آگهی فروش:
مقداری جو بذری پاییزه ومقداری گندم بذری به فروش می رسد
جو:۱۲۵۰۰
گندم:۱۳۰۰۰
۰۹۱۴۹۹۹۱۸۹۷
@gorava
مقداری جو بذری پاییزه ومقداری گندم بذری به فروش می رسد
جو:۱۲۵۰۰
گندم:۱۳۰۰۰
۰۹۱۴۹۹۹۱۸۹۷
@gorava
عارفی ۴۰ شبانه روز چله گرفته بود تا *خدا را زیارت کند*
تمام روزها روزه بود.
در حال اعتکاف.
از خلق الله بریده بود.
صبح به صیام و شب به قیام.
زاری و تضرع به درگاه او
شب ۳۶ ام ندایی در خود شنید که می گفت: ساعت ۶ بعد از ظهر، بازار مسگران، دکان فلان مسگر *برو خدا را ز یارت خواهی کرد*
عارف از ساعت ۵ در بازار مسگران حاضر شد و در کوچه های بازار از پی دکان می گشت...
میگوید: پیرزنی را دیدم دیگ مسی به دست داشت و به مسگران نشان می داد،
*قصد فروش آنرا داشت...*
به هر مسگری نشان می داد، وزن می کرد و می گفت: ۴ ریال و ۲۰ شاهی
*پیرزن می گفت:نمیشه۶ریال بخرید؟*
مسگران می گفتند: خیر مادر، برای ما بیش از این مبلغ نمی صرفد. پیرزن دیگ را روی سر نهاده و در بازار می چرخید و همه همین قیمت را می دادند.
*بالاخره به مسگری رسید که دکان مورد نظر من بود.*
مسگر به کار خود مشغول بود که پیرزن گفت: این دیگ را برای فروش آوردم به ۶ ریال می فروشم، خرید دارید؟
*مسگر پرسید چرا به ۶ ریال؟؟؟*
پیر زن سفره دل خود را باز کرد و گفت: پسری مریض دارم، دکتر نسخه ای برای او نوشته است که پول آن ۶ ریال می شود!
مسگر دیگ را گرفت و گفت: این دیگ سالم و بسیار قیمتی است. حیف است بفروشی،
*امّا اگر مُصر هستی من آنرا به ۲۵ ریال می خرم!!!*
پیر زن گفت: مرا مسخره می کنی؟!!!
مسگر گفت: ابدا"
دیگ را گرفت و ۲۵ ریال در دست پیرزن گذاشت!!!
پیرزن که شدیدا متعجب شده بود؛ دعا کنان دکان مسگر را ترک کرد و دوان دوان راهی خانه خود شد.
*من که ناظر ماجرا بودم*
و وقت ملاقات فراموشم شده بود، در دکان مسگر خزیدم و گفتم: عمو انگار تو کاسبی بلد نیستی؟!!! اکثر مسگران بازار این دیگ را وزن کردند و بیش از ۴ ریال و ۲۰ شاهی ندادند
*آنگاه تو به ۲۵ ریال می خری؟!!!*
مسگر پیر گفت: من دیگ نخریدم!!!
*من پول دادم نسخه فرزندش را بخرد، پول دادم یک هفته از فرزندش نگهداری کند، پول دادم بقیه وسایل خانه اش را نفروشد، من دیگ نخریدم...*
از حرفی که زدم بسیار شرمسار شدم در فکر فرو رفته بودم که
*ندایی با صدای بلند گفت:*
با
*چله گرفتن و عبادت کردن کسی به زیارت ما نخواهد آمد!!!*
*دست افتاده ای را بگیر و بلند کن، ما خود به زیارت تو خواهیم امد*
🙏🏻🙏🏻🙏🏻🙏🏻
*گر دست فتاده ای بگیری...مردی*
@gorava
تمام روزها روزه بود.
در حال اعتکاف.
از خلق الله بریده بود.
صبح به صیام و شب به قیام.
زاری و تضرع به درگاه او
شب ۳۶ ام ندایی در خود شنید که می گفت: ساعت ۶ بعد از ظهر، بازار مسگران، دکان فلان مسگر *برو خدا را ز یارت خواهی کرد*
عارف از ساعت ۵ در بازار مسگران حاضر شد و در کوچه های بازار از پی دکان می گشت...
میگوید: پیرزنی را دیدم دیگ مسی به دست داشت و به مسگران نشان می داد،
*قصد فروش آنرا داشت...*
به هر مسگری نشان می داد، وزن می کرد و می گفت: ۴ ریال و ۲۰ شاهی
*پیرزن می گفت:نمیشه۶ریال بخرید؟*
مسگران می گفتند: خیر مادر، برای ما بیش از این مبلغ نمی صرفد. پیرزن دیگ را روی سر نهاده و در بازار می چرخید و همه همین قیمت را می دادند.
*بالاخره به مسگری رسید که دکان مورد نظر من بود.*
مسگر به کار خود مشغول بود که پیرزن گفت: این دیگ را برای فروش آوردم به ۶ ریال می فروشم، خرید دارید؟
*مسگر پرسید چرا به ۶ ریال؟؟؟*
پیر زن سفره دل خود را باز کرد و گفت: پسری مریض دارم، دکتر نسخه ای برای او نوشته است که پول آن ۶ ریال می شود!
مسگر دیگ را گرفت و گفت: این دیگ سالم و بسیار قیمتی است. حیف است بفروشی،
*امّا اگر مُصر هستی من آنرا به ۲۵ ریال می خرم!!!*
پیر زن گفت: مرا مسخره می کنی؟!!!
مسگر گفت: ابدا"
دیگ را گرفت و ۲۵ ریال در دست پیرزن گذاشت!!!
پیرزن که شدیدا متعجب شده بود؛ دعا کنان دکان مسگر را ترک کرد و دوان دوان راهی خانه خود شد.
*من که ناظر ماجرا بودم*
و وقت ملاقات فراموشم شده بود، در دکان مسگر خزیدم و گفتم: عمو انگار تو کاسبی بلد نیستی؟!!! اکثر مسگران بازار این دیگ را وزن کردند و بیش از ۴ ریال و ۲۰ شاهی ندادند
*آنگاه تو به ۲۵ ریال می خری؟!!!*
مسگر پیر گفت: من دیگ نخریدم!!!
*من پول دادم نسخه فرزندش را بخرد، پول دادم یک هفته از فرزندش نگهداری کند، پول دادم بقیه وسایل خانه اش را نفروشد، من دیگ نخریدم...*
از حرفی که زدم بسیار شرمسار شدم در فکر فرو رفته بودم که
*ندایی با صدای بلند گفت:*
با
*چله گرفتن و عبادت کردن کسی به زیارت ما نخواهد آمد!!!*
*دست افتاده ای را بگیر و بلند کن، ما خود به زیارت تو خواهیم امد*
🙏🏻🙏🏻🙏🏻🙏🏻
*گر دست فتاده ای بگیری...مردی*
@gorava
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
آشیق #محمد_فرزانگان🎤✨💚✨
قبریستان
چوخ گؤزل ایفا
@gorava
قبریستان
چوخ گؤزل ایفا
@gorava
به اطلاع می رساند که مراسم تشییع جنازه مرحوم حاج حاتم سلیمی ناحیه،فردا(چهارشنبه )راس ساعت ۱۰صبح در روستای ناحیه برگزار می گردد
روحش شاد
@gorava
روحش شاد
@gorava
آگهی مفقودی:
یک عدد کارت ملی به نام ابراهیم احسانی در سطح روستا گم شده است از یابنده تقاضا می شود اطلاع دهد
یک عدد کارت ملی به نام ابراهیم احسانی در سطح روستا گم شده است از یابنده تقاضا می شود اطلاع دهد
🔺️یارانه نقدی آبان امشب واریز می شود
🔹یارانه کمک معیشتی مرحله ۱۴۱ مربوط به آبان ماه ۱۴۰۱ به حساب سرپرستان خانوار مشمول دریافت یارانه واریز و از ساعت ۲۴ روز پنجشنبه ۱۹ آبان ماه قابل برداشت است.
@gorava
🔹یارانه کمک معیشتی مرحله ۱۴۱ مربوط به آبان ماه ۱۴۰۱ به حساب سرپرستان خانوار مشمول دریافت یارانه واریز و از ساعت ۲۴ روز پنجشنبه ۱۹ آبان ماه قابل برداشت است.
@gorava
اطلاعیه؛
به اطلاع اهالی محترم روستای گوراوان می رساند که باتوجه به کمبود آب شرب در روستا، از این پس آب روستا تنها یک وعده راس ساعت ۷صبح باز می شود وپس از ۳ساعت بسته خواهد شد
ازطرف دهیار روستا
@gorava
به اطلاع اهالی محترم روستای گوراوان می رساند که باتوجه به کمبود آب شرب در روستا، از این پس آب روستا تنها یک وعده راس ساعت ۷صبح باز می شود وپس از ۳ساعت بسته خواهد شد
ازطرف دهیار روستا
@gorava