.me/hafteganeha/79
https://t.me/hafteganeha/80
من خطا کردم، معذرت می‌خواهم
(یادداشتی از دکتر محمدرضا سرگلزایی)

چند وقت پیش سهیل (فرزندم) از من پرسید: «شما واقعا اون زمان نمی‌دونستین این اتفاق‌ها داره می‌افته؟!»
ما واقعا نمی‌دانستیم!
ما دنیای کوچک و بسته‌ای داشتیم.
کلاس سوم دبستان بودم که انقلاب شد. جدا از این که اسم دبستانم از پهلوی به خمینی تغییر کرد، ملموس‌ترین تجلّیِ تغییر رژیم برای من در شهر کوچک قاین، تغییر در محتوای تلویزیون سیاه و سفیدمان بود. ما تلویزیونی داشتیم که روزی ۳-۴ ساعت برنامه داشت؛ یک ساعتش اخباری که حکومت به خوردمان می‌داد و بقیه‌اش هم پروپاگاندای حکومتی بود، حتی برنامۀ کودک. شاید از معدود استثنا‌های تلویزیون که از تبلیغات حکومتی مصون ماند، برنامۀ «راز بقا» بود!
ما به قصدِ بی‌خبر نبودن از دنیا، مشترک روزنامۀ خراسان بودیم که اخبار کشور و استان خراسان را داشت ـ به روایت مقامات رسمی ـ و صفحۀ حوادث و صفحۀ ترحیم و تسلیت و یک جدول کلمات متقاطع که پر کردنِ آن سرگرمیِ مشترک من و پدرم بود!
ما ساعت‌ها در مدرسه، در مراسم صبحگاهی، مراسم دهۀ فجر، مراسم محرم و صفر، در اردوهای مدرسه، سرِ کلاس‌های دینی و عربی و تاریخ و ادبیات و حتی علوم! از معلمانمان همان حرف‌های صدا و سیمای حکومت را می‌شنیدیم!
به عنوان جایزۀ شاگرد اول شدن، به اردوهای امور تربیتی فرستاده می‌شدیم که یک هفته شبانه‌روز راجع به اسلام و امام و انقلاب اسلامی در گوش ما صحبت می‌کردند!
کتابخانۀ مدرسۀ ما پر از کتاب‌های مذهبی بود، و نیز قفسۀ کتاب در خانۀ ما!
در خانۀ ما طبق روال هفتگی یا ماهیانه، دورۀ قرآن و روضۀ امام حسین (ع) و مراسم افطاری برگزار می‌شد و پدر من از پیش از انقلاب ۵۷، مشترک مجلۀ مکتب اسلامِ ناصر مکارم شیرازی بود.
از نوجوانی تصمیم گرفتم دینم را با تحقیق انتخاب کنم. کلی کتاب راجع به ادیان و مذاهب تهیه کردم و خواندم و گمان کردم که محقّقانه اسلام و تشیع را انتخاب کرده‌ام و دینم فقط میراث نیاکانم نیست، بی‌خبر از این که تمام کتاب‌های راجع به ادیان که در دسترس من بود، به قلم مسلمانان متعصب نوشته شده بود. به همین رو این روزها وقتی می‌شنوم که برخی دختران متدین می‌گویند من خودم حجاب را «انتخاب» کرده‌ام، به آنچه آنان «انتخاب» می‌دانند، پوزخند می‌زنم.
نسل ما اینترنت و ماهواره نداشت. من تا سال ۲۰۰۰م اینترنت را نمی‌شناختم و تا سال ۲۰۰۲م (دو سال بعد از گرفتنِ بورد تخصصی روانپزشکی!) عملا با اینترنت کار نکرده بودم. تا ۳۰ سالگی سفر خارج از کشور نداشتم!
تا زمان اصلاحات که روزنامه‌های جامعه و شرق و توس و نشاط در آمدند و سپس یکی یکی تعطیل شدند، من فقط «یک روایت» از جامعه‌ام داشتم! تا وقتی وزارت اطلاعاتِ دولت خاتمی بیانیه داد و قتل‌های زنجیره‌ای را به گردن گرفت، من اصلا خبردار نشده بودم که حکومتی‌ها به شکل سیستماتیزه، نویسنده‌ها و دگراندیشان را به قتل رسانده‌اند! ما از سال ۱۳۸۸ صاحب ماهواره‌ شدیم و تازه آن موقع، از فاجعۀ اعدام‌های دهۀ شصت با خبر شدیم!
ما از دبستان فکر می‌کردیم باید شبانه‌روز درس بخوانیم تا شاگرد اول بشویم و نمرۀ انضباط بیست بیاوریم تا پدر و مادرمان به ما افتخار کنند؛ بعد هم به عنوان یک پزشک باسوادِ ایثارگر به مردم خدمت کنیم. این همۀ دنیای من بود.
تمام عصیان و ساختارشکنی نوجوانی من این بود که فکر می‌کردم اینها کافی نیست، من باید مثل یاران امام حسین (ع) شهید بشوم! مشکل اینجا بود که اولا فرق اسطوره و تاریخ را نمی‌دانستم و ثانیا گمان می‌کردم بازی جنگ نفتی خاورمیانه، صحنۀ کربلاست و اکنون یوم عاشوراست! بنابراین در نوجوانی به جبهه رفتم و دعا می‌کردم که «توفیق شهادت» نصیبم شود.
تصور این که ما چقدر دنیای کوچک و بسته‌ای داشتیم برای بچه‌های من سخت است!
من حتی از گوش کردن به موسیقیِ سنتی هم احساس گناه می‌کردم و فقط قرآن و نوحه گوش می‌کردم. ما راه سختی را طی کردیم برای فهمیدن حداقل‌هایی از زندگی؛ و بار سنگینی را به دوش کشیدیم برای این که فرزندانمان را در زندان عقاید و عادت‌های نیاکانمان اسیر نکنیم.
تفکر نقّاد، تفکر علمی، کار گروهی و خلاقیت را نه در خانواده یادمان می‌دادند، نه در مدرسه، نه در تلویزیون، و نه حتی در دانشگاه! ما با آزمون و خطا یاد می‌گرفتیم همه چیز را! فکرش را بکنید که در هفت سال دانشکدۀ پزشکی کمترین چیزی راجع به سکس به ما یاد ندادند و من از دیدن رؤیای جنسی در خواب، احساسِ گناه و شرم می‌کردم و در بیست سالگی ازدواج کردم با این هدف که در محیط مختلط دانشگاه به گناه نیفتم! حتی وقتی هم که من عضو هیئت علمی گروه روان‌پزشکی دانشگاه علوم پزشکی مشهد شدم، اختلالات جنسی به دانشجویان پزشکی تدریس نمی‌شد!
اما همۀ اینها دلیل نمی‌شود که نگویم «من در چند دهه از زندگی‌ام غلط کردم». من از هر کس که در آن دوره از زندگی‌ام تحت تأثیر آن باورها با او تعامل داشته‌ام، معذرت‌ می‌خواهم و بسیار متأسفم از این که آن نظام فکریِ بسته را به کسانی انتقال داده‌ام.

4⃣1⃣
https://t.me/drsargolzaei/6667
🗒 ذیلی بر یادداشت فوق
جانا سخن از زبان ما می‌گویی!

۱. نوشتار بالا ـ که با اندک ویرایشی پیشِ روی خوانندگان گرامی است ـ  با تفاوت‌هایی کم و بیش، اعتراف‌نامۀ بسیاری از متولدان دهۀ چهل است که ایشان فروتنانه پیش‌قدم شده و آن را نگاشته و دو روز پیش در تاریخ ۱۴ دیماه ۱۴۰۱ در کانال تلگرامی خود (موسوم به «دکتر سرگلزایی») منتشر کرده است:
https://t.me/drsargolzaei/

۲. نویسندۀ متن دکتر محمدرضا سرگلزایی (زادۀ ۱۳۴۹، زابل)، روان‌پزشک و پژوهشگرِ حوزۀ فلسفه و اسطوره، شاعر و نویسنده، و عضو هیئت علمی دانشگاه علوم پزشکی مشهد است. کتاب‌های بسیاری در حوزۀ روان‌شناسی، روان‌پزشکی، فلسفه و علوم اجتماعی منتشر کرده است. مهارت‌های زندگی، فلسفۀ زندگی، سبک زندگی، عرفان، اعتیاد و شعر، از موضوعات کتاب‌های اوست.
https://drsargolzaei.com/biography/

۳. این روزها متولدان دهۀ سی و چهل آماج انتقاد جوانان منتقد و معترضند و با یک چالش بزرگ مواجهند که چرا در نوجوانی و جوانی چنان سبک زندگی را را برگزیده و برای آن هزینه‌های کلان پرداخت کرده‌اند. یادداشت فوق می‌تواند پاسخگوی بخشی از این پرسش‌های نقادانه باشد.
زنان فرهیخته، مردان آویخته!
(یادداشتی از دکتر فردین علیخواه)

در بانک نشسته‌ام و منتظرم تا دستگاه فراخوانِ نوبت، شماره‌ام را اعلام کند. در مقابلِ باجۀ شمارۀ ۳، زن و مردی تقریباً سی‌ساله نشسته‌اند. هر بار که کارمندِ بانک چیزی می‌گوید، چشم‌های مرد گِرد می‌شود، به صورت زن نگاه می‌کند و به آرامی می‌پرسد: «چی میگه؟». گوش‌های او سنگین نیست. او اعتماد به نفس ندارد و از زن می‌خواهد که صحبت‌های کارمندِ بانک را برایش توضیح دهد تا او بتواند بفهمد. زن اعتماد به نفس دارد و خوب حرف می‌زند و نقش دیلماجِ شوهرش را ایفا می‌کند.
این روزها موقع عبور از مقابل فروشگاه‌های مختلف شهر می‌بینم که زنان در حال حرف زدن با فروشندگان‌اند و شوهرانشان در حالی که حدود نیم متر عقب‌تر از آنها ایستاده‌اند، فقط سرشان را تکان می‌دهند. زنان از فروشگاه‌ها کاتالوگ می‌گیرند و با دقت آنها را می‌خوانند. ظاهراً این روزها این زنان هستند که می‌دانند کابینتِ آشپزخانه چگونه باشد، بهتر است؛ خرید کدام خودرو باصرفه‌تر است؛ آدابِ رفتار در رستوران چگونه است و با گارسون چگونه باید حرف زد؛ با توجه به بودجه خانواده، سفر به کدام کشورها باصرفه‌تر است و منظور کارمندان آژانس‌های مسافرتی از برخی اصطلاحات فنی چیست؛ برای بیماری‌های مختلف، مصرفِ کدام داروها بهتر است؛ هم‌اکنون فیلم‌های خوب سینماها کدام‌اند و بچه‌ها برای رشد بهتر به چه کلاس‌های آموزشی نیاز دارند. اساساً گویی زنان قواعد زندگی در جامعۀ جدید را یاد گرفته‌اند و تلاش می‌کنند بیشتر هم یاد بگیرند و در مقابل، مردان در این خصوص روز به روز اعتماد به نفس خود را از دست می‌دهند و به حاشیه می‌روند.
چند روز قبل گزارشی ملی می‌خواندم که نشان می‌داد مطالعۀ کتاب در بین زنان، در مقایسه با مردان بیشتر است. آنان بیشتر کتاب می‌خرند. این روزها بیشترِ دانشجویانم در کلاس‌ها دخترند. خیلی از رشته‌های علوم انسانی این طور شده است. آمار رسمی هم از افزایش تعداد دخترانِ دانشجو نسبت به پسران حکایت دارد. معمولاً دخترانِ دانشجو بهتر صحبت می‌کنند. با زمانه، خوب پیش می‌روند. روابط عمومیِ خوبی دارند. به اندازۀ خودشان مطالعه می‌کنند و بر خلاف پسران که عمدتاً با رخوت و بی‌انگیزه به دانشگاه می‌آیند، آنان با انگیزۀ پیشرفت در جامعه، هر روز صبح با اشتیاق به دانشگاه می‌آیند. به فعالان اجتماعی مختلف فکر می‌کنم و می‌بینم که تعداد زنان در بین این فعالان روز به روز بیشتر می‌شود. به انجمن‌های خیریه فکر می‌کنم و می‌بینم که زنان نقش پررنگی در آنها دارند. به اعتراضات مدنیِ سال‌های اخیر فکر می‌کنم؛ برای مثال صف اول بیشتر تجمعات محیط زیستی را زنان تشکیل می‌دهند. شاید آرایشگاه‌ها مملو از زنان باشد ولی هم‌زمان کلاس‌های آموزشی مختلف از زبان انگلیسی تا آموزش برنامه‌نویسی اندروید، تا مولاناشناسی مملوّ از زنانی است که انگیزۀ فراوانی برای پیشرفت دارند. مطالعۀ اخیرِ ما نشان می‌دهد که بیشتر زنان عضو کانال‌های تلگرامی هستند که فن یا مهارتی را برای زندگی بهتر آموزش می‌دهند.
زمانی زنان در مهمانی‌ها فقط از مانیکورِ ناخن و مِشِ کِرِم کاراملی حرف می‌زدند و مردان از سیاست، اقتصاد و زندگیِ روزمره. به تدریج شاهد هستیم که در مهمانی‌ها، زنان علاوه بر حرف زدن دربارۀ هایلاتِ شکلاتیِ مو و ماسک‌های میوه‌ای صورت، دربارۀ آخرین کتاب‌هایی که خوانده‌اند، محیط‌زیست، حقوقِ شهروندی و جریان پست‌مدرن فرانسوی صحبت می‌کنند ولی در مقابل مردان عموماً از بهترین زمان برای خرید خانه، مغازه‌های فروش لاستیک‌های دور سفید ماشین که ماشین را خیلی قشنگ می‌کند و در نهایت نشان دادن کلیپ‌ها و گیف‌های سکسی به هم‌دیگر.
شکی نیست که اشتیاق زنان برای پیشرفت و ورود به عرصه‌های گوناگونِ اجتماعی علل مختلفی دارد. معمولاً گروه‌های اجتماعی که تجربۀ به حاشیه رانده شدن و نادیده گرفته شدن را دارند، با گشایشِ فرصت‌های هرچند کوچک، تلاش می‌کنند تا به نحو احسن از آن فرصت‌ها استفاده کنند و خود را اثبات کنند ولی به عنوان یک جامعه‌شناس، از آیندۀ چنین تغییری در جامعۀ ایرانی نگرانم. قطعاً درک می‌کنید که نگرانی‌ام از پیشرفت زنان نیست. پیشرفت زنان را امری نُرمال و در راستای تحولات اجتماعی می‌دانم. نگرانی‌ام از عقب ماندنِ مردان است. پیش‌بینی‌ام آن است که اگر این روند به همین شکل پیش رود در یکی دو دهۀ آینده شاهد مردانی آویخته در مقابل زنانی فرهیخته خواهیم بود. منظورم مردانی آویخته به جریان مدرنیسم اجتماعی با سنجاق است که هر لحظه امکان افتادنِ آنها وجود دارد. این وضعیت پیامدهای خودش را خواهد داشت. حسادت، لجبازی، احساسِ سرخوردگی و پنهان شدن در پشت‌ تعصبات به قصد اذیت و آزارِ زنان، و در کُلْ عمیق‌تر شدنِ تفاوتِ نگاه و نگرش به زندگی بین زنان و مردان از جملۀ آنهاست.


4⃣2⃣
https://t.me/Fardinalikhah/412
🗒 ذیلی بر یادداشت فوق

۱. این نوشتۀ کوتاه که اینک با اندک ویرایشی در اختیار شماست، برای نخستین بار با عنوان «مردان جهان؛ دارید از دست می‌روید» در تاریخ ۴ خرداد ۱۳۹۶ در کانال تلگرامی نویسنده (@alikhahfardin) که به تعبیر خودش «نوشته‌هایی به دور از قلمبه سلمبه‌گویی در بارۀ زندگی روزمرۀ ایرانی» است، منتشر شده و زان پس چند بار در همان کانال و با عناوین گوناگون دیگر در فضای مجازی به طور گسترده‌ای باز نشر یافته است؛ برای نمونه نگر:
https://t.me/kettab/9119
https://t.me/gahname_modir/3204
http://moshaverehkaraj.blogfa.com/1397/05
https://tabnakbato.ir/fa/news/81801
https://t.me/v_social_problems_of_iran/496
https://www.hottg.com/successfulwomen1/b3669.html
https://tgstat.com/ru/channel/@FemaleDorehami

۲. نویسندۀ متن دکتر ️فردین علیخواه، (زادۀ ۱۳۵۰ اصفهان) اصالتا اهل رشت، دانش‌آموختۀ دکتری رشتۀ جامعه‌شناسی (سیاسی) از دانشگاه علامۀ طباطبایی، و استادیار گروه جامعه‌شناسی دانشگاه گیلان است. از جمله مقالات اوست: «زن به مثابۀ سوژۀ شناسا (تحلیلی از سینمای اصغر فرهادی)» و «در بارۀ دختران چادری مدرن: ظهور نسل "تری این وان" در ایران».
https://fardinalikhah.blog.ir/page/about-me
https://civilica.com/p/181501/
http://ensani.ir/fa/article/author/2175
پارساییِ سیاسی را از این زن بیاموزیم!
(یادداشتی از دکتر علی میرموسوی)

طبق اخبار، خانم «جاسیندا آردرن» نخست‌وزیرِ ۴۲ سالۀ نیوزیلند پس از ۵ سال و نیم خدمت، با تشکّر از مردم اعلام کرد به زودی از این منصب کناره‌گیری می‌کند و دلیل آن را چنین بیان کرد: «با در اختیار گرفتن این منصبِ عالی، مسئولیت‌هایی نیز متوجه آدم می‌شود؛ از جمله این مسئولیت که: مطمئن باشی شخص مناسبی برای رهبری هستی و همچنین متوجه باشی که چه زمانی دیگر شخص مناسبی نیستی».
او در ادامه گفت: «شما نمی‌توانید و نباید این مسئولیت را بر عهده بگیرید، مگر اینکه از ظرفیت کاملی برخوردار باشید و کمی هم توانِ ذخیره برای چالش‌های برنامه‌ریزی نشده و غیرمنتظره که به ناچار پیش می‌آیند، کنار گذاشته باشید». در نهایت با فروتنیِ تمام اظهار داشت: «می‌دانم که این منصب چه چیزهایی می‌طلبد و می‌دانم که دیگر آن قدر توان ندارم که بتوانم عدالت را برقرار کنم. مسئله به همین سادگی است».
این سخن، سطحی والا از پارسایی و تعهّد سیاسی و باور به شایسته‌سالاری را نشان می‌دهد که با وجودِ اهمیت آن، در کمتر سیاستمداری می‌توان یافت. شنیده‌ایم که پیامبر (ص) می‌فرمود: «اگر کسی عهده‌دار رهبریِ جماعتی شود در حالی که در بین مردم، فردی داناتر از وی باشد، وضع و حال آن جامعه مُدام رو به پس‌رفت می‌گذارد تا از این کار باز گردند»؛ اما در عمل تا کنون از مدّعیان پیروی از او پایبندی به این سخن را ندیده‌ایم؛ بر عکس فردی را دیده‌ایم که در پیری و فرتوتی با بیش از ۹۵ سال سن، همچنان خود را شایستۀ تصدّیِ منصبی با انبوهی از مسئولیت می‌داند و بر این منصب گمارده می‌شود!
ویتوریو هوسله در کتاب «اخلاق و سیاست» در بیان شرایط اخلاقیِ کسب قدرت، موضوعیت نداشتن و هدف نبودن قدرت را یکی از آنها می‌داند و استدلال می‌کند که کسی می‌تواند قدرت را به دست گیرد که شیفتۀ خدمت باشد و به مصالح عمومی بیندیشد. بنا بر این افرادی که جنونِ قدرت دارند و نمی‌توانند از وسوسۀ قدرت رهایی یابند، شایستگیِ کسب قدرت ندارند.
اما شیفتگانِ خدمت را از کجا می‌توان شناخت؟
هوسله در پاسخ این پرسش، هفت نشانه بر می‌شمارد:

نخست؛ کَفّ نفس و خویشتن‌داری؛ یعنی هر کاری از دست او بر می‌آید و توانایی انجام آن را دارد، دوست نداشته باشد انجام دهد.
دوم؛ تنها در پی فرمان دادن به دیگران نباشد، بلکه اطاعت کردن از دیگران را هم آموخته باشد.
سوم؛ اطاعتی که از دیگران می‌خواهد، به لحاظ اخلاقی و عقلانی به سود آنها باشد.
چهارم؛ در صورت تحقّق اهداف و یا ناکامی از دست‌یابی به آنها، قدرت را واگذار کند یا استعفا دهد، نه این که مجبور به استعفا شود.
پنجم؛ حقیقت را پاس بدارد.
ششم؛ وجدان اخلاقی خود را پایمال نکند.
هفتم؛ و در نهایت مصالح کل کشور را در نظر بگیرد، نه مصالحِ باند و جناح خود را!

خانم آردرن با این اقدام خود به خوبی پایبندی به شرایط اخلاقیِ کسب قدرت را نشان داد. کاش آنان که ادعا دارند شیفتۀ خدمت‌اند نه تشنۀ قدرت نیز پارسایی سیاسی را از این زنِ سیاستمدارِ باشرافت می‌آموختند و صداقت خود را در عمل نشان می‌دادند!

4⃣3⃣
https://t.me/alimirmoosavi/340
🗒 ذیلی بر یادداشت فوق

۱. این یادداشت که با ویرایشی مختصر پیشِ روی شماست، همین امروز (۳۰ دی ۱۴۰۱) در کانال تلگرامی نویسنده (@alimirmoosavi) انتشار یافته و زان پس در گاه‌نامۀ مدیر، و نیز با حذف یک بند در سایت تحلیلی خبری عصر ایران و دیگر شبکه‌ها و کانال‌ها بازنشر شده است.
https://t.me/gahname_modir/4622
https://www.asriran.com/fa/news/875023/
https://36889857.khabarban.com/
https://www.barkhat.news/political/167421625183/let-s-learn-political-piety-from-this-woman
https://t.me/IRANINtellectuals/30449
https://t.me/nasiri1342238/848

۲. نویسندۀ متن دکتر سید علی میرموسوی (زادۀ 1346، اصفهان)، دانشیار گروه علوم سیاسی دانشگاه مفید است که مطالعات و پژوهش‌هایی در حوزۀ تخصصیِ اندیشه و فلسفۀ سیاسی و حقوق بشر داشته است. دانش‌آموختۀ كارشناسیِ علوم سیاسی (۱۳۷۲)، کارشناسی ارشدِ روابط بین‌الملل (۱۳۷۴)، و دكتریِ علوم‌ سياسی از دانشگاه‌ تهران (۱۳۸۱) است. نیز از سال ۱۳۶۲ دروس حوزوی را آغاز کرده و به مدت هشت سال در دورۀ اجتهادی حوزه (خارج فقه و اصول) حضور داشته است. در سال ۱۳۸۱ برای پژوهش «مبانی نظری حقوق بشر از دیدگاه اسلام و دیگر مکاتب»، و در سال ۱۳۸۲ برای پژوهش «اسلام، سنت و دولت مدرن» پژوهشگر برگزیدۀ کنگرۀ دین‌پژوهان شناخته شده است.
https://www.mofidu.ac.ir/departments/political/pol-faculty/seyed-ali-mirmousavi/
http://ensani.ir/fa/article/author/2819

۳. جاسیندا آردِرن (Jacinda Ardern)، نخست وزیر نیوزیلند، دیروز (پنج‌شنبه) اعلام کرد که او از این منصب در روز ۷ فوریه (۱۸ بهمن) کناره‌گیری می‌کند. خانم آردرن این تصمیم غیرمنتظره را در نخستین نشست خبری خود در سال ۲۰۲۳م اعلام کرد و گفت: «منصب نخست وزیری بزرگ‌ترین افتخار زندگی‌ام بوده و از مردم نیوزیلند به خاطر امتیاز بزرگی که برایم قائل شدند تا هدایت کشور را در این پنج سال و نیم اخیر بر عهده بگیرم، تشکر می‌کنم». وی تاکید کرد که دیگر در انتخابات عمومی که چهاردهم اکتبر در نیوزلند برگزار خواهد شد، نامزد نخواهد شد و از رهبری حزب کارگر نیز کناره‌گیری خواهد کرد. آردرن که در سال ۲۰۱۷م با ۳۷ سال سن به نخست وزیری نیوزیلند انتخاب شد، یکی از جوان‌ترین رؤسای دولت زن جهان بوده است. او به عنوان رهبر حزب کارگر نیوزیلند، رهبری نیوزیلند را بر عهده گرفت. آردرن نخست‌وزیری بود که در دورۀ پاندمی کرونا نیوزیلند را سربلندتر از هر کشور دیگری از بحران خارج کرد.
https://www.radiofarda.com/a/new-zealand-prime-minister-jacinda-ardern-resigns/32229928.html
https://www.trt.net.tr/persian/jhn/2023/01/19/jsynd-ardrn-nkhst-wzyr-nywzlnd-st-f-mykhnd-1934871

۴. متن عربیِ حدیثی که در متن بدان استناد شده چنین است:
«ما وَلَّتْ أُمَّةٌ أمْرَها رَجُلاً قَطُّ وَفيهِمْ مَنْ هُوَ أعْلَمُ مِنْهُ إلاّ لَمْ يَزَلْ أمْرُهُمْ يَذْهَبُ سَفالاً حَتّی يَرْجِعُوا إلی ما تَرَكوا»:
https://www.smhi.ir/index.php/library/book/item/2116-2013-12-08-15-23-49
و نیز این حدیث مشهور: «مَنْ أمَّ قَوْماً وَفِيهِمْ مَنْ هُوَ أعْلَمُ مِنْهُ وَأفْقَهُ لَمْ يَزَلْ أمْرُهُمْ إلى سَفالٍ إلى يَوْمِ الْقيامَةِ»:
http://noo.rs/3jXT9

۵. ویتوریو هوسله (Vittorio Hösle) فیلسوف آلمانی معاصر (زادۀ ۱۹۶۰م، میلان) در سن ۲۱ سالگی موفّق به اخذ مدرک دکتری شده و هم اکنون استاد فلسفۀ دانشگاه راسن آلمان است. آثار بسیاری دارد. یکی از معروف‌ترین کتاب‌های او «محفل فیلسوفان خاموش» است. از دیگر کتاب‌های هوسله می‌توان به بحران عصر حاضر و مسئولیت فلسفه (۱۹۹۷م)، فلسفه عملی در جهان نو (۱۹۹۵م)، اخلاق و سیاست، مبانی اخلاق سیاسی در قرن بیست و یکم (۱۹۹۷م) اشاره کرد. استاد مصطفی ملکیان مقالات و سخنرانی‌هایی در تبیین نظرات هوسله در بارۀ اخلاق و سیاست دارد که خواندنی و شنیدنی است.
https://ndias.nd.edu/fellows/hosle-vittorio/
https://germanandrussian.nd.edu/people/vittorio-hosle/
https://www.iranketab.ir/profile/25325-vittorio-holes
https://www.30book.com/book/33296/
https://t.me/mostafamalekian/6876
https://t.me/mostafamalekian/6877
https://www.magiran.com/paper/2325500