gmp_rozblog_com
7 subscribers
14 photos
2 videos
15 files
357 links
وبلاگ معاونت پشتیبانی گراش
شامل مجموعه‌ای از اطلاعات امور اداری، حقوق، بیمه و وام‌ها، بازنشستگی و همچنین اطلاعاتی در فیزیک و ریاضی و رایانه و ... همراه با مطالب خواندنی

وبلاگ: http://gmp.rozblog.com
Download Telegram
معرفی کتاب قلعه حیوانات + فیلم

اگر وقت خواندن کتاب قلعه حیوانات را ندارید یا آن را پیشتر خوانده اید، این چند دقیقه انیمیشن شاهکار شام اقلیت را نیز ببینید.
دنیایی از مفاهیم جامعه شناسی را در بر دارد.
قبل از دیدن فیلم کوتاه توضیحات زیر را به عنوان بازشناسی بخشی از نمادهای استعاری آن، بخوانید.
 
به ادامه مطلب بروید
 
“شام اقلیت”
انیمیشنی است که در سال ۲۰۱۴ توسط فیلم‌ساز یونانی به نام “ناسوس واکالیس” نوشته و کارگردانی شد.
 
این فیلم بدون هیچ حرفِ اضافه‌ای، از ساختار حکومت‌هایی که قابل تغییر نیستند، صحبت می‌کند!
 
فیلم با دریای طوفانی به سراغ بیننده می‌آید و به عمارتی که بر روی پرتگاه بنا شده و امواج در حال شستن شالوده آن است، اشاره می‌کند.
 
داخل این هتل شش خوک حضور دارند که نماد ارکان کشورداری هستند؛ آنها با حرص و ولع فراوان در حال خوردن و بلعیدن همه چیز هتل خود هستند !
 
دور میز، گربه‌های سیاه و سفیدی (جناح های سیاسی مردمی) مشغول گشت و التماس به دورمیزنشینان برای سهمی از سفره هستند ولی خوک ها به آن‌ها محل نمیدهند و هر از گاهی پسماند خود را برای آنان می ریزند!
 
گربه‌ها نماد طبقه ضعیف جامعه هستند!
 
مدیر هتل که نقش گارسن را بازی می‌کند در حقیقت نماد قدرت های پشت پرده نظام‌های سیاسی است، او با کمک ماشین جادویی خود همه منابع موجود در اتاق(کشور!) را تبدیل به چیزی می کند که مطلوب خوک هاست !
 
در زیر میز که با رومیزی بلندی پوشیده شده فساد سیستماتیک به مثال یک افعی زنجیر مانندی همه این افراد را اسیر خود کرده و نشان می دهد که آنان سخت به هم وابسته اند.
 
با کم شدن غذا و سیر نشدن خود خوک ها؛ آنان بالاجبار با موش‌های کوکی، سعی در سرگرم کردن گربه‌ها دارند تا بتوانند به کار خود برسند و از مزاحمت گربه های سیاه یا سفید (دو حزب و جناح معمول در حکومت‌ها) خلاصی یابند.
 
بشقاب‌های خالی باعث می‌شود که همه به لیسیدن ته بشقاب‌ها روی بیاورند اما گربه‌ها که دیگر طاقت گرسنگی را ندارند با هم متحد شده، شورش (انقلاب یا رفرم یا هر اسم دیگری) انجام می‌دهند.
از اتحادشان به ببری قدرتمند تبدیل می‌شوند و همه وزرا یا خوک های چپاول کننده ثروتشان را از بین می‌برند!
 
ببر (جامعه ناتوانی که یک باره قدرت و قوتی یافته) بعد از نابودی یا قتل‌عام دشمنانش دچار سرخوشی و لذت پیروزی بر خوک های قبلی، به خوابی از سر خوشی میرود و این فرصت را به مدیر هتل میدهد که از غفلتش سوء استفاده کند و او را بکشد!
به اجزاء کوچک و ضعیفی بدل کند برای سفره ای دیگر!
 
مدیر هتل یا ارباب پنهان و صحنه گردان اصلی، برای ورود به عرصه جدید، باید ترفندی نوین عرضه کند؛ لذا گربه بچه‌ها را در کلاه شعبده‌بازی قرار می‌دهد و به اتاق بعدی (سیستم و حکومت بعدی) می‌برد!
 
بچه گربه‌ها از کلاه خارج شده و جادوی سیستم در سایه‌ای که روی دیوار دیده می‌شود، دست به کار می گردد؛ ابتدا چند تا از همان بچه گربه های ضعیف، به چند خوک بدل می‌شوند، همان افراد یا چیزی که مورد نیاز سیستم مدیر و برنامه‌ریز است!
 
یکی دیگر از شاهکار های استعاری فیلم، بیرون آمدن کارد و چنگال از داخل صندوق‌های رای است! (هر آنچه برای چپاول و خوردن هستی کشور نیاز است توسط مردم به حکومت داده می‌شود)
 
بر روی دیوار تابلوهایی از صنعت هوایی و ریلی و کشتی‌رانی و استخراج نفت قرار دارد که همه قرار است در جهت حیف و میل خوک‌ها از بین برود.
 
انیمیشن شام اقلیت نشانگر آن است که ساختار سیاسی هر نظام، سرپوشی برای از بین بردن منابع توسط عده قلیلی است!
 
و عوض کردن این ساختار، موضوع اصلی را برطرف نمی‌کند! بلکه رنگ و طرح آن، شبیه دکوراسیون و کاغذ دیواری‌های اتاق هتل عوض می‌شود!
 
مابقی استعارات و ظرائف را ببینید و لذت ببرید.



#متفرقه #نکات_خواندنی #حکایت #فیلم #انیمیشن #کتاب


نویسنده: عبدالمهدی خواجه
http://gmp.rozblog.com/post/1115
حکایت / سفری به جنوب: تمام دارایش یک مرغ بود

هوا بشدت گرم بود کولر خودرو ام و مایعات نوشیدنی سرد گرما را از ما دور نمی‌کرد.
 ساعت 2 بعدازظهر  بود در مسیر ایرانشهر به چابهار از مسیر جاده نیکشهر در حرکت بودیم به درجه هواسنج خودرو ام که نگاه کردم  دیدم 58 درجه گرما هست .
وقتی در مسیر راه به کف جاده و بدنه اتومبیلم نگاه میکردم بخار وحشتناک می‌دیدم بلند میشود آنچنان که گویا کوره ای در زیر زمین در حال جوشیدن است‌یا بهتر بگویم پنجره ای از جهنم در این سرزمین باز شده است.
برای مطالعه کامل به ادامه مطلب بروید
 
علی رستمی  هستم تابستان 96 بود با خانواده چهار نفری ام به سوی بندر چابهار در حرکت بودیم.
هوا بشدت گرم بود کولر خودرو ام و مایعات نوشیدنی سرد گرما را از ما دور نمی‌کرد.
 ساعت 2 بعدازظهر  بود در مسیر ایرانشهر به چابهار از مسیر جاده نیکشهر در حرکت بودیم به درجه هواسنج خودرو ام که نگاه کردم  دیدم 58 درجه گرما هست .
وقتی در مسیر راه به کف جاده و بدنه اتومبیلم نگاه میکردم بخار وحشتناک می‌دیدم بلند میشود آنچنان که گویا کوره ای در زیر زمین در حال جوشیدن است‌یا بهتر بگویم پنجره ای از جهنم در این سرزمین باز شده است.
پسر کوچکم رضا از شدت گرما سرخ شده بود و در چهره  همسرم نگرانی را می‌دیدم اما از اینکه بچه ها نگران نباشند مادرشان خونسردی خود را حفظ کرده بود.
 
در مسیر نیکشهر اطراف روستای پیپ، خودرومان دچار نقص فنی شد در آن بیابان نه آبادی درست حسابی بود و نه تعمیرگاه و لوازم یدکی و ده ها یا بیش از صد کیلومتر از شهر دور بودیم .
 
کنار جاده هوای بسیارگرم در آن بیابان بلاتکلیف کاپوت خودرو ام را بالا زدم و به این طرف آن طرف می‌نگریستم نه نمایندگی خودرو بود و نه تعمیرگاه خودرو!
خودروهای مسیر جاده با سرعت بالا در حرکت بودند بچه هایم داخل ماشین به خودشان باد می‌زدند و نگران بودند.
 
در همین هنگام پیرزن خمیده ای تقریبا 65 تا 70 سال داشت با حدود 50 تا گوسفند از آن طرف جاده به طرف دیگر عبور میکرد.
با دیدن ما به طرفمان آمد و من متوجه حرف هایش نمی‌شدم او فارسی بلد نبود و من بلوچی نمی‌دانستم.
یک بطری یک نیم لیتری آب بر کولش داشت پشت بطری با گونی خاکستری پوشیده بود حدود یک لیوان آب داشت او را به طرف همسرم دراز کرد و بسوی بچه ها اشاره کرد تا به آنها آب بدهد.
همسرم با دیدن آن بطری که خیلی کهنه بود و مطمئن  نبودیم آن آب سالم باشد به من نگاه میکرد و از آن طرف بچه ها تشنه بودند.
 به همسرم گفتم کمی بهشان‌ اب بده تا گلوی بچه ها خیس شود.
پیرزن اشاره میکرد ماشین تان را چه شده؟ گفتم خراب است و نیاز به تعمیر دارد اما او متوجه حرفهایم نمیشد.
به ما اشاره کرد بیایید به خانه ما تا استراحت کنید و آنجا یک نفر است  ماشین شما را درست میکند.
از دور حدود 400 متر دو تا کپر مشاهده می‌شد به ما می‌فهماند آنجا خانه ما هست بیائید ، اما من و همسرم گفتیم ممنون مادر شما بروید ما از خودروهای مسیر راه کمک میگیریم و خودمان را به شهر می‌رسانیم .
 
 پیرزن با گوسفندانش رفت  اما ما هر چه به خودروهای عبوری دست تکان می‌دادیم کسی در آن بیابان و گرمای وحشتناک حاضر نبود بایستد و به ما کمک کند.
 
حدود 10 دقیقه گذشت دیدم یک پسر 14ساله  موتور سوار از طرف کپرهای پیرزن به طرف ما آمد و ایستاد.
سلام کرد و گفت چه شده ؟
گفتم خودرومان دچار نقص فنی شده .
گفت اینجا امکاناتی ندارد و شما اذیت میشوید بهتر است به خانه ما بیایید و کمی استراحت کنید تا من یکی را پیدا کنم خودروتان را درست کرده و به راه خود ادامه دهید.
خانمم قبول نمی‌کرد و به من اشاره میکرد میترسم شاید بلایی سر ما و بچه هایمان بیاورند و از طرفی نام بلوچستان به ذهنمان بد نقش بسته بود.‌اما گویا مجبور بودیم و راه چاره ای دیگر نداشتیم
با ترس و‌دلهره قبول کردیم. 
 
عبدالله گفت موتور سواری یاد داری ؟گفتم بله. گفت با خانم و بچه ها موتور را بردارید به سوی آن کپرها بروید و من پیاده میایم با اجبار راضی مان کرد.
 
من و همسرم با دانیال کوچلو‌ سوار موتور شدیم و مرتضی پسر 12 ساله ام با پسر بچه بلوچ پیاده به طرف کپرها رفتیم.
 
دوتا کپر کهنه‌، تمام زندگی پیرزن بود.
او یک‌ پسر و‌عروس با سه تا نوه داشت.
آنجا نه حمام و‌سرویس بهداشتی بود و نه لوله کشی گاز و نه آب بهداشتی و فضای سبزی و یا امکانات دیگری!
 
چشمه ای آب در نزدیکی آن کپرها  حدود 200 متری بود با گالن از آنجا برای خود آب می آوردند.
 
وارد کپر شدیم برای ما از مشکی که از چرم پوست گوسفند بعنوان یخچال استفاده میکردند آبی سرد و‌گورا آوردند .
 
عبدالله با موتورش به دنبال میکانیک که اطراف آن روستا بود رفت.
خدیجه پیرزن 65 ساله هر 15 دقیقه به ما سر می‌زد و می‌خندید و‌با اشاره به ما دلداری میداد و دستش را به آسمان میبرد و‌میگفت الله کریم است خیر میش
ود .
 
عروس خدیجه زنی 35 ساله بنام کلثوم بود و کنار همسرم نشست  فارسی را با لهجه صحبت میکرد.
از کلثوم پرسیدم اینجا زندگی میکنید ؟
او با نگاه به زمین و یواش بدون اینکه به من نگاه کند خیلی کوتاه جواب هایم رامیداد .
حیا،غیرت، و‌شیرزنی کلثوم از چهره اش نمایان بود . کلثوم چادری مشکی به سر داشت و‌حجابش آنچنان بود که فقط چشمانش دیده میشد.
 
کلثوم به همسرم گفت به کمک مادرشوهرش میرود و‌گفت نگران نباشد خودرو شما درست میشود و سه تا بادزن که با برگ نخل بافته بودند به ما داد تا  خود و بچه ها را باد بزنیم.
 
حدود یک ساعتی در آن کپر بودیم خدیجه یک آفتابه آب و ظرفی که محل شستن دست بود آورد و گفت دست هایتان را بشورید چند دقیقه بعد خدیجه و کلثوم سفره ای حصیری باز کردند ‌ و یک مرغ محلی کباب شده به همراه نان تنوری داغ و کمی پیاز آغشته به لیمو  و آب خوردن برایمان آوردند خیلی شرمنده شدم گفتم چرا زحمت کشیدی ما گشنه نبودیم تازه کیک آبمیوه خوردیم .
خدیجه و کلثوم به ما گفتند شما مهمان ما هستید و مهمان حبیب خداست  بخورید .
با باز کردن سفره و آوردن غذا  خودشان از پیش ما رفتن .
ما کمی نشستیم تا شاید بیایند و‌با هم غذا بخوریم اما از آمدن خدیجه و کلثوم سر سفره خبری نشد
گویا تنها گذاشتن مهمان سر سفره رسمشان بود تا مهمان راحت غذایش را بخورد یا اینکه آنها زن بودند و نشستن با یک مرد غریبه نامحرم سر سفره را خوبیت نمی‌دانستند.
 
خلاصه سیری غذا خوردیم و عبدالله هم از راه رسید و‌یک‌ میکانیک بنام خداداد همراهش بود .
خواستیم با خداداد و عبدالله به طرف ماشین برویم که خدیجه به خداداد سلام و احوالپرسی کرد و‌گفت ناهار خوردی‌ خداداد گفت نخوردم مستقیم از کار آمدم.
خدیجه گفت بشین برایت ناهار می آورم  خداداد گفت عجله دارم ماشین مسافرها را درست کنم بعد ناهار خانه خودمان پیش زنم میروم 
اما خدیجه گفت عیب است وقت ناهار گشنه از خانه ما بروی  و رفت کمی گوشت مرغ و‌نان و آب برای خداداد آورد و‌با هم بلوچی صحبت کردند. که من زیاد متوجه حرفهایشان نشدم.
 
با عبدالله و‌خداداد به طرف ماشین رفتیم و‌‌ خداداد بعد از 40دقیقه توانست خودرو را درست کند و روشن کردم مبلغ 30000 تومان به خداداد دادم و خداداد گفت او را به 6 کیلومتری مغازه کوچک تعمیرگاهش در مسیر اسفالت برسانم .
به عبدالله گفتم برو همسر و بچه هایم را بگو آماده باشند تا بعد از رساندن خداداد بدنبالشان بیایم.
 
در مسیر راه با خداداد صحبت کردیم  به او گفتم مردم اینجا فقیرن امکاناتی ندارند 
او گفت بله ما روستا نشینیم در روستا زندگی سنتی است و امکانات نسبت به شهر ضعیفه و باز هم شکرگذاریم .
 
از خداداد درباره خدیجه و خانواده اش پرسیدم.
 
گفت خدیجه گوسفندان مردم را به چراگاه میبرد و‌ پول ناچیزی در ماه به وی میدهند که زندگی اش را میگذراند و عبدالله نوه اش در حال تحصیل است  و پدر عبدالله محمد اسلام کارگر ساده ای است که در عسلویه کارگری می‌کند و هر 6 ماه یا 1 سال به آنها سر میزند و‌3 ماهی پیششان است .
گفتم یعنی این گوسفندان از خود خدیجه نیستند ؟
گفت نخیر و ادامه داد فقط
به وی در قبال چوپانی ماهانه 250 هزار تومان پرداخت می‌کنند.
 
به فکر فرو رفتم گفتم امروز برایمان مرغ کباب کرده بود.
خندید و گفت ، من آنها را میشناسم اینجا بلوچ ها از هر طایفه ای همدیگر را میشناسند این مرغ ماکیان تخم گذاری  بود  که خدیجه از تخم مرغش  برای صبحانه نوه های محصلش   درست میکرد که امروز مهمانی شما کرد.
با شنیدن این حرف خداداد دنیا بر سرم خراب شد !
گفتم مرغی که تمام سرمایه زندگی یک خانواده بود مهمانی من و فرزندانم شد خندید و گفت بله.
اشک از چشمانم سرازیر شد و‌بغض گلویم را گرفته و نمی‌دانستم خواب میبینم یا بیدارم!
خداداد گفت ما بلوچ ها وقتی الله را داریم و ضمانت رزق و روزی ما را کرده به فردا فکر نمی‌کنیم چون او رزاق و روزی رسان است.
 
میکانیک خداداد را به مغازه اش رساندم وبه منزل خدیجه برگشتم همسرم و بچه‌ها آماده رفتن بودیم
خدیجه گفت خانه خودتان است بمانید .
من به چهره این پیرزن نگاه کردم و اشک از چشمانم سرازیر بود 
مبلغ 200 هزار یواشکی خواستم در دستش بگذارم با تعجب گفت اینها چی هست گفتم ناقابله بردارید.
 
خدیجه پیرزن با لهجه بلوچی به عروسش کلثوم صحبت کردکه کلثوم روبه من کرد و گفت مادر شوهرم میگه مهمان ما بودید یک‌ناهار ناقابل خوردید و میخواهید قیمتش را پرداخت کنید تا مردم بدانند و ما رسوا شویم تا همه بگن از مهمانشان در قبال ناهار پول گرفتن.
 
بهشان گفتم زندگی شما یک مرغ بود آن را مهمانی ما کردید .
خندید و‌گفت، مهمان حبیب خداست و‌خدا روزی دهنده است و ضمانت رزق بنده هایش را خودش کرده.
 
خدیجه یک‌بتری کوچک شیر آورد و به همسرم داد و‌گفت آن را بردارید بعداً  در مسیر راه بخورید.
 
ومن هنوزدارم فکرمیکنم ما دراین شهرها وزرق
و برق چقدرتنهاییم وازهم دوریم.... وچقدردرمجاورت خدیجه وکلثوم وعبدالله احساس حقارت میکنم.... خیلی هامان ازجان هموطنانمان مایه میگذاریم وماسک والکل ازهم دریغ میکنیم... فرصتی برای کاسبی بر سفره کرونا !
منبع: پیامکهای رسیده دوستان

#متفرقه #نکات_خواندنی #حکایت #پیامکها #کرونا


نویسنده: عبدالمهدی خواجه
http://gmp.rozblog.com/post/1116
نرم‌افزار محاسبه امتیاز ثبت‌نام در مدارس شاهد 1402-1401

برای ثبت‌نام در مدارس شاهد لازم است فرم امتیازبندی را تکمیل نمایید و در صورت احراز امتیاز لازم در مدرسه شاهد مورد نظر ثبت‌نام کنید.
برای دریافت نرم‌افزار محاسبه امتیازها در قالب اکسل اینجا را کلیک کنید.
دریافت فایل اصلی

#رایانه #نرم_افزار #دانش_آموزان #معلمان #فرهنگیان #مدارس_شاهد


نویسنده: عبدالمهدی خواجه
http://gmp.rozblog.com/post/1117
ترفند / آموزش خالی کردن حافظه cash تلگرام

اگر شما از گوشی اندرویدی با حافظه کم استفاده می‌کنید ممکن است با پیغام "کمبود فضای ذخیره سازی" مواجه شده باشید.
به ادامه مطلب بروید
در این آموزش کوتاه به شما راهی رو نشون میدیم که بتونید حافظه کش تلگرام رو خالی کنید و تا حدی اون مشکل رو برطرف کنید. پس با ما باشید:

http://gmp.rozblog.comhttps://t.me/gmp_rozblog_com

#رایانه #آموزش_رایانه #ترفند #تلگرام #نرم_افزار #امکانات_تلگرام


نویسنده: عبدالمهدی خواجه
http://gmp.rozblog.com/post/1119
هفت سین قرآنی

در قرآن هفت تا سوره است که اولین آیه آنها با (سین) شروع شده.
 از بین 114 تا سوره فقط هفت تا با سین شروع شده.
 1-سوره اسرا
 2-سوره نور 
3-سوره حدید 
 4-سوره حشر 
 5-سوره صف 
 6-سوره معارج 
 7-سوره اعلی
 با خواندن این سوره ها هم می توان خانه دل را تکاند و اونو رو مزین به این هفت سین قرآنی کرد
@Special_Mtn


#متفرقه #نکات_خواندنی #قرآن #پیامکها


نویسنده: عبدالمهدی خواجه
http://gmp.rozblog.com/post/1120
ترفند / خواندن تمام پیامهای خوانده نشده تلگرام با یک کلیک

تعداد پیامهای خوانده نشده در گروهها و کانالها زیاد شده و فرصت نمی‌کنی بخونی؟
از اینکه پیامهات زیادند، ناراحت و عصبانی میشی؟
راه ساده‌ای داره ...
به ادامه مطلب بروید

http://gmp.rozblog.com
https://t.me/gmp_rozblog_com

#رایانه #آموزش_رایانه #ترفند #تلگرام #نرم_افزار #امکانات_تلگرام


نویسنده: عبدالمهدی خواجه
http://gmp.rozblog.com/post/1121
6 نکته مهم برای آبیاری صحیح گیاهان

6 نکته مهم برای آبیاری صحیح گیاهان
◻️▫️◻️
💧آبیاری گیاهان یکی از فعالیت‌های روزمره‌ای است که افراد گیاه دوست درگیر آن بوده و بسیاری از مواقع هم از آن لذت می‌برند.
 وقتی صحبت از آبیاری می شود هیچ قانون سخت و محکمی وجود ندارد. این یک تصمیم گیری است که به نوع گیاه، خاک، آب و هوا، زمان سال و بسیاری از متغیرهای دیگر بستگی دارد.
 ☑️با نحوه صحیح آبیاری گیاهان آشنا شوید و سلامت بیشتری را برای گیاهان خانگی خود تامین کنید.
به ادامه مطلب بروید
روی منطقه ریشه تمرکز کنید
💦به یاد داشته باشید که این ریشه ها هستند که به آب نیاز دارند نه برگ ها. مرطوب کردن شاخ و برگ گیاهان تنها باعث هدر رفتن آب می شود و حتی ممکن است موجب گسترش بیماری گیاهان شود. همچنین اگر آبیاری خیلی سریع انجام شود یا آب زیادی را در یک زمان به کار ببرید ممکن است آب از منطقه ریشه ها خارج شود و ریشه ها خشک بمانند. آبیاری آهسته معمولا موثرتر است.
 
تنها زمانی که نیاز است آبیاری کنید
💠تایمرهای اتوماتیک برای آبیاری بسیار مفید هستند. فقط باید به شرایط آب و هوایی دقت داشته باشید و زمان هایی که بارندگی فراوان است میزان آن را کاهش دهید. آبیاری بیش از حد می تواند به همان اندازه به گیاهان آسیب برساند.
 
آبیاری عمیق و کامل
🫧ریشه چمن ها معمولا در عمق 15 سانتی متری خاک متمرکز می شوند و این عدد برای درختچه ها، درختان و بوته ها بالای 30 سانتی متر می باشد. در خاک سنگین ممکن است ساعت ها طول بکشد تا آب به عمق 15 تا 30 سانتی متری برسد. برای بررسی پیشرفت از انگشت خود یا بیل استفاده کنید.
 
بهترین زمان برای آبیاری صبح است
🔸آب وقتی خنک باشد دیرتر تبخیر می شود. گیاهانتان را صبح زود آبیاری کنید تا هم کمتر تبخیر شود و هم مقاومت لازم در برابر گرمای روز را به دست آورند. از یک سر پخش کننده که قابلیت قطع و وصل داشته باشد استفاده کنید تا هنگام جابجایی بین گلدان ها یا باغچه ها آب هدر نرود. همچنین آبیاری صبح زود به برگ گیاهان شانس خشک شدن می دهد، که در نتیجه آن خطر ابتلا به بیماری های قارچی که در شرایط مرطوب پیش می آید، کاهش می یابد.
 
از مالچ یا خاکپوش استفاده کنید
🔹یک لایه 2 تا 3 اینچی از مالش ارگانیک مثل کاه، خاک اره، برگ یا پوست گیاهان، گیاهان علفی خرد شده، لاش برگ روی باغچه خود قرار دهید. مردم اغلب به مالچ به عنوان یک هزینه و کار اضافی نگاه می کنند. اما مالچ یک گزینه درجه یک برای حفظ رطوبت خاک، جلوگیری از تبخیر و بهبود محیط برای رشد ریشه است. مالچ همچنین علف های هرزی که برای به دست آوردن رطوبت با گل و گیاه شما رقابت می کنند را پایین نگه می دارد. مالچ همچنین خاک را تجزیه می کند و آن را بهبود می بخشد و باعث می شود آب بیشتری جذب کند.
 
از ابزار مناسب استفاده کنید
🌀برای آبیاری گیاهان تان سعی کنید به جای آب پاش از شیلنگ جذب کننده و یا آبیاری قطره ای استفاده کنید. شیلنگ های جذب کننده در تمام طول خود سوراخ های ریزی دارند که سرعت تراوش را کم می کند. آبیاری قطره ای و لوله های جذب کننده بسیار کارآمدتر از آبیاری از بالا هستند زیرا مستقیما به سیستم ریشه ای گیاه تحویل داده می شوند و مرحله تبخیر در مسیر رسیدن آب به زمین حذف می شود.
🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰
منبع: روابط عمومی امور آبفا گراش

#متفرقه #نکات_خواندنی #باعبانی #آبیاری #پیامکها


نویسنده: عبدالمهدی خواجه
http://gmp.rozblog.com/post/1122
مدیریت آموزش و پرورش گراش را دنبال کنید

با شروع تغییراتی در مدیریت جدید آموزش و پرورش شهرستان گراش که از تیرماه 1401 انجام شده است، فعالیت روابط عمومی مدیریت نیز در فضاهای مجازی رونق ویژه‌ای به خود گرفته است.
از روز شنبه 25 تیرماه 1401 کارشناسی روابط عمومی اقدام به راه‌اندازی کانالهای مختلف اطلاع رسانی در فضای وب، واتساپ، تلگرام و اینستاگرام نموده است تا مخاطبین و دانش‌آموزان و اولیای گرامی بهتر بتوانند از آخرین رویدادهای آموزش و پرورش اطلاع یابند.
به ادامه مطلب بروید
⬇️آموزش و پرورش گراش را دنبال کنید:
▫️سایت: https://gerash-fars.medu.ir/fa
 
 
▫️تلگرام: https://t.me/gerashmedu
 
 
▫️واتساپ: b2n.ir/h85220
 
 
▫️اینستاگرام: https://instagram.com/gerash_fars.medu.ir

#متفرقه #اطلاعیه #معلمان #دانش‌آموزان #فرهنگیان #روابط_عمومی


نویسنده: عبدالمهدی خواجه
http://gmp.rozblog.com/post/1123
در یک چشم به هم زدن چه اتفاقاتی در جهان رخ می‌دهد؟

وقتی به آسمان شب نگاه میکنیم، جهان خیلی ساکت و بی‌تحرک به نظر می‌رسد اما این دیدگاه نادرست است. در واقعیت، اتفاقات بسیار دیوانه‌واری در یک چشم برهم‌زدن در سراسر گیتی رخ می‌دهد.
این ویدیوی کوتاه بخش کوچکی از این رخدادها را که در کیهان وحشتناک بزرگمان به وقوع می‌پیوندند، نشان می‌دهد.
به ادامه مطلب بروید

منبع: پیامکهای ارسالی دوستان

#فیزیک #نجوم #اخترشناسی #گرانش #کیهانشناسی #پیامکها


نویسنده: عبدالمهدی خواجه
http://gmp.rozblog.com/post/1124
نسبیت به زبان ساده

این ویدئو کتاب مصور نسبیت را در چند دقیقه بررسی می‌کند و نکاتی از اثر زمان و مکان و جرم بر هم را مرور می‌کند.

لینک ویدئو:
https://www.namasha.com/v/4TO7lVIs


#فیزیک #آموزش_فیزیک #گرانش #کیهانشناسی #نسبیت #کتاب


نویسنده: عبدالمهدی خواجه
http://gmp.rozblog.com/post/1125
زمان نسبیتی به زبان ساده


منبع: سایت بیگ بنگ


#فیزیک #آموزش_فیزیک #گرانش #کیهانشناسی #نسبیت


نویسنده: عبدالمهدی خواجه
http://gmp.rozblog.com/post/1126
محرم / مردی كه اسم خوبی داشت


💠 مردی كه اسم خوبی داشت
 
سر اسب را كه كج كرده بود و بی‌صدا از فاصله دو سپاه گذشته بود، فكر كرده بود كه خيلی خوب اگر پيش برود می‌بخشندنش و می‌گذارند با بقيه هفتاد و دو نفر بجنگد.
وقتی گفتند: "خوش آمدی! پياده شو، بيا نزدیک!"
نتوانست. ياد اين افتاد كه آب را خودش سه روز پيش، رويشان بسته. گفت: "سواره می‌مانم تا كشته شوم".
می‌خواست چشم تو چشم نشوند.
اصلا حساب اين را نكرده بود كه بيايند سرش را بگيرند روی زانو، خون‌های روی پيشانی‌اش را پاک كنند. باز دلشان راضی نشود. دستمال خودشان را ببندند دور سرش. در خواب هم نمی‌ديد بهش بگويند: 
 
"آزاد مرد، مادرت چه اسم خوبی رويت گذاشته است".
 
------------------------------------------
✍🏼 #فاطمه_شهیدی
داستان درباره *حر ابن يزيد رياحی* است.
 
#شب_چهارم
🏴 #دهه_اول_محرم


#متفرقه #نکات_خواندنی #حکایت #محرم #حر_بن_یزید_ریاحی #فاطمه_شهیدی


نویسنده: عبدالمهدی خواجه
http://gmp.rozblog.com/post/1127
فال حافظ در روز عاشورا / خاطره‌ای از استاد عبدالحسین زرکوب


روز عاشورا بود و قرار بود در مراسمی به همین مناسبت در حضور جمعیتی که هم افراد عادی در آن حضور داشتند و هم افراد تحصیل‌کرده و به‌اصطلاح روشنفکر، سخنرانی کنم.
 
 
آرام وارد مسجد شده و در گوشه‌ای نشستم. نمی‌خواستم فعلاً کسی متوجه حضورم شود. در خلوت خودم،‌ دنبال موضوعی برای شروع سخنرانی می‌گشتم، موضوعی که بتواند مردم عزادار را در این روز خاص جذب کند. اما هرچه بیشتر فکر می‌کردم کمتر به نتیجه می‌رسیدم.
 
در همین لحظه،‌ پیرمردی که کنار دستم نشسته‌بود با پرسشی رشته افکارم را پاره کرد: 
«ببخشید،‌ شما استاد زرین‌کوب هستید؟»
گفتم: «استاد که چه عرض کنم، ولی زرین‌کوب هستم». 
خیلی خوشحال شد و از این گفت که چقدر دوست داشته بنده را از نزدیک ببیند. در میان صحبت‌هایش با خودم می‌گفتم: «این بنده خدا چرا باید آرزوی دیدن مرا داشته باشد؟»
 
پیرمرد روستایی با آن چهره آفتاب‌سوخته، متین، سنگین و باوقارش می‌گفت مکتب رفته و... حالا هم در اوقات بیکاری یا قرآن می‌خواند یا غزل حافظ. چند بیت جسته‌وگریخته هم از غزلیات خواجه خواند؛ چه زیبا هم غزل حافظ را می‌خواند.
 
پرسیدم: «حالا چرا مشتاق دیدن بنده بودید؟» 
گفت: «سؤالی داشتم.» 
گفتم: «بفرمایید». 
پرسید: «شما به فال حافظ اعتقاد دارید؟»
گفتم: «خب بله، صد درصد».
گفت: «ولی من اعتقاد ندارم.»
پرسیدم: «من چه کاری می‌توانم انجام بدهم؟ از من چه خدمتی برمی‌آید؟» 
گفت: «خیلی دوست دارم معتقد شوم. یک زحمتی برای من می‌کشید؟ یک فال برایم می‌گیرید؟»
گفتم: «ولی من الان دیوان حافظ ندارم».
بلافاصله یک دیوان جیبی از جیبش درآورد و به طرفم گرفت و گفت: «بفرما».
 
مات و مبهوت نگاهش کردم. دیوان حافظ را از دستش گرفتم و گفتم: «نیت کنید». 
فاتحه‌ای زیر لب خواند و گفت: «برای خودم نمی‌خواهم. می‌خواهم ببینم حافظ درباره امروز (روز عاشورا) چه می‌گوید؟»
شوکه شدم و مردد در گرفتن فال. حافظ و عاشورا؟ اگر جواب نداد، چه؟ عشق و علاقه این مرد به حافظ چه می‌شود؟ با اینکه بارها و بارها غزلیات خواجه را کلمه‌به‌کلمه خوانده و در معنا و مفهوم آن‌ها اندیشیده بودم غزلی به ذهنم نرسید که به‌طور ویژه به این موضوع پرداخته‌باشد. اما چشمانم را بستم، فاتحه‌ای قرائت کردم و حافظ را به شاخه نباتش قسم دادم و صفحه‌ای را باز کردم و این شعر آمد:
 
زان یار دلنوازم شکری است با شکایت
گر نکته‌دان عشقی خوش بشنو این حکایت
...
رندان تشنه‌لب را آبی نمی‌دهد کس
گویی ولی‌شناسان رفتند از این ولایت
 
در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کانجا
سرها بریده بینی بی‌جرم و بی‌جنایت
...
از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود
زنهار از این بیابان وین راه بی‌نهایت
...
عشقت رسد به فریاد ار خود به سان حافظ
قرآن ز بر بخوانی در چارده روایت
 
خدایا! این غزل اگر موضوعش امام حسین (ع) و وقایع روز عاشورا و شب یازدهم نباشد، پس چه می‌تواند باشد؟... این غزل، باید به‌طور ویژه برای همین مناسبت سروده شده‌باشد. بیت اولش را که خواندم، پیرمرد از بیت دوم شروع به زمزمه‌کردن با من کرد. شعر را از حفظ می‌خواند و گریه می‌کرد، طوری که چهار ستون بدنش می‌لرزید؛ انگار داشتم برایش روضه می‌خواندم. گفت: «معتقد شدم استاد. معتقد بودم، ایمان پیدا کردم.» و گریه امانش نداد...
 
حالا دیگر می‌دانستم سخنرانی‌ام را چگونه شروع کنم. آن روز من، روضه‌خوان امام شهید شدم و کسانی پای روضه من گریه کردند که به‌قول خودشان پای هیچ روضه‌ای گریه نکرده‌ بودند.

#متفرقه #نکات_خواندنی #حکایت #عاشورا #خاطره #سخنرانی #فال_حافظ #عبدالحسین_زرکوب


نویسنده: عبدالمهدی خواجه
http://gmp.rozblog.com/post/1128
بیندیشیم / می‌توانید به رخدادهای یک‌ روز عادی از زندگی فکر کنید ، در آن تلخ و شیرین بسیار وجود دارد ...

در قهوه‌خانه ساده بالای کوه، سفارش املت دادیم. 
کنار دست فروشنده نوشته بود
 ما را در اینستاگرام ملاقات کنید. فکر کردم در کجای دنیا می‌شود اینچنین املت خوشمزه‌ای پیدا کرد
که فروشنده‌اش هم تا این حد به روز باشد؟ چون من تا حدی دنیا دیده هستم ، به تجربه می‌گویم هیچ‌جا …
 
هنگام برگشتن خانمی با ظاهری زیبا و مرتب در حال فروختن گل بود. آنقدر ظاهر باکلاسی داشت که برای خرید گل پنجره را باز کردیم. شخصیت با وقاری داشت. وقتی گفتیم به شما نمی‌آید گل بفروشید،
 با کلامی تکان‌دهنده گفت بی‌کس هستم ، اما  ناکس   نیستم. زندگی را باید با شرافت   گذراند. کجای دنیا می‌توان این سطح از فلسفه و حکمت را ، در کلام یک گل‌فروش یافت؟
 
به خانه که رسیدیم همسرم یادش افتاد چیزهایی را نخریده است. به سوپری نزدیک خانه رفتم و خرید کردم. دست کردم دیدم کیف پولم همراهم نیست.
 گفتم ببخشید پول نیاوردم ، می‌روم بیاورم و در حالیکه مبلغ کالایی که خریده بودم کم نبود ، مغازه‌دار با اصرار گفت نه آقا قابل شما را ندارد ببرید و با کلامی جدی و قاطع کالا را به من داد.
تشکر کردم و در راه خانه فکر کردم کجای دنیا چنین اعتمادی به یک غریبه وجود دارد ؟ تازه پول را هم که آوردم فروشنده با تعجب گفت چه عجله‌ای بود؟
شب در حالیکه با لپ‌تاپ کار می‌کردم ، یکباره صدای آکاردئون یکی از ترانه‌های خاطره‌انگیز را سر داد. در کوچه نوازنده‌ای با زیباترین حالت و مهارتی خاص می‌نواخت. به دنبال صدا رفتم و پنجره را باز کردم . یکی آمد و به او نزدیک شد و گفت از طبقه هشتم آمدم پایین فقط به‌خاطر این ملودی قشنگی که می‌زنی . با رضایت پولی به او داد و رفت . حساب کردم دیدم پولی که در این کوچه گرفت را اگر در ده کوچه گرفته باشد، درآمد ماهانه خوبی دارد . در کجای دنیا کسی می‌تواند در کوچه‌ای سرودی را سر دهد؟ من جایی ندیده‌ام .
 
می‌توان همه رخدادهای بالا را منفی دید . 
چرا باید خانمی باوقار گل بفروشد ؟
چرا فردی که به کامپیوتر وارد است باید بالای کوه املت درست کند ؟
چرا باید نوازنده‌ای ماهر در کوچه بنوازد؟ 
و از این دست نگاه‌های منفی که خیلی‌ها دارند .
اما هیچ راه حلی هم ندارند که مثلا این مرد اگر در کوچه ننوازد ، چه مشکلی حل خواهد شد؟
و آیا نگاه‌های منفی ما کمکی به حل مشکلات دنیا می‌کند ؟
من هر چه را دیدم مثبت می‌دیدم ...
 
بعضی از ما چیزهایی را برای خودمان ذهنی کرده‌ایم در حالیکه در عمل وجود ندارند و آنچه را نیز که وجود دارد، چشم ما نمی‌بیند و ذهن ما درک نمی‌کند ... 
مثلا آدمها را به دو گروه باکلاس و بی‌کلاس تقسیم کرده‌ایم ! 
ماکسیما ، لكسوس و بنز با کلاس و پیکان و پراید بی‌کلاسند !
 
حالا در جاده گیر کنید ، به هردلیل ، چه تمام شدن بنزین ، چه خرابی ماشین …
امتحان کنید حتی یک ماکسیما و لكسوس و بنز به‌خاطر کمک به شما توقف نمی‌کند و اگر کسی به کمکتان بیاید یا پیکان دارد یا پراید یا وانت … 
کدام باکلاس‌ترند؟
 
می‌توانید به رخدادهای یک‌ روز عادی از زندگی فکر کنید ، در آن تلخ و شیرین بسیار وجود دارد ...
ازهمه  جایِ این دشت و  کوهسارِ مردمی ، چشمه سارِ شیرین وزلال میجوشد.
افسوس که این مردم بامرام  گرفتار نامردمی  های روزگار شده اند


#متفرقه #نکات_خواندنی #بیندیشیم


نویسنده: عبدالمهدی خواجه
http://gmp.rozblog.com/post/1129
چله شکرگزاری / مجموعه‌ای ارزشمند از کانون قرآن و عترت دانشگاه شیراز / 1

🙏🏻 صوت روز اول شکرگزاری🙏🏻🌺🌺
 
 اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ 
 
چرا شکر؟ شکر رو انتخاب کردیم چون احساس کردیم تو موقعیت اقتصادی الان که به یک باره فشارها زیاد شده، تنها چیزی رو که بهش فکر نمی‌کنیم شکر است 🌷
 
تنها دغدغه ای که هیچ کدوم ازما نداریم  شکرگزاریه وچون خیلی از ماها در مورد شکرگزاری انچه که باید بدونیم نمیدونیم داریم ازش دور میشیم🌷
 
تو این چله جایگاه شکر در قرآن و روایات و تاثیرش، تو زندگیه عادمون اشاره کنیم و بعد متوجه میشیم چه چیزی رو تو زندگیمون کم رنگ کرده بودیم و حسرت میخوریم🌷
 
 از امروز هرکسی که تو این چله است باید هر مفهمومی که توی این چله یاد میگیره به صورت زنجیره وار انتقال بده 🌷
 
 
 کسی که داخل این چله هست باید دوتا کار انجام بده
 
 ۱. آنچه که یاد میگیریم حتی اگر کوچک منتقل کنيم
 
 ۲. توی این چله هرروز صبح یا شب یا هر دو فقط داخل رختخواب باشیم باید این کار رو انجام بدیم باید از یکی از نعمتهایی که داشتیم ولی از خدا بخاطرش سپاسگزاری نکردیم، سپاسگزاری کنیم
 
 
الان خیلی از کشورهای اروپایی مثل کانادا و امریکا روزی به نام شکرگزاری دارن🌷 درخصوص شکر آیات کم نداریم ولی پررنگ ترین اون این آیه ست ...
 
 
 وَإِذْ تَأَذَّنَ رَبُّكُمْ لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ وَلَئِنْ كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِي لَشَدِيدٌ. 
 
 و (نیز یاد کنید) هنگامی را که پروردگارتان اعلام کرد که اگر سپاس گزاری کنید، قطعاً (نعمتِ) خود را بر شما می افزایم، و اگر ناسپاسی کنید، بی تردید عذابم سخت است.🌷
 
 
آیه میگه شکر کنید زیادش میکنم و اگر کفران نعمت کنید عذاب من شدیده ها.
 
خدا از ما برای زیاد کردن نعمتش فقط شکر خواسته، خدا بی نیاز مطلق است، نه به نماز ما نه به روزه ی ما نه حجاب و نه.....نیاز نداره خدا میگه اگر میگم نماز خوبه چون خودم ساختمت خودم طراحیت کردم میدونم برات خوبه چون میشناسمت 🌷
 
اگر خدا باشکرگزاری نعمت رو بیشتر میکنه برات، میگه میبینم بزرگ شدی ظرفیت فهم و درکت رفته بالا منم بخاطرش بهت جایزه میدم ما عادت کردیم با مقیاسهای خودمون همه چیرو بسنجیم🌷
 
انشالله تو این چله  تلاش میکنم برای رشد🌷
کانون قرآن و عترت دانشگاه شیراز
 

 



روز بعد
روز قبل







 منبع: کانال واتساپ چله شکرگزاری
 
کانون قرآن و عترت دانشگاه شیراز 
 
 
مطالب دیگری که در مورد «چله شکرگزاری» در این سایت درج شده را ببینید


#متفرقه #نکات_خواندنی #شکرگزاری #چله_شکرگزاری #پیامکها


نویسنده: عبدالمهدی خواجه
http://gmp.rozblog.com/post/1130
چله شکرگزاری / مجموعه‌ای ارزشمند از کانون قرآن و عترت دانشگاه شیراز / 2

🙏🏻 صوت روز دوم شکرگزاری🙏🏻🌺🌺
 
 اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ 
تا حالا به این فکر کردید که مابرای شکرگذاری دور هم جمع شدیم هم جای شکر داره؟خداداره مارو متوجه شکرگزاری میکنه چیزی که داریم براش کم مایه میذاریم خدایا شکرت که موتور شکرگذاری مارو روشن کردی🌷
در صوت قبل گفتیم یه آیه داریم تو قران با این مضمون که وَ إِذْ تَأَذَّنَ رَبُّكُمْ لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ وَ لَئِنْ كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابِي لَشَدِيدٌ «۷» در ابتدای این آیه خدا میفرماید *واذتاذن ربکم  یعنی خداوند داره اعلان همگانی میکنه نمیگه سفید سیاه شرق غرب ایرانی ،آفریقایی....میگه آی مردم شکر کنید ،من نعمتهاتون رو زیاد میکنم 🌷
کفرتم  اگر کفران نعمت کنیدعذاب شدیده،خدا داره میگه فکر نکن داری کفران نعمت میکنی شکر نمیکنی تمام نه لعذابی لشدید بحث، بحث مهمیه 🌷
چرا آسون گرفتی چرا میگی یه الحمدالله  میگیم بسه ، *شکر یکی از سنتهای الهی است خدا باشکر میخواد مارو تربیت کنه،خیلی جالبه خدا خودش رو در قرآن با صفت شکور نام برده،چقدر ما روی این مساله شکر تمرکز داریم،هیچی،چقدر تو زندگیامون تمرکز داریم هیچی🌷
 
در این آیه ما دوحالت داریم یا شاکریم یا کفران نعمت حالت سومی وجود نداره ،خدا فرموده این دنیا فتنه است اموال فتنه است  یعنی باعث *امتحانه*آیا مؤمن زندگیش با سختیه ؟ بله ولی گفتیم شاید آسایش نداشته باشه ولی آرامش داره 
مومن شکر تو زندگیش پررنگه  تو بدترین شرایط هم میگه خدایا همه ی درها رو به روم نبستی .🌷
 بعضی وقتها فرد از طریق همسر ،اولاد،خانواده،اجاره نشینی .... ولی دلیل نمیشه که شکرگذاری نکنیم،برای نعمتهای دیگه شکر گذاری کن ،🌷 گرفتاری ،بیمارداری،بچه، شوهر، خونه ....عزیزمن مگه نمیخوای زیاد داشته باشی مگه نمیخوای گرفتاریت کم شه فرمول جادویی آیه *شکر کن 🌷
ما اینقدر شکر گزاری رو پَست میدونیم که روز قیامت که پرده ها برکنار بشه از حسرت دندون میگزیم، خدا ضمانت کرده هرکسی شکر کنه باهر قیافه و ملیتی شکر کنی 🌷
اینقدر این فرمول راحته که خیلی ها شاید بگن همین؟ 🌷
 شکرگذاری که بره بالا قطعاً تهی دستی میاد پایین نعمت میکشه بالا نعمت فقط پول و طلا نیست ،هرآنچه که نعمت هست 
🌷🌷🌷التماس دعا🌷🌷🌷
کانون قرآن و عترت دانشگاه شیراز
 

 



روز بعد
روز قبل







 منبع: کانال واتساپ چله شکرگزاری
 
کانون قرآن و عترت دانشگاه شیراز 
 
 
مطالب دیگری که در مورد «چله شکرگزاری» در این سایت درج شده را ببینید


#متفرقه #نکات_خواندنی #شکرگزاری #چله_شکرگزاری #پیامکها


نویسنده: عبدالمهدی خواجه
http://gmp.rozblog.com/post/1131
چله شکرگزاری / مجموعه‌ای ارزشمند از کانون قرآن و عترت دانشگاه شیراز / 3

🙏🏻 صوت روز سوم شکرگزاری🙏🏻🌺🌺
 
 اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ 
 
تصور شما در مورد شکر چیه؟ 💐
شکر چه جایگاهی تو دیدگاه شما داره؟💐

شکر تو دید اکثریت ما یک فضیلته که اگر انجامش بدیم  کارخوبی کردیم، آفرین اگر هم شکر نکنیم، نکردیم مستحبه، یه چیز غیر ضروریه تو رابطه ی بین منو خدا حالا بود، بود نبود هم مهم نیست 💐


 امام صادق (ع)میفرماید: بافضیلت ترین عبادات شکره 
چه جالب امام صادق میفرمایند: شکر عبادته، اونم چه عبادتی !!! ماه، بافضیلت ترینشه💐


ماتاحالا فکر میکردیم شکر فقط یه شکره فکر نمیکردیم مثل نماز وروزه عبادته، این به خاطر اینه که ما شکر رو دست کم میگیریم این دست کم گرفتن ما باعث شده هرروز کمرنگ تر و کمرنگ تر بشه💐


باور ما در مورد شکر مشکل داره  یه آدم مومن همیشه سرش شلوغه، وقتم کم میاره، چون هم باید برای دنیاش کار کنه هم برای آخرتش، اما ادمهایی که ایمان قلبی به غیب ندارن خب وقتشون آزادتره 💐


ما تا ده دقیقه وقت پیدا میکنیم میریم دعا میخونیم، نماز میخونیم، ولی هیچکس از ماها نمیگیم برم ده دقیقه با خدا صحبت کنم و بخاطر این یک دونه بگم شکر، ممنون که هستی، الحمدالله... خدایا من دیدم این نعمتها رو، اما شکر کیلو چنده میدونی چرا؟؟
 

 چون باور ما مشکل داره، ما خدارو قبول داریم قرآن میخونیم نماز میخونیم حجاب رعایت میکنیم ولی یکم خدارو دست کم میگیریم 

ما فکر میکنیم دارایی خدا محدوده، خدا حساب کتاب میکنه، نه عزیز من خدا میگه راه داره، بالا بری پایین بیای، باید از راهش وارد بشی 💐

 خداوند یک سری قوانین وسنت هارو مقرر کرده از طریق همون سنت ها دنیارو اداره میکنه، اداره کردن دنیا هم براش کاری نداره، بگه: کن فیکون؛ انجام شده 


 خدا میگه ببین من حکیمم تو از آدم حکیم چه توقعی داری؟ ما چه توقعی راجع به خدا داریم که بیاد خودش قانون شکنی کنه؟!؟


 یکی از سنت های خدا شکره، خدا میگه شکر کن نعمتت زیاد میشه اسباب و علل هم نمیخواد، شکر کن نعمت هات زیاد میشه 


اگر تو کوه مشکلات هم هستی، عینک بدبینی تو بذار کنار، عینک حقیقتو بزن یه چیزی پیدا کن برای شکر کردن، یه چیزی هست ،وقتی شکر کنی خدا بلافاصله نعمتهاتو زیاد میکنه💐


 نعمت فقط پول و طلا و دلارو .... نیست. خوبی شوهر رو ببین شکر کن، از ته دل، شک نداشته باش خدا زیادترش میکنه 💐 


دو تکنیک هست که در مراکز روانشناسی در کشورهای غربی ازش استفاده میکنن برای درمان بیماریهای افسردگی و...

۱. بخشنده باش 
۲. هر روز سه چیز پیدا کن، بخاطرش خدارو شکر کن 


میخوای حالت خوب بشه؟؟ خدارو شکر کن، نعمت هات هم بیشتر میشه ما خوبیها رو نمی بینیم، همسر خوب، فرزند خوب و ....

💐💐💐التماس دعا💐💐💐
کانون قرآن و عترت دانشگاه شیراز
 

 



روز بعد
روز قبل







 منبع: کانال واتساپ چله شکرگزاری
 
کانون قرآن و عترت دانشگاه شیراز 
 
 
مطالب دیگری که در مورد «چله شکرگزاری» در این سایت درج شده را ببینید


#متفرقه #نکات_خواندنی #شکرگزاری #چله_شکرگزاری #پیامکها


نویسنده: عبدالمهدی خواجه
http://gmp.rozblog.com/post/1132
چله شکرگزاری / مجموعه‌ای ارزشمند از کانون قرآن و عترت دانشگاه شیراز / 4

🙏🏻 صوت روز چهارم شکرگزاری🙏🏻🌺🌺
 
 اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ 
 
مابرای اینکه یک شکر گزار واقعی باشیم باید شروع کنیم به تمرین کردن  باید در خودمون این عادت شکر گزار بودن رو ایجاد کنیم نه تنها در خودمون بلکه باید تلاش کنیم همه ی انسانها در وجودشون ایجاد شود🌷..... ما باید موثر باشیم
 

به ادامه مطلب بروید
 حضرت علی (ع) در زندگیشون هم دوستان زیادی داشتند (جاذبه)هم دشمنان زیاد (دافعه) دافعه:یعنی بعضی از حرکات امیرالمؤمنین به مذاق خیلی ها خوش نمیومد 🌷
هرکاری درسته انجام میدادن به نیت قربه الی الله. مومن هرکاری میکنه نیتش قربة الی الله 🌷
            شاکر بودن یک مقام 
شاکر بودن یک مقام هرکسی به این مقام نمیرسه ها،هرکسی شاکر نمیشه ها ،چرا؟ چون خدا درقران میفرماید:
🌷 وَقَلِيلٌ مِنْ عِبَادِيَ الشَّكُورُ
(۱۳ سبا)
 خیلی کم هستن از بندگان من کسانی که به مقام شاکر بودن رسیدند 🌷
چقدر خدا این مسئله ی شکر رو در قرآن پررنگ کرده از بنده های من خیلی کم هستن که شکرگزارن🌷
 چگونه به مقام شاکر بودن برسیم؟ 
1- شکر قلبی یعنی تو قلب، ته دلت بگی خدایا شکرت
 همینکه از ته دلت میگی خدایا ممنونتم ،چاکرتم ، من فهمیدم چه لطفی به من کردی این میشه اولین مرحله ی شکر🌷
2_زبانی :یعنی به زبان شکر کنی با هرلحنی با هر لهجه ای مهم اینه اون شکر رو به جا بیاری ،کیا شکر زبانی میکنند کسانی که اونو تو قلبشون درک کردن که الان دارن به زبون میارن🌷
ماباید در قلبمون سپاسگذار تک تک نعمت های خدا باشیم تا کم کم چشم نعمت بینمون باز بشه🌷
3- شکر عملی اینجا مرد میدان میخواد ،شکر عملی یعنی اینکه مگه نمیگی خدایا چاکرتم، مخلصتم ،خب خدا ازت یک توقع هایی داره
 انجام عبادات خودش یک جور شکر عملی است 
 امام صادق (ع)،شکر نعمت دوری از گناه است
شب قبل از خواب و صبح بعد خواب شکر یک نعمت رو به جا بیاورید🌷 
🌷🌷🌷التماس دعا 🌷🌷🌷
کانون قرآن و عترت دانشگاه شیراز
 

 



روز بعد
روز قبل







 منبع: کانال واتساپ چله شکرگزاری
 
کانون قرآن و عترت دانشگاه شیراز 
 
 
مطالب دیگری که در مورد «چله شکرگزاری» در این سایت درج شده را ببینید

#متفرقه #نکات_خواندنی #شکرگزاری #چله_شکرگزاری #پیامکها


نویسنده: عبدالمهدی خواجه
http://gmp.rozblog.com/post/1133