Forwarded from نظــــــــــــــــــــــم گـــــوران
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ایمە گورانان چیشمان سر آمان کە ایتر معنا نمەسازنم؟
چیشمان سر آمان نە گشت و گیل نیەنم پری حماسەکان و دیوانە گورەکان؟
چیشمان سر آمان کە مشوم دایم ویمان بە ویمان و جهانیان اثبات بکرم؟
چیشمان سر آمان کە "آموشوی و گرم یاران گیانی وَ بار خاطر مزانم؟"
چیشمان سر آمان خاص و خرابی جیاوە نمکرم و بی هدف مەژیوم؟
چیشمان سر آمان ایمە گورانان کە گورەترین جنگەکانمان رهبری کردن؟
چیشمان سر آمان خالقان تمدن ای سرزمینە؟
@shah_gooran_coodaco
چیشمان سر آمان نە گشت و گیل نیەنم پری حماسەکان و دیوانە گورەکان؟
چیشمان سر آمان کە مشوم دایم ویمان بە ویمان و جهانیان اثبات بکرم؟
چیشمان سر آمان کە "آموشوی و گرم یاران گیانی وَ بار خاطر مزانم؟"
چیشمان سر آمان خاص و خرابی جیاوە نمکرم و بی هدف مەژیوم؟
چیشمان سر آمان ایمە گورانان کە گورەترین جنگەکانمان رهبری کردن؟
چیشمان سر آمان خالقان تمدن ای سرزمینە؟
@shah_gooran_coodaco
Forwarded from Goranica تاریخ و فرهنگ گوران
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
استاد سعدالله باجلان/ خانقین/ گرمیان و اشاره وی به ایل بزرگ باجلان و زبان ماچو «گوران» و تاریخ و قدمت آن
Audio
مناجاتیو جه مولانا خالد شارزوری به دنگو ماموسای کوچکرده علی زندی
Forwarded from شاعران ملکشاهی
🖊شعری معروف از میرزا شفیع کُلیایی در سوگ مرگ الماسخان کندولهای
قدمت شعر: حدود ۳۰۰ سال
میرزا شفیع دینوری (کلیایی) و الماسخان کندولهای از شاعران معروف کرمانشاه، معاصر با دوره نادرشاه افشار و به نظر میرسد آنها، هر دو، از کارگزاران حاکمان محلی اردلان بودند. این شعر به زبان اورامی (گورانی) سروده شده که به زبان لکی و ایلامی بسیار نزدیک است.
میرزام خاموشان، میرزام خاموشان
مبارکت بو ماوای خاموشان
نوشت بو باده بیهوشی هوشان
رفیق مجلس جرگه می نوشان
سرای سنگ و گل ونت بار نبو
روحت نه دیوان شرمسار نبو
هانام بو اعجاز دعای خاسان بو
سرای گور افشار ونت آسان بو
نه وخت سوال پرسای خیر و شر
قادر و قدرت لیوت کَرو تر
بینای بی زوال، شای پشت پرده
ببخشوت گنای کرده و ویرده
دل ماورو تنگ وی کراماته
میرزام یه سفر هات و نهاته
ایمیش یانی گشت، یه راگمانه
او میمانخانه، یه جاگمانه
میرزام ای درده و من بی کاری
تو له دس نیشان ژ ویت نداری
فرزندی ژ اصل نسل ویت نبو
نمامی ژ نسل فصل ویت نبو
فرزند هر خاسه میوه باختن
هم شادی هم ذوق هم چراختن
تا که زندهنی دنیا و دینتن
ژ دمای مردن جانشینتن
و ناز مگیلو و دیواخانت
مکرو گلگشت سیر باخانت
وقتی که پیری مکرو قَصِت
فرزند عزیز مگیرو دَسِت
اَو قصر و ایوان دیواخان تو
پی خاپور خاسن تو نه سای گِلکو
برق نوبهار بوارو پیدا
بادهقوش و مور بوانوش تیدا
پری اَو خاسن و خاک نی بو
شنیار تی نیشو، شَمال و پی بو
تا «شفی» دنیاش بو و توز و گرد
آخ پری الماس، صد آخ و صد درد
دمای الماس خان، خان لال شیوه
کزه تموره کس نبو پیوه
چیمن میرزام ها و سرای گِل
گِل و دیدم بو پی چیشمن گل
بار تا بپوشم برگی ژ پلاس
بپوشو «شفی» ژ دمای الماس
#ارسالی ،دکتر شایان کرمی
کانال شاعران و هنرمندان کورد
@shaeranmalekshahi2
قدمت شعر: حدود ۳۰۰ سال
میرزا شفیع دینوری (کلیایی) و الماسخان کندولهای از شاعران معروف کرمانشاه، معاصر با دوره نادرشاه افشار و به نظر میرسد آنها، هر دو، از کارگزاران حاکمان محلی اردلان بودند. این شعر به زبان اورامی (گورانی) سروده شده که به زبان لکی و ایلامی بسیار نزدیک است.
میرزام خاموشان، میرزام خاموشان
مبارکت بو ماوای خاموشان
نوشت بو باده بیهوشی هوشان
رفیق مجلس جرگه می نوشان
سرای سنگ و گل ونت بار نبو
روحت نه دیوان شرمسار نبو
هانام بو اعجاز دعای خاسان بو
سرای گور افشار ونت آسان بو
نه وخت سوال پرسای خیر و شر
قادر و قدرت لیوت کَرو تر
بینای بی زوال، شای پشت پرده
ببخشوت گنای کرده و ویرده
دل ماورو تنگ وی کراماته
میرزام یه سفر هات و نهاته
ایمیش یانی گشت، یه راگمانه
او میمانخانه، یه جاگمانه
میرزام ای درده و من بی کاری
تو له دس نیشان ژ ویت نداری
فرزندی ژ اصل نسل ویت نبو
نمامی ژ نسل فصل ویت نبو
فرزند هر خاسه میوه باختن
هم شادی هم ذوق هم چراختن
تا که زندهنی دنیا و دینتن
ژ دمای مردن جانشینتن
و ناز مگیلو و دیواخانت
مکرو گلگشت سیر باخانت
وقتی که پیری مکرو قَصِت
فرزند عزیز مگیرو دَسِت
اَو قصر و ایوان دیواخان تو
پی خاپور خاسن تو نه سای گِلکو
برق نوبهار بوارو پیدا
بادهقوش و مور بوانوش تیدا
پری اَو خاسن و خاک نی بو
شنیار تی نیشو، شَمال و پی بو
تا «شفی» دنیاش بو و توز و گرد
آخ پری الماس، صد آخ و صد درد
دمای الماس خان، خان لال شیوه
کزه تموره کس نبو پیوه
چیمن میرزام ها و سرای گِل
گِل و دیدم بو پی چیشمن گل
بار تا بپوشم برگی ژ پلاس
بپوشو «شفی» ژ دمای الماس
#ارسالی ،دکتر شایان کرمی
کانال شاعران و هنرمندان کورد
@shaeranmalekshahi2
Forwarded from KurdPress | کُردپرس (Ad)
به مناسبت پرده گردانی استاد چنگیز عبدی پور؛پرواز بی نیاز /
✍🏻دکتر محمدعلی سلطانی
kurdpress.com/x46Q9
@KurdPressCom
✍🏻دکتر محمدعلی سلطانی
kurdpress.com/x46Q9
@KurdPressCom
Forwarded from Goranica تاریخ و فرهنگ گوران
لباس سنتی مردم گوران در قصر شیرین در دوران ملوکالطوایفی
Forwarded from شاعران ملکشاهی
#یاهو
🌹 مناجات 🌹
یا حی داور ای کریم کارساز
یا گفتار حق با راز و نیاز
یا سر سبحان بینای سبب ساز
یا لطف و کرم هشت در جنت واز
هادی هدایت نقط و ذره
شکافنده ذات سو هانچه اره
مسیح دکمه بند مرد قزلباش
جنت المکان داوینچی نقاش
ای دارای شش بال نمیر نهراو
تیز بال تند رو شاهین و عقاو
ای سنگین سفرسخلاو زمین
پری یارانت نشا ندای جنین
ای ماهی چوار شاخ ای پیر پرچن
مرشد کنعان ای ذات گن کن
ای دیوانه ارض بی قل و زنجیر
ای قرمزی پوش برنده امیرo
ای مایه جهان در بطن هابیل
نورنهروان هزار طرز طوبا
ای روز نوروز کلافه کتوین
انبار دار ذات بنیامین امین
و عشق او خشمه نقاپی هشتم
مزه علویات پیرانت چشتم
اگرمقدورن پادشای عظیم
نجسمم کم کرعذاب الیم
بنده حقیرم و درد گرفتار
دردانم کم کرمایه چهل و چوار
✍ زرعلی سلیمی
کانال شاعران و هنرمندان ملکشاهی
@shaeranmalekshahi2
🌹 مناجات 🌹
یا حی داور ای کریم کارساز
یا گفتار حق با راز و نیاز
یا سر سبحان بینای سبب ساز
یا لطف و کرم هشت در جنت واز
هادی هدایت نقط و ذره
شکافنده ذات سو هانچه اره
مسیح دکمه بند مرد قزلباش
جنت المکان داوینچی نقاش
ای دارای شش بال نمیر نهراو
تیز بال تند رو شاهین و عقاو
ای سنگین سفرسخلاو زمین
پری یارانت نشا ندای جنین
ای ماهی چوار شاخ ای پیر پرچن
مرشد کنعان ای ذات گن کن
ای دیوانه ارض بی قل و زنجیر
ای قرمزی پوش برنده امیرo
ای مایه جهان در بطن هابیل
نورنهروان هزار طرز طوبا
ای روز نوروز کلافه کتوین
انبار دار ذات بنیامین امین
و عشق او خشمه نقاپی هشتم
مزه علویات پیرانت چشتم
اگرمقدورن پادشای عظیم
نجسمم کم کرعذاب الیم
بنده حقیرم و درد گرفتار
دردانم کم کرمایه چهل و چوار
✍ زرعلی سلیمی
کانال شاعران و هنرمندان ملکشاهی
@shaeranmalekshahi2
Forwarded from شاعران ملکشاهی
🌹 یا جبر جبار 🌹
یا راحم رحم رحیم رحمان
یا معدن نور یا سر سبحان
یا الف یا ی ، یا الف یا ز
یا دو پنج و شش روشن و واضح
یا فرماندهی فرماندار سخت
یا میر میران حکومات وقت
یا قاضیالقضات دیوان یاری
فیصل دهنده عرضه اظهاری
یا ذات و صفات توام بو داخل
یا جبر جبار بستن دسته گل
یا هندی مقام یا رومی نصب
یا قرمزی پوش یا میر عرب
یا شای شاهان براگه لقب
یا چهل مرد پیر ارکان و ادب
یا موسی سیاو وزیر بی عیب
نوروز سوران یا لسان الغیب
یا دیو فنا کر جن بن جنان
یا تهیه نهار او کما کنان
یا بابا سرهنگ ذات شاهنشاه
هفتاو سه نفر دا باد فنا
یا شمس خاور یا تاش حورین
یا حكم رواج سلیمان نگین
یا سفره یا دیگ قالیچه قدرت
تیپ اهریمن نیافتن فرصت
اهریمنانت گشت وستن ندام
پویچ و باطلن و واته کلام
یه لطف خیری پری کوپسا
راه روشنی و یاران بنما
حقیرم حقیر له خدمت جان
بوم افتخارن نیم پشیمانi
✍زرعلی سلیمی
کانال شاعران وهنرمندان کورد
@shaeranmalekshahi2
یا راحم رحم رحیم رحمان
یا معدن نور یا سر سبحان
یا الف یا ی ، یا الف یا ز
یا دو پنج و شش روشن و واضح
یا فرماندهی فرماندار سخت
یا میر میران حکومات وقت
یا قاضیالقضات دیوان یاری
فیصل دهنده عرضه اظهاری
یا ذات و صفات توام بو داخل
یا جبر جبار بستن دسته گل
یا هندی مقام یا رومی نصب
یا قرمزی پوش یا میر عرب
یا شای شاهان براگه لقب
یا چهل مرد پیر ارکان و ادب
یا موسی سیاو وزیر بی عیب
نوروز سوران یا لسان الغیب
یا دیو فنا کر جن بن جنان
یا تهیه نهار او کما کنان
یا بابا سرهنگ ذات شاهنشاه
هفتاو سه نفر دا باد فنا
یا شمس خاور یا تاش حورین
یا حكم رواج سلیمان نگین
یا سفره یا دیگ قالیچه قدرت
تیپ اهریمن نیافتن فرصت
اهریمنانت گشت وستن ندام
پویچ و باطلن و واته کلام
یه لطف خیری پری کوپسا
راه روشنی و یاران بنما
حقیرم حقیر له خدمت جان
بوم افتخارن نیم پشیمانi
✍زرعلی سلیمی
کانال شاعران وهنرمندان کورد
@shaeranmalekshahi2
Forwarded from Arakhsha آرخش
ساختار داستانی رستم و زنون
(بخش یکم)
آرش اکبری مفاخر
ساختار داستانی جنگنامۀ رستم و زنون ساختاری بسیار منسجم و دقیق است. کلیت داستان بر مبنای چرخهای تنظیم شده که با پادشاهی طوس در کرانههای مرزی توران آغاز میشود و با پادشاهی دوبارۀ طوس بر توران به پایان میرسد. در میان این آغاز و انجام یک داستان آغازین و دو داستان اصلی به نامهای رستم و زنون، و عظیم شاه وجود دارد که با یک داستان کوتاه ــ که میتوان آن را داستانوارۀ میانپیوند نامید ــ با یکدیگر در پیوند هستند. کلیت داستان نیز با یک پایانۀ داستانی که فرجام آن را به کوتاهی بازگو میکند، به پایان میرسد؛ بنابراین ساختار داستانی رستم و زنون را میتوان به ۵ بخش تقسیم کرد:
داستان آغازین
داستان اصلی یکم
داستان میانپیوند
داستان اصلی دوم
پایانۀ داستان
ساختار کلی داستان به صورت یک چرخه و ساختار عمودی آن به صورت دو داستان فرعی، دو داستان اصلی و یک پایانۀ داستانی در ادب حماسی ایران کمکاربرد است. این ساختار کلی را میتوان به دو بخش مستقل تقسیم کرد، اما در این صورت بنیاد چرخهای داستان مفهوم خود را از دست میدهد؛ زیرا در برخی روایتها و دستنویسها این داستان به دو داستان رستم و زنون، و عظیم شاه تقسیم و هریک در چهارچوب داستانی مستقلی روایت و کتابت شده است.
ساختار کلی و چرخهوار این داستان یادآور داستان کاموس کشانی در شاهنامه است. اگرچه داستان کاموس از بافت یکپارچهای برخوردار نبوده و شامل تکههای به هم دوختهای از نبردهای ایران و توران به کینخواهی سیاوش است و بیشتر رویدادها را نبردهای تن به تن رستم با پهلوانان دشمن چون اشکبوس، کاموس، چنگش، خاقان و پولادوند میسازد که کالبد داستانی نیز ندارند (خالقی مطلق، 1389: ج 2، ص 80)، اما داستان از کلیتی یکپارچه برخوردار است که با رفتن طوس به توران زمین آغاز شده و با بازگشت وی به ایران پایان مییابد. این تقارن دربارۀ آمدن و گریختن افراسیاب و نیز رفتن رستم به نبرد و بازگشت وی مصداق دارد، اما کاتبان بدون توجه به این ساختار کلی، داستان را به دو نیمۀ کلی و نیز دو داستان مستقل کاموس کشانی، و خاقان چین تقسیم و برای داستان خاقان چین خطبهای نیز فراهم کردهاند (همو، 1389: ج 2، ص 57)، اما فردوسی با آگاهی کامل و دقیق از این کلیت داستانی، در پایان داستان فرود به آغاز داستان کاموس اشاره میکند:
به پای آمد این داستان فرود
کنون رزم کاموس باید سرود
شاهنامه، 3/ 102/ 1245
و در انتهای کلیت داستان از پایان آن سخن میگوید:
سر آوردم این رزم کاموس نیز
درازست و نگشاد ازو یک پشیز
همان، 3/ 285/ 2879
از سوی دیگر کلیت داستانهای عرض کردن کیخسرو و فرود سیاوخش روی هم میتواند بخش یکم داستان زنون یعنی داستان آغازین و داستان اصلی یکم را در بر داشته باشد. اگرچه داستان عرض کردن کیخسرو و داستان فرود با یک خطبه از یکدیگر جدا شده و دو داستان به شمار آمدهاند، اما فرمانهایی که در آغاز داستان عرض کردن از سوی کیخسرو مطرح میشود، در پایان داستان فرود توسط پهلوانان انجام میپذیرد؛ بنابراین این دو داستان در اصل یک داستان پیوسته شامل یک داستان آغازین، یک داستان اصلی و چند خردهداستان پایانپیوست بودهاند.
۱) داستان آغازین
داستانی که در حکم یک پیشداستان است و زمینه را برای ورود به داستان اصلی یکم فراهم میکند. این داستان یک مقدمه دارد که حلقۀ آغازین داستان در آن بیان شده و به حلقۀ پایانی آن پیوند میخورد. در داستان آغازین هجوم سپاه افراسیاب به فرماندهی زنون جادو به ایران توصیف میشود که خواننده در آن با شخصیت جدیدی به نام زنون آشنا میشود. پس از معرفی این پهلوان زمینۀ حضور رستم فراهم میشود. روال داستان به گونهای است که خواننده به خوبی نبود رستم و نقش و جایگاه وی در نبردهای ایرانیان را احساس میکند؛ اگرچه نبود وی فرصتی مناسب برای زواره است تا پهلوانیهای خود را به نمایش بگذارد. نبردهای سهگانۀ زواره بسیار شورانگیز و حماسی است. وی در این نبردها ۳ تن از پهلوانان تورانی را میکشد، اما در پایان با شکست سنگین ایرانیان و عقبنشینی آنان از جیحون دشمن وارد مرز ایران میشود.
جنگنامهی رستم و زنون، ص ۴۹- ۵۰.
آرخش؛
کلبۀ پژوهش حماسههای ایرانی
@arakhsha96
https://www.instagram.com/arakhsha96
(بخش یکم)
آرش اکبری مفاخر
ساختار داستانی جنگنامۀ رستم و زنون ساختاری بسیار منسجم و دقیق است. کلیت داستان بر مبنای چرخهای تنظیم شده که با پادشاهی طوس در کرانههای مرزی توران آغاز میشود و با پادشاهی دوبارۀ طوس بر توران به پایان میرسد. در میان این آغاز و انجام یک داستان آغازین و دو داستان اصلی به نامهای رستم و زنون، و عظیم شاه وجود دارد که با یک داستان کوتاه ــ که میتوان آن را داستانوارۀ میانپیوند نامید ــ با یکدیگر در پیوند هستند. کلیت داستان نیز با یک پایانۀ داستانی که فرجام آن را به کوتاهی بازگو میکند، به پایان میرسد؛ بنابراین ساختار داستانی رستم و زنون را میتوان به ۵ بخش تقسیم کرد:
داستان آغازین
داستان اصلی یکم
داستان میانپیوند
داستان اصلی دوم
پایانۀ داستان
ساختار کلی داستان به صورت یک چرخه و ساختار عمودی آن به صورت دو داستان فرعی، دو داستان اصلی و یک پایانۀ داستانی در ادب حماسی ایران کمکاربرد است. این ساختار کلی را میتوان به دو بخش مستقل تقسیم کرد، اما در این صورت بنیاد چرخهای داستان مفهوم خود را از دست میدهد؛ زیرا در برخی روایتها و دستنویسها این داستان به دو داستان رستم و زنون، و عظیم شاه تقسیم و هریک در چهارچوب داستانی مستقلی روایت و کتابت شده است.
ساختار کلی و چرخهوار این داستان یادآور داستان کاموس کشانی در شاهنامه است. اگرچه داستان کاموس از بافت یکپارچهای برخوردار نبوده و شامل تکههای به هم دوختهای از نبردهای ایران و توران به کینخواهی سیاوش است و بیشتر رویدادها را نبردهای تن به تن رستم با پهلوانان دشمن چون اشکبوس، کاموس، چنگش، خاقان و پولادوند میسازد که کالبد داستانی نیز ندارند (خالقی مطلق، 1389: ج 2، ص 80)، اما داستان از کلیتی یکپارچه برخوردار است که با رفتن طوس به توران زمین آغاز شده و با بازگشت وی به ایران پایان مییابد. این تقارن دربارۀ آمدن و گریختن افراسیاب و نیز رفتن رستم به نبرد و بازگشت وی مصداق دارد، اما کاتبان بدون توجه به این ساختار کلی، داستان را به دو نیمۀ کلی و نیز دو داستان مستقل کاموس کشانی، و خاقان چین تقسیم و برای داستان خاقان چین خطبهای نیز فراهم کردهاند (همو، 1389: ج 2، ص 57)، اما فردوسی با آگاهی کامل و دقیق از این کلیت داستانی، در پایان داستان فرود به آغاز داستان کاموس اشاره میکند:
به پای آمد این داستان فرود
کنون رزم کاموس باید سرود
شاهنامه، 3/ 102/ 1245
و در انتهای کلیت داستان از پایان آن سخن میگوید:
سر آوردم این رزم کاموس نیز
درازست و نگشاد ازو یک پشیز
همان، 3/ 285/ 2879
از سوی دیگر کلیت داستانهای عرض کردن کیخسرو و فرود سیاوخش روی هم میتواند بخش یکم داستان زنون یعنی داستان آغازین و داستان اصلی یکم را در بر داشته باشد. اگرچه داستان عرض کردن کیخسرو و داستان فرود با یک خطبه از یکدیگر جدا شده و دو داستان به شمار آمدهاند، اما فرمانهایی که در آغاز داستان عرض کردن از سوی کیخسرو مطرح میشود، در پایان داستان فرود توسط پهلوانان انجام میپذیرد؛ بنابراین این دو داستان در اصل یک داستان پیوسته شامل یک داستان آغازین، یک داستان اصلی و چند خردهداستان پایانپیوست بودهاند.
۱) داستان آغازین
داستانی که در حکم یک پیشداستان است و زمینه را برای ورود به داستان اصلی یکم فراهم میکند. این داستان یک مقدمه دارد که حلقۀ آغازین داستان در آن بیان شده و به حلقۀ پایانی آن پیوند میخورد. در داستان آغازین هجوم سپاه افراسیاب به فرماندهی زنون جادو به ایران توصیف میشود که خواننده در آن با شخصیت جدیدی به نام زنون آشنا میشود. پس از معرفی این پهلوان زمینۀ حضور رستم فراهم میشود. روال داستان به گونهای است که خواننده به خوبی نبود رستم و نقش و جایگاه وی در نبردهای ایرانیان را احساس میکند؛ اگرچه نبود وی فرصتی مناسب برای زواره است تا پهلوانیهای خود را به نمایش بگذارد. نبردهای سهگانۀ زواره بسیار شورانگیز و حماسی است. وی در این نبردها ۳ تن از پهلوانان تورانی را میکشد، اما در پایان با شکست سنگین ایرانیان و عقبنشینی آنان از جیحون دشمن وارد مرز ایران میشود.
جنگنامهی رستم و زنون، ص ۴۹- ۵۰.
آرخش؛
کلبۀ پژوهش حماسههای ایرانی
@arakhsha96
https://www.instagram.com/arakhsha96
Forwarded from Mohamad sharif aliramaei
غریبانه کوچی وهارانه
زانای پروردەی مکتب سولاوا
ناوخت جه یاران کردت مال آوا
پوشانت قبای سپی وهاری
وارگەی سولاوات کردوە دیاری
هیزی قلمت هیزش نیشاندا
سروریش وارنا بە شامیاندا
بە واتەی مولا : چواشەی چپ گرد
چنیت دل اما باوەشیخت برد.
یارانت پریت دلشان دریا سيخ
شاد بی به دیدار حاج کاکەشیخ
باقی دانایان ای مکتب خانه
سەی بابا رسول برزنجه یانه
گردین نامدار جە کورده واری
نخشی پنجەشان نقش و دیاری
تا زینده مانو یاسای زوانی
پاریزیو فرهنگ کورد و گورانی
ایسه پی گردین افتخارەنی
یاری دەر یاران گرد دیارەنی
حمه شریف. ع ۱۴۰۳/۱/۲۵ سنه
زانای پروردەی مکتب سولاوا
ناوخت جه یاران کردت مال آوا
پوشانت قبای سپی وهاری
وارگەی سولاوات کردوە دیاری
هیزی قلمت هیزش نیشاندا
سروریش وارنا بە شامیاندا
بە واتەی مولا : چواشەی چپ گرد
چنیت دل اما باوەشیخت برد.
یارانت پریت دلشان دریا سيخ
شاد بی به دیدار حاج کاکەشیخ
باقی دانایان ای مکتب خانه
سەی بابا رسول برزنجه یانه
گردین نامدار جە کورده واری
نخشی پنجەشان نقش و دیاری
تا زینده مانو یاسای زوانی
پاریزیو فرهنگ کورد و گورانی
ایسه پی گردین افتخارەنی
یاری دەر یاران گرد دیارەنی
حمه شریف. ع ۱۴۰۳/۱/۲۵ سنه
Forwarded from Arakhsha آرخش
ساختار داستانی رستم و زنون
(بخش دوم)
آرش اکبری مفاخر
۲) داستان اصلی یکم (رستم و زنون)
این بخش مهمترین بخش کلیت داستانی و یکی از شاهکارهای ادب حماسی ایران است. داستان با خواب زال آغاز میشود. زال که در خواب زواره و طوس را در گرفتاری و سختی میبیند، شتابان رستم را فرامیخواند و پس از سرزنش بسیار او را برای یاری طوس و زواره به سوی جیحون میفرستد. شاعر در این بخش از داستان به توصیف نبردهای پهلوانان در ساختاری نظاممند و هممرکز با مرکزیت نبرد جهانپهلوان میپردازد، به گونهای که شاعر پس از توصیف نبرد سپاهیان و نبرد تن به تن پهلوانان، از رویارویی رستم و زنون سخن میگوید که در آن زنون سرنگون شده و میگریزد. شاعر با مهارتی شگفت بار دیگر با ترتیبی معکوس به توصیف ادامۀ نبردهای تن به تن پهلوانان میپردازد. آخرین مطلب توصیف نبرد انبوه سپاهیان است که در واقع اولین مطلب بوده است. شاعر هنگامی که به نبرد اصلی ــ یعنی نبردی که در مرکز قرار دارد ــ میرسد، با روال معکوس کار خود را پی گرفته و همزمان با روایت داستانی خود در ساخت عمودی از ساختار متقارن بهره میگیرد. این ساختار که به صورت گستردهتری در بخش چهارم نیز آمده، در ادب حماسی ایران کمنظیر است.
در داستان رستم و زنون شاعر گورانیزبان که استادی ویژهای در بهرهگیری از ساختار هممرکز متقارن دارد، در بخش ۴ به خوبی از این مهارت استفاده میکند. وی پس از توصیف نبرد تن به تن پهلوانان با محوریت نبرد رستم و زنون، به توصیف نبرد انبوه دو سپاه در ساختار متقارن میپردازد و با توصیف شب وارد بخش دیگری از داستان میشود که رویدادی تکرارشونده در حماسههای ایرانی است؛ یعنی رفتن شبانۀ پهلوان به اردوگاه دشمن و دیدن پهلوان دشمن به طور پنهانی. در این دیدار رستم از نقشۀ شبیخون دشمن آگاه شده و به سپاه ایران بازمیگردد. شب هنگام زنون همراه با پهلوانان غورث شاه به ایران شبیخون میزند. در این نبرد پهلوانان دو لشکر در برابر یکدیگر قرار میگیرند که مهمترین آنها نبرد تن به تن رستم و زنون است. زنون پهلوانی بسیار نیرومند است و رویارویی با وی برای رستم مشکل! وی بارها تا مرز پیروزی بر رستم پیش میرود. پس از هر نبرد از نیایش زال برای پیروزی رستم سخن به میان میآید و به صورت ترجیعی دوگانه ۴ بار تکرار میشود که با نیایش کیخسرو و نبرد رستم در پایان داستان در مجموع ترجیع نبرد و نیایش ۵ بار با ساخت متناظر ۴+۱ و با محوریت دیدار نیایشگران تکرار میشود و در میانۀ هر تکرار گزارشهایی از دیگر رویدادهای داستان و نبردهای دیگر پهلوانان میآید.
پس از ترجیع دوم دو شخصیت ناشناخته که نقاب بر چهره دارند، وارد داستان میشوند. این دو نقابی مهمترین نقش را در پیوند داستان اصلی یکم به داستان میانپیوند و داستان اصلی دوم دارند؛ در واقع این دو تن حلقۀ پیوند داستانها در رویدادهای درونمتنی هستند. آنها یاریگر سپاه ایران هستند و یک بار نیز رستم را از شکست در برابر زنون نجات میدهند. ترجیع سوم و چهارم که شامل نبرد پایانی و نیایش پایانی زال است، با ناتوانی رستم ادامه مییابد تا اینکه کیخسرو به کارزار آمده و با زال دیدار میکند.
این دیدار رویدادی مرکزی برای نبردهای رستم و نیایشهای زال است که پس از آن روال معکوس نبرد و نیایش بیان میشود؛ یعنی نخست گزارش نیایش کیخسرو و سپس گزارش نبرد رستم و زنون میآید و با نیایش کیخسرو، رستم بر زنون پیروز میشود.
در این بخش شاعر با مهارتی شگفت برای گزارش رویدادها ۵ نبرد پیاپی را با ۵ نیایش به گونۀ ترجیعبندی میآورد. در میانۀ هر ترجیع تعدادی خردهرویداد آمده که نقش بندهای ترجیع را بر عهده دارند، اما از آنجا که مهمترین عامل در پیروزی رستم پس از یاری خداوند خواست و اقبال شاه است و رستم باید پس از نیایش شاه به پیروزی برسد، شاعر دیدار دو نیایشگر یعنی زال و کیخسرو را رویداد مرکزی قرار میدهد. آنگاه با همان روال معکوس از نیایش کیخسرو سخن میگوید و پس از آن رستم بر زنون پیروز میشود؛ از این رو این بخش را میتوان ساختار نظاممند ترجیعبندی دوگانه نامید. داستان با پیروزی رستم بر زنون به اوج میرسد و با خردهداستانی دربارۀ نبرد کیخسرو و افراسیاب ادامه مییابد. این خردهداستان با پیروزی کیخسرو و گریختن افراسیاب، کشته شدن سپاهیان غورث، شکست غورث شاه و گریختن سپاه از جیحون به پایان میرسد. در فرجام داستان رستم و زنون ایرانیان به شادمانی میپردازند؛ فرامرز سرهنگ مرز توران میشود و شاه و رستم به ایران بازمیگردند.
جنگنامهی رستم و زنون، ص ۵۰-۵۱.
آرخش؛
کلبۀ پژوهش حماسههای ایرانی
@arakhsha96
https://www.instagram.com/arakhsha96
(بخش دوم)
آرش اکبری مفاخر
۲) داستان اصلی یکم (رستم و زنون)
این بخش مهمترین بخش کلیت داستانی و یکی از شاهکارهای ادب حماسی ایران است. داستان با خواب زال آغاز میشود. زال که در خواب زواره و طوس را در گرفتاری و سختی میبیند، شتابان رستم را فرامیخواند و پس از سرزنش بسیار او را برای یاری طوس و زواره به سوی جیحون میفرستد. شاعر در این بخش از داستان به توصیف نبردهای پهلوانان در ساختاری نظاممند و هممرکز با مرکزیت نبرد جهانپهلوان میپردازد، به گونهای که شاعر پس از توصیف نبرد سپاهیان و نبرد تن به تن پهلوانان، از رویارویی رستم و زنون سخن میگوید که در آن زنون سرنگون شده و میگریزد. شاعر با مهارتی شگفت بار دیگر با ترتیبی معکوس به توصیف ادامۀ نبردهای تن به تن پهلوانان میپردازد. آخرین مطلب توصیف نبرد انبوه سپاهیان است که در واقع اولین مطلب بوده است. شاعر هنگامی که به نبرد اصلی ــ یعنی نبردی که در مرکز قرار دارد ــ میرسد، با روال معکوس کار خود را پی گرفته و همزمان با روایت داستانی خود در ساخت عمودی از ساختار متقارن بهره میگیرد. این ساختار که به صورت گستردهتری در بخش چهارم نیز آمده، در ادب حماسی ایران کمنظیر است.
در داستان رستم و زنون شاعر گورانیزبان که استادی ویژهای در بهرهگیری از ساختار هممرکز متقارن دارد، در بخش ۴ به خوبی از این مهارت استفاده میکند. وی پس از توصیف نبرد تن به تن پهلوانان با محوریت نبرد رستم و زنون، به توصیف نبرد انبوه دو سپاه در ساختار متقارن میپردازد و با توصیف شب وارد بخش دیگری از داستان میشود که رویدادی تکرارشونده در حماسههای ایرانی است؛ یعنی رفتن شبانۀ پهلوان به اردوگاه دشمن و دیدن پهلوان دشمن به طور پنهانی. در این دیدار رستم از نقشۀ شبیخون دشمن آگاه شده و به سپاه ایران بازمیگردد. شب هنگام زنون همراه با پهلوانان غورث شاه به ایران شبیخون میزند. در این نبرد پهلوانان دو لشکر در برابر یکدیگر قرار میگیرند که مهمترین آنها نبرد تن به تن رستم و زنون است. زنون پهلوانی بسیار نیرومند است و رویارویی با وی برای رستم مشکل! وی بارها تا مرز پیروزی بر رستم پیش میرود. پس از هر نبرد از نیایش زال برای پیروزی رستم سخن به میان میآید و به صورت ترجیعی دوگانه ۴ بار تکرار میشود که با نیایش کیخسرو و نبرد رستم در پایان داستان در مجموع ترجیع نبرد و نیایش ۵ بار با ساخت متناظر ۴+۱ و با محوریت دیدار نیایشگران تکرار میشود و در میانۀ هر تکرار گزارشهایی از دیگر رویدادهای داستان و نبردهای دیگر پهلوانان میآید.
پس از ترجیع دوم دو شخصیت ناشناخته که نقاب بر چهره دارند، وارد داستان میشوند. این دو نقابی مهمترین نقش را در پیوند داستان اصلی یکم به داستان میانپیوند و داستان اصلی دوم دارند؛ در واقع این دو تن حلقۀ پیوند داستانها در رویدادهای درونمتنی هستند. آنها یاریگر سپاه ایران هستند و یک بار نیز رستم را از شکست در برابر زنون نجات میدهند. ترجیع سوم و چهارم که شامل نبرد پایانی و نیایش پایانی زال است، با ناتوانی رستم ادامه مییابد تا اینکه کیخسرو به کارزار آمده و با زال دیدار میکند.
این دیدار رویدادی مرکزی برای نبردهای رستم و نیایشهای زال است که پس از آن روال معکوس نبرد و نیایش بیان میشود؛ یعنی نخست گزارش نیایش کیخسرو و سپس گزارش نبرد رستم و زنون میآید و با نیایش کیخسرو، رستم بر زنون پیروز میشود.
در این بخش شاعر با مهارتی شگفت برای گزارش رویدادها ۵ نبرد پیاپی را با ۵ نیایش به گونۀ ترجیعبندی میآورد. در میانۀ هر ترجیع تعدادی خردهرویداد آمده که نقش بندهای ترجیع را بر عهده دارند، اما از آنجا که مهمترین عامل در پیروزی رستم پس از یاری خداوند خواست و اقبال شاه است و رستم باید پس از نیایش شاه به پیروزی برسد، شاعر دیدار دو نیایشگر یعنی زال و کیخسرو را رویداد مرکزی قرار میدهد. آنگاه با همان روال معکوس از نیایش کیخسرو سخن میگوید و پس از آن رستم بر زنون پیروز میشود؛ از این رو این بخش را میتوان ساختار نظاممند ترجیعبندی دوگانه نامید. داستان با پیروزی رستم بر زنون به اوج میرسد و با خردهداستانی دربارۀ نبرد کیخسرو و افراسیاب ادامه مییابد. این خردهداستان با پیروزی کیخسرو و گریختن افراسیاب، کشته شدن سپاهیان غورث، شکست غورث شاه و گریختن سپاه از جیحون به پایان میرسد. در فرجام داستان رستم و زنون ایرانیان به شادمانی میپردازند؛ فرامرز سرهنگ مرز توران میشود و شاه و رستم به ایران بازمیگردند.
جنگنامهی رستم و زنون، ص ۵۰-۵۱.
آرخش؛
کلبۀ پژوهش حماسههای ایرانی
@arakhsha96
https://www.instagram.com/arakhsha96
نقدی بر سریال سنجرخان وزیری
بمناسبت ساخت و پخش سریال تلویزیونی سنجرخان وزیری ضرورت یافت مطالبی را به اطلاع برسانیم، سنجرخان وزیری اهل قریه نران از توابع شهرستان سنندج بودهاست. پدرش میرزا محمد وزیری نرانی، دو همسر داشت که سنجرخان و برادرش یداللهخان از همسر دوم او به دنیا آمده و برادرخواندهاش به نام میرزا خلیل خان که بعدها سنجرخان را به قتل رساند از همسر اول وی بود. مادر سنجر خان جیران خانم خواهر سردار حاجعلی خان رستمی موسیوند کلیایی بود. تبار سنجرخان از سمت پدر به خاندان وزیری و از طرف مادر به خاندان رستمی و اردلان میرسد. خاندان وزیری سنندج از نسل خواجه ابراهیم بزاز هستند که در زمان شاه عباس اول صفوی به فرمان ههلو خان اردلان به عنوان مستوفی و وزیر مالیه از دارالسلطنهٔ اصفهان به دارالحکومهٔ خاندان اردلان در حسنآباد سنندج آمد. در اوایل سلطنت ناصرالدینشاه قجر که خاندان اردلان در سنندج حکومت موروثی چند صد ساله خود را از دست دادند، خاندان وزیری ادارهٔ بسیاری از امور را در دست گرفتند.
در سریال فوقالذکر چنانچه پیداست در حوادث جنگ جهانی اول و اشغال غرب ایران از سوی قوای روسیه، سنجر خان وزیری نقش محوری دارد، در حالیکه بنابر تاریخ شیخ محمد مردوخ که خود شاهد آن دوره بوده است، نقش محوری در مبارزه با اشغالگری روسها بر عهده عباس خان سردار رشید اردلان بود و نامبرده ائتلافی را که در آن شیوخ طریقت نقشبندی، سران عشایر معروف مانند ایلات سنجابی، هورامی و جاف و دیگر طوایف در کردستان اردلان شرکت داشتند، رهبری میکرد، و سنجر خان وزیری رئیس یکی از این طوایف مؤتلفه بود و در مجموعه تلویزیونی نقش شخصیت اصلی داستان یعنی سردار رشید اردلان کاملا به حاشیه رفته است، که این را میتوان تحریف تاریخ کردستان و سانسور نقش خاندانی شمرد که تا سال ۱۳۱۷ شمسی کردستان بنام آنها «ولایت اردلان» خوانده میشد.
گفتنی است نسب بنیاردلان به حکام کرد مروانی میرسید که در قرن چهارم و پنجم هجری امارتی بنام در شمال بین النهرین داشتند و بابا اردلان از اخلاف آنها بنابر شرفنامه در دوران پس از هرج ومرج مغول در ناحیه شهرزور در میان طایفه گوران امارتی برپا کرد که قلعه زلم مرکز آن بود و حکومت این خاندان بزودی به سراسر شهرزور و اربیل گسترش یافت و در حدود دهه ۹۸۰ هجری قمری تیمور خان اردلان بر سنندباء، گروس و پلنگان دست یافته، حکومت آنها در اوج خود، ناحیه مکری، شاهو (جوانرود)، اورامان، کلیایی، اسفند آباد و گاهی ملایر و بروجرد را هم شامل میشد، خاندان مزبور در توسعه ادبیات گوران که تا یکی دو قرن گذشته سبک رایج ادبی در ناحیه جبال بوده است نقش مهمی داشته، شاعران بزرگی چون سرهنگ الماس خان کنوله، میرزا شفیع کلیایی، یوسف یاسکه، ... با این خاندان در ارتباط بودند،
پس از آنکه ناحیه جبال و گرمیان و شهرزور صحنه رقابت و جنگ های متمادی میان دولتهای صفوی و عثمانی گردید، دولت عثمانی به کمک امرای بابان نواحی اربیل و شهرزور را از تصرف بنیاردلان خارج ساخت و از ۱۰۴۹ هجری قمری به بعد تدریجا امارت بابان در مناطق مزبور پدید آمد، با این همه بسیاری از امرای محلی در شهرزور و اربیل مانند امرای سوران تبار مشترک با اردلان دارند،
اگرچه در ۱۲۸۶ قمری حکومت قاجار رسما به حکومت اردلانها پایان داد اما همچنان شخصیتهای مهم این خاندان مانند علی اکبر خان شرف الملک حاکم جوانرود و پاوه و روانسر در دارالامارهٔ سنندج نقش مهمی داشت و پس از مرگ وی در ۱۳۱۱ قمری اخلاف وی تا ۱۳۳۸ قمری که مصادف با گرفتاری عباس خان سردار رشید بود، همچنان حاکم الکای شاهو (جوانرود و توابع) و جزو رجال متنفذ در دارالامارهٔ سنندج بودند و چنانچه ذکر آن رفت، در جنگ جهانی اول سردار رشید اردلان نقش محوری و رهبری در ائتلاف عشایر کردستان و کرمانشاهان بر علیه روسها داشت.
بمناسبت ساخت و پخش سریال تلویزیونی سنجرخان وزیری ضرورت یافت مطالبی را به اطلاع برسانیم، سنجرخان وزیری اهل قریه نران از توابع شهرستان سنندج بودهاست. پدرش میرزا محمد وزیری نرانی، دو همسر داشت که سنجرخان و برادرش یداللهخان از همسر دوم او به دنیا آمده و برادرخواندهاش به نام میرزا خلیل خان که بعدها سنجرخان را به قتل رساند از همسر اول وی بود. مادر سنجر خان جیران خانم خواهر سردار حاجعلی خان رستمی موسیوند کلیایی بود. تبار سنجرخان از سمت پدر به خاندان وزیری و از طرف مادر به خاندان رستمی و اردلان میرسد. خاندان وزیری سنندج از نسل خواجه ابراهیم بزاز هستند که در زمان شاه عباس اول صفوی به فرمان ههلو خان اردلان به عنوان مستوفی و وزیر مالیه از دارالسلطنهٔ اصفهان به دارالحکومهٔ خاندان اردلان در حسنآباد سنندج آمد. در اوایل سلطنت ناصرالدینشاه قجر که خاندان اردلان در سنندج حکومت موروثی چند صد ساله خود را از دست دادند، خاندان وزیری ادارهٔ بسیاری از امور را در دست گرفتند.
در سریال فوقالذکر چنانچه پیداست در حوادث جنگ جهانی اول و اشغال غرب ایران از سوی قوای روسیه، سنجر خان وزیری نقش محوری دارد، در حالیکه بنابر تاریخ شیخ محمد مردوخ که خود شاهد آن دوره بوده است، نقش محوری در مبارزه با اشغالگری روسها بر عهده عباس خان سردار رشید اردلان بود و نامبرده ائتلافی را که در آن شیوخ طریقت نقشبندی، سران عشایر معروف مانند ایلات سنجابی، هورامی و جاف و دیگر طوایف در کردستان اردلان شرکت داشتند، رهبری میکرد، و سنجر خان وزیری رئیس یکی از این طوایف مؤتلفه بود و در مجموعه تلویزیونی نقش شخصیت اصلی داستان یعنی سردار رشید اردلان کاملا به حاشیه رفته است، که این را میتوان تحریف تاریخ کردستان و سانسور نقش خاندانی شمرد که تا سال ۱۳۱۷ شمسی کردستان بنام آنها «ولایت اردلان» خوانده میشد.
گفتنی است نسب بنیاردلان به حکام کرد مروانی میرسید که در قرن چهارم و پنجم هجری امارتی بنام در شمال بین النهرین داشتند و بابا اردلان از اخلاف آنها بنابر شرفنامه در دوران پس از هرج ومرج مغول در ناحیه شهرزور در میان طایفه گوران امارتی برپا کرد که قلعه زلم مرکز آن بود و حکومت این خاندان بزودی به سراسر شهرزور و اربیل گسترش یافت و در حدود دهه ۹۸۰ هجری قمری تیمور خان اردلان بر سنندباء، گروس و پلنگان دست یافته، حکومت آنها در اوج خود، ناحیه مکری، شاهو (جوانرود)، اورامان، کلیایی، اسفند آباد و گاهی ملایر و بروجرد را هم شامل میشد، خاندان مزبور در توسعه ادبیات گوران که تا یکی دو قرن گذشته سبک رایج ادبی در ناحیه جبال بوده است نقش مهمی داشته، شاعران بزرگی چون سرهنگ الماس خان کنوله، میرزا شفیع کلیایی، یوسف یاسکه، ... با این خاندان در ارتباط بودند،
پس از آنکه ناحیه جبال و گرمیان و شهرزور صحنه رقابت و جنگ های متمادی میان دولتهای صفوی و عثمانی گردید، دولت عثمانی به کمک امرای بابان نواحی اربیل و شهرزور را از تصرف بنیاردلان خارج ساخت و از ۱۰۴۹ هجری قمری به بعد تدریجا امارت بابان در مناطق مزبور پدید آمد، با این همه بسیاری از امرای محلی در شهرزور و اربیل مانند امرای سوران تبار مشترک با اردلان دارند،
اگرچه در ۱۲۸۶ قمری حکومت قاجار رسما به حکومت اردلانها پایان داد اما همچنان شخصیتهای مهم این خاندان مانند علی اکبر خان شرف الملک حاکم جوانرود و پاوه و روانسر در دارالامارهٔ سنندج نقش مهمی داشت و پس از مرگ وی در ۱۳۱۱ قمری اخلاف وی تا ۱۳۳۸ قمری که مصادف با گرفتاری عباس خان سردار رشید بود، همچنان حاکم الکای شاهو (جوانرود و توابع) و جزو رجال متنفذ در دارالامارهٔ سنندج بودند و چنانچه ذکر آن رفت، در جنگ جهانی اول سردار رشید اردلان نقش محوری و رهبری در ائتلاف عشایر کردستان و کرمانشاهان بر علیه روسها داشت.
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
دکلمه و اشعار دلنواز با نوای چشمه های زلال اورینجان و بان رکانه از کاک هادی سپنجی در وصف بهار و تفرج گاه های فرح بخش پاوه در دامنه کوه شاهو (ویمیر) مشرف بر پاوه
زوان و ادبیات گوران
زوان و ادبیات گوران
Forwarded from Arakhsha آرخش
ساختار داستانی رستم و زنون
(بخش سوم)
آرش اکبری مفاخر
۳) داستانوارۀ میانپیوند
این داستانواره با مقدمهای در توصیف شب و بزم بادهگساری کیخسرو و طوس آغاز میشود که یادآور مقدمۀ داستان بیژن و منیژه در توصیف بزم بادهگساری کیخسرو است. افزودن خطبهای از سوی شاعر در آغاز این داستانواره میتوانست آن را به عنوان یک داستان مستقل در ساخت یک سرود حماسی کوتاه قرار دهد. داستان با توصیف بزم پهلوانان مغربی (= دو نقابی) و طلوع خورشید ادامه مییابد. دو نقابی برای مبارزه با پهلوانان ایرانی به میدان میآیند. شاعر در اینجا برای نخستین بار دو پهلوان نقابی را جهاندار و جهانبین نامیده و خواننده را با این دو شخصیت ــ که پهلوانان ایرانی و نوادگان رستم هستند ــ آشنا میکند، اگرچه این راز هنوز برای سپاه ایران آشکار نشده است. در ادامۀ داستان پهلوانان ایرانی همچون برزو، جهانبخش، فرامرز، جهانگیر، سام و گیو به نبرد رفته و به دست دو نقابی گرفتار میشوند. آنگاه رستم به میدان میرود، اما پهلوانان نقابی با وی مبارزه نمیکنند. شب هنگام زال به طور پنهانی به چادر دو نقابی رفته، آنان را ــ که فرزندان سهراب (= جهاندار) و فرامرز (= جهانبین) هستند ــ میشناسد و کیخسرو را از ماجرا آگاه میسازد. کیخسرو و رستم به چادر جهاندار و جهانبین میروند و آنان به سپاه ایران میپیوندند. این دو پهلوان در داستان اصلی دوم نقش مهمی دارند که بدون این داستانواره نقش و جایگاه آنان در داستان دوم ناشناخته میماند.
۴) داستان اصلی دوم
این داستان بدون مقدمه از شکست غورث شاه و فرار بازماندگان به آن سوی جیحون سخن میگوید. این گزارش در واقع دنبالۀ منطقی داستان یکم است که با شکست و گریز سپاهیان غورث به پایان میرسد. در این صورت داستانوارۀ میانپیوند داستان کوتاهی است که نقش پیوند دو داستان اصلی را داشته است. این ساختار بیانگر آن است که دو داستان رستم و زنون، و عظیم شاه در اصل یک داستان به هم پیوسته بوده که با اضافه شدن داستانهای فرعی و رویدادهای مربوط به نوادگان رستم گسترش یافته است. حضور دو نقابی از میانۀ داستان اصلی یکم اگرچه عنصری بنیادی و کهن در حماسههای ایران باختری است، اما با دگرگونی این نقش بنیادی با عناصری تازهتر چون نوادگان رستم از بنمایۀ کهن آن اندکی کاسته شده و با گسترش نقش آنان داستان از اصالت بنیادین خود دور شده است.
با دقت در ساختار و بنیاد داستانهای غرب ایران میتوان دریافت که حضور شخصیت سوم در کنار دو پهلوان ایرانی و انیرانی مضمونی زیرساختی است؛ مثلاً در کنار دو شخصیت اصلی رستم و اژدهای ببر بیان، شخصیت سومی به نام دیو گلیمینهگوش (= زرعلی) وجود دارد که در آغاز داستان و با شکست از رستم به وی میپیوندد تا او را در نابود کردن اژدهای ببر بیان یاری دهد. در داستان رستم و زنون نیز در کنار دو پهلوان اصلی یعنی رستم و زنون شخصیت سومی به نام نقابی وجود دارد که در میانۀ داستان ظاهر شده، رستم را از چنگ زنون میرهاند و خود به نبرد با زنون میپردازد. در فرجام رستم بر زنون پیروز میشود و نقابی به سپاه ایران میپیوندد؛ بنابراین حضور شخصیت سوم در داستان مضمونی اصیل و بنیادی و نمونۀ برجستۀ آن در حماسههای باختری نیزهدار رستم (= زرعلی) است که ویژگیهای اساطیری ناب و کهنی دارد که در حماسههای ایران خاوری بهویژه شاهنامه تنها نامی (= الوای) از آن باقی مانده تا نقش رستم برجستهتر شود، اما گسترش این مضمون با نامهای جدید و جایگزینی فرزندان و نوادگان رستم به جای شخصیت سوم رویکرد تازهتری است که تقریباً از بافت اصلی داستان جدا شده و به صورت یک داستان میانپیوند درآمده است.
پس از شکست غورث شخصیت جدیدی به نام عظیم شاه به یاری افراسیاب میآید تا از پیشروی ایرانیان در خاک توران جلوگیری کند. عظیم شاه شخصیت آغازین و پایانی این داستان است و در آغاز داستان چکیدهای از رویدادهای داستان رستم و زنون و توصیفی از کیخسرو و رستم ارایه میشود. عظیم شاه پهلوانی به نام بهتون را به نبرد با ایرانیان میفرستد. بهتون ۱۰ تن از پهلوانان ایرانی را اسیر میکند تا اینکه فرامرز در نبردی شبانه بر بهتون پیروز میشود و پهلوانانی چون مقرون و قرطوس را گرفتار میسازد. برزو به فرمان کیخسرو به یاری فرامرز میآید و نبردهایی بین پهلوانان دو سپاه درمیگیرد....
جنگنامهی رستم و زنون، ص ۵۱-۵۲.
آرخش؛
کلبۀ پژوهش حماسههای ایرانی
@arakhsha96
https://www.instagram.com/arakhsha96
(بخش سوم)
آرش اکبری مفاخر
۳) داستانوارۀ میانپیوند
این داستانواره با مقدمهای در توصیف شب و بزم بادهگساری کیخسرو و طوس آغاز میشود که یادآور مقدمۀ داستان بیژن و منیژه در توصیف بزم بادهگساری کیخسرو است. افزودن خطبهای از سوی شاعر در آغاز این داستانواره میتوانست آن را به عنوان یک داستان مستقل در ساخت یک سرود حماسی کوتاه قرار دهد. داستان با توصیف بزم پهلوانان مغربی (= دو نقابی) و طلوع خورشید ادامه مییابد. دو نقابی برای مبارزه با پهلوانان ایرانی به میدان میآیند. شاعر در اینجا برای نخستین بار دو پهلوان نقابی را جهاندار و جهانبین نامیده و خواننده را با این دو شخصیت ــ که پهلوانان ایرانی و نوادگان رستم هستند ــ آشنا میکند، اگرچه این راز هنوز برای سپاه ایران آشکار نشده است. در ادامۀ داستان پهلوانان ایرانی همچون برزو، جهانبخش، فرامرز، جهانگیر، سام و گیو به نبرد رفته و به دست دو نقابی گرفتار میشوند. آنگاه رستم به میدان میرود، اما پهلوانان نقابی با وی مبارزه نمیکنند. شب هنگام زال به طور پنهانی به چادر دو نقابی رفته، آنان را ــ که فرزندان سهراب (= جهاندار) و فرامرز (= جهانبین) هستند ــ میشناسد و کیخسرو را از ماجرا آگاه میسازد. کیخسرو و رستم به چادر جهاندار و جهانبین میروند و آنان به سپاه ایران میپیوندند. این دو پهلوان در داستان اصلی دوم نقش مهمی دارند که بدون این داستانواره نقش و جایگاه آنان در داستان دوم ناشناخته میماند.
۴) داستان اصلی دوم
این داستان بدون مقدمه از شکست غورث شاه و فرار بازماندگان به آن سوی جیحون سخن میگوید. این گزارش در واقع دنبالۀ منطقی داستان یکم است که با شکست و گریز سپاهیان غورث به پایان میرسد. در این صورت داستانوارۀ میانپیوند داستان کوتاهی است که نقش پیوند دو داستان اصلی را داشته است. این ساختار بیانگر آن است که دو داستان رستم و زنون، و عظیم شاه در اصل یک داستان به هم پیوسته بوده که با اضافه شدن داستانهای فرعی و رویدادهای مربوط به نوادگان رستم گسترش یافته است. حضور دو نقابی از میانۀ داستان اصلی یکم اگرچه عنصری بنیادی و کهن در حماسههای ایران باختری است، اما با دگرگونی این نقش بنیادی با عناصری تازهتر چون نوادگان رستم از بنمایۀ کهن آن اندکی کاسته شده و با گسترش نقش آنان داستان از اصالت بنیادین خود دور شده است.
با دقت در ساختار و بنیاد داستانهای غرب ایران میتوان دریافت که حضور شخصیت سوم در کنار دو پهلوان ایرانی و انیرانی مضمونی زیرساختی است؛ مثلاً در کنار دو شخصیت اصلی رستم و اژدهای ببر بیان، شخصیت سومی به نام دیو گلیمینهگوش (= زرعلی) وجود دارد که در آغاز داستان و با شکست از رستم به وی میپیوندد تا او را در نابود کردن اژدهای ببر بیان یاری دهد. در داستان رستم و زنون نیز در کنار دو پهلوان اصلی یعنی رستم و زنون شخصیت سومی به نام نقابی وجود دارد که در میانۀ داستان ظاهر شده، رستم را از چنگ زنون میرهاند و خود به نبرد با زنون میپردازد. در فرجام رستم بر زنون پیروز میشود و نقابی به سپاه ایران میپیوندد؛ بنابراین حضور شخصیت سوم در داستان مضمونی اصیل و بنیادی و نمونۀ برجستۀ آن در حماسههای باختری نیزهدار رستم (= زرعلی) است که ویژگیهای اساطیری ناب و کهنی دارد که در حماسههای ایران خاوری بهویژه شاهنامه تنها نامی (= الوای) از آن باقی مانده تا نقش رستم برجستهتر شود، اما گسترش این مضمون با نامهای جدید و جایگزینی فرزندان و نوادگان رستم به جای شخصیت سوم رویکرد تازهتری است که تقریباً از بافت اصلی داستان جدا شده و به صورت یک داستان میانپیوند درآمده است.
پس از شکست غورث شخصیت جدیدی به نام عظیم شاه به یاری افراسیاب میآید تا از پیشروی ایرانیان در خاک توران جلوگیری کند. عظیم شاه شخصیت آغازین و پایانی این داستان است و در آغاز داستان چکیدهای از رویدادهای داستان رستم و زنون و توصیفی از کیخسرو و رستم ارایه میشود. عظیم شاه پهلوانی به نام بهتون را به نبرد با ایرانیان میفرستد. بهتون ۱۰ تن از پهلوانان ایرانی را اسیر میکند تا اینکه فرامرز در نبردی شبانه بر بهتون پیروز میشود و پهلوانانی چون مقرون و قرطوس را گرفتار میسازد. برزو به فرمان کیخسرو به یاری فرامرز میآید و نبردهایی بین پهلوانان دو سپاه درمیگیرد....
جنگنامهی رستم و زنون، ص ۵۱-۵۲.
آرخش؛
کلبۀ پژوهش حماسههای ایرانی
@arakhsha96
https://www.instagram.com/arakhsha96
تپۀمحمود سرواله Sarwāła
تپۀمحمود سرواله میان پاوه، خانقاه و دوریسان واقع و بطور سنتی از اراضی خانقاه بوده، از دیرباز بدان نام موسوم بوده است، محتملاً "واله" wāła در جاینام فوق کوتاه شدۀ"والا wāłā و معادل فارسی "والا" wālā به معنی "بلندمرتبه و عالی" و سرواله Sarwāła به مفهوم "سربلند" میباشد.
واژه "والا" بمعنی "بالا" در ادبیات گورانی بکرات آمده و میرزا عبدالقادر در روضه الصفا نمونه هایی دارد:
فرما قاصد بِی جه قاپ والا
حکمش آوردن جه حق تعالا
جه پایۀ بُلَند سریر والا
ماورو پیغام الله تعالا!
فقیه قادر همه وند میگوید:
چهرە گشاد کرد شای والا نگین
تسکین دا دِلۀ سرداران کین
هر یک رأی وِیش آورد به تحریر
تقدیم بی جه پِیش شای والا سریر
وال/ واله wāła در گورانی بمعنی کج و معوج و فعل wāłyāy بمعنی ناگهان از خواب بیدار شدن و هذیان گفتن است. معنی دیگر والا wāła پارچۀتوری و یا نازک از کتان و یا پارچۀ رنگیی (چِلتیکه/ چهل تکه) است که در دوختن لباس کودکان و یا عروسک استفاده میشود.
جهان آرا خانم پاوه ای در این باره میگوید:
أر مَیل کنیز، مندن وە لاوە
بپِیچَش وە برگ، صاف والاوە!
خانای قبادی در شیرین خسرو میگوید:
آلودۀ عرق جه عطر و عبیر
غلتان خارا جه والا و حریر
خارا خیالان والا و حریر پوش
ترمه تدارک صوف مَمور پوش
زَرتان زرباف تافتۀ طلا رِیز
والای گُل گَزیش نه هوندا کرد دِیز
بنابر لغت نامۀدهخدا "سِرواله معرب پایجامه است." شلوار در عربی به سروال تعریب شده که بلحاظ صوت شناسی به واژۀشروال Šarwāł در گورانی نزدیک است تا شلوار در فارسی! بنابر برهان قاطع/ رشیدی/ آنندراج" سُرواله علفی بود که بر سر آن خارهای تیز باشد و همینکه به جامه فرورفت جدا کردن آن بسیار دشوار است.
محمودسرواله در سقز (دره وِیان شیخ و دره سِمایله)، سنندج (کلاتی kałātē و قولیان Qołyān)، مریوان (گلیه Gǝłya و کانی سانان)، نوسود، نودشه، بیساران ژاورود، شهرزور (برزنجه، قُماش و موانی ملا طاهر)، خُرمال (گُلپ و بِیرواسی)، چوارتا (واژه)، بانه (کوخی رشه پیروز)، دربندیخان (باخه هناره)، بِیرواس [بِه دروازه] و دوریسان پاوه بر اماکنی دیده میشود که درگذشته زیارتی (نظرگه/ شخص در اصطلاح بومی) بوده اند. در روستای بلاو Bałāw میان سردشت و مهاباد، تفریحگاهی بنام دشت مام سرواله وجود دارد که زیارتگاهی (شخص) در آن واقع است و بنظر میرسد، با توجه به تعدد جاینامها، محمود سرواله شخصی خاص نبوده، بلکه اسمی رمزی [اسطوره] بوده باشد، مانند جاینام های متعدد حسن گاویار/ گایار/ گایر در زهاب، جوانرود، کرمانشاه و ایلام و لرستان، که بر اماکن متبرک داده میشده است.
بیسارانی در اشعار خویش از واژه سروالا استفاده کرده میگوید:
شیوۀأو لولاو ها وه بالاوه
به و بالای شیرین سره والاوه،
در روستای گُلپ چهارشنبه ها به زیارت محمود سرواله میرفتند و دار (درخت) محمود سرواله کنایه از درختی بیثمر است. سرواله نام روستایی در لیلاخ دهگلان Dēwelān سنه اردلان است. در نودشه سرواله را «سره والای» تلفظ میکنند.
تپۀمحمود سرواله میان پاوه، خانقاه و دوریسان واقع و بطور سنتی از اراضی خانقاه بوده، از دیرباز بدان نام موسوم بوده است، محتملاً "واله" wāła در جاینام فوق کوتاه شدۀ"والا wāłā و معادل فارسی "والا" wālā به معنی "بلندمرتبه و عالی" و سرواله Sarwāła به مفهوم "سربلند" میباشد.
واژه "والا" بمعنی "بالا" در ادبیات گورانی بکرات آمده و میرزا عبدالقادر در روضه الصفا نمونه هایی دارد:
فرما قاصد بِی جه قاپ والا
حکمش آوردن جه حق تعالا
جه پایۀ بُلَند سریر والا
ماورو پیغام الله تعالا!
فقیه قادر همه وند میگوید:
چهرە گشاد کرد شای والا نگین
تسکین دا دِلۀ سرداران کین
هر یک رأی وِیش آورد به تحریر
تقدیم بی جه پِیش شای والا سریر
وال/ واله wāła در گورانی بمعنی کج و معوج و فعل wāłyāy بمعنی ناگهان از خواب بیدار شدن و هذیان گفتن است. معنی دیگر والا wāła پارچۀتوری و یا نازک از کتان و یا پارچۀ رنگیی (چِلتیکه/ چهل تکه) است که در دوختن لباس کودکان و یا عروسک استفاده میشود.
جهان آرا خانم پاوه ای در این باره میگوید:
أر مَیل کنیز، مندن وە لاوە
بپِیچَش وە برگ، صاف والاوە!
خانای قبادی در شیرین خسرو میگوید:
آلودۀ عرق جه عطر و عبیر
غلتان خارا جه والا و حریر
خارا خیالان والا و حریر پوش
ترمه تدارک صوف مَمور پوش
زَرتان زرباف تافتۀ طلا رِیز
والای گُل گَزیش نه هوندا کرد دِیز
بنابر لغت نامۀدهخدا "سِرواله معرب پایجامه است." شلوار در عربی به سروال تعریب شده که بلحاظ صوت شناسی به واژۀشروال Šarwāł در گورانی نزدیک است تا شلوار در فارسی! بنابر برهان قاطع/ رشیدی/ آنندراج" سُرواله علفی بود که بر سر آن خارهای تیز باشد و همینکه به جامه فرورفت جدا کردن آن بسیار دشوار است.
محمودسرواله در سقز (دره وِیان شیخ و دره سِمایله)، سنندج (کلاتی kałātē و قولیان Qołyān)، مریوان (گلیه Gǝłya و کانی سانان)، نوسود، نودشه، بیساران ژاورود، شهرزور (برزنجه، قُماش و موانی ملا طاهر)، خُرمال (گُلپ و بِیرواسی)، چوارتا (واژه)، بانه (کوخی رشه پیروز)، دربندیخان (باخه هناره)، بِیرواس [بِه دروازه] و دوریسان پاوه بر اماکنی دیده میشود که درگذشته زیارتی (نظرگه/ شخص در اصطلاح بومی) بوده اند. در روستای بلاو Bałāw میان سردشت و مهاباد، تفریحگاهی بنام دشت مام سرواله وجود دارد که زیارتگاهی (شخص) در آن واقع است و بنظر میرسد، با توجه به تعدد جاینامها، محمود سرواله شخصی خاص نبوده، بلکه اسمی رمزی [اسطوره] بوده باشد، مانند جاینام های متعدد حسن گاویار/ گایار/ گایر در زهاب، جوانرود، کرمانشاه و ایلام و لرستان، که بر اماکن متبرک داده میشده است.
بیسارانی در اشعار خویش از واژه سروالا استفاده کرده میگوید:
شیوۀأو لولاو ها وه بالاوه
به و بالای شیرین سره والاوه،
در روستای گُلپ چهارشنبه ها به زیارت محمود سرواله میرفتند و دار (درخت) محمود سرواله کنایه از درختی بیثمر است. سرواله نام روستایی در لیلاخ دهگلان Dēwelān سنه اردلان است. در نودشه سرواله را «سره والای» تلفظ میکنند.
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
تجلیل و نامگذاری بلواری در روانسر به نام دکتر محمد علی سلطانی پدر تاریخ کرمانشاه
Forwarded from Arakhsha آرخش
ساختار داستانی رستم و زنون
(بخش چهارم)
آرش اکبری مفاخر
.... نبردهای ترک با برزو و فرامرز با بهتون از ساختاری متناوب برخوردار است که آغاز، میانه و پایان نبرد هردو پهلوان به ترتیب و با فاصلۀ تناوبی پشت سر هم تکرار میشود. پس از گرفتاری برزو به دست ترک، جهاندار جایگزین برزو شده و ساختار تناوبی با حضور جهاندار در کنار فرامرز و پیروزی جهاندار بر ترک ادامه مییابد. آنگاه نبرد جهاندار و کاهول و نیز فرامرز و بازبون آغاز میشود. جهاندار پس از پیروزی بر کاهول به جنگ زُوباد میرود، اما فرامرز به دست بازبون گرفتار میشود. سپس در یک خط تناوبی جهاندار جایگزین فرامرز شده و بر بازبون پیروز میشود. همچنین در خط تناوبی دیگر جهاندار زوباد را به نزد کیخسرو میفرستد و این چرخه با پیروزی جهاندار در هردو خط تناوبی به پایان میرسد.
با رسیدن پیک جهاندار به ایران، کیخسرو و رستم ــ که تاکنون در داستان حضور نداشتند ــ وارد کارزار میشوند. سپاهیان ایرانی اردو میزنند و عظیم شاه نشان سراپردهها و درفشهای ایرانیان را از پیران میپرسد. پس از معرفی سراپردهها و خیمههای پهلوانان صحنۀ داستان به گفتگوی رستم و کیخسرو بازمیگردد (ب 2313-2325). در سخنان رستم ساختاری تناوبی ـ تقارنی با رویکرد نمایشی و صحنههایی توصیفی خارج از سخنان رستم دیده میشود که دریافت متن را اندکی پیچیده ساخته، اما زیبایی خاصی به بیان شاعر بخشیده است. بیت یکم و سوم از این 3 بیت (2318-2320) جملات معترضهای است در میان سخنان رستم که از رویکرد نمایشی ویژه و جالبی برخوردار است که اگر به زیرساخت نمایشی متن دقت نشود، دریافت آن مشکل و نهاد در ابیات پس از آن مبهم به نظر میرسد.
در بیت 2313 رستم پس از سجده بر کیخسرو از وی میخواهد همراه با درفش کاویانی با طوس و دیگر پهلوانان روان شود. از آنجا که همواره پیشنهادهای رستم برای کیخسرو بسیار راهبردی بوده، کیخسرو در میانۀ سخنان رستم با ورود به صحنۀ نمایش به طوس اشاره میکند که درفش کاویانی را برداشته و پیش برند (ب 2318 یکم). آنگاه شاعر در مصراع دوم به توصیف چگونگی بردن درفش و ویژگیهای صحنۀ پیرامون آن میپردازد. پس از این بیت شاعر بار دیگر ادامۀ سخن رستم را پی میگیرد که وظیفۀ نگهبانی از شاه را به سپاه گودرزی میسپارد. سپس در گریزی به بیت قبل (ب 2318) چگونگی کشیدن درفش کاویانی را توصیف کرده و باز هم مطلب را با سخنان و پیشنهادات رستم ادامه میدهد. شاعر در این بخش با رویکردی نمایشی و شگردی تناوبی دو بیت معترضه در میانۀ سخنان رستم میآورد که در رویکرد نقل داستان کمنظیر است.
در این ساختار تناوبی ـ تقارنی با رویکرد نمایشی یک نکتۀ محوری وجود دارد و آن حضور شاه در میانۀ سخنان رستم است (ب 2319). دو بیت معترضه پیرامون این بیت مرکزی قرار گرفته که مربوط به توصیف درفش کاویانی است. در دو سوی این ابیات حضور پهلوانان دیده میشود. پیش و پس از پهلوانان طوس و رستم حضور دارند و پیش و پس از آنان کیخسرو حضور دارد. به عبارتی در این چینش، ساختاری نموداری و دایرهوار به وجود آمده است که در قلب و پیرامون آن شاه قرار دارد و پس از آن سلسله مراتب پهلوانان. این ساختار پیرامونی از خاندانهای پهلوانی شروع شده، به طوس میرسد و در آغاز و پایان به رستم میانجامد؛ در واقع این رستم است که از هرسو پیرامون این دایره را در بر گرفته است.
پس از سخنان رستم پهلوانان ایرانی به میدان نبرد میروند و با حضور رستم در میدان زمینۀ به وجود آمدن یک سرود حماسی کوتاه فراهم میشود. این سرود کوتاه حماسی 63 بیتی که میتوان آن را «رستم و تقارون دیو» نامید، یادآور سرودهای حماسی شاهنامه چون رستم و اشکبوس، و رستم و کاموس است. این داستان با معرفی رستم اژدهادرفش آغاز میشود. عظیم شاه تقارون دیو را به نبرد با رستم میفرستد. این نبرد که یادآور نبرد رستم با دیو سپید است، به سختی پیش میرود، اما سرانجام رستم با یاری خداوند و نیایش کیخسرو و زال بر تقارون دیو پیروز میشود.
پس از این سرود حماسی کوتاه گزارش نبردهای تن به تن پهلوانان آمده که یکی از زیباترین و نادرترین ساختارها در ادب حماسی ایران است. شاعر در آغاز این نبردهای نهگانه به شرح کوتاهی از رجزخوانی هر پهلوان و گزینش رقیب بسنده میکند. شرح این رجزخوانیها بسیار کوتاه و محکم است، به گونهای که هر گزینه در یک مصراع، یک بیت یا چند بیت گزارش میشود تا اینکه شاعر به نبردهای رستم و کیخسرو میرسد. در واقع نبرد کیخسرو با سپاه دشمن، نبرد بنیادین و مرکزی است که گزارش نبرد رستم و چهارم (= پهلوان تورانی) با ساختار متقارن حلقهای آن را در بر گرفته است.
جنگنامهی رستم و زنون، ص ۵۲-۵۳.
آرخش؛
کلبۀ پژوهش حماسههای ایرانی
@arakhsha96
https://www.instagram.com/arakhsha96
(بخش چهارم)
آرش اکبری مفاخر
.... نبردهای ترک با برزو و فرامرز با بهتون از ساختاری متناوب برخوردار است که آغاز، میانه و پایان نبرد هردو پهلوان به ترتیب و با فاصلۀ تناوبی پشت سر هم تکرار میشود. پس از گرفتاری برزو به دست ترک، جهاندار جایگزین برزو شده و ساختار تناوبی با حضور جهاندار در کنار فرامرز و پیروزی جهاندار بر ترک ادامه مییابد. آنگاه نبرد جهاندار و کاهول و نیز فرامرز و بازبون آغاز میشود. جهاندار پس از پیروزی بر کاهول به جنگ زُوباد میرود، اما فرامرز به دست بازبون گرفتار میشود. سپس در یک خط تناوبی جهاندار جایگزین فرامرز شده و بر بازبون پیروز میشود. همچنین در خط تناوبی دیگر جهاندار زوباد را به نزد کیخسرو میفرستد و این چرخه با پیروزی جهاندار در هردو خط تناوبی به پایان میرسد.
با رسیدن پیک جهاندار به ایران، کیخسرو و رستم ــ که تاکنون در داستان حضور نداشتند ــ وارد کارزار میشوند. سپاهیان ایرانی اردو میزنند و عظیم شاه نشان سراپردهها و درفشهای ایرانیان را از پیران میپرسد. پس از معرفی سراپردهها و خیمههای پهلوانان صحنۀ داستان به گفتگوی رستم و کیخسرو بازمیگردد (ب 2313-2325). در سخنان رستم ساختاری تناوبی ـ تقارنی با رویکرد نمایشی و صحنههایی توصیفی خارج از سخنان رستم دیده میشود که دریافت متن را اندکی پیچیده ساخته، اما زیبایی خاصی به بیان شاعر بخشیده است. بیت یکم و سوم از این 3 بیت (2318-2320) جملات معترضهای است در میان سخنان رستم که از رویکرد نمایشی ویژه و جالبی برخوردار است که اگر به زیرساخت نمایشی متن دقت نشود، دریافت آن مشکل و نهاد در ابیات پس از آن مبهم به نظر میرسد.
در بیت 2313 رستم پس از سجده بر کیخسرو از وی میخواهد همراه با درفش کاویانی با طوس و دیگر پهلوانان روان شود. از آنجا که همواره پیشنهادهای رستم برای کیخسرو بسیار راهبردی بوده، کیخسرو در میانۀ سخنان رستم با ورود به صحنۀ نمایش به طوس اشاره میکند که درفش کاویانی را برداشته و پیش برند (ب 2318 یکم). آنگاه شاعر در مصراع دوم به توصیف چگونگی بردن درفش و ویژگیهای صحنۀ پیرامون آن میپردازد. پس از این بیت شاعر بار دیگر ادامۀ سخن رستم را پی میگیرد که وظیفۀ نگهبانی از شاه را به سپاه گودرزی میسپارد. سپس در گریزی به بیت قبل (ب 2318) چگونگی کشیدن درفش کاویانی را توصیف کرده و باز هم مطلب را با سخنان و پیشنهادات رستم ادامه میدهد. شاعر در این بخش با رویکردی نمایشی و شگردی تناوبی دو بیت معترضه در میانۀ سخنان رستم میآورد که در رویکرد نقل داستان کمنظیر است.
در این ساختار تناوبی ـ تقارنی با رویکرد نمایشی یک نکتۀ محوری وجود دارد و آن حضور شاه در میانۀ سخنان رستم است (ب 2319). دو بیت معترضه پیرامون این بیت مرکزی قرار گرفته که مربوط به توصیف درفش کاویانی است. در دو سوی این ابیات حضور پهلوانان دیده میشود. پیش و پس از پهلوانان طوس و رستم حضور دارند و پیش و پس از آنان کیخسرو حضور دارد. به عبارتی در این چینش، ساختاری نموداری و دایرهوار به وجود آمده است که در قلب و پیرامون آن شاه قرار دارد و پس از آن سلسله مراتب پهلوانان. این ساختار پیرامونی از خاندانهای پهلوانی شروع شده، به طوس میرسد و در آغاز و پایان به رستم میانجامد؛ در واقع این رستم است که از هرسو پیرامون این دایره را در بر گرفته است.
پس از سخنان رستم پهلوانان ایرانی به میدان نبرد میروند و با حضور رستم در میدان زمینۀ به وجود آمدن یک سرود حماسی کوتاه فراهم میشود. این سرود کوتاه حماسی 63 بیتی که میتوان آن را «رستم و تقارون دیو» نامید، یادآور سرودهای حماسی شاهنامه چون رستم و اشکبوس، و رستم و کاموس است. این داستان با معرفی رستم اژدهادرفش آغاز میشود. عظیم شاه تقارون دیو را به نبرد با رستم میفرستد. این نبرد که یادآور نبرد رستم با دیو سپید است، به سختی پیش میرود، اما سرانجام رستم با یاری خداوند و نیایش کیخسرو و زال بر تقارون دیو پیروز میشود.
پس از این سرود حماسی کوتاه گزارش نبردهای تن به تن پهلوانان آمده که یکی از زیباترین و نادرترین ساختارها در ادب حماسی ایران است. شاعر در آغاز این نبردهای نهگانه به شرح کوتاهی از رجزخوانی هر پهلوان و گزینش رقیب بسنده میکند. شرح این رجزخوانیها بسیار کوتاه و محکم است، به گونهای که هر گزینه در یک مصراع، یک بیت یا چند بیت گزارش میشود تا اینکه شاعر به نبردهای رستم و کیخسرو میرسد. در واقع نبرد کیخسرو با سپاه دشمن، نبرد بنیادین و مرکزی است که گزارش نبرد رستم و چهارم (= پهلوان تورانی) با ساختار متقارن حلقهای آن را در بر گرفته است.
جنگنامهی رستم و زنون، ص ۵۲-۵۳.
آرخش؛
کلبۀ پژوهش حماسههای ایرانی
@arakhsha96
https://www.instagram.com/arakhsha96
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
سخنان بختیار علی در مورد زبان رسمی و رسم الخط نوشتاری که اکنون در میان رسانه های کردی و شاعران و نویسندگان بدون هیچ قانونی و استانداردی ترویج و پیروی میشود.
[مشکل اینجاست ما زبان و رسم الخط استاندارد نداریم تا کسی قوانین خود را بر دیگری فرض کند و من اجاز نمی دهم کسی رسم الخط و فرم نوشتن خودش را بر من تحمیل کند، و این را درست میدانم،
تا وقتی که رسم الخط مشترکی نداشته باشیم و این از راه هم فکری و دیالوگ به نتیجه میرسد نه اینکه کسی یا کسانی رسم الخط خود را بدون قاعده و خرد جمعی و یا بدون هیچ پایه و اساسی و بدون داشته های تاریخی و تحقیق علمی و تائید جمعی بر دیگران تحمیل کند ] بختیار علی
[مشکل اینجاست ما زبان و رسم الخط استاندارد نداریم تا کسی قوانین خود را بر دیگری فرض کند و من اجاز نمی دهم کسی رسم الخط و فرم نوشتن خودش را بر من تحمیل کند، و این را درست میدانم،
تا وقتی که رسم الخط مشترکی نداشته باشیم و این از راه هم فکری و دیالوگ به نتیجه میرسد نه اینکه کسی یا کسانی رسم الخط خود را بدون قاعده و خرد جمعی و یا بدون هیچ پایه و اساسی و بدون داشته های تاریخی و تحقیق علمی و تائید جمعی بر دیگران تحمیل کند ] بختیار علی
چند نکته زبانشناسی
بسامد č/j در گورانی، ž در پهلوی و z در فارسی در برخی واژگان قابل تأمل است، «ز/ از»، «پزیدن/ پختن»، «زار»، «تازه»، در مقابل «چه/ جه»، «پَچای»، «چار/ جار»، «تاچه» در گورانی و طبری و «ژ»، «ژار» در پهلوی، مصدر مضارع pačāy (پَزیدن و معادل pačitan در ایرانی میانه) که ماضی آن باید pačtay (پُختن) بوده باشد، امروزه در گورانی مهجور است، اما در گذشته کاربرد گسترده داشته، در نامهایی مانند نانپچ nān-pač هنوز موجود است که البته نانپچ هم از دیرباز مهجور شده، جایش را به وامواژۀفارسی «نانوا» دادهاست. صرف این فعل بدینگونهاست:
pačām (pačtem)/ pačāt (pačtet)/ pačāš (pačteš)/ pačāmān (pačtmān)/ pačātān (pačtǝtān)/ pačāšān (pačtšān) ماضی ساده
mapačun/ mapači/ mapačō/ mapačem (mapačmē)/ mapačdē/ mapačān(ē) مضارع اخباری
pačā-bēm/ … ماضی بعید
pačānem/ … ماضی نقلی
mapačām (pačēnē)/ mapačāt (pačēši/ pačēni)/ mapačāš (pačē)/ mapačāmān (pačēmē)/ mapačātān (pačēdē)/ mapačāšān (pačēnē) ماضی استمراری
محتمل است شکل منظوم ماضی استمراری در ادبیات متأثر از گرامر پهلوی یا پارسی باشد. مانند مَکَردِم/ میکردم
«زار/ جار» در ترکیباتی چون “علفزار” در فارسی با “علفجَر/ علفجار” در گورانی، «چار/ زار» در ترکیباتی مانند “چاره/ بیچاره” با “زار” و “ژار/ هژار”، “تازه” با “تاچه” در طبری قدیم قابل قیاس اند و بنظر میرسد، “تازه” وامواژهای فارسی در گورانی باشد.
همچنین واژۀ “کناچه” [kanēčāk در زبانهای میانه] گورانی با “کنیز” [kanič در زبانهای میانه] فارسی، “واچ” گورانی با “واژه” فارسی/ پهلوی و “وِیژه” کُردی [“واز” در ترکیب “بانگهواز” کُردی ممکن است با واچ همریشه باشد]، “پرچین” گورانی با “پرژین” کُردی “جاجکه” گورانی با “ژاژک/ zāz” فارسی/ پهلوی، “چُوَر” گورانی با “ژور” کُردی، “چِیر” گورانی با “زیر” فارسی و “ژِیر” کردی، “چَن” [از ریشۀ sučan] با “سوزن”، “وِیچنای/ وِیچتهی” با “بیزیدن/ بیختن” فارسی “سوچنای/ سوچتهی” گورانی با “سوزاندن/ سوختن” فارسی، “پَردوچ/ پردَچیای/ پردچتهی” با “پردازش/ پرداختن”، “موچیاری” [آموچیاری] با “آموژگاری” کُردی و “آموزگاری/ آموختن”، “رو/ روچ ŗōč” با “روز”، “ساچای/ ساچتهی” با “سازیدن/ ساختن”، «xončyāy/ xončnāy با گنجیدن/ گنجاندن» قابل قیاس اند.
وجود واژگانی چون “ژنگ/ زنگ”، “ژار، ژَحر/ زهر”، “هژار/ زار”، “ژوژو/ جوجو، جوجه، zuzak”، “درِیژ/ دراز” “تِیژ/ تیز”، مَژگ، مژگه/ مغز mazg در گورانی ممکن است، ناشی از تأثیر آواشناختی پهلوی باشد. واژگانی چون پارِیز/ پرهیز، پزشک، پوزه، پیروز، بازی، گذر/ گزارش، آمیز، آواز، ابزار، افروز، فراز/ افراز، اندازه، اندوز/ اندوختن، باز (پیشوند)، بازار، بازرگان، مزه، بِزه/ بُز، پرواز، پشیز، پیاز، دوشیزه، ریز/ ریختن، سزا، سوز، کارزار، موزه (کفش)، نماز، واژ (واژگون)، تاز/ تاختن، پژمرده وامواژۀ جنوبغربی/ فارسیاند، زیرا در زبانهای ایرانی میانه، شکل شمالغربی آنها مانند parhēč، bičašk، pōčak، pērōč، vāčik، vičār، āmēč، ēvāč، afčār، afrōč، afrāč، andāčak، andōč، apāč، vāčār، vačārak، mičak، buč، parvāč، pašēč، payāč، dōšičak، rēč، sačāk، sōč، kārēčār، mōčak، namāč، pāč، tāč، pačišn که گورانی باید شبیه آن بوده باشد، وجود داشته است.
واژه waz (گردو) همریشه با gōz در جنوبغربی، در شمالغربی guč بودهاست. مژه/ برژانگ در زبانهای میانی muzak/ mežuk، mēč/ mičak/ mečuk آمدهاست.
واژه “هاز” در گورانی در السنۀ میانی hāč است و ممکن است تحت تأثیر السنآجنوب غربی متحول شده باشد.
واژۀ baḍ (بد) در گورانی با bač همریشه است و آنهم ممکن است تحولی جنوبغربی یافته باشد. واژۀ بیژن در متون پهلوی و پارسی که بهمان شکل در گورانی وارد شده، در السنۀمیانی بشکل vijan (ویجن) هم آمده است.
واژۀ vičōdišn در گورانی wešknāy/ weškenyāy است و ممکن است ابدال č/š رخ داده باشد، در حالیکه در پارسی و پهلوی “پژوهش” شده است. اما در واژۀ wečǝnay (برگزیدن) معادل vičitan (از ریشۀ čitan چیدن/ čenyay در گورانی) در السنۀمیانه همخوان č حفظ شده است.
در گویش زنگنۀگوران «دراچ» معادل “دراز” است. واژۀ«هَژده» در گورانی به نظر میرسد، متأثر از آواشناسی پهلوی باشد، در حالیکه در «هجده» فارسی همخوان «ج» حفظ شدهاست.
فعل “ارزیدن” در گورانی «ئِیژای» است و همخوان «ج» در واژۀفارسی «ارج» باقیمانده، معادل «ئِیژانه/ ارزش» در گورانی است.
بسامد č/j در گورانی، ž در پهلوی و z در فارسی در برخی واژگان قابل تأمل است، «ز/ از»، «پزیدن/ پختن»، «زار»، «تازه»، در مقابل «چه/ جه»، «پَچای»، «چار/ جار»، «تاچه» در گورانی و طبری و «ژ»، «ژار» در پهلوی، مصدر مضارع pačāy (پَزیدن و معادل pačitan در ایرانی میانه) که ماضی آن باید pačtay (پُختن) بوده باشد، امروزه در گورانی مهجور است، اما در گذشته کاربرد گسترده داشته، در نامهایی مانند نانپچ nān-pač هنوز موجود است که البته نانپچ هم از دیرباز مهجور شده، جایش را به وامواژۀفارسی «نانوا» دادهاست. صرف این فعل بدینگونهاست:
pačām (pačtem)/ pačāt (pačtet)/ pačāš (pačteš)/ pačāmān (pačtmān)/ pačātān (pačtǝtān)/ pačāšān (pačtšān) ماضی ساده
mapačun/ mapači/ mapačō/ mapačem (mapačmē)/ mapačdē/ mapačān(ē) مضارع اخباری
pačā-bēm/ … ماضی بعید
pačānem/ … ماضی نقلی
mapačām (pačēnē)/ mapačāt (pačēši/ pačēni)/ mapačāš (pačē)/ mapačāmān (pačēmē)/ mapačātān (pačēdē)/ mapačāšān (pačēnē) ماضی استمراری
محتمل است شکل منظوم ماضی استمراری در ادبیات متأثر از گرامر پهلوی یا پارسی باشد. مانند مَکَردِم/ میکردم
«زار/ جار» در ترکیباتی چون “علفزار” در فارسی با “علفجَر/ علفجار” در گورانی، «چار/ زار» در ترکیباتی مانند “چاره/ بیچاره” با “زار” و “ژار/ هژار”، “تازه” با “تاچه” در طبری قدیم قابل قیاس اند و بنظر میرسد، “تازه” وامواژهای فارسی در گورانی باشد.
همچنین واژۀ “کناچه” [kanēčāk در زبانهای میانه] گورانی با “کنیز” [kanič در زبانهای میانه] فارسی، “واچ” گورانی با “واژه” فارسی/ پهلوی و “وِیژه” کُردی [“واز” در ترکیب “بانگهواز” کُردی ممکن است با واچ همریشه باشد]، “پرچین” گورانی با “پرژین” کُردی “جاجکه” گورانی با “ژاژک/ zāz” فارسی/ پهلوی، “چُوَر” گورانی با “ژور” کُردی، “چِیر” گورانی با “زیر” فارسی و “ژِیر” کردی، “چَن” [از ریشۀ sučan] با “سوزن”، “وِیچنای/ وِیچتهی” با “بیزیدن/ بیختن” فارسی “سوچنای/ سوچتهی” گورانی با “سوزاندن/ سوختن” فارسی، “پَردوچ/ پردَچیای/ پردچتهی” با “پردازش/ پرداختن”، “موچیاری” [آموچیاری] با “آموژگاری” کُردی و “آموزگاری/ آموختن”، “رو/ روچ ŗōč” با “روز”، “ساچای/ ساچتهی” با “سازیدن/ ساختن”، «xončyāy/ xončnāy با گنجیدن/ گنجاندن» قابل قیاس اند.
وجود واژگانی چون “ژنگ/ زنگ”، “ژار، ژَحر/ زهر”، “هژار/ زار”، “ژوژو/ جوجو، جوجه، zuzak”، “درِیژ/ دراز” “تِیژ/ تیز”، مَژگ، مژگه/ مغز mazg در گورانی ممکن است، ناشی از تأثیر آواشناختی پهلوی باشد. واژگانی چون پارِیز/ پرهیز، پزشک، پوزه، پیروز، بازی، گذر/ گزارش، آمیز، آواز، ابزار، افروز، فراز/ افراز، اندازه، اندوز/ اندوختن، باز (پیشوند)، بازار، بازرگان، مزه، بِزه/ بُز، پرواز، پشیز، پیاز، دوشیزه، ریز/ ریختن، سزا، سوز، کارزار، موزه (کفش)، نماز، واژ (واژگون)، تاز/ تاختن، پژمرده وامواژۀ جنوبغربی/ فارسیاند، زیرا در زبانهای ایرانی میانه، شکل شمالغربی آنها مانند parhēč، bičašk، pōčak، pērōč، vāčik، vičār، āmēč، ēvāč، afčār، afrōč، afrāč، andāčak، andōč، apāč، vāčār، vačārak، mičak، buč، parvāč، pašēč، payāč، dōšičak، rēč، sačāk، sōč، kārēčār، mōčak، namāč، pāč، tāč، pačišn که گورانی باید شبیه آن بوده باشد، وجود داشته است.
واژه waz (گردو) همریشه با gōz در جنوبغربی، در شمالغربی guč بودهاست. مژه/ برژانگ در زبانهای میانی muzak/ mežuk، mēč/ mičak/ mečuk آمدهاست.
واژه “هاز” در گورانی در السنۀ میانی hāč است و ممکن است تحت تأثیر السنآجنوب غربی متحول شده باشد.
واژۀ baḍ (بد) در گورانی با bač همریشه است و آنهم ممکن است تحولی جنوبغربی یافته باشد. واژۀ بیژن در متون پهلوی و پارسی که بهمان شکل در گورانی وارد شده، در السنۀمیانی بشکل vijan (ویجن) هم آمده است.
واژۀ vičōdišn در گورانی wešknāy/ weškenyāy است و ممکن است ابدال č/š رخ داده باشد، در حالیکه در پارسی و پهلوی “پژوهش” شده است. اما در واژۀ wečǝnay (برگزیدن) معادل vičitan (از ریشۀ čitan چیدن/ čenyay در گورانی) در السنۀمیانه همخوان č حفظ شده است.
در گویش زنگنۀگوران «دراچ» معادل “دراز” است. واژۀ«هَژده» در گورانی به نظر میرسد، متأثر از آواشناسی پهلوی باشد، در حالیکه در «هجده» فارسی همخوان «ج» حفظ شدهاست.
فعل “ارزیدن” در گورانی «ئِیژای» است و همخوان «ج» در واژۀفارسی «ارج» باقیمانده، معادل «ئِیژانه/ ارزش» در گورانی است.
“ژیوای” معادل مصدر «زیستن» در گورانی است، (ژ/ ز) و با توجه به مدخلهای کهن احتمال دارد که «ژ» در فعل «ژیوای» متاثر از آواشناسی پهلوی باشد، در هندواروپایی اولیه واژه فرضی gwei را بعنوان ریشه این فعل پیشنهاد دادهاند، و همخوان آغازین «گ» بوده و در اینصورت واژه «گیان» بمعنی “جان” با واژه «زیستن/ ژیوای» ریشۀمشترک دارند، در اوستا «jivaēsa» معنی «شما خواهید زیست» دارد، پس همخوان مزبور در اوستا «ج» بودهاست، در هندی کهن jivātuḫ معنی «زندگی/ ژیو» میدهد، با توجه به اینکه در گورانی بسامد «چ/ ج» از «ژ» بیشتر است، احتمال دارد «ژ» در «ژیوای» در گذشته «ج» تلفظ شده باشد، چیزی شبیه حالتی که در مورد فعل «ژاوای/ جویدن» وجود دارد که «جاوای» هم تلفظ میشود،
واژۀ«پاک» وامواژهای فارسی از ریشۀاوستایی pāvaka است که در گورانی وارد شدهاست و محتملاً با مصادر «پاچای/ پاچتهی/ پاتهی» که با پسوند/ پیشوند ara صرف شده، مفهوم «پاک کردن/ هرس کردن درخت/ مجازاً سلاخی کردن کسی» می دهد، همریشه است.
واژۀ«پاک» وامواژهای فارسی از ریشۀاوستایی pāvaka است که در گورانی وارد شدهاست و محتملاً با مصادر «پاچای/ پاچتهی/ پاتهی» که با پسوند/ پیشوند ara صرف شده، مفهوم «پاک کردن/ هرس کردن درخت/ مجازاً سلاخی کردن کسی» می دهد، همریشه است.