Forwarded from سعید ایران ویج
🔶برآمدن خورشید بهاری در نیمروز باستانی در سرزمین خونیرَث اَوستایی (گردونه خورشید)، فرا رسیدن نوروز جمشیدی بر شما فرخنده باد.
♦️درود بر فروهر جمشید پیشدادی پدید آورنده جشن نوروز، درود بر پسر زیبای ویوَنْگهان، درود بر جم خورشید چهره، درود بر نیایِ بزرگ تیره های ایر و اروپایی (هند و اروپایی)، ما به تو وفادارترین هستیم.
🔹برپایه گواه های هزاران ساله ایرانی، جهان بینی ما ایرانیان خورشید آسه است. برای همین بنیادی ترین جشن ما، نوروز برپایه خورشید است. نیاکان ما به درستی پدید آورنده این جشن را جمشید خورشید چهره نامیده اند. اَوستا آگاهانه و بسیار هوشمندانه جمشید را خورشید چهره می نامد. فر ایران همواره پیروز است. فر ایران را می ستاییم.
airyanem xvareno yazamaide
♦️سعید کریمی (سعید ایران ویج) : کارشناس ارشد فرهنگ و زبان های باستانی
@IRANVEJ
♦️درود بر فروهر جمشید پیشدادی پدید آورنده جشن نوروز، درود بر پسر زیبای ویوَنْگهان، درود بر جم خورشید چهره، درود بر نیایِ بزرگ تیره های ایر و اروپایی (هند و اروپایی)، ما به تو وفادارترین هستیم.
🔹برپایه گواه های هزاران ساله ایرانی، جهان بینی ما ایرانیان خورشید آسه است. برای همین بنیادی ترین جشن ما، نوروز برپایه خورشید است. نیاکان ما به درستی پدید آورنده این جشن را جمشید خورشید چهره نامیده اند. اَوستا آگاهانه و بسیار هوشمندانه جمشید را خورشید چهره می نامد. فر ایران همواره پیروز است. فر ایران را می ستاییم.
airyanem xvareno yazamaide
♦️سعید کریمی (سعید ایران ویج) : کارشناس ارشد فرهنگ و زبان های باستانی
@IRANVEJ
انتخابات و اسب تروا
https://t.me/ghasedak_rahaei/16458
https://t.me/ghasedak_rahaei/16458
چراغ سبز اصلاحطلبان به اپوزیسیون خارج نشین برای تغییر حکومت
https://t.me/ghasedak_rahaei/16459
https://t.me/ghasedak_rahaei/16459
بهترین و مؤثرترین کمک به مردم خوزستان، قدم برداشتن در راه براندازی جمهوری اسلامی است.
به خوزستان عزیز زیاد میروم، در دو ماه اخیر برای پیگیری یک کاری هر هفته میروم، به سه شهر اهواز و آبادان و شوشتر.
در خوزستان زلزلهای رخ نداده! سیلی نیامده! همه فروشگاهها باز هستند. سالهاست که شهروندان این استان بیشتر از شهروندان سایر نقاط ایران، آب بستهبندیشده میخرند. چون آب لولهکشی اکثر شهرها و روستاها، قابل شرب نیستند. مردم اینجا در خانههای خود دستگاه تصفیه آب خانگی دارند هر دو ماه یکبار فیلتر آن دستگاه را تعویض میکنند که فقط سیصد هزار تومان هزینه آن است. فرستادن آب بستهبندیشده به این استان علاوهبر اینکه کار عبث و بیهودهای است، بلکه توهین به عزت نفس مردم این خطه، و فروکاستن مشکلات اساسی منطقه به آب شرب است. آنها آب برای احشام و زمینهای کشاورزی خود میخواهند، آب برای جاری شدن در رودها و تالابها میخواهند که اگر آب در آنها جاری نباشد، هوای گرم و سوزان آنجا، جهنمیتر میشود، و ریزگردها نفس کشیدن را سختتر میکند. هرچند در یکی دو روز اخیر چند سد را باز کردهاند و اندک آبی جاری شده است، اما اگر ذخیره آب آن سدها هم تمام شود، کشاورزان برای کشت پاییزه آبی نخواهند داشت، و ممکن است بحرانها و تنشهای هولناکتری در پیش باشد. کاش در پاییز بارانی ببارد!
درد مردم خوزستان درد همه ایران است، درد بیدرمان ناکارآمدی و تبهکاری تشکیلاتی تیرانی به نام جمهوری اسلامی! نوع مدیریت احمقانه و تبهکارانه در بخش کشاورزی و آب سرزمین ایران در دوران پس از انقلاب احمقانه و خائنانه ۵۷، فاجعهای خلق کرده است که نشانههای آن از سالها پیش بهاینسو قابل رؤیت است.
بیش از ۹۰ درصد آب این سرزمین در بخش کشاورزی مصرف میشود. اما بهرهوری آب در بخش کشاورزی در ایران، در مقایسه با توسعهنیافتهترین کشورهای جهان هم به طرز وحشتناکی پایین است.
تا صد سال پیش که بشر با روشهای سنتی دوازدههزار ساله کشاورزی و دامداری میکرد، دخالت حکومتها در مدیریت استراتژیک آب لازم نبود، اما جهان تغییر کرده است. امکانات زمین محدود است و باید مدیریت شود. بر کشاورزان و دامدارانی که هیچ اطلاعی از تکنولوژیهای جدید ندارند، حرجی نیست، این نهادهای حکومتی هستند که باید آموزش مداوم به آنها بدهند و در راستای بهرهوری آب به آنها امکانات و وامهای کمبهره دهند. و در مواردی کشت برخی محصولات، محدود و حتی ممنوع شوند.
اکثر زمینهای کشاورزی در ایران کوچک و محدود هستند. یکپارچهسازی و ایجاد مزارع بزرگ میتواند مصرف آب را بهینهتر کند.
بخش زیادی از تأسیسات و خطوط و لولههای انتقال آب در ایران هم پوسیده هستند و بخشی از آب را هدر میدهند و باید بازسازی و بهسازی شوند. مافیای آب و سدسازی، به جای هدایت متابع به سمت بازسازی تاسیسات آبی در ایران، منابع را به سمت پروژههای زیانبار سدسازی هدایت کرده است. میدانیم که سدسازی یکی از راههای مدیریت منابع آبی است، و ساختن سد لزوماً کار بدی نیست، اما انتخاب پروژههای سدسازی در سه دهه اخیر، نه مدیریت بهینه آب، که راهی برای چپاول بودجه و هدر دادن متابع آبی ایران بوده است.
در ایران اگر بهرهوری آب در بخش کشاورزی، به میزان پنجاه درصد برسد، اکثر تنشها و بحرانهای آبی کشور رفع میشوند.
همچنین در سواحل جنوب ایران، به ویژه سواحل دریای عمان میتوان تأسیسات بزرگی برای شیرین کردن آب احداث کرد، و بخشی از مشکل آب استانهای جنوبی را از همین راه حل کرد.
اما در ایران ما تشکیلاتی به نام جمهوری اسلامی حاکم است که هیچ ارادهای برای حل مشکلات ندارد. دلیلش روشن است، جمهوری اسلامی دولت نیست و در نتیجه متولی ایران و مسایل مربوط به ایران هم نیست. بنابراین بهترین کمک به مردم خوزستان و همه مردم ایران، قدم برداشتن در راه براندازی جمهوری اسلامی است که هر ایرانی میتواند و باید قدمی در این راه بردارد، بدون برداشتن این غده سرطانی از تن ایرانزمین، هیچ مشکلی حل نخواهد شد.
اگر کسانی هم اصرار دارند کمک مالی کنند، باید با دست پر به میدان بیایند، نه با چند بطری آب معدنی! افراد خیر متمول اگر میخواهند کاری کنند نوسازی تصفیهخانه و لولههای انتقال آب روستا یا شهری را به عهده بگیرند.
محمد محبی
https://t.me/ghasedak_rahaei/16466
به خوزستان عزیز زیاد میروم، در دو ماه اخیر برای پیگیری یک کاری هر هفته میروم، به سه شهر اهواز و آبادان و شوشتر.
در خوزستان زلزلهای رخ نداده! سیلی نیامده! همه فروشگاهها باز هستند. سالهاست که شهروندان این استان بیشتر از شهروندان سایر نقاط ایران، آب بستهبندیشده میخرند. چون آب لولهکشی اکثر شهرها و روستاها، قابل شرب نیستند. مردم اینجا در خانههای خود دستگاه تصفیه آب خانگی دارند هر دو ماه یکبار فیلتر آن دستگاه را تعویض میکنند که فقط سیصد هزار تومان هزینه آن است. فرستادن آب بستهبندیشده به این استان علاوهبر اینکه کار عبث و بیهودهای است، بلکه توهین به عزت نفس مردم این خطه، و فروکاستن مشکلات اساسی منطقه به آب شرب است. آنها آب برای احشام و زمینهای کشاورزی خود میخواهند، آب برای جاری شدن در رودها و تالابها میخواهند که اگر آب در آنها جاری نباشد، هوای گرم و سوزان آنجا، جهنمیتر میشود، و ریزگردها نفس کشیدن را سختتر میکند. هرچند در یکی دو روز اخیر چند سد را باز کردهاند و اندک آبی جاری شده است، اما اگر ذخیره آب آن سدها هم تمام شود، کشاورزان برای کشت پاییزه آبی نخواهند داشت، و ممکن است بحرانها و تنشهای هولناکتری در پیش باشد. کاش در پاییز بارانی ببارد!
درد مردم خوزستان درد همه ایران است، درد بیدرمان ناکارآمدی و تبهکاری تشکیلاتی تیرانی به نام جمهوری اسلامی! نوع مدیریت احمقانه و تبهکارانه در بخش کشاورزی و آب سرزمین ایران در دوران پس از انقلاب احمقانه و خائنانه ۵۷، فاجعهای خلق کرده است که نشانههای آن از سالها پیش بهاینسو قابل رؤیت است.
بیش از ۹۰ درصد آب این سرزمین در بخش کشاورزی مصرف میشود. اما بهرهوری آب در بخش کشاورزی در ایران، در مقایسه با توسعهنیافتهترین کشورهای جهان هم به طرز وحشتناکی پایین است.
تا صد سال پیش که بشر با روشهای سنتی دوازدههزار ساله کشاورزی و دامداری میکرد، دخالت حکومتها در مدیریت استراتژیک آب لازم نبود، اما جهان تغییر کرده است. امکانات زمین محدود است و باید مدیریت شود. بر کشاورزان و دامدارانی که هیچ اطلاعی از تکنولوژیهای جدید ندارند، حرجی نیست، این نهادهای حکومتی هستند که باید آموزش مداوم به آنها بدهند و در راستای بهرهوری آب به آنها امکانات و وامهای کمبهره دهند. و در مواردی کشت برخی محصولات، محدود و حتی ممنوع شوند.
اکثر زمینهای کشاورزی در ایران کوچک و محدود هستند. یکپارچهسازی و ایجاد مزارع بزرگ میتواند مصرف آب را بهینهتر کند.
بخش زیادی از تأسیسات و خطوط و لولههای انتقال آب در ایران هم پوسیده هستند و بخشی از آب را هدر میدهند و باید بازسازی و بهسازی شوند. مافیای آب و سدسازی، به جای هدایت متابع به سمت بازسازی تاسیسات آبی در ایران، منابع را به سمت پروژههای زیانبار سدسازی هدایت کرده است. میدانیم که سدسازی یکی از راههای مدیریت منابع آبی است، و ساختن سد لزوماً کار بدی نیست، اما انتخاب پروژههای سدسازی در سه دهه اخیر، نه مدیریت بهینه آب، که راهی برای چپاول بودجه و هدر دادن متابع آبی ایران بوده است.
در ایران اگر بهرهوری آب در بخش کشاورزی، به میزان پنجاه درصد برسد، اکثر تنشها و بحرانهای آبی کشور رفع میشوند.
همچنین در سواحل جنوب ایران، به ویژه سواحل دریای عمان میتوان تأسیسات بزرگی برای شیرین کردن آب احداث کرد، و بخشی از مشکل آب استانهای جنوبی را از همین راه حل کرد.
اما در ایران ما تشکیلاتی به نام جمهوری اسلامی حاکم است که هیچ ارادهای برای حل مشکلات ندارد. دلیلش روشن است، جمهوری اسلامی دولت نیست و در نتیجه متولی ایران و مسایل مربوط به ایران هم نیست. بنابراین بهترین کمک به مردم خوزستان و همه مردم ایران، قدم برداشتن در راه براندازی جمهوری اسلامی است که هر ایرانی میتواند و باید قدمی در این راه بردارد، بدون برداشتن این غده سرطانی از تن ایرانزمین، هیچ مشکلی حل نخواهد شد.
اگر کسانی هم اصرار دارند کمک مالی کنند، باید با دست پر به میدان بیایند، نه با چند بطری آب معدنی! افراد خیر متمول اگر میخواهند کاری کنند نوسازی تصفیهخانه و لولههای انتقال آب روستا یا شهری را به عهده بگیرند.
محمد محبی
https://t.me/ghasedak_rahaei/16466
Telegram
قاصدک رهایی
برای چی باید این حجم از ویرانی را تحمل کنیم؟!
ملت ایران برای چی باید تن به این همه ذلت و فلاکت بدهد؟!
برای چی باید این همه مصیبت و ناکارآمدی و جهل و جنون را تحمل کنیم؟!
برای چی؟!
به خاطر یک سیستم سرتاسر معیوب؟!!
به خاطر تبهکاری تشکیلاتی به نام جمهوری اسلامی؟!!…
ملت ایران برای چی باید تن به این همه ذلت و فلاکت بدهد؟!
برای چی باید این همه مصیبت و ناکارآمدی و جهل و جنون را تحمل کنیم؟!
برای چی؟!
به خاطر یک سیستم سرتاسر معیوب؟!!
به خاطر تبهکاری تشکیلاتی به نام جمهوری اسلامی؟!!…
نقشه تجزیه آذربایجان و کردستان در مسکو و در دفتر سیاسی کمیته مرکزی حزب کمونیست طراحی شد و دست نشاندگان خائن و چپگرای شوروی وارد عمل شدند. اما نقش محوری ۴ مرد (شاه، قوام، رزمآرا و ترومن) نقشهی خائنان به وطن را نقش بر آب کرد. با عقبنشینی ارتش شوروی خائنان تنها ماندند.
👇
https://t.me/ghasedak_rahaei/16492
👇
https://t.me/ghasedak_rahaei/16492
✍🏼 سقوط جمهوری و سنت تاریخی
▫️ آیا سامانهی پادشاهی روی میز بازگشته است؟
📝 #یادداشت : ساسان آقایی
۲۵۰ سال پیش، #آمریکا 'بدون سنت تاریخی'، قدرتمندترین جمهوری تاریخ را بنا کرد. کارآمدی و درخشش #لیبرالدموکراسی آمریکایی، ابتدا به اروپا و سپس سراسر جهان سرایت کرد و مردمان را فریفت که با بنیان نهادن 'جمهوریهای تقلیدی'، خواهند توانست همان دستاوردها را تکرار کنند. این شیدایی برابر شد با دور انداختن سنت تاریخی #پادشاهی که قدمتی همتراز موجودیتِ انسان دوپا دارد.
در قرن نوزدهم و بیشتر بیستم، کشورهای مختلفی، #سنت_تاریخی خود را کنار گذاشتند و به تاسیس جمهوری روی آوردند. این رفتار تیپیکال و پاپیولار اما بیتوجه به ضرورتها و بایدهای هر کشور و منطقهای رخ داد. جمهوری، بر جای سکهی رایج نشست و مبارزهی طولانی انسان برای تاسیس یک نظام قانونمند و دموکراتیک پادشاهی که چند هزاره به درازا کشیده بود، به یک باره، هما هیچ شد و بیارزش! جهان، به ویژه در پسا جنگجهانی دوم، در این رویای کاذب فرو رفت که جمهوری، دم مسیحایی تمامی مشکلات کشورهاست. هیچ کس نمیپرسید اگر ساختار پادشاهی اینقدر معیوب و ناکارآمد است، چگونه برای هزاران سال دوام آورده و چرا بشر به همین اندازه برای اصلاحش، نه براندازی آن، کوشیده؟ انسانهای تمام تاریخ که پایبند این مناسک بودند، چه در خشت خام میدیدند که انسان مدعی تجدد امروزی، نمیبیند؟
اکنون و قرن بیستویکم اما دارد تبدیل میشود به رجعت تاریخی بشر به سنت تاریخی خود! به هر کجا که مینگرید، جمهوریهای تقلیدی و حتا پدر جمهوری مدرن، #آمریکا با بحران روبهروست و ساختارهای مشروطه در اروپا (حتا خاورمیانه) از ثبات و برقراری بیشتر برخوردارند. مردم به این پرسش روی آوردهاند که فایدهی جانشین کردن ساختارهای پادشاهیِ مقتدر، قانونمند و دموکراتیک با دموکراسیهای پوپولیستی چه بوده جز سیاستمداران ضعیف و بیپرنسیب، سیاستهای دورهای و فشلدو پاندمی #ویروس_چپ که دارد چون موریانهای، تمام ساختارها و ارزشهای آنها را میجود و نابود میکند؟ برای تردید در توانایی و کارآیی جمهوری و رد ادعای برتری آن بر سامانهی پادشاهی، تنها همین کافیست که به یاد آورید در قدرتمندترین جمهوری جهان، سه بار پشت هم، سفیهانی چون اوباما، ترامپ و سپس بایدن به قدرت رسیدهاند! مگر عمر مفید یه نسل چه قدر است که ۱۶ سالش (و احتمالن بیشتر) به سیاستهای بیریشه و خانمانبرانداز چنین سیاستمدارانی تلف شود که صندلی قدرت برایشان، یک سرگرمی و بازی آزمون و خطای است؟!
فصل شکست #جمهوری البته تازه آغاز شده، بشر غرقه در خود، به هوش آمده و در حال درک ارزشهای سنت تاریخی و #تجربه_تاریخی است. دستکم نتیجهی این دگردیسی آن خواهد بود که جمهوری دیگر تنها پاسخ ملتها در تعیین نظام سیاسی حاکم نخواهد بود و بشر دیگر با پرسشی تکگزینهای و آماده از پیش روبهرو نیست چه بسیاری بر این باورند باید به ساختار بادوام پادشاهی بازگشت تا ساختاری کارآمدتر و بادوامتر داشت؛ کسی چه میداند، شاید این دو قرن تجربهای گرانبهاست برای یک هزاره که در پیش است!
https://t.me/ghasedak_rahaei/16529?single
▫️ آیا سامانهی پادشاهی روی میز بازگشته است؟
📝 #یادداشت : ساسان آقایی
۲۵۰ سال پیش، #آمریکا 'بدون سنت تاریخی'، قدرتمندترین جمهوری تاریخ را بنا کرد. کارآمدی و درخشش #لیبرالدموکراسی آمریکایی، ابتدا به اروپا و سپس سراسر جهان سرایت کرد و مردمان را فریفت که با بنیان نهادن 'جمهوریهای تقلیدی'، خواهند توانست همان دستاوردها را تکرار کنند. این شیدایی برابر شد با دور انداختن سنت تاریخی #پادشاهی که قدمتی همتراز موجودیتِ انسان دوپا دارد.
در قرن نوزدهم و بیشتر بیستم، کشورهای مختلفی، #سنت_تاریخی خود را کنار گذاشتند و به تاسیس جمهوری روی آوردند. این رفتار تیپیکال و پاپیولار اما بیتوجه به ضرورتها و بایدهای هر کشور و منطقهای رخ داد. جمهوری، بر جای سکهی رایج نشست و مبارزهی طولانی انسان برای تاسیس یک نظام قانونمند و دموکراتیک پادشاهی که چند هزاره به درازا کشیده بود، به یک باره، هما هیچ شد و بیارزش! جهان، به ویژه در پسا جنگجهانی دوم، در این رویای کاذب فرو رفت که جمهوری، دم مسیحایی تمامی مشکلات کشورهاست. هیچ کس نمیپرسید اگر ساختار پادشاهی اینقدر معیوب و ناکارآمد است، چگونه برای هزاران سال دوام آورده و چرا بشر به همین اندازه برای اصلاحش، نه براندازی آن، کوشیده؟ انسانهای تمام تاریخ که پایبند این مناسک بودند، چه در خشت خام میدیدند که انسان مدعی تجدد امروزی، نمیبیند؟
اکنون و قرن بیستویکم اما دارد تبدیل میشود به رجعت تاریخی بشر به سنت تاریخی خود! به هر کجا که مینگرید، جمهوریهای تقلیدی و حتا پدر جمهوری مدرن، #آمریکا با بحران روبهروست و ساختارهای مشروطه در اروپا (حتا خاورمیانه) از ثبات و برقراری بیشتر برخوردارند. مردم به این پرسش روی آوردهاند که فایدهی جانشین کردن ساختارهای پادشاهیِ مقتدر، قانونمند و دموکراتیک با دموکراسیهای پوپولیستی چه بوده جز سیاستمداران ضعیف و بیپرنسیب، سیاستهای دورهای و فشلدو پاندمی #ویروس_چپ که دارد چون موریانهای، تمام ساختارها و ارزشهای آنها را میجود و نابود میکند؟ برای تردید در توانایی و کارآیی جمهوری و رد ادعای برتری آن بر سامانهی پادشاهی، تنها همین کافیست که به یاد آورید در قدرتمندترین جمهوری جهان، سه بار پشت هم، سفیهانی چون اوباما، ترامپ و سپس بایدن به قدرت رسیدهاند! مگر عمر مفید یه نسل چه قدر است که ۱۶ سالش (و احتمالن بیشتر) به سیاستهای بیریشه و خانمانبرانداز چنین سیاستمدارانی تلف شود که صندلی قدرت برایشان، یک سرگرمی و بازی آزمون و خطای است؟!
فصل شکست #جمهوری البته تازه آغاز شده، بشر غرقه در خود، به هوش آمده و در حال درک ارزشهای سنت تاریخی و #تجربه_تاریخی است. دستکم نتیجهی این دگردیسی آن خواهد بود که جمهوری دیگر تنها پاسخ ملتها در تعیین نظام سیاسی حاکم نخواهد بود و بشر دیگر با پرسشی تکگزینهای و آماده از پیش روبهرو نیست چه بسیاری بر این باورند باید به ساختار بادوام پادشاهی بازگشت تا ساختاری کارآمدتر و بادوامتر داشت؛ کسی چه میداند، شاید این دو قرن تجربهای گرانبهاست برای یک هزاره که در پیش است!
https://t.me/ghasedak_rahaei/16529?single
Telegram
قاصدک رهایی(به زودی تغییر نام کانال...)
داستانهای یک پرستو!
یک پرستو همیشه پرستو میماند!یک روز پرستوی صفایی فرهانی یک روز هم با ماموریت جدید و برای هدف قرار دادن اپوزیسیون و چهرههای موجهاش..
یک پرستو بدون مدرک تحصیلی و در شرایط غیرعادی به مجلس نفوذ داده میشود،سپس بدون پرداخت هیچ هزینهای به لندن گسیل داده میشود!
در لندن مهدی هاشمی و کروبی هزینه زندگیاش را میدهند و بیشترین همکاری را با ابتکار و بهزاد نبوی و.. دارد. علاوه بر ان بدون حضور در روزنامه اعتماد ملی حقوق کامل میگیرد و به ایران تردد متناوب دارد و سپس برای ادامه ماموریت توسط نایاک به امریکا منتقل میشود!
این پرستو در همه کنشهایش بوقچی اصلاحطلبان حکومت بوده،الان هم اگر لابلای خطوطش را بخوانیم همان است! ایا از تاجزاده(تاجزاده نوعی) که روزی خبرنگاران را جمع میکرد میگفت به دو قسمت تقسیم شوید عدهای انتخابات را تحریم و عدهای بر طبل مشارکت بکوبید! دو روز مانده به انتخابات هم میگفت تحریمیها بگویند بخاطر شرایط سخت باید رای داد غیرمحتمل است همان مهره را که شرایط گزینه پروژه ای شوم شدن را دارد هندل کند برای نفوذ در اپوزیسیون با هدف تخریب و ابتذال و انحراف و انشقاق و هدف قرار دادن چهرههای موجهاش؟!
پرستوی داستان ما همه اقوامش هم اطلاعاتی و سپاهی هستند!اعتماد نکنید به کسی که یکی از این شرایط دارد! کسانی با رفتن ج اسلامی اقوامشان مثلا پدرشان محاکمه میشوند،پرده زدوبندشان میافتند،دکان فاندشان تعطیل میشود،همچنین کسانی که از انها فیلمهای اخلاقی زیادی با افراد متعدد در ارشیوهای امنیتی وجود دارد،پرستوی داستان ما همه اینها را با هم دارد!!
پرستوی داستان ما سابقه مجیز صفایی فراهانی، ترامپ ستیزی، پهلویستیزی، مجیز خامنه ای، خمینی، ظریف، تاجزاده، محمود صادقی، ابتکار، کروبی و مهدی هاشمی، انتخابات، BLM، اسرائیل ستیزی، مجیز روحانی، انقلاب ۵۷، فردوسی ستیزی، فلسطین چک مثبت و حتی مبارزه با ممنوعیت بورکینی که خواست تندروترین بنیادگرایان اسلامی هست را دارد!
پرستوی داستان ما حالا بلطف باد کردنهای هدفمند رویای رییسجمهور شدن و تاچر شدن هوش از سرش برده و خودش را همسطح شاهزاده رضا پهلوی بلکه بالاتر میبیند!گویی ستاد انتخاباتی اش را هم راه انداخته!پر واضح است خروجی کارهایش در این پازل که خودش هم باور کرده،در به حاشیه راندن به اصطلاح رقبا و اپوزیسیون اصیل و بدیل سازی باز هم به نفع کلان جمهوری اسلامی است،فراتر از بازی اصولگرا اصلاحطلب، نشان به حلقهای که حمایت میشود،شامل بدنامترین رسانهای ها که شما بعنوان اصلاحطلب صادرتی و مشکوک و متصل میشناسیدشان و در ازایش نیز هم سهمشان را از پول و فاندها میبرند و هم دژی تشکیل دادهاند که رسانه ها به دست اپوزیسیون اصیل نیافتد و هم مناسبات کلان با ج ا را پیش میبرند!
نکته مهم دیگر در داستان پرستوی داستان ما،برادرش است!مبلغ نجومی(چند صد هزار دلار) پول برای ساخت کلیپها توزیع کرده اما بلطف و محبت امنیتیها چند ماهی زندانی میشود!ان هم با نگاه به سود بعدی! بخوانید بازی غرامت خواهی!
در گعدهها اصلاحطلبان حکومتی به صراحت میگویند او با ماست و پروژه پوست اندازی نظام و سودش برای اهداف کلان تری بنفع نظام بیشتر است!
خلاصه،وزن سیاسی اجتماعی با هوچیگری،پولپاشی،باند،فاند و فساد حاصل نمیشود،از افراد بدسابقه و رسوا شده حذر کنید.
پایان
امیر مقدم
https://t.me/ghasedak_iran/16543
یک پرستو همیشه پرستو میماند!یک روز پرستوی صفایی فرهانی یک روز هم با ماموریت جدید و برای هدف قرار دادن اپوزیسیون و چهرههای موجهاش..
یک پرستو بدون مدرک تحصیلی و در شرایط غیرعادی به مجلس نفوذ داده میشود،سپس بدون پرداخت هیچ هزینهای به لندن گسیل داده میشود!
در لندن مهدی هاشمی و کروبی هزینه زندگیاش را میدهند و بیشترین همکاری را با ابتکار و بهزاد نبوی و.. دارد. علاوه بر ان بدون حضور در روزنامه اعتماد ملی حقوق کامل میگیرد و به ایران تردد متناوب دارد و سپس برای ادامه ماموریت توسط نایاک به امریکا منتقل میشود!
این پرستو در همه کنشهایش بوقچی اصلاحطلبان حکومت بوده،الان هم اگر لابلای خطوطش را بخوانیم همان است! ایا از تاجزاده(تاجزاده نوعی) که روزی خبرنگاران را جمع میکرد میگفت به دو قسمت تقسیم شوید عدهای انتخابات را تحریم و عدهای بر طبل مشارکت بکوبید! دو روز مانده به انتخابات هم میگفت تحریمیها بگویند بخاطر شرایط سخت باید رای داد غیرمحتمل است همان مهره را که شرایط گزینه پروژه ای شوم شدن را دارد هندل کند برای نفوذ در اپوزیسیون با هدف تخریب و ابتذال و انحراف و انشقاق و هدف قرار دادن چهرههای موجهاش؟!
پرستوی داستان ما همه اقوامش هم اطلاعاتی و سپاهی هستند!اعتماد نکنید به کسی که یکی از این شرایط دارد! کسانی با رفتن ج اسلامی اقوامشان مثلا پدرشان محاکمه میشوند،پرده زدوبندشان میافتند،دکان فاندشان تعطیل میشود،همچنین کسانی که از انها فیلمهای اخلاقی زیادی با افراد متعدد در ارشیوهای امنیتی وجود دارد،پرستوی داستان ما همه اینها را با هم دارد!!
پرستوی داستان ما سابقه مجیز صفایی فراهانی، ترامپ ستیزی، پهلویستیزی، مجیز خامنه ای، خمینی، ظریف، تاجزاده، محمود صادقی، ابتکار، کروبی و مهدی هاشمی، انتخابات، BLM، اسرائیل ستیزی، مجیز روحانی، انقلاب ۵۷، فردوسی ستیزی، فلسطین چک مثبت و حتی مبارزه با ممنوعیت بورکینی که خواست تندروترین بنیادگرایان اسلامی هست را دارد!
پرستوی داستان ما حالا بلطف باد کردنهای هدفمند رویای رییسجمهور شدن و تاچر شدن هوش از سرش برده و خودش را همسطح شاهزاده رضا پهلوی بلکه بالاتر میبیند!گویی ستاد انتخاباتی اش را هم راه انداخته!پر واضح است خروجی کارهایش در این پازل که خودش هم باور کرده،در به حاشیه راندن به اصطلاح رقبا و اپوزیسیون اصیل و بدیل سازی باز هم به نفع کلان جمهوری اسلامی است،فراتر از بازی اصولگرا اصلاحطلب، نشان به حلقهای که حمایت میشود،شامل بدنامترین رسانهای ها که شما بعنوان اصلاحطلب صادرتی و مشکوک و متصل میشناسیدشان و در ازایش نیز هم سهمشان را از پول و فاندها میبرند و هم دژی تشکیل دادهاند که رسانه ها به دست اپوزیسیون اصیل نیافتد و هم مناسبات کلان با ج ا را پیش میبرند!
نکته مهم دیگر در داستان پرستوی داستان ما،برادرش است!مبلغ نجومی(چند صد هزار دلار) پول برای ساخت کلیپها توزیع کرده اما بلطف و محبت امنیتیها چند ماهی زندانی میشود!ان هم با نگاه به سود بعدی! بخوانید بازی غرامت خواهی!
در گعدهها اصلاحطلبان حکومتی به صراحت میگویند او با ماست و پروژه پوست اندازی نظام و سودش برای اهداف کلان تری بنفع نظام بیشتر است!
خلاصه،وزن سیاسی اجتماعی با هوچیگری،پولپاشی،باند،فاند و فساد حاصل نمیشود،از افراد بدسابقه و رسوا شده حذر کنید.
پایان
امیر مقدم
https://t.me/ghasedak_iran/16543
Telegram
قاصدک رهایی(به زودی تغییر نام کانال...)
داستانهای یک پرستو!
اینجا بخوانید👇
https://t.me/ghasedak_naghd/452
اینجا بخوانید👇
https://t.me/ghasedak_naghd/452
✅ تجمع برلین، و ضرورت تعهد به مصالح و کیان ملی ایران. (۱)
محمد محبی
خیزش ۱۴۰۱ ملت ایران به معنای واقعی کلمه ادامه روند یک انقلاب ملی نوین در ایران است. انقلابی که حرکات مقدماتی آن از قبل از خیزش دی ۹۶ هم شروع شده بود.
پسوند «ملی» در اینجا به معنای ملیگرایانه یا ناسیونالیستی بودن این خیزش و انقلاب نیست. اساساً ایدئولوژی ناسیونالیسم برای وضعیت و مفهوم ایران، موضوعیتی ندارد. انقلاب ملی ایران، یک جنبش برای کسب حقوق از دست رفته ملت ایران، و پایان دادن به دوره طولانی آشوب و بینظمی و بیدولتی و بیقانونی در ایران است، دورهای سیاه که از بهمن ۱۳۵۷ شروع شده است بنابراین این یک جنبش حقوقمحور و غیرایدئولوژیک است.
تجمع ۲۲ اکتبر برلین یک پیروزی بزرگ برای ملت ایران، و یک گام مهم و اساسی در روند انقلاب ملی ایرانیان بود. حواشی آن هرچند تأسفبار، اما از اهمیت اندکی دارد.
میدان اصلی و تعیینکننده سرنوشت در داخل ایران واقع است، این ما هستیم که در داخل تکلیف همه چیز را روشن کرده و خواهیم کرد. در تجمعات داخل هم که تاکنون نه تنها شعار ایرانستیزانه داده نشده که حتی مطالبات قومی و محلی و هویتی و امثالهم هم مطرح نشده، و هیچ گروه و شخص فعال در مسایل قومی و تجزیهطلبی صاحب کوچکترین فرصتی برای ابراز وجود نشده است، هر چه بوده، نمود ایرانیت، و ستیر با تمامی شعارها و ایدهآلهای انقلاب ضدایرانی پنجاه.وهفت بوده است.
این انقلاب، یک انقلاب ملی بوده و است و خواهد بود، هیچکس نمیتواند این انقلاب را منحرف کند. انقلاب به مثابه مال منقول نیست که به سرقت برود، مال غیرمنقول هم نیست که غصب شود. اساسأ هیچ انقلابی به سرقت نرفته و غصب نمیسود، اینکه برخی پنجاهوهفتیها مدعی سرقت و یا غصب انقلاب ایرانسوزشان هستند، تف سربالایی است که خودشان هم به یاوه بودن آن واقفاند. وضعیت ۴۴ سال اخیر ایران، نتیجه محتوم آن شورش احمقانه است. در مورد توهم سرقت انقلاب پنجاهوهفت، قبلاً مقالهای نوشتم که پیوند دسترسی به آن را در نخستین نگر در ذیل این فرسته میگذارم.
کارکرد تجمعات هممیهنان عزیز خارج از کشور، آگاه کردن خارجیان به خیرش ملی ایرانیان است که این هدف به خوبی محقق شد و به باور من به صدرصد اهداف خود رسیده است. مخاطبان خارجی فقط عظمت حضور ایرانیان و خواست و اراده آهنین آنها برای تغییر را میبینند، در مورد برخی از نخالههایی که به عمد و یا به سهو کنترل مراسم به دست آنها سپرده شد، طبعأ چیزی نمیدانند. مخاطب غیرایرانی با مشاهده این قبیل تجمعات باشکوه، روی ایران و ایرانی حساب دیگری باز میکند و دولتها و سیاسیون غربی مجبور میشوند که حداقل به ایران منهای جمهوری اسلامی فکر کنند.
حواشی تحمع برلین البته یک قربانی احتمالی هم دارد، و آن کسی نیست جز حامد اسماعیلیون. متأسفانه اگر تبعات حواشی این تجمع جمع نشود حامد را وارد دوره افول خواهد کرد. و به همین دلیل لازم است که آن حواشی علیرغم اهمیت اندک توسط فعالین انقلاب بررسی و آسیبشناسی شود تا بار دیگر نیروی توانمند و کیفی مثل حامد اسماعیلیون در خطر افول قرار نگیرد.
حامد اسماعیلیون ستارهای بود که چندصباحی در آسمان کمستاره سیاست ایران درخشید، اما به دلیل عدم درک و باور نسبت به امر ملی توان ادامه حضور در عرصه سیاسی را نخواهد داشت و حس میکنم که از فروغ او کاسته شده و فقط همان دادخواه قبل از شروع خیزش خواهد شد. امیدوارم این حس من درست نباشد و این ستاره پرفروغتر هم بشود. ولی به احتمال زیاد اگر بابت اشتباهاتش به ویژه افتصاحات تجمع برلین درس نگیرد، و آنها را تصحیح نکند، در فراخوانهای مشابه بعدی، یکپنجم جمعیت تجمع برلین را هم نمیتواند به میدان بیاورد.
به قول جواد طباطبایی در سیاست، تبعات یک اشتباه بعضاً بدتر از جنایت است (نقل به مضمون). خطاهای خود حامد اسماعیلیون بیشترین نقش را در افول احتمالی او در آینده خواهد داشت. او فرزند و همسر خود را در جنایت سرنگونی هواپیمای اوکراینی از دست داد. از فردای وقوع این جنایت و فاجعه علم دادخواهی برداشت. و بعضاً در تجمعات چندنفره و حتی تکنفره این حرکت خود را تداوم بخشید. او یک داغدیده است. داغ عزیزش و عشقش را دیده! من میفهمم او چه میکشد؟! من هم چند سال پیش، عشق خود را فقط چندهفته مانده به وصال بهخاطر یک تصادف رانندگی از دست دادم و هنوز هم نتوانستم به زندگی عادی برگردم و در این چند سال حتی یکبار هم از ته دل نخندبدم. تازه من در یک سانحه عزیزم را از دست دادم. ولی او دو عزیز و عشق خود را در یک جنایت بسیار رذیلانه از دست داده است، و سراسر وجودش خشم و نفرت و انتقام است. ...
ادامه👇
https://t.me/ghasedak_naghd/460
محمد محبی
خیزش ۱۴۰۱ ملت ایران به معنای واقعی کلمه ادامه روند یک انقلاب ملی نوین در ایران است. انقلابی که حرکات مقدماتی آن از قبل از خیزش دی ۹۶ هم شروع شده بود.
پسوند «ملی» در اینجا به معنای ملیگرایانه یا ناسیونالیستی بودن این خیزش و انقلاب نیست. اساساً ایدئولوژی ناسیونالیسم برای وضعیت و مفهوم ایران، موضوعیتی ندارد. انقلاب ملی ایران، یک جنبش برای کسب حقوق از دست رفته ملت ایران، و پایان دادن به دوره طولانی آشوب و بینظمی و بیدولتی و بیقانونی در ایران است، دورهای سیاه که از بهمن ۱۳۵۷ شروع شده است بنابراین این یک جنبش حقوقمحور و غیرایدئولوژیک است.
تجمع ۲۲ اکتبر برلین یک پیروزی بزرگ برای ملت ایران، و یک گام مهم و اساسی در روند انقلاب ملی ایرانیان بود. حواشی آن هرچند تأسفبار، اما از اهمیت اندکی دارد.
میدان اصلی و تعیینکننده سرنوشت در داخل ایران واقع است، این ما هستیم که در داخل تکلیف همه چیز را روشن کرده و خواهیم کرد. در تجمعات داخل هم که تاکنون نه تنها شعار ایرانستیزانه داده نشده که حتی مطالبات قومی و محلی و هویتی و امثالهم هم مطرح نشده، و هیچ گروه و شخص فعال در مسایل قومی و تجزیهطلبی صاحب کوچکترین فرصتی برای ابراز وجود نشده است، هر چه بوده، نمود ایرانیت، و ستیر با تمامی شعارها و ایدهآلهای انقلاب ضدایرانی پنجاه.وهفت بوده است.
این انقلاب، یک انقلاب ملی بوده و است و خواهد بود، هیچکس نمیتواند این انقلاب را منحرف کند. انقلاب به مثابه مال منقول نیست که به سرقت برود، مال غیرمنقول هم نیست که غصب شود. اساسأ هیچ انقلابی به سرقت نرفته و غصب نمیسود، اینکه برخی پنجاهوهفتیها مدعی سرقت و یا غصب انقلاب ایرانسوزشان هستند، تف سربالایی است که خودشان هم به یاوه بودن آن واقفاند. وضعیت ۴۴ سال اخیر ایران، نتیجه محتوم آن شورش احمقانه است. در مورد توهم سرقت انقلاب پنجاهوهفت، قبلاً مقالهای نوشتم که پیوند دسترسی به آن را در نخستین نگر در ذیل این فرسته میگذارم.
کارکرد تجمعات هممیهنان عزیز خارج از کشور، آگاه کردن خارجیان به خیرش ملی ایرانیان است که این هدف به خوبی محقق شد و به باور من به صدرصد اهداف خود رسیده است. مخاطبان خارجی فقط عظمت حضور ایرانیان و خواست و اراده آهنین آنها برای تغییر را میبینند، در مورد برخی از نخالههایی که به عمد و یا به سهو کنترل مراسم به دست آنها سپرده شد، طبعأ چیزی نمیدانند. مخاطب غیرایرانی با مشاهده این قبیل تجمعات باشکوه، روی ایران و ایرانی حساب دیگری باز میکند و دولتها و سیاسیون غربی مجبور میشوند که حداقل به ایران منهای جمهوری اسلامی فکر کنند.
حواشی تحمع برلین البته یک قربانی احتمالی هم دارد، و آن کسی نیست جز حامد اسماعیلیون. متأسفانه اگر تبعات حواشی این تجمع جمع نشود حامد را وارد دوره افول خواهد کرد. و به همین دلیل لازم است که آن حواشی علیرغم اهمیت اندک توسط فعالین انقلاب بررسی و آسیبشناسی شود تا بار دیگر نیروی توانمند و کیفی مثل حامد اسماعیلیون در خطر افول قرار نگیرد.
حامد اسماعیلیون ستارهای بود که چندصباحی در آسمان کمستاره سیاست ایران درخشید، اما به دلیل عدم درک و باور نسبت به امر ملی توان ادامه حضور در عرصه سیاسی را نخواهد داشت و حس میکنم که از فروغ او کاسته شده و فقط همان دادخواه قبل از شروع خیزش خواهد شد. امیدوارم این حس من درست نباشد و این ستاره پرفروغتر هم بشود. ولی به احتمال زیاد اگر بابت اشتباهاتش به ویژه افتصاحات تجمع برلین درس نگیرد، و آنها را تصحیح نکند، در فراخوانهای مشابه بعدی، یکپنجم جمعیت تجمع برلین را هم نمیتواند به میدان بیاورد.
به قول جواد طباطبایی در سیاست، تبعات یک اشتباه بعضاً بدتر از جنایت است (نقل به مضمون). خطاهای خود حامد اسماعیلیون بیشترین نقش را در افول احتمالی او در آینده خواهد داشت. او فرزند و همسر خود را در جنایت سرنگونی هواپیمای اوکراینی از دست داد. از فردای وقوع این جنایت و فاجعه علم دادخواهی برداشت. و بعضاً در تجمعات چندنفره و حتی تکنفره این حرکت خود را تداوم بخشید. او یک داغدیده است. داغ عزیزش و عشقش را دیده! من میفهمم او چه میکشد؟! من هم چند سال پیش، عشق خود را فقط چندهفته مانده به وصال بهخاطر یک تصادف رانندگی از دست دادم و هنوز هم نتوانستم به زندگی عادی برگردم و در این چند سال حتی یکبار هم از ته دل نخندبدم. تازه من در یک سانحه عزیزم را از دست دادم. ولی او دو عزیز و عشق خود را در یک جنایت بسیار رذیلانه از دست داده است، و سراسر وجودش خشم و نفرت و انتقام است. ...
ادامه👇
https://t.me/ghasedak_naghd/460
Telegram
قاصدک از ایران بگو (آرشیو،نقد)
✅ تجمع برلین، و ضرورت تعهد به مصالح و کیان ملی ایران. (۲)
محمد محبی
... با اوجگیری خیزش ملی ایرانیان علیه ضحاکیان حاکم، حامد اسماعیلیون با تمام وجود با این خیزش همراه شد. ولی به نظر میرسد که او مهمترین ویژگی این خیزش و انقلاب یعنی «ملی» بودن آن را درست…
محمد محبی
... با اوجگیری خیزش ملی ایرانیان علیه ضحاکیان حاکم، حامد اسماعیلیون با تمام وجود با این خیزش همراه شد. ولی به نظر میرسد که او مهمترین ویژگی این خیزش و انقلاب یعنی «ملی» بودن آن را درست…
✅ تجمع برلین، و ضرورت تعهد به مصالح و کیان ملی ایران. (۲)
محمد محبی
... با اوجگیری خیزش ملی ایرانیان علیه ضحاکیان حاکم، حامد اسماعیلیون با تمام وجود با این خیزش همراه شد. ولی به نظر میرسد که او مهمترین ویژگی این خیزش و انقلاب یعنی «ملی» بودن آن را درست متوجه نشده است. و آنطور که از شواهد پیداست به اصلیترین قاعده و لازمه این انقلاب یعنی حفاظت از مصالح و کیان ملی ایران، تعهد چندانی ندارد. و احتمالاً خشم و انتقام خود را مقدم بر هر چیزی میداند. راز افول احتمالی او در ادامه روند این انقلاب در هفتهها و ماههای آینده هم در همین نکته مهم نهفته است.
البته این افول احتمالی گرچه تلخ و تأسفبار خواهد بود، ولی در صورت هوشمندی اسماعیلیون قابل جبران است، و به همین دلیل من با هجمه شدید (نه نقد بیتعارف) علیه او به شدت مخالفم. در عین حال عدم جبران از طرف او هم در روند این انقلاب کوچکترین خللی ایجاد نخواهد کرد. هزاران اسماعیلیون هم اگر خود را از روند این جنبش جدا کنند، باز این راه غیرقابل برگشت است. پرواضح است که اگر حامد هزار برابر ابن هم اشتباه کند و راه خود را از راه انقلاب جدا کند، بازهم حامی دادخواهی او در پرونده جنایت هواپیمای اوکراینی خواهیم بود. داغ پریسا و ریرا، همانند داغ کارون، ندا، رامین، سهراب، پویا، مهسا، محسن، نیکا، حدیث، اسرا و ... همه و همه بخشی از داغ جمعی ایرانیان هستند. خونخواهی آنها یک امر ملی است، نه صرفاً یک امر شخصی و خانوادگی و جناحی و حزبی و ...
حامد اسماعیلیون قبلاً هم نشانههایی از عدم تعهد خود به کیان ملی ایران را از خود بروز داده بود. اشتباهاتی چون عدم اجازه ورود پرچم ایران به نشستهای خود که تاحدودی قابل اغماض و چشمپوشی بود. اما در تجمع برلین و قبل و بعد از آن رفتارهایی از خود بروز داد که نمیتوان با بهانههایی چون «اتحاد»، «انشاالله گربه است» و امثالهم به سکوت و مسامحه برگزار کرد.
اسماعیلیون نخستین پیشنهادهنده تجمع برلین بود و ایرانیان ساکن در اروپا به شکل گسترده و تحسینبرانگیزی برای حمایت از خیزش هممیهنان داخل کشور به این تجمع آمدند، شکلگیری این تجمع مدیون ابتکار و پیشنهاد و فراخوان اسماعیلیون نبوده و نیست، بلکه مدیون خونهای جوانان رعنایی است که در این چندهغته بر خیابانهای ایران ریخته شده است، وگرنه در تجمعات و نشستهایی که به دعوت حامد اسماعیلیون قبل از شروع خیزش شهریور ۱۴۰۱ برگزار میشد. جمعیت بسیار اندکی شرکت میکرد.
اسماعیلیون ساکن آمریکای شمالی است، او مسایل اجرایی این تجمع را به بدنامترین و مفلوکترین فعالان ایرانی چپ رادیکال در اروپا سپرد. طیفی که حتی یک درصد هم در جامعه ایران پایگاه ندارد و حتی در میان طیفهای دیگر چپ ایرانی هم منفور است. انتخاب ترکیب سخنرانان که دیگر به فاجعه پهلو زد. دادن تریبون به پستتربن طیفهای تجزیهطلب و ایرانستیز به هیچ عنوان قابل اغماض نیست. و یک پاس گل آشکار به جمهوری اسلامی و ایادی آن بود. درست است که ایادی جمهوری اسلامی اصطلاحاً از آب هم کره میگیرند و از بیربطتربن موارد بهانهای برای حمله به معترضان استفاده میکنند، اما این مسأله اهدای علنی پاس گل به آنها را توجیه نمیکند، هیچ بهانهای به انداره تجزیهطلبی به دستگاه سرکوب جمهوری اسلامی جهت کشتار مردم بیگناه جرأت و فرصت نمیدهد. هنوز هم جنایت و کشتار دستهجمعی که در جمعه خونین زاهدان رخ داد با بهانه دروغین تجزیهطلبی مورد بیتوجهی بعضیها قرار گرفته است. آنوقت برگزارکنندگان مهمترین تجمع حمایت از خیزش ملت ایران، به سه تن از حقیرترین تجزیهطلبان تریبون میدهند! اگر تعهدی به تمامیت ارضی ندارند به درک! به جهنم! آیا آنها میدانند در این روزهای سخت و خونین با این کار، چه خطراتی را برای مبارزین داخلی ایجاد میکنند؟! این حجم از بیمسئوایتی حقیقتاً حیرتانگیز است.
درست است که در سخنرانی پنجدقیقهای جامد اسماعیلیون حرفی خلاف مصالح ایران زده نشد و بسیاری از جملات این سخنرانی درخشان هم بود. حتی در میان سطور پیامها و سخنرانیهای آن تجزیهطلبان هم جملات خبیثانه اندکی بود، و البته این قدرت خیزش ملی را نشان میدهد که حقیرترین تجزیهطلبان هم در چنین تجمعاتی خباثت خود را پنهان میکنند. اما صرف سپردن تریبون به آنها هم قابل پذیرش نیست. همچنین حرفهای قشنگ و آرمانی را همه بلدند. حتی برخی استمرارطلبان هم در مقام سخن گفتن، برای آینده ایران رؤیاهای بسیار زیبایی میبافند. اما اگر کسی در عمل تعهدی به خیر و مصلحت ایران نداشته باشد، تمام حرفهای ولو زیبایش باد هوا هستند.
صدالبته حق آزادی بیان همه باید محفوظ باشد. حتی حق آزادی هذیانگویی و عربدهکشی مجانین (سر جای خود) هم مشمول حق آزادی بیان است.
ادامه👇
https://t.me/ghasedak_naghd/461
محمد محبی
... با اوجگیری خیزش ملی ایرانیان علیه ضحاکیان حاکم، حامد اسماعیلیون با تمام وجود با این خیزش همراه شد. ولی به نظر میرسد که او مهمترین ویژگی این خیزش و انقلاب یعنی «ملی» بودن آن را درست متوجه نشده است. و آنطور که از شواهد پیداست به اصلیترین قاعده و لازمه این انقلاب یعنی حفاظت از مصالح و کیان ملی ایران، تعهد چندانی ندارد. و احتمالاً خشم و انتقام خود را مقدم بر هر چیزی میداند. راز افول احتمالی او در ادامه روند این انقلاب در هفتهها و ماههای آینده هم در همین نکته مهم نهفته است.
البته این افول احتمالی گرچه تلخ و تأسفبار خواهد بود، ولی در صورت هوشمندی اسماعیلیون قابل جبران است، و به همین دلیل من با هجمه شدید (نه نقد بیتعارف) علیه او به شدت مخالفم. در عین حال عدم جبران از طرف او هم در روند این انقلاب کوچکترین خللی ایجاد نخواهد کرد. هزاران اسماعیلیون هم اگر خود را از روند این جنبش جدا کنند، باز این راه غیرقابل برگشت است. پرواضح است که اگر حامد هزار برابر ابن هم اشتباه کند و راه خود را از راه انقلاب جدا کند، بازهم حامی دادخواهی او در پرونده جنایت هواپیمای اوکراینی خواهیم بود. داغ پریسا و ریرا، همانند داغ کارون، ندا، رامین، سهراب، پویا، مهسا، محسن، نیکا، حدیث، اسرا و ... همه و همه بخشی از داغ جمعی ایرانیان هستند. خونخواهی آنها یک امر ملی است، نه صرفاً یک امر شخصی و خانوادگی و جناحی و حزبی و ...
حامد اسماعیلیون قبلاً هم نشانههایی از عدم تعهد خود به کیان ملی ایران را از خود بروز داده بود. اشتباهاتی چون عدم اجازه ورود پرچم ایران به نشستهای خود که تاحدودی قابل اغماض و چشمپوشی بود. اما در تجمع برلین و قبل و بعد از آن رفتارهایی از خود بروز داد که نمیتوان با بهانههایی چون «اتحاد»، «انشاالله گربه است» و امثالهم به سکوت و مسامحه برگزار کرد.
اسماعیلیون نخستین پیشنهادهنده تجمع برلین بود و ایرانیان ساکن در اروپا به شکل گسترده و تحسینبرانگیزی برای حمایت از خیزش هممیهنان داخل کشور به این تجمع آمدند، شکلگیری این تجمع مدیون ابتکار و پیشنهاد و فراخوان اسماعیلیون نبوده و نیست، بلکه مدیون خونهای جوانان رعنایی است که در این چندهغته بر خیابانهای ایران ریخته شده است، وگرنه در تجمعات و نشستهایی که به دعوت حامد اسماعیلیون قبل از شروع خیزش شهریور ۱۴۰۱ برگزار میشد. جمعیت بسیار اندکی شرکت میکرد.
اسماعیلیون ساکن آمریکای شمالی است، او مسایل اجرایی این تجمع را به بدنامترین و مفلوکترین فعالان ایرانی چپ رادیکال در اروپا سپرد. طیفی که حتی یک درصد هم در جامعه ایران پایگاه ندارد و حتی در میان طیفهای دیگر چپ ایرانی هم منفور است. انتخاب ترکیب سخنرانان که دیگر به فاجعه پهلو زد. دادن تریبون به پستتربن طیفهای تجزیهطلب و ایرانستیز به هیچ عنوان قابل اغماض نیست. و یک پاس گل آشکار به جمهوری اسلامی و ایادی آن بود. درست است که ایادی جمهوری اسلامی اصطلاحاً از آب هم کره میگیرند و از بیربطتربن موارد بهانهای برای حمله به معترضان استفاده میکنند، اما این مسأله اهدای علنی پاس گل به آنها را توجیه نمیکند، هیچ بهانهای به انداره تجزیهطلبی به دستگاه سرکوب جمهوری اسلامی جهت کشتار مردم بیگناه جرأت و فرصت نمیدهد. هنوز هم جنایت و کشتار دستهجمعی که در جمعه خونین زاهدان رخ داد با بهانه دروغین تجزیهطلبی مورد بیتوجهی بعضیها قرار گرفته است. آنوقت برگزارکنندگان مهمترین تجمع حمایت از خیزش ملت ایران، به سه تن از حقیرترین تجزیهطلبان تریبون میدهند! اگر تعهدی به تمامیت ارضی ندارند به درک! به جهنم! آیا آنها میدانند در این روزهای سخت و خونین با این کار، چه خطراتی را برای مبارزین داخلی ایجاد میکنند؟! این حجم از بیمسئوایتی حقیقتاً حیرتانگیز است.
درست است که در سخنرانی پنجدقیقهای جامد اسماعیلیون حرفی خلاف مصالح ایران زده نشد و بسیاری از جملات این سخنرانی درخشان هم بود. حتی در میان سطور پیامها و سخنرانیهای آن تجزیهطلبان هم جملات خبیثانه اندکی بود، و البته این قدرت خیزش ملی را نشان میدهد که حقیرترین تجزیهطلبان هم در چنین تجمعاتی خباثت خود را پنهان میکنند. اما صرف سپردن تریبون به آنها هم قابل پذیرش نیست. همچنین حرفهای قشنگ و آرمانی را همه بلدند. حتی برخی استمرارطلبان هم در مقام سخن گفتن، برای آینده ایران رؤیاهای بسیار زیبایی میبافند. اما اگر کسی در عمل تعهدی به خیر و مصلحت ایران نداشته باشد، تمام حرفهای ولو زیبایش باد هوا هستند.
صدالبته حق آزادی بیان همه باید محفوظ باشد. حتی حق آزادی هذیانگویی و عربدهکشی مجانین (سر جای خود) هم مشمول حق آزادی بیان است.
ادامه👇
https://t.me/ghasedak_naghd/461
Telegram
قاصدک از ایران بگو (آرشیو،نقد)
✅ تجمع برلین، و ضرورت تعهد به مصالح و کیان ملی ایران. (۳)
محمد محبی
اما کسی را نشاید که تریبون مهمترین تجمع حمایت از خیزش ملی ایرانیان را در اختیار ایرانستیزان تابلودار قرار دهد، آن سخنرانانی که برای این تجمع بزرگ انتخاب شدند، حتی دوسه درصد شرکتکنندگان…
محمد محبی
اما کسی را نشاید که تریبون مهمترین تجمع حمایت از خیزش ملی ایرانیان را در اختیار ایرانستیزان تابلودار قرار دهد، آن سخنرانانی که برای این تجمع بزرگ انتخاب شدند، حتی دوسه درصد شرکتکنندگان…
✅ تجمع برلین، و ضرورت تعهد به مصالح و کیان ملی ایران. (۳)
محمد محبی
اما کسی را نشاید که تریبون مهمترین تجمع حمایت از خیزش ملی ایرانیان را در اختیار ایرانستیزان تابلودار قرار دهد، آن سخنرانانی که برای این تجمع بزرگ انتخاب شدند، حتی دوسه درصد شرکتکنندگان در تجمع را هم نمایندگی نمیکردند، چه رسد به جامعه ایران!
درست است که غایت اصلی دموکراسی بعد از استقرار حکومت قانون و تثبیت حقوق عموم شهروندان، حمایت از حقوق اقلیتهاست، اما ما در حال نبرد برای دموکراسی هستیم. نه در حال زندگی در دموکراتیکترین وضعیت خود! معنی دموکراتمنشی و اتحاد در چنین برههای این است که از انحصارطلبی دست برداریم و با تمام توان خود با تباهی بجنگیم، نه اینکه بر موج اعتراضات سوار شویم، ادعای فراجناحیبودن بکنیم و بیشترین جمعیت را با استفاده از سرمایه جنبش که حاصل خونهای عزیزترین فرزندان این آب و خاک است جمع کنیم و تریبون آن را در انحصار خود بگیریم و در جواب انتقادات بگوییم که بروید در تجمعات خود حرفتان را بزنید! پس شفاف بگویید که آیا حرف و موضع شما دقیقاً همین حرفهای سخنرانان انتخابی خودتان است؟!
هیچ ایرادی نداشته و ندارد که یک سخنران از میان دگرباشان جنسی انتخاب میشد، خیلی هم خوب بود، اما اختصاص سه چهار سخنران برای این طیف، در بهترین حالت یک بلاهت بود.
هیچکس انتظار نداشته و ندارد که افرادی که مهر چندانی نسبت به ایران ندارند، از میهندوستان برای سخنرانی دعوت کنند، هرچند به گواه شاهدان، اکثریت مطلق شرکتکنندگان در این تجمع با پرچم ایراندوستان (از طیفها و گروههای گوناگون)، یعنی پرچم شیروخورشید حاضر شدند. و بهطور طبیعی شایسته داشتن دستکم یک نماینده در میان سخنرانان بودند. ظاهراً چند نفر از ایراندوستان هم قبل از تجمع با اسماعیلیون تماس گرفته بودند که با مخالفت او روبرو شدند. حالا اصلاً فدای سر همه ایراندوستان! خود برگزارکنندگان هم قبلاً گفته بودند که تریبون در اختیار فعالان میهندوست قرار نخواهند داد. ولی چرا از خانوادههای مبارزین داخلی هیچ پیامی پذیرفته نشد؟! امیدوارم آنچه که شنیدهام دروغ باشد، ظاهراً از میان خانوادههای مبارزین و زندانیان سیاسی و کشتهشدگان جنبش آبان ۹۸ و جنبش اخیر، دو سه خانواده سعی کردند با برگزارکنندگان مراسم برلین تماس بگیرند تا پیام آنها فرستاده و خوانده شود، اما با بیتوجهی روبهرو شدند. اگر اسماعیلیون به ادعای خودش فقط یک فعال مدنی غیرسیاسی است (که ادعای خلاف واقع و غیرشفافی است)، چرا اجرای مراسمی که خود مبتکر آن بود را به یکی از بدنامترین و رسواترین گروههای سیاسی ایرانی که علاوهبر خردستیزی و ایرانستیزی مفرط، سابقه اتحاد با خمینی در انقلاب پنجاهوهفت هم دارند سپرد؟! بعید است که اسماعیلیون تا این حد نسبت به طیفها و دستهبندیهای سیاسی در میان ایرانیان داخل و خارج جاهل باشد، با مروری بر سوابق او میتوان دریافت که حداقل به اندازه یک باشنده سیاسی عادی آگاهی داشته و دارد. و با قصد و آگاهی چنین تصمیمی گرفته است. او حتی از ترکیب سخنرانان هم آگاه بود. او و برگزارکنندگان حداقل حفظ ظاهر هم نکردند! تریبون دادن به ایرانگرایان به عنوان نماینده اکثریت جمع پیشکش، دادن فرصت به خانوادههای مبارزین و دردکشیدههای داخلی هم پیشکش، چرا حداقل یک فعال محیط زیست، یا یک فمینیست خوشنام با یک چپ کمتر بدنام، و یا حداقل به جای آن تجزیهطلبان حقیر یک قومگرا با خباثت کمتر در میان سخنرانان نبود؟!
به هیچ عنوان نباید به سادگی از این مسأله رد شد و به بهانه اتحاد حرفی نزد؟! ما با بیوطنهای مارکسیستی که خودشان هیچ مهری نسبت به ایران ندارند چه اتحادی میتوانیم داشته باشیم؟! هرچند همانها هم در ایران آینده باید حق فعالیت آزادانه داشته باشند، البته من بعید میدانم چپ ایرانی (اعم از میانهرو و تندرو)، توان تأسیس حزب سیاسی و فعالیت سیاسی نرمال را داشته باشد، چپ ایرانی تا زمانی که با ایرانیت کنار نیاید، همچنان کارتونخواب سیاسی مفلوک باقی خواهد ماند. آنها باید دست از ستیز با میهن خود و تاریخ و فرهنگ ملی خود بردارند و در یک زمین سفت به نام میهن بایستند تا بتوانند احزاب خود را تأسیس کنند. در عصر ملتدولتها، ستیر با میهن هم خیانت است و هم بلاهت! بودوباش سیاسی در این عصر فقط در چارچوب میهن و یک ملتدولت تثبیتشده امکانپذیر است. همانطور که اغلب چپهای غربی این ستیز را کنار گذاشتند و در قالب ملتدولتها به بودوباش سیاسی میپردازند. در انتخابات پیروز میشوند و قوای حکومتی را اداره میکنند. چند تا از کارآمدترین و موفقترین احزاب سیاسی چپ اروپایی، در کشورهای دارای حکومت پادشاهی پارلمانی فعالیت میکنند.
ادامه👇
https://t.me/ghasedak_naghd/462
محمد محبی
اما کسی را نشاید که تریبون مهمترین تجمع حمایت از خیزش ملی ایرانیان را در اختیار ایرانستیزان تابلودار قرار دهد، آن سخنرانانی که برای این تجمع بزرگ انتخاب شدند، حتی دوسه درصد شرکتکنندگان در تجمع را هم نمایندگی نمیکردند، چه رسد به جامعه ایران!
درست است که غایت اصلی دموکراسی بعد از استقرار حکومت قانون و تثبیت حقوق عموم شهروندان، حمایت از حقوق اقلیتهاست، اما ما در حال نبرد برای دموکراسی هستیم. نه در حال زندگی در دموکراتیکترین وضعیت خود! معنی دموکراتمنشی و اتحاد در چنین برههای این است که از انحصارطلبی دست برداریم و با تمام توان خود با تباهی بجنگیم، نه اینکه بر موج اعتراضات سوار شویم، ادعای فراجناحیبودن بکنیم و بیشترین جمعیت را با استفاده از سرمایه جنبش که حاصل خونهای عزیزترین فرزندان این آب و خاک است جمع کنیم و تریبون آن را در انحصار خود بگیریم و در جواب انتقادات بگوییم که بروید در تجمعات خود حرفتان را بزنید! پس شفاف بگویید که آیا حرف و موضع شما دقیقاً همین حرفهای سخنرانان انتخابی خودتان است؟!
هیچ ایرادی نداشته و ندارد که یک سخنران از میان دگرباشان جنسی انتخاب میشد، خیلی هم خوب بود، اما اختصاص سه چهار سخنران برای این طیف، در بهترین حالت یک بلاهت بود.
هیچکس انتظار نداشته و ندارد که افرادی که مهر چندانی نسبت به ایران ندارند، از میهندوستان برای سخنرانی دعوت کنند، هرچند به گواه شاهدان، اکثریت مطلق شرکتکنندگان در این تجمع با پرچم ایراندوستان (از طیفها و گروههای گوناگون)، یعنی پرچم شیروخورشید حاضر شدند. و بهطور طبیعی شایسته داشتن دستکم یک نماینده در میان سخنرانان بودند. ظاهراً چند نفر از ایراندوستان هم قبل از تجمع با اسماعیلیون تماس گرفته بودند که با مخالفت او روبرو شدند. حالا اصلاً فدای سر همه ایراندوستان! خود برگزارکنندگان هم قبلاً گفته بودند که تریبون در اختیار فعالان میهندوست قرار نخواهند داد. ولی چرا از خانوادههای مبارزین داخلی هیچ پیامی پذیرفته نشد؟! امیدوارم آنچه که شنیدهام دروغ باشد، ظاهراً از میان خانوادههای مبارزین و زندانیان سیاسی و کشتهشدگان جنبش آبان ۹۸ و جنبش اخیر، دو سه خانواده سعی کردند با برگزارکنندگان مراسم برلین تماس بگیرند تا پیام آنها فرستاده و خوانده شود، اما با بیتوجهی روبهرو شدند. اگر اسماعیلیون به ادعای خودش فقط یک فعال مدنی غیرسیاسی است (که ادعای خلاف واقع و غیرشفافی است)، چرا اجرای مراسمی که خود مبتکر آن بود را به یکی از بدنامترین و رسواترین گروههای سیاسی ایرانی که علاوهبر خردستیزی و ایرانستیزی مفرط، سابقه اتحاد با خمینی در انقلاب پنجاهوهفت هم دارند سپرد؟! بعید است که اسماعیلیون تا این حد نسبت به طیفها و دستهبندیهای سیاسی در میان ایرانیان داخل و خارج جاهل باشد، با مروری بر سوابق او میتوان دریافت که حداقل به اندازه یک باشنده سیاسی عادی آگاهی داشته و دارد. و با قصد و آگاهی چنین تصمیمی گرفته است. او حتی از ترکیب سخنرانان هم آگاه بود. او و برگزارکنندگان حداقل حفظ ظاهر هم نکردند! تریبون دادن به ایرانگرایان به عنوان نماینده اکثریت جمع پیشکش، دادن فرصت به خانوادههای مبارزین و دردکشیدههای داخلی هم پیشکش، چرا حداقل یک فعال محیط زیست، یا یک فمینیست خوشنام با یک چپ کمتر بدنام، و یا حداقل به جای آن تجزیهطلبان حقیر یک قومگرا با خباثت کمتر در میان سخنرانان نبود؟!
به هیچ عنوان نباید به سادگی از این مسأله رد شد و به بهانه اتحاد حرفی نزد؟! ما با بیوطنهای مارکسیستی که خودشان هیچ مهری نسبت به ایران ندارند چه اتحادی میتوانیم داشته باشیم؟! هرچند همانها هم در ایران آینده باید حق فعالیت آزادانه داشته باشند، البته من بعید میدانم چپ ایرانی (اعم از میانهرو و تندرو)، توان تأسیس حزب سیاسی و فعالیت سیاسی نرمال را داشته باشد، چپ ایرانی تا زمانی که با ایرانیت کنار نیاید، همچنان کارتونخواب سیاسی مفلوک باقی خواهد ماند. آنها باید دست از ستیز با میهن خود و تاریخ و فرهنگ ملی خود بردارند و در یک زمین سفت به نام میهن بایستند تا بتوانند احزاب خود را تأسیس کنند. در عصر ملتدولتها، ستیر با میهن هم خیانت است و هم بلاهت! بودوباش سیاسی در این عصر فقط در چارچوب میهن و یک ملتدولت تثبیتشده امکانپذیر است. همانطور که اغلب چپهای غربی این ستیز را کنار گذاشتند و در قالب ملتدولتها به بودوباش سیاسی میپردازند. در انتخابات پیروز میشوند و قوای حکومتی را اداره میکنند. چند تا از کارآمدترین و موفقترین احزاب سیاسی چپ اروپایی، در کشورهای دارای حکومت پادشاهی پارلمانی فعالیت میکنند.
ادامه👇
https://t.me/ghasedak_naghd/462
Telegram
قاصدک از ایران بگو (آرشیو،نقد)
✅ تجمع برلین، و ضرورت تعهد به مصالح و کیان ملی ایران. (۴_پایانی)
محمد محبی
ما با ایرانستیزانی که خودشان هم علاقهای به ایرانیت ندارند و بهطور علنی نفرت خود نسبت به ایران را اعلام میکنند چه اتحادی داریم؟! اصلاً اتحاد با این طیفها که بیشتر ار یکی دو درصد…
محمد محبی
ما با ایرانستیزانی که خودشان هم علاقهای به ایرانیت ندارند و بهطور علنی نفرت خود نسبت به ایران را اعلام میکنند چه اتحادی داریم؟! اصلاً اتحاد با این طیفها که بیشتر ار یکی دو درصد…
✅ تجمع برلین، و ضرورت تعهد به مصالح و کیان ملی ایران. (۴_پایانی)
محمد محبی
ما با ایرانستیزانی که خودشان هم علاقهای به ایرانیت ندارند و بهطور علنی نفرت خود نسبت به ایران را اعلام میکنند چه اتحادی داریم؟! اصلاً اتحاد با این طیفها که بیشتر ار یکی دو درصد در جامعه عقبه ندارند، چه سودی دارد؟!
ما ایرانیان بهخاطر ویار و تنوعطلبی مخالف جمهوری اسلامی نشدهایم. فیتیش براندازی که نداریم! به این دلیل با جمهوری اسلامی دشمن هستیم و برانداز شدهایم که این تشکیلات یک باند مافیایی ضدایرانی است و ایران ما را نابود میکند، ما ایرانیان را به خاک سیاه نشانده است. آن وقت بیاییم با جریاناتی که همانند فرقه تبهکار حاکم، ضد ایران هستند متحد شویم؟! ما با کسانی که نه تنها تمامیت ارضی ایران را قبول ندارند و همانند جمهوری اسلامی، پرچم ایران را هم قبول ندارند و پرچمهای جعلی حمل میکنند (پرچمهایی که حتی با تاریخ و فرهنگ قوم و منطقه مورد ادعای خودشان هم ناسازگار است) هیچ اتحادی نداریم.
در این یکی دو روز دیده شده که برخیها از روی بلاهت و یا از روی دنائت، برخی کشورهای اروپایی را مثال میزنند که برخی مناطق و نواحی آنها پرچم مستقل و جداگانه دارند! زهی جهالت! تاریخ اروپا مملو از جنگ و خونریزی میان اقوام و طوایف است. حتی در همان انگلیسی که در غرب نماد محافظهکاری و تغییرات تدریجی و مسالمتآمیز است، از قرن چهاردهم تا دههها بعد از انقلاب پرشکوه، مدام درگیر جنگ داخلی (با ریشههای مذهبی و قومی) خونین بوده است. همین آلمان متحد کنونی تا دو قرن پیش دهها شاهزادهنشین جدا از هم بود که با تدبیر و بعضاً بیرحمی بیسمارک وصلهپینه شد و به یک کشور تبدیل شد. اقوام اروپایی حتی تا همین صد سال پیش در حال جنگ بیپایان با یکدیگر بودند، ما کی چنین تاریخ خونینی را تجربه کردیم؟! ما زباد خون دادیم، کمتر ملتی به اندازه ما ملت ایران خونش ریخته شد، اما نه در جنگ با همدیگر، بلکه در جنگ با متجاوزین! ما حتی با متجاوزینی که بعد از قتل و غارت به فرهنگ ما علاقهمند شدند هم با خشونت رفتار نکردیم و آنها را بین خود پذیرفتیم. ما ایرانیان کی به جان هم افتادیم که هویتی جدا از یکدیگر تعریف کنیم و بعد از آن پرچمی مسنقل از پرچم ملی بسازیم؟! در ایرانی که تکثر آن بسیار بیشتر از مجموع تکثر در چندین کشور اروپایی است و بعضاً هر پنج کیلومتر زبان و لهجه عوض میشود، هیچ وقت در داخل آن کثرتها غیریتسازی صورت نگرفت، و یک وحدت در عین کثرت در این آب و خاک به وجود آمد. اما در اروپا بسیاری از کثرتها را با خشونت نابود کردند و برخی کثرتها هم باقی ماندند . آن پرچمهای متعدد در برخی کشورهای اروپایی، باقیمانده آن تاریخ خونبار است. اینکه عدهای دلقک برای برخی مناطق و نواحی ایران، پرچم جعل میکنند، در واقع عرض خود میبرند و حتی زحمتی هم به ما تحمیل نمیکنند، همانطوری که در آن تجمع باشکوه برلین عدهای چند پرچم جعلی را برافراشتند، اما اکثریتی که پرچم ملی ایران در دستشان بود، تعرضی به آنها نکردند. چون میدانند که تجزیهطلبان و پرچمهای جعلی آنها کوچکترین خطری برای ایران ندارند. در طول تاریخ ایران، همیشه مگسان تجزیهطلب وجود داشتند، اما هیچکدام در این تاریخ چندهزارساله، حتی توان جابهجایی یک سانتیمتر از خاک ایران را نداشتند، تمامی تکههای جداشده از پیکر ایران، در اثر جنگ و دخالت قدرتهای بزرگ جهانی جدا شدند. در ایران آینده هم قطعاً مگسان تجزیهطلب دیگری هم ظهور کرده و وزوز خواهند کرد، اما توان پیش بردن هیچ کاری را نخواهند داشت. چون ایران یک کشور غیرقابل تجزیه است. در عین حال این واقعیت انکارناپذیر نباید موجب از بین رفتن قبح همکاری و همراهی با این افراد شود.
https://t.me/ghasedak_iran/16872
محمد محبی
ما با ایرانستیزانی که خودشان هم علاقهای به ایرانیت ندارند و بهطور علنی نفرت خود نسبت به ایران را اعلام میکنند چه اتحادی داریم؟! اصلاً اتحاد با این طیفها که بیشتر ار یکی دو درصد در جامعه عقبه ندارند، چه سودی دارد؟!
ما ایرانیان بهخاطر ویار و تنوعطلبی مخالف جمهوری اسلامی نشدهایم. فیتیش براندازی که نداریم! به این دلیل با جمهوری اسلامی دشمن هستیم و برانداز شدهایم که این تشکیلات یک باند مافیایی ضدایرانی است و ایران ما را نابود میکند، ما ایرانیان را به خاک سیاه نشانده است. آن وقت بیاییم با جریاناتی که همانند فرقه تبهکار حاکم، ضد ایران هستند متحد شویم؟! ما با کسانی که نه تنها تمامیت ارضی ایران را قبول ندارند و همانند جمهوری اسلامی، پرچم ایران را هم قبول ندارند و پرچمهای جعلی حمل میکنند (پرچمهایی که حتی با تاریخ و فرهنگ قوم و منطقه مورد ادعای خودشان هم ناسازگار است) هیچ اتحادی نداریم.
در این یکی دو روز دیده شده که برخیها از روی بلاهت و یا از روی دنائت، برخی کشورهای اروپایی را مثال میزنند که برخی مناطق و نواحی آنها پرچم مستقل و جداگانه دارند! زهی جهالت! تاریخ اروپا مملو از جنگ و خونریزی میان اقوام و طوایف است. حتی در همان انگلیسی که در غرب نماد محافظهکاری و تغییرات تدریجی و مسالمتآمیز است، از قرن چهاردهم تا دههها بعد از انقلاب پرشکوه، مدام درگیر جنگ داخلی (با ریشههای مذهبی و قومی) خونین بوده است. همین آلمان متحد کنونی تا دو قرن پیش دهها شاهزادهنشین جدا از هم بود که با تدبیر و بعضاً بیرحمی بیسمارک وصلهپینه شد و به یک کشور تبدیل شد. اقوام اروپایی حتی تا همین صد سال پیش در حال جنگ بیپایان با یکدیگر بودند، ما کی چنین تاریخ خونینی را تجربه کردیم؟! ما زباد خون دادیم، کمتر ملتی به اندازه ما ملت ایران خونش ریخته شد، اما نه در جنگ با همدیگر، بلکه در جنگ با متجاوزین! ما حتی با متجاوزینی که بعد از قتل و غارت به فرهنگ ما علاقهمند شدند هم با خشونت رفتار نکردیم و آنها را بین خود پذیرفتیم. ما ایرانیان کی به جان هم افتادیم که هویتی جدا از یکدیگر تعریف کنیم و بعد از آن پرچمی مسنقل از پرچم ملی بسازیم؟! در ایرانی که تکثر آن بسیار بیشتر از مجموع تکثر در چندین کشور اروپایی است و بعضاً هر پنج کیلومتر زبان و لهجه عوض میشود، هیچ وقت در داخل آن کثرتها غیریتسازی صورت نگرفت، و یک وحدت در عین کثرت در این آب و خاک به وجود آمد. اما در اروپا بسیاری از کثرتها را با خشونت نابود کردند و برخی کثرتها هم باقی ماندند . آن پرچمهای متعدد در برخی کشورهای اروپایی، باقیمانده آن تاریخ خونبار است. اینکه عدهای دلقک برای برخی مناطق و نواحی ایران، پرچم جعل میکنند، در واقع عرض خود میبرند و حتی زحمتی هم به ما تحمیل نمیکنند، همانطوری که در آن تجمع باشکوه برلین عدهای چند پرچم جعلی را برافراشتند، اما اکثریتی که پرچم ملی ایران در دستشان بود، تعرضی به آنها نکردند. چون میدانند که تجزیهطلبان و پرچمهای جعلی آنها کوچکترین خطری برای ایران ندارند. در طول تاریخ ایران، همیشه مگسان تجزیهطلب وجود داشتند، اما هیچکدام در این تاریخ چندهزارساله، حتی توان جابهجایی یک سانتیمتر از خاک ایران را نداشتند، تمامی تکههای جداشده از پیکر ایران، در اثر جنگ و دخالت قدرتهای بزرگ جهانی جدا شدند. در ایران آینده هم قطعاً مگسان تجزیهطلب دیگری هم ظهور کرده و وزوز خواهند کرد، اما توان پیش بردن هیچ کاری را نخواهند داشت. چون ایران یک کشور غیرقابل تجزیه است. در عین حال این واقعیت انکارناپذیر نباید موجب از بین رفتن قبح همکاری و همراهی با این افراد شود.
https://t.me/ghasedak_iran/16872
Telegram
قاصدک از ایران بگو
#اتحاد به شرط تعهد به مصالح و کیان ملی ایران
🔵کل داستان اتحاد را میتوانید در لینک زیر بخوانید/ به قلم محمد محبی :
https://t.me/ghasedak_naghd/459
🔴چکیده:
✅این انقلاب، یک انقلاب ملی بوده و است و خواهد بود، هیچکس نمیتواند این انقلاب را منحرف کند. انقلاب…
🔵کل داستان اتحاد را میتوانید در لینک زیر بخوانید/ به قلم محمد محبی :
https://t.me/ghasedak_naghd/459
🔴چکیده:
✅این انقلاب، یک انقلاب ملی بوده و است و خواهد بود، هیچکس نمیتواند این انقلاب را منحرف کند. انقلاب…
وظیفه تاریخی نسل ما اینست که همزمان که در قلب نبرد هستیم
به خیلی از مدعیان با شک نگاه کنیم
چون دقیقا همانجا ضربه میخوریم که به هیچ چیز شک نکردیم ...
ادامه در لینک زیر:
https://t.me/ghasedak_iran/16903
به خیلی از مدعیان با شک نگاه کنیم
چون دقیقا همانجا ضربه میخوریم که به هیچ چیز شک نکردیم ...
ادامه در لینک زیر:
https://t.me/ghasedak_iran/16903
ایران؛ اوهام رهبرتراشان
تاریخ مصرف جمهوری اسلامی تمام شده است و ایران در جستوجوی راهی برای احیای فرهنگ و تمدن خود براساس تجربه سیاسی، تاریخی مشروطیت است
امیر طاهری
در ایالات متحده، آنجا که سیاست یا بهتر بگوییم سیاستبازی یک فن بهشمار میرود، یک ضربالمثل رواج فراوان دارد: «هیچکس را نمیشود با هیچکس شکست داد.» این ضربالمثل البته باتوجه به نظام حکومتی آمریکا شکل گرفته است. نظامی در آن بهدست آوردن قدرت فقط از راه انتخابات ممکن است. بدین سان، اگر میخواهید کسی را از قدرت برانید، باید بتوانید کس دیگری را در برابر او علم کنید.
اطلاق این تز به نظامهای غیردمکراتیک، یا با انتخابات مهندسی شده مانند جمهوری فدرال روسیه یا جمهوری اسلامی ایران شاید نابهجا بهنظر آید. اما از آنجا که آمریکاییان تجربهها و دانستههای خود را قابل استفاده در هر جا و هر زمان دیگر میدانند، در موارد گوناگون شاهد رهبرتراشی آمریکایی در چندین کشور بودهایم.
بحث رهبرتراشی اکنون در بخشی از گروههای سیاسی فعال در ایران و خارج نیز مطرح شده است. جنبش مردم ایران که هفتههای متمادی سرلوحههای خبری جهان را بهخود اختصاص داد، در سطح افقی با صدها رهبر میدانی و بدون یک ساختار عمومی رهبری شکل گرفت و بدینسان، بسیار شبیه جنبشهای انقلابی اروپا در ۱۸۴۸ میلادی و جنبشهای اخیر «بهار عربی» بود. در هر دو مورد، قدرتهای ذینفع، فرانسه در سال ۱۸۴۸ و آمریکا و اروپای متحد در سالهای اخیر کوشیدند تا با شکل دادن به یک رهبر شناخته شده، البته بهسود خود، کمبود عامل عمودی جنبشها را جبران کنند. در هر دو مورد نتیجه کار به زیان جنبشهای انقلابی بود.
رهبرتراشی برای دیگران، حتی اگر باموفقیت کوتاهمدت روبهرو شود، در میان یا درازمدت هم به زیان رهبر تراشیده شده است و هم به ضرر رهبرتراشاند. در ۱۹۳۲ میلادی، بریتانیا بنیتو موسولینی را بهعنوان رهبر ایدهآل ایتالیا شناسایی کرد. وینستون چرچیل، دیکتاتور آینده ایتالیا را «مدافع سنگر اولیه کمونیسم» خواند. جورج برنارد شاو، نویسنده و سلبریتی شماره یک آن روزها، موسولینی را «نجاتدهنده ستمدیدگان» نامید. حتی مهاتما گاندی، رهبر آینده آزادیخواهان هند، موسولینی را بهخاطر مخالفتاش با اشغال لیبی از سوی ایتالیا، ستایش کرد.
نتیجه را هم همه میدانیم. موسولینی در همه زمینهها پاسخ نادرستی بود به پرسشهای درست در ایتالیای آن زمان.
پیش از او، تجربه آلمان در رهبر تراشی برای روسیه تزاری شکل گرفت. سازمان جاسوسی آلمان وابسته به وزارت دریاداری، ولادیمیر ایلیچ اولیانوف، معروف به لنین را در تبعید پیدا کرد و با یک قطار راهآهن و یک چمدان پول نقد در حدود یک میلیون دلار امروز از راه فنلاند به روسیه فرستاد تا با از هم پاشاندن دولت الکساندر کرنسکی، روسیه را از جنگ جهانی اول خارج کند. این بار نیز تجربه رهبرتراشی در کوتاه مدت موفق شد. همانطور که موسولینی در سرکوب کمونیستها در ایتالیا موفق شده بود. لنین توانست نیروهای ملی و دمکرات روسیه را سرکوب کند و صلح با آلمان را برقرار کند.
چند سال بعد، این آمریکا بود که به ادامه حکومت لنین کمک کرد. نخست شرکتهای نفتی آمریکا به رهبری راکفلرها و سپس صاحبان صنایع و بازرگانانی مانند آرماند همر با تزریق سرمایه و تکنولوژی نظام متزلزل بلشویکی را مستحکم کردند.
رهبر تراشیها، غالبا نتیجهای جز صدمه زدن به ملل درگیر رهبر تراشی نداشتهاند. در ایتالیا بعد از جنگ جهانی دوم، آمریکا با تراشیدن دوگاسپری به عنوان رهبر به استالین امکان داد که تولیاتی را بهعنوان رهبر رقیب علم کند. در نتیجه، ایتالیا برای نزدیک به نیمقرن با حکومتهای متزلزل میان دو جناح چپ و راست نتوانست راه مستقل خود را ترسیم کند.
در کره جنوبی نیز سینگمان ری، رهبر تراشیده آمریکا، با تثبیت تجزیه شبهجزیره به کیم ایل سونگ، گانگستر رهبر تراشیده شده از سوی استالین امکان داد که استبداد خود را زیر نقاب ناسیونالیسم و ضدیت با امپریالیسم تثبیت کند.
گاه میبینیم که رهبر تراشیده شده آنقدر عاقل است که فریب رهبرتراش را نخورد. پتر رمان که یک رومانیالاصل تبعیدی در فرانسه بود، بهعنوان نخستوزیر رومانی پس از سقوط نیکلای چائوشسکو به میدان آورده شد. اما او، استاد اقتصاد در یک دانشگاه فرانسوی، پس از یک سل فهیمد که تحمیل او به ملتی که در مسیری دیگر شکل گرفته است به زیان همگان خواهد بود.
ادامه👇
تاریخ مصرف جمهوری اسلامی تمام شده است و ایران در جستوجوی راهی برای احیای فرهنگ و تمدن خود براساس تجربه سیاسی، تاریخی مشروطیت است
امیر طاهری
در ایالات متحده، آنجا که سیاست یا بهتر بگوییم سیاستبازی یک فن بهشمار میرود، یک ضربالمثل رواج فراوان دارد: «هیچکس را نمیشود با هیچکس شکست داد.» این ضربالمثل البته باتوجه به نظام حکومتی آمریکا شکل گرفته است. نظامی در آن بهدست آوردن قدرت فقط از راه انتخابات ممکن است. بدین سان، اگر میخواهید کسی را از قدرت برانید، باید بتوانید کس دیگری را در برابر او علم کنید.
اطلاق این تز به نظامهای غیردمکراتیک، یا با انتخابات مهندسی شده مانند جمهوری فدرال روسیه یا جمهوری اسلامی ایران شاید نابهجا بهنظر آید. اما از آنجا که آمریکاییان تجربهها و دانستههای خود را قابل استفاده در هر جا و هر زمان دیگر میدانند، در موارد گوناگون شاهد رهبرتراشی آمریکایی در چندین کشور بودهایم.
بحث رهبرتراشی اکنون در بخشی از گروههای سیاسی فعال در ایران و خارج نیز مطرح شده است. جنبش مردم ایران که هفتههای متمادی سرلوحههای خبری جهان را بهخود اختصاص داد، در سطح افقی با صدها رهبر میدانی و بدون یک ساختار عمومی رهبری شکل گرفت و بدینسان، بسیار شبیه جنبشهای انقلابی اروپا در ۱۸۴۸ میلادی و جنبشهای اخیر «بهار عربی» بود. در هر دو مورد، قدرتهای ذینفع، فرانسه در سال ۱۸۴۸ و آمریکا و اروپای متحد در سالهای اخیر کوشیدند تا با شکل دادن به یک رهبر شناخته شده، البته بهسود خود، کمبود عامل عمودی جنبشها را جبران کنند. در هر دو مورد نتیجه کار به زیان جنبشهای انقلابی بود.
رهبرتراشی برای دیگران، حتی اگر باموفقیت کوتاهمدت روبهرو شود، در میان یا درازمدت هم به زیان رهبر تراشیده شده است و هم به ضرر رهبرتراشاند. در ۱۹۳۲ میلادی، بریتانیا بنیتو موسولینی را بهعنوان رهبر ایدهآل ایتالیا شناسایی کرد. وینستون چرچیل، دیکتاتور آینده ایتالیا را «مدافع سنگر اولیه کمونیسم» خواند. جورج برنارد شاو، نویسنده و سلبریتی شماره یک آن روزها، موسولینی را «نجاتدهنده ستمدیدگان» نامید. حتی مهاتما گاندی، رهبر آینده آزادیخواهان هند، موسولینی را بهخاطر مخالفتاش با اشغال لیبی از سوی ایتالیا، ستایش کرد.
نتیجه را هم همه میدانیم. موسولینی در همه زمینهها پاسخ نادرستی بود به پرسشهای درست در ایتالیای آن زمان.
پیش از او، تجربه آلمان در رهبر تراشی برای روسیه تزاری شکل گرفت. سازمان جاسوسی آلمان وابسته به وزارت دریاداری، ولادیمیر ایلیچ اولیانوف، معروف به لنین را در تبعید پیدا کرد و با یک قطار راهآهن و یک چمدان پول نقد در حدود یک میلیون دلار امروز از راه فنلاند به روسیه فرستاد تا با از هم پاشاندن دولت الکساندر کرنسکی، روسیه را از جنگ جهانی اول خارج کند. این بار نیز تجربه رهبرتراشی در کوتاه مدت موفق شد. همانطور که موسولینی در سرکوب کمونیستها در ایتالیا موفق شده بود. لنین توانست نیروهای ملی و دمکرات روسیه را سرکوب کند و صلح با آلمان را برقرار کند.
چند سال بعد، این آمریکا بود که به ادامه حکومت لنین کمک کرد. نخست شرکتهای نفتی آمریکا به رهبری راکفلرها و سپس صاحبان صنایع و بازرگانانی مانند آرماند همر با تزریق سرمایه و تکنولوژی نظام متزلزل بلشویکی را مستحکم کردند.
رهبر تراشیها، غالبا نتیجهای جز صدمه زدن به ملل درگیر رهبر تراشی نداشتهاند. در ایتالیا بعد از جنگ جهانی دوم، آمریکا با تراشیدن دوگاسپری به عنوان رهبر به استالین امکان داد که تولیاتی را بهعنوان رهبر رقیب علم کند. در نتیجه، ایتالیا برای نزدیک به نیمقرن با حکومتهای متزلزل میان دو جناح چپ و راست نتوانست راه مستقل خود را ترسیم کند.
در کره جنوبی نیز سینگمان ری، رهبر تراشیده آمریکا، با تثبیت تجزیه شبهجزیره به کیم ایل سونگ، گانگستر رهبر تراشیده شده از سوی استالین امکان داد که استبداد خود را زیر نقاب ناسیونالیسم و ضدیت با امپریالیسم تثبیت کند.
گاه میبینیم که رهبر تراشیده شده آنقدر عاقل است که فریب رهبرتراش را نخورد. پتر رمان که یک رومانیالاصل تبعیدی در فرانسه بود، بهعنوان نخستوزیر رومانی پس از سقوط نیکلای چائوشسکو به میدان آورده شد. اما او، استاد اقتصاد در یک دانشگاه فرانسوی، پس از یک سل فهیمد که تحمیل او به ملتی که در مسیری دیگر شکل گرفته است به زیان همگان خواهد بود.
ادامه👇
قاصدک از ایران بگو (آرشیو،نقد)
ایران؛ اوهام رهبرتراشان تاریخ مصرف جمهوری اسلامی تمام شده است و ایران در جستوجوی راهی برای احیای فرهنگ و تمدن خود براساس تجربه سیاسی، تاریخی مشروطیت است امیر طاهری در ایالات متحده، آنجا که سیاست یا بهتر بگوییم سیاستبازی یک فن بهشمار میرود، یک ضربالمثل…
یک رهبر تراشیده دیگر اما، این حقیقت را ندید. او خانم آنگ سان سوچی بود که در طی چند ماه شخصیتسازی از سوی لندن و واشنگتن در نقش فرشته نجات برمه (میانمار) وارد شد بیآنکه بداند که فقط چند سال بعد از کاخ نخستوزیری به سیاهچال زندانیان سیاسی منتقل خواهد شد.
اعراب برای رهبرتراشی واژه «تچلب» را ساختهاند. چلبیسازی به فارسی اشارهای است به احمد چلبی، بازرگان، اشرافزاده و سیاستمدار عراقی که به عنوان پرچمدار مبارزه علیه صدام حسین، دیکتاتور بغداد فعالیت میکرد. در سال ۲۰۰۲ میلادی، کارشناسان راهبردی در واشنگتن، حمله به عراق و تغییر رژیم در بغداد را به عنوان یک ضرورت به جورج دبلیو بوش، رئیسجمهوری وقت عرضه کردند. اما هنگامی که پرسش مربوط به «کی جای صدام؟» مطرح شد، وزارت دفاع به مسئولیت دونالد رامسفلد، چلبی را پیشنهاد کرد. درحالی که سازمان مرکزی اطلاعات (سیا) به توصیه همگنانش در لندن، ایاد علاوی را ترجیح میداد.
این اختلاف بر سر رهبر تراشی سبب شد که نه چلبی و نه علاوی (بهجز مدتی کوتاه در نقش نخستوزیر) نتواند طعم واقعی قدرت را بچشد. چلبی سرنوشتی بدتر از علاوی داشت. نیروهای آمریکایی بهدستور پل برمر که در آن زمان «پادشاه» عراق شده بود به خانه چلبی در نیمهشب حمله بردند و او را با دستبند به بازداشتگاه کشاندند.
سالها بعد، از چلبی که همراه با دخترش مهمان من برای ناهار در لندن بود، پرسیدم: آیا از آنچه گذشت پشیمان نیستی؟ پاسخ داد: نه! هدف اول من سرنگونی صدام حسین به هر قیمت بود و در این زمینه موفق شدم. بقیه مطالب مهم نیست.
رهبر تراشی در ایران خودمان نیز سابقه دارد. در دوران ناتوانی فوقالعاده ایران زیر سلطه آخرین شاهان قاجار، دو قدرت استعماری -انگلستان و روسیه- در انتخاب حکومتها غالبان حرف آخر را میزدند. این رهبرتراشی استعماری برای مدتی کوتاه، ۲۶ سال سلطنت رضاشاه کبیر، تعطیل شد.
اما با اشغال ایران و عراق پس از آن که نزدیک به یک دهه ادامه یافت، رهبرتراشی از نو مطرح شد. احمد قوام، سیاستمدار برجسته کوشید تا با حمایت آمریکا و تاسیس حزب دمکرات ایران جای خود را در راس قدرت حفظ کند. اما هنگامی که دکتر مصدق، خویشاوند او، دستور مصادره اموال قوم را صادر کرد و او را در حصر خانگی قرار داد، از دوستان آمریکایی خبری نبود. دکتر مصدق نیز فریب ژست حامی دوستان پرزیدنت هنری ترومن و معاون وزارت خارجه آن زمان آمریکا، جورج مکگی را خورد و این درس مهم-یعنی سیاست هنر ممکنات است نه مقوله مطلوبات را فراموش کرد.
حکومت کوتاهمدت دکتر علی امینی نیز نمونهای دیگر از رهبرتراشی از سوی آمریکا بود که به شکل کاریکاتوری از تجربه قوامالسلطنه ظاهر شد.
در سال ۱۳۵۷، با شروع تظاهرات علیه محمدرضاشاه، واشنگتن، بار دیگر بهفکر رهبرتراشی افتاد. سایروس ونس، وزیر امور خارجه در کابینه پرزیدنت جیمی کارتر، هوادار تشکیل رهبری ائتلافی با شرکت جبهه ملی، نهضت آزادی و شخصیتهای مستقل قضایی و دانشگاهی بود. ونس، هنری پرشت، سرپست اداره ایران را به تهران فرستاد و موفق شد یک رهبری «قابل عرضه» در تهران شکل دهد. «کمربند سبز اسلامی» علیه اتحاد شوروی خواستار دادن سهمی بزرگتر از رهبری ایران به روحانیون بودند-البته آن بخش از روحانیون که آیتالله روحالله خمینی چهره شناخته شده آنان بود.
پس از آنکه حوادث در مسیر دیگری قرار گرفت و آیتالله خمینی شاید برای عقب نیفتادن از کمونیستها، پرچم ضد آمریکایی بودن را برافراشت، کوشش برای رهبرتراشی جدید ادامه یافت. هر دو جناح داخلی رژیم خمینیگرا، کانالهای ارتباطی خود را با واشنگتن حفظ کردند و هنوز هم حفظ میکنند.
اما وضع امروزمان چیست؟ این پرسش کلیدی است که در برابر همه ایرانیان، بهویژه آنان که نظام کنونی را اصلاحناپذیر میدانند، و در نتیجه خواستار تغییر رژیماند، قرار دارد.
به گمان من، که البته میتواند و باید چالشپذیر باشد، دخالت دادن دولتهای بیگانه در نبردی که میان مردم ما و حکمرانان کنونی جریان دارد، به زیان همه خواهد بود. البته وسوسه تراشیده شدن بهعنون «رهبر» سخت جذاب است. با حمایت یک یا چند قدرت بزرگ در طی چند هفته یا حتی چند روز از محاق گمنامی بیرون میآیید و یک چهره شناخته شده میشوید در سطح جهانی. با قدرتمندان عکس میگیرد، جوایز مختلف نصیبتان میشود، شاید حتی نوبل صلح و مبالغ قابل توجهی بهعنوان «هزینه برای مبارزه» به حسابتان واریز شود.
اما، امروز، واقعیت این است که جنبش آزادیخواهانه ایرانیان، هر رهبر تراشیده از سوی بیگانگان را مانند قلبی که به بدن نمیخورد، پس خواهد زد. ...
.... اما ایران نه عراق است و نه افغانستان که نیازمند چلبیسازی یا اشرفغنیسازی باشد. ما ترن دربسته در راه فنلاند هم نمیخواهیم و کاریکاتور آنگ سان سوچی با پوزخندمان روبهرو میشود.
امیر طاهری
https://t.me/ghasedak_iran/16916
اعراب برای رهبرتراشی واژه «تچلب» را ساختهاند. چلبیسازی به فارسی اشارهای است به احمد چلبی، بازرگان، اشرافزاده و سیاستمدار عراقی که به عنوان پرچمدار مبارزه علیه صدام حسین، دیکتاتور بغداد فعالیت میکرد. در سال ۲۰۰۲ میلادی، کارشناسان راهبردی در واشنگتن، حمله به عراق و تغییر رژیم در بغداد را به عنوان یک ضرورت به جورج دبلیو بوش، رئیسجمهوری وقت عرضه کردند. اما هنگامی که پرسش مربوط به «کی جای صدام؟» مطرح شد، وزارت دفاع به مسئولیت دونالد رامسفلد، چلبی را پیشنهاد کرد. درحالی که سازمان مرکزی اطلاعات (سیا) به توصیه همگنانش در لندن، ایاد علاوی را ترجیح میداد.
این اختلاف بر سر رهبر تراشی سبب شد که نه چلبی و نه علاوی (بهجز مدتی کوتاه در نقش نخستوزیر) نتواند طعم واقعی قدرت را بچشد. چلبی سرنوشتی بدتر از علاوی داشت. نیروهای آمریکایی بهدستور پل برمر که در آن زمان «پادشاه» عراق شده بود به خانه چلبی در نیمهشب حمله بردند و او را با دستبند به بازداشتگاه کشاندند.
سالها بعد، از چلبی که همراه با دخترش مهمان من برای ناهار در لندن بود، پرسیدم: آیا از آنچه گذشت پشیمان نیستی؟ پاسخ داد: نه! هدف اول من سرنگونی صدام حسین به هر قیمت بود و در این زمینه موفق شدم. بقیه مطالب مهم نیست.
رهبر تراشی در ایران خودمان نیز سابقه دارد. در دوران ناتوانی فوقالعاده ایران زیر سلطه آخرین شاهان قاجار، دو قدرت استعماری -انگلستان و روسیه- در انتخاب حکومتها غالبان حرف آخر را میزدند. این رهبرتراشی استعماری برای مدتی کوتاه، ۲۶ سال سلطنت رضاشاه کبیر، تعطیل شد.
اما با اشغال ایران و عراق پس از آن که نزدیک به یک دهه ادامه یافت، رهبرتراشی از نو مطرح شد. احمد قوام، سیاستمدار برجسته کوشید تا با حمایت آمریکا و تاسیس حزب دمکرات ایران جای خود را در راس قدرت حفظ کند. اما هنگامی که دکتر مصدق، خویشاوند او، دستور مصادره اموال قوم را صادر کرد و او را در حصر خانگی قرار داد، از دوستان آمریکایی خبری نبود. دکتر مصدق نیز فریب ژست حامی دوستان پرزیدنت هنری ترومن و معاون وزارت خارجه آن زمان آمریکا، جورج مکگی را خورد و این درس مهم-یعنی سیاست هنر ممکنات است نه مقوله مطلوبات را فراموش کرد.
حکومت کوتاهمدت دکتر علی امینی نیز نمونهای دیگر از رهبرتراشی از سوی آمریکا بود که به شکل کاریکاتوری از تجربه قوامالسلطنه ظاهر شد.
در سال ۱۳۵۷، با شروع تظاهرات علیه محمدرضاشاه، واشنگتن، بار دیگر بهفکر رهبرتراشی افتاد. سایروس ونس، وزیر امور خارجه در کابینه پرزیدنت جیمی کارتر، هوادار تشکیل رهبری ائتلافی با شرکت جبهه ملی، نهضت آزادی و شخصیتهای مستقل قضایی و دانشگاهی بود. ونس، هنری پرشت، سرپست اداره ایران را به تهران فرستاد و موفق شد یک رهبری «قابل عرضه» در تهران شکل دهد. «کمربند سبز اسلامی» علیه اتحاد شوروی خواستار دادن سهمی بزرگتر از رهبری ایران به روحانیون بودند-البته آن بخش از روحانیون که آیتالله روحالله خمینی چهره شناخته شده آنان بود.
پس از آنکه حوادث در مسیر دیگری قرار گرفت و آیتالله خمینی شاید برای عقب نیفتادن از کمونیستها، پرچم ضد آمریکایی بودن را برافراشت، کوشش برای رهبرتراشی جدید ادامه یافت. هر دو جناح داخلی رژیم خمینیگرا، کانالهای ارتباطی خود را با واشنگتن حفظ کردند و هنوز هم حفظ میکنند.
اما وضع امروزمان چیست؟ این پرسش کلیدی است که در برابر همه ایرانیان، بهویژه آنان که نظام کنونی را اصلاحناپذیر میدانند، و در نتیجه خواستار تغییر رژیماند، قرار دارد.
به گمان من، که البته میتواند و باید چالشپذیر باشد، دخالت دادن دولتهای بیگانه در نبردی که میان مردم ما و حکمرانان کنونی جریان دارد، به زیان همه خواهد بود. البته وسوسه تراشیده شدن بهعنون «رهبر» سخت جذاب است. با حمایت یک یا چند قدرت بزرگ در طی چند هفته یا حتی چند روز از محاق گمنامی بیرون میآیید و یک چهره شناخته شده میشوید در سطح جهانی. با قدرتمندان عکس میگیرد، جوایز مختلف نصیبتان میشود، شاید حتی نوبل صلح و مبالغ قابل توجهی بهعنوان «هزینه برای مبارزه» به حسابتان واریز شود.
اما، امروز، واقعیت این است که جنبش آزادیخواهانه ایرانیان، هر رهبر تراشیده از سوی بیگانگان را مانند قلبی که به بدن نمیخورد، پس خواهد زد. ...
.... اما ایران نه عراق است و نه افغانستان که نیازمند چلبیسازی یا اشرفغنیسازی باشد. ما ترن دربسته در راه فنلاند هم نمیخواهیم و کاریکاتور آنگ سان سوچی با پوزخندمان روبهرو میشود.
امیر طاهری
https://t.me/ghasedak_iran/16916
Telegram
قاصدک از ایران بگو
قطعا ایران رو پس میگیریم!
اما چگونه و با چه کیفیتی و به چه مقصدی؟
وگرنه میشود همان ۵۷ی که در آن بسر میبریم!
@ghasedak_iran
امیر طاهری:
"آیا ارتش ایران میتواند بناپارتی را به وجود آورد که به نظر میرسد بسیاری به دنبال آنند؟ خیر.
سیاست ایران هرگز فرهنگ…
اما چگونه و با چه کیفیتی و به چه مقصدی؟
وگرنه میشود همان ۵۷ی که در آن بسر میبریم!
@ghasedak_iran
امیر طاهری:
"آیا ارتش ایران میتواند بناپارتی را به وجود آورد که به نظر میرسد بسیاری به دنبال آنند؟ خیر.
سیاست ایران هرگز فرهنگ…
قاصدک از ایران بگو (آرشیو،نقد)
نشست شاهزاده رضا پهلوی با جمعی از فعالان سیاسی در بریتانیا 🐈⬛@catdlbot
ویدئو فوق با حجم فشرده و کیفیت صدای بهتر (در ۹ بخش) در لینک زیر:
https://t.me/ghasedak_iran/17356
https://t.me/ghasedak_iran/17356
Telegram
قاصدک از ایران بگو
بخش ۱ - نشست شهریار ایران رضاشاه دوم با جمعی از فعالان سیاسی در بریتانیا
■ قوانین بازی پذیرفتن اصول حداقلی( حقوق بشر، سکولار دموکراسی، تمامیت ارضی) است
■ اختلاف نظر طبیعی است اما اکنون زمان مطرح کردن آن نیست. تنها هدف، رسیدن به شرایطی است که بتوان برای…
■ قوانین بازی پذیرفتن اصول حداقلی( حقوق بشر، سکولار دموکراسی، تمامیت ارضی) است
■ اختلاف نظر طبیعی است اما اکنون زمان مطرح کردن آن نیست. تنها هدف، رسیدن به شرایطی است که بتوان برای…
پاسخهای غلامرضا افخمی به پرسشهای خوانندگان کتاب «زندگی و زمانه شاه»
۰۷/بهمن/۱۳۸۷
در پاسخ به پرسشهای مربوط، کتاب زندگی و زمانه شاه، شامل یک مقدمه، پنج بخش و بیست و شش فصل از سوی دانشگاه کالیفرنیا، برکلی، منتشر شده و علاقهمندان میتوانند تیتر بخشها و فصلها را در سایت دانشگاه به آدرس www.ucpress.edu زیر نام نویسنده یا کتاب و یا بخشهای تاریخ، خاورمیانه، بیوگرافی، یا ایران، ببیند.
کتاب عمدتاً بر منابع اولیه استوار است و نظر من در نگارش آن این بوده که خواننده خود درباره تاریخ یک دوران پر اهمیت ایران، براساس گواهی منابع اولیه، و نه تنها اظهار نظرهای مبتنی بر گرایشهای سیاسی و یا ایدئولوژیکی دیگران، قضاوت کند.
کوشش من این بوده که حتیالمقدور بیطرفانه به شرح وقایع و نقش بازیگران در خطههای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، نظامی و روابط بینالمللی بپردازم. اینکه چقدر توفیق یافته یا نیافتهام را به خواننده واگذار میکنم.
سایت بنیاد مطالعات ایران www.fis-iran.org
در پاسخ به آنها که درباره شاه پرسش کردهاند: براساس گواهی آنهایی که با شاه نسبت خانوادگی داشتند، یا کار اداری یا نظامی کرده بودند و یا با او دوست بودند، و نیز با غیر ایرانیانی که در زمینههای گوناگون با او ارتباط اداری داشتند، شاه انسانی طبعاً ملایم بود.
ازخشونت بیزار بود و از خونریزی میگریخت. اما این به آن معنا نبود که شخصاً ترسو و یا از خطر کردن گریزان باشد. در ورزش جسور بود. در اتومبیلرانی و هدایت هواپیما و یا هلیکوپتر چنان تندروی میکرد که دیگران همواره از همراه بودن با او تا آنجا که میتوانستند میپرهیزیدند.
در سیاست از شیوه عملش این گونه برمیآید که زمانی که در ذهن خود معتقد بود مردم با او هستند قدرتمند مینمود و آن زمان که میاندیشید پشتیبانی مردم را از دست داده ضعف نشان میداد.
در دهههای چهل و پنجاه بسیار توانمند رفتار کرد و برخلاف شایعات که او را دست نشانده آمریکا معرفی میکرد، عملاً خود را در زمینههای نظامی، و سیاست خارجی، براساس تفسیرش از منافع ایران، بر آمریکا و دیگر کشورهای غربی تحمیل کرد.
به عنوان مثال، دولت ایران قرارداد کنسورسیوم را در ۱۳۵۲ ملغی کرد و به جای آن قرارداد خرید و فروش را برقرار کرد که بر اساس آن ایران حاکم بر همه جنبههای صنعت نفت شد و کمپانیهای نفتی خریدار نفت ایران شدند.
...در این زمینه باید بگویم که شرکتهای نفتی به شدت مخالف تصمیمگیریهای شاه بودند و برای اولین بار در تاریخ روابط نفتی شرکتهای نفتی خواستار تجدید نظر در قرارداد خرید و فروش شدند.
در مورد پرسشهای مربوط به دمکراسی و حکومت مردمی ... به نظر من زمانی که در آغاز قرن بیستم انقلاب مشروطه واقع شد اجتماع ایران آمادگی عملی کردن مفاهیم و آرمانهای مشروطیت را نداشت.
حماسه ایرانی بودن از آن زمان تا زمان انقلاب اسلامی را میتوان در چارچوب کوشش و توفیق ایرانیان در آماده ساختن زیر بنای اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی کشور بری اجرای آمال مشروطیت تبیین کرد.
به گمان من وقتی انقلاب اسلامی رخ داد ایرانیان برای اجرای واقعی نوعی نظام سیاسی دمکراتیک و مردمی آمادگی لازم یافته بودند. از جمله، زنان وارد به جامعه شدند و در دهه ۴۰ حق رأی دادن، انتخاب کردن و انتخاب شدن به مجلس را به دست آوردند. در زمینه های فردی، بسیار آزادتر شدند.
در سی سالی که گذشت بخش قابل ملاحظهای از مبارزات آنها مربوط به بازیابی آزادیهایی است که در گذشته به دست آورده بودند. درسال های ۱۳۵۵ و ۱۳۵۶ نظام سیاسی ایران، سیاست «فضای باز سیاسی» را اعلام کرد، که متأسفانه، با استفاده از آن بسیاری از روشنفکران ایرانی جاده را برای پیروزی نیروی متشکلتر و منسجمتر بنیادگرایان اسلامی هموار کردند.
در مقابل شاه، دولت، و نیروهای انتظامی گام به گام به عقب نشستند. چونی و چندی این داستان به تفصیل در کتاب زندگی و زمانه شاه آمده. البته، ما ایرانیان باید بدانیم که هیچ کشوری، چه غربی چه شرقی، به ایدهآل دست نیافته و نخواهد یافت. در مورد ما نیز این مطلب مصداق دارد.
در مورد رژیم جمهوری اسلامی و تغییر آن... به گمان من نظام جمهوری اسلامی به شدت درحرکت مردم ایران به سوی پیشرفت و زندگی بهتر وقفه ایجاد کرده و بنا به نیازهای مربوط به حفظ مشروعیت درونی خود آزادیها و حقوق طبیعی مردم ایران را تحدید میکند و مداوماًً آنها را در معرض خطر قرار میدهد.
شکاف میان شرایط اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی ایران آن طور که اکنون هست و آن طور که براساس فرافکنی هر منحنی پیشرفت در هر یک از این زمینهها به زمان حال میتوانست باشد، بسیار عمیق است. اما واقعیت این است که هر تغییری، چه در زمینه اصلاحات صوری و چه در زمینه دگرگونیهای عمقی، تنها میتواند از درون ایران و براساس عمل ایرانیان انجام گیرد.
https://www.radiofarda.com/a/F7_Alireza_Afkhami_Answers/1374866.html
۰۷/بهمن/۱۳۸۷
در پاسخ به پرسشهای مربوط، کتاب زندگی و زمانه شاه، شامل یک مقدمه، پنج بخش و بیست و شش فصل از سوی دانشگاه کالیفرنیا، برکلی، منتشر شده و علاقهمندان میتوانند تیتر بخشها و فصلها را در سایت دانشگاه به آدرس www.ucpress.edu زیر نام نویسنده یا کتاب و یا بخشهای تاریخ، خاورمیانه، بیوگرافی، یا ایران، ببیند.
کتاب عمدتاً بر منابع اولیه استوار است و نظر من در نگارش آن این بوده که خواننده خود درباره تاریخ یک دوران پر اهمیت ایران، براساس گواهی منابع اولیه، و نه تنها اظهار نظرهای مبتنی بر گرایشهای سیاسی و یا ایدئولوژیکی دیگران، قضاوت کند.
کوشش من این بوده که حتیالمقدور بیطرفانه به شرح وقایع و نقش بازیگران در خطههای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، نظامی و روابط بینالمللی بپردازم. اینکه چقدر توفیق یافته یا نیافتهام را به خواننده واگذار میکنم.
سایت بنیاد مطالعات ایران www.fis-iran.org
در پاسخ به آنها که درباره شاه پرسش کردهاند: براساس گواهی آنهایی که با شاه نسبت خانوادگی داشتند، یا کار اداری یا نظامی کرده بودند و یا با او دوست بودند، و نیز با غیر ایرانیانی که در زمینههای گوناگون با او ارتباط اداری داشتند، شاه انسانی طبعاً ملایم بود.
ازخشونت بیزار بود و از خونریزی میگریخت. اما این به آن معنا نبود که شخصاً ترسو و یا از خطر کردن گریزان باشد. در ورزش جسور بود. در اتومبیلرانی و هدایت هواپیما و یا هلیکوپتر چنان تندروی میکرد که دیگران همواره از همراه بودن با او تا آنجا که میتوانستند میپرهیزیدند.
در سیاست از شیوه عملش این گونه برمیآید که زمانی که در ذهن خود معتقد بود مردم با او هستند قدرتمند مینمود و آن زمان که میاندیشید پشتیبانی مردم را از دست داده ضعف نشان میداد.
در دهههای چهل و پنجاه بسیار توانمند رفتار کرد و برخلاف شایعات که او را دست نشانده آمریکا معرفی میکرد، عملاً خود را در زمینههای نظامی، و سیاست خارجی، براساس تفسیرش از منافع ایران، بر آمریکا و دیگر کشورهای غربی تحمیل کرد.
به عنوان مثال، دولت ایران قرارداد کنسورسیوم را در ۱۳۵۲ ملغی کرد و به جای آن قرارداد خرید و فروش را برقرار کرد که بر اساس آن ایران حاکم بر همه جنبههای صنعت نفت شد و کمپانیهای نفتی خریدار نفت ایران شدند.
...در این زمینه باید بگویم که شرکتهای نفتی به شدت مخالف تصمیمگیریهای شاه بودند و برای اولین بار در تاریخ روابط نفتی شرکتهای نفتی خواستار تجدید نظر در قرارداد خرید و فروش شدند.
در مورد پرسشهای مربوط به دمکراسی و حکومت مردمی ... به نظر من زمانی که در آغاز قرن بیستم انقلاب مشروطه واقع شد اجتماع ایران آمادگی عملی کردن مفاهیم و آرمانهای مشروطیت را نداشت.
حماسه ایرانی بودن از آن زمان تا زمان انقلاب اسلامی را میتوان در چارچوب کوشش و توفیق ایرانیان در آماده ساختن زیر بنای اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی کشور بری اجرای آمال مشروطیت تبیین کرد.
به گمان من وقتی انقلاب اسلامی رخ داد ایرانیان برای اجرای واقعی نوعی نظام سیاسی دمکراتیک و مردمی آمادگی لازم یافته بودند. از جمله، زنان وارد به جامعه شدند و در دهه ۴۰ حق رأی دادن، انتخاب کردن و انتخاب شدن به مجلس را به دست آوردند. در زمینه های فردی، بسیار آزادتر شدند.
در سی سالی که گذشت بخش قابل ملاحظهای از مبارزات آنها مربوط به بازیابی آزادیهایی است که در گذشته به دست آورده بودند. درسال های ۱۳۵۵ و ۱۳۵۶ نظام سیاسی ایران، سیاست «فضای باز سیاسی» را اعلام کرد، که متأسفانه، با استفاده از آن بسیاری از روشنفکران ایرانی جاده را برای پیروزی نیروی متشکلتر و منسجمتر بنیادگرایان اسلامی هموار کردند.
در مقابل شاه، دولت، و نیروهای انتظامی گام به گام به عقب نشستند. چونی و چندی این داستان به تفصیل در کتاب زندگی و زمانه شاه آمده. البته، ما ایرانیان باید بدانیم که هیچ کشوری، چه غربی چه شرقی، به ایدهآل دست نیافته و نخواهد یافت. در مورد ما نیز این مطلب مصداق دارد.
در مورد رژیم جمهوری اسلامی و تغییر آن... به گمان من نظام جمهوری اسلامی به شدت درحرکت مردم ایران به سوی پیشرفت و زندگی بهتر وقفه ایجاد کرده و بنا به نیازهای مربوط به حفظ مشروعیت درونی خود آزادیها و حقوق طبیعی مردم ایران را تحدید میکند و مداوماًً آنها را در معرض خطر قرار میدهد.
شکاف میان شرایط اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی ایران آن طور که اکنون هست و آن طور که براساس فرافکنی هر منحنی پیشرفت در هر یک از این زمینهها به زمان حال میتوانست باشد، بسیار عمیق است. اما واقعیت این است که هر تغییری، چه در زمینه اصلاحات صوری و چه در زمینه دگرگونیهای عمقی، تنها میتواند از درون ایران و براساس عمل ایرانیان انجام گیرد.
https://www.radiofarda.com/a/F7_Alireza_Afkhami_Answers/1374866.html
رادیو فردا
پاسخهای علیرضا افخمی به پرسشهای خوانندگان رادیو فردا
پس از آنکه رادیو فردا از خوانندگان خود خواست پرسشهای خود را با دکتر علیرضا افخمی مؤلف کتاب «زندگی و زمانه شاه» در میان بگذراند، آقای افخمی به پرسشهای خوانندگان وبسایت رادیو فردا پاسخ گفت.
قاصدک از ایران بگو (آرشیو،نقد)
پاسخهای غلامرضا افخمی به پرسشهای خوانندگان کتاب «زندگی و زمانه شاه» ۰۷/بهمن/۱۳۸۷ در پاسخ به پرسشهای مربوط، کتاب زندگی و زمانه شاه، شامل یک مقدمه، پنج بخش و بیست و شش فصل از سوی دانشگاه کالیفرنیا، برکلی، منتشر شده و علاقهمندان میتوانند تیتر بخشها و فصلها…
Telegram
قاصدک از ایران بگو
در اهمیت اینکه خانواده افخمی که بودند و چه شخصیتهایی با چه افکار و پرنسیب و آینده نگری در مملکت بر سر کار بودند که یکی از شاخصه های حکومت ملیست و خود یک الگوسازی برای جامعه بود/است را کافیست در این خانواده ببینید؛ مشت نمونه خروار بود و همچنان هم هست.
…
…