نادر شاه افشار 12 سال حکومت کرد، در این مدت کوتاه توانست؛ بحرین، قندهار، خوارزم، بخارا و بسیاری از نواحی دیگر را به ایران بازگرداند. مهم ترین فتح او هندوستان بود.👌
@great_cyrus
@great_cyrus
🔴 جیمزگارفیلد رئیسجمهور اسبق آمریکا میتوﺍنست بطور همزمان با یک دست به زبان یونانی ﻭ بادست دیگر به زبان لاتین بنویسد!
رئیس جمهور سابق ایران هم براﻯ گروه سرود نابینادست تکان میداد😂
@great_cyrus
رئیس جمهور سابق ایران هم براﻯ گروه سرود نابینادست تکان میداد😂
@great_cyrus
زرتشت گوید :
کسانے در زندگی سرافراز و آسوده خواهند زیست که در زندگے به ندای وجدان خویش گوش دهند و آن را ارج نهند. زیرا وجدان درونے همه انسانها آنهارا به سوے"کردار نیک"رهنمایے میکند.
@great_cyrus
کسانے در زندگی سرافراز و آسوده خواهند زیست که در زندگے به ندای وجدان خویش گوش دهند و آن را ارج نهند. زیرا وجدان درونے همه انسانها آنهارا به سوے"کردار نیک"رهنمایے میکند.
@great_cyrus
افتخار یعنی مجسمه زرتشت
(مجسمه سمت چپ) بر روی کاخ دیوان عالی نیویورک نصب شده باشه👏✌️💪
فوروارد کنید👏✌️
@great_cyrus
(مجسمه سمت چپ) بر روی کاخ دیوان عالی نیویورک نصب شده باشه👏✌️💪
فوروارد کنید👏✌️
@great_cyrus
Forwarded from اتچ بات
زندانی سیاسی گلرخ ایرایی پاز بازگشت به زندان اوین به مناسبت سالگرد شهادت فرزاد کمانگر نامه ای از درون زندان نوشت. متن کامل نامه به شرح زیر می باشد:
“به نام قلم، با یاد فرزاد کمانگر رفیق کوه و کتاب، او که دیریست سر به دار شد و آموزههایش هنوز زمزمهای است بر لبان کودکان کردستان و با دلتنگیهای مادرانهای که داغاش را در سینه و ناماش را بر لب دارد آواز میکند.”
“۱۹ اردیبهشت، در حالی که نیزارهای جادهی ورامین را پشت سر گذاشته بودیم با چشمی دوخته به کوههای توچال یاد فرزاد عزیز را گرامی داشتیم. چرخ فلک گشت و پرگار روزگار هستیمان را ترسیم نمود در این تیره روزگار کوبههای پاشنهی سخت پوتین ارتجاع بر پیکر خونین اما ایستادهی مقاومت؛ در سرزمینی که قرنی است طلوع خورشید را به انتظار نشسته است و زاده است امیدوارانی از جنس آهن و فولاد را که درخشش کورسوی امید را به انگشت اشاره نشانه میروند تا خستهگان نومید را نوید روشنایی دهند.”
“روزگار پر آشوبی است، هر حنجرهای را که فریاد میشود به سرب داغ آغشته میکنند.”
“در خود فریاد میشویم و دستهامان هر چه فردایی که بیش از یک قرن است برایش سر به دار و تن به گلوله داریم، میجویند به چنگاش نمیآورند.”
در خود ناله ميكنيم
“چرا که پای در رکابان قلیلاند و از واهمهی بر تن نماندنِ سرِسبز، زبان سرخ را به کام میخکوب کردهاند.”
“پس ما را چه جا بایستهتر از همین خاکستریِ امروز، اگر این اسب زین شده را تا سر منزل مقصود به تاخت نرانیم.”
“سپاسگزارم از تک تکتان اگر چه قدردانیام در واژه نمیگنجد.”
“از حضورتان توان گرفتم و تاب آوردم سختی روزهایی را که بر من گذشت.”
“تاب و توانم شدید و اگر نبودید یقینا نمی توانستم قدم از قدم بر دارم.”
“امیدوارم لایق باشم تا دستانم را به دستانتان گره زنم و هم پایتان این جادهی پر فراز و نشیب منتهی به فردای آزادی را بجویم.”
“تا آزادی زینب، تا رهایی رامین … تا رسیدن به جامعهای که در آن نه بیداد فقر باشد و نه واهمهی شکستن قلم، قطرهای از دریای حضورتان خواهم بود.”
“در کنار قدردانیام از همهی رفقا و عزیزانی که در کنارم بودند، سپاسگزارم از تمام زندانیان زندان قرچک ورامین که در کنار من و آتنا بودند و کوله باری شدند از تجربه برایمان.”
“عزیزانی که خود قربانیان فقر و قربانیان تبعیض، قربانیان فاصله مشمئز کنندهی طبقاتی، قربانیان نبود آگاهی و قربانیان وجود قوانین عبوس و بیمنطق ارتجاعی هستند.”
“عزیزانی که هر یک فصلی از کتاب دردهای این جامعهی تبدار خواهند بود، آنگاه که به قلم در آید.”
“با لمس دردهایشان مصمم ترم برای ایجاد آن تغییر بزرگ که دیروز زمزمهای بود و امروز نعرهای شد و آسمان شهرم را به لرزه درآورد.”
گلرخ ابراهيمى ایرائی
۳۰ اردیبهشت ۱۳۹۷
زندان اوین
https://telegram.me/tofreedomiran
“به نام قلم، با یاد فرزاد کمانگر رفیق کوه و کتاب، او که دیریست سر به دار شد و آموزههایش هنوز زمزمهای است بر لبان کودکان کردستان و با دلتنگیهای مادرانهای که داغاش را در سینه و ناماش را بر لب دارد آواز میکند.”
“۱۹ اردیبهشت، در حالی که نیزارهای جادهی ورامین را پشت سر گذاشته بودیم با چشمی دوخته به کوههای توچال یاد فرزاد عزیز را گرامی داشتیم. چرخ فلک گشت و پرگار روزگار هستیمان را ترسیم نمود در این تیره روزگار کوبههای پاشنهی سخت پوتین ارتجاع بر پیکر خونین اما ایستادهی مقاومت؛ در سرزمینی که قرنی است طلوع خورشید را به انتظار نشسته است و زاده است امیدوارانی از جنس آهن و فولاد را که درخشش کورسوی امید را به انگشت اشاره نشانه میروند تا خستهگان نومید را نوید روشنایی دهند.”
“روزگار پر آشوبی است، هر حنجرهای را که فریاد میشود به سرب داغ آغشته میکنند.”
“در خود فریاد میشویم و دستهامان هر چه فردایی که بیش از یک قرن است برایش سر به دار و تن به گلوله داریم، میجویند به چنگاش نمیآورند.”
در خود ناله ميكنيم
“چرا که پای در رکابان قلیلاند و از واهمهی بر تن نماندنِ سرِسبز، زبان سرخ را به کام میخکوب کردهاند.”
“پس ما را چه جا بایستهتر از همین خاکستریِ امروز، اگر این اسب زین شده را تا سر منزل مقصود به تاخت نرانیم.”
“سپاسگزارم از تک تکتان اگر چه قدردانیام در واژه نمیگنجد.”
“از حضورتان توان گرفتم و تاب آوردم سختی روزهایی را که بر من گذشت.”
“تاب و توانم شدید و اگر نبودید یقینا نمی توانستم قدم از قدم بر دارم.”
“امیدوارم لایق باشم تا دستانم را به دستانتان گره زنم و هم پایتان این جادهی پر فراز و نشیب منتهی به فردای آزادی را بجویم.”
“تا آزادی زینب، تا رهایی رامین … تا رسیدن به جامعهای که در آن نه بیداد فقر باشد و نه واهمهی شکستن قلم، قطرهای از دریای حضورتان خواهم بود.”
“در کنار قدردانیام از همهی رفقا و عزیزانی که در کنارم بودند، سپاسگزارم از تمام زندانیان زندان قرچک ورامین که در کنار من و آتنا بودند و کوله باری شدند از تجربه برایمان.”
“عزیزانی که خود قربانیان فقر و قربانیان تبعیض، قربانیان فاصله مشمئز کنندهی طبقاتی، قربانیان نبود آگاهی و قربانیان وجود قوانین عبوس و بیمنطق ارتجاعی هستند.”
“عزیزانی که هر یک فصلی از کتاب دردهای این جامعهی تبدار خواهند بود، آنگاه که به قلم در آید.”
“با لمس دردهایشان مصمم ترم برای ایجاد آن تغییر بزرگ که دیروز زمزمهای بود و امروز نعرهای شد و آسمان شهرم را به لرزه درآورد.”
گلرخ ابراهيمى ایرائی
۳۰ اردیبهشت ۱۳۹۷
زندان اوین
https://telegram.me/tofreedomiran
Telegram
attach 📎
30گفتارازاشوزرتشت🔥🔥🔥🔥
1- آنچه را #گذشته است فراموش کن و به آنچه نرسیده است رنج و اندوه نبر
۲- پیش ازپاسخ دادن #اندیشه کن
۳- به هیچ کس #ریشخند نزن
۴- نه به راست و نه به دروغ #سوگند نخور
۵- خود برای خود، #همسر برگزین
۶- به زیان کسی #خرسند نشو
۷- تا آنجا که می توانی، از مال خود داد و دهش کن
۸- کسی را گول نزن تا #دردمند نشوی
۹- به هرکس و هرچیز بی گمان نباش
۱۰- فرمان خوب ده تا #بهره خوب یابی
۱۱- بی گناه باش تا #بیم نداشته باشی
۱۲- سپاس دار باش تا شایسته #نیکی باشی
۱۳- با مردم #یگانه باش تا دوست وآبرومند شوی
۱۴- #راستگو باش تا پایدارباشی
۱۵- #فروتن باش تا دوست بسیار داشته باشی
۱۶- دوست بسیار داشته باش تا #سرشناس باشی
۱۷- سرشناس باش تا زندگانی به #نیکی گذرانی
۱۸- دوستدار دانش و خرد باش تا #پاک و #راست گردی
۱۹- بر پایه وجدان خود رفتار کن که #بهشتی شوی
۲۰- دست و دلباز و جوانمرد باش تا #آسمانی باشی
۲۱- روان خود را به #خشم و #کین آلوده نساز
۲۲- هرگز #ترشرو و #بدخو نباش
۲۳- در انجمن نزد مرد #نادان ننشین که تو را نادان ندانند
۲۴- اگر خواهی از کسی #دشنام نشنوی کسی را دشنام نده
۲۵- دورو و سخن چین نباش و نزدیک #دروغگو ننشین
۲۶- چالاک باش تا #هوشیار باشی
۲۷- بامداد خیز باش تا کار خود را به نیکی به #پایان رسانی
۲۸- اگرچه افسون مار خوب بدانی ولی دست به مار نزن تا تو را #نگزد و نمیری
۲۹- با هیچ کس و هیچ آیینی پیمان شکنی مکن که به تو #آسیب نرسد
۳۰- #خودخواه و #خودپسند نباش، زیرا انسان چون مشک پرباد است و اگر باد آن خالی شود چیزی برجای نمی ماند
چنانچه لذت بردیدفوروارد کنید عزیزان👏❤️
@great_cyrus
1- آنچه را #گذشته است فراموش کن و به آنچه نرسیده است رنج و اندوه نبر
۲- پیش ازپاسخ دادن #اندیشه کن
۳- به هیچ کس #ریشخند نزن
۴- نه به راست و نه به دروغ #سوگند نخور
۵- خود برای خود، #همسر برگزین
۶- به زیان کسی #خرسند نشو
۷- تا آنجا که می توانی، از مال خود داد و دهش کن
۸- کسی را گول نزن تا #دردمند نشوی
۹- به هرکس و هرچیز بی گمان نباش
۱۰- فرمان خوب ده تا #بهره خوب یابی
۱۱- بی گناه باش تا #بیم نداشته باشی
۱۲- سپاس دار باش تا شایسته #نیکی باشی
۱۳- با مردم #یگانه باش تا دوست وآبرومند شوی
۱۴- #راستگو باش تا پایدارباشی
۱۵- #فروتن باش تا دوست بسیار داشته باشی
۱۶- دوست بسیار داشته باش تا #سرشناس باشی
۱۷- سرشناس باش تا زندگانی به #نیکی گذرانی
۱۸- دوستدار دانش و خرد باش تا #پاک و #راست گردی
۱۹- بر پایه وجدان خود رفتار کن که #بهشتی شوی
۲۰- دست و دلباز و جوانمرد باش تا #آسمانی باشی
۲۱- روان خود را به #خشم و #کین آلوده نساز
۲۲- هرگز #ترشرو و #بدخو نباش
۲۳- در انجمن نزد مرد #نادان ننشین که تو را نادان ندانند
۲۴- اگر خواهی از کسی #دشنام نشنوی کسی را دشنام نده
۲۵- دورو و سخن چین نباش و نزدیک #دروغگو ننشین
۲۶- چالاک باش تا #هوشیار باشی
۲۷- بامداد خیز باش تا کار خود را به نیکی به #پایان رسانی
۲۸- اگرچه افسون مار خوب بدانی ولی دست به مار نزن تا تو را #نگزد و نمیری
۲۹- با هیچ کس و هیچ آیینی پیمان شکنی مکن که به تو #آسیب نرسد
۳۰- #خودخواه و #خودپسند نباش، زیرا انسان چون مشک پرباد است و اگر باد آن خالی شود چیزی برجای نمی ماند
چنانچه لذت بردیدفوروارد کنید عزیزان👏❤️
@great_cyrus
روزگاری که کسی برای رقص و شادی و مختلط بودن شلاق نمی خورد!
( یکی از روزهای شیرین اوایل دهه ۵۰ خورشیدی در ساحل دریای خزر )
@great_cyrus
( یکی از روزهای شیرین اوایل دهه ۵۰ خورشیدی در ساحل دریای خزر )
@great_cyrus
کار شگفت رضاشاه بزرگ در زمان گشایش پل ورسک👆👆
پل وِرِسک از بزرگترین پلهای راهآهن سراسری ایران است که در ارتفاعات روستای ورسک در شهرستان سواد کوه در استان مازندران قرار دارد. این پل که از شاهکارهای مهندسی به حساب میآید در سال ۱۳۱۵ بازگشایی شد. پل ورسک که راهآهن سراسری تهران ـ شمال را به هم متصل میكند در ارتفاع ۱۱۰ متری از ته دره با دهانه ۶۶ متری و با وسایلی ابتدایی ساخته شد.
نام پل ورسک در كتاب ركورد گينس، در بخش پلهای با ارتفاع بيش از ۶۱ متر به ثبت رسيده است.
لادیسلاوس فون رابسویچ (L. Von Robcevidc) مهندس سازنده پل ورسک میباشد. رابسویچ (1893-1975) که اهل اتریش بود و مهندس ورسک نامیده میشد در مصاحبه خود با خبرنگار روزنامه اطلاعات گفت: «روزی که این مدل را برای احداث پل ورسک تهیه کردم مهندسان دیگر با نظر حیرت به آن نگریسته و اجرای نقشه و احداث آن را در شمار یکی از فتوحات علم مهندسی به حساب آوردند. امروز که این پل احداث گردیده همه من و رفقایم را تحسین میکنند و آن را در شمار بهترین پلهای قشنگ و شاهکار مهندسی میدانند.» سمت مهندس رابسویچ رئیس نظارت ساختمان پل بوده است و او به همراه خانوادهاش در خانهای واقع در دره ورسک و نزدیک پل اقامت داشت.
رضاخان پس از آنکه ساخت و ساز پل به پایان رسید برای گشایش (افتتاح) پل به سواد کوه آمد.او پس از بررسی و نگرش بر چگونگی ساخت پل در کاری شگفت، فرمان داد تا سرمهندس اتریشی همراه با خانواده اش به زیر پل رفته و همانجا بمانند تا نخستین قطار از روی پل گذر کند .رضاشاه می خواست از کار مهندس اتریشی اطمینان بدست آورد و مهندس اتریشی هم چون از کار خود و گروهش مطمئن بود به این کار تن در داد و نخستین قطار از روی پل گذشت و پس از آن مهندسان اتریشی و آلمانی این پل زیبا را 70 سال تضمین کردند. کار رضا شاه برای بومیان و دیگر کسانی که این داستان را دیدند و شنیدند بسیار شگفت بود و امروز هم پس از گذشت دهه ها همچنان این داستان در میان ایرانیان روان است .
@great_cyrus
پل وِرِسک از بزرگترین پلهای راهآهن سراسری ایران است که در ارتفاعات روستای ورسک در شهرستان سواد کوه در استان مازندران قرار دارد. این پل که از شاهکارهای مهندسی به حساب میآید در سال ۱۳۱۵ بازگشایی شد. پل ورسک که راهآهن سراسری تهران ـ شمال را به هم متصل میكند در ارتفاع ۱۱۰ متری از ته دره با دهانه ۶۶ متری و با وسایلی ابتدایی ساخته شد.
نام پل ورسک در كتاب ركورد گينس، در بخش پلهای با ارتفاع بيش از ۶۱ متر به ثبت رسيده است.
لادیسلاوس فون رابسویچ (L. Von Robcevidc) مهندس سازنده پل ورسک میباشد. رابسویچ (1893-1975) که اهل اتریش بود و مهندس ورسک نامیده میشد در مصاحبه خود با خبرنگار روزنامه اطلاعات گفت: «روزی که این مدل را برای احداث پل ورسک تهیه کردم مهندسان دیگر با نظر حیرت به آن نگریسته و اجرای نقشه و احداث آن را در شمار یکی از فتوحات علم مهندسی به حساب آوردند. امروز که این پل احداث گردیده همه من و رفقایم را تحسین میکنند و آن را در شمار بهترین پلهای قشنگ و شاهکار مهندسی میدانند.» سمت مهندس رابسویچ رئیس نظارت ساختمان پل بوده است و او به همراه خانوادهاش در خانهای واقع در دره ورسک و نزدیک پل اقامت داشت.
رضاخان پس از آنکه ساخت و ساز پل به پایان رسید برای گشایش (افتتاح) پل به سواد کوه آمد.او پس از بررسی و نگرش بر چگونگی ساخت پل در کاری شگفت، فرمان داد تا سرمهندس اتریشی همراه با خانواده اش به زیر پل رفته و همانجا بمانند تا نخستین قطار از روی پل گذر کند .رضاشاه می خواست از کار مهندس اتریشی اطمینان بدست آورد و مهندس اتریشی هم چون از کار خود و گروهش مطمئن بود به این کار تن در داد و نخستین قطار از روی پل گذشت و پس از آن مهندسان اتریشی و آلمانی این پل زیبا را 70 سال تضمین کردند. کار رضا شاه برای بومیان و دیگر کسانی که این داستان را دیدند و شنیدند بسیار شگفت بود و امروز هم پس از گذشت دهه ها همچنان این داستان در میان ایرانیان روان است .
@great_cyrus
پانته آ:
من در دست کوروش اسیر بودم اما او نه تنها با من بد رفتاری نکرد بلکه نیت کوچکترین اهانتی به من در خاطرش خطور نکرد.
👇👇
@great_cyrus
من در دست کوروش اسیر بودم اما او نه تنها با من بد رفتاری نکرد بلکه نیت کوچکترین اهانتی به من در خاطرش خطور نکرد.
👇👇
@great_cyrus
وقتی اسب های توانا
اجازه ورود
به میدان مسابقه را
نداشته باشند
هر الاغی میتواند،
به خط پایان برسد!
#وینستون_چرچیل👤
@great_cyrus
اجازه ورود
به میدان مسابقه را
نداشته باشند
هر الاغی میتواند،
به خط پایان برسد!
#وینستون_چرچیل👤
@great_cyrus
Forwarded from اتچ بات
🎖چهار روز نبرد قادسیه بین ایرانیان و تازیان چگونه گذشت؟🎖
👉 ✌️
✍پس از آرایش گرفتن سپاهیان بعد از گذشت چند ماه در روبروی هم نبردی روی داد که به گواهی تاریخ چهار روز به درازا انجامید و این است مهمترین حوادث این 4 روز:
روز نخست:اسبهای تازیان از فیل های بسیار بزذگ و غول آسای سپاه ایران که در پیشاپیش سپاه قرار داشتند به وحشت افتادند و پا به فرار گذاشتند.در نتیجه سپاه ایرانیان با دلاوری ...تازیان را به عقب راندند. نبرد می رفت که به سود ایرانیان پایان پذیرد اما ناگهان تازیان برگشتند و تیراندازان تازی فیل ها را مورد تیرباران قرار دادند.این امر موجب وحشت فیل ها و بازگشت آنها به عقب و برهم خوردن آرایش جنگی سپاه ایران گردید.نبرد در روز نخست به سود تازیان پایان یافت.
روز دوم : یک نیروی کمکی از سوریه به یاری تازیان آمد و باعث بالا رفتن روحیه ی آنها گردید.اگر این نیروی کمکی به یاری تازیان نیامده بود نبرد به سود ایرانیان پایان می پذیرفت اما ورود این تازه نفسان سرنوشت نبرد را به سود تازیان تغییر داد. در این روز جنگ و گریزهای زیادی بین طرفین صورت گرفت که به کشته شدن10000تن ایرانی و 2000تن تازی انجامید. نبرد در این روز نیز مانند روز نخست به سود تازیان پایان یافت.
روز سوم :در این روز دوباره فیل های سپاه ایران در پیشاپیش سپاه آرایش گرفتند اما فرمانده ی نیروهای تازه رسیده از سوریه...(قعقاع بن عمر) نیزه ای به چشم فیل سفیدی که در جلو قرار داشت وارد کرد آنگاه تازیان دو چشم فیل دیگر را نیز کور کردند. فیل های سپاه ایران رم کردند و سبب آشفتگی در سپاه ایران گردیدند. از سویی دیگر نیروهای تازه نفس جدیدی نیز در این روز از سوریه رسیدند و روحیه تازیان بسیار بالا رفت و آنقدر توانمند شدند که در این شب(لیله الحریر) بارها به نقاط گوناگون سپاه ایران شبیخون زدند.
روز چهارم: در این روز شوم طبیعت نیز به یاری تازیان آمد و طوفان شنی در جولانگاه قادسیه وزیدن گرفت که پشت به سپاه تازیان و روی به ایرانیان بود و چشم سپاهیان دلاور ایران زمین را شن باران کرد.رستم فرخزاد از شدت گرما و خستگی نبرد در پشت باروبنه ی قاطری پناه گرفت تا شاید طوفان آرام گیرد.
👉 ✌️
یک تازی به نام هلال بن علقمه از راه رسید و طناب بارو بنه را درید.بار سنگین بر کمر رستم افتاد و پشت او را شکست.در این هنگام رستم که بیش از یکصد زخم برداشته بود خوب را به آب رود انداخت اما تازی از پشت سر او به آب جست و رستم فرخزاد را کشت و سپس بر روی تختی که رستم می نشست آمد و فریاد برآورد که به خدای کعبه رستم را کشتم!
این رویداد باعث ناامیدی ایرانیان گشت و بسیاری از آنها خود را به آب انداختند یا کشته گردیند.
سپاه ایران به کلی از هم متلاشی شد و تیسپون پایتخت شکوهمند ایران در آستانه ی سقوط قرار گرفت.
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
@great_cyrus
👉 ✌️
✍پس از آرایش گرفتن سپاهیان بعد از گذشت چند ماه در روبروی هم نبردی روی داد که به گواهی تاریخ چهار روز به درازا انجامید و این است مهمترین حوادث این 4 روز:
روز نخست:اسبهای تازیان از فیل های بسیار بزذگ و غول آسای سپاه ایران که در پیشاپیش سپاه قرار داشتند به وحشت افتادند و پا به فرار گذاشتند.در نتیجه سپاه ایرانیان با دلاوری ...تازیان را به عقب راندند. نبرد می رفت که به سود ایرانیان پایان پذیرد اما ناگهان تازیان برگشتند و تیراندازان تازی فیل ها را مورد تیرباران قرار دادند.این امر موجب وحشت فیل ها و بازگشت آنها به عقب و برهم خوردن آرایش جنگی سپاه ایران گردید.نبرد در روز نخست به سود تازیان پایان یافت.
روز دوم : یک نیروی کمکی از سوریه به یاری تازیان آمد و باعث بالا رفتن روحیه ی آنها گردید.اگر این نیروی کمکی به یاری تازیان نیامده بود نبرد به سود ایرانیان پایان می پذیرفت اما ورود این تازه نفسان سرنوشت نبرد را به سود تازیان تغییر داد. در این روز جنگ و گریزهای زیادی بین طرفین صورت گرفت که به کشته شدن10000تن ایرانی و 2000تن تازی انجامید. نبرد در این روز نیز مانند روز نخست به سود تازیان پایان یافت.
روز سوم :در این روز دوباره فیل های سپاه ایران در پیشاپیش سپاه آرایش گرفتند اما فرمانده ی نیروهای تازه رسیده از سوریه...(قعقاع بن عمر) نیزه ای به چشم فیل سفیدی که در جلو قرار داشت وارد کرد آنگاه تازیان دو چشم فیل دیگر را نیز کور کردند. فیل های سپاه ایران رم کردند و سبب آشفتگی در سپاه ایران گردیدند. از سویی دیگر نیروهای تازه نفس جدیدی نیز در این روز از سوریه رسیدند و روحیه تازیان بسیار بالا رفت و آنقدر توانمند شدند که در این شب(لیله الحریر) بارها به نقاط گوناگون سپاه ایران شبیخون زدند.
روز چهارم: در این روز شوم طبیعت نیز به یاری تازیان آمد و طوفان شنی در جولانگاه قادسیه وزیدن گرفت که پشت به سپاه تازیان و روی به ایرانیان بود و چشم سپاهیان دلاور ایران زمین را شن باران کرد.رستم فرخزاد از شدت گرما و خستگی نبرد در پشت باروبنه ی قاطری پناه گرفت تا شاید طوفان آرام گیرد.
👉 ✌️
یک تازی به نام هلال بن علقمه از راه رسید و طناب بارو بنه را درید.بار سنگین بر کمر رستم افتاد و پشت او را شکست.در این هنگام رستم که بیش از یکصد زخم برداشته بود خوب را به آب رود انداخت اما تازی از پشت سر او به آب جست و رستم فرخزاد را کشت و سپس بر روی تختی که رستم می نشست آمد و فریاد برآورد که به خدای کعبه رستم را کشتم!
این رویداد باعث ناامیدی ایرانیان گشت و بسیاری از آنها خود را به آب انداختند یا کشته گردیند.
سپاه ایران به کلی از هم متلاشی شد و تیسپون پایتخت شکوهمند ایران در آستانه ی سقوط قرار گرفت.
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
@great_cyrus
Telegram
attach 📎
👤گوته می گوید:
«اگر ثروتمند نیستی مهم نیست، بسیاری از مردم ثروتمند نیستند»،
«اگر سالم نیستی، هستند افرادی که با معلولیت و بیماری زندگی می کنند»،
«اگر زیبا نیستی برخورد درست با زشتی هم وجود دارد»،
«اگر جوان نیستی، همه با چهره پیری مواجه می شوند»،
«اگر تحصیلات عالی نداری با کمی سواد هم می توان زندگی کرد»،
«اگر قدرت سیاسی و مقام نداری، مشاغل مهم متعلق به معدودی انسان هاست»،
«اما، اگر «عزت نفس نداری»، هیچ نداری!
@great_cyrus
«اگر ثروتمند نیستی مهم نیست، بسیاری از مردم ثروتمند نیستند»،
«اگر سالم نیستی، هستند افرادی که با معلولیت و بیماری زندگی می کنند»،
«اگر زیبا نیستی برخورد درست با زشتی هم وجود دارد»،
«اگر جوان نیستی، همه با چهره پیری مواجه می شوند»،
«اگر تحصیلات عالی نداری با کمی سواد هم می توان زندگی کرد»،
«اگر قدرت سیاسی و مقام نداری، مشاغل مهم متعلق به معدودی انسان هاست»،
«اما، اگر «عزت نفس نداری»، هیچ نداری!
@great_cyrus
ﭼﺮﭼﻴﻞ ﻣﯿﮕﻮﯾﺪ :
ﺭﻭﺯﻱ ﺳﻮﺍﺭ ﺗﺎﮐﺴﻲ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩﻡ ﻭ ﺑﻪ ﺩﻓﺘﺮ BBC ﺑﺮﺍﻱ ﻣﺼﺎﺣﺒﻪ ﻣﻲﺭﻓﺘﻢ . ﻫﻨﮕﺎﻣﻲ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺟﺎ ﺭﺳﻴﺪﻡ ﺑﻪ ﺭﺍﻧﻨﺪﻩ ﮔﻔﺘﻢ:
ﺁﻗﺎ ﻟﻄﻔﺎً ﻧﻴﻢ ﺳﺎﻋﺖ ﺻﺒﺮ ﮐﻨﻴﺪ ﺗﺎ ﻣﻦ ﺑﺮﮔﺮﺩﻡ.
ﺭﺍﻧﻨﺪﻩ ﮔﻔﺖ : ﻧﻪ ﺁﻗﺎ ! ﻣﻦ ﻣﻲ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺳﺮﻳﻌﺎً ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﺑﺮﻭﻡ ﺗﺎ ﺳﺨﻨﺮﺍﻧﻲ
ﭼﺮﭼﻴﻞ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺭﺍﺩﻳﻮ ﮔﻮﺵ ﺩﻫﻢ !
ﺍﺯ ﻋﻼﻗﻪﻱ ﺍﻳﻦ ﻓﺮﺩ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﻡ ﺧﻮﺷﺤﺎﻝ ﻭ ﺫﻭﻕ ﺯﺩﻩ
ﺷﺪﻡ ﻭ ﻳﮏ ﺍﺳﮑﻨﺎﺱ ﺩﻩ پونﺪﻱ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺩﺍﺩﻡ . ﺭﺍﻧﻨﺪﻩ ﺑﺎ ﺩﻳﺪﻥ ﺍﺳﮑﻨﺎﺱ ﮔﻔﺖ :
ﮔﻮﺭ ﺑﺎﺑﺎﻱ ﭼﺮﭼﻴﻞ !
ﺍﮔﺮ ﺑﺨﻮﺍﻫﻴﺪ،
ﺗﺎ ﻓﺮﺩﺍ ﻫﻢ ﺍﻳﻦﺟﺎ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﻣﻲﻣﺎﻧﻢ!!!
پول حتي علايق و احساسات انسانها را عوض مي كند !
@great_cyrus
ﺭﻭﺯﻱ ﺳﻮﺍﺭ ﺗﺎﮐﺴﻲ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩﻡ ﻭ ﺑﻪ ﺩﻓﺘﺮ BBC ﺑﺮﺍﻱ ﻣﺼﺎﺣﺒﻪ ﻣﻲﺭﻓﺘﻢ . ﻫﻨﮕﺎﻣﻲ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺟﺎ ﺭﺳﻴﺪﻡ ﺑﻪ ﺭﺍﻧﻨﺪﻩ ﮔﻔﺘﻢ:
ﺁﻗﺎ ﻟﻄﻔﺎً ﻧﻴﻢ ﺳﺎﻋﺖ ﺻﺒﺮ ﮐﻨﻴﺪ ﺗﺎ ﻣﻦ ﺑﺮﮔﺮﺩﻡ.
ﺭﺍﻧﻨﺪﻩ ﮔﻔﺖ : ﻧﻪ ﺁﻗﺎ ! ﻣﻦ ﻣﻲ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺳﺮﻳﻌﺎً ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﺑﺮﻭﻡ ﺗﺎ ﺳﺨﻨﺮﺍﻧﻲ
ﭼﺮﭼﻴﻞ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺭﺍﺩﻳﻮ ﮔﻮﺵ ﺩﻫﻢ !
ﺍﺯ ﻋﻼﻗﻪﻱ ﺍﻳﻦ ﻓﺮﺩ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﻡ ﺧﻮﺷﺤﺎﻝ ﻭ ﺫﻭﻕ ﺯﺩﻩ
ﺷﺪﻡ ﻭ ﻳﮏ ﺍﺳﮑﻨﺎﺱ ﺩﻩ پونﺪﻱ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺩﺍﺩﻡ . ﺭﺍﻧﻨﺪﻩ ﺑﺎ ﺩﻳﺪﻥ ﺍﺳﮑﻨﺎﺱ ﮔﻔﺖ :
ﮔﻮﺭ ﺑﺎﺑﺎﻱ ﭼﺮﭼﻴﻞ !
ﺍﮔﺮ ﺑﺨﻮﺍﻫﻴﺪ،
ﺗﺎ ﻓﺮﺩﺍ ﻫﻢ ﺍﻳﻦﺟﺎ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﻣﻲﻣﺎﻧﻢ!!!
پول حتي علايق و احساسات انسانها را عوض مي كند !
@great_cyrus
زمانی که بخواهید
وصیت نامه بنویسید
متوجه خواهید شد
تنها کسی که از داراییتان
سهمی ندارد،
خودتان خواهید بود!
پس تا میتوانید
از زندگی لذت ببرید...
#لئو_تولستوی👤
@great_cyrus
وصیت نامه بنویسید
متوجه خواهید شد
تنها کسی که از داراییتان
سهمی ندارد،
خودتان خواهید بود!
پس تا میتوانید
از زندگی لذت ببرید...
#لئو_تولستوی👤
@great_cyrus
ای که پس از من شاه میشوی
سخت از دروغ بپرهیز
اگر میخواهی کشورت از بدی در پناه باشد دروغگو را سزا ده
#داریوش_بزرگ
👇👇
@great_cyrus
سخت از دروغ بپرهیز
اگر میخواهی کشورت از بدی در پناه باشد دروغگو را سزا ده
#داریوش_بزرگ
👇👇
@great_cyrus
Forwarded from 🔷️👊نافرمانی مدنی ایرانیان👊🔷️
رضا شاه بزرگ
فردی که پیکرش آمد تا بار دیگر با قاجاری بجنگ
،اما ای جوان ایرانی سردار سپه(رضاخان) لشکری میخواد سر سپرده وطن
به او بپیوندید
#رضاشاه_روحت_شاد
#نوبت_ایران_فرارسیده
@SNIDC
فردی که پیکرش آمد تا بار دیگر با قاجاری بجنگ
،اما ای جوان ایرانی سردار سپه(رضاخان) لشکری میخواد سر سپرده وطن
به او بپیوندید
#رضاشاه_روحت_شاد
#نوبت_ایران_فرارسیده
@SNIDC
شیخی بهلول را گفت؛
بهشت جای فرزانگان و عاقلان باشد
نه دیوانگانی چون تو !
بهلول گفت؛
من دیوانگی خود را قدر میدانم
که مانعی باشد
برای ورود به بهشتی
که فرزانه ایی چون تو،
در آن آید!
#حکایت📚
@great_cyrus
بهشت جای فرزانگان و عاقلان باشد
نه دیوانگانی چون تو !
بهلول گفت؛
من دیوانگی خود را قدر میدانم
که مانعی باشد
برای ورود به بهشتی
که فرزانه ایی چون تو،
در آن آید!
#حکایت📚
@great_cyrus