غلات و صوفیه
919 subscribers
95 photos
44 videos
44 files
130 links
کانالی است در شناخت غلو و تفویض و رسوا کردن غالیان

ارتباط با ادمین:
@alinajma
@amid3
Download Telegram
📸 سلسلهٔ سید علی #قاضی بنا بر نقل کتاب «آیت الحق» که فرزند سید علی قاضی آن را تألیف نموده است. سلسله های دیگری نیز برای ایشان نقل شده، اما ظاهرا معتبرترین نقل، همین نقل است‌.

جالب است که سید علی قاضی در عین حالی که به «صوفیِ ذهبی» بودنِ «سید قریش» تصریح می‌کند، از وی با تعبیرِ «علیین مرتبت» و «استادِ لازم الإطاعة» تعریف و تمجید نیز می‌کند!

👈🏻 بنابر نقل "منتخبِ معجم الحکماء" جناب قاضی در نجف با "بهارعلیشاه" که از بزرگان سلسلهٔ #خاکسار است، پنهانی ارتباط داشته و مریدان بهارعلیشاه مدعی شده‌اند که شب‌های جمعه این دو، تا سحر مشغول کشف و شهود بوده‌اند!

البته سید علی #قاضی مُتشرِع بوده و معتقد بوده: "شریعت و طریقت" باید با یکدیگر باشند و گزارشی از وی مبنی بر ترک شریعت تا بحال ندیده‌ام.

🔹تقریبا تمام افراد مذکور در تصویر، صوفی‌اند. خصوصا چندنفر اول از مشاهیر تصوف می‌باشند.

@tazvir3
Forwarded from ذِکری
سیّد علی قاضی تربیت‌شده صوفیه ذهبیه

سلسله مشایخ سیّد علی قاضی –به اعتراف فرزند و مریدانش- چنین است:

سیّد قریش قزوینی←
امام‌قلی نخجوانی←
سیّد حسین قاضی (پدر سیّد علی قاضی)←
سیّد علی قاضی

(منابع: مهر تابان، ص۱۸_ توحید علمى و عینى،  ص۲۰_ لب اللباب در سیر و سلوک، ص۷۲_ مکتوبات، مراسلات، مقالات: صص۹۹تا۱۰۷_ حریم قدس، ص۷_دانشنامه جهان اسلام، ج۱، ص۷۲۹۸ به نقل از: تحریر ثانی تاریخ حکماء و عرفای متأخر، ج۱، ص۲۲۵ و اسوه عارفان، ج۱، صص۱۵۹و۱۷۱و۱۷۲)

امام‌قلی نخجوانی و سیّد قریش قزوینی نیز به گفته مورّخان و اعتراف مریدان قاضی از اقطاب سلسله صوفیه ذهبیه کبرویه بوده اند. سیّد محمّدعلی گلریز در کتاب «مینودر یا باب الجنّة قزوین» این مطلب را آورده و در دستخطّ سیّدمحمّدحسین طهرانی نیز نقل شده است. (تصویر زیر)

@zecra
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
💥این‌هم نوعی از جذبه عرفانی و حالات یکی از فِرَقِ صوفیه، که تا مرز آدم‌خواری پیش رفته‌اند. جای دارد به اینها "صوفیه‌زامبیه" گفت.😁

تا آخر ببینید.

@tazvir3
چرایی نقد بعضی از مشهورات معاصر؟

گاهی اوقات برخی چنین اشکال می کنند که چرا در حالی به نقد بعضی از مشهورات می پردازید، که این موارد هم برای بسیاری از مردم امری مسلم و مقدس شده و آثار خوبی در پی دارد، و آسیب چندانی هم ندارد. بلکه با این نقد ها خود ناقد در مظان اتهام مخالفت با معارف اهل بیت ع قرار می گیرد.

پاسخ:
گرچه توجه به سطح نگرش های مخاطبان در ارائه مطالب ضروری است. و در برخی از روایات نیز بر این مطالب تاکید شده است. (نمونه: الأصول الستة عشر، ص331؛ الكافي، ج‏2، ص: 223) اما باید دقت کرد که نهی از طرح مطالب مورد انکار برخی از مردم مطلق نیست. که اگر چنین می بود، از اساس دعوت بسیاری از انبیا و اوصیا نیز شامل این نهی می شد. مقابله با هر آسیب اجتماعی طبعاً منتقد و منکرانی را هم در پی دارد.

اما وجه پرداختن بیشتر به مباحث انتقادی و سلبی در این کانال چند چیز است:
1- مبارزه با تحریف
شاید فلان روضه بی سند به تنهایی اشکال محتوایی جدی نداشته باشد، اما روش کلی در نحوه اثبات آن، می تواند خطر آفرین باشد. تسامح در اثبات مطالب بی ریشه‌ای که در مصادر یافت نمی شود، به حیطه خاصی محدود نمی شود. و رفته رفته برخی از باورهای اصولی مردم نیز از مطالب بی‌اساس متاثر می شود.
تسامح در برابر تحریف ها، جرأت بیشتر تحریف گران را بر می‌انگیزد. و در این صورت آسیب های آن نیز حد و حسابی نخواهد داشت. و گاه در مورد مطلبی که در کتب متقدم حتی تا دوره‌های میانی هیچ خبری نیست، امروزه کتابی مفصل و البته با مدارک بی پایه نوشته می‌شود. و معادلات برخی از مباحث تاریخی را نیز به هم می‌زند.
2- حواشی بدعت آمیز،
برخی از موضوعات مورد نقد در کانال گرچه به خودی خود آسیب چندانی ندارند. ولی در حواشی آن در جامعه بسیار آسیب زا است. مثلاً فراوان می شود که به اتکای گزارشی بی سند از قرون متاخر مطلبی غیر ضروری نزد عامه هیئتی ما رایج می شود، و شهرتش به جایی می رسد که اگر عالمی نقدی درست یا نادرست بر آن کرد، او را به وهابیت‌زدگی و دین‌ستیزی متهم می کند. و حرمتش شکسته می شود. به نظر نگارنده این نوعی بدعت در تکفیر علما به خاطر مباحث اجتهادی غیر ضروری است. طبعا سکوت عالمان ذی نفوذ به بقای بیشتر این بدعت دامن می زند.
3- تنقیح معارف و مقابله با شبهه افکنان.
صرف نسبت قطعی مطالب نامعلوم به اولیای دین، مفاسدی دارد؛ هرچند در واقع -که فعلاً مدرک کافی نداریم- آن مطلب از معصوم باشد. زیرا اولاً پیروی از غیر علم است که در لسان آیات و روایات از آن نهی شده است. ثانیاً با داشتن علم اجمالی به گستردگی جعل و تحریف ها در معرض نسبت دادن مطالب خلاف به معصوم قرار می گیریم. ثالثاً بدبینی برخی از ضعفای مومنین به معارف دین را بر می انگیزیم. توضیح آن که همه مردم چنین نیستند که هر مطلب بی سندی بپذیرند، دیگرانی وقتی می بینند جمعی از منتسبان به دین در روایت معارف برای مردم بسیار تسامح می‌کنند و دیگرانی نیز روشی دقیق تر را معرفی نمی‌کنند، به کل روایات بدبین می‌شوند. لذا برخورد اصولی و نقد تاریخی روایات دینی در واقع دفاع از آن‌ها است. رابعاً وقتی بررسی علمی نسبت به اخبار و عقائد توسط اهل خود مذهب صورت گیرد، این زبان بدخواهان مذهب را کوتاه تر می کند.
4- موضوع کانال
اقتضای موضوع کانال نقد برخی از زیاده روی ها در قبال معارف است. هر چند در همین مجموعه هم به جهات اثباتی معارف توجه داریم. ولی به نحو پررنگ می شود در دیگر مجموعه ها پی گرفت. (مانند کانال دیگر نویسنده: @sohof2)
@gholow2
بررسی‌های نقادانه در راستای کشف حقیقت، هرچند به سود برخی آرای ما به نظر نیاید

... توضیح نکته ای دیگر نیز ان شاء الله در راستای دفع سوء تفاهم ها موثر است. گاه برخی گمان می کنند که هرکس حدیثی یا مطلبی تاریخی در مورد اهل بیت ع را نقد می کند، بدین خاطر است که مضمونش را نمی پسندد، یا دلش آن را نمی پذیرد. که باید گفت گرچه شاید عده‌ای چنین باشند، اما بسیاری از محققان روش علمی خود را فدای امیال نمی‌کنند. مثلاً زمانی نقد علامه عسکری بر سند زیارت عاشورا حواشی بسیاری درست کرد. اما گزارش شده که بعدها دیدند ایشان در عتبات زیارت عاشورا می خواندند.
خود نگارنده عرض می کنم که در زندگی کرامات و عجایب بسیاری از خواندن زیارت عاشورا دیده ام. و متن آن را کاملاً پذیرفتنی می دانم. اما این دلیل نمی شود در بحث علمی تسامح کنم، و روش برخی در تصحیح سند زیارت را نیز بپذیرم.
گاه می بینیم برخی از شيفتگان حضرت رقیه س، منتقدان گزارش تاریخی مربوط به ایشان را «دشمنان حضرت رقیه س» می خوانند. و یا حتی آنان را به خاطر گمان دشمنی با اهل بیت ع مستحق لعن می دانند. ولی انصاف آنکه افراد دلسوخته اهل بیت ع در میان منتقدان کم نیستند. خود نویسنده در عمرم بارها در مجالس برای حضرت رقیه س گریسته بودم. بلکه خود برای ایشان روضه هم خوانده بودم. ولی وقتی پژوهش های جدید در کاستی های گزارش متاخر مربوطه را دیدم، نگاهم تغییر کرد. هرچند هنوز هم چون می دانم مصائبی شبیه این بر خاندان سید الشهداء رفته، هنوز هم این گزارش برایم حزن آور است. و هرگز تمسخر برخی را نسبت به این جریان بر نمی تابم.
این موارد، یا نقد ما نسبت به روایات میرلوحی در ذم تصوف و عرفان -که خود ما از مخالفان این جریانیم- و... شاهدی بر این است که تلاش داریم که نقدهای تاریخی مان صرفاً همسو با خواسته‌های شخصی‌مان نباشد. چه وقتی انتظار داریم مثلاً اهل دیگر نحله ها، جعلیات و مطالب ضعیف روایی شان علیه شیعه را به راحتی نپذیرند و اهل بررسی باشند، خود ما نیز نباید جانب انصاف و بررسی آثار را به صرف همسویی با برخی از عقایدمان وانهیم.

در سوی دیگر گزارش‌های مخالفان را با وجود آسیب‌های بسیارشان نباید بدون دلیل کافی رد و طرد کرد. چه وقتی مثلاً فلان مورخ عامی گزارش‌هایی شیعی را در کتابش می‌آورد، نیز مایه استفاده اصحاب ما بوده است و نمونه های آن در فهارس متقدم امامیه به عنوان مصنفات للشیعة ذکر شده است. و یا از متأخران ایشان گاه اخبار اثری رجالی از شیعه (مانند رجال ابن ابی طی) حاوی مدح برخی از امامیه را از ما نقل کرده اند. و متعرض نقد کلامی آن نشده اند. (هرچند غالباً چنین نیست.) سخن نیست که ما هم مطالب باطل عامه در مورد خلفا و عقایدشان را جمع کنیم. سخن این است که اگر چیزهایی از تاریخ و حدیث عامه را بررسی موافق حق یافتیم، به خاطر عامی بودن رد نکنیم.
فراتر از آن از قدمای ما کتابی چون رجال کشی، روایات بسیاری را آورده که خود مولف قبول ندارد. و دیدگاه های جریان های مختلف شیعی را بازتاب داده است. و اندک کلمات کشی به خوبی این رویکرد تاریخی او را نشان می دهد. (هرچند برخی از پسینیان نفهمیده اند کشی چه می کرده، و قدری به روش او بدبین شده اند.)
امروزه در میان خود ما هم نمونه های جالبی هست. مثلاً شخصی فلسفی و عرفانی مدافع حدیقة الشيعة می شود. و ما که مخالف عرفان و تصوف و هم موضع با حدیقه ایم، شدیداً به نقد تاریخی آن می پردازیم.
این رویکرد با کاستی هایش مزایایی دارد. و از آن جمله زبان عمومی، و قابل استفاده برای همه است. و هم بیشتر مورد قبول واقع می‌شود. زیرا مخاطب احساس می‌کند، چنین محققی همواره دنبال اثبات آرای خود و مشهورات اطرافش نیست. این رویکرد هرچند در برخی از سده های اخیر در میان ما کمرنگ شده بود، اما دیگر بار رو به رشد است.

شاید از آیه زیر نیز بتوان در این راستا الهام گرفت.
«يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامينَ بِالْقِسْطِ شُهَداءَ لِلَّهِ وَ لَوْ عَلى‏ أَنْفُسِكُمْ أَوِ الْوالِدَيْنِ وَ الْأَقْرَبين‏» (النساء: 135)
چنانکه در برخی دیگر از آیات نیز در مقام ذم برخی از گروه ها، به ذکر بعضی از خوبی های ایشان نیز می پردازد. (نمونه: آل‌‏عمران: 75)
@gholow2
Audio
🎙برخی از راهای تشخیص مصدر روایت در کتب حدیث و فهرست
بررسی موردی چند نمونه
عمیدرضا اکبری

#معیارهای_اعتبار
@gholow2
جایگاه قرائن جزئی تر و کلی تر در ابحاث تاریخی

درست است که مباحث تاریخ قرینه محور است و در آن به احتمالات عام عقلی اعتنا نمی‌شود؛ اما در عین حال باید دقت کرد که قرائن تاریخی طیف وسیعی دارند و اگر بخواهیم آنها را به نسبت یک موضوع بسنجیم از قرائن جزئی تر و خاص تر و نزدیک تر به موضوع شروع می‌شوند و قرائن کلی تر و عمومی تر را نیز در بر می گیرد. در بررسی آن قرائن موضوع معمولاً موارد اختصاصی تر نسبت به قرائن عمومی اولویت دارند. البته اعتبار و دلالت هر یک از این قرائن به جای خود.
به عنوان نمونه وقتی ما یک روایت را بررسی می کنیم در مرحله اول سند و دلالت خود آن روایت اولویت دارد. اما گاهی اوقات سند در دسترس نیست یا اطلاعاتی در مورد آن نداریم و دلالت آن نیز توسط قرائن دیگر به روشنی رد یا تایید نمی شود. در این صورت قرینه عام تر فضای کلی جریان روایی که روایت از آن برخاسته است، و یا مثلاً شرایط عمومی منبع و یا شرایط عمومی روایات آن موضوع در مرحله بعد بررسی می شود. اگر این دست قرائن هم چندان قابل بررسی نباشد، قرائن عام تر از این مانند فضای کلی روایات فرقه ای که خبر را روایت کرده و...
اما در مورد مرسلات اگر شما بین خبر مرسل و مسند فرقی نگذارید، ممکن است تردید در اصالت خبری مرسل موجب تردید در همه روایات بدانید. اما به نظر ما بنا بر قرائن متعددی فضای کلی اخبار مرسل با مسانید تفاوت های مهمی دارد. مراسیل به طور خاص مورد انتقاد جمعی از متقدمان فریقین بوده‌اند. همچنین با بررسی موردی بسیاری از مراسیل، به نظر می آید آسیب های کلی اخبار مرسل می‌تواند بیشتر از اخبار مسند باشد. چه آنکه بررسی سیر نقل آن بسیار مشکل تر است. بسیاری از اخبار مرسل روایاتی هستند که به اشتباه به غیر گوینده منسوب شده اند. همچنین بررسی تطبیقی متون روایات مرسل و اخبار مسند مشابه آن، در موارد زیادی زمینه گسترده انتساب های نابجا در مورد مرسلات و یا پرورده شدن متن آنها درطول زمان را نشان می‌دهد. خوب این قرائن عمومی وقتی بسیار گسترده باشد طبعا قابل توجه است و این با احتمال عام عقلی که شاهدی ندارد متفاوت است.
به عنوان نمونه دیگری از این بحث مثلاً در سند شناسی وقتی روش روایتگری یک راوی از راوی دیگر در سند ذکر نمی شود، گرچه در مرحله اول احتمال عقلی این وجود دارد که یک راوی روایت را از طبقه قبل از خود مستقیماً نگرفته باشد. و مثلاً راوی واسطه یا و‌جاده در میان باشد. اما در عین حال علما به صرف احتمال اعتنا نکرده اند. چرا که قرائن آن چندان نزدشان چشمگیر نبوده است. اما در بعضی از موارد خاص می‌بینیم که علمای فریقین به روایت مستقیم یک راوی از را به دیگر اشکال کرده اند. زیرا از بررسی طبقه دو راوی و یا امکان تاریخی ملاقات آن دو و یا از بررسی تطبیقی آن سند با اسناد دیگر که زیادتی میان آن دو راوی دارد، شواهدی به دست می آید که در مورد بعضی از راویان نباید به احتمال افتادگی وسائط روایت از اسناد ایشان بی اعتنا بود. هر چند سند در ظاهر صحیح و روات موثق باشد. همچنین اگر برفرض در محافل خاصی از روات ببینیم که این نحوه از آسیب های اسناد مانند اسقاط بخشی از سند بدون تذکر بسیار گسترده است، ممکن است احتمال افتادگی سند حتی به مواردی از اخبار آن روات که قرینه‌ای در بود و نبود این آسیب (مانند فاصله زیاد طبقه دو راوی سند) نداریم نیز سرایت کند.
@gholow2
غلات و صوفیه
🎙برخی از راهای تشخیص مصدر روایت در کتب حدیث و فهرست بررسی موردی چند نمونه عمیدرضا اکبری #معیارهای_اعتبار @gholow2
چه میزان از نسخ کتبی که در دو فهرست شیخ طوسی و نجاشی ذکر شده نزد مؤلفان بوده؟

صریح کلام هر دو شیخ در مقدمه فهرست و نجاشی این است که همه اصول و مصنفات را نداشته اند:
طوسی، فهرست كتب الشيعة، ص2-4
رأيت جماعة من شيوخ طائفتنا من أصحاب الحديث عملوا فهرست كتب أصحابنا و ما صنّفوه من التصانيف و رووه من الأصول، 👈و لم أجد منهم أحدا استوفى ذلك، و لا ذكر أكثره، بل كلّ منهم كان غرضه أن يذكر ما اختصّ بروايته و أحاطتبه خزانته من الكتب، و لم يتعرّض أحد منهم لاستيفاء جميعه، إلّا ما كان قصده أبو الحسين أحمد بن الحسين بن عبيد اللّه رحمه اللّه، فإنّه عمل كتابين: أحدهما ذكر فيه المصنّفات، و الآخر ذكر فيه الأصول، و استوفاهما على مبلغ ما وجده و قدر عليه....
و إذا ذكرت كلّ واحد من المصنّفين و أصحاب الأصول فلا بدّ من أن أشير إلى ما قيل فيه من التعديل و التجريح، و هل يعوّل على روايته أو لا، و أبيّن عن اعتقاده و هل هو موافق للحق أم هو مخالف له لأنّ كثيرا من مصنّفي أصحابنا و أصحاب الأصول ينتحلون المذاهب الفاسدة و إن كانت كتبهم معتمدة.
فإذا سهّل اللّه تعالى إتمام هذا الكتاب فإنّه يطلع على ذكر أكثر ما عمل من التصانيف و الأصول، و يعرف به قدر صالح من الرجال و طرائقهم...
👈و لم أضمن أن أستوفي ذلك إلى آخره، فإنّ تصانيف أصحابنا و أصولهم لا تكاد (تضبط، لانتشار) أصحابنا في البلدان و أقاصي الأرض، غير أنّ عليّ الجهد في ذلك و الإستقصاء فيما أقدر عليه، و يبلغه و سعي و وجودي‏...

نجاشی، ص3
... و قد جمعت من ذلك ما استطعته، و لم أبلغ غايته، لعدم أكثر الكتب، و إنما ذكرت ذلك عذرا إلى من وقع إليه كتاب لم أذكره... أن لأصحابنا- رحمهم الله- في بعض هذا الفن كتبا ليست مستغرقة لجميع ما رسمه...

شواهد بسیاری وجود دارد که بخش قابل توجهی از و طرق فهارس، ذکر عنوان و اجازه به عنوان اثر است، نه لزوماً نسخه موجود نزد مؤلف باشد. در موارد متعددی هم قرائنی داریم که اجازه به نسخه و یا طریق قرائت و مناوله کتاب بوده.

غیر از مواردی که خود صاحب فهرست یا کتاب حدیثی تصریح می کند کتابی را داشته، یا عبارتی مشعر به آن آورده، و یا قرینه خارجی داریم که کتابی خیلی مشهور و رایج بوده؛ بررسی فهرستی کتب حدیث از مولف هم کمک می کند که بفهمیم چه آثاری در اختیار داشته. این هم چند راه دارد:

1- مشیخه‌ها که طریق به مصادر کتاب را ذکر می کند. مانند مشیخه تهذیب که می شود به ظن قوی گفت همه مصادر فقهی مذکور در مشیخه را داشته،
2- از نوع اسناد دهی به یک راوی صاحب اثر. مثلاً مولفی همواره با واسطه دو نفر ثابت از راوی سومی نقل کند. ولی اسناد پس از راوی سوم است عموماً تغییر کند. این مشعر به این است که مصدر مولف اثری از راوی سوم است. و آن دو واسطه، هم واسطه روایت اثر اویند. خصوصاً وقتی در فهارس و یا آثار تاریخ و حدیثی، اثری در موضوع همان اخبار برای راوی ذکر کرده باشند. که می توان اطمینان کرد آن اثر یا دست کم بخشی از آن نزد مولف بوده است. مانند طرق کامل الزیارات به کتاب المزار اصم.
هم چنین گاهی طرقی از مؤلف تا معصوم کاملاً ثابت است. و در هیچ طبقه ای راویان تغییر نمی کنند. خیلی به ویژه با وجود شاهد فهرستی می توان فهمید که آخرین راوی سند صاحب مصدر خبر است. مانند اسناد کلینی از علی از پدرش از نوفلی از سکونی که ظاهراً مصدر، اثر سکونی است.
3- تعلیق در اسناد نیز گاه می تواند راهگشای تعیین مصدر باشد. بدین صورت که وقتی مؤلف با وسائطی به یک راوی سند می دهد، ولی در اسناد بعدی وسائط را حذف می کند، این مؤید این است که آن رجال نقش واسطه گری برای اثری از آن راوی داشته اند. نمونه این نوع از تعلیق ها در روضه کافی، القرائات سیاری، و به نحو روشن‌تر و مفصل‌تر در حقائق اسرار و امالی طوسی قابل مشاهد است.
4- هم چنین با بررسی موارد تعبیر عدة من اصحابنا عن فلان یا مواردی که به یک نفر اسناد متعددی می رسد و پس از او سند یکی می شود، می فهمیم که در موارد بسیاری مصدر مولف همان فلان است، که خودش کتابی نوشته یا روایتی از آثار قبلی را ارائه داده.
و...
غلات و صوفیه
🎙برخی از راهای تشخیص مصدر روایت در کتب حدیث و فهرست بررسی موردی چند نمونه عمیدرضا اکبری #معیارهای_اعتبار @gholow2
مصادر بخشی از اسناد نجاشی و شیخ در تالیف فهرستشان، فهارس پیشین بوده. مانند بسیاری از مواردی که نجاشی از ابن نوح و ابن غضائری نقل می کند. یعنی آن دو عالم به نجاشی خبر از عناوین داده اند، گاه اوصافی را هم گفته اند که نجاشی آن ها را هم نقل می کند. نجاشی گاه تصریح هم می کند فلان کتب را ندیده. و یا می گوید ابن نوح اسامی این کتب در نامه برای من نوشت. طبعاً در نامه که نسخه جا نمی شود. البته فهرست شیخ چون مختصر است، کمتر جزئیات را توضیح داده، ولی نمونه مصادر گزارش های فهرستی او را می توانید در کتاب فهارس الشیعه آقای خدامیان نیز ملاحظه بفرمایید. آقای سید محمد جواد شبیری برخی از مصادر را تعیین کرده است.
آقای مددی بحث‌هایی در این زمینه دارند، که کمتر تدوین شده. اما آقای فولادزاده اخیراً پایان نامه ای با عنوان «مطالعه ي نقدي تبیین فهرستي در اعتبارسنجي احاديث» نوشته اند.
@gholow2
رجال طوسی، ص449: هارون بن موسی تلعکبری

سؤال:
تلعکبری همه اصول و مصنفات را روایت کرده، و جماعتی از اصحاب، آن ها را از تلعکبری برای شیخ طوسی خبر آوردند. لذا می‌توان گفت همه‌ی اصول و مصنفات نزد شیخ طوسی بوده؟

پاسخ:
شیخ خود در مقدمه فهرست به مانند نجاشی تصریح کرده همه اصول و مصنفات را ندارد. وقتی مصادر آثار شیخ هم بررسی شود مویداتی به دست می آید، که به نحو کلی دسترسی او به مصادر متقدم تر مانند پیشینیانی چون صدوق و کلینی نیست.
اما در مورد خود تلعکبری هم باید گفت به تعبیر شیخ طوسی در فهرست، اصول و مصنفات «لا تکاد تضبط» هستند. و حدودشان درست مشخص نیست. مثلا نسخ مهجور حساب شده یا نه؟ اصول مروی عامه از اهل بیت چه؟ واقفه و فطحیه گاه از اصحاب به شمار آمده اند و گاه نه. در شناخت غلات اصحاب یکسان نبوده اند.
لذا مسلماً یا در تعبیر «روی جمیع الاصول» تسامحی شده، یا اینکه در دوره شیخ قدر متیقنی محدود تر از تمامی اصول از ابتدا تا انتها، و از همه جریان‌های روایی شیعی فهمیده می شده. و نمی‌شود آن را مطلق گرفت.
اما تعبیر اخبرنا عنه جماعة هم مثل مواضع بسیار دیگر طریق به خود تلعکبری است. و لزوماً اجازه به همه نسخ او نیست.
@gholow2
Audio
#کارگاه کاربست زبان شناسی در آموزش قواعد عربی جلسه نخست

دکتر #پاکتچی
@gholow2
Audio
#کارگاه کاربست زبان شناسی در آموزش قواعد عربی جلسه دوم

دکتر #پاکتچی
نتایج تصور نادرست دسترسی گسترده قدما به عموم آثار امامیه

چنین تلقی که نسخه های عموم آثار اصحاب قدیم امامیه همواره زیاد بوده، و به راحتی می توانسته در دسترس محدثان قرار گیرد، موجب دو نوع مواجهه متناقض شده، که البته هردو اشکالات زیادی دارند.
در مواجهه نخست که خوشبینانه است، با این تلقی که محدثان به همه نوع سند و نسخه ای به راحتی دسترسی داشته اند، بنابراین اگر روایتی را در کتب خود گزینش می‌کردند، آن اخبار از میان تراث با اسناد بسیار و نسخه های متعدد لابد اعتبار بسیار بالایی داشته باشد.
در مواجهه دوم که بدبینانه است، نیمه خالی لیوان دیده می شود، یعنی اگر ببینید که روایتی از یک اثر را تنها یکی دو محدث آورده و دیگران از آن اثر روایت نکرده باشند، چنین می پندارند که دیگر محدثان با وجود دسترسی آسان و گسترده عامداً روایت از آن اثر را ترک کرده اند، و این شاهد بی اعتباری آن اثر و اخبار آن است.

به نظر می آید هردو نگرش دست کم در مورد تراث امامیه نادرست است.

چه کسی از محدثان امامیه به این کتاب دسترسی داشته و اصلاً از کجا که هیچ یک از قمیان نامی از ابن بسطام به گوششان خورده بوده؟! به نظر می آید کتاب مجهول تر از چیزی است که می فرمایید.
البته نوع اشکالات رساله ذهبیه با طب الائمه تفاوت دارد. وجه اشتراکشان بی اعتباری است.
در این نگرش ها ارتباطات قدمای امامیه را در همه سطوح و جریان ها گسترده تصور شده اما. کلیت چنین مطلبی جداً مشکل است. اما توضیح مطلب:

آثار بر جامانده از امامیه متقدم مربوط به مکاتب قم، ری، کوفه و بغداد است که البته همین ها هم غالباً با واسطه مکتب بغداد روایت شده اند. و آثار بر جا مانده از محافل روایی ماوراءالنهر، خراسان، کرمان، جبال، شام، مصر و... بسیار اندک است. و همان اندک هم بیشتر آثاری هستند که به بغداد به مکتب بغداد رسیده بودند وگرنه چه بسا همین آثار اندک هم به دستمان نمی رسید. بلکه از همین حوزه های مطرح تردر قم و بغداد نیز، بسیار از آثار با وجود اهمیتشان نابود شده و به ما نرسیده. چنانچه قبلاً گفتیم شیخ طوسی و نجاشی گواهی داده‌اند که بسیاری از آثار پراکنده در بلاد مختلف در دسترس ایشان نبوده است. (t.me/gholow/172) چنانکه از عبارات نجاشی بر می‌آید که بسیاری از مصادر مذکور در کلام مشایخش مانند ابن غضائری و ابن نوح را ندیده است.
به عنوان نمونه از آثار که چندان در مصنفات خبری از آن نمود نیافته، برخی از مصادر سید بن طاووس است، که نامش پیش از او جایی نیامده، ولی قرائنی می تواند شاهد اصالت آن باشد. مثل الرسالة الموضحة که فهارس متقدم امامیه از آن و مؤلفش مظفر بن جعفر چیزی نگفته اند. اما او در کتابش بارها از محدثان به‌نامی چون ابوالمفضل شیبانی و تلعکبری با تعبیر حدثنا شیخنا و نیز از دیگرانی مانند ابن همام، اخباری مسند روایت می کند. نک: t.me/azbarresihayetarikhi/439 و t.me/h_m_Borujerdi/421

فراتر از آن مثال هایی از دوران متاخرتر و از آثار بسیار مشهور نزد ما مطرح می کنم. یعنی از مکتب بغداد! موردی از استناد به رجال نجاشی با آن همه ارزش و دقت تا زمان مکتب حله در قرن 7 چندان در دست نیست. بلکه ظاهر عبارت ابن شهرآشوب در مقدمه معالم این است که رجال نجاشی را نمی شناسد. با این همه ما قرائن زیاد دیگری مانند اجازات، شهادت آثاری از عامه و... داریم که اصالت رجال نجاشی را کاملاً تایید می کند. (ر.ک به رساله دکتر سعید طاووسی)
و یا تصحیح الاعتقادات شیخ مفید، من با اینکه در مقاله ای شواهد گسترده ای بر اصالتش جمع کرده ام، ولی پیش از دوره صفویه تقریباً کسی غیر از ابن شهرآشوب بدان استناد نکرده است.
وضع بسیاری از آثار کلینی و صدوق و مفید و شیخ همین است. مثلا کتاب رجال کلینی و الرد علی الاسماعیلیه او در حد فحص حقیر به کلی در تاریخ گم است. حتی برخی از کتب مهم برقی با آن شهرتش در یکی دو طبقه بعد از برقی حتی در قم و ری و بغداد گم شده بود. (نک: رجال النجاشي، ص355 به روایت از حمیری)
@gholow2
اما این نکته را حتی در مورد آثار ضعیف و پرآسیب نیز باید در نظر داشت:
مثلاً از آثار موجود طب الائمه منسوب به فرزندان بسطام نیز یکی از همین موارد می‌تواند باشد. چنانکه در گزارش نجاشی هم او فقط اشاره می‌کند که ابن عیاش جوهری از این اثر گزارش داده است. (رجال النجاشي، ص39) اما حتی آثار خود ابن عیاش نیز چندان برجای نمانده. این به نسبت کتاب طبی که خود فرزندان اسامی گذاشته بودند. اما کتاب طب الائمه موجود که از اساس مولفش شناخته شده نیست، (در مورد نادرستی نسبت نسخه موجود طب لائمه به فرزندان بسطام: t.me/gholow2/388 نسبت اثر با خطابیه: t.me/gholow2/387) و به کلی معلوم نیست از طریق کدام جریان های روایی به دست ما رسیده. اما از اسناد آن برمی‌آید خود مؤلف با راویانی از جبال و مناطق میان عراق و شام ارتباط داشته است ومناطقی که امامیه از راویان این محافل کمتر روایت کرده اند. نیز نسبت نیشابوری فرزندان بسطام در یک سند شاهدی بر ارتباط با محافل خراسانی است که کمتر آثار ایشان برجامانده. واسطه ابن عیاش و فرزندان بسطام نیز صالح بن الحسين النوفلي‏ است که به کلی در هیچ سند دیگری جز دو سندی از خود ابن عیاش دیده نمی شود. و معلوم نیست درکدام گوشه جغرافیای اسلامی بوده است. صاحب نسخه موجود هم به کل مجهول است. وقتی از دوران پس او تقریباً هیچ مصدر مسند طبی شیعی مستقلی برجانمانده، چرا توقع داشته باشیم اگر اصالت و اعتبار می داشت حتماً می بایست کسانی از آن نقل کنند؟ دیگر مصادر حاوی مستندات طبی موجود یکی بخش هایی از محاسن است که متقدم تر است. و دیگری بخش هایی از کافی که اصلاً معلوم نیست شیخ کلینی نامی از صاحب طب الائمه موجود شنیده بوده یا نه.
بنا بر این اگر این کتاب اشکالات بسیاری دارد، -که قطعاً دارد- باز صرف روایت نکردن قدما از اثر شاهد نبود کتاب و یا بی اعتباری کامل آن نزد همه جریان‌های متقدم نمی شود.
@gholow2
غلات و صوفیه
چه میزان از نسخ کتبی که در دو فهرست شیخ طوسی و نجاشی ذکر شده نزد مؤلفان بوده؟ صریح کلام هر دو شیخ در مقدمه فهرست و نجاشی این است که همه اصول و مصنفات را نداشته اند: طوسی، فهرست كتب الشيعة، ص2-4 رأيت جماعة من شيوخ طائفتنا من أصحاب الحديث عملوا فهرست كتب أصحابنا…
نسبت بررسی های فهرستی و سندی

بررسی‌های فهرستی و سندی مرز کاملاً مشخصی ندارند. حتی به اعتباری می‌توان بررسی فهرستی را نوعی از بررسی سندی دانست. وقتی به مصادر متقدم نیز مراجعه می‌کنیم می بینیم مثلاً شیخ طوسی در تهذیب الأحکام هم بررسی‌های فهرستی دارد، هم بررسی های سندی و هم بررسی های متنی. و در واقع روش اعتبار سنجی ترکیبی از این امور است.
در مورد لزوم بررسی –دست کم برخی از- رجال اسناد، در کنار بررسی فهرستی می‌توان این جهات را مدنظر داشت:
1- اینکه وثاقت خود صاحب یک اصل یا مصنف که در مصادر متقدم از آن بهره گرفته شده، جای بررسی دارد. چنانکه شیخ طوسی نیز در مقدمه فهرست و مواضعی از عدة نیز به این ضرورت اشاره کرده است.
2- اینکه خود اصل یا مصنف مورد استفاده یک تألیف متقدم، لزوماً از ائمه علیهم السلام مستقیم روایت نمی‌کند. و خیلی اوقات اخبارش با واسطه شفاهی و یا حتی با واسطه کتبی است. مثلاً من لایحضره الفقیه از مصادر و اصول نسبتاً متأخر تری به نسبت کافی استفاده می‌کند. چنانکه در مقدمه اثرش نیز به این اشاره کرده. او مهم ترین و مشهور ترین مصادرش را چنین ذکر کرده: «كتاب حريز ابن عبد اللّه السجستاني، و كتاب عبيد اللّه بن علي الحلبي، و كتب علي بن مهزيار الأهوازي، و كتب الحسين بن سعيد، و نوادر أحمد بن محمّد بن عيسى، و كتاب نوادر الحكمة تصنيف محمّد بن أحمد بن يحيى بن عمران الأشعري، و كتاب الرحمة لسعد بن عبد اللّه، و جامع شيخنا محمّد بن الحسن بن الوليد، و نوادر محمّد بن أبي عمير، و كتاب المحاسن لأحمد بن أبي عبد اللّه البرقي، و رسالة أبي رضي اللّه عنه‏» (من لا يحضره الفقيه، ج‏1، ص3-4) که البته می دانیم اکثر این آثار با وسائط متعددی از امام روایت می کنند. همچنین تهذیب نیز نسبتاً از مصادر متاخر تری به نسبت دو کتاب پیش گفته بهره می برد، و این مطلب را مقایسه مشیخه و اسناد آثار نیز استفاده کرد. و البته استاد محمد جواد شبیری نیز پژوهش هایی مفصلی در این راستا دارد.
3- طریق مولفان تا خود یک مصدر نیز چنین نیست که همواره بی نیاز از بررسی باشد. چراکه اصول و مصنفات بر دو نوع هستند. اصول مصنفاتی که رایج و مشهور بودند و اصول و مصنفاتی که چندان رایج نبودند. دسته دوم خیلی اوقات تنها یک طریق دارند و آن یک طریق نیز ممکن است ضعیف باشد و یا حتی اگر ضعیف هم نباشد گاه توسط ثقاتی بوده که به نسخه مطالبی را - خواه با ذکر سند و خواه بدون ذکر سند- می افزودند. و همه این ها نشان می دهد که حکم کلی نیز در مورد همه اصول و نکات نمی توان داد و در مواردی بررسی سند تا یک اصل نیز اهمیت دارد.
4- چنین نیست که ما همواره در هر سندی بتوانیم صاحب مصدر کتاب حاوی خبر را تشخیص دهیم و این ابهام موجب آن می شود که بررسی رجالی بیشتر اهمیت می‌یابد.
@gholow2
... محدثان متقدم حتی پیش از تلعکبری و صدوق هم به راحتی به همه اصول مستقیماً دسترسی نداشتند. و البته گاه ممکن بود به سختی به بعضی از اصول دست یابند، ولی ترجیح می داده اند از مصنفات متأخرتر بهره ببرند. چه هم در مواردی مبوب و دارای نسخ بهتر بوده اند، و هم گاه نسخ بیشتر و در دسترس تری داشتند. مثلاً در کتاب شریف کافی بسیاری از اخبار از اصول متقدم تر اصحاب گرفته شده، اما بسیاری نیز از مصنفات پسین است. مثلاً از روایاتش که در طرق آن برقی با حسین بن سعید واقع شده، روایاتی است که از کتب محاسن و آثار حسین بن سعید گرفته شده. و در بسیاری از موارد برقی و ابن سعید صرف واسطه کلینی برای روایت اصلی از اصحاب مستقیم ائمه علیه السلام نبوده است. در برابر شاید شواهد نقش واسطه گری برای مصادر متقدم تر برای کسانی چون سهل بن زیاد و ابراهیم بن هاشم نسبتاً بیشتر باشد.
نمونه دیگری از مصادر نیز هستند که در برخی از طبقات نزد امامیه مشهور و رایج هستند و در برخی از طبقات خیر؛ مثال روشن آن از مصادر کتب اربعه و برخی از دیگر تألیفات امامیه، برخی از اصولی است که مصنفان عامی آن اخباری را مستقیماً یا مرسلاً از امام صادق علیه السلام روایت می کنند. مانند اصلی از سکونی که اکثر اخبارش از طریق نوفلی (به وساطت ابراهیم بن هاشم) و به ندرت از عبد الله بن المغیره روایت می شود. و یا مجموعه اخباری از سفیان بن عیینه و حفص بن غیاث که غالباً از طریق «القاسم بن محمد الأصبهاني عن سليمان بن داود المنقري» به دست ما می رسد. (هرچند طرق مصادر عامه به این رجال متعدد است.) و بعد از این طبقات است که این دست اخبار نزد امامیه رواج بیشتری نزد امامیه می‌ یابد. وضع برخی از تألیفات اصحاب امامی نیز همین طور است. حال این کتب را مشهور بدانیم یا نه؟
همچنین روشن است روایات موجود مصنفات از جهت مقبولیت نزد عالمان متقدم در یک سطح نبوه‌ادند. به عنوان نمونه معروف، شیخ صدوق از سویی از مصادر فقیه خود نوادر الحکمة را ذکر می‌کند و از سوی دیگر لازم می داند بسیاری از روایات این منبع را به خاطر ضعف بعضی از مصادر آن منبع استثنا بکند؛ منبعی که خود متعلق به عصر ائمه متأخر ع است. ولی لزوماً همه اخبارش را از اصول معتبر اصحاب مستقیم ائمه ع نمی گیرد. (برای تفصیل دیدگاه ابن الولید و شیخ صدوق در رابطه با روات این منبع، مثلاً نک: نجاشی، رجال، ص348/ 939؛ طوسی، فهرست كتب الشيعة، ص410؛ و ر.ک به اکبری، بررسی اختلافات مبانی قدما و متأخران در تضعیفات رجالی، بخش3-2-1) و یا مثلاً مرحوم برقی هم موثق بوده و هم حاسن او مصدر کافی و فقیه، در منابع رجالی متهم به تسامح و تساهل است. (ابن الغضائري، ص39؛ نجاشي، ص76) که بررسی میدانی هم تا حدی می تواند مؤید این معنا باشد. با این حال وضع مصادر پرآسیبی و کم شهرتی مانند تفسیر ابن حریش و یا استرابادی که بسیار مشکل تر است. چنانکه پژوهش های مفصلی از آن بحث کرده اند.
باید در نظر داشت حتی در زمان حضور ائمه ع و پیش از دوران غیبت نیز دسترسی همه اصحاب به اصول و بلکه به ائمه متأخر به راحتی صورت نمی‌گرفته است. کاستی نسخه‌ها و دسترسی‌ها و پراکندگی شیعه در مناطق مختلف موجب آن بود که اصول چندان سامان نداشته باشند و رفته رفته اکثر آن ها از میان بروند. و از همان قرون نخستین اندک اندک بررسی های سندی بیشتر اهمیت یابد. و از همان دوران حضور که شواهدش در رجال کشی بسیار است تا در تألیف الفقیه و تهذیب تا حدی مورد توجه بود، تا آنکه در مکتب حله بررسی های فهرستی تا حد زیادی (و نه کاملاً) به حاشیه رفت. اما هنوز هم حدودی از بررسی های فهرستی بسیار مفید است و مکملی برای کاستی ها و نواقص ابحاث جرح و تعدیل.
@gholow2
نظریه نسبیت در اعتبارسنجی احادیث
استاد مهدی غلامعلی
🎙 "درآمدی بر نظریه نسبیت در اعتبار سنجی احادیث"
استاد دکتر مهدی غلامعلی
@anjomanhadith
فارغ از تأملات و مناقشات در مورد امتیازها و مثال های این گفتار -که خود استاد هم بدان اذعان دارند- اصل مطلب ایشان در ضرورت فحص از قرائن مختلف متنی، سندی، نسخه شناسی و... بسیار قابل توجه و البته مورد تأکید بسیاری از پژوهشگران جدید است. ضمن آنکه در ادامه این مطالب باید جایگاه مباحث جریان شناسی، پیشینه های تاریخی، تأثیرات متقابل هریک از قرائن متنی، سندی، منبعی بر یکدیگر، (مانند آن که منبع و متن فاسد یک خبر، سند به ظاهر قوی آن را مشکوک به جعلی بودن می کند؛ یا اینکه اگر قوت منبعی به خاطر گزینش متنی خوب باشد، نمی توان از ضعف سندی یک مضمون متفرد و هرچند به ظاهر ممکن آن چشم پوشید) و... را پی گرفت.

غلو پژوهی
@gholow2
Forwarded from غلوپژوهی
آقای محمدهادی آرام، دستیار آقای محمد حسن وکیلی، این پیام را به صورت خصوصی در وبلاگ آثار فرستاده، که البته در وبلاگها امکان پاسخ دهی به چنین پیام هایی آن نیست. آقای وکیلی بعد از انتحال گسترده تحقیق های وبلاگ در مورد حدیقه الشیعة در کتاب تطهیر الشریعة، در مصاحبه ای مدعی شده اند که نویسنده وبلاگ می خواسته مخفی بماند و پاسخ سوال ما در مورد هویتش نداده است! (و نیز نک تطهیر الشریعة، ص26)
@gholow2