🇬​🇴​🇷​🇦​🇳​ گوران
345 subscribers
703 photos
113 videos
87 files
132 links
هدف از ایجاد این کانال پرداختن به تاریخ، زبان، ادبیات و فرهنگ کهن گوران و شناساندن آن است 🇬​ 🇴​🇷​🇦​🇳​
Download Telegram
لباس سنتی مردم گوران در قصر شیرین در دوران ملوک‌الطوایفی
#یاهو

🌹 مناجات 🌹

یا حی داور ای کریم کارساز
یا گفتار حق با راز و نیاز

یا سر سبحان بینای سبب ساز
یا لطف و کرم هشت در جنت واز

هادی هدایت نقط و ذره
شکافنده ذات سو هانچه اره

مسیح دکمه بند مرد قزلباش
جنت المکان داوینچی نقاش

ای دارای شش بال نمیر نهراو
تیز بال تند رو شاهین و عقاو

ای سنگین سفرسخلاو زمین
پری یارانت نشا ندای جنین

ای ماهی چوار شاخ ای پیر پرچن
مرشد کنعان ای ذات گن کن

ای دیوانه ارض بی قل و زنجیر
ای قرمزی پوش برنده امیرo


ای مایه جهان در بطن هابیل
نورنهروان هزار طرز طوبا

ای روز نوروز کلافه کتوین
انبار دار ذات بنیامین امین

و عشق او خشمه نقاپی هشتم
مزه علویات پیرانت چشتم

اگرمقدورن پادشای عظیم
نجسمم کم کرعذاب الیم

بنده حقیرم و درد گرفتار
دردانم کم کرمایه چهل و چوار

زرعلی سلیمی

کانال شاعران و هنرمندان ملکشاهی
@shaeranmalekshahi2
🌹 یا جبر جبار 🌹

یا راحم رحم رحیم رحمان
یا معدن نور یا سر سبحان

یا الف یا ی ، یا الف یا ز
یا دو پنج و شش روشن و واضح

یا فرماندهی فرماندار سخت
یا میر میران حکومات وقت

یا قاضی‌القضات دیوان یاری
فیصل دهنده عرضه اظهاری

یا ذات و صفات توام بو داخل
یا جبر جبار بستن دسته گل

یا هندی مقام یا رومی نصب
یا قرمزی پوش یا میر عرب

یا شای شاهان براگه لقب
یا چهل مرد پیر ارکان و ادب

یا موسی سیاو وزیر بی عیب
نوروز سوران یا لسان الغیب

یا دیو فنا کر جن بن جنان
یا تهیه نهار او کما کنان

یا بابا سرهنگ ذات شاهنشاه
هفتاو سه نفر دا باد فنا

یا شمس خاور یا تاش حورین
یا حكم رواج سلیمان نگین

یا سفره یا دیگ قالیچه قدرت
تیپ اهریمن نیافتن فرصت

اهریمنانت گشت وستن ندام
پویچ و باطلن و واته کلام

یه لطف خیری پری کوپسا
راه روشنی و یاران بنما

حقیرم حقیر له خدمت جان
بوم افتخارن نیم پشیمانi



زرعلی سلیمی

کانال شاعران وهنرمندان کورد

@shaeranmalekshahi2
Forwarded from Arakhsha آرخش
ساختار داستانی رستم و زنون
(بخش یکم)

آرش اکبری مفاخر

ساختار داستانی جنگنامۀ رستم و زنون ساختاری بسیار منسجم و دقیق است. کلیت داستان بر مبنای چرخه­‌ای تنظیم شده که با پادشاهی طوس در کرانه­‌های مرزی توران آغاز می­‌شود و با پادشاهی دوبارۀ طوس بر توران به پایان می­‌رسد. در میان این آغاز و انجام یک داستان آغازین و دو داستان اصلی به نامهای رستم و زنون، و عظیم­ شاه وجود دارد که با یک داستان کوتاه ــ که می­‌توان آن را داستان‌وارۀ میان­‌پیوند نامید ــ با یکدیگر در پیوند هستند. کلیت داستان نیز با یک پایانۀ داستانی که فرجام آن را به کوتاهی بازگو می­‌کند، به پایان می­‌رسد؛ بنابراین ساختار داستانی رستم و زنون را می­توان به ۵ بخش تقسیم کرد:
                                                                                    
داستان آغازین
داستان اصلی یکم
داستان میان‌پیوند
داستان اصلی دوم
پایانۀ داستان
  
ساختار کلی داستان به ­صورت یک چرخه و ساختار عمودی آن به ­صورت دو داستان فرعی، دو داستان اصلی و یک پایانۀ داستانی در ادب حماسی ایران کم­‌کاربرد است. این ساختار کلی را می­‌توان به دو بخش مستقل تقسیم کرد، اما در این صورت بنیاد چرخه­‌ای داستان مفهوم خود را از دست می­‌دهد؛ زیرا در برخی روایتها و دستنویسها این داستان به دو داستان رستم و زنون، و عظیم شاه تقسیم و هریک در چهارچوب داستانی مستقلی روایت و کتابت شده است.
ساختار کلی و چرخه­‌وار این داستان یادآور داستان کاموس کشانی در شاهنامه است. اگرچه داستان کاموس از بافت یکپارچه­‌ای برخوردار نبوده و شامل تکه­‌های به هم دوخته­‌ای از نبردهای ایران و توران به کین­‌خواهی سیاوش است و بیشتر رویدادها را نبردهای تن به تن رستم با پهلوانان دشمن چون اشکبوس، کاموس، چنگش، خاقان و پولادوند می­‌سازد که کالبد داستانی نیز ندارند (خالقی مطلق، 1389: ج 2، ص 80)، اما داستان از کلیتی یکپارچه برخوردار است که با رفتن طوس به توران زمین آغاز شده و با بازگشت وی به ایران پایان می­‌یابد. این تقارن دربارۀ آمدن و گریختن افراسیاب و نیز رفتن رستم به نبرد و بازگشت وی مصداق دارد، اما کاتبان بدون توجه به این ساختار کلی، داستان را به دو نیمۀ کلی و نیز دو داستان مستقل کاموس کشانی، و خاقان چین تقسیم و برای داستان خاقان چین خطبه­‌ای نیز فراهم کرده­‌اند (همو، 1389:  ج 2، ص 57)، اما فردوسی با آگاهی کامل و دقیق از این کلیت داستانی، در پایان داستان فرود به آغاز داستان کاموس اشاره می­‌کند:
 
به پای آمد این داستان فرود
کنون رزم کاموس باید سرود
               شاهنامه، 3/ 102/ 1245
 و در انتهای کلیت داستان از پایان آن سخن می­‌گوید:
 سر آوردم این رزم کاموس نیز
درازست و نگشاد ازو یک پشیز
                   همان، 3/ 285/ 2879

    از سوی دیگر کلیت داستانهای عرض کردن کیخسرو و فرود سیاوخش روی هم می­‌تواند بخش یکم داستان زنون یعنی داستان آغازین و داستان اصلی یکم را در بر داشته باشد. اگرچه داستان عرض کردن کیخسرو و داستان فرود با یک خطبه از یکدیگر جدا شده و دو داستان به شمار آمده­‌اند، اما فرمانهایی که در آغاز داستان عرض کردن از سوی کیخسرو  مطرح می­‌شود، در پایان داستان فرود توسط پهلوانان انجام می­‌پذیرد؛ بنابراین این دو داستان در اصل یک داستان پیوسته شامل یک داستان آغازین، یک داستان اصلی و چند خرده­‌داستان پایان­‌پیوست بوده­‌اند.

۱)‌ داستان آغازین
داستانی که در حکم یک پیش­‌داستان است و زمینه را برای ورود به داستان اصلی یکم فراهم می­‌کند. این داستان یک مقدمه دارد که حلقۀ آغازین داستان در آن بیان شده و به حلقۀ پایانی آن پیوند می­‌خورد. در داستان آغازین هجوم سپاه افراسیاب به فرماندهی زنون جادو به ایران توصیف می­‌شود که خواننده در آن با شخصیت جدیدی به نام زنون آشنا می­‌شود. پس از معرفی این پهلوان زمینۀ حضور رستم فراهم می­‌شود. روال داستان به گونه­ای است که خواننده به­ خوبی نبود رستم و نقش و جایگاه وی در نبردهای ایرانیان را احساس می­‌کند؛ اگرچه نبود وی فرصتی مناسب برای زواره است تا پهلوانیهای خود را به نمایش بگذارد. نبردهای سه­‌گانۀ زواره بسیار شورانگیز و حماسی است. وی در این نبردها ۳ تن از پهلوانان تورانی را می­‌کشد، اما در پایان با شکست سنگین ایرانیان و عقب­­‌نشینی آنان از جیحون دشمن وارد مرز ایران می­‌شود.

جنگنامه‌ی رستم و زنون، ص ۴۹- ۵۰.

آرخش؛
کلبۀ پژوهش حماسه‌های ایرانی
@arakhsha96
https://www.instagram.com/arakhsha96
Forwarded from Mohamad sharif aliramaei
غریبانه کوچی وهارانه

زانای پروردەی مکتب سولاوا
ناوخت ‌جه یاران کردت مال آوا
پوشانت قبای سپی وهاری
وارگەی سولاوات کردوە دیاری
هیزی قلمت هیزش نیشاندا
سروریش وارنا بە شامیاندا
بە واتەی مولا : چواشەی چپ گرد
چنیت دل اما باوەشیخت برد.
یارانت پریت دلشان دریا سيخ
شاد بی به دیدار حاج کاکەشیخ
باقی دانایان ای مکتب خانه
سەی بابا رسول برزنجه یانه
گردین نامدار جە کورده واری
نخشی پنجەشان نقش و دیاری
تا زینده مانو یاسای زوانی
پاریزیو فرهنگ کورد و گورانی
ایسه پی گردین افتخارەنی
یاری دەر یاران گرد دیارەنی

حمه شریف. ع ۱۴۰۳/۱/۲۵ سنه
Forwarded from Mohamad sharif aliramaei
Forwarded from Arakhsha آرخش
ساختار داستانی رستم و زنون
(بخش دوم)

آرش اکبری مفاخر

۲) داستان اصلی یکم (رستم و زنون)
این بخش مهم­‌ترین بخش کلیت داستانی و یکی از شاهکارهای ادب حماسی ایران است. داستان با خواب زال آغاز می­‌شود. زال که در خواب زواره و طوس را در گرفتاری و سختی می­‌بیند، شتابان رستم را فرامی­‌خواند و پس از سرزنش بسیار او را برای یاری طوس و زواره به سوی جیحون می­‌فرستد. شاعر در این بخش از داستان به توصیف نبردهای پهلوانان در ساختاری نظام­‌مند و هم­‌مرکز با مرکزیت نبرد جهان‌پهلوان می­‌پردازد، به ­گونه­‌ای که شاعر پس از توصیف نبرد سپاهیان و نبرد تن به تن پهلوانان، از رویارویی رستم و زنون سخن می­‌گوید که در آن زنون سرنگون شده و می­‌گریزد. شاعر با مهارتی شگفت بار دیگر با ترتیبی معکوس به توصیف ادامۀ نبردهای تن به تن پهلوانان می­‌پردازد. آخرین مطلب توصیف نبرد انبوه سپاهیان است که در واقع اولین مطلب بوده ­است. شاعر هنگامی که به نبرد اصلی ــ یعنی نبردی که در مرکز قرار دارد ــ می­‌رسد، با روال معکوس کار خود را پی گرفته و همزمان با روایت داستانی خود در ساخت عمودی از ساختار متقارن بهره می­‌گیرد. این ساختار که به­ صورت گسترده­‌تری در بخش چهارم نیز آمده، در ادب حماسی ایران کم­‌نظیر است.
     در داستان رستم و زنون شاعر گورانی­‌زبان که استادی ویژه­‌ای در بهره­‌گیری از ساختار هم­‌مرکز متقارن دارد، در بخش ۴ به­ خوبی از این مهارت استفاده می­‌کند. وی پس از توصیف نبرد تن به تن پهلوانان با محوریت نبرد رستم و زنون، به توصیف نبرد انبوه دو سپاه در ساختار متقارن می­‌پردازد و با توصیف شب وارد بخش دیگری از داستان می­‌شود که رویدادی تکرارشونده در حماسه­‌های ایرانی است؛ یعنی رفتن شبانۀ پهلوان به اردوگاه دشمن و دیدن پهلوان دشمن به ­طور پنهانی. در این دیدار رستم از نقشۀ شبیخون دشمن آگاه شده و به سپاه ایران بازمی­‌گردد. شب هنگام زنون همراه با پهلوانان غورث شاه به ایران شبیخون می­‌زند. در این نبرد پهلوانان دو لشکر در برابر یکدیگر قرار می­‌گیرند که مهم­‌ترین آنها نبرد تن به تن رستم و زنون است. زنون پهلوانی بسیار نیرومند است و رویارویی با وی برای رستم مشکل! وی بارها تا مرز پیروزی بر رستم پیش می­‌رود. پس از هر نبرد از نیایش زال برای پیروزی رستم سخن به میان می­‌آید و به­ صورت ترجیعی دوگانه ۴ بار تکرار می‌شود که با نیایش کیخسرو و نبرد رستم در پایان داستان در مجموع ترجیع نبرد و نیایش ۵ بار با ساخت متناظر ۴+۱ و با محوریت دیدار نیایشگران تکرار می­‌شود و در میانۀ هر تکرار گزارشهایی از دیگر رویدادهای داستان و نبردهای دیگر پهلوانان می­‌آید.
    پس از ترجیع دوم دو شخصیت ناشناخته که نقاب بر چهره دارند، وارد داستان می­‌شوند. این دو نقابی مهم‌ترین نقش را در پیوند داستان اصلی یکم به داستان میان­‌پیوند و داستان اصلی دوم دارند؛ در واقع این دو تن حلقۀ پیوند داستانها در رویدادهای درون­‌متنی هستند. آنها یاریگر سپاه ایران هستند و یک بار نیز رستم را از شکست در برابر زنون نجات می­‌دهند. ترجیع سوم و چهارم که شامل نبرد پایانی و نیایش پایانی زال است، با ناتوانی رستم ادامه می­‌یابد تا اینکه کیخسرو به کارزار آمده و با زال دیدار می­‌کند.
این دیدار رویدادی مرکزی برای نبردهای رستم و نیایشهای زال است که پس از آن روال معکوس نبرد و نیایش بیان می­‌شود؛ یعنی نخست گزارش نیایش کیخسرو و سپس گزارش نبرد رستم و زنون می­‌آید و با نیایش کیخسرو، رستم بر زنون پیروز می­‌شود.
    در این بخش شاعر با مهارتی شگفت برای گزارش رویدادها  ۵ نبرد پیاپی را با ۵ نیایش به­ گونۀ ترجیع­‌بندی می­‌آورد. در میانۀ هر ترجیع تعدادی خرده­‌رویداد آمده که نقش بندهای ترجیع را بر عهده دارند، اما از آنجا که مهم­‌ترین عامل در پیروزی رستم پس از یاری خداوند خواست و اقبال شاه است و رستم باید پس از نیایش شاه به پیروزی برسد، شاعر دیدار دو نیایشگر یعنی زال و کیخسرو را رویداد مرکزی قرار می­‌دهد. آنگاه با همان روال معکوس از نیایش کیخسرو سخن می­گوید و پس از آن رستم بر زنون پیروز می­‌شود؛ از این رو این بخش را می­توان ساختار نظام­‌مند ترجیع­‌بندی دوگانه نامید. داستان با پیروزی رستم بر زنون به اوج می­‌رسد و با خرده­‌داستانی دربارۀ نبرد کیخسرو و افراسیاب ادامه می­‌یابد. این خرده­‌داستان با پیروزی کیخسرو و گریختن افراسیاب، کشته شدن سپاهیان غورث، شکست غورث شاه و گریختن سپاه از جیحون به پایان می­‌رسد. در فرجام داستان رستم و زنون ایرانیان به شادمانی می­‌پردازند؛ فرامرز سرهنگ مرز توران می­‌شود و شاه و رستم به ایران بازمی­‌گردند.

جنگنامه‌ی رستم و زنون، ص ۵۰-۵۱.

آرخش؛
کلبۀ پژوهش حماسه‌های ایرانی
@arakhsha96
https://www.instagram.com/arakhsha96
نقدی بر سریال سنجرخان وزیری

بمناسبت ساخت و پخش سریال تلویزیونی سنجرخان وزیری ضرورت یافت مطالبی را به اطلاع برسانیم، سنجرخان وزیری اهل قریه نران از توابع شهرستان سنندج بوده‌است. پدرش میرزا محمد وزیری نرانی، دو همسر داشت که سنجرخان و برادرش یدالله‌خان از همسر دوم او به دنیا آمده و برادرخوانده‌اش به نام میرزا خلیل خان که بعدها سنجرخان را به قتل رساند از همسر اول وی بود. مادر سنجر خان جیران خانم خواهر سردار حاجعلی خان رستمی موسیوند کلیایی بود. تبار سنجرخان از سمت پدر به خاندان وزیری و از طرف مادر به خاندان رستمی و اردلان می‌رسد. خاندان وزیری سنندج از نسل خواجه ابراهیم بزاز هستند که در زمان شاه عباس اول صفوی به فرمان هه‌لو خان اردلان به عنوان مستوفی و وزیر مالیه از دارالسلطنهٔ اصفهان به دارالحکومهٔ خاندان اردلان در حسن‌آباد سنندج آمد. در اوایل سلطنت ناصرالدین‌شاه قجر که خاندان اردلان در سنندج حکومت موروثی چند صد ساله خود را از دست دادند، خاندان وزیری ادارهٔ بسیاری از امور را در دست گرفتند.

در سریال فوق‌الذکر چنانچه پیداست در حوادث جنگ جهانی اول و اشغال غرب ایران از سوی قوای روسیه، سنجر خان وزیری نقش محوری دارد، در حالیکه بنابر تاریخ شیخ محمد مردوخ که خود شاهد آن دوره بوده است، نقش محوری در مبارزه با اشغالگری روسها بر عهده عباس خان سردار رشید اردلان بود و نامبرده ائتلافی را که در آن شیوخ طریقت نقشبندی، سران عشایر معروف مانند ایلات سنجابی، هورامی و جاف و دیگر طوایف در کردستان اردلان شرکت داشتند، رهبری میکرد، و سنجر خان وزیری رئیس یکی از این طوایف مؤتلفه بود و در مجموعه تلویزیونی نقش شخصیت اصلی داستان یعنی سردار رشید اردلان کاملا به حاشیه رفته است، که این را میتوان تحریف تاریخ کردستان و سانسور نقش خاندانی شمرد که تا سال ۱۳۱۷ شمسی کردستان بنام آنها «ولایت اردلان» خوانده میشد.

گفتنی است نسب بنی‌اردلان به حکام کرد مروانی میرسید که در قرن چهارم و پنجم هجری امارتی بنام در شمال بین النهرین داشتند و بابا اردلان از اخلاف آنها بنابر شرفنامه در دوران پس از هرج و‌مرج مغول در ناحیه شهرزور در میان طایفه گوران امارتی برپا کرد که قلعه زلم مرکز آن بود و حکومت این خاندان بزودی به سراسر شهرزور و اربیل گسترش یافت و در حدود دهه ۹۸۰ هجری قمری تیمور خان اردلان بر سنندباء، گروس و پلنگان دست یافته، حکومت آنها در اوج خود، ناحیه مکری، شاهو (جوانرود)، اورامان، کلیایی، اسفند آباد و گاهی ملایر و بروجرد را هم شامل میشد، خاندان مزبور در توسعه ادبیات گوران که تا یکی دو قرن گذشته سبک رایج ادبی در ناحیه جبال بوده است نقش مهمی داشته، شاعران بزرگی چون سرهنگ الماس خان کنوله، میرزا شفیع کلیایی، یوسف یاسکه، ... با این خاندان در ارتباط بودند،

پس از آنکه ناحیه جبال و گرمیان و شهرزور صحنه رقابت و جنگ های متمادی میان دولتهای صفوی و عثمانی گردید، دولت عثمانی به کمک امرای بابان نواحی اربیل و شهرزور را از تصرف بنی‌اردلان خارج ساخت و از ۱۰۴۹ هجری قمری به بعد تدریجا امارت بابان در مناطق مزبور پدید آمد، با این همه بسیاری از امرای محلی در شهرزور و اربیل مانند امرای سوران تبار مشترک با اردلان دارند،

اگرچه در ۱۲۸۶ قمری حکومت قاجار رسما به حکومت اردلانها پایان داد اما همچنان شخصیتهای مهم این خاندان مانند علی اکبر خان شرف الملک حاکم جوانرود و پاوه و روانسر در دارالامارهٔ سنندج نقش مهمی داشت و پس از مرگ وی در ۱۳۱۱ قمری اخلاف وی تا ۱۳۳۸ قمری که مصادف با گرفتاری عباس خان سردار رشید بود، همچنان حاکم الکای شاهو (جوانرود و توابع) و جزو رجال متنفذ در دارالامارهٔ سنندج بودند و چنانچه ذکر آن رفت، در جنگ جهانی اول سردار رشید اردلان نقش محوری و رهبری در ائتلاف عشایر کردستان و کرمانشاهان بر علیه روسها داشت.
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
دکلمه و اشعار دلنواز با نوای چشمه های زلال اورینجان و بان رکانه از کاک هادی سپنجی در وصف بهار و تفرج گاه های فرح بخش پاوه در دامنه کوه شاهو (ویمیر) مشرف بر پاوه

زوان و ادبیات گوران
Forwarded from Arakhsha آرخش
ساختار داستانی رستم و زنون
(بخش سوم)

آرش اکبری مفاخر

۳)‌ داستانوارۀ میان­‌پیوند
این داستان‌واره با مقدمه­‌ای در توصیف شب و بزم باده­‌گساری کیخسرو و طوس آغاز می­‌شود که یادآور مقدمۀ داستان بیژن و منیژه در توصیف بزم باده­‌گساری کیخسرو است. افزودن خطبه­‌ای از سوی شاعر در آغاز این داستان‌واره می­‌توانست آن را به عنوان یک داستان مستقل در ساخت یک سرود حماسی کوتاه قرار دهد. داستان با توصیف بزم پهلوانان مغربی (= دو نقابی) و طلوع خورشید ادامه می­‌یابد. دو نقابی برای مبارزه با پهلوانان ایرانی به میدان می­‌آیند. شاعر در اینجا برای نخستین بار دو پهلوان نقابی را جهاندار و جهانبین نامیده و خواننده را با این دو شخصیت ــ که پهلوانان ایرانی و نوادگان رستم هستند ــ آشنا می­‌کند، اگرچه این راز هنوز برای سپاه ایران آشکار نشده است. در ادامۀ داستان پهلوانان ایرانی همچون برزو، جهانبخش، فرامرز، جهانگیر، سام و گیو به نبرد رفته و به دست دو نقابی گرفتار می­‌شوند. آنگاه رستم به میدان می­‌رود، اما پهلوانان نقابی با وی مبارزه نمی­‌کنند. شب هنگام زال به­ طور پنهانی به چادر دو نقابی رفته، آنان را ــ که فرزندان سهراب (= جهاندار) و فرامرز (= جهانبین) هستند ــ می­‌شناسد و کیخسرو را از ماجرا آگاه می­‌سازد. کیخسرو و رستم به چادر جهاندار و جهانبین می­‌روند و آنان به سپاه ایران می­‌پیوندند. این دو پهلوان در داستان اصلی دوم نقش مهمی دارند که بدون این داستان‌واره نقش و جایگاه آنان در داستان دوم ناشناخته می­‌ماند.

۴) داستان اصلی دوم
این داستان بدون ­مقدمه از شکست غورث شاه و فرار بازماندگان به آن سوی جیحون سخن می­‌گوید. این گزارش در واقع دنبالۀ منطقی داستان یکم است که با شکست و گریز سپاهیان غورث به پایان می­‌رسد. در این صورت داستان‌وارۀ میان­‌پیوند داستان کوتاهی است که نقش پیوند دو داستان اصلی را داشته ‌است. این ساختار بیانگر آن است که دو داستان رستم و زنون، و عظیم شاه در اصل یک داستان به هم پیوسته بوده که با اضافه شدن داستانهای فرعی و رویدادهای مربوط به نوادگان رستم گسترش یافته است. حضور دو نقابی از میانۀ داستان اصلی یکم اگرچه عنصری بنیادی و کهن در حماسه‌های ایران باختری است، اما با دگرگونی این نقش بنیادی با عناصری تازه‌تر چون نوادگان رستم از بن‌مایۀ کهن آن اندکی کاسته شده و با گسترش نقش آنان داستان از اصالت بنیادین خود دور شده است.
   با دقت در ساختار و بنیاد داستانهای غرب ایران می­‌توان دریافت که حضور شخصیت سوم در کنار دو پهلوان ایرانی و انیرانی مضمونی زیرساختی است؛ مثلاً در کنار دو شخصیت اصلی رستم و اژدهای ببر بیان، شخصیت سومی به نام دیو گلیمینه­‌گوش (= زرعلی) وجود دارد که در آغاز داستان و با شکست از رستم به وی می­‌پیوندد تا او را در نابود کردن اژدهای ببر بیان یاری دهد. در داستان رستم و زنون نیز در کنار دو پهلوان اصلی یعنی رستم و زنون شخصیت سومی به نام نقابی وجود دارد که در میانۀ داستان ظاهر شده، رستم را از چنگ زنون می­‌رهاند و خود به نبرد با زنون می­‌پردازد. در فرجام رستم بر زنون پیروز می­‌شود و نقابی به سپاه ایران می­‌پیوندد؛ بنابراین حضور شخصیت سوم در داستان مضمونی اصیل و بنیادی و نمونۀ برجستۀ آن در حماسه­‌های باختری نیزه­‌دار رستم (= زرعلی) است که ویژگیهای اساطیری ناب و کهنی دارد که در حماسه­‌های ایران خاوری به­‌ویژه شاهنامه تنها نامی (= الوای) از آن باقی مانده تا نقش رستم برجسته­‌تر شود، اما گسترش این مضمون با نامهای جدید و جایگزینی فرزندان و نوادگان رستم به جای شخصیت سوم رویکرد تازه­‌تری است که تقریباً از بافت اصلی داستان جدا شده و به ­صورت یک داستان میان­‌پیوند درآمده ­است.
    پس از شکست غورث شخصیت جدیدی به نام عظیم شاه به یاری افراسیاب می­‌آید تا از پیشروی ایرانیان در خاک توران جلوگیری کند. عظیم­ شاه شخصیت آغازین و پایانی این داستان است و در آغاز داستان چکیده­‌ای از رویدادهای داستان رستم و زنون و توصیفی از کیخسرو و رستم ارایه می­‌شود. عظیم شاه پهلوانی به نام بهتون را به نبرد با ایرانیان می­فرستد. بهتون ۱۰ تن از پهلوانان ایرانی را اسیر می­‌کند تا اینکه فرامرز در نبردی شبانه بر بهتون پیروز می­‌شود و پهلوانانی چون مقرون و قرطوس را گرفتار می­‌سازد. برزو به فرمان کیخسرو به یاری فرامرز می­‌آید و نبردهایی بین پهلوانان دو سپاه درمی­‌گیرد....

جنگنامه‌ی رستم و زنون، ص ۵۱-۵۲.

آرخش؛
کلبۀ پژوهش حماسه‌های ایرانی
@arakhsha96
https://www.instagram.com/arakhsha96
تپۀمحمود سرواله Sarwāła

تپۀمحمود سرواله میان پاوه، خانقاه و دوریسان واقع و بطور سنتی از اراضی خانقاه بوده، از دیرباز بدان نام موسوم بوده است، محتملاً "واله" wāła در جاینام فوق کوتاه شدۀ"والا wāłā و معادل فارسی "والا" wālā به معنی "بلندمرتبه و عالی" و سرواله Sarwāła به مفهوم "سربلند" میباشد.

واژه "والا" بمعنی "بالا" در ادبیات گورانی بکرات آمده و میرزا عبدالقادر در روضه الصفا نمونه هایی دارد:

فرما قاصد بِی جه قاپ والا
حکمش آوردن جه حق تعالا
جه پایۀ بُلَند سریر والا
ماورو پیغام الله تعالا!

فقیه قادر همه وند میگوید:
چهرە گشاد کرد شای والا نگین
تسکین دا دِلۀ سرداران کین
هر یک رأی وِیش آورد به تحریر
تقدیم بی جه پِیش شای والا سریر

وال/ واله wāła در گورانی بمعنی کج و معوج و فعل wāłyāy بمعنی ناگهان از خواب بیدار شدن و هذیان گفتن است. معنی دیگر والا wāła پارچۀتوری و یا نازک از کتان و یا پارچۀ رنگیی (چِلتیکه/ چهل تکه) است که در دوختن لباس کودکان و یا عروسک استفاده میشود.

جهان آرا خانم پاوه ای در این باره میگوید:

أر مَیل کنیز، مندن وە لاوە
بپِیچَش وە برگ، صاف والاوە!

خانای قبادی در شیرین خسرو میگوید:

آلودۀ عرق جه عطر و عبیر
غلتان خارا جه والا و حریر
خارا خیالان والا و حریر پوش
ترمه تدارک صوف مَمور پوش
زَرتان زرباف تافتۀ طلا رِیز
والای گُل گَزیش نه هوندا کرد دِیز

بنابر لغت نامۀدهخدا "سِرواله معرب پایجامه است." شلوار در عربی به سروال تعریب شده که بلحاظ صوت شناسی به واژۀشروال Šarwāł در گورانی نزدیک است تا شلوار در فارسی! بنابر برهان قاطع/ رشیدی/ آنندراج" سُرواله علفی بود که بر سر آن خارهای تیز باشد و همینکه به جامه فرورفت جدا کردن آن بسیار دشوار است. 

محمودسرواله در سقز (دره وِیان شیخ و دره سِمایله)، سنندج (کلاتی kałātē و قولیان Qołyān)، مریوان (گلیه Gǝłya و کانی سانان)، نوسود، نودشه، بیساران ژاورود، شهرزور (برزنجه، قُماش و موانی ملا طاهر)، خُرمال (گُلپ و بِیرواسی)، چوارتا (واژه)، بانه (کوخی رشه پیروز)، دربندیخان (باخه هناره)، بِیرواس [بِه دروازه] و دوریسان پاوه بر اماکنی دیده میشود که درگذشته زیارتی (نظرگه/ شخص در اصطلاح بومی) بوده اند. در روستای بلاو Bałāw میان سردشت و مهاباد، تفریحگاهی بنام دشت مام سرواله وجود دارد که زیارتگاهی (شخص) در آن واقع است و بنظر میرسد، با توجه به تعدد جاینامها، محمود سرواله شخصی خاص نبوده، بلکه اسمی رمزی [اسطوره] بوده باشد، مانند جاینام های متعدد حسن گاویار/ گایار/ گایر در زهاب، جوانرود، کرمانشاه و ایلام و لرستان، که بر اماکن متبرک داده میشده است.

بیسارانی در اشعار خویش از واژه سروالا استفاده کرده میگوید:

شیوۀأو لولاو ها وه بالاوه
به و بالای شیرین سره والاوه،

در روستای گُلپ چهارشنبه ها به زیارت محمود سرواله میرفتند و دار (درخت) محمود سرواله کنایه از درختی بی‌ثمر است. سرواله نام روستایی در لیلاخ دهگلان Dēwelān سنه اردلان است. در نودشه سرواله را «سره والای» تلفظ میکنند.
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
تجلیل و نامگذاری بلواری در روانسر به نام دکتر محمد علی سلطانی پدر تاریخ کرمانشاه
Forwarded from Arakhsha آرخش
ساختار داستانی رستم و زنون
(بخش چهارم)

آرش اکبری مفاخر

.... نبردهای ترک با برزو و فرامرز با بهتون از ساختاری متناوب برخوردار است که آغاز، میانه و پایان نبرد هردو پهلوان به ترتیب و با فاصلۀ تناوبی پشت سر هم تکرار می­‌شود. پس از گرفتاری برزو به دست ترک، جهاندار جایگزین برزو شده و ساختار تناوبی با حضور جهاندار در کنار فرامرز و پیروزی جهاندار بر ترک ادامه می­‌یابد. آنگاه نبرد جهاندار و کاهول و نیز فرامرز و بازبون آغاز می­شود. جهاندار پس از پیروزی بر کاهول به جنگ زُوباد می­رود، اما فرامرز به دست بازبون گرفتار می­‌شود. سپس در یک خط تناوبی جهاندار جایگزین فرامرز شده و بر بازبون پیروز می­‌شود. همچنین در خط تناوبی دیگر جهاندار زوباد را به نزد کیخسرو می­‌فرستد و این چرخه با پیروزی جهاندار در هردو خط تناوبی به پایان می­‌رسد.
   با رسیدن پیک جهاندار به ایران، کیخسرو و رستم ــ که تاکنون در داستان حضور نداشتند ــ وارد کارزار می­‌شوند. سپاهیان ایرانی اردو می­‌زنند و عظیم شاه نشان سراپرده­‌ها و درفشهای ایرانیان را از پیران می­‌پرسد. پس از معرفی سراپرده‌ها و خیمه‌های پهلوانان صحنۀ داستان به گفتگوی رستم و کیخسرو بازمی­‌گردد (ب 2313-2325). در سخنان رستم ساختاری تناوبی ـ تقارنی با رویکرد نمایشی و صحنه‌هایی توصیفی خارج از سخنان رستم دیده می‌شود که دریافت متن را اندکی پیچیده ساخته، اما زیبایی خاصی به بیان شاعر بخشیده ‌است. بیت یکم و سوم از این 3 بیت (2318-2320) جملات معترضه­‌ای است در میان سخنان رستم که از رویکرد نمایشی ویژه و جالبی برخوردار است که اگر به زیرساخت نمایشی متن دقت نشود، دریافت آن مشکل و نهاد در ابیات پس از آن مبهم به نظر می­رسد.
    در بیت 2313 رستم پس از سجده بر کیخسرو از وی می­خواهد همراه با درفش کاویانی با طوس و دیگر پهلوانان روان شود. از آنجا که همواره پیشنهادهای رستم برای کیخسرو بسیار راهبردی بوده، کیخسرو در میانۀ سخنان رستم با ورود به صحنۀ نمایش به طوس اشاره می­کند که درفش کاویانی را برداشته و پیش برند (ب 2318 یکم). آنگاه شاعر در مصراع دوم به توصیف چگونگی بردن درفش و ویژگیهای صحنۀ پیرامون آن می­‌پردازد. پس از این بیت شاعر بار دیگر ادامۀ سخن رستم را پی می­‌گیرد که وظیفۀ نگهبانی از شاه را به سپاه گودرزی می­‌سپارد. سپس در گریزی به بیت قبل (ب 2318) چگونگی کشیدن درفش کاویانی را توصیف کرده و باز هم مطلب را با سخنان و پیشنهادات رستم ادامه می­‌دهد. شاعر در این بخش با رویکردی نمایشی و شگردی تناوبی دو بیت معترضه در میانۀ سخنان رستم می­‌آورد که در رویکرد نقل داستان کم­‌نظیر است.
در این ساختار تناوبی ـ تقارنی با رویکرد نمایشی یک نکتۀ محوری وجود دارد و آن حضور شاه در میانۀ سخنان رستم است (ب 2319). دو بیت معترضه پیرامون این بیت مرکزی قرار گرفته که مربوط به توصیف درفش کاویانی است. در دو سوی این ابیات حضور پهلوانان دیده می­‌شود. پیش و پس از پهلوانان طوس و رستم حضور دارند و پیش و پس از آنان کیخسرو حضور دارد. به عبارتی در این چینش، ساختاری نموداری و دایره­‌وار به وجود آمده ­­است که در قلب و پیرامون آن شاه قرار دارد و پس از آن سلسله­ مراتب پهلوانان. این ساختار پیرامونی از خاندانهای پهلوانی شروع شده، به طوس می‌رسد و در آغاز و پایان به رستم می‌انجامد؛ در واقع این رستم است که از هرسو پیرامون این دایره را در بر گرفته ‌است.
پس از سخنان رستم پهلوانان ایرانی به میدان نبرد می­‌روند و با حضور رستم در میدان زمینۀ به وجود آمدن یک سرود حماسی کوتاه فراهم می­‌شود. این سرود کوتاه حماسی 63 بیتی که می­توان آن را «رستم و تقارون دیو» نامید، یادآور سرودهای حماسی شاهنامه چون رستم و اشکبوس، و رستم و کاموس است. این داستان با معرفی رستم اژدهادرفش آغاز می­‌شود. عظیم شاه تقارون ­دیو را به نبرد با رستم می­‌فرستد. این نبرد که یادآور نبرد رستم با دیو سپید است، به ­سختی پیش می­‌رود، اما سرانجام رستم با یاری خداوند و نیایش کیخسرو و زال بر تقارون دیو پیروز می­‌شود.
   پس از این سرود حماسی کوتاه گزارش نبردهای تن به تن پهلوانان آمده که یکی از زیباترین و نادرترین ساختارها در ادب حماسی ایران است. شاعر در آغاز این نبردهای نه­‌گانه به شرح کوتاهی از رجزخوانی هر پهلوان  و گزینش رقیب بسنده می­‌کند. شرح این رجزخوانیها بسیار کوتاه و محکم است، به ­گونه­‌ای که هر گزینه در یک مصراع، یک بیت یا چند بیت گزارش می­‌شود تا اینکه شاعر به نبردهای رستم و کیخسرو می­‌رسد. در واقع نبرد کیخسرو با سپاه دشمن، نبرد بنیادین و مرکزی است که گزارش نبرد رستم و چهارم (= پهلوان تورانی) با ساختار متقارن حلقه­‌ای آن را در بر گرفته­ است.

جنگنامه‌ی رستم و زنون، ص ۵۲-۵۳.

آرخش؛
کلبۀ پژوهش حماسه‌های ایرانی
@arakhsha96
https://www.instagram.com/arakhsha96
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
سخنان بختیار علی در مورد زبان رسمی و رسم الخط نوشتاری که اکنون در میان رسانه های کردی و شاعران و نویسندگان بدون هیچ قانونی و استانداردی ترویج و پیروی میشود.

[مشکل اینجاست ما زبان و رسم الخط استاندارد نداریم تا کسی قوانین خود را بر دیگری فرض کند و من اجاز نمی دهم کسی رسم الخط و فرم نوشتن خودش را بر من تحمیل کند، و این را درست میدانم،
تا وقتی که رسم الخط مشترکی نداشته باشیم و این از راه هم فکری و دیالوگ به نتیجه میرسد نه اینکه کسی یا کسانی رسم الخط خود را بدون قاعده و خرد جمعی و یا بدون هیچ پایه و اساسی و بدون داشته های تاریخی و تحقیق علمی و تائید جمعی بر دیگران تحمیل کند ] بختیار علی
چند نکته زبانشناسی

بسامد č/j در گورانی، ž در پهلوی و z در فارسی در برخی واژگان قابل تأمل است، «ز/ از»، «پزیدن/ پختن»، «زار»، «تازه»، در مقابل «چه/ جه»، «پَچای»، «چار/ جار»، «تاچه» در گورانی و طبری و «ژ»، «ژار» در پهلوی، مصدر مضارع pačāy (پَزیدن و معادل pačitan در ایرانی میانه) که ماضی آن باید pačtay (پُختن) بوده باشد، امروزه در گورانی مهجور است، اما در گذشته کاربرد گسترده داشته، در نامهایی مانند نان‌پچ nān-pač هنوز موجود است که البته نان‌پچ هم از دیرباز مهجور شده، جایش را به وامواژۀفارسی «نانوا» داده‌است. صرف این فعل بدینگونه‌است:

pačām (pačtem)/ pačāt (pačtet)/ pačāš (pačteš)/ pačāmān (pačtmān)/ pačātān (pačtǝtān)/ pačāšān (pačtšān) ماضی ساده

mapačun/ mapači/ mapačō/ mapačem (mapačmē)/ mapačdē/ mapačān(ē) مضارع اخباری

pačā-bēm/ … ماضی بعید

pačānem/ … ماضی نقلی

mapačām (pačēnē)/ mapačāt (pačēši/ pačēni)/ mapačāš (pačē)/ mapačāmān (pačēmē)/ mapačātān (pačēdē)/ mapačāšān (pačēnē) ماضی استمراری

محتمل است شکل منظوم ماضی استمراری در ادبیات متأثر از گرامر پهلوی یا پارسی باشد. مانند مَکَردِم/ میکردم

«زار/ جار» در ترکیباتی چون “علفزار” در فارسی با “علفجَر/ علفجار” در گورانی، «چار/ زار» در ترکیباتی مانند “چاره/ بیچاره” با “زار” و “ژار/ هژار”، “تازه” با “تاچه” در طبری قدیم قابل قیاس اند و بنظر میرسد، “تازه” وامواژه‌ای فارسی در گورانی باشد.

همچنین واژۀ “کناچه” [kanēčāk در زبانهای میانه] گورانی با “کنیز” [kanič در زبانهای میانه] فارسی، “واچ” گورانی با “واژه” فارسی/ پهلوی و “وِیژه” کُردی [“واز” در ترکیب “بانگه‌واز” کُردی ممکن است با واچ همریشه باشد]، “پرچین” گورانی با “پرژین” کُردی “جاجکه” گورانی با “ژاژک/ zāz” فارسی/ پهلوی، “چُوَر” گورانی با “ژور” کُردی، “چِیر” گورانی با “زیر” فارسی و “ژِیر” کردی، “چَن” [از ریشۀ sučan] با “سوزن”، “وِیچنای/ وِیچته‌ی” با “بیزیدن/ بیختن” فارسی “سوچنای/ سوچته‌ی” گورانی با “سوزاندن/ سوختن” فارسی، “پَردوچ/ پردَچیای/ پردچته‌ی” با “پردازش/ پرداختن”، “موچیاری” [آموچیاری] با “آموژگاری” کُردی و “آموزگاری/ آموختن”، “رو/ روچ ŗōč” با “روز”، “ساچای/ ساچته‌ی” با “سازیدن/ ساختن”، «xončyāy/ xončnāy با گنجیدن/ گنجاندن» قابل قیاس اند.

وجود واژگانی چون “ژنگ/ زنگ”، “ژار، ژَحر/ زهر”، “هژار/ زار”، “ژوژو/ جوجو، جوجه، zuzak”، “درِیژ/ دراز” “تِیژ/ تیز”، مَژگ، مژگه/ مغز mazg در گورانی ممکن است، ناشی از تأثیر آواشناختی پهلوی باشد. واژگانی چون پارِیز/ پرهیز، پزشک، پوزه، پیروز، بازی، گذر/ گزارش، آمیز، آواز، ابزار، افروز، فراز/ افراز، اندازه، اندوز/ اندوختن، باز (پیشوند)، بازار، بازرگان، مزه، بِزه/ بُز، پرواز، پشیز، پیاز، دوشیزه، ریز/ ریختن، سزا، سوز، کارزار، موزه (کفش)، نماز، واژ (واژگون)، تاز/ تاختن، پژمرده وامواژۀ جنوبغربی/ فارسی‌اند، زیرا در زبانهای ایرانی میانه، شکل شمالغربی آنها مانند parhēč، bičašk، pōčak، pērōč، vāčik، vičār، āmēč، ēvāč، afčār، afrōč، afrāč، andāčak، andōč، apāč، vāčār، vačārak، mičak، buč، parvāč، pašēč، payāč، dōšičak، rēč، sačāk، sōč، kārēčār، mōčak، namāč، pāč، tāč، pačišn که گورانی باید شبیه آن بوده باشد، وجود داشته است.

واژه waz (گردو) همریشه با gōz در جنوبغربی، در شمالغربی guč بوده‌است. مژه/ برژانگ در زبانهای میانی muzak/ mežuk، mēč/ mičak/ mečuk آمده‌است.

واژه “هاز” در گورانی در السنۀ میانی hāč است و ممکن است تحت تأثیر السنآجنوب غربی متحول شده باشد.

واژۀ baḍ (بد) در گورانی با bač همریشه است و آنهم ممکن است تحولی جنوبغربی یافته باشد. واژۀ بیژن در متون پهلوی و پارسی که بهمان شکل در گورانی وارد شده، در السنۀمیانی بشکل vijan (ویجن) هم آمده است.

واژۀ vičōdišn در گورانی wešknāy/ weškenyāy است و ممکن است ابدال č/š رخ داده باشد، در حالیکه در پارسی و پهلوی “پژوهش” شده است. اما در واژۀ wečǝnay (برگزیدن) معادل vičitan (از ریشۀ čitan چیدن/ čenyay در گورانی) در السنۀمیانه همخوان č حفظ شده است.

در گویش زنگنۀگوران «دراچ» معادل “دراز” است. واژۀ«هَژده» در گورانی به نظر میرسد، متأثر از آواشناسی پهلوی باشد، در حالیکه در «هجده» فارسی همخوان «ج» حفظ شده‌است.

فعل “ارزیدن” در گورانی «ئِیژای» است و همخوان «ج» در واژۀفارسی «ارج» باقیمانده، معادل «ئِیژانه/ ارزش» در گورانی است.
“ژیوای” معادل مصدر «زیستن» در گورانی است، (ژ/ ز) و با توجه به مدخلهای کهن احتمال دارد که «ژ» در فعل «ژیوای» متاثر از آواشناسی پهلوی باشد، در هندواروپایی اولیه واژه فرضی gwei را بعنوان ریشه این فعل پیشنهاد داده‌اند، و همخوان آغازین «گ» بوده و در اینصورت واژه «گیان» بمعنی “جان” با واژه «زیستن/ ژیوای» ریشۀمشترک دارند، در اوستا «jivaēsa» معنی «شما خواهید زیست» دارد، پس همخوان مزبور در اوستا «ج» بوده‌است، در هندی کهن jivātuḫ معنی «زندگی/ ژیو» میدهد، با توجه به اینکه در گورانی بسامد «چ/ ج» از «ژ» بیشتر است، احتمال دارد «ژ» در «ژیوای» در گذشته «ج» تلفظ شده باشد، چیزی شبیه حالتی که در مورد فعل «ژاوای/ جویدن» وجود دارد که «جاوای» هم تلفظ میشود،

واژۀ«پاک» وامواژه‌ای فارسی از ریشۀاوستایی pāvaka است که در گورانی وارد شده‌است و محتملاً با مصادر «پاچای/ پاچته‌ی/ پاته‌ی» که با پسوند/ پیشوند ara صرف شده، مفهوم «پاک کردن/ هرس کردن درخت/ مجازاً سلاخی کردن کسی» می دهد، همریشه است.
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
میرزا احمد داواشی آخرین شاعر گوران سرای اهل روانسر
دکلمه و شعر میرزا احمد داواشی
زوان و ادبیات گوران
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
منطقه گردشگری دالانی از ارتفاعات و مراتع زاوَر و هانَگَرمَلَه جزو حوزه مرزی شهر پاوه استان کرمانشاه، در نقطه صفر مرزی مشرف بر روستای بیاره و شهر هَلَبجه و در بندیخان اقلیم کردستان عراق ۱۴۰۳/۲/۷
بزرگداشت پیشینیان

در روزهای اخیر در یک اقدام فرهنگی نام میدان اصلی شهر نودشه بنام علامه ملا احمد نودشی نامگذاری شد، که از علمای بنام عصر خویش و مفتی سلیمانیه بوده است، سهولت چنین اقدام فرهنگی نشان از هشیاری و حساسیت فرهنکی و اراده راسخ در بین اهالی نودشه دارد، در غیر این صورت این امر متحقق نمیشد، کما اینکه در پاوه سالهاست فعالان فرهنگی آن در صدد نامگذاری یکی از اماکن عمومی شهر بنام قاضی جبرئیل اند که به سبب نبود یک اراده مردمی و در اثر کارشکنی برخی مسئولان تا کنون متحقق نشده است،

آیا یک شهروند در پاوه نباید از خویش بپرسد، چرا در شهری که اهالی آن ادعا میکنند مربوط به پیش از اسلام است، مصداق این قدمت چیست و کیست؟ بدون شک در پاوه اشخاص فراوانی وجود دارند که نامزد اینگونه تسمیه های فرهنگی باشند، از شیخ یحیی (قرن سوم و چهارم) شیخ رابع و صاحب طریقت گرفته تا شیخ عثمان خطاط کوفی نویس (قرن پنجم) که خطاط قرآن کوفی نگل است تا قاضی جبرئیل (قرن هفتم) و تا مولانا احمد مدرس (قرن ۱۳و ۱۴)، اما کجاست آن اراده مردمی و شور فرهنگی که این نیازهای مبرم را متحقق سازد؟
آیا ثبت زبان گورانی موضوعیت و اهمیت دارد؟

در سالهای گذشته فعالان فرهنگی گوران در اورامانات برای ثبت زبان گورانی اقداماتی از طریق مجاری اداری انجام دادند که در مراکز استان کردستان و کرمانشاه با مانع روبرو شد، بویژه مسئولان اداره کل میراث فرهنگی سنندج که بشدت با آن مخالف بودند، گرچه در میراث فرهنگی کرمانشاه به شیوه‌ای ضابطه‌مندتر با قضیه برخورد شد.

اما سؤال این است آیا زبان گوران نیاز به ثبت ملی در ممالک ذیربط و یا ثبت جهانی دارد؟ واقعیت این است پشتوانه این زبان در وهله اول تاریخ قوم گوران است که نامش نه تنها در متون یونانی بلکه در کتیبه های آشور و اورارتو نیز آمده است، بعلاوه متون نظم ارزشمندی از قرون گذشته پشتوانه ادبی این زبان بوده اند و نهایتا اینکه علم زبان‌شناسی بطور صریح گورانی را زبانی مستقل از کردی تلقی کرده است،

پس وقتی زبانی از پشتوانه تاریخی ریشه‌دار و ادبیاتی متین و علم زبانشناسی برخوردار است، چه نیازی به ثبت ملی دارد؟ و اساسا چنین درخواستی از دوایر ذیربط نوعی اهانت به زبان و ادب گوران است، بلکه اهمیت دارد این زبان در ذهن و جان گویشوران آن به ثبت برسد که هر دسته‌ای تا این زمان خود را با عناوین مختلف تعریف کرده‌اند.