شاعرانه
200 subscribers
724 photos
273 videos
4 files
202 links
کانال انتشار سروده‌ها و عکاسی‌های حسین رضائیان

دیگر کانال‌ها:
کانال مداحی‌ها و گزارش مراسم‌ها
@hosseinrezaeeian
Download Telegram
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
Without You… ❤️
Poet: Hossein Rezaeian 🎼
Editor: Raayatalhossein Group 🎬
Dedicated to the Spring Waiters of the Universe ❤️🌹

Release this for spring to come 🙏
منتشر کنید تا بهار برسد... 🌹
@h_rezaeian
فصل‌ها می‌رود از گردش دوران به گذار
پس کجا مانده در این دور خزان فصل بهار؟

نو به نو می‌شود این ثانیه‌ها داغ فراق
دم به دم می‌رود از سینه‌ی عشاق قرار

خبری نیست چرا زانکه خبرها همه اوست؟
ز چه رو پس ننشیند گل امید به بار؟

جاده را خیره به شوق تو بشوییم ز گرد
چشم اگر اشک نریزد نمی‌آید که به کار

کاش این عمر به هنگام وصالش برسد
دیده اِی کاش بچیند گلی از روی نگار

جرعه نوشان می از باده‌ی وصلیم ولی
سالیانی‌ست که ماندیم به ره خواب و خمار

عیب از ماست که با باد بهاری قهریم
ما هوادار خزانیم و به پاییز دچار

ای که باران بهاری همه از برکت توست
قدمی بر سر چشمان زمستان بگذار

#حسین_رضائیان
#غزل #غزل_آیینی
#فصل_بهار #بهاریه
خرداد ۹۵

فرارسیدن نوروز باستانی تبریک و تهنیت باد 🌹
@h_rezaeian
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
Forwarded from شاعرانه
ز روز اول خلقت تو در دلم بودی
تویی برای دل خسته‌ام تمام عشق

#حسین_رضائیان
#تک_بیتی_ها
#آیینی

@h_rezaeian
Forwarded from ﮼شعر‌ناب
دشمن برای جنگ آمد، ایستادیم
ما شیشه و او سنگ آمد، ایستادیم

با لشکری خونخوار و تا دندان مسلح
رنگین و رنگارنگ آمد، ایستادیم

دنیا به ما می‌گفت: "ماهی قرمزِ تُنگ"
رفت و به زور چنگ آمد، ایستادیم

می‌خواست این کوه چو آهن پس بیافتد
با تیشه و با زنگ آمد، ایستادیم

فهمید بر این شیشه سنگش بی اثر بود
با حیله و نیرنگ آمد، ایستادیم

می‌خواست رنگ چهره‌ی ما سبز باشد
با فتنه‌ای از رنگ آمد، ایستادیم

امروز نه، دیروز نه، هر روز آمد
هر ساعت و هر زنگ آمد، ایستادیم

حالا اگر صد بار دیگر هم بگویند:
"دشمن برای جنگ آمد"، ایستادیم ...

#حسین_رضائیان

۱۲ فروردین
#روز_جمهوری_اسلامی گرامی باد
@Sherenaab_ir
از دیدنت شد ناامید این چشم بارانی
چشمی که حالش را نمی‌فهمی نمی‌دانی

اینقدر دوریم از هم اینجا در دل خانه
انگار من در چین و تو ساکن در ایرانی

من در ریاضی رتبه‌ی چندین هزار اما
تو رتبه‌ی زیر صد کنکور انسانی

این روزهای در قرنطینه... نمیدانم
انگار بودم در خودم تنها و زندانی

من آن گدای مترو هستم... بلکه پایین‌تر
تحقیر کن پایین شهرت را لواسانی!

یک روز آهم می‌رود بالا و می‌بینی
بالای تو پایین شده... پایین و پایانی...

#حسین_رضائیان
#زندانی #غزل
۱۶ فروردین ۹۹
@h_rezaeian
هیچ کس ثانیه‌ای حال مرا درک نکرد
جز من و آینه و آنکه در آن آینه بود...

#حسین_رضائیان
#تک_بیتی_ها
@h_rezaeian
همه‌ی دلخوشی‌ام آخر شب‌ها این است
دو سه خط با تو سخن گفتن و آرام شدن...

#حسین_رضائیان
#تک_بیتی_ها
#عاشقانه
@h_rezaeian
خیلی دلت می‌خواهد انگار
من باز دنبال تو باشم
مثل همیشه شاد باشی
من گرم احوال تو باشم

خیلی دلت می‌خواهد این را
که در سکوتی بین ما دو
من باز مشتاق تو باشم
من در طلب باشم، ولی تو...

انگار با خود فرض کردی
من یک گدا هستم تو هم شاه
سهم تو کاخ اشتیاق است
سهم من بیچاره هم آه

گویا دوباره در خیالت
من را گدایی فرض کردی
حس می‌کنی بالا تو هستی
خود را فضایی فرض کردی

خیلی خیالاتی شدی؛ نه؟
این لقمه‌ی خیلی بزرگی‌ست
این خلق و خو از تو بعید است
این طرز فکرت خوی گرگی‌ست

از من طلب داری همیشه
انگار من خاکم تو از سنگ
من یک غزل از صلح اما
تو دائماً توصیف یک جنگ

داری به نام عزت نفس
مغرور می‌گردی عزیزم
از اصل خود هر روز، هر روز
تو دور می‌گردی عزیزم

کو ادعای خاک ساریت؟
کو حرف‌های عاشقانه؟
کو صحبت از دل بستگی‌ها؟
کو دل بریدن از زمانه؟

کو ادعای پاکبازی؟
کو حرف از همواره بودن؟
کو صحبت از فردای بی درد؟
با عشقِ هم آواره بودن؟

از این سوالاتی که گفتم
بسیار دارم در تصور
می‌ترسم این که پاسخم را
گویی تو اما با تبختر

پس بی خیال پرسش از هم
پس بی خیال این توهم
من می‌روم تنها بمانم
تا در تصورها شوم گم

اما خیال اینکه این بار
من در پی ات باشم محال است
این فرض را از ریشه برکن
این فرض دیگر یک خیال است

من در سکوتت می‌نشینم
ساکت تر از دیوار خانه
صامت تر از آواز خرچنگ
یک شعله اما بی زبانه

این مرتبه تصمیم با تو
عزم سراغ از من گرفتن
من را رفیق خویش خواندن
یا جبهه‌ی دشمن گرفتن

من با تو خیلی صبر کردم
خیلی نوشتم از صبوری
حالا فقط تکلیف این است:
یا دوستی یا اینکه دوری...

#حسین_رضائیان
#چهارپاره
#دوری_و_دوستی
دی ۹۴
@h_rezaeian
Forwarded from شاعرانه
ناگهان سحر شدم از پس جادوی لبت
چه به روزم که نیاورد هیاهوی لبت
تا قیامت منم آن رند دعاگوی لبت
ای به قربان تو و خنده ی بر روی لبت

سالروز تولد مقام معظم رهبری مبارک باد.
@h_rezaeian
شاعرانه
سخن آغاز می‌گردانم امشب برایت روضه‌ها می‌خوانم امشب سرودی از فضای بی‌کسی، غم سخن از غصه‌ها می‌رانم امشب دوباره آمدم بهر انابه قبولم کن خدا! مهمانم امشب ز تکرار گناهانم ملولم ز غم بر لب رسیده جانم امشب اگرچه جز خطا از من ندیدی ولی بیزار از شیطانم امشب …
سخن آغاز می‌گردانم امشب
برایت روضه‌ها می‌خوانم امشب

سرودی از فضای بی‌کسی، غم
سخن از غصه‌ها می‌رانم امشب

دوباره آمدم بهر انابه
قبولم کن خدا! مهمانم امشب

ز تکرار گناهانم ملولم
ز غم بر لب رسیده جانم امشب

اگرچه جز خطا از من ندیدی
ولی بیزار از شیطانم امشب

خدایا ای کریم بنده پرور!
مطهّر کن ز هر عصیانم امشب

به عشق رحمتت گشتم گنه کار
نما پاکم و یا بی‌جانم امشب

تویی تنها امید بی پناهان
پناهم ده که بی‌عنوانم امشب

اگرچه بنده‌ای بد بودم اما
به لطف تو پر از ایمانم امشب

رضی هستم ولی ناراضی از خود
بدم وین قصه را می‌دانم امشب

#حسین_رضائیان
#غزل
#مناجات
#امشب
آبان ۸۷
@h_rezaeian
شاعرانه
https://www.instagram.com/p/B_ms2k9DhcE/?igshid=sskquy4d5hu5
اگرچه از کودکی با کتاب داستان مأنوس بودم، اما #مطالعه را به صورت جدی از اول راهنمایی، آن هم با کتاب‌هایی که #معلم عزیزم، استاد مرتضوی به من می‌دادند - که اولینش #آفتاب_در_حجاب نوشته‌ی #سیدمهدی_شجاعی بود - آغاز کردم و از آن روز به این طرف، ارتباطم را با این موجود دوست داشتنی کمابیش حفظ کرده‌ام.

در برهه‌ای از زندگی، وزنه‌ی مطالعات مذهبی و آیینی‌ام بر تمام وجوه مطالعه غلبه پیدا کرد و بعد از ورودم به عرصه‌ی #شعر و #ادبیات، پای دیگر حوزه‌های مطالعاتی نیز به کتابخانه‌ام باز شد... #شعر را ولی بی هیچ دسته‌بندی می‌خواندم البته!

معلم که شدم، باب دیگری باز شد و کتاب روی کتاب، آموزشی و کمک آموزشی و تربیتی و روانشناختی همه با هم به زندگی‌ام ورود کردند و می‌آمدند و نمی‌رفتند! حالا شما #ازدواج را هم به این‌ها اضافه کنید، آن وقت طوفانی به راه می‌افتد که نه گفتنی‌ست نه شنیدنی؛ آب گرمی‌ست که فقط باید خودتان به آن تن زده باشید!

حالا حرفم این‌ها نیست. دوتا قصه را می‌خواهم برایتان مرور کنم: اول دست مهربان استادی که مرا به این راه سرسبز هدایت کرد را پیشاپیشِ #روز_معلم به ارادت و محبت می‌بوسم و می‌فشارم و هرجا که هستند برایشان آرزوی سلامتی و عاقبت به خیری دارم. دوم آنکه در تمام این سال‌ها، این بیت از #حافظ را آویزه‌ی جانم ساخته‌ام که هوا برم ندارد:

بشوی اوراق اگر همدرس مایی
که علم عشق در دفتر نباشد

#روز_معلم_مبارک

پ.ن: خیلی از کتاب‌هایم را پس از مطالعه یا شوهر داده‌ام، یا حالا در کارتنی گوشه‌ی انباری خانه، خاک می‌خورند. این کتابخانه‌ی کوچک، باقی‌مانده‌ی ناچیزی از داستان #من_و_کتاب است.
در وادی محبت، حرفی به جز تعب نیست
این بار این سروده، از قلب با طرب نیست

دردی میان دل بود، گفتم بگویم آن را
اما نبود چاهی، این قصه پر عجب نیست

دردا سخن زیاد و، گوشی مباد حاضر
اینجا کسی به فکری، جز فکر روز و شب نیست

غیر از تو در خیالم، همره نگشته پیدا
شاید خیال من هم، جز حرف تاب و تب نیست

#حسین_رضائیان
#غزل (ناتمام)
#وادی_محبت
آذر ۸۹
@h_rezaeian