مراجع را مقلد خود نپنداریم.
#غلو_سیاسی
آقای امیر مسروری یادداشت هایی در نقد فتوای برخی از فقها در مورد فیلم مولوی نوشتهاند. در میان آن با آنکه برخی از مسئولان شیعی را که در مرزها در ظاهر خدمت به زوار و آب دادن برآمده اند، بدون دلیل روشن متهم به «نفاق» و «اسلامفروشی» کرده، و بی ذکر دلیل «بیشعوری» جملگی مسئولان را مسلم شمردهاند؛ اما در ادامه معتقدند «بیش از ۵۰۰ میلیون مسلمانِ صوفی مسیر رسیدن به سعادت را مستقیما از معارف اهل بیت میدانند. و معتقدند آنها... مسیر و مقصد رسیدن انسان به عرفان حقیقی و شناخت و ادراک الهی هستند.»
و چنین بر هم سلکان خود تیغ قلم کشیده، و اغیار را چنان تزکیه کردهاند. حال نمیدانیم نویسنده این همه فرق گوناگون صوفی از مایلان به غلو شیعی تا گروندگان به دشمنان اهل بیت ع و... را چگونه یک کاسه میکند؟ و از اساس مگر چقدر از صوفیه عملاً مدعی مرجعیت معارفی و اعتقادی ائمه امامیه ع هستند؟ چه اکثراً مرجعیت فقهی را که آشکارا کنار گذاشته یا منکرند. حتی صوفیان شیعی هم مرجعیت معارفی اهل بیت ع را بیشتر به زبان و شعار پذیرفتهاند. و گرنه کجا پایههای کلام و عقاید خود را از معارف معتبر مروی از ائمه ع میگیرند؟ عرفان صوفیانه حتی در نسخه شیعی خود هم کاملاً وامدار تصوف عامه است.
اما نویسنده که از ابتدا مولوی را «معشوق حسین بن علی علیه السلام» می خواند! می نویسد: «مثنوی مولا سراپا معارف حقه تالی تلو معارف اهل بیت و جدا از آن نیست.» «مولانا تجلی یک انسان در مسیر اهل بیت است... و [به عقیده برخی] معجزهای دیگر خلق کرد.»
به نمونه اشکالات این غلوها پیشتر پرداختیم: t.me/gholow2/1418 و t.me/gholow2/1688
عجیب تر اینکه ایشان در انتقاد از فتاوای مراجع، «حد یقف مرجعیت را حکومت اسلامی و تشکیل قلمرو سیاسی و اجتماعی دین» می داند. و معتقد است «با تشکیل دین [؟] اساسا شان مرجعیت این نیست که به قلمرو دین در حوزهی اجتماعی ورود کند.»
در مورد این عبارت پر تشویش، گذشته از اینکه میپرسیم این قاعده را از کجا در آوردهاید؟ به عنوان نقض بر کلام ایشان هم میگوییم که حتی در تجربه حکومت معصومین هم افراد از ورود به امور اجتماعی نهی نمیشدند. این نه شدنی است، و نه معقول. بلکه ظاهراً نویسنده با تفاوت دیدگاههای رهبران نظام در مورد ولایت و حدود و مصداق آن نیز آشنایی ندارد.
چند سوال:
این شأنیت را چه کسی تعیین می کند؟ اگر سخن دین است که مجتهدش هم لابد همان فقیهان هستند. و چنین برداشتی نداشتهاند. و نویسنده محترم هم دلایل فقاهی از کتاب و سنت و عقل در نقد دیدگاه فقها ارائه نداده است.
و اگر سخن خود نویسنده است، عرض می شود، هیچ یک از مراجع مقلد شما نیستند. پس سخن گفتن با ایشان از موضع بالا وجهی ندارد.
اما عباراتی را که از رهبر انقلاب روایت کردهاند، گذشته از اینکه بر برداشت نویسنده دلالت ندارد، به هرحال مسألهای نظری است، و آرا در آن گوناگون. و بحث علمی با ارائه یک دیدگاه پایان نمییابد. اما شاهد اشتباه بودن برداشت نویسنده هم این است که این همه رسالهها و استفتائات مراجع مملو از ورود به امور اجتماعی است. در حالی که نه هیچ فقیهی و نه هیچ یک از رهبران نظام به آن اشکال کردهاند. و البته اگر غیر این بود، پس چرا بسیاری از سران نظام پیاپی از برخی از حوزویان و فقها میخواهند که بیشتر در امور اجتماعی ورود کنند؟ چه در خود استفتای رهبری هم -فارغ از صحت و سقم آن- سخن از لزوم اطاعت از ایشان «در مسائل مربوط به اداره کشور اسلامی و امور عامه مسلمین» است. و گرنه اگر به مانند تصور نویسنده، صرف داشتن جنبه اجتماعی یک امر، مانع از تقلید از غیر رهبری میبود، در همان نماز جماعت، حج، زکات، خمس، امر به معروف و... کسی حق فتوا نداشت. و این خلاف ضرورت فقه امامیه است.
برخلاف نظر نویسنده، نه تنها مراجع، که عموم صاحبنظران نیز میتوانند در حد اطلاعات و تخصصشان در مسائل اجتماعی اظهار نظر کنند. به عنوان نمونه خود شما که مرجع هم نیستید، نه تنها در امور اجتماعی ورود می کنید؛ که فتوا هم میدهید. به مراجع هم فتوا میدهید! آن هم فتوایی که نظر هیچ فقیهی نیست!
بنا بر این بهتر است این استبداد علمی را کنار بگذارید. و بگذارید هم چنان که عملاً هرکسی نظرش را در امور اجتماعی اظهار می کند. مراجع نیز از این مطلب مستثنا نباشند. و آزادانه برداشتشان را از نصوص دینی بگویند که «تقویت صوفیه مثلاً با فیلم ساختن برای مولوی حرام است». ایشان که فتوای نابود کردن عوامل فیلم را ندادهاند. خوب شما قبول ندارید، بروید و به ترویج تصوف بپردازید. ولی معنا ندارد که مرجعی در شرایط عادی در پاسخ به استفتای مقلدش، آنچه را که درست می داند نگوید. چه این تئوری مستبدانه نویسنده بیشتر «هزینههای گزاف برای نظام» دارد؛ تا آزادی بیان اهل علم!
@gholow2
#غلو_سیاسی
آقای امیر مسروری یادداشت هایی در نقد فتوای برخی از فقها در مورد فیلم مولوی نوشتهاند. در میان آن با آنکه برخی از مسئولان شیعی را که در مرزها در ظاهر خدمت به زوار و آب دادن برآمده اند، بدون دلیل روشن متهم به «نفاق» و «اسلامفروشی» کرده، و بی ذکر دلیل «بیشعوری» جملگی مسئولان را مسلم شمردهاند؛ اما در ادامه معتقدند «بیش از ۵۰۰ میلیون مسلمانِ صوفی مسیر رسیدن به سعادت را مستقیما از معارف اهل بیت میدانند. و معتقدند آنها... مسیر و مقصد رسیدن انسان به عرفان حقیقی و شناخت و ادراک الهی هستند.»
و چنین بر هم سلکان خود تیغ قلم کشیده، و اغیار را چنان تزکیه کردهاند. حال نمیدانیم نویسنده این همه فرق گوناگون صوفی از مایلان به غلو شیعی تا گروندگان به دشمنان اهل بیت ع و... را چگونه یک کاسه میکند؟ و از اساس مگر چقدر از صوفیه عملاً مدعی مرجعیت معارفی و اعتقادی ائمه امامیه ع هستند؟ چه اکثراً مرجعیت فقهی را که آشکارا کنار گذاشته یا منکرند. حتی صوفیان شیعی هم مرجعیت معارفی اهل بیت ع را بیشتر به زبان و شعار پذیرفتهاند. و گرنه کجا پایههای کلام و عقاید خود را از معارف معتبر مروی از ائمه ع میگیرند؟ عرفان صوفیانه حتی در نسخه شیعی خود هم کاملاً وامدار تصوف عامه است.
اما نویسنده که از ابتدا مولوی را «معشوق حسین بن علی علیه السلام» می خواند! می نویسد: «مثنوی مولا سراپا معارف حقه تالی تلو معارف اهل بیت و جدا از آن نیست.» «مولانا تجلی یک انسان در مسیر اهل بیت است... و [به عقیده برخی] معجزهای دیگر خلق کرد.»
به نمونه اشکالات این غلوها پیشتر پرداختیم: t.me/gholow2/1418 و t.me/gholow2/1688
عجیب تر اینکه ایشان در انتقاد از فتاوای مراجع، «حد یقف مرجعیت را حکومت اسلامی و تشکیل قلمرو سیاسی و اجتماعی دین» می داند. و معتقد است «با تشکیل دین [؟] اساسا شان مرجعیت این نیست که به قلمرو دین در حوزهی اجتماعی ورود کند.»
در مورد این عبارت پر تشویش، گذشته از اینکه میپرسیم این قاعده را از کجا در آوردهاید؟ به عنوان نقض بر کلام ایشان هم میگوییم که حتی در تجربه حکومت معصومین هم افراد از ورود به امور اجتماعی نهی نمیشدند. این نه شدنی است، و نه معقول. بلکه ظاهراً نویسنده با تفاوت دیدگاههای رهبران نظام در مورد ولایت و حدود و مصداق آن نیز آشنایی ندارد.
چند سوال:
این شأنیت را چه کسی تعیین می کند؟ اگر سخن دین است که مجتهدش هم لابد همان فقیهان هستند. و چنین برداشتی نداشتهاند. و نویسنده محترم هم دلایل فقاهی از کتاب و سنت و عقل در نقد دیدگاه فقها ارائه نداده است.
و اگر سخن خود نویسنده است، عرض می شود، هیچ یک از مراجع مقلد شما نیستند. پس سخن گفتن با ایشان از موضع بالا وجهی ندارد.
اما عباراتی را که از رهبر انقلاب روایت کردهاند، گذشته از اینکه بر برداشت نویسنده دلالت ندارد، به هرحال مسألهای نظری است، و آرا در آن گوناگون. و بحث علمی با ارائه یک دیدگاه پایان نمییابد. اما شاهد اشتباه بودن برداشت نویسنده هم این است که این همه رسالهها و استفتائات مراجع مملو از ورود به امور اجتماعی است. در حالی که نه هیچ فقیهی و نه هیچ یک از رهبران نظام به آن اشکال کردهاند. و البته اگر غیر این بود، پس چرا بسیاری از سران نظام پیاپی از برخی از حوزویان و فقها میخواهند که بیشتر در امور اجتماعی ورود کنند؟ چه در خود استفتای رهبری هم -فارغ از صحت و سقم آن- سخن از لزوم اطاعت از ایشان «در مسائل مربوط به اداره کشور اسلامی و امور عامه مسلمین» است. و گرنه اگر به مانند تصور نویسنده، صرف داشتن جنبه اجتماعی یک امر، مانع از تقلید از غیر رهبری میبود، در همان نماز جماعت، حج، زکات، خمس، امر به معروف و... کسی حق فتوا نداشت. و این خلاف ضرورت فقه امامیه است.
برخلاف نظر نویسنده، نه تنها مراجع، که عموم صاحبنظران نیز میتوانند در حد اطلاعات و تخصصشان در مسائل اجتماعی اظهار نظر کنند. به عنوان نمونه خود شما که مرجع هم نیستید، نه تنها در امور اجتماعی ورود می کنید؛ که فتوا هم میدهید. به مراجع هم فتوا میدهید! آن هم فتوایی که نظر هیچ فقیهی نیست!
بنا بر این بهتر است این استبداد علمی را کنار بگذارید. و بگذارید هم چنان که عملاً هرکسی نظرش را در امور اجتماعی اظهار می کند. مراجع نیز از این مطلب مستثنا نباشند. و آزادانه برداشتشان را از نصوص دینی بگویند که «تقویت صوفیه مثلاً با فیلم ساختن برای مولوی حرام است». ایشان که فتوای نابود کردن عوامل فیلم را ندادهاند. خوب شما قبول ندارید، بروید و به ترویج تصوف بپردازید. ولی معنا ندارد که مرجعی در شرایط عادی در پاسخ به استفتای مقلدش، آنچه را که درست می داند نگوید. چه این تئوری مستبدانه نویسنده بیشتر «هزینههای گزاف برای نظام» دارد؛ تا آزادی بیان اهل علم!
@gholow2
Telegram
غلو پژوهی
⚠️توجیهی نا تمام برای ترویج عمومی آثار صوفیه
بر هر شیعه مطلع چندان جای انکار ندارد که برخی از آثار صوفیه چون مثنوی معنوی در کنار بعضی از مطالب جالبش در زمینه های اخلاقی و دیگر زمینه ها، عقاید بسیاری را نیز رواج داده که هیچ با اصول مذهب حقه امامیه و یا حتی…
بر هر شیعه مطلع چندان جای انکار ندارد که برخی از آثار صوفیه چون مثنوی معنوی در کنار بعضی از مطالب جالبش در زمینه های اخلاقی و دیگر زمینه ها، عقاید بسیاری را نیز رواج داده که هیچ با اصول مذهب حقه امامیه و یا حتی…
Forwarded from غلوپژوهی
مذهب_ابن_عربی_سید_جعفر_مرتضی_عاملی.pdf
890.3 KB
ترجمه کتاب إبن عربي، سني متعصب، سید جعفر مرتضی عاملی
Forwarded from خِرقهٔ تَزویر ( ۲ )
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
Forwarded from خِرقهٔ تَزویر ( ۲ )
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#سلوک_شیطانی #شرع_گریزی
🎥 در فیلمی که روی آن ریپلای شده، جناب #دینانی میگوید: هرکس رقص عرفانی را فاسد میداند، دلیلش این است که خودش هرزه و الوات است و فهمش به درکِ رقص عرفانی نمیرسد!
❌ اما در همین فایلی که ضمیمه متن شده است، رهبر کبیر انقلاب تصریح میکند: «عدهای خیال میکنند عرفان این است که سری تکان دهند و رقص کنند و ذکری بگویند و تغنی کنند و دُکانی باز کنند. در عرفان اهل بیت علیهم السلام چنین چیزهایی نبوده است!»
✅ چقدر آسان جناب دینانی در رسانه رسمیِ کشور، رهبر کبیر انقلاب را مورد توهین قرار میدهد. زیرا جناب دینانی میگوید هرکس با رقص عرفانی مخالف باشد "جاهل و هرزه"است! حال آنکه رهبر کبیر انقلاب تصریح میکند رقص و سر تکان دادن و امثالهم، جزء عرفان نیست و از عرفان واقعی به دور است.
@tazvir2
🎥 در فیلمی که روی آن ریپلای شده، جناب #دینانی میگوید: هرکس رقص عرفانی را فاسد میداند، دلیلش این است که خودش هرزه و الوات است و فهمش به درکِ رقص عرفانی نمیرسد!
❌ اما در همین فایلی که ضمیمه متن شده است، رهبر کبیر انقلاب تصریح میکند: «عدهای خیال میکنند عرفان این است که سری تکان دهند و رقص کنند و ذکری بگویند و تغنی کنند و دُکانی باز کنند. در عرفان اهل بیت علیهم السلام چنین چیزهایی نبوده است!»
✅ چقدر آسان جناب دینانی در رسانه رسمیِ کشور، رهبر کبیر انقلاب را مورد توهین قرار میدهد. زیرا جناب دینانی میگوید هرکس با رقص عرفانی مخالف باشد "جاهل و هرزه"است! حال آنکه رهبر کبیر انقلاب تصریح میکند رقص و سر تکان دادن و امثالهم، جزء عرفان نیست و از عرفان واقعی به دور است.
@tazvir2
Forwarded from خرقهٔ تَزویر ( ۳ )
📸 سلسلهٔ سید علی #قاضی بنا بر نقل کتاب «آیت الحق» که فرزند سید علی قاضی آن را تألیف نموده است. سلسله های دیگری نیز برای ایشان نقل شده، اما ظاهرا معتبرترین نقل، همین نقل است.
❌ جالب است که سید علی قاضی در عین حالی که به «صوفیِ ذهبی» بودنِ «سید قریش» تصریح میکند، از وی با تعبیرِ «علیین مرتبت» و «استادِ لازم الإطاعة» تعریف و تمجید نیز میکند!
👈🏻 بنابر نقل "منتخبِ معجم الحکماء" جناب قاضی در نجف با "بهارعلیشاه" که از بزرگان سلسلهٔ #خاکسار است، پنهانی ارتباط داشته و مریدان بهارعلیشاه مدعی شدهاند که شبهای جمعه این دو، تا سحر مشغول کشف و شهود بودهاند!
✅ البته سید علی #قاضی مُتشرِع بوده و معتقد بوده: "شریعت و طریقت" باید با یکدیگر باشند و گزارشی از وی مبنی بر ترک شریعت تا بحال ندیدهام.
🔹تقریبا تمام افراد مذکور در تصویر، صوفیاند. خصوصا چندنفر اول از مشاهیر تصوف میباشند.
@tazvir3
❌ جالب است که سید علی قاضی در عین حالی که به «صوفیِ ذهبی» بودنِ «سید قریش» تصریح میکند، از وی با تعبیرِ «علیین مرتبت» و «استادِ لازم الإطاعة» تعریف و تمجید نیز میکند!
👈🏻 بنابر نقل "منتخبِ معجم الحکماء" جناب قاضی در نجف با "بهارعلیشاه" که از بزرگان سلسلهٔ #خاکسار است، پنهانی ارتباط داشته و مریدان بهارعلیشاه مدعی شدهاند که شبهای جمعه این دو، تا سحر مشغول کشف و شهود بودهاند!
✅ البته سید علی #قاضی مُتشرِع بوده و معتقد بوده: "شریعت و طریقت" باید با یکدیگر باشند و گزارشی از وی مبنی بر ترک شریعت تا بحال ندیدهام.
🔹تقریبا تمام افراد مذکور در تصویر، صوفیاند. خصوصا چندنفر اول از مشاهیر تصوف میباشند.
@tazvir3
Forwarded from ذِکری
سیّد علی قاضی تربیتشده صوفیه ذهبیه
سلسله مشایخ سیّد علی قاضی –به اعتراف فرزند و مریدانش- چنین است:
سیّد قریش قزوینی←
امامقلی نخجوانی←
سیّد حسین قاضی (پدر سیّد علی قاضی)←
سیّد علی قاضی
(منابع: مهر تابان، ص۱۸_ توحید علمى و عینى، ص۲۰_ لب اللباب در سیر و سلوک، ص۷۲_ مکتوبات، مراسلات، مقالات: صص۹۹تا۱۰۷_ حریم قدس، ص۷_دانشنامه جهان اسلام، ج۱، ص۷۲۹۸ به نقل از: تحریر ثانی تاریخ حکماء و عرفای متأخر، ج۱، ص۲۲۵ و اسوه عارفان، ج۱، صص۱۵۹و۱۷۱و۱۷۲)
امامقلی نخجوانی و سیّد قریش قزوینی نیز به گفته مورّخان و اعتراف مریدان قاضی از اقطاب سلسله صوفیه ذهبیه کبرویه بوده اند. سیّد محمّدعلی گلریز در کتاب «مینودر یا باب الجنّة قزوین» این مطلب را آورده و در دستخطّ سیّدمحمّدحسین طهرانی نیز نقل شده است. (تصویر زیر)
@zecra
سلسله مشایخ سیّد علی قاضی –به اعتراف فرزند و مریدانش- چنین است:
سیّد قریش قزوینی←
امامقلی نخجوانی←
سیّد حسین قاضی (پدر سیّد علی قاضی)←
سیّد علی قاضی
(منابع: مهر تابان، ص۱۸_ توحید علمى و عینى، ص۲۰_ لب اللباب در سیر و سلوک، ص۷۲_ مکتوبات، مراسلات، مقالات: صص۹۹تا۱۰۷_ حریم قدس، ص۷_دانشنامه جهان اسلام، ج۱، ص۷۲۹۸ به نقل از: تحریر ثانی تاریخ حکماء و عرفای متأخر، ج۱، ص۲۲۵ و اسوه عارفان، ج۱، صص۱۵۹و۱۷۱و۱۷۲)
امامقلی نخجوانی و سیّد قریش قزوینی نیز به گفته مورّخان و اعتراف مریدان قاضی از اقطاب سلسله صوفیه ذهبیه کبرویه بوده اند. سیّد محمّدعلی گلریز در کتاب «مینودر یا باب الجنّة قزوین» این مطلب را آورده و در دستخطّ سیّدمحمّدحسین طهرانی نیز نقل شده است. (تصویر زیر)
@zecra
Forwarded from خرقهٔ تَزویر ( ۳ )
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
💥اینهم نوعی از جذبه عرفانی و حالات یکی از فِرَقِ صوفیه، که تا مرز آدمخواری پیش رفتهاند. جای دارد به اینها "صوفیهزامبیه" گفت.😁
✅ تا آخر ببینید.
@tazvir3
✅ تا آخر ببینید.
@tazvir3
چرایی نقد بعضی از مشهورات معاصر؟
گاهی اوقات برخی چنین اشکال می کنند که چرا در حالی به نقد بعضی از مشهورات می پردازید، که این موارد هم برای بسیاری از مردم امری مسلم و مقدس شده و آثار خوبی در پی دارد، و آسیب چندانی هم ندارد. بلکه با این نقد ها خود ناقد در مظان اتهام مخالفت با معارف اهل بیت ع قرار می گیرد.
پاسخ:
گرچه توجه به سطح نگرش های مخاطبان در ارائه مطالب ضروری است. و در برخی از روایات نیز بر این مطالب تاکید شده است. (نمونه: الأصول الستة عشر، ص331؛ الكافي، ج2، ص: 223) اما باید دقت کرد که نهی از طرح مطالب مورد انکار برخی از مردم مطلق نیست. که اگر چنین می بود، از اساس دعوت بسیاری از انبیا و اوصیا نیز شامل این نهی می شد. مقابله با هر آسیب اجتماعی طبعاً منتقد و منکرانی را هم در پی دارد.
اما وجه پرداختن بیشتر به مباحث انتقادی و سلبی در این کانال چند چیز است:
1- مبارزه با تحریف
شاید فلان روضه بی سند به تنهایی اشکال محتوایی جدی نداشته باشد، اما روش کلی در نحوه اثبات آن، می تواند خطر آفرین باشد. تسامح در اثبات مطالب بی ریشهای که در مصادر یافت نمی شود، به حیطه خاصی محدود نمی شود. و رفته رفته برخی از باورهای اصولی مردم نیز از مطالب بیاساس متاثر می شود.
تسامح در برابر تحریف ها، جرأت بیشتر تحریف گران را بر میانگیزد. و در این صورت آسیب های آن نیز حد و حسابی نخواهد داشت. و گاه در مورد مطلبی که در کتب متقدم حتی تا دورههای میانی هیچ خبری نیست، امروزه کتابی مفصل و البته با مدارک بی پایه نوشته میشود. و معادلات برخی از مباحث تاریخی را نیز به هم میزند.
2- حواشی بدعت آمیز،
برخی از موضوعات مورد نقد در کانال گرچه به خودی خود آسیب چندانی ندارند. ولی در حواشی آن در جامعه بسیار آسیب زا است. مثلاً فراوان می شود که به اتکای گزارشی بی سند از قرون متاخر مطلبی غیر ضروری نزد عامه هیئتی ما رایج می شود، و شهرتش به جایی می رسد که اگر عالمی نقدی درست یا نادرست بر آن کرد، او را به وهابیتزدگی و دینستیزی متهم می کند. و حرمتش شکسته می شود. به نظر نگارنده این نوعی بدعت در تکفیر علما به خاطر مباحث اجتهادی غیر ضروری است. طبعا سکوت عالمان ذی نفوذ به بقای بیشتر این بدعت دامن می زند.
3- تنقیح معارف و مقابله با شبهه افکنان.
صرف نسبت قطعی مطالب نامعلوم به اولیای دین، مفاسدی دارد؛ هرچند در واقع -که فعلاً مدرک کافی نداریم- آن مطلب از معصوم باشد. زیرا اولاً پیروی از غیر علم است که در لسان آیات و روایات از آن نهی شده است. ثانیاً با داشتن علم اجمالی به گستردگی جعل و تحریف ها در معرض نسبت دادن مطالب خلاف به معصوم قرار می گیریم. ثالثاً بدبینی برخی از ضعفای مومنین به معارف دین را بر می انگیزیم. توضیح آن که همه مردم چنین نیستند که هر مطلب بی سندی بپذیرند، دیگرانی وقتی می بینند جمعی از منتسبان به دین در روایت معارف برای مردم بسیار تسامح میکنند و دیگرانی نیز روشی دقیق تر را معرفی نمیکنند، به کل روایات بدبین میشوند. لذا برخورد اصولی و نقد تاریخی روایات دینی در واقع دفاع از آنها است. رابعاً وقتی بررسی علمی نسبت به اخبار و عقائد توسط اهل خود مذهب صورت گیرد، این زبان بدخواهان مذهب را کوتاه تر می کند.
4- موضوع کانال
اقتضای موضوع کانال نقد برخی از زیاده روی ها در قبال معارف است. هر چند در همین مجموعه هم به جهات اثباتی معارف توجه داریم. ولی به نحو پررنگ می شود در دیگر مجموعه ها پی گرفت. (مانند کانال دیگر نویسنده: @sohof2)
@gholow2
گاهی اوقات برخی چنین اشکال می کنند که چرا در حالی به نقد بعضی از مشهورات می پردازید، که این موارد هم برای بسیاری از مردم امری مسلم و مقدس شده و آثار خوبی در پی دارد، و آسیب چندانی هم ندارد. بلکه با این نقد ها خود ناقد در مظان اتهام مخالفت با معارف اهل بیت ع قرار می گیرد.
پاسخ:
گرچه توجه به سطح نگرش های مخاطبان در ارائه مطالب ضروری است. و در برخی از روایات نیز بر این مطالب تاکید شده است. (نمونه: الأصول الستة عشر، ص331؛ الكافي، ج2، ص: 223) اما باید دقت کرد که نهی از طرح مطالب مورد انکار برخی از مردم مطلق نیست. که اگر چنین می بود، از اساس دعوت بسیاری از انبیا و اوصیا نیز شامل این نهی می شد. مقابله با هر آسیب اجتماعی طبعاً منتقد و منکرانی را هم در پی دارد.
اما وجه پرداختن بیشتر به مباحث انتقادی و سلبی در این کانال چند چیز است:
1- مبارزه با تحریف
شاید فلان روضه بی سند به تنهایی اشکال محتوایی جدی نداشته باشد، اما روش کلی در نحوه اثبات آن، می تواند خطر آفرین باشد. تسامح در اثبات مطالب بی ریشهای که در مصادر یافت نمی شود، به حیطه خاصی محدود نمی شود. و رفته رفته برخی از باورهای اصولی مردم نیز از مطالب بیاساس متاثر می شود.
تسامح در برابر تحریف ها، جرأت بیشتر تحریف گران را بر میانگیزد. و در این صورت آسیب های آن نیز حد و حسابی نخواهد داشت. و گاه در مورد مطلبی که در کتب متقدم حتی تا دورههای میانی هیچ خبری نیست، امروزه کتابی مفصل و البته با مدارک بی پایه نوشته میشود. و معادلات برخی از مباحث تاریخی را نیز به هم میزند.
2- حواشی بدعت آمیز،
برخی از موضوعات مورد نقد در کانال گرچه به خودی خود آسیب چندانی ندارند. ولی در حواشی آن در جامعه بسیار آسیب زا است. مثلاً فراوان می شود که به اتکای گزارشی بی سند از قرون متاخر مطلبی غیر ضروری نزد عامه هیئتی ما رایج می شود، و شهرتش به جایی می رسد که اگر عالمی نقدی درست یا نادرست بر آن کرد، او را به وهابیتزدگی و دینستیزی متهم می کند. و حرمتش شکسته می شود. به نظر نگارنده این نوعی بدعت در تکفیر علما به خاطر مباحث اجتهادی غیر ضروری است. طبعا سکوت عالمان ذی نفوذ به بقای بیشتر این بدعت دامن می زند.
3- تنقیح معارف و مقابله با شبهه افکنان.
صرف نسبت قطعی مطالب نامعلوم به اولیای دین، مفاسدی دارد؛ هرچند در واقع -که فعلاً مدرک کافی نداریم- آن مطلب از معصوم باشد. زیرا اولاً پیروی از غیر علم است که در لسان آیات و روایات از آن نهی شده است. ثانیاً با داشتن علم اجمالی به گستردگی جعل و تحریف ها در معرض نسبت دادن مطالب خلاف به معصوم قرار می گیریم. ثالثاً بدبینی برخی از ضعفای مومنین به معارف دین را بر می انگیزیم. توضیح آن که همه مردم چنین نیستند که هر مطلب بی سندی بپذیرند، دیگرانی وقتی می بینند جمعی از منتسبان به دین در روایت معارف برای مردم بسیار تسامح میکنند و دیگرانی نیز روشی دقیق تر را معرفی نمیکنند، به کل روایات بدبین میشوند. لذا برخورد اصولی و نقد تاریخی روایات دینی در واقع دفاع از آنها است. رابعاً وقتی بررسی علمی نسبت به اخبار و عقائد توسط اهل خود مذهب صورت گیرد، این زبان بدخواهان مذهب را کوتاه تر می کند.
4- موضوع کانال
اقتضای موضوع کانال نقد برخی از زیاده روی ها در قبال معارف است. هر چند در همین مجموعه هم به جهات اثباتی معارف توجه داریم. ولی به نحو پررنگ می شود در دیگر مجموعه ها پی گرفت. (مانند کانال دیگر نویسنده: @sohof2)
@gholow2
بررسیهای نقادانه در راستای کشف حقیقت، هرچند به سود برخی آرای ما به نظر نیاید
... توضیح نکته ای دیگر نیز ان شاء الله در راستای دفع سوء تفاهم ها موثر است. گاه برخی گمان می کنند که هرکس حدیثی یا مطلبی تاریخی در مورد اهل بیت ع را نقد می کند، بدین خاطر است که مضمونش را نمی پسندد، یا دلش آن را نمی پذیرد. که باید گفت گرچه شاید عدهای چنین باشند، اما بسیاری از محققان روش علمی خود را فدای امیال نمیکنند. مثلاً زمانی نقد علامه عسکری بر سند زیارت عاشورا حواشی بسیاری درست کرد. اما گزارش شده که بعدها دیدند ایشان در عتبات زیارت عاشورا می خواندند.
خود نگارنده عرض می کنم که در زندگی کرامات و عجایب بسیاری از خواندن زیارت عاشورا دیده ام. و متن آن را کاملاً پذیرفتنی می دانم. اما این دلیل نمی شود در بحث علمی تسامح کنم، و روش برخی در تصحیح سند زیارت را نیز بپذیرم.
گاه می بینیم برخی از شيفتگان حضرت رقیه س، منتقدان گزارش تاریخی مربوط به ایشان را «دشمنان حضرت رقیه س» می خوانند. و یا حتی آنان را به خاطر گمان دشمنی با اهل بیت ع مستحق لعن می دانند. ولی انصاف آنکه افراد دلسوخته اهل بیت ع در میان منتقدان کم نیستند. خود نویسنده در عمرم بارها در مجالس برای حضرت رقیه س گریسته بودم. بلکه خود برای ایشان روضه هم خوانده بودم. ولی وقتی پژوهش های جدید در کاستی های گزارش متاخر مربوطه را دیدم، نگاهم تغییر کرد. هرچند هنوز هم چون می دانم مصائبی شبیه این بر خاندان سید الشهداء رفته، هنوز هم این گزارش برایم حزن آور است. و هرگز تمسخر برخی را نسبت به این جریان بر نمی تابم.
این موارد، یا نقد ما نسبت به روایات میرلوحی در ذم تصوف و عرفان -که خود ما از مخالفان این جریانیم- و... شاهدی بر این است که تلاش داریم که نقدهای تاریخی مان صرفاً همسو با خواستههای شخصیمان نباشد. چه وقتی انتظار داریم مثلاً اهل دیگر نحله ها، جعلیات و مطالب ضعیف روایی شان علیه شیعه را به راحتی نپذیرند و اهل بررسی باشند، خود ما نیز نباید جانب انصاف و بررسی آثار را به صرف همسویی با برخی از عقایدمان وانهیم.
در سوی دیگر گزارشهای مخالفان را با وجود آسیبهای بسیارشان نباید بدون دلیل کافی رد و طرد کرد. چه وقتی مثلاً فلان مورخ عامی گزارشهایی شیعی را در کتابش میآورد، نیز مایه استفاده اصحاب ما بوده است و نمونه های آن در فهارس متقدم امامیه به عنوان مصنفات للشیعة ذکر شده است. و یا از متأخران ایشان گاه اخبار اثری رجالی از شیعه (مانند رجال ابن ابی طی) حاوی مدح برخی از امامیه را از ما نقل کرده اند. و متعرض نقد کلامی آن نشده اند. (هرچند غالباً چنین نیست.) سخن نیست که ما هم مطالب باطل عامه در مورد خلفا و عقایدشان را جمع کنیم. سخن این است که اگر چیزهایی از تاریخ و حدیث عامه را بررسی موافق حق یافتیم، به خاطر عامی بودن رد نکنیم.
فراتر از آن از قدمای ما کتابی چون رجال کشی، روایات بسیاری را آورده که خود مولف قبول ندارد. و دیدگاه های جریان های مختلف شیعی را بازتاب داده است. و اندک کلمات کشی به خوبی این رویکرد تاریخی او را نشان می دهد. (هرچند برخی از پسینیان نفهمیده اند کشی چه می کرده، و قدری به روش او بدبین شده اند.)
امروزه در میان خود ما هم نمونه های جالبی هست. مثلاً شخصی فلسفی و عرفانی مدافع حدیقة الشيعة می شود. و ما که مخالف عرفان و تصوف و هم موضع با حدیقه ایم، شدیداً به نقد تاریخی آن می پردازیم.
این رویکرد با کاستی هایش مزایایی دارد. و از آن جمله زبان عمومی، و قابل استفاده برای همه است. و هم بیشتر مورد قبول واقع میشود. زیرا مخاطب احساس میکند، چنین محققی همواره دنبال اثبات آرای خود و مشهورات اطرافش نیست. این رویکرد هرچند در برخی از سده های اخیر در میان ما کمرنگ شده بود، اما دیگر بار رو به رشد است.
شاید از آیه زیر نیز بتوان در این راستا الهام گرفت.
«يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامينَ بِالْقِسْطِ شُهَداءَ لِلَّهِ وَ لَوْ عَلى أَنْفُسِكُمْ أَوِ الْوالِدَيْنِ وَ الْأَقْرَبين» (النساء: 135)
چنانکه در برخی دیگر از آیات نیز در مقام ذم برخی از گروه ها، به ذکر بعضی از خوبی های ایشان نیز می پردازد. (نمونه: آلعمران: 75)
@gholow2
... توضیح نکته ای دیگر نیز ان شاء الله در راستای دفع سوء تفاهم ها موثر است. گاه برخی گمان می کنند که هرکس حدیثی یا مطلبی تاریخی در مورد اهل بیت ع را نقد می کند، بدین خاطر است که مضمونش را نمی پسندد، یا دلش آن را نمی پذیرد. که باید گفت گرچه شاید عدهای چنین باشند، اما بسیاری از محققان روش علمی خود را فدای امیال نمیکنند. مثلاً زمانی نقد علامه عسکری بر سند زیارت عاشورا حواشی بسیاری درست کرد. اما گزارش شده که بعدها دیدند ایشان در عتبات زیارت عاشورا می خواندند.
خود نگارنده عرض می کنم که در زندگی کرامات و عجایب بسیاری از خواندن زیارت عاشورا دیده ام. و متن آن را کاملاً پذیرفتنی می دانم. اما این دلیل نمی شود در بحث علمی تسامح کنم، و روش برخی در تصحیح سند زیارت را نیز بپذیرم.
گاه می بینیم برخی از شيفتگان حضرت رقیه س، منتقدان گزارش تاریخی مربوط به ایشان را «دشمنان حضرت رقیه س» می خوانند. و یا حتی آنان را به خاطر گمان دشمنی با اهل بیت ع مستحق لعن می دانند. ولی انصاف آنکه افراد دلسوخته اهل بیت ع در میان منتقدان کم نیستند. خود نویسنده در عمرم بارها در مجالس برای حضرت رقیه س گریسته بودم. بلکه خود برای ایشان روضه هم خوانده بودم. ولی وقتی پژوهش های جدید در کاستی های گزارش متاخر مربوطه را دیدم، نگاهم تغییر کرد. هرچند هنوز هم چون می دانم مصائبی شبیه این بر خاندان سید الشهداء رفته، هنوز هم این گزارش برایم حزن آور است. و هرگز تمسخر برخی را نسبت به این جریان بر نمی تابم.
این موارد، یا نقد ما نسبت به روایات میرلوحی در ذم تصوف و عرفان -که خود ما از مخالفان این جریانیم- و... شاهدی بر این است که تلاش داریم که نقدهای تاریخی مان صرفاً همسو با خواستههای شخصیمان نباشد. چه وقتی انتظار داریم مثلاً اهل دیگر نحله ها، جعلیات و مطالب ضعیف روایی شان علیه شیعه را به راحتی نپذیرند و اهل بررسی باشند، خود ما نیز نباید جانب انصاف و بررسی آثار را به صرف همسویی با برخی از عقایدمان وانهیم.
در سوی دیگر گزارشهای مخالفان را با وجود آسیبهای بسیارشان نباید بدون دلیل کافی رد و طرد کرد. چه وقتی مثلاً فلان مورخ عامی گزارشهایی شیعی را در کتابش میآورد، نیز مایه استفاده اصحاب ما بوده است و نمونه های آن در فهارس متقدم امامیه به عنوان مصنفات للشیعة ذکر شده است. و یا از متأخران ایشان گاه اخبار اثری رجالی از شیعه (مانند رجال ابن ابی طی) حاوی مدح برخی از امامیه را از ما نقل کرده اند. و متعرض نقد کلامی آن نشده اند. (هرچند غالباً چنین نیست.) سخن نیست که ما هم مطالب باطل عامه در مورد خلفا و عقایدشان را جمع کنیم. سخن این است که اگر چیزهایی از تاریخ و حدیث عامه را بررسی موافق حق یافتیم، به خاطر عامی بودن رد نکنیم.
فراتر از آن از قدمای ما کتابی چون رجال کشی، روایات بسیاری را آورده که خود مولف قبول ندارد. و دیدگاه های جریان های مختلف شیعی را بازتاب داده است. و اندک کلمات کشی به خوبی این رویکرد تاریخی او را نشان می دهد. (هرچند برخی از پسینیان نفهمیده اند کشی چه می کرده، و قدری به روش او بدبین شده اند.)
امروزه در میان خود ما هم نمونه های جالبی هست. مثلاً شخصی فلسفی و عرفانی مدافع حدیقة الشيعة می شود. و ما که مخالف عرفان و تصوف و هم موضع با حدیقه ایم، شدیداً به نقد تاریخی آن می پردازیم.
این رویکرد با کاستی هایش مزایایی دارد. و از آن جمله زبان عمومی، و قابل استفاده برای همه است. و هم بیشتر مورد قبول واقع میشود. زیرا مخاطب احساس میکند، چنین محققی همواره دنبال اثبات آرای خود و مشهورات اطرافش نیست. این رویکرد هرچند در برخی از سده های اخیر در میان ما کمرنگ شده بود، اما دیگر بار رو به رشد است.
شاید از آیه زیر نیز بتوان در این راستا الهام گرفت.
«يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامينَ بِالْقِسْطِ شُهَداءَ لِلَّهِ وَ لَوْ عَلى أَنْفُسِكُمْ أَوِ الْوالِدَيْنِ وَ الْأَقْرَبين» (النساء: 135)
چنانکه در برخی دیگر از آیات نیز در مقام ذم برخی از گروه ها، به ذکر بعضی از خوبی های ایشان نیز می پردازد. (نمونه: آلعمران: 75)
@gholow2
Audio
🎙برخی از راهای تشخیص مصدر روایت در کتب حدیث و فهرست
بررسی موردی چند نمونه
عمیدرضا اکبری
#معیارهای_اعتبار
@gholow2
بررسی موردی چند نمونه
عمیدرضا اکبری
#معیارهای_اعتبار
@gholow2
جایگاه قرائن جزئی تر و کلی تر در ابحاث تاریخی
درست است که مباحث تاریخ قرینه محور است و در آن به احتمالات عام عقلی اعتنا نمیشود؛ اما در عین حال باید دقت کرد که قرائن تاریخی طیف وسیعی دارند و اگر بخواهیم آنها را به نسبت یک موضوع بسنجیم از قرائن جزئی تر و خاص تر و نزدیک تر به موضوع شروع میشوند و قرائن کلی تر و عمومی تر را نیز در بر می گیرد. در بررسی آن قرائن موضوع معمولاً موارد اختصاصی تر نسبت به قرائن عمومی اولویت دارند. البته اعتبار و دلالت هر یک از این قرائن به جای خود.
به عنوان نمونه وقتی ما یک روایت را بررسی می کنیم در مرحله اول سند و دلالت خود آن روایت اولویت دارد. اما گاهی اوقات سند در دسترس نیست یا اطلاعاتی در مورد آن نداریم و دلالت آن نیز توسط قرائن دیگر به روشنی رد یا تایید نمی شود. در این صورت قرینه عام تر فضای کلی جریان روایی که روایت از آن برخاسته است، و یا مثلاً شرایط عمومی منبع و یا شرایط عمومی روایات آن موضوع در مرحله بعد بررسی می شود. اگر این دست قرائن هم چندان قابل بررسی نباشد، قرائن عام تر از این مانند فضای کلی روایات فرقه ای که خبر را روایت کرده و...
اما در مورد مرسلات اگر شما بین خبر مرسل و مسند فرقی نگذارید، ممکن است تردید در اصالت خبری مرسل موجب تردید در همه روایات بدانید. اما به نظر ما بنا بر قرائن متعددی فضای کلی اخبار مرسل با مسانید تفاوت های مهمی دارد. مراسیل به طور خاص مورد انتقاد جمعی از متقدمان فریقین بودهاند. همچنین با بررسی موردی بسیاری از مراسیل، به نظر می آید آسیب های کلی اخبار مرسل میتواند بیشتر از اخبار مسند باشد. چه آنکه بررسی سیر نقل آن بسیار مشکل تر است. بسیاری از اخبار مرسل روایاتی هستند که به اشتباه به غیر گوینده منسوب شده اند. همچنین بررسی تطبیقی متون روایات مرسل و اخبار مسند مشابه آن، در موارد زیادی زمینه گسترده انتساب های نابجا در مورد مرسلات و یا پرورده شدن متن آنها درطول زمان را نشان میدهد. خوب این قرائن عمومی وقتی بسیار گسترده باشد طبعا قابل توجه است و این با احتمال عام عقلی که شاهدی ندارد متفاوت است.
به عنوان نمونه دیگری از این بحث مثلاً در سند شناسی وقتی روش روایتگری یک راوی از راوی دیگر در سند ذکر نمی شود، گرچه در مرحله اول احتمال عقلی این وجود دارد که یک راوی روایت را از طبقه قبل از خود مستقیماً نگرفته باشد. و مثلاً راوی واسطه یا وجاده در میان باشد. اما در عین حال علما به صرف احتمال اعتنا نکرده اند. چرا که قرائن آن چندان نزدشان چشمگیر نبوده است. اما در بعضی از موارد خاص میبینیم که علمای فریقین به روایت مستقیم یک راوی از را به دیگر اشکال کرده اند. زیرا از بررسی طبقه دو راوی و یا امکان تاریخی ملاقات آن دو و یا از بررسی تطبیقی آن سند با اسناد دیگر که زیادتی میان آن دو راوی دارد، شواهدی به دست می آید که در مورد بعضی از راویان نباید به احتمال افتادگی وسائط روایت از اسناد ایشان بی اعتنا بود. هر چند سند در ظاهر صحیح و روات موثق باشد. همچنین اگر برفرض در محافل خاصی از روات ببینیم که این نحوه از آسیب های اسناد مانند اسقاط بخشی از سند بدون تذکر بسیار گسترده است، ممکن است احتمال افتادگی سند حتی به مواردی از اخبار آن روات که قرینهای در بود و نبود این آسیب (مانند فاصله زیاد طبقه دو راوی سند) نداریم نیز سرایت کند.
@gholow2
درست است که مباحث تاریخ قرینه محور است و در آن به احتمالات عام عقلی اعتنا نمیشود؛ اما در عین حال باید دقت کرد که قرائن تاریخی طیف وسیعی دارند و اگر بخواهیم آنها را به نسبت یک موضوع بسنجیم از قرائن جزئی تر و خاص تر و نزدیک تر به موضوع شروع میشوند و قرائن کلی تر و عمومی تر را نیز در بر می گیرد. در بررسی آن قرائن موضوع معمولاً موارد اختصاصی تر نسبت به قرائن عمومی اولویت دارند. البته اعتبار و دلالت هر یک از این قرائن به جای خود.
به عنوان نمونه وقتی ما یک روایت را بررسی می کنیم در مرحله اول سند و دلالت خود آن روایت اولویت دارد. اما گاهی اوقات سند در دسترس نیست یا اطلاعاتی در مورد آن نداریم و دلالت آن نیز توسط قرائن دیگر به روشنی رد یا تایید نمی شود. در این صورت قرینه عام تر فضای کلی جریان روایی که روایت از آن برخاسته است، و یا مثلاً شرایط عمومی منبع و یا شرایط عمومی روایات آن موضوع در مرحله بعد بررسی می شود. اگر این دست قرائن هم چندان قابل بررسی نباشد، قرائن عام تر از این مانند فضای کلی روایات فرقه ای که خبر را روایت کرده و...
اما در مورد مرسلات اگر شما بین خبر مرسل و مسند فرقی نگذارید، ممکن است تردید در اصالت خبری مرسل موجب تردید در همه روایات بدانید. اما به نظر ما بنا بر قرائن متعددی فضای کلی اخبار مرسل با مسانید تفاوت های مهمی دارد. مراسیل به طور خاص مورد انتقاد جمعی از متقدمان فریقین بودهاند. همچنین با بررسی موردی بسیاری از مراسیل، به نظر می آید آسیب های کلی اخبار مرسل میتواند بیشتر از اخبار مسند باشد. چه آنکه بررسی سیر نقل آن بسیار مشکل تر است. بسیاری از اخبار مرسل روایاتی هستند که به اشتباه به غیر گوینده منسوب شده اند. همچنین بررسی تطبیقی متون روایات مرسل و اخبار مسند مشابه آن، در موارد زیادی زمینه گسترده انتساب های نابجا در مورد مرسلات و یا پرورده شدن متن آنها درطول زمان را نشان میدهد. خوب این قرائن عمومی وقتی بسیار گسترده باشد طبعا قابل توجه است و این با احتمال عام عقلی که شاهدی ندارد متفاوت است.
به عنوان نمونه دیگری از این بحث مثلاً در سند شناسی وقتی روش روایتگری یک راوی از راوی دیگر در سند ذکر نمی شود، گرچه در مرحله اول احتمال عقلی این وجود دارد که یک راوی روایت را از طبقه قبل از خود مستقیماً نگرفته باشد. و مثلاً راوی واسطه یا وجاده در میان باشد. اما در عین حال علما به صرف احتمال اعتنا نکرده اند. چرا که قرائن آن چندان نزدشان چشمگیر نبوده است. اما در بعضی از موارد خاص میبینیم که علمای فریقین به روایت مستقیم یک راوی از را به دیگر اشکال کرده اند. زیرا از بررسی طبقه دو راوی و یا امکان تاریخی ملاقات آن دو و یا از بررسی تطبیقی آن سند با اسناد دیگر که زیادتی میان آن دو راوی دارد، شواهدی به دست می آید که در مورد بعضی از راویان نباید به احتمال افتادگی وسائط روایت از اسناد ایشان بی اعتنا بود. هر چند سند در ظاهر صحیح و روات موثق باشد. همچنین اگر برفرض در محافل خاصی از روات ببینیم که این نحوه از آسیب های اسناد مانند اسقاط بخشی از سند بدون تذکر بسیار گسترده است، ممکن است احتمال افتادگی سند حتی به مواردی از اخبار آن روات که قرینهای در بود و نبود این آسیب (مانند فاصله زیاد طبقه دو راوی سند) نداریم نیز سرایت کند.
@gholow2
غلات و صوفیه
🎙برخی از راهای تشخیص مصدر روایت در کتب حدیث و فهرست بررسی موردی چند نمونه عمیدرضا اکبری #معیارهای_اعتبار @gholow2
چه میزان از نسخ کتبی که در دو فهرست شیخ طوسی و نجاشی ذکر شده نزد مؤلفان بوده؟
صریح کلام هر دو شیخ در مقدمه فهرست و نجاشی این است که همه اصول و مصنفات را نداشته اند:
طوسی، فهرست كتب الشيعة، ص2-4
رأيت جماعة من شيوخ طائفتنا من أصحاب الحديث عملوا فهرست كتب أصحابنا و ما صنّفوه من التصانيف و رووه من الأصول، 👈و لم أجد منهم أحدا استوفى ذلك، و لا ذكر أكثره، بل كلّ منهم كان غرضه أن يذكر ما اختصّ بروايته و أحاطتبه خزانته من الكتب، و لم يتعرّض أحد منهم لاستيفاء جميعه، إلّا ما كان قصده أبو الحسين أحمد بن الحسين بن عبيد اللّه رحمه اللّه، فإنّه عمل كتابين: أحدهما ذكر فيه المصنّفات، و الآخر ذكر فيه الأصول، و استوفاهما على مبلغ ما وجده و قدر عليه....
و إذا ذكرت كلّ واحد من المصنّفين و أصحاب الأصول فلا بدّ من أن أشير إلى ما قيل فيه من التعديل و التجريح، و هل يعوّل على روايته أو لا، و أبيّن عن اعتقاده و هل هو موافق للحق أم هو مخالف له لأنّ كثيرا من مصنّفي أصحابنا و أصحاب الأصول ينتحلون المذاهب الفاسدة و إن كانت كتبهم معتمدة.
فإذا سهّل اللّه تعالى إتمام هذا الكتاب فإنّه يطلع على ذكر أكثر ما عمل من التصانيف و الأصول، و يعرف به قدر صالح من الرجال و طرائقهم...
👈و لم أضمن أن أستوفي ذلك إلى آخره، فإنّ تصانيف أصحابنا و أصولهم لا تكاد (تضبط، لانتشار) أصحابنا في البلدان و أقاصي الأرض، غير أنّ عليّ الجهد في ذلك و الإستقصاء فيما أقدر عليه، و يبلغه و سعي و وجودي...
نجاشی، ص3
... و قد جمعت من ذلك ما استطعته، و لم أبلغ غايته، لعدم أكثر الكتب، و إنما ذكرت ذلك عذرا إلى من وقع إليه كتاب لم أذكره... أن لأصحابنا- رحمهم الله- في بعض هذا الفن كتبا ليست مستغرقة لجميع ما رسمه...
شواهد بسیاری وجود دارد که بخش قابل توجهی از و طرق فهارس، ذکر عنوان و اجازه به عنوان اثر است، نه لزوماً نسخه موجود نزد مؤلف باشد. در موارد متعددی هم قرائنی داریم که اجازه به نسخه و یا طریق قرائت و مناوله کتاب بوده.
غیر از مواردی که خود صاحب فهرست یا کتاب حدیثی تصریح می کند کتابی را داشته، یا عبارتی مشعر به آن آورده، و یا قرینه خارجی داریم که کتابی خیلی مشهور و رایج بوده؛ بررسی فهرستی کتب حدیث از مولف هم کمک می کند که بفهمیم چه آثاری در اختیار داشته. این هم چند راه دارد:
1- مشیخهها که طریق به مصادر کتاب را ذکر می کند. مانند مشیخه تهذیب که می شود به ظن قوی گفت همه مصادر فقهی مذکور در مشیخه را داشته،
2- از نوع اسناد دهی به یک راوی صاحب اثر. مثلاً مولفی همواره با واسطه دو نفر ثابت از راوی سومی نقل کند. ولی اسناد پس از راوی سوم است عموماً تغییر کند. این مشعر به این است که مصدر مولف اثری از راوی سوم است. و آن دو واسطه، هم واسطه روایت اثر اویند. خصوصاً وقتی در فهارس و یا آثار تاریخ و حدیثی، اثری در موضوع همان اخبار برای راوی ذکر کرده باشند. که می توان اطمینان کرد آن اثر یا دست کم بخشی از آن نزد مولف بوده است. مانند طرق کامل الزیارات به کتاب المزار اصم.
هم چنین گاهی طرقی از مؤلف تا معصوم کاملاً ثابت است. و در هیچ طبقه ای راویان تغییر نمی کنند. خیلی به ویژه با وجود شاهد فهرستی می توان فهمید که آخرین راوی سند صاحب مصدر خبر است. مانند اسناد کلینی از علی از پدرش از نوفلی از سکونی که ظاهراً مصدر، اثر سکونی است.
3- تعلیق در اسناد نیز گاه می تواند راهگشای تعیین مصدر باشد. بدین صورت که وقتی مؤلف با وسائطی به یک راوی سند می دهد، ولی در اسناد بعدی وسائط را حذف می کند، این مؤید این است که آن رجال نقش واسطه گری برای اثری از آن راوی داشته اند. نمونه این نوع از تعلیق ها در روضه کافی، القرائات سیاری، و به نحو روشنتر و مفصلتر در حقائق اسرار و امالی طوسی قابل مشاهد است.
4- هم چنین با بررسی موارد تعبیر عدة من اصحابنا عن فلان یا مواردی که به یک نفر اسناد متعددی می رسد و پس از او سند یکی می شود، می فهمیم که در موارد بسیاری مصدر مولف همان فلان است، که خودش کتابی نوشته یا روایتی از آثار قبلی را ارائه داده.
و...
صریح کلام هر دو شیخ در مقدمه فهرست و نجاشی این است که همه اصول و مصنفات را نداشته اند:
طوسی، فهرست كتب الشيعة، ص2-4
رأيت جماعة من شيوخ طائفتنا من أصحاب الحديث عملوا فهرست كتب أصحابنا و ما صنّفوه من التصانيف و رووه من الأصول، 👈و لم أجد منهم أحدا استوفى ذلك، و لا ذكر أكثره، بل كلّ منهم كان غرضه أن يذكر ما اختصّ بروايته و أحاطتبه خزانته من الكتب، و لم يتعرّض أحد منهم لاستيفاء جميعه، إلّا ما كان قصده أبو الحسين أحمد بن الحسين بن عبيد اللّه رحمه اللّه، فإنّه عمل كتابين: أحدهما ذكر فيه المصنّفات، و الآخر ذكر فيه الأصول، و استوفاهما على مبلغ ما وجده و قدر عليه....
و إذا ذكرت كلّ واحد من المصنّفين و أصحاب الأصول فلا بدّ من أن أشير إلى ما قيل فيه من التعديل و التجريح، و هل يعوّل على روايته أو لا، و أبيّن عن اعتقاده و هل هو موافق للحق أم هو مخالف له لأنّ كثيرا من مصنّفي أصحابنا و أصحاب الأصول ينتحلون المذاهب الفاسدة و إن كانت كتبهم معتمدة.
فإذا سهّل اللّه تعالى إتمام هذا الكتاب فإنّه يطلع على ذكر أكثر ما عمل من التصانيف و الأصول، و يعرف به قدر صالح من الرجال و طرائقهم...
👈و لم أضمن أن أستوفي ذلك إلى آخره، فإنّ تصانيف أصحابنا و أصولهم لا تكاد (تضبط، لانتشار) أصحابنا في البلدان و أقاصي الأرض، غير أنّ عليّ الجهد في ذلك و الإستقصاء فيما أقدر عليه، و يبلغه و سعي و وجودي...
نجاشی، ص3
... و قد جمعت من ذلك ما استطعته، و لم أبلغ غايته، لعدم أكثر الكتب، و إنما ذكرت ذلك عذرا إلى من وقع إليه كتاب لم أذكره... أن لأصحابنا- رحمهم الله- في بعض هذا الفن كتبا ليست مستغرقة لجميع ما رسمه...
شواهد بسیاری وجود دارد که بخش قابل توجهی از و طرق فهارس، ذکر عنوان و اجازه به عنوان اثر است، نه لزوماً نسخه موجود نزد مؤلف باشد. در موارد متعددی هم قرائنی داریم که اجازه به نسخه و یا طریق قرائت و مناوله کتاب بوده.
غیر از مواردی که خود صاحب فهرست یا کتاب حدیثی تصریح می کند کتابی را داشته، یا عبارتی مشعر به آن آورده، و یا قرینه خارجی داریم که کتابی خیلی مشهور و رایج بوده؛ بررسی فهرستی کتب حدیث از مولف هم کمک می کند که بفهمیم چه آثاری در اختیار داشته. این هم چند راه دارد:
1- مشیخهها که طریق به مصادر کتاب را ذکر می کند. مانند مشیخه تهذیب که می شود به ظن قوی گفت همه مصادر فقهی مذکور در مشیخه را داشته،
2- از نوع اسناد دهی به یک راوی صاحب اثر. مثلاً مولفی همواره با واسطه دو نفر ثابت از راوی سومی نقل کند. ولی اسناد پس از راوی سوم است عموماً تغییر کند. این مشعر به این است که مصدر مولف اثری از راوی سوم است. و آن دو واسطه، هم واسطه روایت اثر اویند. خصوصاً وقتی در فهارس و یا آثار تاریخ و حدیثی، اثری در موضوع همان اخبار برای راوی ذکر کرده باشند. که می توان اطمینان کرد آن اثر یا دست کم بخشی از آن نزد مولف بوده است. مانند طرق کامل الزیارات به کتاب المزار اصم.
هم چنین گاهی طرقی از مؤلف تا معصوم کاملاً ثابت است. و در هیچ طبقه ای راویان تغییر نمی کنند. خیلی به ویژه با وجود شاهد فهرستی می توان فهمید که آخرین راوی سند صاحب مصدر خبر است. مانند اسناد کلینی از علی از پدرش از نوفلی از سکونی که ظاهراً مصدر، اثر سکونی است.
3- تعلیق در اسناد نیز گاه می تواند راهگشای تعیین مصدر باشد. بدین صورت که وقتی مؤلف با وسائطی به یک راوی سند می دهد، ولی در اسناد بعدی وسائط را حذف می کند، این مؤید این است که آن رجال نقش واسطه گری برای اثری از آن راوی داشته اند. نمونه این نوع از تعلیق ها در روضه کافی، القرائات سیاری، و به نحو روشنتر و مفصلتر در حقائق اسرار و امالی طوسی قابل مشاهد است.
4- هم چنین با بررسی موارد تعبیر عدة من اصحابنا عن فلان یا مواردی که به یک نفر اسناد متعددی می رسد و پس از او سند یکی می شود، می فهمیم که در موارد بسیاری مصدر مولف همان فلان است، که خودش کتابی نوشته یا روایتی از آثار قبلی را ارائه داده.
و...
غلات و صوفیه
🎙برخی از راهای تشخیص مصدر روایت در کتب حدیث و فهرست بررسی موردی چند نمونه عمیدرضا اکبری #معیارهای_اعتبار @gholow2
مصادر بخشی از اسناد نجاشی و شیخ در تالیف فهرستشان، فهارس پیشین بوده. مانند بسیاری از مواردی که نجاشی از ابن نوح و ابن غضائری نقل می کند. یعنی آن دو عالم به نجاشی خبر از عناوین داده اند، گاه اوصافی را هم گفته اند که نجاشی آن ها را هم نقل می کند. نجاشی گاه تصریح هم می کند فلان کتب را ندیده. و یا می گوید ابن نوح اسامی این کتب در نامه برای من نوشت. طبعاً در نامه که نسخه جا نمی شود. البته فهرست شیخ چون مختصر است، کمتر جزئیات را توضیح داده، ولی نمونه مصادر گزارش های فهرستی او را می توانید در کتاب فهارس الشیعه آقای خدامیان نیز ملاحظه بفرمایید. آقای سید محمد جواد شبیری برخی از مصادر را تعیین کرده است.
آقای مددی بحثهایی در این زمینه دارند، که کمتر تدوین شده. اما آقای فولادزاده اخیراً پایان نامه ای با عنوان «مطالعه ي نقدي تبیین فهرستي در اعتبارسنجي احاديث» نوشته اند.
@gholow2
آقای مددی بحثهایی در این زمینه دارند، که کمتر تدوین شده. اما آقای فولادزاده اخیراً پایان نامه ای با عنوان «مطالعه ي نقدي تبیین فهرستي در اعتبارسنجي احاديث» نوشته اند.
@gholow2
رجال طوسی، ص449: هارون بن موسی تلعکبری
سؤال:
تلعکبری همه اصول و مصنفات را روایت کرده، و جماعتی از اصحاب، آن ها را از تلعکبری برای شیخ طوسی خبر آوردند. لذا میتوان گفت همهی اصول و مصنفات نزد شیخ طوسی بوده؟
پاسخ:
شیخ خود در مقدمه فهرست به مانند نجاشی تصریح کرده همه اصول و مصنفات را ندارد. وقتی مصادر آثار شیخ هم بررسی شود مویداتی به دست می آید، که به نحو کلی دسترسی او به مصادر متقدم تر مانند پیشینیانی چون صدوق و کلینی نیست.
اما در مورد خود تلعکبری هم باید گفت به تعبیر شیخ طوسی در فهرست، اصول و مصنفات «لا تکاد تضبط» هستند. و حدودشان درست مشخص نیست. مثلا نسخ مهجور حساب شده یا نه؟ اصول مروی عامه از اهل بیت چه؟ واقفه و فطحیه گاه از اصحاب به شمار آمده اند و گاه نه. در شناخت غلات اصحاب یکسان نبوده اند.
لذا مسلماً یا در تعبیر «روی جمیع الاصول» تسامحی شده، یا اینکه در دوره شیخ قدر متیقنی محدود تر از تمامی اصول از ابتدا تا انتها، و از همه جریانهای روایی شیعی فهمیده می شده. و نمیشود آن را مطلق گرفت.
اما تعبیر اخبرنا عنه جماعة هم مثل مواضع بسیار دیگر طریق به خود تلعکبری است. و لزوماً اجازه به همه نسخ او نیست.
@gholow2
سؤال:
تلعکبری همه اصول و مصنفات را روایت کرده، و جماعتی از اصحاب، آن ها را از تلعکبری برای شیخ طوسی خبر آوردند. لذا میتوان گفت همهی اصول و مصنفات نزد شیخ طوسی بوده؟
پاسخ:
شیخ خود در مقدمه فهرست به مانند نجاشی تصریح کرده همه اصول و مصنفات را ندارد. وقتی مصادر آثار شیخ هم بررسی شود مویداتی به دست می آید، که به نحو کلی دسترسی او به مصادر متقدم تر مانند پیشینیانی چون صدوق و کلینی نیست.
اما در مورد خود تلعکبری هم باید گفت به تعبیر شیخ طوسی در فهرست، اصول و مصنفات «لا تکاد تضبط» هستند. و حدودشان درست مشخص نیست. مثلا نسخ مهجور حساب شده یا نه؟ اصول مروی عامه از اهل بیت چه؟ واقفه و فطحیه گاه از اصحاب به شمار آمده اند و گاه نه. در شناخت غلات اصحاب یکسان نبوده اند.
لذا مسلماً یا در تعبیر «روی جمیع الاصول» تسامحی شده، یا اینکه در دوره شیخ قدر متیقنی محدود تر از تمامی اصول از ابتدا تا انتها، و از همه جریانهای روایی شیعی فهمیده می شده. و نمیشود آن را مطلق گرفت.
اما تعبیر اخبرنا عنه جماعة هم مثل مواضع بسیار دیگر طریق به خود تلعکبری است. و لزوماً اجازه به همه نسخ او نیست.
@gholow2