Forwarded from کامبیز نوروزی-حقوق و جامعه (Kambiz Norouzi)
🔴عدالت علیل
چه کسی از حیثیت جامعه دفاع میکند؟
امروز دوست ناشناخته محترمی که پزشک هستند و احساس مسئولیت در سخن ایشان آشکار بود در یک پیام تلگرامی این پرسش حقوقی را با بنده در میان گذاشت که آیا میتواند شخصا به عنوان کسی که به آقای پزشکیان رأی داده است از آقای مهدی جمشیدی که گفته میشود از چهرههای نزدیک به آقای سعید جلیلی است بخاطر توهین در مراجع قضایی شکایت کند؟
عبارتی که از سوی آقای مهدی جمشیدی منتشر شده این است:
"این ۱۷ میلیون رأی دهنده[که منظور از آن به قرینه تعداد آرای آقای پزشکیان، رأی دهندگان ایشان است]، هزینه گزاف نادانی سیاسی خویش را ب بخش دیگر جامعه تحمیلی کردند.
فقط نادان به نادان دیگر رأی میدهد. این نوع مردمسالاری شایسته کودکصفتان بیعقل است"
از پاسخ حقوقی که با ایشان دادم شرمنده بودم و خجلتزده.
پاسخ این بود که در اینجا آقای جمشیدی یک جمعیت عظیم را نادان نامیده که عرفا و اخلاقا توهینآمیز است ولی ازنظر حقوقی در چارچوب مقررات قانون مجازات اسلامی، از جمله مواد ۶۰۷ و ۶۰۸ جرم توهین محقق نشده است چون موضوع این عبارت فرد معین نیست. البته معتقدم چون اشاره آشکارتر از تصریح به آقای پزشکیان شده است، ارکان توهین محقق شده است که بحث دیگری است.
پاسخی که دادم از نظر حقوقی درست است، ولی از آن خجلم. از قانون و رویهای که همرشتهها و همکاران بنده و مردم را محصور کرده و در اجرای عدالت چنین علیل و در حراست از حیثیت جامعه چنین ناتوان است بایدم شرم برد.
اگر کسی از نویسنده این عبارت شکایت کند و در دادسرا برای نویسنده قرار منع تعقیب صادر شود، ایرادی به تصمیم بازپرس یا دادیار نخواهد بود.
ایراد و نقد اصلی آنجاست که افراد وابسته به یک جریان سیاسی در طول چند دهه چنان رها از قانون شدهاند و خود را در حریم امن یافتهاند که با خیالی آسوده هر کلام زشت و غیر اخلاقی و توهینآمیز و مجرمانه را علیه دیگران به کار میبرند ولی با هیچ مواخذه و مجازاتی تنبیه نمیشوند.
این روال آنقدر ادامه یافته که زشتگویی و توهین به افراد یا مردم عادت جاری آنها شدهاست و چون زهراب در فضای اخلاقی و اجتماعی و سیاسی کشور روان میشود و آلودگی و مسمومیت میآورد.
اگر در اجرای قانون تبعیض نبود و این قبیل افراد به جزای شایسته میرسیدند، عادت به زشتگویی نمیکردند که ۱۷ میلیون انسان ذیحق را نادان و کودکصفتان بیعقل بخوانند. همزمانی انتشار این عبارات زهرآلود و بی عقوبت، با زندانی شدن محسن برهانی شرم این حقیر را دردناکتر میکند.
https://t.me/kambiznourooz
چه کسی از حیثیت جامعه دفاع میکند؟
امروز دوست ناشناخته محترمی که پزشک هستند و احساس مسئولیت در سخن ایشان آشکار بود در یک پیام تلگرامی این پرسش حقوقی را با بنده در میان گذاشت که آیا میتواند شخصا به عنوان کسی که به آقای پزشکیان رأی داده است از آقای مهدی جمشیدی که گفته میشود از چهرههای نزدیک به آقای سعید جلیلی است بخاطر توهین در مراجع قضایی شکایت کند؟
عبارتی که از سوی آقای مهدی جمشیدی منتشر شده این است:
"این ۱۷ میلیون رأی دهنده[که منظور از آن به قرینه تعداد آرای آقای پزشکیان، رأی دهندگان ایشان است]، هزینه گزاف نادانی سیاسی خویش را ب بخش دیگر جامعه تحمیلی کردند.
فقط نادان به نادان دیگر رأی میدهد. این نوع مردمسالاری شایسته کودکصفتان بیعقل است"
از پاسخ حقوقی که با ایشان دادم شرمنده بودم و خجلتزده.
پاسخ این بود که در اینجا آقای جمشیدی یک جمعیت عظیم را نادان نامیده که عرفا و اخلاقا توهینآمیز است ولی ازنظر حقوقی در چارچوب مقررات قانون مجازات اسلامی، از جمله مواد ۶۰۷ و ۶۰۸ جرم توهین محقق نشده است چون موضوع این عبارت فرد معین نیست. البته معتقدم چون اشاره آشکارتر از تصریح به آقای پزشکیان شده است، ارکان توهین محقق شده است که بحث دیگری است.
پاسخی که دادم از نظر حقوقی درست است، ولی از آن خجلم. از قانون و رویهای که همرشتهها و همکاران بنده و مردم را محصور کرده و در اجرای عدالت چنین علیل و در حراست از حیثیت جامعه چنین ناتوان است بایدم شرم برد.
اگر کسی از نویسنده این عبارت شکایت کند و در دادسرا برای نویسنده قرار منع تعقیب صادر شود، ایرادی به تصمیم بازپرس یا دادیار نخواهد بود.
ایراد و نقد اصلی آنجاست که افراد وابسته به یک جریان سیاسی در طول چند دهه چنان رها از قانون شدهاند و خود را در حریم امن یافتهاند که با خیالی آسوده هر کلام زشت و غیر اخلاقی و توهینآمیز و مجرمانه را علیه دیگران به کار میبرند ولی با هیچ مواخذه و مجازاتی تنبیه نمیشوند.
این روال آنقدر ادامه یافته که زشتگویی و توهین به افراد یا مردم عادت جاری آنها شدهاست و چون زهراب در فضای اخلاقی و اجتماعی و سیاسی کشور روان میشود و آلودگی و مسمومیت میآورد.
اگر در اجرای قانون تبعیض نبود و این قبیل افراد به جزای شایسته میرسیدند، عادت به زشتگویی نمیکردند که ۱۷ میلیون انسان ذیحق را نادان و کودکصفتان بیعقل بخوانند. همزمانی انتشار این عبارات زهرآلود و بی عقوبت، با زندانی شدن محسن برهانی شرم این حقیر را دردناکتر میکند.
https://t.me/kambiznourooz
Forwarded from تاملاتی در دین ،معنویت و فلسفه (abbas ali mansory)
🍃الهیات و دین شناسی طرفداران دکتر جلیلی
👌میزان تلاش و جهاد برخی از طرفداران دکترجلیلی و ادبیات خاص ایشان، این سوال را مطرح میکند که ریشهی این همه تلاش و این ادبیات خاص (ادبیات کفر و ایمان) چیست؟
این یادداشت تلاشی برای پاسخ به این پرسش است و بیشتر یک بحث الهیاتی است تا سیاسی و ناظر به تمام رای دهندگان به دکتر جلیلی نیست بلکه ناظر به یک گروه خاص از رای دهندگان به دکتر جلیلی است که من آنها را رایدهندگان فکری مینامم.
👌رای دهندگان فکری به دکتر جلیلی
رای دهندگان فکری دو گروه هستند:
الف: گروهی که واقعا تحلیل سیاسی- اقتصادی ایشان این است که برنامه و رویکردهای کلان تیم جلیلی و دولت او به نفع ایران است که محل بحث این یادداشت نیست.
ب: گروهی که بخاطر یک تحلیل دینی به دکتر جلیلی رای دادند.
یعنی دلیل اصلی ایشان برای رای دادن به دکتر جلیلی، نه شخصیت خاص دکتر جلیلی، نه اعتقاد به برنامه داشتن او، نه توانمند دانستن تیم او، نه اعتقاد به بی برنامه بودن رقیب یا ناتوانی تیم اوست؛ بلکه علت اصلی رای دادن ایشان به دکتر جلیلی، فهم و قرائت خاص ایشان از دین است.
فهم ایشان از دین اینگونه است که نقش فقه ،مناسک و صورت گرایی و سیاست در آن بسیار فربه است و نگاه عرفانی-معنوی و وزن عقل گرایی برون دینی، در آن نحیف است. این قرائت از دین بر حفظ فرم و صورت اصرار دارد به گونهای که قالب بر محتوا و گوهر غلبه پیدا میکند. لذا نمود آن ظاهر گرایی در دینداری و کنار نیامدن با تغییرهاست.
در این فهم و قرائت از دین سیاست و قدرت ابزار نیست بلکه بخشی از هدف و بلکه گاه خود هدف است. سیاست در این قرائت از دین، در حکم ناموس است و از دست دادن آن مساوی با از بین رفتن دین انگاشته میشود.
لازم است تصریح و تاکید کنم که منظورم این نیست که ایشان سیاست و قدرت را بخاطر منافع مادی و قدرت طلبی میخواهند. اتفاقا بسیاری از ايشان نه تنها کلاهی از نمد قدرت و سیاست نبافتند بلکه در این راه هزینه هم میدهند(البته روشن است که مراد من مخلصان این گروه است )
سیاست در قرائت ایشان از دین، چنان محوری و پر رنگ است که حتی حاضر هستند عدالت،اخلاق و فقه و حتی باورها را در پای آن ذبح کنند(به همین خاطر است که بخش زیادی از بدنهی حوزه و دینداران با ایشان موافق و همراه نیستند). البته خودشان این را قبول ندارند و آن را تهمت مخالفان میدانند اما تجربه نشان داده است که پایش که بیفتد همین کار را میکنند.
در قرائت ایشان از دین، مساله صرفا این نیست که سیاست از دیانت جدا نیست و سکولاریسم سیاسی نادرست است بلکه مساله این است که سیاست ناموس دین است. لذا حتی اگر مطمئن باشند که جریان رقیب نگاه سکولار به دین ندارد اما قائل به رابطه حداقلی است، به آن رضا نمی دهند و در مواجهه با رقیب اساسا در پس ذهن ایشان این نیست که دو گروه مسلمان هستند که در فهم دین اختلاف نظرهایی دارند. بلکه نگاه ایشان جبهه حق و باطل و اسلام و کفر است.
از آنجایی که مساله اصلی طرفدارن این قرائت از دین اقتصاد یا بحرانهای کشور نیست. حتی مساله ایشان دین به معنای عامتر آن نیست بلکه مساله ایشان قرائت خاصشان از دین است، حتی اگر بدانند برنامه و تیم دکتر جلیلی به لحاظ بهبود بخشیدن به اقتصاد بسیار ضعیف تر از برنامه و تیم رقیب است، دست از حمایت دکتر جلیلی بر نمی دارد زیرا منشا حمایت ایشان چیز دیگری است و آن نگرانی بابت قرائت خاصشان از دین است.
من گاهی با برخی از دوستان که فکرشان چنین است به شوخی میگویم: اگر روزی برسد که من از شدت گرسنگی و برای نجات از مرگ به شما پناه ببرم که آب و نانی به من برسانید، حتی در آن روز هم از فهمتان در باب حکومت و سیاست دفاع میکنید زیرا معیار شما ابطال پذیر نیست.
👌تجربه برای شخص بنده اینگونه بوده است که بحث نظری با این گروه به ندرت فایده دارد.زیرا از ابتدا از موضع بالا به طرف گفتگو می نگرند، فهم خود از دین را سنجه و معیار حق می دانند، از ابتدا پیش قضاوت و پیش داوری می کنند و نسبت به نیت تو بدبین هستند، حتی مقاومت طرف در ادامه گفتگو را توهین به خود یا دین تلقی میکنند.
ایشان فقط هنگامی میتوانند به معنای واقعی کلمه وارد گفتگو شوند که به صورت نسبتا طولانی با طرف گفتگوی خود تعامل زنده داشته باشند و از قبل به هر دلیلی(دوستی، همکاری، فامیلی و....) به او اعتماد کرده باشند. یعنی بدانند که هر دو واقعا دغدغه دین دارند.
👌تعداد این گروه دوم در حالت بسیار خوشبینانه ۴ میلیون از ۱۳ میلیون و در واقع ۴میلیون از ۶۱ میلیون واجد حق رای است.اما معمولا ۹میلیون دیگه به اسم ایشان مصادره میشود و مشکل اینجاست که این ۴میلیون، تعداد خودشان را واقعا ۱۳ میلیون حساب میکنند
✍ عباسعلی منصوری
https://t.me/spirituality_philosophy
👌میزان تلاش و جهاد برخی از طرفداران دکترجلیلی و ادبیات خاص ایشان، این سوال را مطرح میکند که ریشهی این همه تلاش و این ادبیات خاص (ادبیات کفر و ایمان) چیست؟
این یادداشت تلاشی برای پاسخ به این پرسش است و بیشتر یک بحث الهیاتی است تا سیاسی و ناظر به تمام رای دهندگان به دکتر جلیلی نیست بلکه ناظر به یک گروه خاص از رای دهندگان به دکتر جلیلی است که من آنها را رایدهندگان فکری مینامم.
👌رای دهندگان فکری به دکتر جلیلی
رای دهندگان فکری دو گروه هستند:
الف: گروهی که واقعا تحلیل سیاسی- اقتصادی ایشان این است که برنامه و رویکردهای کلان تیم جلیلی و دولت او به نفع ایران است که محل بحث این یادداشت نیست.
ب: گروهی که بخاطر یک تحلیل دینی به دکتر جلیلی رای دادند.
یعنی دلیل اصلی ایشان برای رای دادن به دکتر جلیلی، نه شخصیت خاص دکتر جلیلی، نه اعتقاد به برنامه داشتن او، نه توانمند دانستن تیم او، نه اعتقاد به بی برنامه بودن رقیب یا ناتوانی تیم اوست؛ بلکه علت اصلی رای دادن ایشان به دکتر جلیلی، فهم و قرائت خاص ایشان از دین است.
فهم ایشان از دین اینگونه است که نقش فقه ،مناسک و صورت گرایی و سیاست در آن بسیار فربه است و نگاه عرفانی-معنوی و وزن عقل گرایی برون دینی، در آن نحیف است. این قرائت از دین بر حفظ فرم و صورت اصرار دارد به گونهای که قالب بر محتوا و گوهر غلبه پیدا میکند. لذا نمود آن ظاهر گرایی در دینداری و کنار نیامدن با تغییرهاست.
در این فهم و قرائت از دین سیاست و قدرت ابزار نیست بلکه بخشی از هدف و بلکه گاه خود هدف است. سیاست در این قرائت از دین، در حکم ناموس است و از دست دادن آن مساوی با از بین رفتن دین انگاشته میشود.
لازم است تصریح و تاکید کنم که منظورم این نیست که ایشان سیاست و قدرت را بخاطر منافع مادی و قدرت طلبی میخواهند. اتفاقا بسیاری از ايشان نه تنها کلاهی از نمد قدرت و سیاست نبافتند بلکه در این راه هزینه هم میدهند(البته روشن است که مراد من مخلصان این گروه است )
سیاست در قرائت ایشان از دین، چنان محوری و پر رنگ است که حتی حاضر هستند عدالت،اخلاق و فقه و حتی باورها را در پای آن ذبح کنند(به همین خاطر است که بخش زیادی از بدنهی حوزه و دینداران با ایشان موافق و همراه نیستند). البته خودشان این را قبول ندارند و آن را تهمت مخالفان میدانند اما تجربه نشان داده است که پایش که بیفتد همین کار را میکنند.
در قرائت ایشان از دین، مساله صرفا این نیست که سیاست از دیانت جدا نیست و سکولاریسم سیاسی نادرست است بلکه مساله این است که سیاست ناموس دین است. لذا حتی اگر مطمئن باشند که جریان رقیب نگاه سکولار به دین ندارد اما قائل به رابطه حداقلی است، به آن رضا نمی دهند و در مواجهه با رقیب اساسا در پس ذهن ایشان این نیست که دو گروه مسلمان هستند که در فهم دین اختلاف نظرهایی دارند. بلکه نگاه ایشان جبهه حق و باطل و اسلام و کفر است.
از آنجایی که مساله اصلی طرفدارن این قرائت از دین اقتصاد یا بحرانهای کشور نیست. حتی مساله ایشان دین به معنای عامتر آن نیست بلکه مساله ایشان قرائت خاصشان از دین است، حتی اگر بدانند برنامه و تیم دکتر جلیلی به لحاظ بهبود بخشیدن به اقتصاد بسیار ضعیف تر از برنامه و تیم رقیب است، دست از حمایت دکتر جلیلی بر نمی دارد زیرا منشا حمایت ایشان چیز دیگری است و آن نگرانی بابت قرائت خاصشان از دین است.
من گاهی با برخی از دوستان که فکرشان چنین است به شوخی میگویم: اگر روزی برسد که من از شدت گرسنگی و برای نجات از مرگ به شما پناه ببرم که آب و نانی به من برسانید، حتی در آن روز هم از فهمتان در باب حکومت و سیاست دفاع میکنید زیرا معیار شما ابطال پذیر نیست.
👌تجربه برای شخص بنده اینگونه بوده است که بحث نظری با این گروه به ندرت فایده دارد.زیرا از ابتدا از موضع بالا به طرف گفتگو می نگرند، فهم خود از دین را سنجه و معیار حق می دانند، از ابتدا پیش قضاوت و پیش داوری می کنند و نسبت به نیت تو بدبین هستند، حتی مقاومت طرف در ادامه گفتگو را توهین به خود یا دین تلقی میکنند.
ایشان فقط هنگامی میتوانند به معنای واقعی کلمه وارد گفتگو شوند که به صورت نسبتا طولانی با طرف گفتگوی خود تعامل زنده داشته باشند و از قبل به هر دلیلی(دوستی، همکاری، فامیلی و....) به او اعتماد کرده باشند. یعنی بدانند که هر دو واقعا دغدغه دین دارند.
👌تعداد این گروه دوم در حالت بسیار خوشبینانه ۴ میلیون از ۱۳ میلیون و در واقع ۴میلیون از ۶۱ میلیون واجد حق رای است.اما معمولا ۹میلیون دیگه به اسم ایشان مصادره میشود و مشکل اینجاست که این ۴میلیون، تعداد خودشان را واقعا ۱۳ میلیون حساب میکنند
✍ عباسعلی منصوری
https://t.me/spirituality_philosophy
Telegram
تاملاتی در دین ،معنویت و فلسفه
عباسعلی منصوری
عضو هیات علمی گروه فلسفه اسلامی دانشگاه رازی
a.mansouri@razi.ac.ir
عضو هیات علمی گروه فلسفه اسلامی دانشگاه رازی
a.mansouri@razi.ac.ir
Forwarded from جامعه نو
#الف
🏷 نارنجکی با ضامن هرز!
🖊شورای سردبیری:
اگر فردا یک جوانِ مخالفِ تغییراتی که حکومت یا لازمشان دانسته یا به مصلحت دیده، تصمیم به مقاومت بگیرد و مثلا فحش دهد، لعن کند، یا سلاح سازمانی یا غیررسمیاش را علیه شخصیتی که مقصر تغییر میداندش آتش کند، در واقع چه کرده است؟ وجود اینهایی را که سیاستبازان تندرو تحریکشان کردهاند و شدهاند مخالف پذیرش نتیجه انتخابات حکومت و تهدید به شورش میکنند، چگونه توضیح میدهید؟
پاسخ ساده است: به زبان حکومتی اینها را خوارج میخوانند و اتهام بغی بهشان میزنند. خونریزی هم که در تمام این نزدیک به نیمقرن متوقف نشده است!
کسی دنبال توضیح علت این پدیده نیست. ولی تا علت رسیدن به این نقطه را درک نکنیم، چارهاش هم نتوان کرد. برای فهم علت، امروز دوباره مجبوریم وضعیت سیاسی را به کمک مفاهیم فیزیک توضیح بدهیم.
در فیزیک مفهومی داریم به نام اینرسی که یعنی مقاومت در برابر تغییر. مثلا اگر یک اتومبیل پرسرعت یکباره ترمز کند، سرنشینان و وسایل داخل اتومبیل به جلو پرتاب و احتمالا هم زخمی میشوند؛ چون جسم در حال حرکت میل به تداوم حرکت در همان مسیر دارد و در مقابل ایستادن یا دور زدن مقاومت میکند. یعنی وقتی اتومبیل یکهو میایستد، شخص یا جسم داخل آن حرکتش را در همان مسیر پیشین ادامه میدهد و خون ریخته میشود. چارهی کار قبل از ایجاد کمربند ایمنی، راندن با سرعت مناسب است.
مفهوم اینرسی را میتوان در روابط انسانی نیز به کار برد. در جنگهای کلاسیک و روبرو، برای حفظ اینرسی سربازان مهاجم، آنها را با حرفهای حماسی به هیجان میآوردند. تشجیع، قول پیروزی و شوق افتخار اینرسی مهاجم را بالا میبرد و او هم بیمهابا پیش میرفت. در سیاست، نیروهای شیطانی مثل فاشیستها، نازیها، جنگطلبان آمریکا در دوران جنگشان با ویتنام و ایضا اقتدارگرایان ایران تلاش کردهاند اینرسی نفرات خود را افزایش دهند.
صعود ستاره اقبال میلیتاریستها و مداحان ایران هم به همین دلیل بوده است: آنها مامور افزایش اینرسی بودهاند. برای در رکاب حکومت نگهداشتن نیروهای غالبا کمآگاهی و کمسوادِ موسوم به نامِ عامِ حزباللهی و برای آماده نگهداشتن آنها برای کوبیدن چماق به سر هر کسی، بالارفتن از دیوار هر سفارتی و به آتش کشیدن هرجایی و کتک زدن دیگرانی که حکومت اشاره دهد، مداحان که در کار بازیگری از آخوندها هنرمندترند به کار آمدند تا به قیمت از بین رفتن پایههای اعتقادی جامعه، با هر جعل و دروغی که بلدند مطامع حکومت را در سلطه بر همه چیز و برپایی یک حکومت یکدست محقق کنند.
در بخش رقابت سیاسی مداحان به اشاره حکومت در کثرت مراسم مذهبی برای دشمنسازی، مغز «اینهمه لشگرِ آمده» را چنان شستند که حالا حق را فقط آنی بدانند که از دهان مرشدانی مثل جلیلی و دارودستهی مداحانشان بیرون میآید. به آن بدبختها چنان نمودند که بخشی از ایرانیان و بهویژه نمایندگان سیاسی آنها آنقدر خائن و منفورند که راس نظام هرگز با آنها کنار نخواهد آمد و دیگر نقشی در حکومت نخواهند داشت و اگر همهشان تا حال اعدام نشدهاند به خاطر رافت اسلامی است و بس.
ولی حالا که مصلحت در پذیرش رای مردم بوده، حکومت درست رفتار کرده و منافع کشور را در نظر گرفته، آن مغزهای شستهشده درکش نمیکنند. آنها حالا حس خیانتدیدن، ترکشدن و فروخته شدن دارند و قانونش هم این است که کسی را که چنان به سرسپردگی به خودت انباشتهای و از نفرت به رقیب سیاسیات سرشار کردهای، روزی همچون نارنجکی با ضامن هرز در جیبت خواهی یافت. اینها که میخواهند حساب شورای نگهبانت را برسند، پنهان و آشکار به قتل رییسجمهوری پیشین متهمت میکنند، انبار باروتیاند که اختیار آن را به لاابالیهایی که منافعشان را باختهاند و به بازیگران فاشیستمسلک سیاسی سپردهای. نارنجکها در برابرت منفجر خواهند شد!
ولی شاید چارهای هم باشد: باید روشن کنی و از نو توضیح بدهی. اقناع آنها آسان نیست؛ ولی به راه آوردن بخش اعظم آنها هم غیرممکن نیست. رسوا کردن یکی از این پیشوایان عشق کودتا که در عملیات مغزشویی جلودار بوده کفایت نمیکند. با آنها حرف بزنید: دربارهی شیطنتها و سوءاستفادههای بازیگران سیاسی بیتقوا از اصل و آرمان نظام برای منافع فردی. درباره اینکه اکنون مطامع آنها به چشمدوختن به مناصب بالا ارتقاء پیدا کرده، توضیح دهید و بگویید که هدفتان در رقابت سیاسی برادرکشی نبوده و اختلال مفهومی پیش آمده.
در کنار این، کشیدن منصفانه نخ محرکان و برخورد بازدارنده با آنها هم لازم است. نیازی نیست کسی به زندان برود. کافی است با قدرت و متانت امر کنید بس کنند و مسیر حرکتشان را در همراهی با حکومت و منافع ملی و سیاست امنیتی نظام تنظیم کنند.
🆔@jameeno
🏷 نارنجکی با ضامن هرز!
🖊شورای سردبیری:
اگر فردا یک جوانِ مخالفِ تغییراتی که حکومت یا لازمشان دانسته یا به مصلحت دیده، تصمیم به مقاومت بگیرد و مثلا فحش دهد، لعن کند، یا سلاح سازمانی یا غیررسمیاش را علیه شخصیتی که مقصر تغییر میداندش آتش کند، در واقع چه کرده است؟ وجود اینهایی را که سیاستبازان تندرو تحریکشان کردهاند و شدهاند مخالف پذیرش نتیجه انتخابات حکومت و تهدید به شورش میکنند، چگونه توضیح میدهید؟
پاسخ ساده است: به زبان حکومتی اینها را خوارج میخوانند و اتهام بغی بهشان میزنند. خونریزی هم که در تمام این نزدیک به نیمقرن متوقف نشده است!
کسی دنبال توضیح علت این پدیده نیست. ولی تا علت رسیدن به این نقطه را درک نکنیم، چارهاش هم نتوان کرد. برای فهم علت، امروز دوباره مجبوریم وضعیت سیاسی را به کمک مفاهیم فیزیک توضیح بدهیم.
در فیزیک مفهومی داریم به نام اینرسی که یعنی مقاومت در برابر تغییر. مثلا اگر یک اتومبیل پرسرعت یکباره ترمز کند، سرنشینان و وسایل داخل اتومبیل به جلو پرتاب و احتمالا هم زخمی میشوند؛ چون جسم در حال حرکت میل به تداوم حرکت در همان مسیر دارد و در مقابل ایستادن یا دور زدن مقاومت میکند. یعنی وقتی اتومبیل یکهو میایستد، شخص یا جسم داخل آن حرکتش را در همان مسیر پیشین ادامه میدهد و خون ریخته میشود. چارهی کار قبل از ایجاد کمربند ایمنی، راندن با سرعت مناسب است.
مفهوم اینرسی را میتوان در روابط انسانی نیز به کار برد. در جنگهای کلاسیک و روبرو، برای حفظ اینرسی سربازان مهاجم، آنها را با حرفهای حماسی به هیجان میآوردند. تشجیع، قول پیروزی و شوق افتخار اینرسی مهاجم را بالا میبرد و او هم بیمهابا پیش میرفت. در سیاست، نیروهای شیطانی مثل فاشیستها، نازیها، جنگطلبان آمریکا در دوران جنگشان با ویتنام و ایضا اقتدارگرایان ایران تلاش کردهاند اینرسی نفرات خود را افزایش دهند.
صعود ستاره اقبال میلیتاریستها و مداحان ایران هم به همین دلیل بوده است: آنها مامور افزایش اینرسی بودهاند. برای در رکاب حکومت نگهداشتن نیروهای غالبا کمآگاهی و کمسوادِ موسوم به نامِ عامِ حزباللهی و برای آماده نگهداشتن آنها برای کوبیدن چماق به سر هر کسی، بالارفتن از دیوار هر سفارتی و به آتش کشیدن هرجایی و کتک زدن دیگرانی که حکومت اشاره دهد، مداحان که در کار بازیگری از آخوندها هنرمندترند به کار آمدند تا به قیمت از بین رفتن پایههای اعتقادی جامعه، با هر جعل و دروغی که بلدند مطامع حکومت را در سلطه بر همه چیز و برپایی یک حکومت یکدست محقق کنند.
در بخش رقابت سیاسی مداحان به اشاره حکومت در کثرت مراسم مذهبی برای دشمنسازی، مغز «اینهمه لشگرِ آمده» را چنان شستند که حالا حق را فقط آنی بدانند که از دهان مرشدانی مثل جلیلی و دارودستهی مداحانشان بیرون میآید. به آن بدبختها چنان نمودند که بخشی از ایرانیان و بهویژه نمایندگان سیاسی آنها آنقدر خائن و منفورند که راس نظام هرگز با آنها کنار نخواهد آمد و دیگر نقشی در حکومت نخواهند داشت و اگر همهشان تا حال اعدام نشدهاند به خاطر رافت اسلامی است و بس.
ولی حالا که مصلحت در پذیرش رای مردم بوده، حکومت درست رفتار کرده و منافع کشور را در نظر گرفته، آن مغزهای شستهشده درکش نمیکنند. آنها حالا حس خیانتدیدن، ترکشدن و فروخته شدن دارند و قانونش هم این است که کسی را که چنان به سرسپردگی به خودت انباشتهای و از نفرت به رقیب سیاسیات سرشار کردهای، روزی همچون نارنجکی با ضامن هرز در جیبت خواهی یافت. اینها که میخواهند حساب شورای نگهبانت را برسند، پنهان و آشکار به قتل رییسجمهوری پیشین متهمت میکنند، انبار باروتیاند که اختیار آن را به لاابالیهایی که منافعشان را باختهاند و به بازیگران فاشیستمسلک سیاسی سپردهای. نارنجکها در برابرت منفجر خواهند شد!
ولی شاید چارهای هم باشد: باید روشن کنی و از نو توضیح بدهی. اقناع آنها آسان نیست؛ ولی به راه آوردن بخش اعظم آنها هم غیرممکن نیست. رسوا کردن یکی از این پیشوایان عشق کودتا که در عملیات مغزشویی جلودار بوده کفایت نمیکند. با آنها حرف بزنید: دربارهی شیطنتها و سوءاستفادههای بازیگران سیاسی بیتقوا از اصل و آرمان نظام برای منافع فردی. درباره اینکه اکنون مطامع آنها به چشمدوختن به مناصب بالا ارتقاء پیدا کرده، توضیح دهید و بگویید که هدفتان در رقابت سیاسی برادرکشی نبوده و اختلال مفهومی پیش آمده.
در کنار این، کشیدن منصفانه نخ محرکان و برخورد بازدارنده با آنها هم لازم است. نیازی نیست کسی به زندان برود. کافی است با قدرت و متانت امر کنید بس کنند و مسیر حرکتشان را در همراهی با حکومت و منافع ملی و سیاست امنیتی نظام تنظیم کنند.
🆔@jameeno
عباس عبدی:
اگر ذرهای گرسنگی و سختی در این چهره دیدید مردم را خبر کنید. همین سخنان هم از روی سیری و آسایش است. چون انسان گرسنه و در حال سختی به این حرفها فکر هم نمیکند.
https://t.co/3LW6IMU8lf
اگر ذرهای گرسنگی و سختی در این چهره دیدید مردم را خبر کنید. همین سخنان هم از روی سیری و آسایش است. چون انسان گرسنه و در حال سختی به این حرفها فکر هم نمیکند.
https://t.co/3LW6IMU8lf
Forwarded from بهمن دارالشفایی
ممد اینگیلیسی:
«من درباره سهمیه فقط یه کامنت دارم؛ سهمیه زوری نیست. سهمیه رو بهت نمیدن. خودت باید در زمان ثبتنام درخواست بدی که میخوای از سهمیه استفاده کنی بعد هم باید مدارک استحقاق رو ارائه بدی… اینجوری نیست که پات بره رو پوست موز یا تو عروسی کشون کشون ببرنت وسط. خودت باید فعالانه بخوای!»
هاجر مرادی:
«همزمان با هم برای کنکور هنر میخوندیم. باباش هیات علمی دانشگاه تهران بود. رتبه ش تو هنر پایین شد و نقاشی زاهدان قبول شد. باباش با سهمیه هیات علمی آوردتش دانشگاه تهران. همه اساتید از دوستان پدرش بودن و با اینکه کارش خوب نبود نمرههای بالا بهش دادن. شاگرد اول شد و بدون کنکور رفت فوق. بعدشم قبل از اینکه از ایران بره بابا براش جور کرده بود استاد دانشگاه الزهرا شده بود مدتی.
هرگز به این رانتی که میگیره واقف نبود و حتی باهاش پز میداد. مطمئنم الانم ازش بپرسی میگه همش با کار و تلاش خودم بود.»
مهسام:
«کی میخواید بفهمید طرف «با» سهمیه رتبهش نشده ۴۸! «توی» سهمیه رتبهش شده ۴۸!
ینی با ۴ تا سهمیهای مث خودش مقایسه شده!»
.
«من درباره سهمیه فقط یه کامنت دارم؛ سهمیه زوری نیست. سهمیه رو بهت نمیدن. خودت باید در زمان ثبتنام درخواست بدی که میخوای از سهمیه استفاده کنی بعد هم باید مدارک استحقاق رو ارائه بدی… اینجوری نیست که پات بره رو پوست موز یا تو عروسی کشون کشون ببرنت وسط. خودت باید فعالانه بخوای!»
هاجر مرادی:
«همزمان با هم برای کنکور هنر میخوندیم. باباش هیات علمی دانشگاه تهران بود. رتبه ش تو هنر پایین شد و نقاشی زاهدان قبول شد. باباش با سهمیه هیات علمی آوردتش دانشگاه تهران. همه اساتید از دوستان پدرش بودن و با اینکه کارش خوب نبود نمرههای بالا بهش دادن. شاگرد اول شد و بدون کنکور رفت فوق. بعدشم قبل از اینکه از ایران بره بابا براش جور کرده بود استاد دانشگاه الزهرا شده بود مدتی.
هرگز به این رانتی که میگیره واقف نبود و حتی باهاش پز میداد. مطمئنم الانم ازش بپرسی میگه همش با کار و تلاش خودم بود.»
مهسام:
«کی میخواید بفهمید طرف «با» سهمیه رتبهش نشده ۴۸! «توی» سهمیه رتبهش شده ۴۸!
ینی با ۴ تا سهمیهای مث خودش مقایسه شده!»
.
آروین، نیمهٔ گمشدهٔ من، مسافری در ۷۵۲
نویسنده: آرمین مرتب
ما دوقلوی همسان بودیم. قلبمان با هم میتپید. همقد، همقیافه، با اسباب صورتی شبیه هم. هر دو شبیه هم میخندیدیم. وقتی بچه بودیم، یک چیز را با هم میخواستیم، وقتی بزرگ شدیم، یک آرزو را با هم دنبال میکردیم. هر دو در یک شهر بزرگ شدیم و هر دو در یک شهر زندگی میکردیم. یادم نیست با هم گریه کرده باشیم.
آروین و من در دهم مرداد سال ۱۳۶۳ در سنندج به دنیا آمدیم. در روزهای جنگ، در سالهای گریختن به پناهگاه، در روزهای آژیر قرمز. من پنج دقیقه زودتر از آروین به دنیا آمده بودم و برای همین پنج دقیقه من شدم برادر بزرگتر. بارها شده بود که به همین ۵ دقیقه خندیده بودیم. گاهی سر به سرش میگذاشتم که: «فراموشت نشه که من بزرگترم. دست کم پنج دقیقه بزرگترم. ۳۰۰ ثانیه.» تا آن روزی که پنج دقیقه کابوست بشود، پنج دقیقۀ دیگری جای پنج دقیقۀ قدیمی را بگیرد. همان پنج دقیقه که آروین و همسرش آیدا توی هوا بودند.
پدرمان مهندس هیدرولیک است و در امور آب کردستان در بخش سدسازی و نظارت کار میکرد و مادرمان کارمند اداره بهداشت سنندج بود. سه برادر بودیم. آرمین، آروین و آرش. قطعۀ میانی این پازل گم شده است. مثل یکی از آخرین عکسهایی که گرفتیم. آروین و آیدا در وسط ایستادهاند، در قلب جمعیت. اما حالا در آن میانه فقط دو جای خالی باقی مانده، دو رشتۀ ناپیدا. انگار رشتهای که همۀ ما را به هم وصل میکرد پاره شده و این اندوه قلب ما را سیاه کرده است.
او دانشآموز ممتازی بود. ما از مهدکودک با هم بودیم. آمادگی، دبستان، راهنمایی، دبیرستان، پیشدانشگاهی. همه در مدارس تیزهوشان طی شد. با هم جلو رفتیم اما دانشگاه راهمان را جدا کرد. من دانشگاه خواجهنصیر تهران قبول شدم و آروین در دانشگاه تبریز در رشتۀ برق کنترل پذیرفته شد. هر دو برق میخواندیم. من مخابرات، او کنترل. هر از چندگاهی به هم سر میزدیم. دوستانمان ما را با هم اشتباه می گرفتند و این باعث میشد تا در همان برخورد اول دوستان جدیدی پیدا کنیم که انگار مدتها همدیگر را میشناسیم. در فوقلیسانس دوباره به هم پیوستیم. هر دو تهران. من باز در خواجهنصیر ماندم و آروین در علم و صنعت.
آروین چهار زبان میدانست. کردی، فارسی، انگلیسی و فرانسه و بر هر چهار زبان مسلط بود. بعضی وقتها که من یا آیدا فرانسه صحبت میکردیم، ایرادات ما را میگرفت و ما هم میگفتیم: «خوبه دیگه ناپلئون!» گاهی آواز میخواند. گاهی گیتار یا دیوان مینواخت. و وقتی عشق از راه رسید ترانهای از داریوش بر زبانش جاری میشد: "عشق به شکل پرواز پرندهست..."
او خوب فوتبال بازی میکرد، خوب میدوید، سریعتر از من، او تندتر از من رکاب میزد. شیفتۀ کوهنوردی و اسکی و ییلاقگردی هم بود. به طبیعت برود و روزها و شبها بماند. رفیق کوه و بیشه و جنگل باشد. چقدر دور، چقدر دور از این خیالات زندگی را ترک گفت. شاید ترجیح میداد با گرگی گرسنه رو در رو روبرو شود شاید ترجیح میداد با لشکری مسلح چشم در چشم بجنگد نه اینکه آرام بر صندلی خود نشسته باشد و ناگاه تکان شدید برخورد موشکها به هواپیما… .
آروین اخبار ایران و خاورمیانه را همیشه دنبال میکرد. غم کولبرها با او بود، غم معلمها، غم کارگران، غم سرزمینی که در آتش میسوزد، خاورمیانهای که بازی ابرقدرتها و سیاست جایی برای زندگی، شادی و پیشرفت باقی نگذاشته است! او نمیدانست این آتش گریبان خودش را هم خواهد گرفت و گریبان ما را، همۀ ما را. همان آتشی که در روزهای تلخ خرداد ۸۸ "کیانوش آسا" هم اتاقیِ خوابگاهش را از میان ما برد... .
نویسنده: آرمین مرتب
ما دوقلوی همسان بودیم. قلبمان با هم میتپید. همقد، همقیافه، با اسباب صورتی شبیه هم. هر دو شبیه هم میخندیدیم. وقتی بچه بودیم، یک چیز را با هم میخواستیم، وقتی بزرگ شدیم، یک آرزو را با هم دنبال میکردیم. هر دو در یک شهر بزرگ شدیم و هر دو در یک شهر زندگی میکردیم. یادم نیست با هم گریه کرده باشیم.
آروین و من در دهم مرداد سال ۱۳۶۳ در سنندج به دنیا آمدیم. در روزهای جنگ، در سالهای گریختن به پناهگاه، در روزهای آژیر قرمز. من پنج دقیقه زودتر از آروین به دنیا آمده بودم و برای همین پنج دقیقه من شدم برادر بزرگتر. بارها شده بود که به همین ۵ دقیقه خندیده بودیم. گاهی سر به سرش میگذاشتم که: «فراموشت نشه که من بزرگترم. دست کم پنج دقیقه بزرگترم. ۳۰۰ ثانیه.» تا آن روزی که پنج دقیقه کابوست بشود، پنج دقیقۀ دیگری جای پنج دقیقۀ قدیمی را بگیرد. همان پنج دقیقه که آروین و همسرش آیدا توی هوا بودند.
پدرمان مهندس هیدرولیک است و در امور آب کردستان در بخش سدسازی و نظارت کار میکرد و مادرمان کارمند اداره بهداشت سنندج بود. سه برادر بودیم. آرمین، آروین و آرش. قطعۀ میانی این پازل گم شده است. مثل یکی از آخرین عکسهایی که گرفتیم. آروین و آیدا در وسط ایستادهاند، در قلب جمعیت. اما حالا در آن میانه فقط دو جای خالی باقی مانده، دو رشتۀ ناپیدا. انگار رشتهای که همۀ ما را به هم وصل میکرد پاره شده و این اندوه قلب ما را سیاه کرده است.
او دانشآموز ممتازی بود. ما از مهدکودک با هم بودیم. آمادگی، دبستان، راهنمایی، دبیرستان، پیشدانشگاهی. همه در مدارس تیزهوشان طی شد. با هم جلو رفتیم اما دانشگاه راهمان را جدا کرد. من دانشگاه خواجهنصیر تهران قبول شدم و آروین در دانشگاه تبریز در رشتۀ برق کنترل پذیرفته شد. هر دو برق میخواندیم. من مخابرات، او کنترل. هر از چندگاهی به هم سر میزدیم. دوستانمان ما را با هم اشتباه می گرفتند و این باعث میشد تا در همان برخورد اول دوستان جدیدی پیدا کنیم که انگار مدتها همدیگر را میشناسیم. در فوقلیسانس دوباره به هم پیوستیم. هر دو تهران. من باز در خواجهنصیر ماندم و آروین در علم و صنعت.
آروین چهار زبان میدانست. کردی، فارسی، انگلیسی و فرانسه و بر هر چهار زبان مسلط بود. بعضی وقتها که من یا آیدا فرانسه صحبت میکردیم، ایرادات ما را میگرفت و ما هم میگفتیم: «خوبه دیگه ناپلئون!» گاهی آواز میخواند. گاهی گیتار یا دیوان مینواخت. و وقتی عشق از راه رسید ترانهای از داریوش بر زبانش جاری میشد: "عشق به شکل پرواز پرندهست..."
او خوب فوتبال بازی میکرد، خوب میدوید، سریعتر از من، او تندتر از من رکاب میزد. شیفتۀ کوهنوردی و اسکی و ییلاقگردی هم بود. به طبیعت برود و روزها و شبها بماند. رفیق کوه و بیشه و جنگل باشد. چقدر دور، چقدر دور از این خیالات زندگی را ترک گفت. شاید ترجیح میداد با گرگی گرسنه رو در رو روبرو شود شاید ترجیح میداد با لشکری مسلح چشم در چشم بجنگد نه اینکه آرام بر صندلی خود نشسته باشد و ناگاه تکان شدید برخورد موشکها به هواپیما… .
آروین اخبار ایران و خاورمیانه را همیشه دنبال میکرد. غم کولبرها با او بود، غم معلمها، غم کارگران، غم سرزمینی که در آتش میسوزد، خاورمیانهای که بازی ابرقدرتها و سیاست جایی برای زندگی، شادی و پیشرفت باقی نگذاشته است! او نمیدانست این آتش گریبان خودش را هم خواهد گرفت و گریبان ما را، همۀ ما را. همان آتشی که در روزهای تلخ خرداد ۸۸ "کیانوش آسا" هم اتاقیِ خوابگاهش را از میان ما برد... .
گشتها | هومن پناهنده
آروین، نیمهٔ گمشدهٔ من، مسافری در ۷۵۲ نویسنده: آرمین مرتب ما دوقلوی همسان بودیم. قلبمان با هم میتپید. همقد، همقیافه، با اسباب صورتی شبیه هم. هر دو شبیه هم میخندیدیم. وقتی بچه بودیم، یک چیز را با هم میخواستیم، وقتی بزرگ شدیم، یک آرزو را با هم دنبال…
آروین زودتر از من عاشق شد. عاشق دختری زیبا به نام آیدا که مقیم سوئد بود. برای دیدار خانواده همراه خواهرش برگشته بودند. یکی از عصرها همراه دوست مشترکی که داشتیم به یکی از کافههای کوهپایه آبیدر رفتیم. آنجا همدیگر را دیدند و عاشق شدند. از راه دور با هم صحبت میکردند و هر از چند گاهی وقتی آیدا به ایران برمیگشت همدیگر را میدیدند و با هم بودند. کار این عاشقی به مونترال کشید. آروین از دانشگاه وست ویرجینیای آمریکا هم برای دکترا پذیرش داشت اما کانادا را برگزید تا بتواند شرایط بهتری را برای خود وعشق زندگیاش فراهم کند. پس از چند ماهی که من و آروین به کانادا آمده بودیم، آیدا هم برای ادامه تحصیل مونترال را انتخاب کرد و جمع خانوادگی ما کاملتر شد. آرش هم سال بعدش آمد. در سال ۱۳۹۰ با هم ازدواج کردند. همه در یک دانشگاه درس میخواندیم.
آروین که کار هم میکرد دکترای خود را در رشتهُ کنترل شبکههای قدرت گرفت و در کمپانیهای مشهوری چون OpalRT و Eaton مشغول به فعالیت شد. مقالات متعددی از او در کنفرانسهای بینالمللی ارائه شده یا در نشریات معتبر چاپ شده است.
آروین و آیدا بعد از چند سال دوری به ایران برگشتند. برگشتند تا هجده روز بمانند. تا دقایق آخر قبلِ بازگشتشان به مونترال با هم در ارتباط بودیم. دقایقی که برای من و آرش که اخبار را از کانادا دنبال میکردیم بسیار سخت و پر استرس گذشت. به آروین و آیدا که در فرودگاه بودند گفتیم که وضعیت جنگی است و هر لحظه امکان دارد که درگیری بالا بگیرد و به فکر جانپناهی برای خود باشید. اما آنها آمدند. مثل آن ۱۷۴+۱ دیگر. در فرودگاه همه چیز عادی مینمود و پروازها برقرار بود.
برای من که برادرش هستم، برادر دوقلوی او، تلهپاتی با مرگ ممکن نیست. نمیتوانم از پس این دیوار با نیمۀ گمشدۀ خودم راهی بجویم. باید جلوی آینه بایستم و بگویم بر تو چه گذشت، با تو و آیدا و دیگران چه کردند. تا بدانم در لحظات آخر بر او چه گذشته است بدانم در آن هواپیما چه خبر بوده است. برای پدر و مادرم مواجه شدن با من دشوار است. آنان آروین را در من میبینند. صدای او را در من میشنوند حالت خندیدنش را، خوابِ موهایش را. برای من هم دیدن خودم دشوار است، یادآوریِ نیمۀ گمشدهای که دیگر نیست. آروین شوختر از من بود، خندانتر، سربههواتر. من نیمۀ جدیِ او بودم. حال من هر دو هستم.
گفتم با هم بسیار خندیدهایم، یادم نمیآید با هم گریسته باشیم. حالا من به جای او میخندم و به جای او میگریم. نمیدانم وقت خنده کجاست اما وقت گریه همیشه هست. برای او که پنج دقیقه از من کوچکتر بود. پنج دقیقۀ زیبا که تبدیل به خاکستر شده است.
(آروین مرتب و آیدا فرزانه همراه ۱۷۴ نفر دیگر در هواپیمای اوکراینی در دیماه ۱۳۹۸ کشته شدند.)
منبع: کانال ادبیات دیگر( با اندکی تلخیص).
آروین که کار هم میکرد دکترای خود را در رشتهُ کنترل شبکههای قدرت گرفت و در کمپانیهای مشهوری چون OpalRT و Eaton مشغول به فعالیت شد. مقالات متعددی از او در کنفرانسهای بینالمللی ارائه شده یا در نشریات معتبر چاپ شده است.
آروین و آیدا بعد از چند سال دوری به ایران برگشتند. برگشتند تا هجده روز بمانند. تا دقایق آخر قبلِ بازگشتشان به مونترال با هم در ارتباط بودیم. دقایقی که برای من و آرش که اخبار را از کانادا دنبال میکردیم بسیار سخت و پر استرس گذشت. به آروین و آیدا که در فرودگاه بودند گفتیم که وضعیت جنگی است و هر لحظه امکان دارد که درگیری بالا بگیرد و به فکر جانپناهی برای خود باشید. اما آنها آمدند. مثل آن ۱۷۴+۱ دیگر. در فرودگاه همه چیز عادی مینمود و پروازها برقرار بود.
برای من که برادرش هستم، برادر دوقلوی او، تلهپاتی با مرگ ممکن نیست. نمیتوانم از پس این دیوار با نیمۀ گمشدۀ خودم راهی بجویم. باید جلوی آینه بایستم و بگویم بر تو چه گذشت، با تو و آیدا و دیگران چه کردند. تا بدانم در لحظات آخر بر او چه گذشته است بدانم در آن هواپیما چه خبر بوده است. برای پدر و مادرم مواجه شدن با من دشوار است. آنان آروین را در من میبینند. صدای او را در من میشنوند حالت خندیدنش را، خوابِ موهایش را. برای من هم دیدن خودم دشوار است، یادآوریِ نیمۀ گمشدهای که دیگر نیست. آروین شوختر از من بود، خندانتر، سربههواتر. من نیمۀ جدیِ او بودم. حال من هر دو هستم.
گفتم با هم بسیار خندیدهایم، یادم نمیآید با هم گریسته باشیم. حالا من به جای او میخندم و به جای او میگریم. نمیدانم وقت خنده کجاست اما وقت گریه همیشه هست. برای او که پنج دقیقه از من کوچکتر بود. پنج دقیقۀ زیبا که تبدیل به خاکستر شده است.
(آروین مرتب و آیدا فرزانه همراه ۱۷۴ نفر دیگر در هواپیمای اوکراینی در دیماه ۱۳۹۸ کشته شدند.)
منبع: کانال ادبیات دیگر( با اندکی تلخیص).
Forwarded from کاریز
تصاویر...
«پس حسین را آب در چشم آمد...
و ايشان يک يک همی شدند،
و هر یکی میرفتی، گفتی: تو رفتی و من از پس تو میآیم...
...
و نخستین، پسر مهترین او بود...
چون آن را بدید، بگریست به آواز بلند
و هیچكس تا آن وقت آواز او نشنیده بود.
...
بر پای خاست
و از تشنگی بیطاقت شده بود...
پياده از پس او اندر آمد
و حربهای بزدش بر پشت...
بیفتاد...
مرد حربه از وی بیرون كشید،
و جان با حربه از تن وی بیرون آمد.»
.
.
تاریخنامهٔ طبری، گردانیده منسوب به بلعمی،
قرن چهارم هجری
.
«پس حسین را آب در چشم آمد...
و ايشان يک يک همی شدند،
و هر یکی میرفتی، گفتی: تو رفتی و من از پس تو میآیم...
...
و نخستین، پسر مهترین او بود...
چون آن را بدید، بگریست به آواز بلند
و هیچكس تا آن وقت آواز او نشنیده بود.
...
بر پای خاست
و از تشنگی بیطاقت شده بود...
پياده از پس او اندر آمد
و حربهای بزدش بر پشت...
بیفتاد...
مرد حربه از وی بیرون كشید،
و جان با حربه از تن وی بیرون آمد.»
.
.
تاریخنامهٔ طبری، گردانیده منسوب به بلعمی،
قرن چهارم هجری
.
Forwarded from مدرسه سهنقطه
💠 اخوان ثالث و خاطرۀ ایران باستان
🧑🏻🏫 #سامان_جواهریان
دکتری زبان و ادبیات فارسی خود را از پژوهشگاه علوم انسانی با موضوع روایتشناسی #شعر_نو گرفته است. جواهریان در سالهای گذشته بیش از هر چیز با «ریرا: پادکست شعر معاصر» شناخته میشود، پادکستی که در آن با بیانی عالمانه، دقیق و جذاب، شعر و شاعران معاصر را امعرفی میکرد و توضیح میداد. او به تازگی دورۀ کارشناسی ارشد رشتۀ مطالعات فرهنگی را در دانشگاه کییو لوون بلژیک، با رسالهای با موضوع بازسازی خاطرۀ ایران باستان در شعر اخوان ثالث پشت سر گذاشته است و اکنون نتایج این پژوهش خود را در این دورۀ فشرده به علاقهمندان شعر معاصر و مطالعات فرهنگی ایران ارائه میکند.
📃 سرفصلها:
درآمدی بر حافظۀ فرهنگی
ناسیونالیسم ایرانی و خاطرۀ ایران باستان
اخوانثالث و شعر او
بازخوانی پنج شعر اخوان:
میراث، آخر شاهنامه، قصۀ شهر سنگستان، خوان هشتم، تو را ای کهن بوموبر دوست دارم
⏱نه ساعت
🗓یکشنبه ۷ مرداد، ۱۷ تا ۲۰:۳۰
سهشنبه ۹ مرداد،۱۷ تا ۲۰:۳۰
پنجشنبه ۱۱ مرداد، ۹ تا ۱۲:۳۰
💳حضوری: ۱.۲۰۰.۰۰۰ تومان
🌐مجازی: ۹۰۰.۰۰۰ تومان
▪️برای ثبتنام به ادمین مدرسۀ سهنقطه پیام بدهید.
@3NoghteSchool
🧑🏻🏫 #سامان_جواهریان
دکتری زبان و ادبیات فارسی خود را از پژوهشگاه علوم انسانی با موضوع روایتشناسی #شعر_نو گرفته است. جواهریان در سالهای گذشته بیش از هر چیز با «ریرا: پادکست شعر معاصر» شناخته میشود، پادکستی که در آن با بیانی عالمانه، دقیق و جذاب، شعر و شاعران معاصر را امعرفی میکرد و توضیح میداد. او به تازگی دورۀ کارشناسی ارشد رشتۀ مطالعات فرهنگی را در دانشگاه کییو لوون بلژیک، با رسالهای با موضوع بازسازی خاطرۀ ایران باستان در شعر اخوان ثالث پشت سر گذاشته است و اکنون نتایج این پژوهش خود را در این دورۀ فشرده به علاقهمندان شعر معاصر و مطالعات فرهنگی ایران ارائه میکند.
📃 سرفصلها:
درآمدی بر حافظۀ فرهنگی
ناسیونالیسم ایرانی و خاطرۀ ایران باستان
اخوانثالث و شعر او
بازخوانی پنج شعر اخوان:
میراث، آخر شاهنامه، قصۀ شهر سنگستان، خوان هشتم، تو را ای کهن بوموبر دوست دارم
⏱نه ساعت
🗓یکشنبه ۷ مرداد، ۱۷ تا ۲۰:۳۰
سهشنبه ۹ مرداد،۱۷ تا ۲۰:۳۰
پنجشنبه ۱۱ مرداد، ۹ تا ۱۲:۳۰
💳حضوری: ۱.۲۰۰.۰۰۰ تومان
🌐مجازی: ۹۰۰.۰۰۰ تومان
▪️برای ثبتنام به ادمین مدرسۀ سهنقطه پیام بدهید.
@3NoghteSchool
Forwarded from در یک فرصت باریک
نمونهای غریب از مغالطهی ریشهشناختی
#یادداشت
در زمانهی ما، دیگر باید معلوم باشد که معنی واژه در کاربرد آن است، نه در ریشهی آن. اگر میخواهیم معنای واژهای را بدانیم، مسیر منطقی آن است که ببینیم اهل زبان آن را به چه معنی به کار میبرند، نه آنکه ریشهی آن را بیابیم. کلمهی «مزخرف» را در نظر بگیرید. این واژه از «زخرف» به معنی «طلا» میآید و در نتیجه «مزخرف» در اصل معنی «زراندود» و «آراسته» میداده است. اما واقعیت این است که در کاربرد امروزی واژه، چیزی از این معنی اصلی نمانده است. با این حال بسیاری این باور نادرست را دارند که واژه مانند موجود زندهای است که همواره چیزی از معنای کهن در دیانای آن میماند. در نتیجه، این واقعیت بدیهی را که «مزخرف» در فارسی امروز معنی «کلام باطل یا بیمعنی» میدهد، نمیپذیرند و نتیجه میگیرند سخن مزخرف اگر هم باطل باشد، دستکم باید ظاهر آراسته داشته باشد تا احترام ریشهی واژه نگه داشته شده باشد. از نظر این گروه، همهی کسانی که صفت مزخرف را به چیزی میدهند، حرفشان همین معنی را دارد، حتی اگر خودشان بیخبر باشند!
محققان ادبی ما هم اغلب چنین ذهنیتی دارند. یک جلوهاش این است که اهمیتی غیرمعقول برای ریشهشناسی اصطلاحات ادبی قائل میشوند. در نتیجه، بسیار میبینیم که در بحث از معنی فلان اصطلاح ادبی، بهتفصیل از ریشهی آن سخن میگویند؛ یعنی چیزی را باید یک پاورقی باشد، به اصل بحث بدل میکنند. اهمیت دادن بیش از اندازه به ریشهشناسی، اغلب منجر به مقداری سخن بیجا و بیفایده میشود، اما گاهی از این فراتر میرود و به نتیجهگیریهایی منجر میشود که به طرز شگفتانگیزی نادرستند؛ یعنی به نمونههای غریبی از مغالطهی ریشهشناختی.
آقای دکتر شفیعی کدکنی، مقالهای دربارهی اخوان دارند به نام «در جستجوی عدالت» که در کتاب حالات و مقامات م. امید چاپ شده است. در این مقاله، ایشان چند سطر از سرودهها و نوشتههای اخوان را مثال میزنند و نشان میدهند که در آنها «معادلههای صوتی و معنایی»، یعنی شگردهایی از قبیل واجآرایی و مراعات نظیر، چه اندازه فراوان است. تا اینجای کار، نوشتهی ایشان کوششی است برای نشان دادن آنچه سبک اخوان را میسازد. اما ناگهان با چرخی عجیب، این «معادلهها» را به «تعادلجویی» و «عدالتطلبی» ربط میدهند و ادعا میکنند «این میل به هماهنگ کردن، این میل به تعادل، برخاسته از اعماق جان اخوان ثالث است که در همۀ عمر در آرزوی عدالت و آزادی بود». توجه کردید استدلال ایشان چه مسیر عجیبی را طی کرد؟ جز از راه مغالطهی ریشهشناختی نمیتوان چنین نتیجهگیری شگفتی کرد و کاربرد واجآرایی را به عدالتطلبی شاعر ربط داد.
https://t.me/in_a_short_moment
#یادداشت
در زمانهی ما، دیگر باید معلوم باشد که معنی واژه در کاربرد آن است، نه در ریشهی آن. اگر میخواهیم معنای واژهای را بدانیم، مسیر منطقی آن است که ببینیم اهل زبان آن را به چه معنی به کار میبرند، نه آنکه ریشهی آن را بیابیم. کلمهی «مزخرف» را در نظر بگیرید. این واژه از «زخرف» به معنی «طلا» میآید و در نتیجه «مزخرف» در اصل معنی «زراندود» و «آراسته» میداده است. اما واقعیت این است که در کاربرد امروزی واژه، چیزی از این معنی اصلی نمانده است. با این حال بسیاری این باور نادرست را دارند که واژه مانند موجود زندهای است که همواره چیزی از معنای کهن در دیانای آن میماند. در نتیجه، این واقعیت بدیهی را که «مزخرف» در فارسی امروز معنی «کلام باطل یا بیمعنی» میدهد، نمیپذیرند و نتیجه میگیرند سخن مزخرف اگر هم باطل باشد، دستکم باید ظاهر آراسته داشته باشد تا احترام ریشهی واژه نگه داشته شده باشد. از نظر این گروه، همهی کسانی که صفت مزخرف را به چیزی میدهند، حرفشان همین معنی را دارد، حتی اگر خودشان بیخبر باشند!
محققان ادبی ما هم اغلب چنین ذهنیتی دارند. یک جلوهاش این است که اهمیتی غیرمعقول برای ریشهشناسی اصطلاحات ادبی قائل میشوند. در نتیجه، بسیار میبینیم که در بحث از معنی فلان اصطلاح ادبی، بهتفصیل از ریشهی آن سخن میگویند؛ یعنی چیزی را باید یک پاورقی باشد، به اصل بحث بدل میکنند. اهمیت دادن بیش از اندازه به ریشهشناسی، اغلب منجر به مقداری سخن بیجا و بیفایده میشود، اما گاهی از این فراتر میرود و به نتیجهگیریهایی منجر میشود که به طرز شگفتانگیزی نادرستند؛ یعنی به نمونههای غریبی از مغالطهی ریشهشناختی.
آقای دکتر شفیعی کدکنی، مقالهای دربارهی اخوان دارند به نام «در جستجوی عدالت» که در کتاب حالات و مقامات م. امید چاپ شده است. در این مقاله، ایشان چند سطر از سرودهها و نوشتههای اخوان را مثال میزنند و نشان میدهند که در آنها «معادلههای صوتی و معنایی»، یعنی شگردهایی از قبیل واجآرایی و مراعات نظیر، چه اندازه فراوان است. تا اینجای کار، نوشتهی ایشان کوششی است برای نشان دادن آنچه سبک اخوان را میسازد. اما ناگهان با چرخی عجیب، این «معادلهها» را به «تعادلجویی» و «عدالتطلبی» ربط میدهند و ادعا میکنند «این میل به هماهنگ کردن، این میل به تعادل، برخاسته از اعماق جان اخوان ثالث است که در همۀ عمر در آرزوی عدالت و آزادی بود». توجه کردید استدلال ایشان چه مسیر عجیبی را طی کرد؟ جز از راه مغالطهی ریشهشناختی نمیتوان چنین نتیجهگیری شگفتی کرد و کاربرد واجآرایی را به عدالتطلبی شاعر ربط داد.
https://t.me/in_a_short_moment
Telegram
در یک فرصت باریک
نوشتههای سامان جواهریان
m.saman.javaherian@gmail.com
m.saman.javaherian@gmail.com
Forwarded from کاریز
عنوان «تفسیر معاصرانه قرآن کریم» شاید غریبترین انتخاب در ترجمه «قرآنشناخت» سید حسین نصر بوده است. کم و بیش خلاف آن است، چون بیابان را مفازه گفتنی...
تفسیری که تماماً و به عمد مبتنی بر تفاسیر کهن است، به چه معنی معاصر یا معاصرانه است؟ مترجم فاضل، انشالله رحمتی، که انصافا ترجمه روان و پاکیزهای دارد، از قضا در توضیح همین عنوان آورده است که «تفکر مدرن آمیزهای از حقیقتها و خطاهاست. بسیاری از آنچه در دنیای مدرن در جامهٔ حقیقت جلوه میفروشد، عنقریب طشت رسواییشان از بام میافتد. بنابراین شرط خرد نیست که آن حقایقی را که از جانب خداوند به بشر وحی شده است به عیار این خطاها سنجید و به پای این خطاها قربانی کرد». از این معاصرانهتر میتوان اندیشید؟ یک سو حقایق ازلی است، که احتمالا فقط اندکی تفسیر و صیقلگری او را بس است، و از سوی دیگر آنچه خطایش بعدها آشکار میشود و اگر در عصر ما درست مینماید، اندکی دیرتر طشت رسواییاش از بام میافتد.
خود کتاب قرآنشناخت به واقع ادّعای معاصرانگی ندارد. سید حسین نصر در مقدمه میگوید که «این اثر میباید مبتنی میبود بر سنت اسلامی کلاسیک» و بنابراین «تفسیرهای مدرنیستی یا بنیادگرایانهای را که در طی سده گذشته در جهان اسلام انتشار یافته است را در آن جایی نبود».
مقدّمه جالبی دارد در خصوص علم جفر و ارزشها و رمزهای عددی حروف عربی و این نکته که که ارزش عددی الله برابر است با آدم و حواء و این نکته ژرف را به کمک علم جفر میتوان دریافت! این نکته که الف عمودی است و ب افقی و نقطه زیر ب تلاقیگاه این دو محور و بنابراین ذات همه حروف عربی و در نتیجه ذات قرآن.
جز موارد بسیار معدودی به تحقیقات قرآنپژوهی معاصر ارجاعی ندارد و از مطالعات تطببیقی بین ادیان یا متون مقدس در آن نشانی نیست.
گاه البته تاریخ به خدمت الهیات میآید به مثال آنجا که نویسندگان میگویند «زبان عربی آخرین زبان سامی بود که وارد صحنه تاریخ شد و خداوند این زبان را برای واپسین وحی برگزید.»
آوردیم که عموم تفاسیر مورد ارجاع سنتی هستند و نویسندگان هم در متن به آن نگرش و اصول آن وفادار ماندهاند. میخوانیم که «به لطف عضویت در امّت اسلام، آدمی از پارهای حقوق و حمایتهای اجتماعی و قانونی برخوردار میشود». دقّت کنیم که سخن از بهرههای معنوی نیست، حقوق اجتماعی و قانونی مسلمانان است در امّت اسلام، که نامسلمانان از آن محروم خواهند بود. جای دیگر از حکم بردگی کافر و مسلمان و شرایط آن میگوید...
در روایات تاریخی و اسباب النزول هم در قالب سنت ماندهاند و غم خوانش معاصرانه نداشتهاند، مثل آن حکایت که عالمان یهودی قصد داشتهاند حکم ملایمتری در باب زنا اجرا کنند و از منظر مفسّران، قرآن آنان را ملامت میکند که چرا رجم را فرو نهادهاند. یا آنچه در باب اضربوهنّ آمده است. البته گاه به گاه تلاش شده که توجیهی تاریخی برای برخی احکام داده شود، چون بحث احکام جنسیتی، منتهی تا آنجا پیش نمیروند که اینک، با رفع آن علل تاریخی، راه تغییر باز است یا نه.
اشتباه نشود، قرآنشناخت کتاب خوبی است، مرتّب و منظّم و در کل هماهنگ با هدفی که تعریف کرده است. خصوصا تفاسیر سنّتی را به خوبی منعکس کرده است، در کنار آن هم، شاید ناخواسته، تشتّت و نارسایی و ابهامهای تفاسیر سنتی را. این جمعآوری و تنظیم زحمت بزرگی بوده و زحمت زیادی را هم از دوش خوانندگان برمیدارد. چنان که آمد ترجمه و چاپ بسیار خوبی هم دارد. منتهی همه پرسش این بود و پاسخ همین که هر چه هست، «تفسیر معاصرانه» نیست، گرچه این هم هست که عصر هر کس جداست.
.
تفسیری که تماماً و به عمد مبتنی بر تفاسیر کهن است، به چه معنی معاصر یا معاصرانه است؟ مترجم فاضل، انشالله رحمتی، که انصافا ترجمه روان و پاکیزهای دارد، از قضا در توضیح همین عنوان آورده است که «تفکر مدرن آمیزهای از حقیقتها و خطاهاست. بسیاری از آنچه در دنیای مدرن در جامهٔ حقیقت جلوه میفروشد، عنقریب طشت رسواییشان از بام میافتد. بنابراین شرط خرد نیست که آن حقایقی را که از جانب خداوند به بشر وحی شده است به عیار این خطاها سنجید و به پای این خطاها قربانی کرد». از این معاصرانهتر میتوان اندیشید؟ یک سو حقایق ازلی است، که احتمالا فقط اندکی تفسیر و صیقلگری او را بس است، و از سوی دیگر آنچه خطایش بعدها آشکار میشود و اگر در عصر ما درست مینماید، اندکی دیرتر طشت رسواییاش از بام میافتد.
خود کتاب قرآنشناخت به واقع ادّعای معاصرانگی ندارد. سید حسین نصر در مقدمه میگوید که «این اثر میباید مبتنی میبود بر سنت اسلامی کلاسیک» و بنابراین «تفسیرهای مدرنیستی یا بنیادگرایانهای را که در طی سده گذشته در جهان اسلام انتشار یافته است را در آن جایی نبود».
مقدّمه جالبی دارد در خصوص علم جفر و ارزشها و رمزهای عددی حروف عربی و این نکته که که ارزش عددی الله برابر است با آدم و حواء و این نکته ژرف را به کمک علم جفر میتوان دریافت! این نکته که الف عمودی است و ب افقی و نقطه زیر ب تلاقیگاه این دو محور و بنابراین ذات همه حروف عربی و در نتیجه ذات قرآن.
جز موارد بسیار معدودی به تحقیقات قرآنپژوهی معاصر ارجاعی ندارد و از مطالعات تطببیقی بین ادیان یا متون مقدس در آن نشانی نیست.
گاه البته تاریخ به خدمت الهیات میآید به مثال آنجا که نویسندگان میگویند «زبان عربی آخرین زبان سامی بود که وارد صحنه تاریخ شد و خداوند این زبان را برای واپسین وحی برگزید.»
آوردیم که عموم تفاسیر مورد ارجاع سنتی هستند و نویسندگان هم در متن به آن نگرش و اصول آن وفادار ماندهاند. میخوانیم که «به لطف عضویت در امّت اسلام، آدمی از پارهای حقوق و حمایتهای اجتماعی و قانونی برخوردار میشود». دقّت کنیم که سخن از بهرههای معنوی نیست، حقوق اجتماعی و قانونی مسلمانان است در امّت اسلام، که نامسلمانان از آن محروم خواهند بود. جای دیگر از حکم بردگی کافر و مسلمان و شرایط آن میگوید...
در روایات تاریخی و اسباب النزول هم در قالب سنت ماندهاند و غم خوانش معاصرانه نداشتهاند، مثل آن حکایت که عالمان یهودی قصد داشتهاند حکم ملایمتری در باب زنا اجرا کنند و از منظر مفسّران، قرآن آنان را ملامت میکند که چرا رجم را فرو نهادهاند. یا آنچه در باب اضربوهنّ آمده است. البته گاه به گاه تلاش شده که توجیهی تاریخی برای برخی احکام داده شود، چون بحث احکام جنسیتی، منتهی تا آنجا پیش نمیروند که اینک، با رفع آن علل تاریخی، راه تغییر باز است یا نه.
اشتباه نشود، قرآنشناخت کتاب خوبی است، مرتّب و منظّم و در کل هماهنگ با هدفی که تعریف کرده است. خصوصا تفاسیر سنّتی را به خوبی منعکس کرده است، در کنار آن هم، شاید ناخواسته، تشتّت و نارسایی و ابهامهای تفاسیر سنتی را. این جمعآوری و تنظیم زحمت بزرگی بوده و زحمت زیادی را هم از دوش خوانندگان برمیدارد. چنان که آمد ترجمه و چاپ بسیار خوبی هم دارد. منتهی همه پرسش این بود و پاسخ همین که هر چه هست، «تفسیر معاصرانه» نیست، گرچه این هم هست که عصر هر کس جداست.
.
Telegram
K-Images
Forwarded from توییتر دانشگاه تهرانی ها
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
منتظر میشیم تا همه چیز بی عیب باشه و بعد شروع کنیم، و شاید هیچوقت چنینچیزی رخ نده...
" جمیله زارعی "
@uttweet
" جمیله زارعی "
@uttweet
Forwarded from Critic l مریم نصر
✂️آنها که در حوزه مطالعات زنان مینویسند زود یاد میگیرند «هنر نویسندگی در زمانه سرکوب» را و کنار آمدن با تکهپاره شدن نوشتههایشان را؛ ولی از یک زمانی بهبعد که نخواستند صداها را بشنوند ولی نشد هم که آنها را خفه/دستکاری کنند؛ انتشار کتاب در حوزه مطالعات زنان با مشکلات دوچندانی مواجه شد.
✂️نمونه اخیر را دکتر حسین شیخرضایی مدیر نشر کرگدن منتشر کرده است و نشان داده چگونه طرح جلد «مناسب» جایگزین طرحهای جلد «نامناسب» شده است:
🔗 https://www.instagram.com/p/C9uB3hNNZXv/?igsh=cGRhMDRwMmdtNDZw
@neocritic
✂️نمونه اخیر را دکتر حسین شیخرضایی مدیر نشر کرگدن منتشر کرده است و نشان داده چگونه طرح جلد «مناسب» جایگزین طرحهای جلد «نامناسب» شده است:
🔗 https://www.instagram.com/p/C9uB3hNNZXv/?igsh=cGRhMDRwMmdtNDZw
@neocritic
Forwarded from سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران
💢 هفدهمین کتاب از «صد کتاب ماندگار قرن» معرفی و بررسی میشود؛
📚 دایرۀالمعارف فارسی
✍️ مولف: غلامحسین مصاحب
سخنرانان
▪️ دکتر حسین معصومی همدانی؛ عضو پیوسته فرهنگستان زبان و ادب فارسی
▪️دکتر علی اشرف صادقی؛ عضو پیوسته فرهنگستان زبان و ادب فارسی
دبیر نشست:
▪️ دکتر غلامرضا امیرخانی؛ عضو هیئت علمی سازمان اسناد و کتابخانه ملی
🗒️ زمان: یکشنبه 7 مردادماه 1403، ساعت 10
📍مکان: مرکز همایشهای بینالمللی سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران (سالن فرهنگ)
🎥 پخش زنده از آپارات و اینستاگرام
#سازمان_اسناد_و_کتابخانه_ملی_ایران
#کتابخانه_ملی
#صد_کتاب_ماندگار
#صد_کتاب_ماندگار_قرن
🆔 @nali_ir
📚 دایرۀالمعارف فارسی
✍️ مولف: غلامحسین مصاحب
سخنرانان
▪️ دکتر حسین معصومی همدانی؛ عضو پیوسته فرهنگستان زبان و ادب فارسی
▪️دکتر علی اشرف صادقی؛ عضو پیوسته فرهنگستان زبان و ادب فارسی
دبیر نشست:
▪️ دکتر غلامرضا امیرخانی؛ عضو هیئت علمی سازمان اسناد و کتابخانه ملی
🗒️ زمان: یکشنبه 7 مردادماه 1403، ساعت 10
📍مکان: مرکز همایشهای بینالمللی سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران (سالن فرهنگ)
🎥 پخش زنده از آپارات و اینستاگرام
#سازمان_اسناد_و_کتابخانه_ملی_ایران
#کتابخانه_ملی
#صد_کتاب_ماندگار
#صد_کتاب_ماندگار_قرن
🆔 @nali_ir
Forwarded from فرهنگستان زبان و ادب فارسی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
دوم مردادماه، سالگرد درگذشت احمد شاملو (۱۳۰۴-۱۳۷۹)
چه بیتابانه میخواهمت ای دوریات آزمون تلخ زندهبهگوری
چه بیتابانه تو را طلب میکنم
بر پشت سمندی گویی نوزین
که قرارش نیست
و فاصله تجربهای بیهوده است
@theapll
چه بیتابانه میخواهمت ای دوریات آزمون تلخ زندهبهگوری
چه بیتابانه تو را طلب میکنم
بر پشت سمندی گویی نوزین
که قرارش نیست
و فاصله تجربهای بیهوده است
@theapll
Forwarded from کانال خبری بامدادنو
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎥 علیرضا بهرامی، منتقد سینما: نهجالبلاغه تا قبل از حضور پزشکیان در انتخابات در تلویزیون ممنوع بود و به برنامه سازان تذکر میدادند که از آن استفاده نکنند!
❇️ @baamdadeno
❇️ @baamdadeno
Forwarded from جامعهشناسی
⚠️ پلمب ساختمان انجمن جامعه شناسی ایران توسط شهرداری تهران
📍ساختمان انجمن جامعه شناسی ایران توسط شهرداری تهران پلمب شد.
🗓به گزارش خبرنگار شبکه شرق ساختمان انجمن جامعه شناسی ایران امروز توسط شهرداری تهران پلمب شد. به گفته شاهدان وسایل انجمن از ساختمان بیرون آورده شده و یک نگهبان از سوی شهرداری کنار در واحد مستقر شده است. این واحد از سال ۱۳۹۲ در اختیار انجمن جامعه شناسی قرار گرفته بود.
🔰 انجمن جامعهشناسان از دهه ۷۰ فعالیت خود را آغاز کرده است. دهها شعبه در شهرستانهای مختلف در سراسر کشور دارد. از ابتدای فعالیتش بیش از ۴ هزار نفر در این انجمن عضویت داشتهاند و در حال حاضر ۵۰۰ جامعهشناس عضو انجمن هستند. به گفته معیدفر عمده فعالیتهای انجمن جامعهشناسی، تمرکز بر حوزه علوم اجتماعی، برگزاری نشستها، تولید مجلات علمی، تخصصی و همایشهایی است که توسط جامعهشناسان و اصحاب علوم اجتماعی در عرصه داخلی و بینالمللی برگزار میشود.
انجمن جامعه شناسی با استناد به قوانین، حکم تخلیه شهرداری را غیرقانونی دانسته بود.
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
📍ساختمان انجمن جامعه شناسی ایران توسط شهرداری تهران پلمب شد.
🗓به گزارش خبرنگار شبکه شرق ساختمان انجمن جامعه شناسی ایران امروز توسط شهرداری تهران پلمب شد. به گفته شاهدان وسایل انجمن از ساختمان بیرون آورده شده و یک نگهبان از سوی شهرداری کنار در واحد مستقر شده است. این واحد از سال ۱۳۹۲ در اختیار انجمن جامعه شناسی قرار گرفته بود.
🔰 انجمن جامعهشناسان از دهه ۷۰ فعالیت خود را آغاز کرده است. دهها شعبه در شهرستانهای مختلف در سراسر کشور دارد. از ابتدای فعالیتش بیش از ۴ هزار نفر در این انجمن عضویت داشتهاند و در حال حاضر ۵۰۰ جامعهشناس عضو انجمن هستند. به گفته معیدفر عمده فعالیتهای انجمن جامعهشناسی، تمرکز بر حوزه علوم اجتماعی، برگزاری نشستها، تولید مجلات علمی، تخصصی و همایشهایی است که توسط جامعهشناسان و اصحاب علوم اجتماعی در عرصه داخلی و بینالمللی برگزار میشود.
انجمن جامعه شناسی با استناد به قوانین، حکم تخلیه شهرداری را غیرقانونی دانسته بود.
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY