غزل خانه معاصر....
873 subscribers
4.47K photos
95 videos
5 files
522 links
با ظاهر قشنگ جهان در جهنمیم

علیرضا_محمدی
Download Telegram
هَوَس را از دلم می رانم ای دوست
نرو ، قدرِ تو را می دانم ای دوست

سخن در حـدّ ِ حـرف و ادّعـا نیست
همیشه عاشقت می مانم ای دوست


#مازیــارنظــرے


@ghazalkhaneemoaser
برخیز که از راه گریزی بگریزی
از معرکۀ جنگ و ستیزی بگریزی

این شهر شده تور تو صیّاد تو مرگ است
باید بشوی ماهی لیزی بگریزی

ای مرگ بر آن شهر که باید شبی از آن
بردوش کشی نعشِ عزیزی بگریزی

نفرین به ته کوچۀ بن بست که از دوست
پشتت بخورد خنجر تیزی بگریزی

ای ننگ به جنگی که از او هیچ نداری
با خویش به جز واهمه چیزی بگریزی

برخیز و بیا شک نکن انگار که باید
از منطقۀ زلزله خیزی بگریزی

یوسف شوی از چاه درآیی بروی مصر
امّا نخرندت به پشیزی بگریزی

باید پری! امشب به دل آینه ها باز
از چشم حیاخوردۀ هیزی بگریزی

خواهی بگریزی بگریز و برو و اما
ننگ است که بی جنگ و ستیزی بگریزی


#غلامعباس_سعیدی


@ghazalkhaneemoaser
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
وقتی دلم برای خودم هم غریبه شد
دیگر دلم برای کسی
لک نمیزند

احساس میکنم
وقت نماندن است
لبریز انتظارم و بی تاب رفتنم

من حدس میزنم
باید تمام شد
وقتش رسیده است ....


#سعید_خاکسار


@ghazalkhaneemoaser
جوخه‌ی اعدام یا قلاب ماهی‌گیرها؟!
مطمئنّا نیست فرقی بین این تصویرها...

کیمیاگرها نمی‌دانند بی چشمان تو
هیچ تاثیری ندارد بر دلم، اکسیرها

سعی چینی‌بندزن‌ها هم ندارد حاصلی
می‌شوم هربار ویران‌تر پس از تعمیرها

سرو در سوز زمستان، دیدنی‌تر می‌شود
می‌خورد در هم گره، گاه این‌چنین تقدیرها

بیش از این رنجم نده... محکم‌ترین دیوارها
گاه می‌ریزند با کوچک‌ترین تغییرها


#کبری_موسوی_قهفرخی


@ghazalkhaneemoaser
از عشق که می گفتم زهر از دهنم می ریخت
قتاله ی دستانت خون در کفنم می ریخت

از عشق که می گفتم سیگار مرا می خورد
در باز دم گریه تکرار مرا می خورد

از عشق معافم کن باید بروم بانو
از ذهن تو با مردم شاید بروم بانو...


#مسعود_خدابنده _لو


@ghazalkhaneemoaser
پیشِ تو با همه‌ی دار و ندار آمده‌ام
ساکت و خسته و بی صبر و قرار آمده‌ام

گردباد آمد و با وسوسه چرخید و گذشت
در پی‌ات از وسطِ گرد و غبار آمده‌ام

سر من سبز و زبان سرخ و دلم خانه‌ی درد
با شهامت، به سرِ چوبه‌ی دار آمده‌ام

چمدان بسته ام از شهر حسودان بروم
من به خون‌خواهی لبخندِ قطار آمده‌ام

شاعرِ خسته ی شهرم که به امید غزل
درشبی سرد به مهمانی غار آمده ام

بگذارید در این دخمه بمانم دو سه شب
و نپرسید که اینجا به چکار آمده‌ام

رو به پایان خودم غرق نشاطی ابدی
خسته از طایفه و ایل و تبار آمده ام


#محمدعلی_عربنژاد_عاکف


@ghazalkhaneemoaser
به شب رسیده ام و ماه در بساطم نیست
بگو به آینه ها آه در بساطم نیست

به چاه زندگی افتادم و طنابی که
مرا در آورد از چاه ، دربساطم نیست

سلاح جنگ ندارم زمن مترس ای زاغ
مترسکم! که بجز کاه در بساطم نیست

به کیش و ماتی خود هرچه مهره داشته ام
به صفحه چیده ام و شاه در بساطم نیست

مرا ز شادی خود شاد کن که من چیزی
بجزهمین غم جانکاه در بساطم نیست

اشاره می کنی از آن سر جهان به سفر
مرا که توشه ی این راه در بساطم نیست

بگو به آینه ها روی بر نگردانند
بگو به آینه ها آه در بساطم نیست


#علی_ارجمند


@ghazalkhaneemoaser
شب شد/ و مرگ و فاجعه از هرطرف رسید
طوفان گرفت وپنجره فریاد می کشید

رخوت تمام  هستی ما را به باد داد
از هرطرف  تحجر و بیداد می وزید

گلدان شکست وآینه تصویرمرگ شد
ازشانه های خسته ی شب زخم می چکید

پوسید بغض کهنه ی تاریخی زمین
آتش گرفت دردل شب جنگل  امید

آنقدر خوف و دلهره بارید که دگر
فریاد ما به گوش خود ما نمی رسید!

از آن به بعد شهر پرازدرد ورنج شد
از آن به بعد  حادثه هرروز می وزید

دیگر کسی ترانه‌ی امید را نخواند
دیگر کسی شکفتن خورشید را ندید!


#پیمان_سلیمانی


@ghazalkhaneemoaser
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
دستی که مرا زخاک برداشته است
بذر شب و شعله در دلم کاشته است

چون شاخه ی خشک، هرکسی دید مرا
اندیشه ی آتش زدنم داشته است


#حسین_احمدی_محجوب


@ghazalkhaneemoaser
اگرچه یوسف این عاشقانه من هستم
اسیر وسوسه ی نفس خویشتن هستم

عزیز شهر تویی و منم که دور از تو
همیشه منتظر بوی پیرهن هستم

میان دین و دلم برسر تو معرکه ایست
که من غنیمت این جنگ تن به تن هستم

همیشه سرد و پریشان ،همیشه آواره
شبیه باد هراسان و بی وطن هستم

تو دور دست ترین نقطه ی جهان هستی
برای من که پر از شرمِ خواستن هستم

بیا که رفته ام از دستِ زندگی بی تو
تو روح و جانی و من نعش یک بدن هستم

بپیچ روسری ات را به دور بغضم ،آه
که سخت تشنه ی آرامش کفن هستم....


#سجاد_صفری_اعظم


@ghazalkhaneemoaser
چهل سالگی
عطفِ بی کرنشِ تصمیم،

تلنگرِ به هوش باشِ عزرائیل،
پیامِ ناخجستهء پیری بر صورت،
چاووشِ تعجیلِ ساربان،

بانگِ ناخوشِ ترس و طلوعِ بی واهمهء رعشه،

گاهِ بد شگونِ شیون،
بر شقیقه های داغ،
گاهِ یقین و تیغ و تقاص بر فراستِ فرصتهای سوخته،

گاه تلخ و ترد و تندِ چهل سالگی.

گاهِ چهل سالگی

گاهِ دیرِ چهل سالگی


#عباس_قبادی


@ghazalkhaneemoaser
دیگر آن آتشفشان داغ سابق نیستم
چشمه های آب گرم این مناطق نیستم

من همین گلبرگ های زرد لای دفترم
آنکه که گفتی نیستم نه! من شقایق نیستم

می نشینم مثل یک تندیس سنگی سالها
آه!بی تاب گذشتن از دقایق نیستم

یک زنِ بیهوده ی غمگینِ در باران، رها...
 نیستم ! انگار در جمع خلایق نیستم

هر چه می خواهی مرا بیهوده دلداری بده
هر چه می خواهی بگو اما موافق نیستم

هیچ حسی نیست حتی در سرانگشتان من
روح من مرده است مدتهاست عاشق نیستم


#اعظم_سعادتمند


@ghazalkhaneemoaser
کشیدی از رگ و پی‌های من به سمت خودت

چقدر جاده‌ی بی‌انتهای صعب‌العبور!


#حسنا_محمدزاده


@ghazalkhaneemoaser
به سوگواری مویت سلام بر غم باد
سیاه چشم حریف منی،غمت کم باد

نهال خاطره از سنگ گور می روید
شکوه مرگ عزیزان حریم ماتم باد

به گریه های غریبانه ی توام سوگند
که شوکران ز لبت به ز آب زمزم باد

چه کودکانه بر افسون گذشت باور من
فسانه ی عبث زندگی،در این دم باد

در آه تشنه لبان گر سراب می رقصد
ز اشک سوختگان داستان شبنم باد


#نصرت_رحمانی


@ghazalkhaneemoaser
تا درد ِ عشق، دردلِ ما جان نمی گرفت
براین کویرِ سوخته ، باران نمی گرفت

من خواب دیدم آمدی و شهر زنده شد
تیغِ تبر ، به ساق ِ درختان نمی گرفت

تو آمدی و هیچ دلی زیر ِ چتر ِ تو
فرمان ز چشم تشنهء شیطان نمی گرفت

از بس که فصل ها به شما لطف داشتند
حتی دل از سه ماهِ زمستان نمی گرفت

آیا کدام لحظه ، به ساز ِ عبور ِ تو
از شور و شوق ، قلب ِ خيابان نمی گرفت

من خواب دیده ام که تمامِ هر آنچه هست
جز از حضور ِ چشمِ تو ، فرمان نمی گرفت

ای آخرین دلیل ِ اصيل ِ حيات ِ عشق
نبض ِ زمان ، بدونِ تو جريان نمی گرفت...


#سیدمحمدعلی_رضازاده


@ghazalkhaneemoaser
آشفته ام ، مانند چشمان نگاری که ...
این پا و آن پا می کند ، پای قراری که ...

غرق خیالات خودم بودم که یکباره
بندِ دلم ؛ پاره شد از سوت قطاری که ...

دیدم که دورا دور دستت را تکان دادی
می آمدی با گامهای بیقراری که ....

سر رفت احساسم ، دویدم سمت دیدارت
هی اشک روی اشک ، چون ابر بهاری که ...

انگار ! دنیا را در آغوشت به من دادی
انگار ! آزادم ، بدون هر حصاری که ...

در دام آهو های چشمان تو افتادم
صیّادم امّا ، حال و روزم شد شکاری که ...

حالا که هستی در کنارم خوب می فهمم
احساس یعقوب و ، وصال انتظاری که ...


#علی_اکبرسلطانی


@ghazalkhaneemoaser
با هر كسي بجز خودمان مهربان شديم
اسباب بازي هوس ديگران شديم

در سر نوشت خويش دخالت نداشتيم
شخصيت اضافه ي اين داستان شديم

مثل درخت كاغذي گوشه ي اتاق
تنها براي سايه ي خود سايبان شديم

در استكان عقل ،كسي چاي عشق خورد
مثل تفاله هاي ته استكان شديم

دستش به آسمان خدايي نمي رسيد
ما بنده ها براي خدا نردبان شديم

با اين كه كارنامه به آدم نمي دهند
از هر نظر كه فكر كني امتحان شديم

اين شهر در محاصره ي كور رنگي است
ما بي خودی برای كه رنگين كمان شديم؟

از هيچ سمت ، جاذبه اي در فضا نبود
سياره ي غريبه ي اين كهكشان شديم

اين فيلم اندكي به شلوغي نياز داشت
بازيچه ي نمايش بازيگران شديم

پوچي شبيه جانوري گوشتخوار بود
يك تكه پوست روي دوتا استخوان شديم ...


#سعید_حیدری_ساوجی


@ghazalkhaneemoaser
برابر همه ی لهجه ها، تمام بیان ها
به گفته ی همه ی شعرها،تمام رُمان ها

میانِ تور و خزه یک پریِ یخ زده بودی
تو را ازآب گرفتند نیمه شب ملوان ها

تمام ساحل کِل می کشید تا که رسیدی
به افتخارِ تو ساز و دهُل زدند جوان ها

کنار دریا پنهان شدند و آه کشیدند
به انتظارِ شنا کردنِ تو چشم چران ها!

-بلند تر بپر از دشت ها کبوترِ وحشی
در اشتیاقِ شکارِ تو اَند تیروکمان ها...
.
هزارنامه ی غمگین به خانه ی تو رساندند
و دستِ آخر عاشق شدند نامه رسان ها

تو ماندگار شدی،هیچ کس درست نفهمید
که واقعیتِ تلخی ست پشتِ این جَرَیان ها

برای داشتنت روی هم تفنگ کشیدند
میان خون و لجن دفن شد جنازه ی آنها

تو را پَریچه صدا می زدند مردمِ ساحل
اگرچه نام تو مرگ است در تمامِ زبان ها...


#حامدابراهیم_پور


@ghazalkhaneemoaser
سازم شکست وزخمه ی تو دردلش نشست
حالا بخوان که لال ترینم بدون ساز
ماهور و چارگاه و همـایون برای تو
از بغض دست خالی من قطعه ای بساز 

گفــتی : « گلایه های تو موزون نمی شود
یعـنی به درد شـعر سرودن نمی خورد »
این تارها ی مو که به پایت سفید شد
حتی به درد خاطره بودن نمی خـورد ؟

از ترسِ تلــخِ در گـذر عمر گم شدن
با خط خوش نوشته شدم روی سنگ قبر
رسم هزار ساله ی دنیا شکسته شد
این دفـعه ماه کامل من مرد پشت ابر

پیشانی ســـیاه مرا هـیچ کس ندید
این یادگاریت که وفادار مانده است
داغ انا الحقی است که حلاج تو نگفت
نفرین به هر دقیقه که تا دار مانده است


#نوید_دانایی_هوشیار


@ghazalkhaneemoaser
"من دوستت دارم" همين يك جمله كافى نيست؟
آن قدر كه از يك جهان مرده برگردى؟

از آن همه تاريكى مطلق چه مى خواهى؟
يك عمر بي اين جمله تنها، زندگى كردى


#سارا_ناصرنصير


@ghazalkhaneemoaser