کلمه « mon abri »
به زبان فرانسه یعنی پناه گاه من؛ کسی که توی حال بد و شرایط سخت بهش پناه میبری و غیر ممکنه آروم نشی و حالتو خوب نکنه
کسی که کنارش حس امنیت و آرامش داری و میتونی روش حساب کنی
اگه کسی رو دارین که اینطوریه به این نام سیوش کنید..
Full Andrew ❤️🔥🫧
به زبان فرانسه یعنی پناه گاه من؛ کسی که توی حال بد و شرایط سخت بهش پناه میبری و غیر ممکنه آروم نشی و حالتو خوب نکنه
کسی که کنارش حس امنیت و آرامش داری و میتونی روش حساب کنی
اگه کسی رو دارین که اینطوریه به این نام سیوش کنید..
Full Andrew ❤️🔥🫧
یه جایی مجتبی شکوری میگفت
ممکنه سالها از نردبانی بالا بریم که روی دیوار اشتباهی تکیه داده شده!
چقدر قشنگ به تصویر کشیده
مصداق خیلی از تلاشها، رابطهها، احساسها، آدمها، شغلها و ...
@Maya_Mind 🫧
ممکنه سالها از نردبانی بالا بریم که روی دیوار اشتباهی تکیه داده شده!
چقدر قشنگ به تصویر کشیده
مصداق خیلی از تلاشها، رابطهها، احساسها، آدمها، شغلها و ...
@Maya_Mind 🫧
هروقت بابا میبینه مامانم تو خودشه
میگه نبینم ماه من گرفته باشه
زنگ بزن خواهرت دخترداییت(خیلی برای مامان عزیزن)بیان و امشب دورهم باشین
بعد خودش میره خرید میکنه
بهم میگه قربون دستت هوای مادرتو داشته باش بزار بیشتر پیش اونا بشینه حرف بزنه
بابا واقعا یار خوبیه
Full Andrew ❣️
میگه نبینم ماه من گرفته باشه
زنگ بزن خواهرت دخترداییت(خیلی برای مامان عزیزن)بیان و امشب دورهم باشین
بعد خودش میره خرید میکنه
بهم میگه قربون دستت هوای مادرتو داشته باش بزار بیشتر پیش اونا بشینه حرف بزنه
بابا واقعا یار خوبیه
Full Andrew ❣️
ساعت ۵ صبح دخترم بیدارم کرد
گفت بابا من عروس دارم من و میبری سالن
گفتم اره دخترم میبرم
وقتی امدم از در پارکینگ بیرون تو ماشین نشستم تا دخترم بیاد
دیدم اقای پاکبانی داره کوچه رو جارو میکنه ولی خیلی ناشیانه
و اصلا معلومه بلد نیست
خب من پاکبان کوچه رو میشناختم اقای عزیزی یه پیرمرد خوش برخورد و با حال بود..
ولی نوع جارو كردن این كمى ناشيانه بود؛ تا حالا در طى صدها روز ده ها پاكبان رو ديدم و حاليم بود كه اين يارو اين كاره نيست؛ رفتم دخترم و رساندم و برگشتم
دیدم هنوز داره با آشغالها بازی میکنه.
كم كم اين مشكوك بودنش رفت رو مُخم در ماشین رو باز كردم و صداش كردم «عزيز خوبى؟
يه لحظه تشريف بيار.
خيلى شق و رق اومد جلو و از پشت عينك ظريف و نيم فريمش
خيلى شُسته رُفته جواب داد:
«سلام. در خدمتم مشكلى پيش اومده؟»
از لحن و نوع برخوردش جا خوردم.
نفس هاش تو سحرگاه زیادی پر انرژی بود؛ به ذهنم رسید که یه کم مهربان تر برخورد کنم
"خسته نباشی گفتم بیا تو الاچیق یه قهوه بزنیم
بعد تكه پاره كردن يه چندتا تعارف اومد داخل و نشست
اون يكى هدفون هم از گوشش در آورد؛ دنباله سيم هدفون رو با نگاهم دنبال كردم كه ميرفت تو يقه ش و زير لباس نارنجى شهرداريش محو مي شد.
پرسيدم:چى گوش ميدى؟
گفت: «يه كتاب صوتى به زبان انگليسيه».
كنجكاوتر شدم : « انگليسى؟! موضوعش چيه؟»
گردنشو كج كرد و گفت: «در زمينه اقتصادسنجى».
شكّم ديگه داشت سر ريز مي شد!
« فضولى نباشه؛ واسه چى يه همچی چيزى رو مى خونى؟».
با يه حالت نيم خنده تو چهره ش گفت: «چيه؟ به يه پاكبان نمياد كه مطالعه داشته باشه؟ ... به خاطر شغلمه. »
از سرایدار ساختمان دو تا ابجوش گرفتم
دو تا علی کافه انداختم
رفتم سر میز متعجب تر پرسیدم که متوجه نميشم
اين اقتصاد و سنجش و اين داستان ها چه ربطي به كار شما داره؟».
نگاه ش را يه لحظه برگردوند و بعد دوباره به سمت من نگاه كرد و گفت: « من استاد هستم تو دانشگاه. »
قبل از اينكه بخام چيزي بپرسم انگار خودش فهميد گيج شدم
و ادامه داد: « من پدرم پاكبان اين منطقه است. اقاى عزيزى.
در مورد شما و روانشاد پسرتونم هم براى ما خيلى تعريف كرده همیشه میگفت یه پهلوون تو کوچه هست که مهربانه.
امشب تا دیدم شناختمون چون عکس تون رو با بابا دیده بودم.
جناب خمارلو من دكتراى اقتصاد دارم؛ و دو تا داداشم يكي مهندسه و اون يكى هم داره دكتراشو مي گيره.
به پدرم هر چى ميگيم زير بار نمى ره که بازخريد شه؛
ما هم هر ماه روزايي رو به جاى پدرمون ميايم كار مى كنيم كه استراحت كنه.
هم كمكش كرده باشيم.هم يادمون نره با چه زحمتى و چطورى پدرمون ما رو به اينجا رسوند.»
چند لحظه سكوت فضای بین ما رو گرفت و نگاه مون تو هم قفل شده بود.
استكان رو گذاشتم رو ميز و بلند شدم رفتم سمتش.
بغلش كردم و گفتم «درود به شرفت مرد.
قدر باباتم بدون.
خيلى آدم درست و مهربونیه..
Full Andrew ❣️🌿
گفت بابا من عروس دارم من و میبری سالن
گفتم اره دخترم میبرم
وقتی امدم از در پارکینگ بیرون تو ماشین نشستم تا دخترم بیاد
دیدم اقای پاکبانی داره کوچه رو جارو میکنه ولی خیلی ناشیانه
و اصلا معلومه بلد نیست
خب من پاکبان کوچه رو میشناختم اقای عزیزی یه پیرمرد خوش برخورد و با حال بود..
ولی نوع جارو كردن این كمى ناشيانه بود؛ تا حالا در طى صدها روز ده ها پاكبان رو ديدم و حاليم بود كه اين يارو اين كاره نيست؛ رفتم دخترم و رساندم و برگشتم
دیدم هنوز داره با آشغالها بازی میکنه.
كم كم اين مشكوك بودنش رفت رو مُخم در ماشین رو باز كردم و صداش كردم «عزيز خوبى؟
يه لحظه تشريف بيار.
خيلى شق و رق اومد جلو و از پشت عينك ظريف و نيم فريمش
خيلى شُسته رُفته جواب داد:
«سلام. در خدمتم مشكلى پيش اومده؟»
از لحن و نوع برخوردش جا خوردم.
نفس هاش تو سحرگاه زیادی پر انرژی بود؛ به ذهنم رسید که یه کم مهربان تر برخورد کنم
"خسته نباشی گفتم بیا تو الاچیق یه قهوه بزنیم
بعد تكه پاره كردن يه چندتا تعارف اومد داخل و نشست
اون يكى هدفون هم از گوشش در آورد؛ دنباله سيم هدفون رو با نگاهم دنبال كردم كه ميرفت تو يقه ش و زير لباس نارنجى شهرداريش محو مي شد.
پرسيدم:چى گوش ميدى؟
گفت: «يه كتاب صوتى به زبان انگليسيه».
كنجكاوتر شدم : « انگليسى؟! موضوعش چيه؟»
گردنشو كج كرد و گفت: «در زمينه اقتصادسنجى».
شكّم ديگه داشت سر ريز مي شد!
« فضولى نباشه؛ واسه چى يه همچی چيزى رو مى خونى؟».
با يه حالت نيم خنده تو چهره ش گفت: «چيه؟ به يه پاكبان نمياد كه مطالعه داشته باشه؟ ... به خاطر شغلمه. »
از سرایدار ساختمان دو تا ابجوش گرفتم
دو تا علی کافه انداختم
رفتم سر میز متعجب تر پرسیدم که متوجه نميشم
اين اقتصاد و سنجش و اين داستان ها چه ربطي به كار شما داره؟».
نگاه ش را يه لحظه برگردوند و بعد دوباره به سمت من نگاه كرد و گفت: « من استاد هستم تو دانشگاه. »
قبل از اينكه بخام چيزي بپرسم انگار خودش فهميد گيج شدم
و ادامه داد: « من پدرم پاكبان اين منطقه است. اقاى عزيزى.
در مورد شما و روانشاد پسرتونم هم براى ما خيلى تعريف كرده همیشه میگفت یه پهلوون تو کوچه هست که مهربانه.
امشب تا دیدم شناختمون چون عکس تون رو با بابا دیده بودم.
جناب خمارلو من دكتراى اقتصاد دارم؛ و دو تا داداشم يكي مهندسه و اون يكى هم داره دكتراشو مي گيره.
به پدرم هر چى ميگيم زير بار نمى ره که بازخريد شه؛
ما هم هر ماه روزايي رو به جاى پدرمون ميايم كار مى كنيم كه استراحت كنه.
هم كمكش كرده باشيم.هم يادمون نره با چه زحمتى و چطورى پدرمون ما رو به اينجا رسوند.»
چند لحظه سكوت فضای بین ما رو گرفت و نگاه مون تو هم قفل شده بود.
استكان رو گذاشتم رو ميز و بلند شدم رفتم سمتش.
بغلش كردم و گفتم «درود به شرفت مرد.
قدر باباتم بدون.
خيلى آدم درست و مهربونیه..
Full Andrew ❣️🌿
چگونه سطح ارتعاشات مثبت مان را افزايش دهيم ؟
1 - شكرگزار باشيد.
2 - تحرك داشته باشيد.
3 - مراقب تغذيه خود باشيد.
4 - هميشه در حال يادگيري باشيد.
5 - با طبيعت در تماس باشيد.
6 - خود و ديگران را ببخشيد.
7 - با خودتان خلوت كنيد.
8 - در حق ديگران كار نيك انجام دهيد.
9 - قدرت خنده را جدي بگيريد.
10 - به حيوانات غذا بدهيد.
11 - اگر بچه كوچكي در خانواده داريد، با او وقت بگذرانيد.
12 - با گياهان صحبت كنيد.
13 - در حق ديگران دعاي خير كنيد.
14 - به كارهاي جانبي مثل نقاشي و آشپزي و عكاسي بپردازيد.
15 - كارها را صرفا از روي مهرباني انجام دهيد.
16 - مراقبه كنيد.
17 - جنبه مثبت قضايا را نگاه كنيد.
18 - گاهي به تنهايي سفر كنيد.
19 - موسيقي گوش كنيد.
20 - از خودتان مراقبت كنيد و آراسته باشيد.
21 - با افرادي داراي فركانس ارتعاشي بالا بيشتر در ارتباط باشيد
Full Andrew ❤️🔥💣
1 - شكرگزار باشيد.
2 - تحرك داشته باشيد.
3 - مراقب تغذيه خود باشيد.
4 - هميشه در حال يادگيري باشيد.
5 - با طبيعت در تماس باشيد.
6 - خود و ديگران را ببخشيد.
7 - با خودتان خلوت كنيد.
8 - در حق ديگران كار نيك انجام دهيد.
9 - قدرت خنده را جدي بگيريد.
10 - به حيوانات غذا بدهيد.
11 - اگر بچه كوچكي در خانواده داريد، با او وقت بگذرانيد.
12 - با گياهان صحبت كنيد.
13 - در حق ديگران دعاي خير كنيد.
14 - به كارهاي جانبي مثل نقاشي و آشپزي و عكاسي بپردازيد.
15 - كارها را صرفا از روي مهرباني انجام دهيد.
16 - مراقبه كنيد.
17 - جنبه مثبت قضايا را نگاه كنيد.
18 - گاهي به تنهايي سفر كنيد.
19 - موسيقي گوش كنيد.
20 - از خودتان مراقبت كنيد و آراسته باشيد.
21 - با افرادي داراي فركانس ارتعاشي بالا بيشتر در ارتباط باشيد
Full Andrew ❤️🔥💣
در حیاط بیمارستان، یکی از کاجهای ۲۰ متری
بدنبال طوفان افتاد. از باغبان پرسیدم: چرا افتاد؟ با این قد و قامت و شکوه، باید خیلی مقاومتر باشه.
گفت: مشکل سر فاصلهی درختهایی بوده که ۳۰ سال پیش کاشتهاند؛ بخاطر عدم رعایت حریم بین درختها، کاج مجبور شده که برای رسیدن به نور، سریعتر قد بکشه ولی این قدکشیدن، متناسب با قطر بدنهی درخت و ریشهاش نبوده و بخاطر این عدم تناسب، با تندباد افتاد.
راست میگفت: آدمهای بدون حریم و مرز هم، درختهای خوش قد و قامتِ افتادنی هستند، بچههایی که برای رسیدن به خورشید توجه، زودتر از موقع قد کشیدهاند.
»روح الله صدیق«
Full Andrew 🌿🫧
بدنبال طوفان افتاد. از باغبان پرسیدم: چرا افتاد؟ با این قد و قامت و شکوه، باید خیلی مقاومتر باشه.
گفت: مشکل سر فاصلهی درختهایی بوده که ۳۰ سال پیش کاشتهاند؛ بخاطر عدم رعایت حریم بین درختها، کاج مجبور شده که برای رسیدن به نور، سریعتر قد بکشه ولی این قدکشیدن، متناسب با قطر بدنهی درخت و ریشهاش نبوده و بخاطر این عدم تناسب، با تندباد افتاد.
راست میگفت: آدمهای بدون حریم و مرز هم، درختهای خوش قد و قامتِ افتادنی هستند، بچههایی که برای رسیدن به خورشید توجه، زودتر از موقع قد کشیدهاند.
»روح الله صدیق«
Full Andrew 🌿🫧
از لحاظ روحی دلم میخواد با رفیقام مجردی بریم سفر تو جاده موزیک گوش بدیم و خوراکی بخوریم و آخر شبا هم بریم دریا، لب ساحل تا صبح بشینیم گذر عمر ببينيم!🤎
خدا دوباره شما رو سرِ پا میکنه،
دقیقا مقابل کسانی که شما رو شکستن!🕊✨
دقیقا مقابل کسانی که شما رو شکستن!🕊✨
«چُسان فُسان
از واژهی روسی Cossani Fossani به معنی آرایش شده و شیک پوشیده گرفته شده است.»
Full Andrew 🦅
از واژهی روسی Cossani Fossani به معنی آرایش شده و شیک پوشیده گرفته شده است.»
Full Andrew 🦅
رفقا اگر از ناتکوین جا موندید این ایردراپ رو از دست ندید
من خودم از نات کوین ۱۵۰ دلار سود کردم😎💣 اینم احتمالا همونقدر سود بده 💰💸
حتما شرکت کنید 👇🏻
https://t.me/tapswap_mirror_2_bot?start=r_189680180 🎁
من خودم از نات کوین ۱۵۰ دلار سود کردم😎💣 اینم احتمالا همونقدر سود بده 💰💸
حتما شرکت کنید 👇🏻
https://t.me/tapswap_mirror_2_bot?start=r_189680180 🎁
آیسان اسلامی یه جا خیلی قشنگ میگه که :
الهی برنده بشی تو اون جنگی که خودت با خودت داری و هیچکی ازش خبر نداره.
الهی برنده بشی تو اون جنگی که خودت با خودت داری و هیچکی ازش خبر نداره.
میدونستید با گرفتن شماره 1480 میتونید رایگان مشاوره روانشناسی در هر زمینه ای بگیرید، روانشناس ها تلفنی مشاوره میدن و هیچ اطلاعات شخصی ازتون نمیخوان. تو زمینه های خانوادگی، شغلی، تحصیلی و... مشاوره میدن بهتون. این کمک رو از خودتون دریغ نکنید.