روانشناسی اجتماعی ایرانیان
1.57K subscribers
37 photos
6 videos
11 files
47 links
در ایران،انقلاب مشروطه هنوز پیروز نشده است...

یادداشت های فاطمه علمدار


Instagram.com/fsalamdar
Download Telegram
دلایل سکوت سیستمی به افشاگری تخلف ادعایی باغ ازگل

محمدرضا جوادی یگانه

🔘در ده روز اخیر دو افشاگری در باره حجت‌الاسلام کاظم صدیقی شده است، یکی اینکه باغ چهارهزار و دویست‌متری در ازگل به نام موسسه شخصی خود و فرزندان و نزدیکانش درآمده بوده و دیگری واریز ماهانه یک میلیاردی اجاره هتلی در مشهد به حساب شخصی آنها. در باره اولی، مسئولان موسسه، کلیت ماجرا را طی چند بیانیه و مصاحبه قبول کرده‌اند و اعلام کرده‌اند در صدد رفع هستند، و در باره دومی هیچ تکذیبی هم نشده است.

بر اساس شواهد موجود، و اطلاعات در دسترس، و بیانیه های منتشره موسسه، ظاهرا تخلفی رخ داده، آگاهانه یا بدون اطلاع. اما مساله اینجاست که چرا با حجت‌الاسلام صدیقی برخوردی نمی‌شود؟ منظور از برخورد دستگیری یا عزل نیست، بلکه ارسال نشانه‌های علنی نارضایتی نظام از این رفتار به جامعه است. چرا هم به نماز جمعه می‌رود و هم به مراسم‌های مهمتر دعوت می‌شود؟

◾️پرسش دقیق‌تر اینکه حجت‌الاسلام صدیقی چه می‌کرد چنین برخوردی با او می‌شد؟ به نظرم این تخلف ادعایی دو ویژگی باید می‌داشت تا برخورد سریعی با او صورت گیرد.
اول، اگر از بیعت و وفاداری خارج می‌شد یا شده بود، یعنی عمل او به گونه‌ای بود که خروج از بیعت با نظام تلقی می‌شد یا خودش از ابتدا در حلقه بیعت‌کنندگان و وفاداران نبود و تنها کارگزار نظام بود.

دوم، اگر تخلفش فردی بود و ممکن بود که با خودش برخورد کرد بدون اینکه این برخورد، نشانه وجود یک فساد سیستمی یا تغییر جریان تلقی شود. شخصی کردن املاک خالصه و دولتی سابقه دیرینه‌ای در تاریخ ایران دارد و در زمانه ضعف حکومت مرکزی صورت می‌گرفته است. اما در مورد حجت‌الاسلام صدیقی، اگر بنا باشد چنین پرونده‌ای مورد رسیدگی قرار گیرد و با او برخورد شود، قاعدتا «ماهیت زنجیره‌ای عمل» ایجاب می‌کند که با سایر افرادی هم که چنین سوء‌استفاده‌ای کرده‌اند، هم برخورد شود و این ماجرا سر دراز دارد. زمین‌های واگذارشده و تسهیلات صادرشده و شرکت‌های خصولتی‌شده، زیاد هستند و نمی‌شود با امام جمعه موقت تهران برخورد کرد و بقیه را رها کرد. و چون رویه امتیاز دادن به وفاداران، رویه رایجی است، برخورد با مورد حجت‌الاسلام صدیقی، انتظار برخوردهای بعدی را به دنبال خواهد شد.
یعنی مورد حجت‌الاسلام صدیقی، پیوند خورده به سیاست نظام در نگاه‌داری وفاداری وابستگان. منظورم این نیست که سایر امتیازات، از حالت نهادی به شخصی تبدیل شده و تخلفی چون تخلف ادعاشده در مورد حجت‌الاسلام صدیقی در آن رخ داده، بلکه منظور رویه‌ای است که امتیاز به وفاداران، مجاز و بلکه مقبول است. و پیگیری علنی و سریع این تخلف ادعایی، تنها به حجت‌الاسلام صدیقی محدود نخواهد ماند.

◾️اما چنانچه در این ده روز مشاهده کردیم، پاسخ‌های ایشان و موسسه تحت نظرشان، مشکلاتشان را بیشتر کرده است و بر ابهامات افزوده است. اگر ایشان تیم رسانه‌ای و مشاوره آگاه! از حساسیت‌ها و فضای رسانه‌ای داشتند،‌ به او مشورت می‌دادند که کلمه‌ای توضیح به «افکار عمومی‌» ندهند! چون افکار عمومی نیست که مبنای توجه و عمل مسئولان است. نگاه کنید به افشاگری‌های پیشین که افشاشده‌ها ترجیح دادند هیچ واکنش علنی و عمومی نشان دهند و منتظر بمانند تا افشاگری بعدی و بحران بعدی، مساله را از تب و تاب بیندازد. بماند که یک تفاوت افشاگری با شفافیت در همین نکات است.

◾️در شرایط نزدیک به دوجامعه‌شده‌ای شده ایران، افکار عمومی یا منتقدان، گروه مرجع تصمیم‌گیری نظام برای برخورد با حجت‌الاسلام صدیقی نیست. گروه مرجع برخورد، شخصیت‌های موثر و رسانه‌های مهم نواصول‌گرایان است. تا وقتی آنها به این نتیجه نرسند که لازم است رابطه فساد ادعایی در باره حجت‌الاسلام صدیقی با نظام قطع شود، هیچ برخوردی با حجت‌الاسلام صدیقی اتفاق نخواهد افتاد.

🔘رابطه میان دو جامعه موجود در ایران قطع شده است. جامعه وفاداران، هر چند از تخلف ادعایی نگران و ناراضی هستند، اما امیدوار هستند که ماجرا فیصله پیدا کند و وجهه نظام بیش از این خدشه‌دار نشود و البته نمی‌خواهند با هم‌صدا شدن با افشاگران و منتقدان، نظام را تحت فشار بگذارند.

برای نظام سیاسی هم، مدتی است که نظرات جامعه معترضان هیچ اهمیتی ندارد و نظام سیاسی دریافته که معترضان، از نظام سیاسی دل کنده‌اند و نفرتشان از نظام بیش از این نمی‌شود. و لذا جلب نظر آنها فایده‌ای ندارد.

منتقدان و دلسوزان هم، جایگاهی در تصمیم‌گیری معترضان و نظام ندارند. معترضان از همه میانجی‌ها و گروه‌های مرزی گذر کرده‌اند و لذاست که اهمیت دادن به این میانجی‌ها، سودی برای بهبود وضعیت از نظر نظام ندارد. البته خطای نظام در بند آخر است. برای بازگشت به وفاق اجتماعی، نظام سیاسی باید پیش‌قدم شود. اعتماد سلب‌شده طرفینی، به تدریج برخواهد گشت.
@javadimr
جنبش مردان

فاطمه علمدار

احمد کسروی دهه شصتی بود.ناصرالدین شاه که کشته شد،داشت کودکی اش را میگذراند و یادش بود که آن روزها در دادگاههای تبریز،شهادت مردی که موهای سرش را نمیتراشید نمی پذیرفتند،چون مسلمان که وضو میگیرد باید مسح سر بکشد و تری دستش به پوست سرش برسد و مردی که جلوی سرش مو داشت یعنی اهل نماز نبود.ریش نماد مردانگی بود و مردی که ریشش را میتراشید حتما میخواست مفعول جنسی مردان دیگر شود...
جعفر شهری دهه نودی بود.چشم که باز کرد محمدعلی شاه رفته بود و دانشجوهای از فرنگ برگشته داشتند رویای ایران جدیدشان را در مدرسه ها و روزنامه ها میپروراندند.شهری یادش بود که آن روزها مردها لباسهای چندلایه و گشادی میپوشیدند که حجم اعضای بدنشان را بپوشاند و فقط صورت و دستهایشان معلوم باشد.میگفت زشتی اینکه مردی کلاهش بیفتد و سرش معلوم شود همانقدر بود که زنی بی چادر باشد.
ابراهیم خواجه نوری دهه هفتادی بود.۲۲سالش بود که در نشریه اش نوشت زنها   چادر و روبنده نداشته باشند هم بد نیست و۴ماه رفت زندان.۱۳۰۴ با دوستانش تصمیم گرفتند به جای کلاه قاجاری،کلاه پهلوی برسر بگذارند و در خیابانها راه بروند تا مردم بفهمند هویت فرد مسلمان یا ایرانی وابسته به لباسش نیست.روزهایی بود که با کلاه پهلوی در خیابان راه رفتن نماد مقاومت بود.مقاومت خشونت پرهیز!و خب آنقدر کتک خوردند که ۱۳۰۷شد و قانون اصلاح پوشش مردان کلاه پهلوی را اجباری کرد.
۷۰سال از اولین اعزام دانشجویان ایرانی به اروپا گذشته بود که بالاخره به خودشان جرات دادند که داخل ایران هم با کت و شلوار راه بروند و کم کم طبقه ممتاز جدیدی را شکل بدهند که دانش نوین غربی را میداند و میتواند مشاغل بالای دولتی را بگیرد و با سرمایه فرهنگی و سیاسی اش،خودش را بکند الگوی"مرد تراز ایرانی" و روحانی و کاسب و تاجر و روستایی و شازده ای که مثل او فکر نمیکند را عقب مانده و محافظه کار و کهنه پرست بخواند و علیه آنها مقاله چاپ کند که به عقاید پوسیده شان چسبیده اند و نمیگذارند کشور پیشرفت کند.البته که آنها هم به اینها میگفتند فکلی و فرنگی مآب.
۱۳۰۷کلاه پهلوی شد آخرین حلقه اتصال مردان با لباس ایرانی.به دانشجویانی که برای تحصیل اعزام میشدند اروپا،کت و شلوار و کراوات میدادند و کلاه پهلوی،هرچند که کلاه پهلوی شبیه کلاه کارگران راه آهن اروپا بود و ظاهر دانشجویان ایرانی مایه خنده اروپاییان میشد.
قانون اصلاح پوشش که ابلاغ شد،مردهایی که به لباسهای گشادشان عادت کرده بودند و کت و شلوار معذبشان میکرد؛عبا و دستار میپوشیدند روی این لباس نجس اجنبی و وقت ورود به ادارات یا مدارس آنها را در می آوردند و کلاه پهلوی به سر میگذاشتند.کلاهی که چون لبه داشت نمیشد با آن سجده کرد و پیشانی را درست بر مهر گذاشت و همزمان عده ای داشتند بحث میکردند که "مردِ تراز" در فضای بسته کلاهش را بر میدارد و اصلا کی گفته سر مردها نباید برهنه شود...
۱۳۱۴ که قرار شد زنان چادر و روبنده را بردارند،مردها هم موظف شدند به جای کلاه پهلوی یا ملی،کلاه شاپو یا بین المللی استفاده کنند.حتی اجازه تنوع در پوشش کلاه هم بهشان داده شد و وزارت داخله دفترچه راهنمایی منتشر کرد راجع به کارکرد انواع کلاه ها و اینکه کجا باید کلاه را برداشت.
اصلاح پوشش قرار بود همه مردها را شبیه هم کند و باعث شود هویتهای قومی و مذهبی و قبیله ای شان را حل کنند در هویت ملی جدید.قرار بود یک عرصه عمومی یکدست و منظم بسازد از مردان جدید اهل ورزش و سالم که هم تحصیلکرده بودند و هم میهن پرست.مردانی که میفهمیدند برای حفظ شان کشورشان در مقابل غربیها باید قید همجنسگرایی و چندهمسری و کودک همسری را بزنند و با زنان ایرانی ازدواج کنند که آنها هم تحصیلکرده باشند و بتوانند بشوند مدیرخانه و مسئول تربیت کودکان.
روزگاری بود که کت و شلوار نپوشیدن و ریش نتراشیدن و کلاه برنداشتن و نفرستادن دختران به مدرسه، نماد مقاومت در برابر اجنبی و حفظ هویت اسلامی بود و مردان متشرع برایش هزینه میدادند.
رضاشاه که رفت بعضی از متشرعین برگشتند به پوشش خودشان ولی جوانترهایشان با همان لباسی که با آن جامعه پذیر شده بودند ماندند.حسین امامی که عضو فداییان اسلام بود و سال ۱۳۲۴کسروی را کشت و سال۱۳۲۸هژیر را،کت و شلوار میپوشید و سربرهنه بود،انگار نه انگار که تا همین۱۰سال قبل برهنگیِ سرِ مردان شرم آور بود و برایش وااسلاما میگفتند.
۵۰سال بعد از روزهای کودکی شهری،مردی که بدون عمامه دیدنش هیچ معنایی به جز سادگی و صمیمت برای مردم نداشت،شد رهبر انقلابی اسلامی و شهدایی با موهای پرپشت و مجعد و زیبا شدند الگوی جوانان مومن انقلابی.
۱۳۰۳،میرزاده عشقی به قمرالملوک دل و جرات میداد که بتواند کنسرتش را بیحجاب اجرا کند و نترسد که ببرندش شهربانی.۱۳۰۴،مردی کلاه پهلوی پوشید و کتک خورد و امروز مردانی که کراوات و شلوارک و آستین کوتاه میپوشند...
و تاریخ راه خودش را میرود.
@fsalamdar63
Forwarded from مطالعات زنان
🟢 دین باید از حکومت جدا شود؛ نامه صدیقه وسمقی از زندان

↩️ متن کامل نامه صدیقه وسمقی از زندان اوین به این شرح است:
حضور محترم اسلام‌شناسان، اندیشمندان، حقوق‌دانان، آزادی‌خواهان و افکار عمومی

▫️آزادی و حقوق انسانی و تعیین سرنوشت فردی، همان قدر که حق مردان است، حق زنان نیز هست و باید به رسمیت شناخته شود. زنان تحت این حاکمیت دینی برای به‌دست‌آوردن حقوق اولیه خود تاکنون هزینه‌های بسیار سنگینی پرداخته‌اند.

▫️زنان در کشور ایران نه‌تنها از قوانین تبعیض‌آمیز، رنج‌آور و محدودیت‌های فراوان رنج می‌برند، بلکه به طور سیستماتیک مورد آزار و اذیت روانی و جسمی قرار دارند؛ چرا که جمهوری اسلامی با به‌کارگرفتن تمام قوای خود می‌کوشد حقوق تبعیض‌آمیز و الگوی پوشش خود را بر آنان تحمیل کند.

▫️در بسیاری از فضاهای عمومی مانند برخی دانشکده‌ها از جمله دانشکده الهیات دانشگاه تهران که من حدود ۱۲ سال در آنجا به تحصیل و تدریس اشتغال داشته‌ام، زنان در کنار تبعیض‌های رنج‌آور و توهین‌آمیز فراوان، نه‌تنها مجبور به رعایت الگوی سخت‌گیرانه پوشش جمهوری اسلامی یعنی پوشاندن سرتاپای خود بوده‌اند، بلکه علاوه‌برآن پوشیدن چادر نیز اجباری بوده است.

▫️من شخصاً به‌عنوان یک کارشناس فقه و علوم اسلامی و به‌عنوان یک زن که خود آثار سیاست‌ها و قوانین موجود علیه زنان را با تمام وجود لمس کرده است، هرگاه در اعتراض به این موضوع با مقامات مسئول گفتگو کرده‌ام، پاسخ همه این بوده که این یک رویه است و ما نمی‌توانیم از آن تخطی کنیم.

▫️من به این سیاست‌ها و رویه‌هایی که به طور یک‌جانبه و خودسرانه توسط مردان علیه زنان وضع شده، اعتراض دارم.

▫️زنان برای برخورداری از حق اولیه خود مانند تحصیل و اشتغال مجبور بوده‌اند از مقنعه، مانتوی بلند و شلوار با رنگ‌های تیره استفاده کنند. در فضاهای عمومی نیز در صورت عدم پیروی از این الگو، زنان و دختران همواره مورد تهدید پلیس ویژه بوده‌اند.

▫️مأموران حکومتی در همه‌جا به پیروی از خط‌قرمز استبداد دینی حاکم اجازه یافته‌اند با تذکرات و رفتارهای توهین‌آمیز، کرامت زنان را مخدوش سازند.

▫️مردم ایران در طول دهه‌های گذشته شاهد صحنه‌های بسیار دل‌خراشی بوده‌اند که طی آن زنان در خیابان‌ها و اماکن عمومی مورد توهین و ضرب و شتم و انتقال اجباری به بازداشتگاه‌ها توسط پلیس ویژه قرار گرفته‌اند.

▫️زنان بسیاری تازیانه خورده و نه‌تنها خود، بلکه خانواده‌هایشان نیز مورد آزار و اذیت روانی جبران‌ناپذیر قرار گرفته‌اند.

▫️مبارزات مسالمت‌آمیز زنان علیه این ظلم سیستماتیک تا آنجا پیش رفته که سرانجام جنبش فراگیر «زن، زندگی، آزادی» را رقم زده است.

▫️۴۵سال تجربه دردناک زیستن با قوانین شریعت که به عقیده نگارنده چیزی بیش از سنت‌های کهن نیست و به‎علاوه ۴۵ سال زیستن با فقه افراطی جمهوری اسلامی، بسیاری از مردم ایران را به این نتیجه رسانده که دین باید از حکومت جدا شود و بی‌گمان برای تحقق حاکمیت ملت بر سرنوشت خویش این جدایی یک ضرورت است.

▫️زنان در ایران، و حتی فراتر از آن در جوامع اسلامی، از سلطه سنت‌های کهن که با خدا و اسلام توصیه می‌شود رنج می‌برند. باز شدن مسیر توسعه، آزادی، برابری و دموکراسی در جهان اسلام نیازمند تحول فکری و استقلال هویت و حقوق انسان از خواست‌های دینی است.

▫️عدم حساسیت کافی جامعه مدنی و روشنفکری نسبت به وضعیت زنان، به حکومت فرصت داده که به طور روزافزون به تمام عرصه‌های وجودی زنان دست‌درازی کند.

▫️من متواضعانه از شما اسلام‌شناسان، اندیشمندان، حقوق‌دانان، آزادی‌خواهان و نیز افکار عمومی دعوت می‌کنم که به ارزیابی رفتارهای جمهوری اسلامی با زنان پرداخته و اگر آنها را انسانی، عقلانی و مشروع نمی‌یابید، به تقبیح آن بپردازید تا از این رهگذر، زمینه رهایی زنان در ایران و به‌تبع آن جهان اسلام از سلطه‌ای سخت و رنج‌آور فراهم شده و مسیر برابری و دموکراسی هموار شود.

با احترام، صدیقه وسمقی
دهم فروردین ۱۴۰۳، زندان اوین

#مطالعات_زنان
👉 @womenstudies
درد بی درمان وطن پرستی

فاطمه علمدار


هوا گرگ و میش بود که رسیدیم دانیال نبی.باد خنک صبحگاهی و صدای مداحی که دعای توسل میخواند.بچه های کوچکمان دمغ شدند.ما پیشنهاد داده بودیم نوروز را در تنها اثر تاریخی شوش_این قدیمی‌ترین شهر ایران_که اجازه برگزاری مراسم جمعی داشت،برگزار کنیم چون لحظات اندکیست در زندگی که آدمها میتوانند سرشار از احساس هویت جمعی ارزشمند شوند و لحظه تحویل سال یکی از آنهاست.کسی نشست آنطرفتر و مراسم نوروز در تاجیکستان را از تلوزیونBBCگرفت و مداح شروع کرد دعای مقلب القلوب را با حالت روضه امام حسین خواند.سال تحویل شد و رهبر،مثل همیشه،بدون سفره هفت سین،پیام نوروزی داد.آنروز چغازنبیل را برای بارندگی دیروز تعطیل کرده بودند و اتوبوس توریستهایی که دیگر اغلبشان فقط روس هستند،سرگردان به تلهای خاک از دور نگاه میکردند و خب از آن عظمت هزاران ساله هیچ خاطره ای با خودشان به کشورشان نبردند.همراهان ما هم فردایش آن مسیر را دوباره نیامدند و بچه آنها هم خاطره ای از دیدن چغازنبیل هرگز نخواهد داشت.

سیاحتنامه ابراهیم بیگ می‌خوانم.جوان ایرانی ساکن مصر که پدرش آنقدر وطنپرست بود که برخلاف همه ایرانیان آنجا برای رها شدن از آزارهای ایرانی بودن در عصر ناصری،حاضر نشد تابعیت ایرانش را تغییر دهد،بعد از مرگ پدر به ایران سفر کرد تا وطنی را که عشق به آن میراثش بود از نزدیک ببیند و خب هرنقطه ای را که میدید و با آنچه"در سودان و حبش و میان زنگیان آفریکا"میگذرد مقایسه می‌کرد،دلش خون میشد.خودش به رنج جانکاهی که میکشید میگفت"درد بی درمان وطن پرستی".
میگویند مردم قبل از مشروطه این کتاب را در جمعهایشان میخواندند و های های گریه میکردند.ایرانیان اواخر عصر ناصری را خواندن سفرنامه ها به گریه می‌انداخت و امروز زباله های قشم و خرابیهای آبادان و بی آبی مازنداران و غیره دل مسافران نگران وطن را خون میکند.سفر هنوز هم درد جانکاهیست.

میروم امارات که از اتحاد7شیخ نشین در50سال قبل ساخته شده.آنزمان که ابراهیم بیگ سیاحتنامه اش را مینوشت،چندسال بیشتر از زمانی که شیخ مکتوم دبی را به عنوان یک شهر معرفی کرده بود نمیگذشت.میروم پروژه میراث فرهنگی قلب شارجه را ببینم.روی طاقچه خانه موزه"النبوده"که تاجر مروارید بود،گلابپاش با طرح ناصرالدین شاه است و بشقابهایش را هنوز میتوان در کابینتهای مادربزرگهای ما دید،ولی تاریخ تجارت مروارید را بدون اشاره به ایرانی که اسناد دریانوردی اش در8هزارسال پیش در چغامیش دزفول وجود دارد،روایت میکند و خب در رخوت صنعت توریسم ایران و رونق این صنعت در امارات،چرا این تاریخسازی باور نشود؟کودکان ایرانیمان که چغازنبیلشان در روز اول فروردین تعطیل است و در تخت جمشیدشان مراسم نوروز برگزار نمیشود و حاکمیت مصرانه حواسش هست8آبان کسی به پاسارگاد نرود،چه دلیلی دارد که باور نکنند امارات تمدنی داشت که پرشیا نداشت؟در موزه میراث شارجه،هرچیزی که بشود آن را سرمایه فرهنگی دانست جزو میراث معرفی میشود.از خرما گرفته تا قصه اجنه،از لباس گرفته تا اعیاد،از آداب و رسوم گرفته تا مشاغل.هنر اسلامی و هنر عربی را با هم یکی میگیرند و اسلام در گسترده ترین تعریفش،فارغ از مکاتب و فرقه ها و گرایشها و آرا فقهی،عنصر هویت بخش و انسجام بخشی است که از همه آن گذشته و حال اسلامی،فقط دوران طلایی اش مدام یادآوری میشود.در نبود گذشته طولانی ملی که با خاطراتش بتوان احساس هویت جمعی کرد،هرچه را که بشود حول آن احساس"ما بودن"شکل بگیرد،برجسته میکنند و ارزشمندی اش را به رخ میکشند.اینجا دارایی فرهنگی آنقدر زیاد نیست که بشود اسرافکارانه درهایش را بست و خرابش کرد و حکم به ممنوعیتش داد و از رونق انداختش.

نوروز می‌شود.سفره هفت سین نیست.حتی حرف از جهان اسلام هم نیست.سالهاست که ميدانيم بقیه جهان اسلام عربند و ما عجم.انها سنی اند و ما شیعه.انها با همند و ما یکه افتاده.نمیخواهیم در جمعشان باشیم و آنها هم اصراری به راه دادن ما میان خودشان ندارند.عناصر هویت بخش مورد تائید برایمان روز به روز محدودتر میشود.از اسلام فقط تشیع،البته نه میراث اسماعیلیون و فاطمیون و زیدیه،که فقط دوازده امامیها بهمان هویت میدهد و از آنها هم تنها باورمندان به رویکرد فقهی خاصی را خودی میدانیم و اینطور میشود که صدیقه وسمقی به جرم رسیدن به نتایج متفاوت در مطالعات فقهی اش به زندان میرود.

داریوش در دبی کنسرت دارد.ایرانیان پول میدهند که خواننده ایرانی در دبی برایشان بخواند،پول میدهند که نوروز را تاجیکستان باشند،اربعین را در جاده خلوت فرعی بدون موکبهای سیاسی.ایرانیان پول میدهند که جایی بیرون از مرزهای ایران هویت جمعی ملی و مذهبیشان را تجربه کنند طوریکه دور هم جمع شدنشان در خارج از ضوابط مورد تائید گرایش فقهی خاصی از شیعه دوازده امامی،تبدیلشان به مجرم نکند.ابراهیم بیگ که از ایران میرفت همراهش گفت خدا را شکر که توانستیم زنده خارج شویم و او گریست
Forwarded from Khaneh Agahi
🎤رویداد «حس کسی بودن»
لذت احساس تعلق به جمعی ارزشمند و توانمند

📌روز پنجشنبه ساعت ۲۱ به وقت تهران در رویداد حسی کسی بودن، در خدمت دکتر فاطمه علمدار خواهیم بود.

لینک حضور در جلسه
https://t.me/Khaneh_Agahi1
جامعه دوپاره،معیارهای دوگانه

🟡این عنوان گزارشی است که شادی مکی(خبرنگار گروه جامعه روزنامه هم میهن)درباره وضعیت امروزمان تهیه کرده است و خواندنش خالی از لطف نیست.در بخشی از این گزارش گفته ام که:

🔴فاطمه علمدار: در سال 1397 به‌ازای هر دو مرد، یک زن مدرک دکتری گرفت. نکته این است که با وجود رشد حضور زنان در فضای آموزشی و به‌تبع‌آن بالا رفتن سطح انتظارات آنها، ‌نرخ مشارکت زنان در حوزه‌های سیاسی و اقتصادی از میانگین جهانی بسیار پایین‌تر است. ساختار سیاسی بدون توجه به تغییرات اجتماعی و نیازهای امروز زنان،‌ همان اطاعتی را از زنان امروز انتظار دارند که از زنان دهه 60 انتظار داشتند یا همچنان بعد از گذشت 20 سال از همان ابزار تنبیهی در جامعه استفاده می‌کنند که در دهه 80 و تحت عنوان گشت ارشاد استفاده کرده‌اند؛ راهکاری که مناسب نیست و به‌نظر می‌رسد ساختار حکمرانی، راه انکار را در پیش گرفته و نمی‌خواهد حقیقت را بپذیرد
جامعه درون خود بازنگری را انجام داده و به‌نوعی از صلح و وضعیت مسالمت‌آمیز رسیده که علت آن، رشد جامعه است. اما ساختار حکمروایی نمی‌خواهد این بازنگری را بپذیرد. ازاین‌حیث است که با وجود همه قانون‌گذاری‌ها و مباحثی که برای محدود نگه‌داشتن زنان و اعمال تبعیض‌های جنسیتی انجام شده، درون جامعه و درون خانواده‌ها قوانین و نگاه‌های تبعیض‌آمیز روزبه‌روز کمرنگ‌تر می‌شود.
گواهی بر این ادعا هم، موج چهارم سنجش ارزش‌ها و نگرش‌ها بود. او ادامه می‌دهد: «این مطالعه‌ آبان‌ماه 1402 توسط پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات و البته از طرف ساختار حاکم انجام شد. براساس این سنجش حدود 60 درصد از پرسش‌شوندگان عقیده داشتند که باید حق طلاق به زن و مرد داده شود. 70 درصد شرکت‌کنندگان هم با برابری ارث میان زن و مرد موافق بودند. جالب اینکه، در بحث حجاب 40 درصد از مشارکت‌کنندگان اعلام کرده بودند که اگرچه با بی‌حجابی مخالفند اما کاری هم با افراد بی‌حجاب ندارند.
این مسئله نشان می‌دهد که جامعه درون خود توانسته به‌صورت مسالمت‌آمیز مسائل را حل کند. در همین سنجش تنها 1/9درصد افراد گفته بودند که در صورت برخورد با فرد بی‌حجاب او را به مراجع ذی‌ربط ارجاع می‌دهند. 1/2 درصد اعلام کرده بودند که به بی‌حجاب‌ها تذکر می‌دهند. یعنی با وجود همه مباحثی که در دو سال گذشته مطرح و از مردم خواسته شد که در مقابله  با بی‌حجابی همکاری کنند اما تنها 3 درصد جامعه نسبت به افراد بی‌حجاب واکنش نشان می‌دهند و از این میزان هم تنها یک درصد خودشان مستقیم وارد عمل می‌شوند و دو درصد دیگر موضوع را به مراجع دیگر ارجاع می‌دهند.»
علمدار ادامه می‌دهد: «درحالی‌که  تنها 3 درصد جامعه موافق برخورد با افراد بی‌حجاب هستند، ما شاهد فضایی تنش‌آلودیم که ماموران گشت ارشاد مجبورند از ماسک استفاده کرده و صورت خود را بپوشانند یا از فیلمبرداری مردم از نحوه عملکردشان ممانعت کنند. این موضوع نشان می‌دهد که آمران به معروف کاملاً آگاه هستند که عموم جامعه با آنها موافق نیستند. ازطرف‌دیگر همانطور که در ویدئویی که در فضای مجازی منتشر شد، مشخص است، در یکی از موارد برخورد با مسئله حجاب، مردم جلوی نیروهای انتظامی را گرفتند.» او این فضای تنش‌آلود را  ناشی از انکار بلوغ جامعه توسط ساختار سیاسی می‌داند.

🟢 لینک گزارش کامل:👇

https://hammihanonline.ir/fa/tiny/news-15319
🔸روز کارگر و کارگران کوچک

دخترک ۱۴ ساله است. پدرش شاگرد میوه‌فروشی است و مادرش هرکاری که از دستش بربیاید انجام می‌دهد برای درآوردن خرج خانه. از کار در خانه‌های دیگران گرفته تا باقالا پاک کردن و گردو شکستن و بافتنی و غیره. خانه که می‌گویم اتاقک نمور و بی‌پنجره‌ای است که ۱۲ نفر در آن ساکن هستند و ماهی ۱۰ میلیون تومان اجاره‌اش است.حقوق پدر و مادر روی هم فقط کفاف اجاره را می‌دهد.

«کودکان نباید کار کنند» گزاره بسیار شنیده شده‌ای است ولی این گزاره باید ادامه داشته باشد. مثلا کودکان نباید کار کنند چون قرار بر آن بوده سیاست‌گذاران و تصمیم‌گیران تدابیری را برای تامین مخارج زندگی‌شان اندیشیده‌ باشند. اگر چنان تدبیری اندیشیده نشده باشد، در برابر واقعیت سخت و سنگین مخارج تامین خوراک، پوشاک و مسکن، آیا چاره‌ای به جز تلاش همه افرادی که نیازهای اولیه حیاتی‌شان تامین نمی‌شود، وجود دارد؟ وقتی از نرخ فقر صحبت می‌کنیم عده‌ای تنها این اعداد را می‌شنوند ولی درکی از آنها پیدا نمی‌کنند.

دخترک ما و بسیار دخترکان و پسرکان این سرزمین اما این آمار را زندگی می‌کنند بدون آنکه وقت کنند که درموردشان بخوانند یا بدانند. وقتی سال ۹۹ مرکز پژوهش‌های مجلس اعلام کرد ۶۰ درصد مردم ایران زیر خط فقر هستند و این یعنی به نسبت دو سال قبلش یعنی سال ۹۷، ۲۰ درصد دیگر جامعه به زیر خط فقر کشیده شده اند، کسی وقت نکرد که فکر کند آنها که از سال‌ها پیش فقیرانه زندگی می‌‎کردند و اساسا هرگز از زیر خط فقر بالا نیامده بودند، چه برسرشان آمده است؟

نزدیکتر که برویم در اتاقک نمور و تاریک این دخترک می‌توانیم ببینیم که تاثیر این اعداد بر زندگی‌ها و جان‌های عزیز این است که هرروز کودکان بیشتری از این خانوارها برای تامین حداقل‌های زندگی انسانی مثل غذا و لباس و دسترسی به امکانات بهداشتی و حفظ سلامت، مجبور می‌شوند درس را رها کنند و بروند هرجایی که حاضر است درازای کاری به آنها پول بدهد مشغول شوند. دخترک ما اولش رفت در یک آرایشگاه مشغول شد و بعد هم یک مهدکودک. او دیگر هرگز به مدرسه بازنگشت و هرگز نمی‌تواند ارتقای اجتماعی را تجربه کند و در چرخه فقر ماندگار شده است.

این سرنوشت تنها محدود به چند کودک نیست و تاسف‌بار آن است که روز به روز تعداد آنها بیشتر می‌شود. کودکان کارگری که دستمزد پدر و مادرشان حداقل‌ها را هم تأمین نمی‌کند و در آینده نیز دستمزد آنها توان پوشش مخارج کودکانشان را نخواهد داد. روز کارگر است و کارگران هنوز برای حداقل دستمزدی که حداقل مخارج را تأمین کند چانه زنی می‌کنند و بسیاری از آنها از همین حداقل نیز محروم‌اند. روز کارگر است و می‌دانیم امروز بعد از کلاس درس باز هم دخترکان و پسرکانمان به سر کارشان می‌روند و برای لقمه‌ای نان (دقیقا لقمه‌ای نان) می‌جنگند.

@mehromahngo


https://is.gd/XecqKg
شاید مشکل از شماست نه بقیه مردم!

فاطمه علمدار

1/روانپزشکی میگفت که راننده اتوبوسی به او مراجعه کرده بود و مشکلش این بود که وقتی مسافران زن از او سوالی میپرسیدند یا میخواستند بلیطشان را بهش بدهند به لحاظ جنسی تحریک میشد و این وضعیت انجام شغلش و زندگی اجتماعی را برایش بسیار دشوار کرده بود.ظاهرا برای مسئله او در روانپزشکی توضیح ساده ای وجود دارد و با مصرف دارویی مشخص قابل درمان است.اینکه آن راننده اتوبوس به این درک ساده رسیده بود که این وضعیت نمیتواند درست باشد و احتمالا مشکلی وجود دارد که برای آن باید به پزشک مراجعه کرد البته نشان دهنده سلامت روان او در بقیه حوزه هاست.اگر این فرد با همین وضعیت فیزیولوژیک-روانی؛در زنجیره ای از موقعیتهای اجتماعی و تحصیلی قرار میگرفت که در نهایت تبدیل میشد به آقای دکتر یا عالمی برجسته که میتوانست به دیگران درباره درست و غلط زندگی از منظر خودش رهنمود بدهد،بعید نبود که این مسئله فیزیولوژیک-روانی اش همراه میشد با مرض خودشیفتگی و به این باور میرسید که اگر من-به عنوان معیار سلامت و موفقیت و فهم و عقلانیت-چنین چیزی را درون خودم تجربه میکنم،پس همه مردان همین را تجربه میکنند مگر استثناهایی که قطعا بیمارند و باید برای درمان خودشان اقدام کنند!حتی اگر در جامعه ای تک صدایی زندگی میکرد،بعید نبود که روزی بتواند در فقدان صداهایی که نادانی و انحراف فکری اش را به او یادآور شوند،نماینده مجلس شود یا عضو تیمی که دارند فلان لایحه را مینویسند.شاید قانونگذار میشد...

2/فیلسوفان حقوق میگویند2گونه اقتدار در این دنیا هست که نظم اجتماعی را ممکن میکند:اقتدار نظری کسانیکه از ما داناتر و متخصصترند و میتوانند بهمان بگویند که«درست»و«غلط»چیست؛و اقتدار عملی کسانیکه«باید»و«نباید»را در قالب قانون برایمان مشخص میکنند و میتوانند با تهدید و زور مجبورمان کنند به انجام آنها.جان آستین-فیلسوف حقوق قرن19-معتقد بود«قوانین صرفا فرمانهایی هستند که پشتگرم به تهدیدِ اعمال زورند»؛هربرت هارت-فیلسوف حقوق قرن20-ولی معتقد بود«اگر تهدید زندان تنها توجیه برای اقتدار عملی باشد فرقی بین قانون و زورگیری در خیابان باقی نمیماند».مثلا تصور کنید زورگیری با ماشین در خیابان جلوی پای دختری میایستد و میگوید یا سوار میشوی یا هرچه دیدی از چشم خودت دیدی!همه میدانند که دختر«موظف»به سوار شدن به ماشین نیست بلکه«مجبور»است و اگر بتواند خودش را نجات دهد و سوار ماشین نشود همه او را تشویق میکنند؛ولی اگر به جای ماشین زورگیر،ماشین پلیس جلوی دختر را گرفته بود و دختر توانسته بود سوار ماشین نشود هم همه او را تشویق میکردند؟قانونشکنی در ذهن ما امر تشویق برانگیزی نیست مگر اینکه معتقد باشیم این قانون درست نیست و دلیلی ندارد رعایتش کنیم!جوزف رز-فیلسوف معاصر-اینجا وارد میشود و میگوید مردم وقتی قانونی را رعایت میکنند که اقتدار عملی آن مبتنی بر اقتدار نظری باشد،یعنی قانونگذار توانسته باشد مردم را قانع کند که از آنها آگاهتر است و درست و غلط را بهتر میداند و اگر به حرف او گوش بدهند زندگیهاشان بهتر میشود.قانونگذارانی که دلشان نمیخواهد بگویند«چون زورم از تو بیشتره باید به حرفم گوش بدی»و مانند بقیه دیکتاتورهای تاریخ با تبعات تلاش مردم برای به زیر کشیدنشان از تخت قدرت مواجه شوند؛دو راه برای اینکه مردم به حرفشان گوش بدهند دارند:یا باید آنقدر جذاب و کاریزماتیک باشند که وقتی میگویند«من دارم از زبان خدا با شما سخن میگویم»یا«من چیزهایی میدانم که شما نمیدانید و فقط بپذیرید که الان وقت بحث کردن با من سر درستی و غلطی این قانون نیست و فقط اطاعت کنید»مردم بگویند:چشم! یا اینکه اگر کاریزما ندارند-که در دنیای امروز با افزایش رسانه های جمعی و آگاهی عمومی اغلب قانونگذاران از آن بی بهره اند-با زبان کارشناسی و استدلال و آمار و ارقام و رفراندوم و غیره مردم را قانع کنند که این شیوه برقراری نظم به نفع همه است و زندگی همه مان اینطور بهتر میشود نه فقط زندگی مایی که قدرت قانونگذاری و اعمال زور را داریم!مثلا اگر کسانیکه دارند یک لایحه قانونی را مینویسند در توضیح آن لایحه بگویند فلان آدمها باید از جامعه حذف شوند چون من و دوستام از دیدنشون داریم اذیت میشیم!احتمالا قانونی که تصویب میکنند قانون شکنانی پیدا خواهد کرد که روزی نه چندان دور تبدیل به قهرمانان ملی میشوند!

3/مرتضی مطهری میگفت«سوابق ذهنی فقیه و اطلاعات او از دنیای خارج در فتواهایش تاثیر دارد.فتوای دهاتی بوی دهاتی میدهد و فتوای شهری بوی شهری».قانون هم در جوامع تک صدا و در فقدان کسانیکه اجازه داشته باشند نادانی و انحراف فکری قانونگذاران را به رخشان بکشند،میتواند بوی حالتهای فیزیولوژیک-روانی قانونگذاران خودشیفته و خودمعیاربین را پیدا کند.قانونگذارانی که کسی اجازه ندارد بهشان بگوید پیمایشهای ملی میگویند این مسائل فقط مشکل شماست نه بقیه مردم...
@fsalamdar63
Forwarded from زنان و اندیشه
روانشناسی اجتماعی ایرانیان
Photo
.
«زنان و اندیشه» برگزار می‌کند:

❇️  رؤیای تغییر؛ گریز و شوق توأمان
از منظر روان‌شناسی اجتماعی


ما انسان‌ها در زندگی‌ با وضعیت‌هایی مواجه می‌شویم که نمی‌پسندیم، ولی برای تغییرشان تلاش نمی‌کنیم! چرا؟ چون ممکن است باور داشته باشیم که قدرتی برای ایجاد تغییر نداریم! یا بترسیم که با تلاش برای تغییر، وضعیت را بدتر کنیم؛ ممکن است با کمال میل آزادی‌ خودمان در تلاش برای ایجاد تغییر را، و البته همه‌ی مسئولیت پی‌آمدهای آن تغییر را، به کسی واگذار کنیم که قدرتش از ما بیش‌تر است. بدین ترتیب، درصورت نارضایتی می‌توانیم خودمان را قربانی و فریب‌خورده بدانیم و کسی را که حق تصمیم‌گیری‌مان را به او سپرده بودیم ظالم.
ما انسان‌ها از آزادی و مسئولیت‌هایش بیش از هرچیز دیگری می‌ترسیم. از اطاعت و تسلیم هم البته بیزاریم و انتخاب‌های اجتماعی‌مان در میانه‌ی این دو گریز و شوق توأمان، خواستن و نخواستن آزادی و خواستن و نخواستن اطاعت‌کردن از دیگری، سامان می‌یابند و تغییرات اجتماعی وقتی رقم می‌خورند که انسان‌هایی بتوانند، در کنار هم، از دل این سردرگمی‌ها نظمی جدید بیافرینند.

این وضعیت برای زنان به‌مراتب پیچیده‌تر است، چون اغلب در همان گام اول، هنگام توجه به ناخوشایندی یا آسیب‌زابودن فلان وضعیت، با این سوال‌های تکراری مواجه می‌شوند که «الان اولویت ما این است؟ واقعا این مطالبه‌ی زنانه تااین‌حد مهم است؟ نمی‌توانید به‌خاطر مصالح مهم‌تر قدری صبر کنید؟».

در این نشست، درباره‌ی این موضوع صحبت می‌کنیم که هرکدام از ما می‌توانیم چه نقشی در تغییر وضعیت‌های نامطلوب اجتماعی و ساختن نظم جدید اجتماعی داشته باشیم.

سخنران: فاطمه علمدار
دبیر نشست: مرضیه لطفی

🔹 زمان برگزاری: شنبه، ۲۲ اردیبهشت  ۱۴۰۳، ساعت ۱۸-۲۰ (به‌وقت ایران)


🔹 محل برگزاری: به‌صورت آنلاین و در پلت‌فرم زوم (zoom)، با مراجعه به لینک زیر:

https://uni-freiburg.zoom-x.de/j/68015765667?pwd=bzkwTDA1VlhDQnNlZVd0SzBXa0wyQT09

Meeting-ID: 680 1576 5667
Kenncode: VXn1A47ia


🔸دوستانی که تمایل دارند اطلاعیه‌ی برگزاری نشست‌ها، دو روز پیش از هر نشست، برایشان ارسال شود لطفاً ایمیلی برای ما ارسال کنند، به‌ این آدرس:
zanaan.andishe@gmail.com

مشتاق حضورتان هستیم.

                                           «زنان و اندیشه»
Forwarded from زنان و اندیشه
❇️ معرفی کتاب

فاطمه علمدار با عینک جامعه‌شناسی خرد و روان‌شناسی اجتماعی به‌دنبال کشف لایه‌های مختلف و زوایای پنهان مفهوم «نقش اجتماعی» است؛ این‌که انسان‌ها چگونه در زندگی روزمره‌شان نقش‌هایی را برعهده می‌گیرند و از پس برآورده‌کردن انتظارات تعریف‌شده برای آن نقش‌ها برمی‎آیند و هم‌زمان، زندگی‌ شخصی و منحصربه‌فرد خودشان را هم هنرمندانه رقم می‌زنند.

🔸او در کتاب «بی‌تفاوتی؛ یک انتخاب ناگزیر» به این سوال پاسخ می‌دهد که در فرهنگ ایرانی، افراد چگونه و با چه منطقی، درمواجهه‌با وضعیت‌های نامطلوب، تصمیم می‌گیرند بی‌تفاوت شوند و تلاشی برای تغییر آن وضعیت‌ها نکنند؛ یا بی‌تفاوت نشوند و تمام هزینه‌های تغییر وضعیت نامطلوب را به‌جان بخرند؟ نقش و جایگاه اجتماعی‌شان چه تاثیری در انتخاب و تصمیمشان دارد؟

🔸او در کتاب دیگرش با عنوان «بنده استاد هستم!» نشان می‌دهد که افراد طی چه فرایندی می‌توانند نقش عضو هیئت علمی موسسات آموزش عالی را عهده‌دار شوند و حفظ این نقش مستلزم رعایت کدام قواعد و آداب است؟

🔹 این کتاب‌ها در نمایشگاه مجازی کتاب ۱۴۰۳ و کتاب‌فروشی‌ها دردسترس علاقه‌مندان است.

                                  «زنان و اندیشه»
Audio
🔸رؤیای تغییر؛ شوق و گریز توامان
🔹 سخنران: فاطمه علمدار
🔹 ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۳

                            «زنان و اندیشه»
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
کتاب «پایان دادن به کار کودک در خیابان» منتشر شد!

این کتاب نتیجه یک طرح پژوهشی مشترک سفارش شده توسط موسسه مهروماه و موسسه رحمان و با تلاش جمعی از زبده‌ترین پژوهشگران تدوین شده و به چاپ رسیده است.

پیام روشنفکر، مشاور طرح، جلوه جواهری و کاوه مظفری مجری طرح، نیکزاد زنگنه و دلارام علی همکاران و نویسندگان این پژوهش بوده‌اند.

@mehromahngo
آیا چیزی به اسم خمیره ایرانی وجود دارد؟

محمدرضا جوادی یگانه

آیت‌الله جعفر سبحانی، مرجع محترم تقلید، در بیانیه‌ای در مخالفت با تعطیلی روز شنبه (اینجا)، یکی از دلایل مخالفت را این دانسته که «در خمیره هر ایرانی، شنبه، روز کاری است.»

تصورات ذات‌گرایانه به جامعه ایرانی یکی از مشکلات اساسی در ایران بوده و باعث می‌شده تا دلیل وضعیت فعلی جامعه ایران را در خلقیات منفی ایرانیان (مواردی چون تنبلی و زرنگی و ترس) بدانیم، که تلویحا غیرقابل‌تغییر هم دانسته می‌شده. در مقابل، توهمات برتری نژادی ایرانیان هم بر همین اساس بنا شده است، مواردی مانند بالا بودن هوش ایرانی یا «هنر نزد ایرانیان است و بس».

افزایش ارتباطات با سایر کشورها و اطلاع از تجربه توسعه اجتماعی در جهان باعث می‌شود تا در داوری‌های مبتنی بر #خلقیات ایرانیان، تجدیدنظر کنیم.

من در مقاله «خلقیات منفی ایرانیان: خصلت ملی یا وضعیت اجتماعی؟» (اینجا) نشان داده‌ام که آنچه به نام خلقیات به جامعه ایرانی نسبت داده می‌شود، بیش از آنکه نشانه خصلت ملی پایدار جامعه ایرانی باشد، محصول علل متعدد و درازمدت سیاسی، اقتصادی و اجتماعی در جامعه ایران است. و برای بهبود وضعیت جامعه ایرانی، ساختارهای مقوم این وضعیت باید تغییر کند. آنکه باید چنین تغییری ایجاد کند، دولت است که تاکنون گامی در این مسیر برنداشته است.

اصرار سنت و مدافعان آن، بر ایستادگی در برابر هر تغییری، با دلایلی چون خلقیات ایرانی، تنها فرایند تغییر در ایران را طولانی، دشوار و نیز با تضعیف سنت همراه می‌کند. البته این به معنای پذیرش کورکورانه هر تغییری نیست، بلکه مساله آنجاست که تغییر و دستکاری در جامعه باید ارزیابی و پیوست‌های رسانه‌ای، اجتماعی، زیست‌محیطی و عدالت داشته باشد. از تغییر نترسیم ولی بدون ارزیابی، دست به تغییر نزنیم.

در ضمن «از شنبه» برای جامعه ایران، بیش از آنکه زمان شروع کار باشد، وعده‌ای برای عقب انداختن کارها و اهمال‌کاری بوده است!
@javadimr
فکر نکن! این یک دستور است!

فاطمه علمدار

معلم است.استخدام پیمانی.حراست صدایش کرد و گفت گزارشش را داده اند و باید از دو کتاب«ویژگیهای معلم خوب»از حسین مظاهری و«زیور عفاف:پاسخ به اشکالات و شبهات حجاب اسلامی»از ستار هدایتخواه امتحان بدهد.نگفتند سوالات تستی است یا تشریحی و اینکه حدنصاب قبولی چیست.گفتند بعد از امتحان دوباره گزینشش میکنند و اگر قبول نشد میتواند برود هیئت عالی جذب شکایت کند و اگر آنها هم قبولش نکردند میتواند برود دیوان عالی عدالت اداری شکایت کند و بعد معلوم میشود اخراج میشود یا نه.بنابراین دلیلی ندارد نگران باشد!

زیور عفاف1385چاپ شدو بارها هم تجدیدچاپ.نویسنده اش،نماینده مجالس7و8بود از بویراحمد و دنا.بعد دیگر رای نیاورد و الان انگار عضو هیئت موسس و هیئت امنای بنیاد فرهیختگان ایران است.کارشناس ارشد فقه و مبانی حقوق اسلامی دارد ولی ننوشته اند از کدام دانشگاه.زیر تیتر«بیحجابی سبب بیماریهای جسمی و روانی»نوشته«هرگاه دیدگان آدمی ولو به ناخودآگاه به چهره آرایش کرده یا به سروگردن برهنه زنی جوان بیفتد،چون عنان خیال در دستش نیست تا مهارش کند،باعث ابتلا به بیماریهای روانی و ضعف اعصاب و کم اشتهایی و اختلالات گوارشی میشود»و زیر تیتر«آثار سوء و خطرات بیحجابی از دیدگاه پزشکی»با ارجاع به کتاب«اولین دانشگاه و آخرین پیامبر» نوشته رضا پاکنژاد که وقتی در سال60شهید شد30سالش بود،آورده که«مینی ژوپ چربیهای ران را ضخیم کرده و از قواره میاندازد و پاها را مویین کرده و دختران را به اجبار در شلوار فرومیبرد».به سنگ کیسه صفرا و التهابات مثانه هم اشاره کرده.چرا کتابی که ارجاعاتش مال سالها قبل از تولد معلمانی است که باید آن را امتحان بدهند،به عنوان منبع امتحان انتخاب شده؟آیا در همه این40سالی که مسئله حجاب همواره موضوع چالش و صرف بودجه های هنگفت و ایجاد نارضایتیهای اجتماعی جدی و حتی مقابله خشونت امیز مردم و حاکمیت بود،هیچ استدلال قویتر و نویسنده جدیتری،چیزی که متناسب با امروز باشد،نتوانسته بنویسد که لااقل به معلمان این جامعه آموخته شود تا حاکمیت بتواند از ظرفیت انحصاری مدارس به نفع خود استفاده کند؟

به سراغ کتاب آیت الله مظاهری میروم که احتمالا منبع اصلی امتحانست.اولین چاپش سال1370بود و بارها تجدیدچاپ شده.تُرُب و باسلام میفروشندش و نسخه‎های الکترونیکش و نمونه سوالات کتاب هم به وفور در دسترس است!نسخه سال88که چاپ یازدهم کتاب است24درس دارد در 250صفحه.استدلالهایش همانست که از دوران مشروطه برای مخالفت با تحصیل دختران گفته میشد و بعد مخالفت با حق رای زنان.همان استدلالهایی که قرنهاست ثابتند،بی توجه به تغییرات اجتماعی و تغییر فکرها و نگاهها و حتی تغییرات سبک زندگی خودشان و زنان اطرافشان با نسل قبلشان: فعالیت اصلی زنان خانه داری،شوهرداری و بچه داریست(ص211)؛وظیفه معلم آموزش نحوه شوهرداری است و اینکه دختر باید باشخصیت باشد و نباید از دیگران توقع داشته باشد،به ویژه توقع بیجا(ص133)؛زن باید مقابل شوهرش متواضع باشد(ص192)؛قرآن میگوید زن شایسته عفت خود را که متعلق به شوهرش است حفظ میکند(ص190)؛اسلام برای زن شخصیت قائلست و او را جواهری میداند که باید مخفی نگه داشت و به او میگوید زیر چادر باش که چادر برای تو شخصیت است.

وقتی قاضی متهم را محکوم میکند که کتاب بخواند یا حراست،معلم را؛ظاهر ماجرا اینست که معتقدند:۱_مخاطب عاقل است،۲_عقاید ما عقلانی است،۳_هر عقل سلیمی حقانیت آن را میفهمد؛پس کافیست مخاطب آنها را بداند تا بپذیردشان.
ولی وقتی کتابهای تاریخ گذشته با استدلالهای بی ربط به مسائل روز در اختیارشان گذاشته میشود،ماجرا متفاوت میشود.انگار آنکه"ابزار اعمال زور"را دارد اصلا مسئله اش به فکر وادار کردن مخالفان نیست بلکه کاملا برعکس،میخواهد که آنها از فکر کردن خسته شوند و فقط اطاعت کنند!

ویلیام مگوئایر(۱۹۶۴)میگوید یکی از راههای مصون کردن افراد در برابر شستشوی مغزی اینست که آنها را با طرح استدلالهای ضعیف،واکسینه کنید.طوریکه ذهنشان فعال شود و بتوانند استدلالهایی قوی و خلاقانه برای دفاع از عقیده شان بسازند.همانطور که تزریق میکروبهای ضعیف گلبولهای سفید را فعال میکند.نتایج مطالعه مگوئایر را طور دیگری هم میشود تفسیر کرد.مثل اینکه یک راه خوب برای همرنگ کردن آدمها و وادارکردنشان به اطاعت هم میتواند این باشد که با استدلالهای ضعیف بمبارانشان کنید ولی هزینه فکر کردن و مخالفت کردن را آنقدر بالا ببرید که مجبور شوند درحالیکه میفهمند این استدلال نادرست است بپذیرندش و اطاعت کنند.حتی اگر معلم هستند آن را برای دانش آموزانشان هم تکرار کنند.حتی شاید مجازات محکومان عقیدتی این باشد که ایده ای را بخوانند و در قالب پژوهش اثبات کنند که حق است!فکر کن میکروب ضعیف تزریق کنی و آنقدر نگذاری گلبولهای سفید فعال شوند که بدن تسلیم شود.

ولی وای به روزی که آدمها دیگر از فکر کردن نترسند.

@fsalamdar63
Forwarded from شرق
🔺رؤیای تغییر

گزارش «شرق» از نشست «رؤیای تغییر، گریز و شوق توأمان از منظر روان‌شناسی اجتماعی» که به همت گروه «زنان و اندیشه» برگزار شد

🔹نشست «رؤیای تغییر؛ گریز و شوق توأمان از منظر روان‌شناسی اجتماعی» به همت گروه «زنان و اندیشه» با حضور فاطمه علمدار، جامعه‌شناس، برگزار شد.

🔹«زنان و اندیشه» با هدف معرفی زنان اندیشمند و ایجاد بستری برای ارتباط فکری منسجم میان آنان شکل گرفته است. سبب شکل‌گیری این گروه تأمل بر این پرسش است که اساسا «چه عواملی در غیبت صدای زنان در عرصه اندیشه و نظریه‌پردازی دخیل‌اند؟ چه در محافل دانشگاهی و چه در رسانه‌های جمعی و افکار عمومی».

🔹در این نشست، فاطمه علمدار از «رؤیای تغییر» به‌عنوان شوق و گریز توأمان یاد کرد؛ وضعیتی که در شرایط اجتماعی کنونی موضوعی ملموس برای همگان است.

🔹زمانی‌ که درباره تغییر صحبت می‌کنیم باید بدانیم تلاش برای تغییر در اولین گام با سؤالی مواجه می‌شود: آیا ما اصلا امکانی در تغییر وضعیت داریم یا نه؟ این مسئله‌ای دامنه‌دار در طول تاریخ بشریت است.

🔹گزارش مریم لطفی را اینجا بخوانید:
https://www.sharghdaily.com/fa/tiny/news-931025

@sharghdaily