Ghare_tanhae | غارِ تنهایی
193 subscribers
20 photos
194 videos
128 links
دلنوشته‌های دکتر مهدی یاراحمدی خراسانی
نویسنده، روزنامه‌ نگار، استاد دانشگاه

@mahdiyarahmadi


• پایگاه جامع مدیریت
www.modiryar.com
• وبلاگ اثیر
www.athir.blogfa.com
• اینستاگرام
https://www.instagram.com/mahdi_yarahmadi
• تلگرام
@modiryar
Download Telegram

دل‌ِخوش سیری چند
#مهدی_یاراحمدی_خراسانی

چقدر تلخ و سخت می شود زندگانی وقتی هیچ چیز سر جای خودش نیست. آن هایی که باید تو را بفهمند نمی فهمند و آن هایی که دوست شان داری از تو غافل اند. اکنون ماییم و رفت و آمدهای تکراری و بی هدف که فقط و فقط تفسیر روزمرگی است و نه مفهوم زندگی. عمری که بی محابا می گذرد و گذرانِ زمانی که با شادمانی بیگانه است و این حکایت تلخ زندگی بی روح و ماشینی این روزهای اکثر ماست. شبانه روز سرِ خود را بند کارهایی با سودمندی پایین کرده ایم و در واقع با کارهای فرسایشی و طولانی ناخودآگاه زندگی را ماست مالی می کنیم و به روی خود نمی آوریم که جایگاه معنویت و آرامش دقیقاً کجاست؟ هر شب و در انتهای روز هم که به خانه می آییم دل و دماغ هیچ کاری برایمان باقی نمانده است. آن قدر خسته ایم که نای حرکت نداریم و تنها و تنها دوست داریم زودتر بساط خواب پهن شود که شاید آرامشی را که از صبح نداشتیم شب هنگام در آغوش بگیریم. واقعاً از خودتان نمی پرسید این دیگر چه مدل زندگی است؟ نمی شود دست روی دست گذاشت و این گونه ادامه داد باید کاری بکنید. گاهی همانجایی که هستید توقف کنید. به کسی و چیزی جز خودتان فکر نکنید و از خود بپرسید این همه رفت و آمد، این همه تلاش، این همه کار برای که؟ برای چه؟ شاید این تلنگر شما را به خود آورد و نقشی دوباره در دفتر زندگی تان ترسیم کنید که آسمانش آبی است، برکه ای پر از مرغابی و کوه هایی بلند دارد، چکاوک هایی که بی پروا می خوانند و عقاب هایی که بر فراز آسمانِ رؤیاهایتان شکوه پرواز را به نمایش می گذارند. این گونه نتازید که آخرش چیزی نصیب شما نخواهد شد. گاهی بایستید و از خود بپرسید: «دلِ‌خوش سیری چند ...»

@ghare_tanhae
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM

و چه عشق کوتاهی
#مهدی_یاراحمدی_خراسانی

عشق از درون می جوشد، در کلام می خروشد، همچون آتشفشان فوران می کند و تمامی کم و کاستی های مسیرش را ذوب می کند. عشق در ابتدا کارها را آسان می کند و وقتی افتاد "مشکل ها" بن بست ها را باز می کند‌. پس هر حسی را عشق نگویید. عشق کوششی نیست جوششی است. اگر برای عشق کوشش می کنید دیگر نامش عشق نیست "نیاز" است. بعضی آدم‌ها نیاز را عشق می نامند و چه عشق کوتاهی! هر نیازی روزی رفع می شود و عشقِ نیازمندانه روزی تمام می شود. در دنیایِ نیازها و کمبودها دیگر نازها خریداری ندارد. هر کس به فکر رفع نیاز خویشتن است. پس دیگر جایی برای عشق نمی ماند و عاشقی رسمی ندارد جز رسم کاسبی و این حقیقتِ تلخ دنیای ماشینی امروز است. دلم شور می خواهد، شیدایی می خواهد، دیوانگی می خواهد. عشق کاسب کارانه، عاشقی نیازمندانه و دوست داشتن‌هایِ برمبنایِ هزاران‌دلیل ارزانی آدم های امروزی. ما گذشتیم، شما هم بگذرید، عاشقی را فراموش کنید. هر کس نیازش برآورده شد، خرش از پل گذشت، زندگی بر وفق مرادش بود خوش باشد، خدا را شکر کند و برود دنبال کار خودش. فقط لطفاً حرفی از عاشقی نزند و معنای عشق را خراب نکند.

@ghare_tanhae
تو پشیمانی و من در حیران
#مهدی_یاراحمدی_خراسانی

وقتی با غورۀ کلامِ بدخواهان سردی‌ات می کند و چشم بر گرماگرم آتشفشان درون ما می بندی بدان بویی از عاشقی نبردی. آن هنگام که به "دوست داشتن" و "محبت" از نگاه سود و زیان نگاه انداختی و خورشیدِ نگاه و حرفِ محبت ما وجودت را گرم نکرد یعنی اهل دل نیستی و رسم شیدایی نمی دانی. درست همان زمانی که محبوب و معشوق خود را در ترازوی نگاه دیگران وزن می کنی آگاه باش جایگاه واقعی تو نزدِ بیکاران در دُکان عطاران است و نباید همچون عاشقانِ بیدل در پی میخانه و پیمانه باشی.

ما مست و مدهوشِ جمال یار بودیم و چیزی جز خال لب، چشمان عسلی و کمان ابرویش نمی دیدیم و غافل بودیم او مرتب قد و بالای ما را متر می کند و با اسب سفید و قد رشید این و آن مقایسه می کند. اگر شاخه گلی به رسم محبت به او دادیم جوشش عاشقانه های وجود ما بود نه برای دلبری و دلربایی که وقتی مُشک خودش ببوید و عشق خودش بجوشد دیگر چه نیازی به دلبری و دلربایی. همانا وقتی پای شیدایی و دیوانگی در میان باشد با یک شاخه گل هم بهار می شود و نیازی به سبد گل و گلستان نیست.

تو پشیمانی از هم آغوشی ما و ما متحیریم از بی وفایی تو. روزگارِ ما را با تیرهای کلامت شب کردی و فراموش کردی ما مرد تنهای شب هستیم. شبانگاهان که در خلوتِ غارتنهاییِ خویش با مهر ثابت و عشق پایدار، خدای مهربان از بی وفایی ها سخن گفتیم و سوزِ آواز ما تا فلک زبانه کشید دل رسوا و شیدای مان پنجه در حلقه اجابت انداخته و راه سفر به آسمان ها را پیش می گیرد و این گونه خدا ما را از همراهی اهل تردید و اهل دنیا بی نیاز گردانده و وجودمان را مست شراب ناب می کند ... که چه فرخنده شبی و مبارک سحری در پیش است.

#حیران
#دلنوشته
#بی_وفایی
#غارتنهایی
@ghare_tanhae

اگر بمیرم چه اتفاقی می‌افتد؟
#مهدی_یاراحمدی_خراسانی

به راستی من کیستم؟ جایگاه واقعی من کجاست؟ قد و قواره ام چقدر است؟ کجای مناسبات این دنیا جای دارم؟ چه اثری در هستی و زندگی دیگران دارم؟ اگر بمیرم چه اتفاقی می افتد؟ اگر وجود من از این دنیا کم بشود به کجای زندگی دیگران بر می خورد؟ جواب این سئوال ها مرا به خودم بیشتر و بیشتر می شناساند. وقتی بمیرم به کسی بر نمی‌خورد، جایی تعطیل نمی‌شود، افرادی که بخاطر از دست دادن من گریه می‌کنند، گریبان چاک می‌دهند و زندگی شان مختل می‌شود تعدادشان به اندازه انگشتان یک دست هم نمی‌رسد. بَعدِ مادر و پدر که بی دلیل فرزندانشان را دوست دارند تعداد اقوام و دوستانی که برایم ناراحت می شوند شاید زیاد باشد اما در همان اندازۀ چند روزی که درگیر مراسم کفن و دفن و ترحیم می شوند به یاد من هستند.

حتی فکر می کنم اگر بعد از خاکسپاری عده ای برای تسلی خاطر بازماندگان! به صرف ناهار دعوت شوند سر میز ناهار آرام آرام که برای هم نوشابه باز می کنند صدای خنده هایشان نیز شنیده می شود. و لحظه به لحظه که خاک سردتر می شود آن ها هم بیشتر مرا فراموش می کنند. اکنون من مانده ام و مهر ثابت و عشق پایدار، همان خدای مهربانی که گناهان مرا دید و بخشید، عیب های مرا پوشاند، آبروی مرا حفظ کرد، در همه حال از من حمایت کرد و حالا که من چون همۀ انسان های از دنیا رفته تنها امیدم ذات اقدس اوست مرا بی محابا در آغوش می کشد، می بخشد و بر سر سفره احسان خود میهمان می کند. و چه لحظۀ شیرینی است که انسان روحش پرواز می کند، از دنیا و شر و شورش خلاص می شود، خود را در برابر حضرت دوست می بیند و به لطف و عنایت او خوش بین است. که اگر این گونه باشد مرگ هم همچون عسل شیرین است.
 
#غارتنهایی
#دلنوشته
#مرگ

@ghare_tanhae

دلخوشی‌های الکی برای ناخوشی‌های راستکی
#مهدی_یاراحمدی_خراسانی

وقتی کارد به استخوان می رسد و زندگی روی بد خود را نشان می دهد سرِ خود را به دلخوشی های الکی گرم کنید تا از پس ناخوشی های راستکی برآیید. دیگر نباید منتظر کسی بمانید تا سراغ تان بیاید و شادی هایش را با شما تقسیم کند. اکنون زمانه ای شده که هر کسی تنها به فکر خویشتن است و کمتر کسی از روی محبت حتی یک فنجان چای داغ به دیگری تعارف می کند. پس هوای خود را داشته باشید، قدر خود را بدانید و به خاطر بسپارید بارندگی کم است و بیابان های برهوت هر روز وسیع و بزرگ تر شده اند. پس اکنون در بسیاری از زمین ها دیگر بذر محبت شکوفا نمی شود.

این واقعیت تلخ را بپذیرید که کسی به فکر شما نیست و اگر هم باشد آن قدر اسیر گرفتاری ها و روزمرگی های خویشتن است که برای شما وقتی ندارد. باور کنید دورۀ عشق های زلیخایی به سرآمده و اشتیاقِ اسطوره ای فرهاد تنها خاطره ای شیرین از یک رؤیای دست نیافتنی است. پس خورشید نگاه تان هر روز به نعمت های بی حد و حصر خداوند طلوع کند و به آنچه دارید قانع و شاکر باشید و مهر ثابت و عشق پایدار، خداوندگار مهربان را همواره تنها دوست واقعی خود بدانید و در دل به کسانی که اِبراز دوستی می کنند و برای شما در برنامه ها و شادمانه هایشان جایی ندارید بخندید و بگویید ما فارغ و بی نیاز از شماییم.

#غارتنهایی
#دلخوشی

@ghare_tanhae

پایان شب سیه چه رنگی است؟
#مهدی_یاراحمدی_خراسانی

گاهی زندگی آنقدر سخت و سیاه می شود که دیدگان تفاوت شب و روز را تشخیص نمی دهد. گویی عقربه های ساعت یخ زده و زمان در یلدایی سرد و تاریک به بلندای یک عمر متوقف شده است و چشمانت هرقدر دنبال کورسویی از امید و نور می چرخد چیزی نمی بیند. اکنون تو مانده ای و باری از مشکلات بر زمین مانده، تنهایی آزار دهنده، آینده ای نامعلوم و زوزه های دلخراش گرگ های بیابان های سرد و خاموش. اینجاست که با تمام وجود لمس می کنی بالاتر از سیاهی رنگ دیگری نیست و ناخودآگاه از خود می پرسی به راستی پایان شب سیه چه رنگی است؟ مگر یلدا چقدر طولانی تر از شب های دیگر است که تمامی ندارد؟ شاید ما در شام آخریم که صبحی ندارد و آن قدر باید بمانیم تا بمیریم و طلوع آفتاب را نبینیم. اینجاست که درد به نهایت رسیده و آنقدر تمام وجودت را فرا می گیرد که نایی برای زندگی نداری.

ناخودآگاه چشمانت را می بندی و در زمستانی سرد و ناتمام با دیدگانی بسته زیر بهمنی از مشکلات و سختی ها حس می کنی در آخر خطی و باید در انتظار مرگ باشی. همان لحظه که غریبانه و تنها، نالان و گریان، ناامید از همگان به خواب عمیق فرو می روی ندایی باشکوهِ عشق از درون دل تو را خطاب می کند؛ دیدی کسی جز من هوایت را ندارد، دیدی تا نیازهایشان را پاسخ دادی رهایت کردند، دیدی به کسانی امید داشتی که ناامیدت کردند؟ هر چند تو از ما دور شدی و فاصله گرفتی ولی ما هوایت را داشتیم و هیچ گاه رهایت نکردیم. اکنون تو را در آغوش گرفته ایم، آرام بخواب، کمی استراحت کن! چشمانت را که باز کنی همه چیز تمام شده، دردهایت درمان شده و دوباره طلوع خورشید را خواهی دید و در خواهی یافت ما همواره فرای سیاهیِ شب، سپیدی صبح و پس از زمستانی سخت، بهاری دل انگیز را آفریدیم.

#شب_سیه
#غارتنهایی
#یلدا

@ghare_tanhae
‌‌
بومِ نقاشی که نیست ...
#مهدی_یاراحمدی_خراسانی
‌‌
بومِ نقاشی که نیست هر چه دلم خواست بکشم و هر جا خوشم نیامد پاک کنم. این که در برابر شماست معنای پرتلاطم زندگانی است؛ آکنده از اجبار و اکراه، مملو از بایدها و نبایدها، تحمل خواستن ها و نتوانستن ها، گذر از سختی ها و مشکلات، باران سنگ ها و سنگ ریزه ها، افتادن در چاله ها و چاه ها، در نوردیدن تپه ها و دره ها و پذیرش داغ ها و فقدان ها. باید گذاشت و رفت تا بودن و ماندن معنا شود، باید باخت و از دست داد تا پیروزی و به دست آوردن را تجربه کرد، باید پیرتر شد و شمع زندگانی را فوت کرد تا جشن تولد برگزار کرد، باید زخم خنجر نامردی ها و نامردمی ها را در پشت حس کرد تا مهر و وفاداری را شناخت و باید سوخت تا ساختن را تجربه کرد.

حالا که زندگی این گونه معنا می شود دیگر چه باک؟! ماییم و هنر زندگی در انبوه نبودن ها، آه ها و حسرت ها، کمی ها و کاستی ها و حکایت قدیمیِ رنج ها و گنج ها. ماییم و عشقی که در رگ هایمان جاری است و شور زندگی را در ما بر می انگیزاند، دلمان را قرص می کند و بذر امید را در وجودمان می افکند. هنوز هم اشتیاق ما به زندگی از ناامیدی هایی که ما را به سمت مرگ و نیستی فرا می خواند بیشتر است. پس به شوق بوییدن گل، خیره شدن در چشمان عسلی، تراویدن مهتاب، درخشیدن شب تاب و رکوع و سجود برای مهرِ ثابت و عشقِ پایدار "خدای مهربان" زندگی را در آغوش می کشیم و راغبانه و خالصانه او را سپاس می گویم که هنوز هستیم!

#غارتنهایی
#دلنوشته
#امید

@ghare_tanhae
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
در گوش‌هایت شعر محبت میخوانم
#مهدی_یاراحمدی_خراسانی

و خدا میداند و دل شیدای من. دلی که جز تو را نمیخواهد و هرگز آرام نمیگیرد جز با در آغوش کشیدن نگاه مهربانت. و عجب جمع اضدادی است آن هنگامیکه این دل رسوا به محبوب خود میرسد و درست همان زمانی که قرار بوده آرام بگیرد چنان مشتاق و از خود بیخود میشود که گویی اینجا هم فقط تویی که باعث بیتابی جانمی. نمیدانم تو قرار منی یا آتشی بر خرمن احساسات و عاشقانه های وجودم. فقط و فقط همین را میدانم که تا از کندوان چشمان عسلی ات جامی ننوشم کامم شیرین نمیشود، تا بارانِ اشکِ شوق شادمانه هایت بر بیابان برهوت وجودم نبارد دلم سبز و خرم نمیشود، تا مشمول دعای امن‌یجیب شبانه ات نشوم گره ای از مشکلاتم گشوده نمیشود وتا تو نخواهی پرنده اسیر محبت تو، میل رها شدن از قفسی که با جاذبه ها و دلبرانه های ناب وجودت برایش ساخته ای ندارد. اکنون این منم سرمست از شهد شراب معشوقی بی همتا که بوی گل و ریحان می دهد و همچون الماس کوه نور نادر درخشان است و همچون تخت طاووس سلطنتِ نادری بی همتا. عاشقانه تو را در آغوش میگیرم و در گوش هایت شعر محبت می خوانم که؛ دوستت دارم را انتهایی نیست.

@ghare_tanhae

و اینک چقدر دلگرم و خوش‌بینم به تو
#مهدی_یاراحمدی_خراسانی

و این فقط و فقط تویی که حرفم را گوش می دهی، پای دلم می آیی، با من مهربانی، دوستم داری، برایم سنگ صبوری، از محبت و عاطفه سرشاری، کم و کاستی هایم را نادیده میگری، چشم بر اشتباهاتم می بندی و حتی در برابر بدی هایم خوبی می کنی. و این فقط منم که شیدای نگاه مهربان توام، غرق احتیاج و نیازم، گاه گاهی بی اختیار سر برشانه های مهربانت گذاشته و گریه می کنم، خودم را برایت لوس می کنم، دست گرمت را که بالای همه دست هاست در دستانم می فشارم و بی محابا خودم را تسلیم خواست تو می کنم.

معبود من! مهر ثابت و عشق پایدار من! خدای عزیز و مهربانم! این که من کجایم مهم نیست. مهم این است هر جایی که هستم تو از من راضی باشی و بر عهدی که با تو از ازل بستم پایدار بمانم. که اگر تو راضی باشی و بخواهی عزت و سروری می دهی حتی اگر همچون یوسف در قعر چاه همگان از وجودت غافل باشند. فقط کافیست چشمانت را بر روی همه مه رویان دنیایی ببندی چشم امید و نیاز به احدی نداشته باشی تا به خواست خدای مهربان خورشید در قلب تو طلوع کند و نامت بلند و پرآوازه گردد.

و اینک چقدر دلگرم و خوشبینم به تو که از من به من مشتاق تری و از پدر و مادرم مهربان تر. پس خواسته های مرا اجابت کن و باران رحمت خود را بر کویر وجودم نازل فرما تا به لطف و عنایت تو سرسبز و شادمان باشم.

@ghare_tanhae
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM

من سالهاست مُردم !
#مهدی_یاراحمدی_خراسانی

• هم من به فکر او بودم هم او به فکر خودش، به یکباره دیدم هیچکس به فکر من نیست.

• هم من دنبال رفع نیازهای او بودم هم او دنبال رفع نیازهای خودش. انگار من اصلاً نیازی ندارم.

• من فقط او را دوست داشتم او هم فقط خودش را دوست داشت. انگار کسی دیگر دوست داشتنی نیست.

• هم او خودش را برای من لوس می کرد هم من نازش را می خریدم. هرگز فکر نکردم من هم می توانم خودم را لوس کنم.

نمی دانم این عشق است یا جنون. حس است یا نیاز. فراز است یا فرود. تنها می دانم دیگر مَنی در کار نیست. همه چیز فقط و فقط اوست. من دیگر نیستم، تمام شدم، حل شدم و نادیده گرفته شدم.‌ ولی اصلاً برایم مهم نبود. راضی بودم. تا جایی که روزی برگشت، خیره خیره به من نگاه کرد و گفت: تو هیچ حقی نداری، باید هر آنچه منم را دربست قبول کنی، سرت را پایین بیاندازی و هیچ نگویی، ادعایی نداشته باشی، چیزی نخواهی. آنجا بود که دریافتم من سالهاست مُردم! دلگیر نشدم! فقط به فکر فرو رفتم. بدون آن که به چشمانش نگاه کنم گفتم: از ما که گذشت هر جور تو راحتی. فقط یادت باشد تو رسم عاشقی نمی دانی و من رسم زندگی.


#دلنوشته
@ghare_tanhae
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
آهای مَردُم!
#مهدی_یاراحمدی_خراسانی

آهای مَردُم! به خودتان بیایید و به یکدیگر اشتیاقِ وصف‌ناپذیرِ زندگی و بشارت حلول بهار دل‌انگیز را هدیه کنید. شما را چه می شود در حالی که میدانید "پایان شب سیه سپید است" در خانه نشسته و در قرنطینۀ بیماری به ناامیدی ها می اندیشید؟ مگر صدای چکاوک های عاشق و گنجشک های سرمست از نسیم دل انگیز بهاری را نمی شنوید؟

هرچقدر زمستان پافشاری کند فایده ای ندارد. باید بساطش را جمع کند و برود. بهار به سرعت نزدیک می شود و اکنون جوانه‌ها و شکوفه های درختان خبر از امید و سرزندگی میدهند. زمستان و سرما به زودی بار سفر می‌بندند و رو سیاهی به زغالِ رنج و بیماری می ماند. وقتی خدای مهربان جان آفرین و شفابخش است دیگر چه باک؟!

نه از سرمای زمستان هراس داریم نه از درد و بیماری. در خانه منتظر می‌نشنیم تا به دستِ طبیعت طومار زمستان درهم پیچیده شود و دوباره شادمانه از طلیعه بهار دل‌انگیز سلامتی و امید را نظاره کنیم. "فیض روح القدس ار باز مدد فرماید" بزودی عاشقانه عزیزانمان را در آغوش کشیده، عقده دل باز می‌کنیم، آنها را غرق بوسه کرده و بی محاباتر از همیشه می‌گوییم دوست‌شان داریم.

@ghare_tanhae

نمی‌خواهم عاشق‌تر باشم
#مهدی_یاراحمدی_خراسانی

نمی‌خواهم عاشق‌تر باشم یا بیشتر دوستش داشته باشم، نمی‌خواهم تا نام و یاد او به میان می آید سر از پا نشناخته و دست و پایم را گم کنم، یا یک‌تنه بار تمام بی تابی ها را به دوش بکشم و همواره نگران او شوم، دلم نمی‌خواهد بیش از او اشتیاق داشته باشم یا کاسه داغ تر از آش خواسته ها و آرزوهایش باشم.

لعنت به دل رسوا و مهربان، لعنت به دلشوره های بی‌کران، لعنت به تلخکامی فراق و هجران، لعنت به احساسات بی پایان، لعنت به زبانه های وجودم که کلبه آرامش ذهنم را به آتش می کشد، لعنت به هر آنچه مرا از خودم دور می‌کند، لعنت به بی کسی و دلواپسی و لعنت به من که قدر خودم را نمی‌دانم.

دلم می خواهد گاهی مثل او باد به غبغب بیاندازم، خونسرد و راحت فیلم تماشا کنم و هر از گاهی از سر تفریح و هوس پیام های عاشقانه را بخوانم و در دلم به شور و اشتیاقی که برایم خرج می کند لبخند ژکوند تحویل داده و مغرورانه تر از همیشه خود را سیندرلای رمان های عاشقانه بدانم‌. ولی حیف که نمی‌شود.

نه من آنم که اوست و نه او آنی که من. پس می‌سوزم و می‌سازم، مهربانی می‌کارم و بی ‌تفاوتی‌ درو می‌کنم، وفا می‌کنم و ملامت می‌کشم و همه چیز را به دست روزگار می‌سپارم که آدم ها را انسان می کند، ادب می‌کند، سرجایشان می نشاند و کسی که حق عاشقی را ادا نکند گدای محبت می‌کند که همانا بجوید و نیابد.

#دلنوشته
#غارتنهایی

@ghare_tanhae
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
بزم وصال
#مهدی_یاراحمدی_خراسانی

باد است و بهاران است شیدایی و ایمان است
از لاله و از لادن صحرا گلستان است

از دور شهاب آید از ابر صدا آید
از گنبد مینایی شمس‌الضحی آید

مرغان چه شادانند سرمست و غزل‌خوانند
با ناز و ادای گل چون بردۀ رقصانند

هم باد و هم باران هم هلهلۀ یاران
امن‌یجیب خوانیم بر جملۀ بیماران

مِی باشد و میخانه در مستی جانانه
هم بزم وصال است این هم ساغر و پیمانه

هم طاهر و هم طاها در حُسن و زیبایی
هم واله و هم والا خوش‌خلق و رویایی

در بزم وصال ما یارب مددی فرما
ناکام نماند کس ناکام نمانیم ما

نیک است جهان اکنون از لطف خدادادی
شکرت خداوندا از آنچه به ما دادی

#دلنوشته
#شعر_بهار
#غارتنهایی
#شهاب_طاهری
#لادن_خوش‌خلق

☆ سروده #دکتر_مهدی_یاراحمدی_خراسانی
#نیک

@ghare_tanhae

فرشتۀ مأمور شادی اینک نوبت توست
#مهدی_یاراحمدی_خراسانی

فرشتۀ مأمور شادی اینک نوبت توست تا بر قلب های خسته و دلگیر ظهور کرده و با نسیمِ فرح‌بخشِ مهربانی، ترنم دل‌انگیز زندگی را در گوش مردمانِ قرنطینه در تنهاییِ ما نجوا کنی.

دیگر وقت آن رسیده پنجره های امید را در برابر دیدگان ما بگشایی تا تلألوی شورآفرین و گرمابخش امیدواری بر جان‌های خسته بتابد و حس وصف ناپذیر زندگی بار دیگر در رگ های مردمان سرزمینم جاری گردد.

دیگر کافی است! ما را یاری کن تا لختی کوله بار مصائب و مشکلات را زمین بگذاریم، زیر سایه درختی بنشینیم، پاهایمان را دراز کنیم و با چشمانی بسته زلف بر باد داده و خود را به نسیم بهاری بسپاریم‌... این مردم هیچ گاه همدم نازپروری و تن پروری نبوده اند. پس لااقل شادمانی را از آن‌ها دریغ مکن.

باور کن خدا هم راضی است اگر سیب سرخی در دستان بچه یتیمی بگذاری، لبخندی بر لبان کارگری روزمزد بنشانی، بذر امیدی در دل کودک دست‌فروشی بکاری و یا بوسه ای گرم بر پیشانی پدر و مادر پیری بزنی. ملکه نجات، فرشته شادمانی و امیدِ دل های خسته! برایمان از سَرِ صدق وَإِن‌یَکَادی بخوان تا بار دیگر عزیزانمان را در آغوش بگیریم و با یکدیگر سالم و شاد سرود زندگانی بخوانیم.

#دلنوشته
#غارتنهایی
@ghare_tanhae

سر بزنگاهِ روزگار
#مهدی_یاراحمدی_خراسانی

سر بزنگاهِ روزگار، درست همان زمانی که فکر می کردیم زندگی خیلی خراب است و آرزوهایمان نقش بر آب، اوضاع از این بدتر نمی شود و بخت ما رنگی بالاتر از سیاهی است، تقدیر به گونه ای رقم خورد که روزی هزار بار از خدا بخواهیم ما را به همان حالی برگرداند که در نظرمان خیلی بد بود. در واقع قبل از آنکه بی‌خبر از آشنا و بیگانه، همچون طفل دردانه در کنج خانه در قرنطینه باشیم در اقلیمی به گسترۀ یک شهر پادشاهی می‌کردیم و خودمان بی‌خبر بودیم که چه کیا و بیایی داشتیم و عجب حال و هوایی.

درحالی‌که فکر می‌کردیم از این بدتر نمی‌شود و روزهای سختی را پشت سر می‌گذرانیم اتفاقی افتاد که دیروز برایمان "یادش بخیر" گردید و "روز شیرین و گردش دیرین" آرزویی بزرگ شد! آنقدر دوان دوان زندگی کردیم و پرتلاش در پی‌معاش بودیم و از یکدیگر بی‌خبر، که یادمان رفت هم‌آغوشی عزیزان چقدر شیرین است و دیدارشان دل انگیز. بهار آمده، گل ها روییده و گلستان‌ها آباد شده‌اند اما ویروس نامرئی چنان راه دهان و بینی ما را بسته که بوی گل را از گلاب هم نمی‌توانیم بجوییم چه رسد به باغ و بستان.

و این حکایت انسان حیران است که هر روز از دندۀ چپ بلند می‌شود و نالان و پریشان در نقصان و خسران دست و پا می‌زند، زندگی‌اش بی‌ثمر است و از فردای خود بی‌خبر. امروزِ نقد را فدای فردای نسیه می‌کند و هر آنچه از لذت و شادمانی است از خود دریغ می‌نماید. راه و رسم بندگی نمی‌داند و رمز و راز زندگی نمی‌شناسد و کاش می‌دانست تا می‌توانست آنی باشد که باید! دم را غنیمت شمردن معنای زندگی است و رمز جاودانگی. هر که جز این کند نه حق بندگی به جا آورده نه حلاوت زندگی را چشیده.

#دلنوشته
#غارتنهایی
@ghare_tanhae
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
بساط عاشقانه‌های اردیبهشت
#مهدی_یاراحمدی_خراسانی

بساط عاشقانه‌های اردیبهشت پهن شده و ترنم بهار دل انگیز، نغمه بلبل‌ها و چکاوک‌ها به همراه صدای تارهای بلورین آب که از شیبی تند با رود زیرین یکی می‌شود، صنوبرهای سر به فلک کشیدۀ باغ ها و بوستان ها را مغرورتر و با شکوه تر از همیشه به رقص و شادمانی درآورده است.

عطر و بوی گل های بهاری چنان در آسمان پیچیده که همه موجودات هستی ناخودآگاه با پیمانه ای از جام بهار مست می شوند و بی خیالِ کم و کاستی های دنیا گویی هر لحظه منتظر یک خبر خوب هستند.

و اینک ماییم و احساسات تلنبار شده ای که وجودمان را تسخیر کرده است، دوستت دارم های بسیاری که هیچ گاه از قرنطینۀ زبان ما آزاد نگردیده اند و محبت هایی که می توانست خانه ای را آباد کند و از آن دریغ کردیم.

آهای انسان‌ها! مراقب باشید از چشم طبیعت نیفتید و از گل‌های بهارنارنج کمتر نباشید که آنها با شمیم فرح بخش خود دلربایی می کنند و شما در غفلت نعمت های الهی از زمین و زمان شکایت می کنید.


#دلنوشته
#غارتنهایی
@ghare_tanhae
این حرف دل خیلی هاست
#مهدی_یاراحمدی_خراسانی

وقتی کاری که دلت می خواهد انجام بدهی و قدرت و توان انجامش را هم داری ولی بخاطر یک سری مصلحت اندیشی ها و ملاحظات که نمی توانی یا نمی خواهی به زبان بیاوری و یا حتی بخاطر ترجیح رضایت دیگران بر رضایت خود انجام نمی دهی، گاهی سرخورده و خسته می شوی افسردگی وجودت را فرا می گیرد و مرتب با خودت غرولند می کنی. خصوصاً زمانی که این و آن تو را به ناتوانی متهم می کنند ولی تو می دانی که به خوبی می توانی ولی در وجودت، در ذهنت و در ناخودآگاه درونت چیزی وجود دارد که مانع انجام آن کار می شود، آنگاه حس می کنی در جهانی به سر می بری که آدم هایش حرفت را نمی فهمند.

گاهی در خلوت خود می‌گویی به دَرَک هر چه می‌خواهد بشود زیر همه چیز می‌زنم تمام کاسه و کوزه ها را می شکنم از خودم از آرامش وجودم چیزی مهم تر نیست، اما باز وقتی به عمل می رسد دست و پایت سست می‌شود، کلی برای خودت صغری و کبری می چینی که نکند چنین شود یا چنان. باور کنید ما می توانیم خوب هم می توانیم، اگر خراب نمی کنیم، اگر نمی شکنیم، اگر اوضاع را تغییر نمی دهیم به خاطر دل مهربان ماست. ما اهل محبت و شفقت هستیم، صبر می کنیم تا موعد ظفر فرا برسد، از خودمان می‌گذریم تا به بهتر از خودمان برسیم و گرنه خراب کردن و طومار در هم پیچیدن همچون آب خوردنی راحت است.

#دلنوشته
#غارتنهایی
@ghare_tanhae

بیش از این ادامه ندهید
#مهدی_یاراحمدی_خراسانی

بار اول که می‌گویید "خواهش" است، بار دوم "یادآوری" و بار سوم "اتمام‌حجت" که بعداً کسی نتواند بگوید: "نمی‌دانستم" و "فراموش‌کردم" و "کاش به من می‌گفتید"! بیش از این هم ادامه ندهید که دیگر معنا و ارزشی ندارد وقتی نیاز و خواسته‌ای را سه بار مطرح کردید و جوابی نگرفتید باز هم ادامه دهید و امید داشته باشید.

نگذارید خواسته‌ها و آرزوهایتان به التماس تبدیل شود. که بهشت هم به التماس نمی‌ارزد چه رسد مطامع دنیا. بدانید و آگاه باشید هیچ‌کس و هیچ چیز در اندازه کرامت وجودی و عزت‌نفس شما ارزشمند نیست که بخاطرش التماس کنید. پس قدر خود را بدانید و بهایش را بپردازید که جای اهل دنیا در خاک است و مقام آدمی در افلاک.

اکثر آدم‌ها ظرفیت آن را ندارند که خواسته ای را مکرر برایشان تکرار کنید؛ چون بلافاصله تَوَهم بر می دارند و باورشان می شود که تافته جدا بافته‌اند و بُتی خودساخته، از دماغ فیل افتاده‌اند و بر کران نیل، سرشان به سر شاه می‌ماند و شکل‌شان به قرص ماه. آن‌گاه دور بر می دارند و شما را اذیت می کنند و آنی بر سرتان می آورند که نباید.

تنها یک جا هست که ناز شما را می خرند، احترام تان را نگه می دارند، تکرار و اصرار شما را کوچک نمی کند، التماس کردن از ارزش تان نمی کاهد و برای هر در کوفتنی حسابی دارند و برای هر سلامی علیکی. آن‌جا درب خانه "حضرت دوست" است که هر چه از او رسد نیکوست و هر چه بر سر ما می‌رود ارادت اوست.

پس بزنید و بکوبید و صبور باشید تا صدایی برآید و دری گشاید و دلی رباید. بسا شیرین است هنگامۀ دیدار صاحبخانه که شما را ارج می گذارد و غم ازدل تان می زداید و رسم محبت به جا می آورد. پس همانجا بمانید و بمانید تا جان به جانش تقدیم کنید و بدانید آنجا میکدۀ عاشقان است که سرمست و غزلخوان شما را به وصال معبود و جنان محبوب رهنمون سازد.

#دلنوشته
#غارتنهایی
@ghare_tanhae
جوجه اُردک زشت
#مهدی_یاراحمدی_خراسانی

🦢 من هرگز آدم مهمی نبوده و نیستم که با پشت چشم نازک کردن ها و ادا و اطوارهایت به هم بریزم. اصلاً می دانی چیست؟ من خودم را حتی از آن چه تو در موردم فکر می کنی هم کمتر می دانم پس دیگر چه چیزی را می خواهی به رخ من بکشی؟ صفر را در هر عددی ضرب کنی صفر می شود و تقسیم و تفریق کردن اش معنایی ندارد پس لطفاً تلاش بیهوده مکن! کسی که در اعماق زمین ایستاده را نمی توان زمین زد و آدمی که خودش آوار شده را نمی توان خراب کرد پس واقعاً دنبال چه می گردی؟ من رها کردن، گذر کردن، نادیده گرفتن و از همه مهم تر سوختن و نابود شدن را خوب بلدم، بارها تجربه کرده و هزینه اش را پرداخته ام. اما آیا تو تا به حال چیزی در مورد ققنوس ها شنیده ای؟

🦢 حتم دارم که چیزی نمی دانی و نشنیده ای که اگر می دانستی این گونه سعی در آتش زدن گندم زار احساساتم نداشتی. با هر بار سوختن دوباره متولد می شوم و اوج می گیرم، تا نهایتِ عشق پرواز می کنم و به همان جایی می رسم که دست تو و امثال تو که بویی از عاطفه و محبت نبرده اید هرگز به آن جا نمی رسد. من به تکلیف خود عمل می کنم و در مسیر عاشقانه هایم پایدارم و تو به دنبال لجبازی های کودکانه خودت باش تا روزی که مشخص شود "جوجه اردک زشت" همان قوی زیبایی است که سرزنش ها را می شنود و دم نمی زند، بزرگ است و در بازی فرومایگان وارد نمی شود و در تنهایی می میرد ولی همنشین هر کس و ناکسی نمی گردد.


#دلنوشته
#غارتنهایی
#جوجه_اردک_زشت
#آتشی_در_گندم‌زار_احساسات_من

@ghare_tanhae