Forwarded from موسسهی توانمندسازى مهروماه
🔸روز کارگر و کارگران کوچک
دخترک ۱۴ ساله است. پدرش شاگرد میوهفروشی است و مادرش هرکاری که از دستش بربیاید انجام میدهد برای درآوردن خرج خانه. از کار در خانههای دیگران گرفته تا باقالا پاک کردن و گردو شکستن و بافتنی و غیره. خانه که میگویم اتاقک نمور و بیپنجرهای است که ۱۲ نفر در آن ساکن هستند و ماهی ۱۰ میلیون تومان اجارهاش است.حقوق پدر و مادر روی هم فقط کفاف اجاره را میدهد.
«کودکان نباید کار کنند» گزاره بسیار شنیده شدهای است ولی این گزاره باید ادامه داشته باشد. مثلا کودکان نباید کار کنند چون قرار بر آن بوده سیاستگذاران و تصمیمگیران تدابیری را برای تامین مخارج زندگیشان اندیشیده باشند. اگر چنان تدبیری اندیشیده نشده باشد، در برابر واقعیت سخت و سنگین مخارج تامین خوراک، پوشاک و مسکن، آیا چارهای به جز تلاش همه افرادی که نیازهای اولیه حیاتیشان تامین نمیشود، وجود دارد؟ وقتی از نرخ فقر صحبت میکنیم عدهای تنها این اعداد را میشنوند ولی درکی از آنها پیدا نمیکنند.
دخترک ما و بسیار دخترکان و پسرکان این سرزمین اما این آمار را زندگی میکنند بدون آنکه وقت کنند که درموردشان بخوانند یا بدانند. وقتی سال ۹۹ مرکز پژوهشهای مجلس اعلام کرد ۶۰ درصد مردم ایران زیر خط فقر هستند و این یعنی به نسبت دو سال قبلش یعنی سال ۹۷، ۲۰ درصد دیگر جامعه به زیر خط فقر کشیده شده اند، کسی وقت نکرد که فکر کند آنها که از سالها پیش فقیرانه زندگی میکردند و اساسا هرگز از زیر خط فقر بالا نیامده بودند، چه برسرشان آمده است؟
نزدیکتر که برویم در اتاقک نمور و تاریک این دخترک میتوانیم ببینیم که تاثیر این اعداد بر زندگیها و جانهای عزیز این است که هرروز کودکان بیشتری از این خانوارها برای تامین حداقلهای زندگی انسانی مثل غذا و لباس و دسترسی به امکانات بهداشتی و حفظ سلامت، مجبور میشوند درس را رها کنند و بروند هرجایی که حاضر است درازای کاری به آنها پول بدهد مشغول شوند. دخترک ما اولش رفت در یک آرایشگاه مشغول شد و بعد هم یک مهدکودک. او دیگر هرگز به مدرسه بازنگشت و هرگز نمیتواند ارتقای اجتماعی را تجربه کند و در چرخه فقر ماندگار شده است.
این سرنوشت تنها محدود به چند کودک نیست و تاسفبار آن است که روز به روز تعداد آنها بیشتر میشود. کودکان کارگری که دستمزد پدر و مادرشان حداقلها را هم تأمین نمیکند و در آینده نیز دستمزد آنها توان پوشش مخارج کودکانشان را نخواهد داد. روز کارگر است و کارگران هنوز برای حداقل دستمزدی که حداقل مخارج را تأمین کند چانه زنی میکنند و بسیاری از آنها از همین حداقل نیز محروماند. روز کارگر است و میدانیم امروز بعد از کلاس درس باز هم دخترکان و پسرکانمان به سر کارشان میروند و برای لقمهای نان (دقیقا لقمهای نان) میجنگند.
@mehromahngo
https://is.gd/XecqKg
دخترک ۱۴ ساله است. پدرش شاگرد میوهفروشی است و مادرش هرکاری که از دستش بربیاید انجام میدهد برای درآوردن خرج خانه. از کار در خانههای دیگران گرفته تا باقالا پاک کردن و گردو شکستن و بافتنی و غیره. خانه که میگویم اتاقک نمور و بیپنجرهای است که ۱۲ نفر در آن ساکن هستند و ماهی ۱۰ میلیون تومان اجارهاش است.حقوق پدر و مادر روی هم فقط کفاف اجاره را میدهد.
«کودکان نباید کار کنند» گزاره بسیار شنیده شدهای است ولی این گزاره باید ادامه داشته باشد. مثلا کودکان نباید کار کنند چون قرار بر آن بوده سیاستگذاران و تصمیمگیران تدابیری را برای تامین مخارج زندگیشان اندیشیده باشند. اگر چنان تدبیری اندیشیده نشده باشد، در برابر واقعیت سخت و سنگین مخارج تامین خوراک، پوشاک و مسکن، آیا چارهای به جز تلاش همه افرادی که نیازهای اولیه حیاتیشان تامین نمیشود، وجود دارد؟ وقتی از نرخ فقر صحبت میکنیم عدهای تنها این اعداد را میشنوند ولی درکی از آنها پیدا نمیکنند.
دخترک ما و بسیار دخترکان و پسرکان این سرزمین اما این آمار را زندگی میکنند بدون آنکه وقت کنند که درموردشان بخوانند یا بدانند. وقتی سال ۹۹ مرکز پژوهشهای مجلس اعلام کرد ۶۰ درصد مردم ایران زیر خط فقر هستند و این یعنی به نسبت دو سال قبلش یعنی سال ۹۷، ۲۰ درصد دیگر جامعه به زیر خط فقر کشیده شده اند، کسی وقت نکرد که فکر کند آنها که از سالها پیش فقیرانه زندگی میکردند و اساسا هرگز از زیر خط فقر بالا نیامده بودند، چه برسرشان آمده است؟
نزدیکتر که برویم در اتاقک نمور و تاریک این دخترک میتوانیم ببینیم که تاثیر این اعداد بر زندگیها و جانهای عزیز این است که هرروز کودکان بیشتری از این خانوارها برای تامین حداقلهای زندگی انسانی مثل غذا و لباس و دسترسی به امکانات بهداشتی و حفظ سلامت، مجبور میشوند درس را رها کنند و بروند هرجایی که حاضر است درازای کاری به آنها پول بدهد مشغول شوند. دخترک ما اولش رفت در یک آرایشگاه مشغول شد و بعد هم یک مهدکودک. او دیگر هرگز به مدرسه بازنگشت و هرگز نمیتواند ارتقای اجتماعی را تجربه کند و در چرخه فقر ماندگار شده است.
این سرنوشت تنها محدود به چند کودک نیست و تاسفبار آن است که روز به روز تعداد آنها بیشتر میشود. کودکان کارگری که دستمزد پدر و مادرشان حداقلها را هم تأمین نمیکند و در آینده نیز دستمزد آنها توان پوشش مخارج کودکانشان را نخواهد داد. روز کارگر است و کارگران هنوز برای حداقل دستمزدی که حداقل مخارج را تأمین کند چانه زنی میکنند و بسیاری از آنها از همین حداقل نیز محروماند. روز کارگر است و میدانیم امروز بعد از کلاس درس باز هم دخترکان و پسرکانمان به سر کارشان میروند و برای لقمهای نان (دقیقا لقمهای نان) میجنگند.
@mehromahngo
https://is.gd/XecqKg
Telegraph
روز کارگر و کارگران کوچک
دخترک ۱۴ ساله است. پدرش شاگرد میوهفروشی است و مادرش هرکاری که از دستش بربیاید انجام میدهد برای درآوردن خرج خانه. از کار در خانههای دیگران گرفته تا باقالا پاک کردن و گردو شکستن و بافتنی و غیره. خانه که میگویم اتاقک نمور و بیپنجرهای است که ۱۲ نفر در آن…
شاید مشکل از شماست نه بقیه مردم!
فاطمه علمدار
1/روانپزشکی میگفت که راننده اتوبوسی به او مراجعه کرده بود و مشکلش این بود که وقتی مسافران زن از او سوالی میپرسیدند یا میخواستند بلیطشان را بهش بدهند به لحاظ جنسی تحریک میشد و این وضعیت انجام شغلش و زندگی اجتماعی را برایش بسیار دشوار کرده بود.ظاهرا برای مسئله او در روانپزشکی توضیح ساده ای وجود دارد و با مصرف دارویی مشخص قابل درمان است.اینکه آن راننده اتوبوس به این درک ساده رسیده بود که این وضعیت نمیتواند درست باشد و احتمالا مشکلی وجود دارد که برای آن باید به پزشک مراجعه کرد البته نشان دهنده سلامت روان او در بقیه حوزه هاست.اگر این فرد با همین وضعیت فیزیولوژیک-روانی؛در زنجیره ای از موقعیتهای اجتماعی و تحصیلی قرار میگرفت که در نهایت تبدیل میشد به آقای دکتر یا عالمی برجسته که میتوانست به دیگران درباره درست و غلط زندگی از منظر خودش رهنمود بدهد،بعید نبود که این مسئله فیزیولوژیک-روانی اش همراه میشد با مرض خودشیفتگی و به این باور میرسید که اگر من-به عنوان معیار سلامت و موفقیت و فهم و عقلانیت-چنین چیزی را درون خودم تجربه میکنم،پس همه مردان همین را تجربه میکنند مگر استثناهایی که قطعا بیمارند و باید برای درمان خودشان اقدام کنند!حتی اگر در جامعه ای تک صدایی زندگی میکرد،بعید نبود که روزی بتواند در فقدان صداهایی که نادانی و انحراف فکری اش را به او یادآور شوند،نماینده مجلس شود یا عضو تیمی که دارند فلان لایحه را مینویسند.شاید قانونگذار میشد...
2/فیلسوفان حقوق میگویند2گونه اقتدار در این دنیا هست که نظم اجتماعی را ممکن میکند:اقتدار نظری کسانیکه از ما داناتر و متخصصترند و میتوانند بهمان بگویند که«درست»و«غلط»چیست؛و اقتدار عملی کسانیکه«باید»و«نباید»را در قالب قانون برایمان مشخص میکنند و میتوانند با تهدید و زور مجبورمان کنند به انجام آنها.جان آستین-فیلسوف حقوق قرن19-معتقد بود«قوانین صرفا فرمانهایی هستند که پشتگرم به تهدیدِ اعمال زورند»؛هربرت هارت-فیلسوف حقوق قرن20-ولی معتقد بود«اگر تهدید زندان تنها توجیه برای اقتدار عملی باشد فرقی بین قانون و زورگیری در خیابان باقی نمیماند».مثلا تصور کنید زورگیری با ماشین در خیابان جلوی پای دختری میایستد و میگوید یا سوار میشوی یا هرچه دیدی از چشم خودت دیدی!همه میدانند که دختر«موظف»به سوار شدن به ماشین نیست بلکه«مجبور»است و اگر بتواند خودش را نجات دهد و سوار ماشین نشود همه او را تشویق میکنند؛ولی اگر به جای ماشین زورگیر،ماشین پلیس جلوی دختر را گرفته بود و دختر توانسته بود سوار ماشین نشود هم همه او را تشویق میکردند؟قانونشکنی در ذهن ما امر تشویق برانگیزی نیست مگر اینکه معتقد باشیم این قانون درست نیست و دلیلی ندارد رعایتش کنیم!جوزف رز-فیلسوف معاصر-اینجا وارد میشود و میگوید مردم وقتی قانونی را رعایت میکنند که اقتدار عملی آن مبتنی بر اقتدار نظری باشد،یعنی قانونگذار توانسته باشد مردم را قانع کند که از آنها آگاهتر است و درست و غلط را بهتر میداند و اگر به حرف او گوش بدهند زندگیهاشان بهتر میشود.قانونگذارانی که دلشان نمیخواهد بگویند«چون زورم از تو بیشتره باید به حرفم گوش بدی»و مانند بقیه دیکتاتورهای تاریخ با تبعات تلاش مردم برای به زیر کشیدنشان از تخت قدرت مواجه شوند؛دو راه برای اینکه مردم به حرفشان گوش بدهند دارند:یا باید آنقدر جذاب و کاریزماتیک باشند که وقتی میگویند«من دارم از زبان خدا با شما سخن میگویم»یا«من چیزهایی میدانم که شما نمیدانید و فقط بپذیرید که الان وقت بحث کردن با من سر درستی و غلطی این قانون نیست و فقط اطاعت کنید»مردم بگویند:چشم! یا اینکه اگر کاریزما ندارند-که در دنیای امروز با افزایش رسانه های جمعی و آگاهی عمومی اغلب قانونگذاران از آن بی بهره اند-با زبان کارشناسی و استدلال و آمار و ارقام و رفراندوم و غیره مردم را قانع کنند که این شیوه برقراری نظم به نفع همه است و زندگی همه مان اینطور بهتر میشود نه فقط زندگی مایی که قدرت قانونگذاری و اعمال زور را داریم!مثلا اگر کسانیکه دارند یک لایحه قانونی را مینویسند در توضیح آن لایحه بگویند فلان آدمها باید از جامعه حذف شوند چون من و دوستام از دیدنشون داریم اذیت میشیم!احتمالا قانونی که تصویب میکنند قانون شکنانی پیدا خواهد کرد که روزی نه چندان دور تبدیل به قهرمانان ملی میشوند!
3/مرتضی مطهری میگفت«سوابق ذهنی فقیه و اطلاعات او از دنیای خارج در فتواهایش تاثیر دارد.فتوای دهاتی بوی دهاتی میدهد و فتوای شهری بوی شهری».قانون هم در جوامع تک صدا و در فقدان کسانیکه اجازه داشته باشند نادانی و انحراف فکری قانونگذاران را به رخشان بکشند،میتواند بوی حالتهای فیزیولوژیک-روانی قانونگذاران خودشیفته و خودمعیاربین را پیدا کند.قانونگذارانی که کسی اجازه ندارد بهشان بگوید پیمایشهای ملی میگویند این مسائل فقط مشکل شماست نه بقیه مردم...
@fsalamdar63
فاطمه علمدار
1/روانپزشکی میگفت که راننده اتوبوسی به او مراجعه کرده بود و مشکلش این بود که وقتی مسافران زن از او سوالی میپرسیدند یا میخواستند بلیطشان را بهش بدهند به لحاظ جنسی تحریک میشد و این وضعیت انجام شغلش و زندگی اجتماعی را برایش بسیار دشوار کرده بود.ظاهرا برای مسئله او در روانپزشکی توضیح ساده ای وجود دارد و با مصرف دارویی مشخص قابل درمان است.اینکه آن راننده اتوبوس به این درک ساده رسیده بود که این وضعیت نمیتواند درست باشد و احتمالا مشکلی وجود دارد که برای آن باید به پزشک مراجعه کرد البته نشان دهنده سلامت روان او در بقیه حوزه هاست.اگر این فرد با همین وضعیت فیزیولوژیک-روانی؛در زنجیره ای از موقعیتهای اجتماعی و تحصیلی قرار میگرفت که در نهایت تبدیل میشد به آقای دکتر یا عالمی برجسته که میتوانست به دیگران درباره درست و غلط زندگی از منظر خودش رهنمود بدهد،بعید نبود که این مسئله فیزیولوژیک-روانی اش همراه میشد با مرض خودشیفتگی و به این باور میرسید که اگر من-به عنوان معیار سلامت و موفقیت و فهم و عقلانیت-چنین چیزی را درون خودم تجربه میکنم،پس همه مردان همین را تجربه میکنند مگر استثناهایی که قطعا بیمارند و باید برای درمان خودشان اقدام کنند!حتی اگر در جامعه ای تک صدایی زندگی میکرد،بعید نبود که روزی بتواند در فقدان صداهایی که نادانی و انحراف فکری اش را به او یادآور شوند،نماینده مجلس شود یا عضو تیمی که دارند فلان لایحه را مینویسند.شاید قانونگذار میشد...
2/فیلسوفان حقوق میگویند2گونه اقتدار در این دنیا هست که نظم اجتماعی را ممکن میکند:اقتدار نظری کسانیکه از ما داناتر و متخصصترند و میتوانند بهمان بگویند که«درست»و«غلط»چیست؛و اقتدار عملی کسانیکه«باید»و«نباید»را در قالب قانون برایمان مشخص میکنند و میتوانند با تهدید و زور مجبورمان کنند به انجام آنها.جان آستین-فیلسوف حقوق قرن19-معتقد بود«قوانین صرفا فرمانهایی هستند که پشتگرم به تهدیدِ اعمال زورند»؛هربرت هارت-فیلسوف حقوق قرن20-ولی معتقد بود«اگر تهدید زندان تنها توجیه برای اقتدار عملی باشد فرقی بین قانون و زورگیری در خیابان باقی نمیماند».مثلا تصور کنید زورگیری با ماشین در خیابان جلوی پای دختری میایستد و میگوید یا سوار میشوی یا هرچه دیدی از چشم خودت دیدی!همه میدانند که دختر«موظف»به سوار شدن به ماشین نیست بلکه«مجبور»است و اگر بتواند خودش را نجات دهد و سوار ماشین نشود همه او را تشویق میکنند؛ولی اگر به جای ماشین زورگیر،ماشین پلیس جلوی دختر را گرفته بود و دختر توانسته بود سوار ماشین نشود هم همه او را تشویق میکردند؟قانونشکنی در ذهن ما امر تشویق برانگیزی نیست مگر اینکه معتقد باشیم این قانون درست نیست و دلیلی ندارد رعایتش کنیم!جوزف رز-فیلسوف معاصر-اینجا وارد میشود و میگوید مردم وقتی قانونی را رعایت میکنند که اقتدار عملی آن مبتنی بر اقتدار نظری باشد،یعنی قانونگذار توانسته باشد مردم را قانع کند که از آنها آگاهتر است و درست و غلط را بهتر میداند و اگر به حرف او گوش بدهند زندگیهاشان بهتر میشود.قانونگذارانی که دلشان نمیخواهد بگویند«چون زورم از تو بیشتره باید به حرفم گوش بدی»و مانند بقیه دیکتاتورهای تاریخ با تبعات تلاش مردم برای به زیر کشیدنشان از تخت قدرت مواجه شوند؛دو راه برای اینکه مردم به حرفشان گوش بدهند دارند:یا باید آنقدر جذاب و کاریزماتیک باشند که وقتی میگویند«من دارم از زبان خدا با شما سخن میگویم»یا«من چیزهایی میدانم که شما نمیدانید و فقط بپذیرید که الان وقت بحث کردن با من سر درستی و غلطی این قانون نیست و فقط اطاعت کنید»مردم بگویند:چشم! یا اینکه اگر کاریزما ندارند-که در دنیای امروز با افزایش رسانه های جمعی و آگاهی عمومی اغلب قانونگذاران از آن بی بهره اند-با زبان کارشناسی و استدلال و آمار و ارقام و رفراندوم و غیره مردم را قانع کنند که این شیوه برقراری نظم به نفع همه است و زندگی همه مان اینطور بهتر میشود نه فقط زندگی مایی که قدرت قانونگذاری و اعمال زور را داریم!مثلا اگر کسانیکه دارند یک لایحه قانونی را مینویسند در توضیح آن لایحه بگویند فلان آدمها باید از جامعه حذف شوند چون من و دوستام از دیدنشون داریم اذیت میشیم!احتمالا قانونی که تصویب میکنند قانون شکنانی پیدا خواهد کرد که روزی نه چندان دور تبدیل به قهرمانان ملی میشوند!
3/مرتضی مطهری میگفت«سوابق ذهنی فقیه و اطلاعات او از دنیای خارج در فتواهایش تاثیر دارد.فتوای دهاتی بوی دهاتی میدهد و فتوای شهری بوی شهری».قانون هم در جوامع تک صدا و در فقدان کسانیکه اجازه داشته باشند نادانی و انحراف فکری قانونگذاران را به رخشان بکشند،میتواند بوی حالتهای فیزیولوژیک-روانی قانونگذاران خودشیفته و خودمعیاربین را پیدا کند.قانونگذارانی که کسی اجازه ندارد بهشان بگوید پیمایشهای ملی میگویند این مسائل فقط مشکل شماست نه بقیه مردم...
@fsalamdar63
Forwarded from زنان و اندیشه
روانشناسی اجتماعی ایرانیان
Photo
.
«زنان و اندیشه» برگزار میکند:
❇️ رؤیای تغییر؛ گریز و شوق توأمان
از منظر روانشناسی اجتماعی
ما انسانها در زندگی با وضعیتهایی مواجه میشویم که نمیپسندیم، ولی برای تغییرشان تلاش نمیکنیم! چرا؟ چون ممکن است باور داشته باشیم که قدرتی برای ایجاد تغییر نداریم! یا بترسیم که با تلاش برای تغییر، وضعیت را بدتر کنیم؛ ممکن است با کمال میل آزادی خودمان در تلاش برای ایجاد تغییر را، و البته همهی مسئولیت پیآمدهای آن تغییر را، به کسی واگذار کنیم که قدرتش از ما بیشتر است. بدین ترتیب، درصورت نارضایتی میتوانیم خودمان را قربانی و فریبخورده بدانیم و کسی را که حق تصمیمگیریمان را به او سپرده بودیم ظالم.
ما انسانها از آزادی و مسئولیتهایش بیش از هرچیز دیگری میترسیم. از اطاعت و تسلیم هم البته بیزاریم و انتخابهای اجتماعیمان در میانهی این دو گریز و شوق توأمان، خواستن و نخواستن آزادی و خواستن و نخواستن اطاعتکردن از دیگری، سامان مییابند و تغییرات اجتماعی وقتی رقم میخورند که انسانهایی بتوانند، در کنار هم، از دل این سردرگمیها نظمی جدید بیافرینند.
این وضعیت برای زنان بهمراتب پیچیدهتر است، چون اغلب در همان گام اول، هنگام توجه به ناخوشایندی یا آسیبزابودن فلان وضعیت، با این سوالهای تکراری مواجه میشوند که «الان اولویت ما این است؟ واقعا این مطالبهی زنانه تااینحد مهم است؟ نمیتوانید بهخاطر مصالح مهمتر قدری صبر کنید؟».
در این نشست، دربارهی این موضوع صحبت میکنیم که هرکدام از ما میتوانیم چه نقشی در تغییر وضعیتهای نامطلوب اجتماعی و ساختن نظم جدید اجتماعی داشته باشیم.
سخنران: فاطمه علمدار
دبیر نشست: مرضیه لطفی
🔹 زمان برگزاری: شنبه، ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۳، ساعت ۱۸-۲۰ (بهوقت ایران)
🔹 محل برگزاری: بهصورت آنلاین و در پلتفرم زوم (zoom)، با مراجعه به لینک زیر:
https://uni-freiburg.zoom-x.de/j/68015765667?pwd=bzkwTDA1VlhDQnNlZVd0SzBXa0wyQT09
Meeting-ID: 680 1576 5667
Kenncode: VXn1A47ia
🔸دوستانی که تمایل دارند اطلاعیهی برگزاری نشستها، دو روز پیش از هر نشست، برایشان ارسال شود لطفاً ایمیلی برای ما ارسال کنند، به این آدرس:
zanaan.andishe@gmail.com
مشتاق حضورتان هستیم.
«زنان و اندیشه»
«زنان و اندیشه» برگزار میکند:
❇️ رؤیای تغییر؛ گریز و شوق توأمان
از منظر روانشناسی اجتماعی
ما انسانها در زندگی با وضعیتهایی مواجه میشویم که نمیپسندیم، ولی برای تغییرشان تلاش نمیکنیم! چرا؟ چون ممکن است باور داشته باشیم که قدرتی برای ایجاد تغییر نداریم! یا بترسیم که با تلاش برای تغییر، وضعیت را بدتر کنیم؛ ممکن است با کمال میل آزادی خودمان در تلاش برای ایجاد تغییر را، و البته همهی مسئولیت پیآمدهای آن تغییر را، به کسی واگذار کنیم که قدرتش از ما بیشتر است. بدین ترتیب، درصورت نارضایتی میتوانیم خودمان را قربانی و فریبخورده بدانیم و کسی را که حق تصمیمگیریمان را به او سپرده بودیم ظالم.
ما انسانها از آزادی و مسئولیتهایش بیش از هرچیز دیگری میترسیم. از اطاعت و تسلیم هم البته بیزاریم و انتخابهای اجتماعیمان در میانهی این دو گریز و شوق توأمان، خواستن و نخواستن آزادی و خواستن و نخواستن اطاعتکردن از دیگری، سامان مییابند و تغییرات اجتماعی وقتی رقم میخورند که انسانهایی بتوانند، در کنار هم، از دل این سردرگمیها نظمی جدید بیافرینند.
این وضعیت برای زنان بهمراتب پیچیدهتر است، چون اغلب در همان گام اول، هنگام توجه به ناخوشایندی یا آسیبزابودن فلان وضعیت، با این سوالهای تکراری مواجه میشوند که «الان اولویت ما این است؟ واقعا این مطالبهی زنانه تااینحد مهم است؟ نمیتوانید بهخاطر مصالح مهمتر قدری صبر کنید؟».
در این نشست، دربارهی این موضوع صحبت میکنیم که هرکدام از ما میتوانیم چه نقشی در تغییر وضعیتهای نامطلوب اجتماعی و ساختن نظم جدید اجتماعی داشته باشیم.
سخنران: فاطمه علمدار
دبیر نشست: مرضیه لطفی
🔹 زمان برگزاری: شنبه، ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۳، ساعت ۱۸-۲۰ (بهوقت ایران)
🔹 محل برگزاری: بهصورت آنلاین و در پلتفرم زوم (zoom)، با مراجعه به لینک زیر:
https://uni-freiburg.zoom-x.de/j/68015765667?pwd=bzkwTDA1VlhDQnNlZVd0SzBXa0wyQT09
Meeting-ID: 680 1576 5667
Kenncode: VXn1A47ia
🔸دوستانی که تمایل دارند اطلاعیهی برگزاری نشستها، دو روز پیش از هر نشست، برایشان ارسال شود لطفاً ایمیلی برای ما ارسال کنند، به این آدرس:
zanaan.andishe@gmail.com
مشتاق حضورتان هستیم.
«زنان و اندیشه»
Forwarded from زنان و اندیشه
❇️ معرفی کتاب
فاطمه علمدار با عینک جامعهشناسی خرد و روانشناسی اجتماعی بهدنبال کشف لایههای مختلف و زوایای پنهان مفهوم «نقش اجتماعی» است؛ اینکه انسانها چگونه در زندگی روزمرهشان نقشهایی را برعهده میگیرند و از پس برآوردهکردن انتظارات تعریفشده برای آن نقشها برمیآیند و همزمان، زندگی شخصی و منحصربهفرد خودشان را هم هنرمندانه رقم میزنند.
🔸او در کتاب «بیتفاوتی؛ یک انتخاب ناگزیر» به این سوال پاسخ میدهد که در فرهنگ ایرانی، افراد چگونه و با چه منطقی، درمواجههبا وضعیتهای نامطلوب، تصمیم میگیرند بیتفاوت شوند و تلاشی برای تغییر آن وضعیتها نکنند؛ یا بیتفاوت نشوند و تمام هزینههای تغییر وضعیت نامطلوب را بهجان بخرند؟ نقش و جایگاه اجتماعیشان چه تاثیری در انتخاب و تصمیمشان دارد؟
🔸او در کتاب دیگرش با عنوان «بنده استاد هستم!» نشان میدهد که افراد طی چه فرایندی میتوانند نقش عضو هیئت علمی موسسات آموزش عالی را عهدهدار شوند و حفظ این نقش مستلزم رعایت کدام قواعد و آداب است؟
🔹 این کتابها در نمایشگاه مجازی کتاب ۱۴۰۳ و کتابفروشیها دردسترس علاقهمندان است.
«زنان و اندیشه»
فاطمه علمدار با عینک جامعهشناسی خرد و روانشناسی اجتماعی بهدنبال کشف لایههای مختلف و زوایای پنهان مفهوم «نقش اجتماعی» است؛ اینکه انسانها چگونه در زندگی روزمرهشان نقشهایی را برعهده میگیرند و از پس برآوردهکردن انتظارات تعریفشده برای آن نقشها برمیآیند و همزمان، زندگی شخصی و منحصربهفرد خودشان را هم هنرمندانه رقم میزنند.
🔸او در کتاب «بیتفاوتی؛ یک انتخاب ناگزیر» به این سوال پاسخ میدهد که در فرهنگ ایرانی، افراد چگونه و با چه منطقی، درمواجههبا وضعیتهای نامطلوب، تصمیم میگیرند بیتفاوت شوند و تلاشی برای تغییر آن وضعیتها نکنند؛ یا بیتفاوت نشوند و تمام هزینههای تغییر وضعیت نامطلوب را بهجان بخرند؟ نقش و جایگاه اجتماعیشان چه تاثیری در انتخاب و تصمیمشان دارد؟
🔸او در کتاب دیگرش با عنوان «بنده استاد هستم!» نشان میدهد که افراد طی چه فرایندی میتوانند نقش عضو هیئت علمی موسسات آموزش عالی را عهدهدار شوند و حفظ این نقش مستلزم رعایت کدام قواعد و آداب است؟
🔹 این کتابها در نمایشگاه مجازی کتاب ۱۴۰۳ و کتابفروشیها دردسترس علاقهمندان است.
«زنان و اندیشه»
Forwarded from موسسهی توانمندسازى مهروماه
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
کتاب «پایان دادن به کار کودک در خیابان» منتشر شد!
این کتاب نتیجه یک طرح پژوهشی مشترک سفارش شده توسط موسسه مهروماه و موسسه رحمان و با تلاش جمعی از زبدهترین پژوهشگران تدوین شده و به چاپ رسیده است.
پیام روشنفکر، مشاور طرح، جلوه جواهری و کاوه مظفری مجری طرح، نیکزاد زنگنه و دلارام علی همکاران و نویسندگان این پژوهش بودهاند.
@mehromahngo
این کتاب نتیجه یک طرح پژوهشی مشترک سفارش شده توسط موسسه مهروماه و موسسه رحمان و با تلاش جمعی از زبدهترین پژوهشگران تدوین شده و به چاپ رسیده است.
پیام روشنفکر، مشاور طرح، جلوه جواهری و کاوه مظفری مجری طرح، نیکزاد زنگنه و دلارام علی همکاران و نویسندگان این پژوهش بودهاند.
@mehromahngo
Forwarded from رویای ایرانی - جوادی یگانه
آیا چیزی به اسم خمیره ایرانی وجود دارد؟
محمدرضا جوادی یگانه
آیتالله جعفر سبحانی، مرجع محترم تقلید، در بیانیهای در مخالفت با تعطیلی روز شنبه (اینجا)، یکی از دلایل مخالفت را این دانسته که «در خمیره هر ایرانی، شنبه، روز کاری است.»
تصورات ذاتگرایانه به جامعه ایرانی یکی از مشکلات اساسی در ایران بوده و باعث میشده تا دلیل وضعیت فعلی جامعه ایران را در خلقیات منفی ایرانیان (مواردی چون تنبلی و زرنگی و ترس) بدانیم، که تلویحا غیرقابلتغییر هم دانسته میشده. در مقابل، توهمات برتری نژادی ایرانیان هم بر همین اساس بنا شده است، مواردی مانند بالا بودن هوش ایرانی یا «هنر نزد ایرانیان است و بس».
افزایش ارتباطات با سایر کشورها و اطلاع از تجربه توسعه اجتماعی در جهان باعث میشود تا در داوریهای مبتنی بر #خلقیات ایرانیان، تجدیدنظر کنیم.
من در مقاله «خلقیات منفی ایرانیان: خصلت ملی یا وضعیت اجتماعی؟» (اینجا) نشان دادهام که آنچه به نام خلقیات به جامعه ایرانی نسبت داده میشود، بیش از آنکه نشانه خصلت ملی پایدار جامعه ایرانی باشد، محصول علل متعدد و درازمدت سیاسی، اقتصادی و اجتماعی در جامعه ایران است. و برای بهبود وضعیت جامعه ایرانی، ساختارهای مقوم این وضعیت باید تغییر کند. آنکه باید چنین تغییری ایجاد کند، دولت است که تاکنون گامی در این مسیر برنداشته است.
اصرار سنت و مدافعان آن، بر ایستادگی در برابر هر تغییری، با دلایلی چون خلقیات ایرانی، تنها فرایند تغییر در ایران را طولانی، دشوار و نیز با تضعیف سنت همراه میکند. البته این به معنای پذیرش کورکورانه هر تغییری نیست، بلکه مساله آنجاست که تغییر و دستکاری در جامعه باید ارزیابی و پیوستهای رسانهای، اجتماعی، زیستمحیطی و عدالت داشته باشد. از تغییر نترسیم ولی بدون ارزیابی، دست به تغییر نزنیم.
در ضمن «از شنبه» برای جامعه ایران، بیش از آنکه زمان شروع کار باشد، وعدهای برای عقب انداختن کارها و اهمالکاری بوده است!
@javadimr
محمدرضا جوادی یگانه
آیتالله جعفر سبحانی، مرجع محترم تقلید، در بیانیهای در مخالفت با تعطیلی روز شنبه (اینجا)، یکی از دلایل مخالفت را این دانسته که «در خمیره هر ایرانی، شنبه، روز کاری است.»
تصورات ذاتگرایانه به جامعه ایرانی یکی از مشکلات اساسی در ایران بوده و باعث میشده تا دلیل وضعیت فعلی جامعه ایران را در خلقیات منفی ایرانیان (مواردی چون تنبلی و زرنگی و ترس) بدانیم، که تلویحا غیرقابلتغییر هم دانسته میشده. در مقابل، توهمات برتری نژادی ایرانیان هم بر همین اساس بنا شده است، مواردی مانند بالا بودن هوش ایرانی یا «هنر نزد ایرانیان است و بس».
افزایش ارتباطات با سایر کشورها و اطلاع از تجربه توسعه اجتماعی در جهان باعث میشود تا در داوریهای مبتنی بر #خلقیات ایرانیان، تجدیدنظر کنیم.
من در مقاله «خلقیات منفی ایرانیان: خصلت ملی یا وضعیت اجتماعی؟» (اینجا) نشان دادهام که آنچه به نام خلقیات به جامعه ایرانی نسبت داده میشود، بیش از آنکه نشانه خصلت ملی پایدار جامعه ایرانی باشد، محصول علل متعدد و درازمدت سیاسی، اقتصادی و اجتماعی در جامعه ایران است. و برای بهبود وضعیت جامعه ایرانی، ساختارهای مقوم این وضعیت باید تغییر کند. آنکه باید چنین تغییری ایجاد کند، دولت است که تاکنون گامی در این مسیر برنداشته است.
اصرار سنت و مدافعان آن، بر ایستادگی در برابر هر تغییری، با دلایلی چون خلقیات ایرانی، تنها فرایند تغییر در ایران را طولانی، دشوار و نیز با تضعیف سنت همراه میکند. البته این به معنای پذیرش کورکورانه هر تغییری نیست، بلکه مساله آنجاست که تغییر و دستکاری در جامعه باید ارزیابی و پیوستهای رسانهای، اجتماعی، زیستمحیطی و عدالت داشته باشد. از تغییر نترسیم ولی بدون ارزیابی، دست به تغییر نزنیم.
در ضمن «از شنبه» برای جامعه ایران، بیش از آنکه زمان شروع کار باشد، وعدهای برای عقب انداختن کارها و اهمالکاری بوده است!
@javadimr
خبرگزاری تسنیم | Tasnim
مخالفت آیتالله سبحانی با تعطیلی شنبه
به گزارش خبرگزاری تسنیم از قم، آیتالله جعفر سبحانی مرجع تقلید شیعیان در مورد تصویب تعطیلی روز شنبه توسط نمایندگان مجلس، اطلاعیهای صادر کرد که در زیر آمده است.
فکر نکن! این یک دستور است!
فاطمه علمدار
معلم است.استخدام پیمانی.حراست صدایش کرد و گفت گزارشش را داده اند و باید از دو کتاب«ویژگیهای معلم خوب»از حسین مظاهری و«زیور عفاف:پاسخ به اشکالات و شبهات حجاب اسلامی»از ستار هدایتخواه امتحان بدهد.نگفتند سوالات تستی است یا تشریحی و اینکه حدنصاب قبولی چیست.گفتند بعد از امتحان دوباره گزینشش میکنند و اگر قبول نشد میتواند برود هیئت عالی جذب شکایت کند و اگر آنها هم قبولش نکردند میتواند برود دیوان عالی عدالت اداری شکایت کند و بعد معلوم میشود اخراج میشود یا نه.بنابراین دلیلی ندارد نگران باشد!
زیور عفاف1385چاپ شدو بارها هم تجدیدچاپ.نویسنده اش،نماینده مجالس7و8بود از بویراحمد و دنا.بعد دیگر رای نیاورد و الان انگار عضو هیئت موسس و هیئت امنای بنیاد فرهیختگان ایران است.کارشناس ارشد فقه و مبانی حقوق اسلامی دارد ولی ننوشته اند از کدام دانشگاه.زیر تیتر«بیحجابی سبب بیماریهای جسمی و روانی»نوشته«هرگاه دیدگان آدمی ولو به ناخودآگاه به چهره آرایش کرده یا به سروگردن برهنه زنی جوان بیفتد،چون عنان خیال در دستش نیست تا مهارش کند،باعث ابتلا به بیماریهای روانی و ضعف اعصاب و کم اشتهایی و اختلالات گوارشی میشود»و زیر تیتر«آثار سوء و خطرات بیحجابی از دیدگاه پزشکی»با ارجاع به کتاب«اولین دانشگاه و آخرین پیامبر» نوشته رضا پاکنژاد که وقتی در سال60شهید شد30سالش بود،آورده که«مینی ژوپ چربیهای ران را ضخیم کرده و از قواره میاندازد و پاها را مویین کرده و دختران را به اجبار در شلوار فرومیبرد».به سنگ کیسه صفرا و التهابات مثانه هم اشاره کرده.چرا کتابی که ارجاعاتش مال سالها قبل از تولد معلمانی است که باید آن را امتحان بدهند،به عنوان منبع امتحان انتخاب شده؟آیا در همه این40سالی که مسئله حجاب همواره موضوع چالش و صرف بودجه های هنگفت و ایجاد نارضایتیهای اجتماعی جدی و حتی مقابله خشونت امیز مردم و حاکمیت بود،هیچ استدلال قویتر و نویسنده جدیتری،چیزی که متناسب با امروز باشد،نتوانسته بنویسد که لااقل به معلمان این جامعه آموخته شود تا حاکمیت بتواند از ظرفیت انحصاری مدارس به نفع خود استفاده کند؟
به سراغ کتاب آیت الله مظاهری میروم که احتمالا منبع اصلی امتحانست.اولین چاپش سال1370بود و بارها تجدیدچاپ شده.تُرُب و باسلام میفروشندش و نسخههای الکترونیکش و نمونه سوالات کتاب هم به وفور در دسترس است!نسخه سال88که چاپ یازدهم کتاب است24درس دارد در 250صفحه.استدلالهایش همانست که از دوران مشروطه برای مخالفت با تحصیل دختران گفته میشد و بعد مخالفت با حق رای زنان.همان استدلالهایی که قرنهاست ثابتند،بی توجه به تغییرات اجتماعی و تغییر فکرها و نگاهها و حتی تغییرات سبک زندگی خودشان و زنان اطرافشان با نسل قبلشان: فعالیت اصلی زنان خانه داری،شوهرداری و بچه داریست(ص211)؛وظیفه معلم آموزش نحوه شوهرداری است و اینکه دختر باید باشخصیت باشد و نباید از دیگران توقع داشته باشد،به ویژه توقع بیجا(ص133)؛زن باید مقابل شوهرش متواضع باشد(ص192)؛قرآن میگوید زن شایسته عفت خود را که متعلق به شوهرش است حفظ میکند(ص190)؛اسلام برای زن شخصیت قائلست و او را جواهری میداند که باید مخفی نگه داشت و به او میگوید زیر چادر باش که چادر برای تو شخصیت است.
وقتی قاضی متهم را محکوم میکند که کتاب بخواند یا حراست،معلم را؛ظاهر ماجرا اینست که معتقدند:۱_مخاطب عاقل است،۲_عقاید ما عقلانی است،۳_هر عقل سلیمی حقانیت آن را میفهمد؛پس کافیست مخاطب آنها را بداند تا بپذیردشان.
ولی وقتی کتابهای تاریخ گذشته با استدلالهای بی ربط به مسائل روز در اختیارشان گذاشته میشود،ماجرا متفاوت میشود.انگار آنکه"ابزار اعمال زور"را دارد اصلا مسئله اش به فکر وادار کردن مخالفان نیست بلکه کاملا برعکس،میخواهد که آنها از فکر کردن خسته شوند و فقط اطاعت کنند!
ویلیام مگوئایر(۱۹۶۴)میگوید یکی از راههای مصون کردن افراد در برابر شستشوی مغزی اینست که آنها را با طرح استدلالهای ضعیف،واکسینه کنید.طوریکه ذهنشان فعال شود و بتوانند استدلالهایی قوی و خلاقانه برای دفاع از عقیده شان بسازند.همانطور که تزریق میکروبهای ضعیف گلبولهای سفید را فعال میکند.نتایج مطالعه مگوئایر را طور دیگری هم میشود تفسیر کرد.مثل اینکه یک راه خوب برای همرنگ کردن آدمها و وادارکردنشان به اطاعت هم میتواند این باشد که با استدلالهای ضعیف بمبارانشان کنید ولی هزینه فکر کردن و مخالفت کردن را آنقدر بالا ببرید که مجبور شوند درحالیکه میفهمند این استدلال نادرست است بپذیرندش و اطاعت کنند.حتی اگر معلم هستند آن را برای دانش آموزانشان هم تکرار کنند.حتی شاید مجازات محکومان عقیدتی این باشد که ایده ای را بخوانند و در قالب پژوهش اثبات کنند که حق است!فکر کن میکروب ضعیف تزریق کنی و آنقدر نگذاری گلبولهای سفید فعال شوند که بدن تسلیم شود.
ولی وای به روزی که آدمها دیگر از فکر کردن نترسند.
@fsalamdar63
فاطمه علمدار
معلم است.استخدام پیمانی.حراست صدایش کرد و گفت گزارشش را داده اند و باید از دو کتاب«ویژگیهای معلم خوب»از حسین مظاهری و«زیور عفاف:پاسخ به اشکالات و شبهات حجاب اسلامی»از ستار هدایتخواه امتحان بدهد.نگفتند سوالات تستی است یا تشریحی و اینکه حدنصاب قبولی چیست.گفتند بعد از امتحان دوباره گزینشش میکنند و اگر قبول نشد میتواند برود هیئت عالی جذب شکایت کند و اگر آنها هم قبولش نکردند میتواند برود دیوان عالی عدالت اداری شکایت کند و بعد معلوم میشود اخراج میشود یا نه.بنابراین دلیلی ندارد نگران باشد!
زیور عفاف1385چاپ شدو بارها هم تجدیدچاپ.نویسنده اش،نماینده مجالس7و8بود از بویراحمد و دنا.بعد دیگر رای نیاورد و الان انگار عضو هیئت موسس و هیئت امنای بنیاد فرهیختگان ایران است.کارشناس ارشد فقه و مبانی حقوق اسلامی دارد ولی ننوشته اند از کدام دانشگاه.زیر تیتر«بیحجابی سبب بیماریهای جسمی و روانی»نوشته«هرگاه دیدگان آدمی ولو به ناخودآگاه به چهره آرایش کرده یا به سروگردن برهنه زنی جوان بیفتد،چون عنان خیال در دستش نیست تا مهارش کند،باعث ابتلا به بیماریهای روانی و ضعف اعصاب و کم اشتهایی و اختلالات گوارشی میشود»و زیر تیتر«آثار سوء و خطرات بیحجابی از دیدگاه پزشکی»با ارجاع به کتاب«اولین دانشگاه و آخرین پیامبر» نوشته رضا پاکنژاد که وقتی در سال60شهید شد30سالش بود،آورده که«مینی ژوپ چربیهای ران را ضخیم کرده و از قواره میاندازد و پاها را مویین کرده و دختران را به اجبار در شلوار فرومیبرد».به سنگ کیسه صفرا و التهابات مثانه هم اشاره کرده.چرا کتابی که ارجاعاتش مال سالها قبل از تولد معلمانی است که باید آن را امتحان بدهند،به عنوان منبع امتحان انتخاب شده؟آیا در همه این40سالی که مسئله حجاب همواره موضوع چالش و صرف بودجه های هنگفت و ایجاد نارضایتیهای اجتماعی جدی و حتی مقابله خشونت امیز مردم و حاکمیت بود،هیچ استدلال قویتر و نویسنده جدیتری،چیزی که متناسب با امروز باشد،نتوانسته بنویسد که لااقل به معلمان این جامعه آموخته شود تا حاکمیت بتواند از ظرفیت انحصاری مدارس به نفع خود استفاده کند؟
به سراغ کتاب آیت الله مظاهری میروم که احتمالا منبع اصلی امتحانست.اولین چاپش سال1370بود و بارها تجدیدچاپ شده.تُرُب و باسلام میفروشندش و نسخههای الکترونیکش و نمونه سوالات کتاب هم به وفور در دسترس است!نسخه سال88که چاپ یازدهم کتاب است24درس دارد در 250صفحه.استدلالهایش همانست که از دوران مشروطه برای مخالفت با تحصیل دختران گفته میشد و بعد مخالفت با حق رای زنان.همان استدلالهایی که قرنهاست ثابتند،بی توجه به تغییرات اجتماعی و تغییر فکرها و نگاهها و حتی تغییرات سبک زندگی خودشان و زنان اطرافشان با نسل قبلشان: فعالیت اصلی زنان خانه داری،شوهرداری و بچه داریست(ص211)؛وظیفه معلم آموزش نحوه شوهرداری است و اینکه دختر باید باشخصیت باشد و نباید از دیگران توقع داشته باشد،به ویژه توقع بیجا(ص133)؛زن باید مقابل شوهرش متواضع باشد(ص192)؛قرآن میگوید زن شایسته عفت خود را که متعلق به شوهرش است حفظ میکند(ص190)؛اسلام برای زن شخصیت قائلست و او را جواهری میداند که باید مخفی نگه داشت و به او میگوید زیر چادر باش که چادر برای تو شخصیت است.
وقتی قاضی متهم را محکوم میکند که کتاب بخواند یا حراست،معلم را؛ظاهر ماجرا اینست که معتقدند:۱_مخاطب عاقل است،۲_عقاید ما عقلانی است،۳_هر عقل سلیمی حقانیت آن را میفهمد؛پس کافیست مخاطب آنها را بداند تا بپذیردشان.
ولی وقتی کتابهای تاریخ گذشته با استدلالهای بی ربط به مسائل روز در اختیارشان گذاشته میشود،ماجرا متفاوت میشود.انگار آنکه"ابزار اعمال زور"را دارد اصلا مسئله اش به فکر وادار کردن مخالفان نیست بلکه کاملا برعکس،میخواهد که آنها از فکر کردن خسته شوند و فقط اطاعت کنند!
ویلیام مگوئایر(۱۹۶۴)میگوید یکی از راههای مصون کردن افراد در برابر شستشوی مغزی اینست که آنها را با طرح استدلالهای ضعیف،واکسینه کنید.طوریکه ذهنشان فعال شود و بتوانند استدلالهایی قوی و خلاقانه برای دفاع از عقیده شان بسازند.همانطور که تزریق میکروبهای ضعیف گلبولهای سفید را فعال میکند.نتایج مطالعه مگوئایر را طور دیگری هم میشود تفسیر کرد.مثل اینکه یک راه خوب برای همرنگ کردن آدمها و وادارکردنشان به اطاعت هم میتواند این باشد که با استدلالهای ضعیف بمبارانشان کنید ولی هزینه فکر کردن و مخالفت کردن را آنقدر بالا ببرید که مجبور شوند درحالیکه میفهمند این استدلال نادرست است بپذیرندش و اطاعت کنند.حتی اگر معلم هستند آن را برای دانش آموزانشان هم تکرار کنند.حتی شاید مجازات محکومان عقیدتی این باشد که ایده ای را بخوانند و در قالب پژوهش اثبات کنند که حق است!فکر کن میکروب ضعیف تزریق کنی و آنقدر نگذاری گلبولهای سفید فعال شوند که بدن تسلیم شود.
ولی وای به روزی که آدمها دیگر از فکر کردن نترسند.
@fsalamdar63
Forwarded from شرق
🔺رؤیای تغییر
گزارش «شرق» از نشست «رؤیای تغییر، گریز و شوق توأمان از منظر روانشناسی اجتماعی» که به همت گروه «زنان و اندیشه» برگزار شد
🔹نشست «رؤیای تغییر؛ گریز و شوق توأمان از منظر روانشناسی اجتماعی» به همت گروه «زنان و اندیشه» با حضور فاطمه علمدار، جامعهشناس، برگزار شد.
🔹«زنان و اندیشه» با هدف معرفی زنان اندیشمند و ایجاد بستری برای ارتباط فکری منسجم میان آنان شکل گرفته است. سبب شکلگیری این گروه تأمل بر این پرسش است که اساسا «چه عواملی در غیبت صدای زنان در عرصه اندیشه و نظریهپردازی دخیلاند؟ چه در محافل دانشگاهی و چه در رسانههای جمعی و افکار عمومی».
🔹در این نشست، فاطمه علمدار از «رؤیای تغییر» بهعنوان شوق و گریز توأمان یاد کرد؛ وضعیتی که در شرایط اجتماعی کنونی موضوعی ملموس برای همگان است.
🔹زمانی که درباره تغییر صحبت میکنیم باید بدانیم تلاش برای تغییر در اولین گام با سؤالی مواجه میشود: آیا ما اصلا امکانی در تغییر وضعیت داریم یا نه؟ این مسئلهای دامنهدار در طول تاریخ بشریت است.
🔹گزارش مریم لطفی را اینجا بخوانید:
https://www.sharghdaily.com/fa/tiny/news-931025
@sharghdaily
گزارش «شرق» از نشست «رؤیای تغییر، گریز و شوق توأمان از منظر روانشناسی اجتماعی» که به همت گروه «زنان و اندیشه» برگزار شد
🔹نشست «رؤیای تغییر؛ گریز و شوق توأمان از منظر روانشناسی اجتماعی» به همت گروه «زنان و اندیشه» با حضور فاطمه علمدار، جامعهشناس، برگزار شد.
🔹«زنان و اندیشه» با هدف معرفی زنان اندیشمند و ایجاد بستری برای ارتباط فکری منسجم میان آنان شکل گرفته است. سبب شکلگیری این گروه تأمل بر این پرسش است که اساسا «چه عواملی در غیبت صدای زنان در عرصه اندیشه و نظریهپردازی دخیلاند؟ چه در محافل دانشگاهی و چه در رسانههای جمعی و افکار عمومی».
🔹در این نشست، فاطمه علمدار از «رؤیای تغییر» بهعنوان شوق و گریز توأمان یاد کرد؛ وضعیتی که در شرایط اجتماعی کنونی موضوعی ملموس برای همگان است.
🔹زمانی که درباره تغییر صحبت میکنیم باید بدانیم تلاش برای تغییر در اولین گام با سؤالی مواجه میشود: آیا ما اصلا امکانی در تغییر وضعیت داریم یا نه؟ این مسئلهای دامنهدار در طول تاریخ بشریت است.
🔹گزارش مریم لطفی را اینجا بخوانید:
https://www.sharghdaily.com/fa/tiny/news-931025
@sharghdaily
Forwarded from شرق
🔺مسئله فقدان حضور زنان در عرصه اندیشهورزی
اعضای گروه «زنان و اندیشه» در یادداشتی برای «شرق» نوشتهاند:
🔹زنان در طول تاریخ شکلگیری جامعه ما هیچگاه بهطور جدی در مقام نظریهپرداز ظاهر نشدهاند و اگر شدهاند هم دیده نشدهاند.
🔹متأسفانه عدم حضور زنان در عرصه اندیشهورزی کاملا طبیعی به نظر میرسد. عاملیت زنان ایرانی در حوزه اندیشهورزی همچنان به رسمیت شناخته نمیشود؛ حتی در جامعه روشنفکری، جنبش زنان و خواستههای آنان را مردان صورتبندی و تحلیل میکنند.
🔹هدف ما از تشکیل این گروه، نشاندادن این «غیبت» و آشکارا سخنگفتن درباره آن است؛ غیبتی که منشأ آثار دامنهدار و عمیقی در زندگی روزمره ما بوده و همچنان نیز هست. برگزاری نشستهای فکری با حضور تقریبا انحصاری مردان امری است معمول که به ندرت (و در سالهای اخیر) مورد نقد قرار گرفته است. ما پس از گفتوگوی بسیار به این نتیجه رسیدیم که تأکید بر عاملیت زنان در حوزه نظرورزی، جز با عاملیت خود زنان ممکن نیست.
🔹زنان و اندیشه را میتوانید در کانال تلگرامشان دنبال کنید
🔹یادداشت کامل را اینجا بخوانید:
https://www.sharghdaily.com/fa/tiny/news-931026
@sharghdaily
اعضای گروه «زنان و اندیشه» در یادداشتی برای «شرق» نوشتهاند:
🔹زنان در طول تاریخ شکلگیری جامعه ما هیچگاه بهطور جدی در مقام نظریهپرداز ظاهر نشدهاند و اگر شدهاند هم دیده نشدهاند.
🔹متأسفانه عدم حضور زنان در عرصه اندیشهورزی کاملا طبیعی به نظر میرسد. عاملیت زنان ایرانی در حوزه اندیشهورزی همچنان به رسمیت شناخته نمیشود؛ حتی در جامعه روشنفکری، جنبش زنان و خواستههای آنان را مردان صورتبندی و تحلیل میکنند.
🔹هدف ما از تشکیل این گروه، نشاندادن این «غیبت» و آشکارا سخنگفتن درباره آن است؛ غیبتی که منشأ آثار دامنهدار و عمیقی در زندگی روزمره ما بوده و همچنان نیز هست. برگزاری نشستهای فکری با حضور تقریبا انحصاری مردان امری است معمول که به ندرت (و در سالهای اخیر) مورد نقد قرار گرفته است. ما پس از گفتوگوی بسیار به این نتیجه رسیدیم که تأکید بر عاملیت زنان در حوزه نظرورزی، جز با عاملیت خود زنان ممکن نیست.
🔹زنان و اندیشه را میتوانید در کانال تلگرامشان دنبال کنید
🔹یادداشت کامل را اینجا بخوانید:
https://www.sharghdaily.com/fa/tiny/news-931026
@sharghdaily
آیا همه یک چیز را داریم میبینیم؟
فاطمه علمدار
۱_من دوستانی دارم که۲۰ سال قبل بیشتر از امروز شبیه هم بودیم و کم کم فاصله رویکرد سیاسیمان بیشتر شد ولی هنوز برای همدیگر محترمیم.نه در۸۸ کسی از آنها را از دست دادم و نه در ۱۴۰۱ که تفاوت نگاه سیاسی به تفاوت تفسیر باورهای دینی کشیده شد.حالا در دنیای واقعی کمتر همدیگر را میبینیم ولی من صفحات مجازی آنها را میخوانم و آنها هم من را و دانستن اینکه هنوز همدیگر را میخوانیم خوشحالم میکند چون معتقدم شنیدن نگاه متفاوت مانع از افتادن در دام تعصب میشود و گرفتار شدن در زندان مخوف این باور که" همه حق با من است و همه ناحق با مخالف من".تاوقتی ما همدیگر را بلاک نکرده ایم یعنی هنوز امکان گفتگو فراهم است.
۲_من هنوز هم میتوانم خودم را جای آنها بگذارم و دلایل منطقی باورها و رفتارهایشان را آنچنان توضیح بدهم که آن عده از همفکران جدیدم که در سبک زندگیشان تجربه همصحبتی و همنشینی با"ریشوها وچادریها"را نداشتند و هیچ منطقی در گفتار و رفتار این جماعت نمیدیدند به جز"بیماری روانی یا منفعت اقتصادی"هم بتوانند بفهمند"آنها"دنیا را با چه عینک متفاوتی میبینند و حتی بپذیرند که متفاوت لزوما بد نیست و از این نقش مرزی ام،از اینکه میتوانم هم منطق"آنها"را بفهمم و هم منطق"اینها"را و مترجم این دو طیف فکری باشم برای همدیگر،لذت میبرم چون معتقدم آدمهایی که رویای ساختن جامعه ای متکثر و در صلح و محترم را میپرورانند،اول از همه باید بتوانند تحمل محترمانه"دیگرانی که مطلوبشان نیستند"را تمرین و درونی کنند.مدتی است ولی این کار ترجمه دارد روز به روز سختتر میشود چون انگار موضوع محل اختلاف دیگر نه باورها،که مشاهدات عینی است.
۳_آدمها با هر عقیده ای میتوانند به چشم سر آبی که میجوشد و آبی که منجمد است را ببینند.وقتی کاسه ای آب وسط باشد و عده ای آن را منجمد توصیف کنند و عده ای در حال جوشیدن،ادامه گفتگو در نبود حداقل اشتراک بسیار دشوار میشود.مثلا میشود توضیح داد که چه باوری میتواند به بازداشت خشن زنان بدون حجاب اجباری در خیابان یا کشتن معترضان منجر شود،ولی اینکه عده ای زنی که پرت میشود را با چشم سر ببینند و عده ای پرت شدن را نبینند؛عده ای جسد پسر همسایه شان را با چشم سر ببینند و عده ای بگویند که کسی کشته نشده؛وضعیتی را رقم میزند که امکان گفتگو وفهم متقابل در آن مختل میشود.انگار کن که جامعه مبتلا به شیزوفرنی جمعی شده باشد.وضعیتی شبیه فیلمهای ترسناکی که در آنها واقعیت مدام تغییر میکند و آدمها نمیفهمند خودشان عقلشان را از دست داده اند یا توطئه ای برای زایل کردن عقلشان در جریان است.وقتی شناخت آدمها مکررا زیر سوال میرود،یکپارچگی شخصیتیشان تهدید میشود و بعد برای اینکه بتوانند حداقل به خودشان ثابت کنند که عقلشان را از دست نداده اند،خودشان را در جمع امن تاییدکنندگانشان محصور میکنند ولی آنقدر ترسیده و تنها هستند که به هیچکس نمیتوانند اعتماد کنند.در این جامعه یاران همانقدر در معرض دشمن شناخته شدن هستند که مخالفان.
۴_اینروزها وقتی دوستانم مینویسند که"سخنرانی صریح وبدون لکنت وزیر خارجه مرحوم در شورای امنیت"را فراموش نمیکنند،یکهو دلم خالی میشود که شاید"آنها"هم که متنهای من را میخوانند،همینقدر نتوانند بفهمند که از کدام فیلم و عکس و بدن و واقعه دارم صحبت میکنم.انگار چیزهایی برای بخشی از جامعه بدیهی است چون با چشم سر دارند میبینندشان و بخش دیگری از جامعه،نه که نخواهند،بلکه"واقعا"چیزی که دارد ازش صحبت میشود را نمیبینند!اینکه همه بپذیرند وزیر مرحوم در شورای امنیت با لکنت سخنرانی کرد ولی عده ای آنرا حمل بر دانش زبانی اندک کنند و عده ای حمل بر تلاش عامدانه برای تمسخر سران غرب؛اینکه همه بپذیرند معترضینی کشته شدند ولی عده ای مرگ را حق آنها بدانند و واکنش طبیعی حکومتها برای محافظت از خودشان و عده ای اینطور فکر نکنند،وضعیت روانی متفاوتی را برای جامعه رقم میزند به نسبت وضعیتی که آدمها به چشمشان هم نتوانند اعتماد کنند.اینروزها،وقتی موضوع بحث"مصادیق عینی قابل مشاهده"است نه"باورهای انتزاعی"این ناتوانی در رسیدن به توصیفی واحد از امور مشاهده شدنی_فارغ از تفسیرهای متفاوتی که میشود از مشاهدات داشت_شانس برقراری ارتباط و گفتگو را بسیار ناچیز میکند و درافتادن در دام تعصب را تسریع.انگار کن که زبان مشترکمان هرروز نحیفتر میشود و تعداد مترجمان کمتر.امروز شاید اضطراریترین وظیفه ملی ما این باشد که صادقانه با هم مرور کنیم که با چشم سرمان چه چیزی داریم میبینیم و به یکدیگر کمک کنیم که بتوانیم بفهمیم که چطور به این مشاهده رسیده ایم و تلاش کنیم یکپارچگی روانی همدیگر را لااقل در سطح مشاهدات عینی تهدید نکنیم.تفاسیر متفاوت را میشود با فهم متقابل و تساهل و تسامح به مذاکره نشاند اگر و فقط اگر اعتماد به نفس توصیف مشاهدات را از همدیگر نگرفته باشیم.
@fsalamdar63
فاطمه علمدار
۱_من دوستانی دارم که۲۰ سال قبل بیشتر از امروز شبیه هم بودیم و کم کم فاصله رویکرد سیاسیمان بیشتر شد ولی هنوز برای همدیگر محترمیم.نه در۸۸ کسی از آنها را از دست دادم و نه در ۱۴۰۱ که تفاوت نگاه سیاسی به تفاوت تفسیر باورهای دینی کشیده شد.حالا در دنیای واقعی کمتر همدیگر را میبینیم ولی من صفحات مجازی آنها را میخوانم و آنها هم من را و دانستن اینکه هنوز همدیگر را میخوانیم خوشحالم میکند چون معتقدم شنیدن نگاه متفاوت مانع از افتادن در دام تعصب میشود و گرفتار شدن در زندان مخوف این باور که" همه حق با من است و همه ناحق با مخالف من".تاوقتی ما همدیگر را بلاک نکرده ایم یعنی هنوز امکان گفتگو فراهم است.
۲_من هنوز هم میتوانم خودم را جای آنها بگذارم و دلایل منطقی باورها و رفتارهایشان را آنچنان توضیح بدهم که آن عده از همفکران جدیدم که در سبک زندگیشان تجربه همصحبتی و همنشینی با"ریشوها وچادریها"را نداشتند و هیچ منطقی در گفتار و رفتار این جماعت نمیدیدند به جز"بیماری روانی یا منفعت اقتصادی"هم بتوانند بفهمند"آنها"دنیا را با چه عینک متفاوتی میبینند و حتی بپذیرند که متفاوت لزوما بد نیست و از این نقش مرزی ام،از اینکه میتوانم هم منطق"آنها"را بفهمم و هم منطق"اینها"را و مترجم این دو طیف فکری باشم برای همدیگر،لذت میبرم چون معتقدم آدمهایی که رویای ساختن جامعه ای متکثر و در صلح و محترم را میپرورانند،اول از همه باید بتوانند تحمل محترمانه"دیگرانی که مطلوبشان نیستند"را تمرین و درونی کنند.مدتی است ولی این کار ترجمه دارد روز به روز سختتر میشود چون انگار موضوع محل اختلاف دیگر نه باورها،که مشاهدات عینی است.
۳_آدمها با هر عقیده ای میتوانند به چشم سر آبی که میجوشد و آبی که منجمد است را ببینند.وقتی کاسه ای آب وسط باشد و عده ای آن را منجمد توصیف کنند و عده ای در حال جوشیدن،ادامه گفتگو در نبود حداقل اشتراک بسیار دشوار میشود.مثلا میشود توضیح داد که چه باوری میتواند به بازداشت خشن زنان بدون حجاب اجباری در خیابان یا کشتن معترضان منجر شود،ولی اینکه عده ای زنی که پرت میشود را با چشم سر ببینند و عده ای پرت شدن را نبینند؛عده ای جسد پسر همسایه شان را با چشم سر ببینند و عده ای بگویند که کسی کشته نشده؛وضعیتی را رقم میزند که امکان گفتگو وفهم متقابل در آن مختل میشود.انگار کن که جامعه مبتلا به شیزوفرنی جمعی شده باشد.وضعیتی شبیه فیلمهای ترسناکی که در آنها واقعیت مدام تغییر میکند و آدمها نمیفهمند خودشان عقلشان را از دست داده اند یا توطئه ای برای زایل کردن عقلشان در جریان است.وقتی شناخت آدمها مکررا زیر سوال میرود،یکپارچگی شخصیتیشان تهدید میشود و بعد برای اینکه بتوانند حداقل به خودشان ثابت کنند که عقلشان را از دست نداده اند،خودشان را در جمع امن تاییدکنندگانشان محصور میکنند ولی آنقدر ترسیده و تنها هستند که به هیچکس نمیتوانند اعتماد کنند.در این جامعه یاران همانقدر در معرض دشمن شناخته شدن هستند که مخالفان.
۴_اینروزها وقتی دوستانم مینویسند که"سخنرانی صریح وبدون لکنت وزیر خارجه مرحوم در شورای امنیت"را فراموش نمیکنند،یکهو دلم خالی میشود که شاید"آنها"هم که متنهای من را میخوانند،همینقدر نتوانند بفهمند که از کدام فیلم و عکس و بدن و واقعه دارم صحبت میکنم.انگار چیزهایی برای بخشی از جامعه بدیهی است چون با چشم سر دارند میبینندشان و بخش دیگری از جامعه،نه که نخواهند،بلکه"واقعا"چیزی که دارد ازش صحبت میشود را نمیبینند!اینکه همه بپذیرند وزیر مرحوم در شورای امنیت با لکنت سخنرانی کرد ولی عده ای آنرا حمل بر دانش زبانی اندک کنند و عده ای حمل بر تلاش عامدانه برای تمسخر سران غرب؛اینکه همه بپذیرند معترضینی کشته شدند ولی عده ای مرگ را حق آنها بدانند و واکنش طبیعی حکومتها برای محافظت از خودشان و عده ای اینطور فکر نکنند،وضعیت روانی متفاوتی را برای جامعه رقم میزند به نسبت وضعیتی که آدمها به چشمشان هم نتوانند اعتماد کنند.اینروزها،وقتی موضوع بحث"مصادیق عینی قابل مشاهده"است نه"باورهای انتزاعی"این ناتوانی در رسیدن به توصیفی واحد از امور مشاهده شدنی_فارغ از تفسیرهای متفاوتی که میشود از مشاهدات داشت_شانس برقراری ارتباط و گفتگو را بسیار ناچیز میکند و درافتادن در دام تعصب را تسریع.انگار کن که زبان مشترکمان هرروز نحیفتر میشود و تعداد مترجمان کمتر.امروز شاید اضطراریترین وظیفه ملی ما این باشد که صادقانه با هم مرور کنیم که با چشم سرمان چه چیزی داریم میبینیم و به یکدیگر کمک کنیم که بتوانیم بفهمیم که چطور به این مشاهده رسیده ایم و تلاش کنیم یکپارچگی روانی همدیگر را لااقل در سطح مشاهدات عینی تهدید نکنیم.تفاسیر متفاوت را میشود با فهم متقابل و تساهل و تسامح به مذاکره نشاند اگر و فقط اگر اعتماد به نفس توصیف مشاهدات را از همدیگر نگرفته باشیم.
@fsalamdar63
Forwarded from آزاد | Azad
🎙#پادکست گفتگوی محمدرضا جوادی یگانه و عباس کاظمی
«ایران: دو جامعه در یک کشور؟»
جوادی یگانه: آیا فردای براندازی جایی برای دینداران خواهد بود؟ | دینداران سنتی با حکومت مخالفت علنی نخواهند کرد.
کاظمی: علمای دینی نیز به صف معترضان خواهند پیوست. | میزان دینداری در جامعه به شدت کم شده است.
اینجا بشنوید:
کستباکس | اپل | اسپاتیفای | گوگل
ویدئوی کامل را اینجا ببینید:
یوتوب آزاد | وبسایت آزاد
🆔 @AzadSocial
«ایران: دو جامعه در یک کشور؟»
جوادی یگانه: آیا فردای براندازی جایی برای دینداران خواهد بود؟ | دینداران سنتی با حکومت مخالفت علنی نخواهند کرد.
کاظمی: علمای دینی نیز به صف معترضان خواهند پیوست. | میزان دینداری در جامعه به شدت کم شده است.
اینجا بشنوید:
کستباکس | اپل | اسپاتیفای | گوگل
ویدئوی کامل را اینجا ببینید:
یوتوب آزاد | وبسایت آزاد
🆔 @AzadSocial
نجاتدهنده واقعا خودِ ما هستیم!
فاطمه علمدار
زینالعابدین مراغهای زمان محمدشاه متولد شد.مثل خیلی از جوانهای دیگر،کارش به مهاجرت کشید و40سالش گذشته بود که تبعه روسیه شد که راحتتر بتواند تجارت کند ولی بعد عذابوجدان گرفت و دوباره به تابعیت ایران درآمد و ساکن استانبول شد و همانجا هم کتاب سیاحتنامۀ ابراهیمبیگ را بصورت گمنام،نوشت.سالهای پایانی ناصرالدینشاه بود و ایرانیان مقیم خارج از کشور برای خودشان اپوزوسیونی بودند که در روزنامههای اختر و حبلالمتین مینوشتند و کتابهای انتقادیای منتشر میکردند که ایرانیان داخلِ کشور اگر داشتندشان جرم بود.سیاحتنامه داستان ابراهیم بیگ نامی است که پدر ایرانی اش ساکن مصر بود ولی تابعیت مصر را نپذیرفته بود و او را با عشقِ به ایران بزرگ کردهبود.پسر بعد از مرگ پدر،به ایران آمد و ثمره مشاهداتش شد کتابی پر از انتقادات تند به حکومت ناصرالدینشاه و همۀ دستگاه دولتی و نظامی و اداری و آموزشی آن و برای همین تا7سال بعد از مرگ ناصرالدینشاه نتوانست علنی منتشر شود،هرچند که همه آن سالها در قالب کتاب ممنوعه بین ایرانیها دست به دست میگشت.
جوانک این داستان،مشکلات را که میبیند راهی پیدا میکند که انتقاداتش را به گوش مسئولان برساند.به سراغ وزیرداخلیه و وزیرخارجیه و وزیرجنگ میرود و در دفتر وزیرجنگ کتک مفصلی میخورد.در همان حالِبد ولی فرصتی پیش میآید که بتواند به خدمت یک«وجود محترم»برسد.وجود محترمی که در فضای آن سالها،اسمش در کتاب نمیآید ولی امروزه ما میدانیم که علی امینالدوله بود.همانکه زمان ناصرالدینشاه رئیسالوزرا و رئیس مجلسشورایکبری شد و با شاه به فرنگ رفت و2سال بعدش مأمور شد کتابچۀ قانون بنویسد برای این کشور،هرچند که حکومتیان تن ندادند به اجرای آن قانون.امینالدوله وقتی پیشکار آذربایجان بود از حسن رشدیه حمایت کرد و نهضت مدرسههای جدید در ایران پاگرفت و بعدها کارخانه قند و کبریتسازی و پست به سبک جدید را در ایران راه انداخت.جوانک دلشکستۀ داستان ما رفت پیش همین امینالدوله و هرچه دلِتنگشان میخواست محرمانه و مخفیانه به هم گفتند و وقت خداحافظی،وجود محترم به جوان گفت:«غصه نخور،خدا کریم است.انشاالله خوب خواهد شد.اینقدر هست که دعاکن حیات پسر از پدر طولانیتر باشد و اولاد هرکسی بعد از پدر بمیرد! این دعا را در حق عموم میکنم نه تنها در حق یک نفر»و ابراهیم بیگ میگوید فهمیدم اشاره به کجاست و گفتم انشالله.
برای ما که امروز این کتاب را میخوانیم و میرسیم به این دعای سیاسی کنایهآمیزِ خطرناک!حیرتانگیز است که کسانی مثل امینالدوله و مراغهای و حتی میرزا آقاخان کرمانی-که میگویند او قسمت مربوط به ملاقات ابراهیمبیگ با امینالدوله را نوشته چون او بود که امینالدوله را میشناخت و نه مراغهای-مظفرالدینشاه را منجی میدانستند! همان شاهِ مریضی که برای ما سمبل ناتوانی است! در آن روزگار ولی وطنپرستان واقعا رویای به سلطنت رسیدنش را میدیدند! جایی در همین کتاب،کسی برای ابراهیمبیگ تعریف میکند که خواب دیده در خیابان ناصریه،پیرمرد ریشسفیدی هراسان راه میرفت که ناگاه گروهی از مردمان بیسروپا و اراذل اطراف پیرمرد را گرفته و غارتش کردند و برهنه و نیمهجان به گوشهای انداختندش.اسم پیرمرد«ایرانخان»بود و غارتگران فرزندانش بودند که بعد از به باد دادن همۀ ثروت پدر،کارشان به دزدی کشیده بود.ناگاه شهسواری با لشکرش آمد که مظفرالدوله نام داشت و سرِ ایرانخان را از خاک برداشت و قدری شربت به گلویش ریخت و گلاب به رویش پاشید.
وطنپرستان عصر ناصری،مظفرالدوله را منجی خودشان و ایران میدانستند.همانها که کتاب و مقاله مینوشتند و مدرسه و کارخانه تأسیس میکردند و داشتند با همین کارها آرامآرام فضای اجتماعی،فرهنگی،سیاسی ایران را تغییر میدادند ولی آنقدر خسته و دلشکسته بودند که باورشان نمیشد آنکه دارد سرِ ایرانخان را از خاک برمیدارد خودشان هستند نه شهسواری که از راه خواهد رسید.مراغهای آنروزها نمیدانست که روزی ما کتاب او را به عنوان یکی از3کتاب اثرگذار بر پیروزی مشروطه میخوانیم و کسروی خواهد گفت:«ارج آنرا کسانی میدانند که آنروزها آنرا خواندند و تکانی که در خواننده پدید میآورد را به یاد دارند».
امینالدوله هم روزی صدراعظم مظفرالدینشاه شد و نوز بلژیکی را برای اصلاح گمرک بر سرِکار آورد و عزل شد و بدون اینکه پیروزی مشروطه را ببیند در خانهاش در گیلان از دنیا رفت و نفهمید که همانزمان که داشت کمک میکرد مدارس جدید در ایران تأسیس شوند،شهسواری بود برای ایرانخان.
ما که امروز از بلندای تاریخ آنها را نگاه میکنیم ولی میفهمیم منجیان،همانها بودند.همان مردمان معمولی که داشتند صادقانه همۀ سعیشان را میکردند برای بهبود اوضاع و باورشان نمیشد که قدمهای کوچکشان چه تأثیرات شگرفی در مسیر حرکت جامعه خواهد گذاشت.
@fsalamdar63
فاطمه علمدار
زینالعابدین مراغهای زمان محمدشاه متولد شد.مثل خیلی از جوانهای دیگر،کارش به مهاجرت کشید و40سالش گذشته بود که تبعه روسیه شد که راحتتر بتواند تجارت کند ولی بعد عذابوجدان گرفت و دوباره به تابعیت ایران درآمد و ساکن استانبول شد و همانجا هم کتاب سیاحتنامۀ ابراهیمبیگ را بصورت گمنام،نوشت.سالهای پایانی ناصرالدینشاه بود و ایرانیان مقیم خارج از کشور برای خودشان اپوزوسیونی بودند که در روزنامههای اختر و حبلالمتین مینوشتند و کتابهای انتقادیای منتشر میکردند که ایرانیان داخلِ کشور اگر داشتندشان جرم بود.سیاحتنامه داستان ابراهیم بیگ نامی است که پدر ایرانی اش ساکن مصر بود ولی تابعیت مصر را نپذیرفته بود و او را با عشقِ به ایران بزرگ کردهبود.پسر بعد از مرگ پدر،به ایران آمد و ثمره مشاهداتش شد کتابی پر از انتقادات تند به حکومت ناصرالدینشاه و همۀ دستگاه دولتی و نظامی و اداری و آموزشی آن و برای همین تا7سال بعد از مرگ ناصرالدینشاه نتوانست علنی منتشر شود،هرچند که همه آن سالها در قالب کتاب ممنوعه بین ایرانیها دست به دست میگشت.
جوانک این داستان،مشکلات را که میبیند راهی پیدا میکند که انتقاداتش را به گوش مسئولان برساند.به سراغ وزیرداخلیه و وزیرخارجیه و وزیرجنگ میرود و در دفتر وزیرجنگ کتک مفصلی میخورد.در همان حالِبد ولی فرصتی پیش میآید که بتواند به خدمت یک«وجود محترم»برسد.وجود محترمی که در فضای آن سالها،اسمش در کتاب نمیآید ولی امروزه ما میدانیم که علی امینالدوله بود.همانکه زمان ناصرالدینشاه رئیسالوزرا و رئیس مجلسشورایکبری شد و با شاه به فرنگ رفت و2سال بعدش مأمور شد کتابچۀ قانون بنویسد برای این کشور،هرچند که حکومتیان تن ندادند به اجرای آن قانون.امینالدوله وقتی پیشکار آذربایجان بود از حسن رشدیه حمایت کرد و نهضت مدرسههای جدید در ایران پاگرفت و بعدها کارخانه قند و کبریتسازی و پست به سبک جدید را در ایران راه انداخت.جوانک دلشکستۀ داستان ما رفت پیش همین امینالدوله و هرچه دلِتنگشان میخواست محرمانه و مخفیانه به هم گفتند و وقت خداحافظی،وجود محترم به جوان گفت:«غصه نخور،خدا کریم است.انشاالله خوب خواهد شد.اینقدر هست که دعاکن حیات پسر از پدر طولانیتر باشد و اولاد هرکسی بعد از پدر بمیرد! این دعا را در حق عموم میکنم نه تنها در حق یک نفر»و ابراهیم بیگ میگوید فهمیدم اشاره به کجاست و گفتم انشالله.
برای ما که امروز این کتاب را میخوانیم و میرسیم به این دعای سیاسی کنایهآمیزِ خطرناک!حیرتانگیز است که کسانی مثل امینالدوله و مراغهای و حتی میرزا آقاخان کرمانی-که میگویند او قسمت مربوط به ملاقات ابراهیمبیگ با امینالدوله را نوشته چون او بود که امینالدوله را میشناخت و نه مراغهای-مظفرالدینشاه را منجی میدانستند! همان شاهِ مریضی که برای ما سمبل ناتوانی است! در آن روزگار ولی وطنپرستان واقعا رویای به سلطنت رسیدنش را میدیدند! جایی در همین کتاب،کسی برای ابراهیمبیگ تعریف میکند که خواب دیده در خیابان ناصریه،پیرمرد ریشسفیدی هراسان راه میرفت که ناگاه گروهی از مردمان بیسروپا و اراذل اطراف پیرمرد را گرفته و غارتش کردند و برهنه و نیمهجان به گوشهای انداختندش.اسم پیرمرد«ایرانخان»بود و غارتگران فرزندانش بودند که بعد از به باد دادن همۀ ثروت پدر،کارشان به دزدی کشیده بود.ناگاه شهسواری با لشکرش آمد که مظفرالدوله نام داشت و سرِ ایرانخان را از خاک برداشت و قدری شربت به گلویش ریخت و گلاب به رویش پاشید.
وطنپرستان عصر ناصری،مظفرالدوله را منجی خودشان و ایران میدانستند.همانها که کتاب و مقاله مینوشتند و مدرسه و کارخانه تأسیس میکردند و داشتند با همین کارها آرامآرام فضای اجتماعی،فرهنگی،سیاسی ایران را تغییر میدادند ولی آنقدر خسته و دلشکسته بودند که باورشان نمیشد آنکه دارد سرِ ایرانخان را از خاک برمیدارد خودشان هستند نه شهسواری که از راه خواهد رسید.مراغهای آنروزها نمیدانست که روزی ما کتاب او را به عنوان یکی از3کتاب اثرگذار بر پیروزی مشروطه میخوانیم و کسروی خواهد گفت:«ارج آنرا کسانی میدانند که آنروزها آنرا خواندند و تکانی که در خواننده پدید میآورد را به یاد دارند».
امینالدوله هم روزی صدراعظم مظفرالدینشاه شد و نوز بلژیکی را برای اصلاح گمرک بر سرِکار آورد و عزل شد و بدون اینکه پیروزی مشروطه را ببیند در خانهاش در گیلان از دنیا رفت و نفهمید که همانزمان که داشت کمک میکرد مدارس جدید در ایران تأسیس شوند،شهسواری بود برای ایرانخان.
ما که امروز از بلندای تاریخ آنها را نگاه میکنیم ولی میفهمیم منجیان،همانها بودند.همان مردمان معمولی که داشتند صادقانه همۀ سعیشان را میکردند برای بهبود اوضاع و باورشان نمیشد که قدمهای کوچکشان چه تأثیرات شگرفی در مسیر حرکت جامعه خواهد گذاشت.
@fsalamdar63
Forwarded from موسسهی توانمندسازى مهروماه
🔴به مناسبت روز جهانی مبارزه با کار کودک
جمعی از فعالان حقوق کودک برگزار میکنند
🔺بیایید به کار کودک پایان دهیم
در کنار شما هستیم با موضوعات:
✅کار کودک؛ نگرانی از وضعیت و تعهدات ما: پیام روشنفکر
✅جامعه و مسئله کار کودک: پریسا پویان
✅معرفی کتاب پایان دادن به کار کودک در خیابان با حضور دست اندر کاران و نویسندگان کتاب
🕓زمان: سه شنبه ۲۲ خرداد
ساعت ۱۶ تا ۱۸
مکان: سیدخندان، ابتدای سهروردی شمالی، کوچه سلطانی، پلاک ۳۷، سالن اجتماعات انجمن حمایت از حقوق کودکان
حضور برای عموم آزاد است.
@mehromahngo
جمعی از فعالان حقوق کودک برگزار میکنند
🔺بیایید به کار کودک پایان دهیم
در کنار شما هستیم با موضوعات:
✅کار کودک؛ نگرانی از وضعیت و تعهدات ما: پیام روشنفکر
✅جامعه و مسئله کار کودک: پریسا پویان
✅معرفی کتاب پایان دادن به کار کودک در خیابان با حضور دست اندر کاران و نویسندگان کتاب
🕓زمان: سه شنبه ۲۲ خرداد
ساعت ۱۶ تا ۱۸
مکان: سیدخندان، ابتدای سهروردی شمالی، کوچه سلطانی، پلاک ۳۷، سالن اجتماعات انجمن حمایت از حقوق کودکان
حضور برای عموم آزاد است.
@mehromahngo