گویند ۱۷۰۰سال پیش، بر دروازهی دانشگاه گندیشاپور چنین نوشته بود:
<شمشیر ما مرزها را میگشاید و دانش ما، مغزها را ...> پاينده ايران❤️
@great_cyrus
<شمشیر ما مرزها را میگشاید و دانش ما، مغزها را ...> پاينده ايران❤️
@great_cyrus
Forwarded from اتچ بات
🎖⚔نقش خلیفه عرب در حمله مغول_به_ایران🎖⚔
'' برتولد اشپولر ''در کتاب تاریخ مغول در ایران نظریه جالبی را در این مورد مطرح می کند:
اگرچه الناصر الدین الله خلیفه عباسی(۶۲۲-۵۷۵ ه.ق)توانست برای آخرین بار به دولت خلفای محمد بن عبدالله ،وجهه ای ببخشد اما جانشینان وی قادر نبودند حدود قلمرو خود را با فرمان روایان همسایه حفظ کنند و چه در شرق قلمرو خلافت؛محمد بن تکش خوارزمشاه قدرت بسیار یافت ، و برای دستگاه خلافت چنان خطری شد که می بایست پیوسته از وی برحذر باشند و خوارزم شاه در این هنگام در مرزهای شرقی کشور با شاهان قراختای و غور سرگرم نبرد بود؛ آن زمان کسی در بغداد نمی دانست که این جنگها چه مدت دوام خواهد یافت؛و نیز احتمال می رفت پس از پایان این جنگ ها خوارزمشاه با تمام نیرو به خلیفه عباسی حمله برد.در این موقع در ۶۱۴ ه.ق به دربار خلیفه گزارشی رسید که در آسیای مرکزی تموچین نامی که مغولان وی را به ریاست برگزیده اند و به وی لقب چنگیز داده بودند توانسته است سرزمین و قبایل گوناگون را تحت فرماندهی خود با یکدیگر متحد کند و به این ترتیب نیرویی عظیم به وجود آورد.
میرخواند مورخی ایرانی که با وقایعی که می نگاشت،تا حدی فاصله زمانی داشت نقل می کند که خلیفه از روی ناچاری به این فرمانروا روی آورد تا خطری که از جانب همسایگان خلافت بود دفع نماید.
همانطور که این مورخ اشاره کرده در زمان حمله خان مغول به خوارزمشاهیان ، آنها در گیر نبرد با همسایگان خود بوده اند و بدون تردید علاقه ای به باز کردن یک جبهه نبرد تازه نداشته اند،علاوه بر آن خلفای عباسی از این حربه همیشگی خود یعنی تفرقه اندازی که در زمان بابک و افشین هم استفاده کرده بودند و نتیجه گرفته بودند بهره بردند ولی از قدرت واقعی مغول ها و آتشی که حتی گریبان خود عباسیان را نیز گرفت و منجر به نابودی خود آنها نیز شد آگاهی نداشته اند و این بار ضرب المثل تفرقه بنداز و حکومت کن به ضرب المثل چاه کن همیشه ته چاه است تغییر ماهیت داده بود.
خوارزم شاهیان هیچ نقشی در قتل بازرگانان مغول نداشته اند و عده ای با دستور خلیفه عباسی بهانه در گرفتن جنگ را برای چنگیز مغول مهیا کرده اند.
منبع:
تاریخ مغول در ایران ، برتولد اشپولر
@great_cyrus
'' برتولد اشپولر ''در کتاب تاریخ مغول در ایران نظریه جالبی را در این مورد مطرح می کند:
اگرچه الناصر الدین الله خلیفه عباسی(۶۲۲-۵۷۵ ه.ق)توانست برای آخرین بار به دولت خلفای محمد بن عبدالله ،وجهه ای ببخشد اما جانشینان وی قادر نبودند حدود قلمرو خود را با فرمان روایان همسایه حفظ کنند و چه در شرق قلمرو خلافت؛محمد بن تکش خوارزمشاه قدرت بسیار یافت ، و برای دستگاه خلافت چنان خطری شد که می بایست پیوسته از وی برحذر باشند و خوارزم شاه در این هنگام در مرزهای شرقی کشور با شاهان قراختای و غور سرگرم نبرد بود؛ آن زمان کسی در بغداد نمی دانست که این جنگها چه مدت دوام خواهد یافت؛و نیز احتمال می رفت پس از پایان این جنگ ها خوارزمشاه با تمام نیرو به خلیفه عباسی حمله برد.در این موقع در ۶۱۴ ه.ق به دربار خلیفه گزارشی رسید که در آسیای مرکزی تموچین نامی که مغولان وی را به ریاست برگزیده اند و به وی لقب چنگیز داده بودند توانسته است سرزمین و قبایل گوناگون را تحت فرماندهی خود با یکدیگر متحد کند و به این ترتیب نیرویی عظیم به وجود آورد.
میرخواند مورخی ایرانی که با وقایعی که می نگاشت،تا حدی فاصله زمانی داشت نقل می کند که خلیفه از روی ناچاری به این فرمانروا روی آورد تا خطری که از جانب همسایگان خلافت بود دفع نماید.
همانطور که این مورخ اشاره کرده در زمان حمله خان مغول به خوارزمشاهیان ، آنها در گیر نبرد با همسایگان خود بوده اند و بدون تردید علاقه ای به باز کردن یک جبهه نبرد تازه نداشته اند،علاوه بر آن خلفای عباسی از این حربه همیشگی خود یعنی تفرقه اندازی که در زمان بابک و افشین هم استفاده کرده بودند و نتیجه گرفته بودند بهره بردند ولی از قدرت واقعی مغول ها و آتشی که حتی گریبان خود عباسیان را نیز گرفت و منجر به نابودی خود آنها نیز شد آگاهی نداشته اند و این بار ضرب المثل تفرقه بنداز و حکومت کن به ضرب المثل چاه کن همیشه ته چاه است تغییر ماهیت داده بود.
خوارزم شاهیان هیچ نقشی در قتل بازرگانان مغول نداشته اند و عده ای با دستور خلیفه عباسی بهانه در گرفتن جنگ را برای چنگیز مغول مهیا کرده اند.
منبع:
تاریخ مغول در ایران ، برتولد اشپولر
@great_cyrus
Telegram
attach 📎
مردی نزد زرتشت رفت و گفت
فلانی پشت سرت چیزی گفته است
زرتشت گفت
در این گفته ات سه خیانت بود!
شخصی را نزد من خراب کردی
فکر مرا بیهوده مشغول کردی
و خودت را نزد من خوار کردی
@great_cyrus
فلانی پشت سرت چیزی گفته است
زرتشت گفت
در این گفته ات سه خیانت بود!
شخصی را نزد من خراب کردی
فکر مرا بیهوده مشغول کردی
و خودت را نزد من خوار کردی
@great_cyrus
ببینید...☝️
چقدر عجیب و دقیق پیشبینی کرده آیندهی ایرانرو فردوسی پاکزاد...!!!😳👌
فوروارد حداکثری✌️
@great_cyrus
چقدر عجیب و دقیق پیشبینی کرده آیندهی ایرانرو فردوسی پاکزاد...!!!😳👌
فوروارد حداکثری✌️
@great_cyrus
Forwarded from اتچ بات
▪️چگونگی گُزینش نامِ فامیلِ «پهلوی» نزد رضاخان:
گویند در سال 1302 که روزی در جایگاهِ نخستوزیری برای رضاخان نامهای آمد که روی پاکت نامه چنین نوشته بود: «حضور مهر ظهور بندگان حضرت مستطاب اجل اکرم اشرف امنع اعظم اقای رضا سردار سپه وزیر جنگ و رئیس الوزرا و فرمانده کل قوا دامت افاضاته»
رضاخان پس از نگاه کردن به روی پاکت، عدل الملک(عدالت کشور)، قائم مقام خود را احضار کرد و به او گفت: روی پاکت که اینهمه نام من را نوشتهاند ببینید توی نامه دیگر چقدر اضافات نوشته اند؟؟! و به وی فرمان داد از امروز همه القاب و عناوین در کشور حذف خواهند شد. و خودش نام لقب سپه سالار و فامیل پهلوی را برای خود برگزید و فرمان داد هر نامه ای که زین پس جز این دو القابی به او چسبانده باشند، برگشت داده خواهد شد. این نخستین باری بود که شاه آینده نام خانوادگی برای خودش بر میگزید.
مهر و ارج سردارسپه به تاریخ پیش از اسلام برهمگان روشن است، اما وارون آنچه بسیاری گمان میکنند، نام «پهلوی» پیوند چندانی با دبیره یا زبان پهلوی که زبان رسمی ایران در زمان ساسانی بود یا نام پهلوی به اشکانیان نیز میگفتند ندارد.
رضاخان از قوم «پاهلون» بود که ایلی لکتبار بودند و در آلاشت سوادکوه ساکن بودند. و عامیانه به پاهلونیها "پالونی" میگفتند، در سوادکوه نیز به او رضاخانِ پالونی و به خانوادهشان پاهلونی یا پالونی میگفتند(که البته برخی از بیسوادان و ایرانستیزان گمان میکنند که این پیوندی با پالانِ اسب دارد و پدر ایران نوین را با نام "پالانی یا پالونی" یاد میکنند تا توهینی کرده باشند)
گفتهاند چند تاریخدان به رضاخان گفتهاند که برخی از خاندانهای ساسانی در زمان یورش تازیان به دامنه البرز پناه بردند و ماندگار شدند که در آلاشت مازندارن به پهلویهای ساسانی در گویش محلی پالونی گفتند و ماندگار شد. همچنین آلاشت، روستای زادگاه رضاخان، چند محله داشت و خانوادهی او ساکن محلهای به نام«پهلوان خیل» بودند. «پهلوان» که بیربط به پهلوی نیست در فارسی معنای قهرمان را دارد.
در زمانه او بسیاری از دوستان و فرهیختگان نزدیک رضاخان، مانند بهار/کسروی/فروغی/ارباب کیخسروشاهرخ/دکتر افشار/سعیدنفیسی/استادپورداوود/پرفسورهرتسفلد و ... کارشناس و استاد زبان پهلوی بودند.
رضاخان درباره ریشهء نام قوم خود و همچنین تاریخ کهن ایران و تیرههایش بسیار از آنها میپرسید و این یکی بودنِ پهلویِ باستان که بسیاری از جمله فردوسی با نام "پهلوانی" یادکردهاند، با نامِ قومِ رضاخان که "پاهلونی" بود، بیتاثیر نبود در گُزینش این نام فامیل در نزد رضاخان.
@great_cyrus
گویند در سال 1302 که روزی در جایگاهِ نخستوزیری برای رضاخان نامهای آمد که روی پاکت نامه چنین نوشته بود: «حضور مهر ظهور بندگان حضرت مستطاب اجل اکرم اشرف امنع اعظم اقای رضا سردار سپه وزیر جنگ و رئیس الوزرا و فرمانده کل قوا دامت افاضاته»
رضاخان پس از نگاه کردن به روی پاکت، عدل الملک(عدالت کشور)، قائم مقام خود را احضار کرد و به او گفت: روی پاکت که اینهمه نام من را نوشتهاند ببینید توی نامه دیگر چقدر اضافات نوشته اند؟؟! و به وی فرمان داد از امروز همه القاب و عناوین در کشور حذف خواهند شد. و خودش نام لقب سپه سالار و فامیل پهلوی را برای خود برگزید و فرمان داد هر نامه ای که زین پس جز این دو القابی به او چسبانده باشند، برگشت داده خواهد شد. این نخستین باری بود که شاه آینده نام خانوادگی برای خودش بر میگزید.
مهر و ارج سردارسپه به تاریخ پیش از اسلام برهمگان روشن است، اما وارون آنچه بسیاری گمان میکنند، نام «پهلوی» پیوند چندانی با دبیره یا زبان پهلوی که زبان رسمی ایران در زمان ساسانی بود یا نام پهلوی به اشکانیان نیز میگفتند ندارد.
رضاخان از قوم «پاهلون» بود که ایلی لکتبار بودند و در آلاشت سوادکوه ساکن بودند. و عامیانه به پاهلونیها "پالونی" میگفتند، در سوادکوه نیز به او رضاخانِ پالونی و به خانوادهشان پاهلونی یا پالونی میگفتند(که البته برخی از بیسوادان و ایرانستیزان گمان میکنند که این پیوندی با پالانِ اسب دارد و پدر ایران نوین را با نام "پالانی یا پالونی" یاد میکنند تا توهینی کرده باشند)
گفتهاند چند تاریخدان به رضاخان گفتهاند که برخی از خاندانهای ساسانی در زمان یورش تازیان به دامنه البرز پناه بردند و ماندگار شدند که در آلاشت مازندارن به پهلویهای ساسانی در گویش محلی پالونی گفتند و ماندگار شد. همچنین آلاشت، روستای زادگاه رضاخان، چند محله داشت و خانوادهی او ساکن محلهای به نام«پهلوان خیل» بودند. «پهلوان» که بیربط به پهلوی نیست در فارسی معنای قهرمان را دارد.
در زمانه او بسیاری از دوستان و فرهیختگان نزدیک رضاخان، مانند بهار/کسروی/فروغی/ارباب کیخسروشاهرخ/دکتر افشار/سعیدنفیسی/استادپورداوود/پرفسورهرتسفلد و ... کارشناس و استاد زبان پهلوی بودند.
رضاخان درباره ریشهء نام قوم خود و همچنین تاریخ کهن ایران و تیرههایش بسیار از آنها میپرسید و این یکی بودنِ پهلویِ باستان که بسیاری از جمله فردوسی با نام "پهلوانی" یادکردهاند، با نامِ قومِ رضاخان که "پاهلونی" بود، بیتاثیر نبود در گُزینش این نام فامیل در نزد رضاخان.
@great_cyrus
Telegram
attach 📎
✍آنانکه تاریخ و فرهنگ خود را
از دست داده اند
مردم بدبختی هستند.
بدبخت تر از آنان کسانی هستند
که در بازیافتن تاریخ و فرهنگ
از دست رفته خود تلاش نمی کنند.
ولی بدبخت ترین مردم
کسانی هستند که تاریخ و
فرهنگ خود را به ریشخند می گیرند.
@great_cyrus
از دست داده اند
مردم بدبختی هستند.
بدبخت تر از آنان کسانی هستند
که در بازیافتن تاریخ و فرهنگ
از دست رفته خود تلاش نمی کنند.
ولی بدبخت ترین مردم
کسانی هستند که تاریخ و
فرهنگ خود را به ریشخند می گیرند.
@great_cyrus
زمانی که رضاشاه دستور داد برای گرفتن شناسنامه همه به شهربانی بروند!
روحانیون فتوا دادند شناسنامه حرام است و نیرنگی است برای دانستن نام همسر ودختران شما
@great_cyrus
روحانیون فتوا دادند شناسنامه حرام است و نیرنگی است برای دانستن نام همسر ودختران شما
@great_cyrus
✍شاهنامه پرآوازهترین سرودهٔ فردوسی و یکی از بزرگترین نوشتههای ادبیات کهن پارسی است.
فردوسی سرودن شاهنامه را بر پایهٔ نوشتار ابومنصوری در حدود سال۳۷۰ هجری قمری آغاز کرد و سر انجام آن را در تاریخ ۲۵ سپندارمذ سال ۳۸۴ هجری قمری (برابر با ۳۷۲ خورشیدی) با این بیتها به انجام رساند:
✍ سر آمد کنون قصهٔ یزدگرد
به ماه سفندارمذ روز ارد
✍ز هجرت سه صد سال و هشتاد و چار
به نام جهان داور کردگار
این ویرایش نخستین شاهنامه بود و فردوسی نزدیک به بیست سال دیگر در تکمیل و تهذیب آن کوشید. این سالها همزمان با برافتادن سامانیان و برآمدن سلطان محمود غزنوی بود. فردوسی در سال ۳۹۴ هجری قمری (برابر با ۳۸۲ خورشیدی) در سن شصت و پنج سالگی بر آن شد که شاهنامه را به سلطان محمود اهدا کند، و از این رو دست به کار تدوین ویرایش تازهای از شاهنامه شد. فردوسی در ویرایش دوم، بخشهای مربوط به پادشاهی ساسانیان را تکمیل کرد. پایان ویرایش دوم شاهنامه در سال ۴۰۰ هجری قمری در هفتاد و یک سالگی فردوسی بودهاست:
✍چو سال اندر آمد به هفتاد و یک همی زیر بیت اندر آرم فلک
✍ز هجرت شده پنج هشتاد بار به نام جهان داور کردگار
فردوسی شاهنامه را در شش یا هفت دفتر به دربار غزنه نزد سلطان محمود فرستاد. به گفته خود فردوسی، سلطان محمود «نکرد اندر این داستانها نگاه» و پاداشی هم برای وی نفرستاد. از این رویداد تا پایان زندگانی، فردوسی بخشهای دیگری نیز به شاهنامه افزود که بیشتر در گله و انتقاد از محمود و تلخ کامی سراینده از اوضاع زمانه بودهاست. در روزهای پایانی زندگی فردوسی از سن خود دو بار یاد کرده، و خود را هشتاد ساله و جای دیگر هفتاد و شش ساله خواندهاست.
@great_cyrus
فردوسی سرودن شاهنامه را بر پایهٔ نوشتار ابومنصوری در حدود سال۳۷۰ هجری قمری آغاز کرد و سر انجام آن را در تاریخ ۲۵ سپندارمذ سال ۳۸۴ هجری قمری (برابر با ۳۷۲ خورشیدی) با این بیتها به انجام رساند:
✍ سر آمد کنون قصهٔ یزدگرد
به ماه سفندارمذ روز ارد
✍ز هجرت سه صد سال و هشتاد و چار
به نام جهان داور کردگار
این ویرایش نخستین شاهنامه بود و فردوسی نزدیک به بیست سال دیگر در تکمیل و تهذیب آن کوشید. این سالها همزمان با برافتادن سامانیان و برآمدن سلطان محمود غزنوی بود. فردوسی در سال ۳۹۴ هجری قمری (برابر با ۳۸۲ خورشیدی) در سن شصت و پنج سالگی بر آن شد که شاهنامه را به سلطان محمود اهدا کند، و از این رو دست به کار تدوین ویرایش تازهای از شاهنامه شد. فردوسی در ویرایش دوم، بخشهای مربوط به پادشاهی ساسانیان را تکمیل کرد. پایان ویرایش دوم شاهنامه در سال ۴۰۰ هجری قمری در هفتاد و یک سالگی فردوسی بودهاست:
✍چو سال اندر آمد به هفتاد و یک همی زیر بیت اندر آرم فلک
✍ز هجرت شده پنج هشتاد بار به نام جهان داور کردگار
فردوسی شاهنامه را در شش یا هفت دفتر به دربار غزنه نزد سلطان محمود فرستاد. به گفته خود فردوسی، سلطان محمود «نکرد اندر این داستانها نگاه» و پاداشی هم برای وی نفرستاد. از این رویداد تا پایان زندگانی، فردوسی بخشهای دیگری نیز به شاهنامه افزود که بیشتر در گله و انتقاد از محمود و تلخ کامی سراینده از اوضاع زمانه بودهاست. در روزهای پایانی زندگی فردوسی از سن خود دو بار یاد کرده، و خود را هشتاد ساله و جای دیگر هفتاد و شش ساله خواندهاست.
@great_cyrus
از شیخی پرسیدند...
آدرس امام زمان کجاست؟
کجا می شود حضرت را پیدا کرد؟
ملا گفت :
آدرس حضرت در قرآن کریم آیه آخر سوره قمر است که می فرماید:
هرجا که صدق و درستی باشد، هر جا که دغل کاری و فریب کاری نباشد، هرجا که یاد و ذکر پروردگار متعال باشد، امام زمان آنجا تشریف دارد.
به گمانم با این اشارات آدرس ایشان در یکی از کشورهای اسکاندیناوی است که دادگاه هایش به دلیل نبود پرونده و دعاوی حقوقی سالی یک روز باز است !
@great_cyrus
آدرس امام زمان کجاست؟
کجا می شود حضرت را پیدا کرد؟
ملا گفت :
آدرس حضرت در قرآن کریم آیه آخر سوره قمر است که می فرماید:
هرجا که صدق و درستی باشد، هر جا که دغل کاری و فریب کاری نباشد، هرجا که یاد و ذکر پروردگار متعال باشد، امام زمان آنجا تشریف دارد.
به گمانم با این اشارات آدرس ایشان در یکی از کشورهای اسکاندیناوی است که دادگاه هایش به دلیل نبود پرونده و دعاوی حقوقی سالی یک روز باز است !
@great_cyrus
و اما ببينيد👀
خط ٢٦ منشور كورش را❤️
و اينكه چرا كورش اولين تدوين كننده حقوق بشر در تمام جهان بشري لقب گرفت.
خط ۲۶
✍مردم را از بند رهایشان کردم و به بدبختیهای آنان پایان بخشیدم.
✍فرمان دادم که همه مردم در پرستش خدای خود آزاد باشند و آنان را نیازارند.
✍فرمان دادم که هیچکس اهالی شهر را از هستی ساقط نکند.
( خداي بابل ) از کردار نیک من خشنود شد.🙏
@gteat_cyrus
خط ٢٦ منشور كورش را❤️
و اينكه چرا كورش اولين تدوين كننده حقوق بشر در تمام جهان بشري لقب گرفت.
خط ۲۶
✍مردم را از بند رهایشان کردم و به بدبختیهای آنان پایان بخشیدم.
✍فرمان دادم که همه مردم در پرستش خدای خود آزاد باشند و آنان را نیازارند.
✍فرمان دادم که هیچکس اهالی شهر را از هستی ساقط نکند.
( خداي بابل ) از کردار نیک من خشنود شد.🙏
@gteat_cyrus
به عمروعاص گفتند:
چراپشت سرعلی نمازمیخونی ولی تو خونه معاویه غذامیخوری؟
گفت نمازعلی قشنگه اما پلومعاویه هم خوشمزه هست
چقدراین روزهاحال و روزبعضي از آدمها اینگونه است
@great_cyrus
چراپشت سرعلی نمازمیخونی ولی تو خونه معاویه غذامیخوری؟
گفت نمازعلی قشنگه اما پلومعاویه هم خوشمزه هست
چقدراین روزهاحال و روزبعضي از آدمها اینگونه است
@great_cyrus
Forwarded from اتچ بات
🔵ایرانی با هر آیین و کیشی لطفا بخوان و برای نسلهای جوان بگوید
عده ای هستند که می گویند پس از پیروزی اسلام و فروپاشی ساسانی ایرانیان فاقد زندگانی علمی و معنوی بوده اند!!!
دوستان و هم میهنان عزیز این موضوع اصلا صحت ندارد و ايران در لحظهء روياروئی با اسلام دارای 1500 سال تاريخ مکتوب بود و در پس پشت اين تاريخ هم بسا بيشتر از 2500 سال تاريخ پنهان شده در اسطوره هايش وجود داشت... و بنده با احترام به این دین و پیروانش و احترام به همه ایرانیان ،در زیر با توجه به منابع معتبر نکاتی را در این راستا عرض خواهم کرد:
1:دکتر تورج دریایی نویسنده و ساسانی شناس بزرگ میگوید: ما به اشتباه فکر میکنیم که با آمدن اسلام رشته فلسفه و تفسیر و ترجمه متون یونانی در ایران و خاورمیانه پاگرفته است٬ اما حقیقت امر اینست که در دوران ساسانی بود که این حرکت آغاز شد.و خود ایرانیان آنقدر در دانستن این زبان عربی چیره بودند که دستور زبان آن را خودشان نوشتند.
2: باید گفت که ملت ایران در لیاقت و مهارت و لطافت روح، برتری داشتند. اعراب بیشتر تشکیلات دولتی خود را به تقلید از ایرانیان ترتیب دادهاند.(تاریخ ادبی ایران - جلد 1-پرفسور براون صفحه 302)
3:از روزهای نخست ورود اسلام بسیاری از علمای بلند مرتبهٔ اسلام از تبار ایرانی بودند، بجز سلمان که بسیار مورد احترام اصحاب بود، چهار فرزند شیرین (سیرین) که در جلولا اسیر شده بودند در این راستا به مراتب بالایی رسیدند.(تاریخ ادبی ایران - پرفسور براون صفحه 302)
4:. نویسندگانی چون طبری، مسعودی و دین وری که حتی آثار پهلوی که نزدیک به از بین رفتن بود را محفوظ نگه داشتند، از ایرانیان بودند.(تاریخ ادبی ایران)
5:ارنست رنان نویسنده و لغت شناس و فیلسوف فرانسوی می گوید فرهنگ و ادب عرب از ایرانیان جان گرفت
6: آگاهی و اطلاعات ایرانیان در شجره شناسی و علم انساب اعراب، بیشتر از خود عرب بود و حتی قریشیان گاهی مجبور بودند به ایرانیان رجوع کرده و اطلاعاتی در مورد اجداد خود بگیرند!(تاریخ ادبی ایران صفحه 387)
7:در پایان حتی وجود خدا کشف تازه ای از جانب مسلمین برای ایرانیان نبود.
@great_cyrus
عده ای هستند که می گویند پس از پیروزی اسلام و فروپاشی ساسانی ایرانیان فاقد زندگانی علمی و معنوی بوده اند!!!
دوستان و هم میهنان عزیز این موضوع اصلا صحت ندارد و ايران در لحظهء روياروئی با اسلام دارای 1500 سال تاريخ مکتوب بود و در پس پشت اين تاريخ هم بسا بيشتر از 2500 سال تاريخ پنهان شده در اسطوره هايش وجود داشت... و بنده با احترام به این دین و پیروانش و احترام به همه ایرانیان ،در زیر با توجه به منابع معتبر نکاتی را در این راستا عرض خواهم کرد:
1:دکتر تورج دریایی نویسنده و ساسانی شناس بزرگ میگوید: ما به اشتباه فکر میکنیم که با آمدن اسلام رشته فلسفه و تفسیر و ترجمه متون یونانی در ایران و خاورمیانه پاگرفته است٬ اما حقیقت امر اینست که در دوران ساسانی بود که این حرکت آغاز شد.و خود ایرانیان آنقدر در دانستن این زبان عربی چیره بودند که دستور زبان آن را خودشان نوشتند.
2: باید گفت که ملت ایران در لیاقت و مهارت و لطافت روح، برتری داشتند. اعراب بیشتر تشکیلات دولتی خود را به تقلید از ایرانیان ترتیب دادهاند.(تاریخ ادبی ایران - جلد 1-پرفسور براون صفحه 302)
3:از روزهای نخست ورود اسلام بسیاری از علمای بلند مرتبهٔ اسلام از تبار ایرانی بودند، بجز سلمان که بسیار مورد احترام اصحاب بود، چهار فرزند شیرین (سیرین) که در جلولا اسیر شده بودند در این راستا به مراتب بالایی رسیدند.(تاریخ ادبی ایران - پرفسور براون صفحه 302)
4:. نویسندگانی چون طبری، مسعودی و دین وری که حتی آثار پهلوی که نزدیک به از بین رفتن بود را محفوظ نگه داشتند، از ایرانیان بودند.(تاریخ ادبی ایران)
5:ارنست رنان نویسنده و لغت شناس و فیلسوف فرانسوی می گوید فرهنگ و ادب عرب از ایرانیان جان گرفت
6: آگاهی و اطلاعات ایرانیان در شجره شناسی و علم انساب اعراب، بیشتر از خود عرب بود و حتی قریشیان گاهی مجبور بودند به ایرانیان رجوع کرده و اطلاعاتی در مورد اجداد خود بگیرند!(تاریخ ادبی ایران صفحه 387)
7:در پایان حتی وجود خدا کشف تازه ای از جانب مسلمین برای ایرانیان نبود.
@great_cyrus
Telegram
attach 📎
🌹هفت پند مولانا🌹
🌙شب باش : در پوشیدن خطای دیگران
🛣زمین باش : در فروتنی
🌞خورشیدباش : در مهر و دوستی
⛰کوه باش : در هنگام خشم و غضب
🌊رودباش : در سخاوت و یاری به دیگران
🌊دریاباش : در کنار آمدن با دیگران
خودت باش : همانگونه که می نمایی..
❌: ﻫﺮﮔﺰ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﯾﻦ ﺩﻭ ﺭﺍ ﺍﺑﺮﺍﺯ ﻧﮑﻨﯿﺪ:
☝️🏽ﺍﻭل ﺁﻧﭽﻪ ﻧﯿﺴﺘﯿﺪ…
✌️ﺩﻭﻡ ﻫﻤﻪ ﯼ ﺁﻧﭽﻪ ﻫﺴﺘﯿﺪ…..
همیشه یادمان باشد که نگفته ها را میتوان گفت
ولی گفته ها را نمیتوان پس گرفت!..
چه سنگ را به کوزه بزنی چه کوزه را به سنگ بزنی .همیشه شکست با کوزه است…..
@great_cyrus
🌙شب باش : در پوشیدن خطای دیگران
🛣زمین باش : در فروتنی
🌞خورشیدباش : در مهر و دوستی
⛰کوه باش : در هنگام خشم و غضب
🌊رودباش : در سخاوت و یاری به دیگران
🌊دریاباش : در کنار آمدن با دیگران
خودت باش : همانگونه که می نمایی..
❌: ﻫﺮﮔﺰ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﯾﻦ ﺩﻭ ﺭﺍ ﺍﺑﺮﺍﺯ ﻧﮑﻨﯿﺪ:
☝️🏽ﺍﻭل ﺁﻧﭽﻪ ﻧﯿﺴﺘﯿﺪ…
✌️ﺩﻭﻡ ﻫﻤﻪ ﯼ ﺁﻧﭽﻪ ﻫﺴﺘﯿﺪ…..
همیشه یادمان باشد که نگفته ها را میتوان گفت
ولی گفته ها را نمیتوان پس گرفت!..
چه سنگ را به کوزه بزنی چه کوزه را به سنگ بزنی .همیشه شکست با کوزه است…..
@great_cyrus
از آدمهای مذهبی بترسید
آنان به درجه ای رسیده اند که
مطمئن هستند هر کاری بکنند
اشکالی ندارد،چون فکر می کنند
با عبادت کردن جبرانش می کنند!
#دیتر_هالروردن👤
@great_cyrus
آنان به درجه ای رسیده اند که
مطمئن هستند هر کاری بکنند
اشکالی ندارد،چون فکر می کنند
با عبادت کردن جبرانش می کنند!
#دیتر_هالروردن👤
@great_cyrus
آینده شغلی در ایران بر اساس معدل
معدل ۲۰= دکتر بیکار
معدل ۱۷ تا ۱۸= مهندس بیکار
معدل ۱۶= معلم با چندرغاز حقوق
معدل ۱۴ تا ۱۵= کارمند با حقوق معوقه
معدل ۱۴ تا ۱۲= مدیر عامل
معدل ۵ تا ۱۱= نماینده مجلس
مردود= تاجر، زمین خوار ، جنگل خوار...
فراری از مدرسه=رئیس جمهور
گنده لات=وزیر
زیر آب زن=استاندار
@great_cyrus
معدل ۲۰= دکتر بیکار
معدل ۱۷ تا ۱۸= مهندس بیکار
معدل ۱۶= معلم با چندرغاز حقوق
معدل ۱۴ تا ۱۵= کارمند با حقوق معوقه
معدل ۱۴ تا ۱۲= مدیر عامل
معدل ۵ تا ۱۱= نماینده مجلس
مردود= تاجر، زمین خوار ، جنگل خوار...
فراری از مدرسه=رئیس جمهور
گنده لات=وزیر
زیر آب زن=استاندار
@great_cyrus
Forwarded from اتچ بات
🎖🌹فرجام هرمزان سردار ایرانی پس از دستگیری واسارت🎖🌹
✍هرمزان پس از تسلیم شدن به ابوموسا اشعری در کاروانی به مدینه فرستاده شد.تازیان برای آنکه اورا در مدینه به مردم نشان بدهند تا پز دستگیری اورا بدهند، رخت زیبای زرنگارش را بر تنش پوشاندند وتاج جواهرنشان اورا بر سرش نهادند و او را با هیاتی باشکوه وارد مدینه کردند.هرمزان از میان مردم تازی مدینه عبور داده شد و به درب خانه عمر برده شد.عمر در منزل نبود و گفتند که در مسجد است.آنها به مسجد رفتند و عمر را ندیدند.هرمزان تازیان را مسخره کرد و گفت :پادشاهتان گم شده است.سرانجام عمر را درگوشه ای از مسجد بر روی زمین خاک آلود خفته دیدند که عبایش را برسر کشیده و تازیانه اش در کنارش قرار دارد.هرمزان از مترجمش پرسید که پس عمر کجاست؟! گفتند آنکه خفته است عمر است........
سرانجام عمر از خواب بیدارشد و به اوگفتند که این هرمزان سردار دلاور ایران است.عمر گفت تا این لباسها را برتن دارد اورا نمی بینم.! هرمزان را بردند و جامه ولباسش از تن خارج کردند و جامه کرباسی ندوخته شدهء تازی برتن کردند و نزد عمر بازگشتند.انس بن مالک گفت: الله راشکر که وعده اش تحقق بخشیده شد و ....زنان و فرزندان ایرانی را به ما بخشید...تا هر که را خواهیم بکشیم یا زنده بگذاریم.عمر با شنیدن این سخنان به گریه افتاد و به هرمزان گفت: نتیجه ارادهء الله را دیدی؟!
مترجم برای هرمزان ترجمه کرد و هرمزان پاسخ داد:
پیشترها که خدا نه با ما بود ونه با شما بود ،ما برشما پیروز میشدیم اما اکنون خداباشماست و بر ما پیروز شده اید.
عمر گفت: چه عذری برای نقض پیمانهایت داری؟
هرمزان گفت : می ترسم پیش از پاسخ دادن مرا بکشی!
عمر گفت: از آن مترس.
هرمزان آب خواست و برایش در ظرفی چرکین آب آوردند .هرمزان گفت اگر از تشنگی بمیرم در این ظرف آب نمیخورم.
عمر گفت پیاله تمیزتری بیاورند.دستور انجام شد.هرمزان پیاله را به دست گرفت ودر حالی که دستش را می لرزاند به عمر گفت:
می ترسم پیش از آنکه این آب را نوشیده باشم مرا بکشی.
عمر گفت : تا این آب را ننوشیده ای با تو کاری ندارم.
هرمزان آب را بر زمین ریخت و قدح را افکند.عمر گفت تو را خواهم کشت.هرمزان گفت تو به من زنهار داده ای.عمر گفت تو دروغگویی ومن به تو زنهار نداده ام . یاران عمر تایید کردند که عمر باید به زنهارش پایبند باشد چون سوگند خورده که تا هرمزان آب را ننوشیده با او کاری نداشته باشد!
عمر گفت چون هرمزان مسلمان نیست من زنهارش نمیدهم و باید اورا بکشم.
سرانجام هرمزان که میان مرگ و زندگی گیر کرده بود قبول کرد که مسلمان شود.او در مدینه اقامت کرد و دختر و پسرش نیز با او به مدینه آورده شدند.عمر ماهیانه دو هزاردرهم برایش مستمری تعیین کرد.هرمزان در مدینه بود تا اینکه پیروز نهاوندی ، عمر را ترور کرد و معلوم شد که برنامه ریز اصلی ترور هرمزان بوده است. سرانجام هرمزان توسط عبیدالله پسر عمر کشته گردید.که داستان آنرا خواهم گفت.
🎖🎖🎖🎖🎖🎖🎖🎖🎖🎖🎖🎖
بن مایه:
تاریخ طبری📚
دوقرن سکوت استاد زرین کوب📚
تاریخ فروپاشی ساسانی امیر حسین خنجی📚
@great_cyrus
✍هرمزان پس از تسلیم شدن به ابوموسا اشعری در کاروانی به مدینه فرستاده شد.تازیان برای آنکه اورا در مدینه به مردم نشان بدهند تا پز دستگیری اورا بدهند، رخت زیبای زرنگارش را بر تنش پوشاندند وتاج جواهرنشان اورا بر سرش نهادند و او را با هیاتی باشکوه وارد مدینه کردند.هرمزان از میان مردم تازی مدینه عبور داده شد و به درب خانه عمر برده شد.عمر در منزل نبود و گفتند که در مسجد است.آنها به مسجد رفتند و عمر را ندیدند.هرمزان تازیان را مسخره کرد و گفت :پادشاهتان گم شده است.سرانجام عمر را درگوشه ای از مسجد بر روی زمین خاک آلود خفته دیدند که عبایش را برسر کشیده و تازیانه اش در کنارش قرار دارد.هرمزان از مترجمش پرسید که پس عمر کجاست؟! گفتند آنکه خفته است عمر است........
سرانجام عمر از خواب بیدارشد و به اوگفتند که این هرمزان سردار دلاور ایران است.عمر گفت تا این لباسها را برتن دارد اورا نمی بینم.! هرمزان را بردند و جامه ولباسش از تن خارج کردند و جامه کرباسی ندوخته شدهء تازی برتن کردند و نزد عمر بازگشتند.انس بن مالک گفت: الله راشکر که وعده اش تحقق بخشیده شد و ....زنان و فرزندان ایرانی را به ما بخشید...تا هر که را خواهیم بکشیم یا زنده بگذاریم.عمر با شنیدن این سخنان به گریه افتاد و به هرمزان گفت: نتیجه ارادهء الله را دیدی؟!
مترجم برای هرمزان ترجمه کرد و هرمزان پاسخ داد:
پیشترها که خدا نه با ما بود ونه با شما بود ،ما برشما پیروز میشدیم اما اکنون خداباشماست و بر ما پیروز شده اید.
عمر گفت: چه عذری برای نقض پیمانهایت داری؟
هرمزان گفت : می ترسم پیش از پاسخ دادن مرا بکشی!
عمر گفت: از آن مترس.
هرمزان آب خواست و برایش در ظرفی چرکین آب آوردند .هرمزان گفت اگر از تشنگی بمیرم در این ظرف آب نمیخورم.
عمر گفت پیاله تمیزتری بیاورند.دستور انجام شد.هرمزان پیاله را به دست گرفت ودر حالی که دستش را می لرزاند به عمر گفت:
می ترسم پیش از آنکه این آب را نوشیده باشم مرا بکشی.
عمر گفت : تا این آب را ننوشیده ای با تو کاری ندارم.
هرمزان آب را بر زمین ریخت و قدح را افکند.عمر گفت تو را خواهم کشت.هرمزان گفت تو به من زنهار داده ای.عمر گفت تو دروغگویی ومن به تو زنهار نداده ام . یاران عمر تایید کردند که عمر باید به زنهارش پایبند باشد چون سوگند خورده که تا هرمزان آب را ننوشیده با او کاری نداشته باشد!
عمر گفت چون هرمزان مسلمان نیست من زنهارش نمیدهم و باید اورا بکشم.
سرانجام هرمزان که میان مرگ و زندگی گیر کرده بود قبول کرد که مسلمان شود.او در مدینه اقامت کرد و دختر و پسرش نیز با او به مدینه آورده شدند.عمر ماهیانه دو هزاردرهم برایش مستمری تعیین کرد.هرمزان در مدینه بود تا اینکه پیروز نهاوندی ، عمر را ترور کرد و معلوم شد که برنامه ریز اصلی ترور هرمزان بوده است. سرانجام هرمزان توسط عبیدالله پسر عمر کشته گردید.که داستان آنرا خواهم گفت.
🎖🎖🎖🎖🎖🎖🎖🎖🎖🎖🎖🎖
بن مایه:
تاریخ طبری📚
دوقرن سکوت استاد زرین کوب📚
تاریخ فروپاشی ساسانی امیر حسین خنجی📚
@great_cyrus
Telegram
attach 📎
گاندی میگه؛
اگر جرات زدن حرف حق را نداری لااقل برای کسانی که حرف نا حق میزنند دست نزن.
کاری که خیلی از ما رعایت نمیکنیم...!
.
ناپلئون میگوید:
دنیا پر از تباهی است،
نه به خاطر وجود آدمهای بد،
بلکه به خاطر سکوت آدمهای خوب.
.
گرگ همیشه گرگ می زاید
گوسفند همیشه گوسفند.
تنها فقط انسان است
که گاهی گرگ می زاید
و گاهی گوسفند.
وقتی برنامه های شعبده بازی رو نگاه میکنم متوجه نکته خوبی میشم:
مردم برای کسی دست میزنن که گیجشون کنه،
نه آگاهشون!!!...
@great_cyrus
اگر جرات زدن حرف حق را نداری لااقل برای کسانی که حرف نا حق میزنند دست نزن.
کاری که خیلی از ما رعایت نمیکنیم...!
.
ناپلئون میگوید:
دنیا پر از تباهی است،
نه به خاطر وجود آدمهای بد،
بلکه به خاطر سکوت آدمهای خوب.
.
گرگ همیشه گرگ می زاید
گوسفند همیشه گوسفند.
تنها فقط انسان است
که گاهی گرگ می زاید
و گاهی گوسفند.
وقتی برنامه های شعبده بازی رو نگاه میکنم متوجه نکته خوبی میشم:
مردم برای کسی دست میزنن که گیجشون کنه،
نه آگاهشون!!!...
@great_cyrus