روانشناسی اجتماعی ایرانیان
2.51K subscribers
67 photos
21 videos
14 files
84 links
در ایران،انقلاب مشروطه هنوز پیروز نشده است...
یادداشت های فاطمه علمدار
Download Telegram
Audio
گروه روانشناسی اجتماعی انجمن جامعه شناسی با همکاری باشگاه اندیشه،برگزار کرد:

بنده استاد هستم!(مروری بر عضو هیئت علمی بودن و حواشی آن)

🗓۱۸شهریور ۱۴۰۲
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
  کالای لوکس الفبا!
       درباره قانون بی‌حرمت شده‌ی آموزش رایگان

🔺دولت موظف است وسائل آموزش و پرورش رایگان را برای همه ملت تا پایان دوره متوسطه فراهم سازد و وسائل تحصیلات عالی را تا سرحد خودکفائی کشور به طور رایگان گسترش دهد» (اصل سی ام قانون اساسی)


🔸قبولش نمی‌کنند. می‌گویند جا نداریم
🔹اولیا باید برای ثبت نام پول پرداخت کنند
🔸کودکم می‌گوید دلش برای مدرسه تنگ شده!
🔹روایتی از چالش‌ها و موانع ثبت نام کودکان


⭕️ تهیه شده به همت جمعی از نهادهای مدنی فعال در حوزه کودک
@mehromahngo
Forwarded from در جستجوی حقوق ایرانی
2023431938_-1472210235.pdf
933.2 KB
قانون حمایت از عفاف و حجاب مصوب ۲۹ شهریور ۱۴۰۲ مجلس شورای اسلامی
Forwarded from شرق
لایحه پرحاشیه ۷۲ ماده‌ای حجاب در مجلس تصویب و به شورای نگهبان ارسال شد

هفتاد خوان حجاب

لایحه عفاف و حجاب بالاخره در مجلس یازدهم تصویب شد، در ۷۲ ماده. این لایحه توسط کمیسیون ۶ نفره حقوقی و قضائی مجلس با همکاری برخی دیگر از کمیسیون‌ها از جمله کمیسیون فرهنگی تهیه و قرار است به مدت ۳ سال به صورت آزمایشی اجرا شود، مشروط به آنکه مورد تایید شورای نگهبان قرار بگیرد.

این لایحه ۵ فصل دارد. فصل پنجم این لایحه طولانی‌ترین فصل آن است که مجازات‌هایی را برای زنان و مردان در نظر گرفته، مجازات‌هایی که در سابقه قانون‌نگاری ایران بی سابقه است و بعضا تنه به تنه جرائم خشنی چون آدم ربایی می‌زند و حتی کودکان زیر ۱۵ سال و نوجوانان زیر ۱۸ سال را هم شامل می‌شود. همچنین در این لایحه تکالیفی برای نهادها و دستگاه‌ها در راستای اجرای این قانون مشخص شده‌است.

https://www.sharghdaily.com/fa/tiny/news-897741

@sharghdaily
sharghdaily.com
برای امیدوارانِ گمنامِ تمسخرشده تاریخ!

فاطمه علمدار

۸۰۰سال قبل از میلاد،هزیود "تبارنامه خدایان" را نوشت.خدایان کوه المپ که نامیرا بودند و بر مردانِ میرای زمینی حکومت میکردند.خدای آتش که به انسان مهربانی کرد،زئوس عصبانی شد و برای مجازاتش،زنِ خاکی را آفرید و نامش را گذاشت پاندورا یعنی "تمامِ نعمت".بعد جعبه ای به او داد که همه رنج های بشر در آن سر به مُهر بودند و زن به زمین آمد و درِ جعبه را باز کرد و بشر،بعد از آن گرفتار رنج و مصیبت شد.همه رنجها در عالم پراکنده شدند و فقط "امید" در جعبه ماند.حالا قرنهاست که آدمها دارند فکر میکنند،امید،عمیق ترین رنج و انتقام خدایان از بشر است یا نوری که می‌تواند شبهای تارش را روشن کند و کمکش کند که فلک را سقف بشکافد و طرحی نو دراندازد...
امیدواران،در تاریک ترین روزهای جوامع، ساده لوح ترین و حتی شاید همدست ترین مردم با ظالمان تاریخ،شناخته میشدند.و خب،جالب اینجاست که قهرمانان و دلاورانی که در نهایت پیشگامان رقم زدن تغییرات اجتماعی شده اند هم،همان امیدوارانِ روزگار مصیبت هستند!همانها که دست از تلاش و مقاومت برنداشتند و آنقدر فریاد زدند"شاه لخت است" که بقیه هم جرات کردند بساط نمایش دروغگویان را به هم بزنند.
تاریخ پر از امیدوارانی است که فراموش شده اند یا در قامت ساده لوحانی ترحم برانگیز در یادها مانده اند.همانطور که پر از قهرمانانی است که چون ناامید نشدند،در قالب سرمایه های نمادینی که داستانهایشان سینه به سینه نقل می‌شود و معنا می‌دهد به زندگی آدمها،ماندگار شدند.
ولی نباید فراموش کرد که قهرمانان،بر دوش همان ساده لوحانِ گمنامی قد کشیدند که شاید از سالها قبل از تولد آنها،داشتند با قاشق آب دریا را خالی میکردند و هرازگاهی آه تلخی می‌کشیدند و به دور شدن رفقایشان نگاه می‌کردند و از خودشان میپرسیدند:داری چه کار میکنی؟؟و پاسخ میدادند: همه سعیم را...
آنقدر آدمهای گمنامی که امیدوارانه همه سعیشان را میکردند تا دنیا کمی جای قابل تحمل تری شود،آمدند و رفتند تا زمان و مکان مهیا شد برای به ثمر نشستن امیدِ آنانی که شدند قهرمانان تغییر و تاریخ را ورق زدند...
امیدواری در چنگ هیولای نافهمی که هیچ راه گفتگو و مذاکره ای با او نیست و به حیات تو هم پشیزی اهمیت نمیدهد،به معنای فریب دادن خود با انکار دشواری وضعیت و تن دادن به بی عملی و پذیرش سرنوشت نیست. امید یعنی تلاش برای برافروختن چراغِ خود.باور به اینکه هیچ شعله ای،هرقدر هم کوچک،بی نور نیست و تلاش تکثیر میشود،مثل شجاعت،مثل مقاومت...
امید شاید عمیق ترین رنج باشد چون نمی‌گذارد آدم "فقط" کناری بنشیند و زخمهایش را لیس بزند و فحش بدهد و ناله کند و چشمهایش را ببندد تا تمام شود.در عوض مجبورش میکند بعد از هربار لیس زدن زخمها و فحش دادن ها و ناله کردنها،چشمهایش را باز کند و خوب نگاه کند تا بقیه زخمی‌ها را پیدا کند و دستش را بدهد به دستشان و دستشان را بگیرد و بگردند و ببینند از کدام نقطه میشود این هیولای نافهم را قدری ضعیف کرد...تاریخ بر دوش امیدواران گمنامِ تمسخرشده تاریخ،ورق میخورد.همانها که همه سعی خودشان را میکنند...

@fsalamdar
این پایان‌نامه هنوز ویرایش نگارشی نشده و ارجاعات آن درون متن پایان‌نامه به‌ویژه ارجاعات به کتاب «Recasting Iranian Modernity»تدقیق نشده است. اساتید داور در لحظه‌ی دفاع نکاتی فنی درخصوص بخش میدانی کار داشتند که قصد داشتم اعمال کنم، اما فرصت اعمال آن نیست. طبعا این پژوهش چه در چارچوب نگارشی همین پژوهش و چه در ادامه تکمیل خواهد شد.

اسامی اساتید راهنما و مشاور از متن حذف شده است تا مشکلی برای آن‌ها نباشد؛ از دانشگاه و اساتیدش انتظاری ندارم، حتی در این حد که دروغ نگویند و جلسه دفاع من را از پایان‌نامه‌ام چیز دیگری جا نزنند.
حتی در این حد که دانشجو بودن مرا انکار نکنند و گردن بگیرند. تکلیفم پیش از این‌ها با مقوله‌ای به‌نام دانشگاه جمهوری اسلامی روشن بوده است.
بخش تقدیرهای پایان‌نامه را هم حذف کردم؛ در شرایطی که یک پیراهن ساده که از حراجی خریده‌ام تا چیزی تنم باشد، دستاویز پرونده‌سازی برایم شده، آنانی که پژوهش دانشگاهی مرا خوانده‌اند و با نظر انتقادی به بهبودش کمک کرده‌اند لابد اسم آوردن ازشان مصداق تشکیل حزب مسلحانه باشد:)
وضعیت، به‌نحو تراژیکی کمیک است. اگر می‌خواهید بدانید چرا آغاز دفاع از این پایان‌نامه با یاد پیشه‌وری و قاضی‌محمد بود، بهترین راه این است که پایان‌نامه را بخوانید.
میخواستم پس از ویرایش‌های گفته شده و گسترش و تکمیل پژوهش آن را مدون منتشر کنم؛ چرا که باید پایان‌نامه را قبل از سی شهریور دفاع می‌کردم (زمان زندان مرا به‌صورت غیرقانونی ذیل سنوات آورده بودند و با این وجود تا ۳۰ شهریور فرصت دفاع داشتم) و به‌خاطر همین با فشردگی و عجله‌ی بسیار زیادی کار شد. حالا که دانشگاه حتی زیر بار وجود دانشجوی خود نمی‌رود، به‌دلیل تعدد درخواست‌ها برای مطالعه‌ی پایان‌نامه، این پژوهش را همین‌طور که تا لحظه‌ی دفاع تکوین یافته به معرض عموم می‌گذارم؛ به امید فرصتی برای تکمیل آن در آینده.

کار ما با ساختار مدرن حکمرانی در ایران و بحث علمی و سیاسی درمورد آن شوخی‌ای نیست که با چند برچسب و تهدیدهای تسنیمی تمام شود؛ بحران جدی است و باید بی هراس از چنین هزینه‌هایی در این خصوص فکر کرد، شناخت حاصل کرد و به راه‌حل‌ها اندیشید.
#تکمیلی

این جلسه در روز  یکشنبه ساعت ۱۴ در اتاق گروه انسان‌شناسی دانشکده علوم اجتماعی واقع در طبقه چهارم دانشکده برگزار گردیده است. جلسه با حضور اساتید داور، راهنما و مشاور و طبق روال معمول برگزار شده است و نتیجه ارزیابی پایان‌نامه توسط داوران نمره ۱۹ از ۱۹ در اعلام گردیده‌ است.

علی‌رغم اینکه دانشگاه تهران تمام مدت زندان لیلا حسین‌زاده را جزو سنوات تحصیلی اش به حساب آورده است بازهم در صورت دفاع تا آخر شهریورماه، این دانشجو در سنوات مجاز تحصیلی بوده و جلسه دفاع این پایان‌نامه به صورت قانونی و در چارچوب آکادمیک و طبق روال معمول هر پایان نامه دیگری صورت گرفته است. همچنین شخص دانشجو ،علی‌رغم تذکر چندباره استاد راهنما و مشاور، بدون حجاب اجباری اقدام به دفاع از پایان‌نامه خود کرده و پذیرش مسئولیت شخصی آن را اعلام کرده است.

همچنین دانشگاه تهران با دستاویزی حاشیه‌پردازی‌ها قصد دارد حق تحصیل این دانشجو را، خارج از چارچوب‌های قانونی، سلب نماید و آن را عادی جلوه دهد. حق تحصیل، حقی همگانی است و دفاع از آن، یک سنت دیرینه در بین تمام فعالین دانشجویی با هر گرایش فکری بوده و امروز نیز به این وظیفه عمل خواهد شد.

#حق_همگانی_تحصیل
5️⃣0️⃣9️⃣9️⃣
🆔@senfi_uni_iran
قبلا در مطلب "بنده استاد هستم" در مورد وضعیت بغرنج اساتید در مراکز آموزش عالی نوشته بودم.اساتیدی که نمی‌خواهند مرعوب نهادهای امنیتی باشند و حتی می‌خواهند حواسشان به دانشجوها هم باشد،گاهی با هزینه هایی بسیار گزاف روبه رو می‌شوند و در وضعیتهای بسیار پیچیده ای قرار میگیرند.بدیهی است که در چنین شرایطی،روز به روز دانشگاه از اساتیدی که هنوز به علم و دانشجو و شآن استادی، بی تفاوت نشده اند،خالی تر میشود.جرم این استادهایی که حالا مدام باید از #لیلا_حسین_زاده و پایان نامه اش اعلام برائت کنند،این است که چوب لای چرخ دفاعش نگذاشته اند! و در حالیکه داشت با پوشش عرفی اش،از آزادی‌های زنان ایران لذت میبرد،به اندازه کافی لذتش را کوفتش نکردند و حتی جلسه را بر هم نزدند و اجازه دادند از پایان نامه ای که به دوگانه هویت ملی و هویت قومی پرداخته دفاع کند!!
انگار دانشجوی علوم اجتماعی برای کاری به جز اینکه یاد بگیرد چطور موضوعات حساس اجتماعی را تحت نظارت اساتید مطالعه علمی و روش مند و بیطرفانه بکند،وارد این دانشکده می‌شود...
تو گویی پزشک را شماتت کنند که چرا فقط بر بیماری‌ها متمرکزی...
❗️شماره ملی و رمز ثنا لطفاً !
✍️ علیرضا غریب‌دوست

قانون‌گذار حکیم است و ما در دانشکده‌های حقوق آموخته‌ایم که اگر مطلبی را در قانون متوجه نشدیم، اصل را بر حکمت قانون‌گذار بگذاریم و برویم سراغ تفسیر و تبیینِ مندرجات و عبارات و الفاظ قانون! یعنی آنهایی که قانون را می‌نگارند، به حدی از فرزانگی و خردمندی بهره‌مند هستند که نباید تردیدی نسبت به قانون در ذهن ما ایجاد شود یا نسبت ناروایِ بی‌خردی به قانون‌گذار دهیم وگرنه سنگ روی سنگ بند نمی‌شود و اگر سنگ روی سنگ بند نشود که نمی‌شود «خشکه» چید و اگر همین دیوار خشک و خالی قانون نباشد که اساس اجتماع فرومی‌پاشد! چون بازهم به ما آموخته‌اند که «قانون بد، بهتر از بی‌قانونی است» و ما هم این آموخته را به‌عنوان اصلی غیرقابل تردید قبول داریم! اینها را گفتم که عرض کنم اگر قانون‌گذار خردمند و حکیم ما در تبصره ۳ ماده ۴۱ «قانون حمایت از خانواده از طریق ترویج فرهنگ عفاف و حجاب» مصوب ۲۹ شهریور ۱۴۰۲ مجلس شورای اسلامی (که هنوز به تأیید شورای نگهبان نرسیده و ابلاغ نشده) آورده است که: «...مطبوعات، خبرگزاری‌ها پایگاه‌های خبری و سایر رسانه‌هایی که دارای مجوز از مراجع رسمی هستند، نمی‌توانند اشخاصی را که به دلیل ارتکاب هر یک از جرائم مذکور در این ماده پرونده آنها در محاکم در حال رسیدگی است یا محکوم شده‌اند، تا پایان مدت محرومیت، به برنامه‌ها یا نشست‌ها دعوت کرده یا مصاحبه، سخنرانی، مقاله یا فعالیت تبلیغاتی مربوط به آنها یا مرتبط با آنها را پخش یا منتشر نمایند یا با آنان قرارداد منعقد کنند و در صورت تخلف از این حکم به حداکثر جزای نقدی درجه دو یا سه، تا پنج درصد سود سالانه ناشی از فعالیت -هرکدام که بیشتر باشد- محکوم می‌شوند...»، پس بی‌تردید حکمتی داشته که مطبوعات و رسانه‌ها را ملزم کرده از «در حال رسیدگی» بودن پرونده افراد نیز اطمینان حاصل کنند، وگرنه به مجازات محکوم خواهند شد! خب، حالا سردبیر محترم روزنامه از کجا تشخیص دهد که نگارنده‌ این سطور در زمان ارسال این یادداشت، پرونده‌ای درحال رسیدگی ندارد؟ حق دارد بنده‌ خدا، او که نباید تاوان رفتارهای خلاف قانون من را بدهد! پس منطقی است که فقدان سابقه کیفری و سوءپیشینه و هرگونه محرومیت از فعالیت‌های اجتماعی و «اصل برائت» را منتفی دانسته و حمل بر «احتمال مجرمیت لحظه‌ای» بدهد و بدون تعارف و رودربایستی به نگارنده یک یادداشت یا شخصیتی که با او مصاحبه کرده است، پیامک بزند که: «لطفا شماره ملی و رمز شخصی سامانه ثنای خودتان را مرحمت بفرمایید تا پیش از اینکه صفحه را ببندیم، بتوانیم بررسی کنیم که آیا پرونده مفتوح و درحال رسیدگی با موضوع عفاف و حجاب دارید یا نه». بنابراین و با این راهکار نشریات می‌توانند آزادانه و با رعایت «قانون» به فعالیت خود ادامه دهند. 
فقط می‌ماند برخی اصول بنیادین در حقوق کیفری و مبانی جرم‌انگاری که آن را هم در دانشکده‌های حقوق، خودمان با خودمان بحث می‌کنیم و ختم به خیر می‌شود. به خودمان خواهیم گفت: قانون‌گذار حق دارد قانون وضع کند، چون «منبع مستقیم حقوق، اراده دولت‌هاست» و این اصلی بنیادین در حقوق ماست! حالا اگر قانون‌گذار در ضمن وضع یک قانون «اصل برائت» را هم به «اصل عدم برائت» تغییر داد و با اصول بنیادین ما در تعارض ساختاری بود، مشکلی نیست، استادان ارجمند در ضمن تدریس، به نحو دیگری تفسیر و تبیین خواهند کرد و به دانشجو می‌گویند که اصل بر برائت است اما استثناهایی هم دارد، چون قانون‌گذارِ حکیم چنین تشخیص داده است. منطقی است، خدای ناکرده شما که به فرزانگی قانون‌گذار تردیدی ندارید ان‌شاء‌الله...

https://www.sharghdaily.com/fa/tiny/news-897868
ملاحظاتی راجع به غائلهٔ عبرت‌انگیز و تأسف‌‌آور یک پایان‌نامه
علی معظمی

پس از روزهای هیاهو راجع به جلسه دفاع لیلا حسین‌زاده در دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران، امروز (اول مهر ۱۴۰۲) نامه‌ای در محکومیت این دانشجو منتشر شده که امضای ۵۵ عضو هیئت علمی این دانشکده پای آن است و او را به «فریب و سوءاستفاده از تریبون دانشگاه» و بر زبان راندن سخنانی «خلاف مصالح ملی و خلاف شئون دانشگاه» متهم کرده‌اند. تا جایی که می‌دانم، از جمع نام‌های پای این نوشته فقط سه نفر در آن جلسه حاضر بودند: یکی به صفت استاد راهنما و دو دیگر به صفت داور، و غریب است که چگونه پنجاه و دو نفر دیگر با افکار و ادبیات متفاوتی که دارند جملگی بر سر متنی این چنین به توافق رسیده‌اند. و از آن مهمتر، تقریباً مطمئنم که اگر این اساتید به‌طور انفرادی و با زبان دانشگاهی خود می‌خواستند راجع به این ماجرا صحبت کنند، هر یک سخنی متفاوت از یکدیگر و ای بسا متفاوت از این متن می‌گفتند. 
باری، من هم از قضا به صفت ناظر و به اقتضای سنت‌های هنوز پابرجای دانشگاهی در بخشی از جلسهٔ دفاع از پایان‌نامهٔ لیلا حسین‌زاده حاضر بودم، و گرچه عضو هیئت علمی هیچ‌جایی نیستم، ولی فکر می‌کنم که اتفاقاً با برخورداری از همین «آزادی» باید در خصوص ماجرای پیش آمده چند نکته را بگویم؛ نکاتی که شاید استادان واقعی دانشگاه هم در شرایطی دیگر به گفتگو راجع به آن می‌نشستند.
°°°
جلسه دفاع در اتاق انسان‌شناسی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران برقرار بود. وقتی رسیدم آقای دکتر عربستانی، استاد راهنما و گردانندهٔ جلسه، صحبت‌های ابتدایی را آغاز کرده بود و ترتیب صحبت افراد ذی‌ربط را توضیح می‌داد. طبق روال رسمی، لیلا حسین‌زاده، گزارشی از مبانی نظری و فعالیت تحقیقی پایان‌نامه‌اش ارائه داد.  گزارش او با توجه به حجم زیاد مطالب، فشرده و فهرست‌وار بود. صحبت‌های دو داور یعنی آقای دکتر رحمانی و خانم دکتر انواری را هم شنیدم ولی فرصت نداشتم که صحبت‌های آقای دکتر فکوهی را که با تماس تصویری در جلسه حاضر بود، و بعد از آن را بشنوم.
به‌عنوان ناظری بیرونی که دستکم دهسالی است در جلسات دفاع در مقاطع مختلف در دانشکده‌های علوم انسانی دولتی و آزاد، راهنما، مشاور یا داور بوده‌ام، باید بگویم که جلسه دفاع لیلا حسین‌زاده جدی و علمی بود. استادان داور متن را با دقت خوانده بودند و ایراداتی مفصل و دقیق ‌گرفتند و توصیه‌هایی برای اصلاح متن دادند. البته با وجود این ایرادهای بعضاً جدی، کلیت کار را خوب و بهتر از بسیاری از پایان‌نامه‌های مشابه دانستند. به این ترتیب برخلاف دفاع‌هایی که بی‌مایه بودن کار دانشجو یا به‌تعارف برگزار کردن داوران مایهٔ تأسف و ملال می‌شود، جلسه تا جایی که توانستم حاضر باشم جدی و آموزنده بود.
غوغایی که بعد از آن بلند شد اما نسبتی با این رویکرد علمی نداشت. خانم حسین‌زاده بخش کوتاهی از ابتدای صحبت‌های خود را در اینستاگرامش منتشر کرد و پس از آن حملاتی شدید به او، به لباسش و به تقدیم‌نامه‌اش آغاز شد. 
من قصد پرداختن به جزئیات این حملات را ندارم؛ می‌خواهم راجع به چند وجه این ماجرا صحبت کنم که به‌گمانم به همهٔ ما که نسبتی با دانشگاه داشتیم یا داریم، مربوط می‌شوند.
اول. حملات به لیلا حسین‌زاده ناشایست، نامنصفانه و آکنده از دروغ بود. دروغ‌آمیز بودن اینکه لیلا حسین‌زاده «لباس کمونیستی» (اصلاً یعنی چه!؟) یا لباس متعلق به فلان گروه مسلح را پوشیده، از آن نظر تکان‌دهنده است که بی‌پایه بودنش با نگاهی به همان تصاویر منتشر شده از جلسه محرز می‌شود. اما کسانی که این حرف‌ها را تکرار می‌کنند و خریدارند حتی با مشاهدات ساده هم کاری ندارند؛ موج حمله را به راه می‌اندازند، دهان همه را با بهتان زدن می‌بندند، فضای رعب‌آوری می‌سازند، و عبارات مهملی همچون لباس تروریستی و لباس کمونیستی را آنقدر تکرار می‌کنند که حتی به بیانیه‌های رسمی هم راه می‌یابد. بعد کنار می‌نشینند که آن دیگری فرادست کار را به‌شیوهٔ خود فیصله دهد.
اما در این ماجرا فقط لیلا حسین‌زاده نبود، بلکه فضای بحث دانشگاه بود که مورد هجوم قرار گرفت. بازماندهٔ آزادی دانشگاهی در حالی هدف قرار گرفت که از شهریور پارسال بیش از پیش به خطر افتاده بود. و این البته نشان می‌دهد که مهاجمان به ظاهر اپوزیسیون که ماجرا را آغاز کردند، در موقعیت فعلی در کجا ایستاده‌اند.
دوم. لیلا حسین‌زاده پایان‌نامه‌اش را به جعفر پیشه‌وری و قاضی محمد تقدیم کرده است و این را در ابتدای جلسه هم بازگو کرد و در فیلم منتشر شده هم آمد. همین تقدیم‌نامه باعث شد او را به تجزیه‌طلبی متهم کنند. این اتهامی است که لیلا حسین‌زاده به‌درستی نمی‌پذیرد. کسانی که این اتهام را به او زدند البته منتظر خواندن پایان‌نامه‌اش نشدند تا دلالت‌هایی سوای تقدیم‌نامه در خصوص «تجزیه‌طلبی» بیابند و اگر منتظر می‌ماندند کار ساده‌ای در پیش نداشتند. 
⬇️
کار ساده این بود که علاوه بر حمله به پوشش او، آوردن نام پیشه‌وری را دستاویز اتهام تجزیه‌طلبی کنند. فایده این کار هم آن بود که می‌توانستند، نه فقط خسین‌زاده، که کل جریانی فکری را به همین اتهام بکوبند.
اما بگذارید بحث تقدیم‌نامه را فعلاً کنار بگذارم تا اصل حرفم در این نوشته را بگویم: حتی اگر موضوع و گرایش پایان‌نامه‌ای تجزیه‌طلبی هم باشد، باز باید جای صحبت راجع به آن در دانشگاه و در قالب تحقیق دانشگاهی باز بماند. آزادی دانشگاهی پایین‌ترین و به یک معنا پایه‌ای‌ترین نوع آزادی بیان است. در حدی که فیلسوفی چون کانت می‌توانست برای حکومت مستبد معاصر خود راجع به لزوم و فواید آزادی بیان دانشگاهی بگوید و آن را از انواع دیگر آزادی بیان جدا کند. منظور اینکه ضرورت آزادی دانشگاهی تا حدی مبرم و قوی است که می‌توان آن را برای حکومت مستبد قرن هجدهی هم تبیین کرد، حال ما در این دوره چطور ممکن است خود را آزادی‌خواه یا چیزی شبیه این بدانیم و نخواهیم آزادی بیان دانشگاهی را بپذیریم؟
دانشگاه جای صحبت بدون رادع و مانع راجع به همهٔ مسائل حساس انسانی است. در دانشگاهست که داوری مثل دکتر رحمانی محتوای کار محقق را و داوری مانند دکتر انواری روش تحقیقش را به نقد می‌کشد. در نهایت نمی‌توان جلو انتشار اکثر حرف‌ها را گرفت؛ در قرن هجدهم هم نمی‌شد، چه رسد به امروز. اما اگر آزادی بیان دانشگاهی تضمین می‌کند حرفی که می‌خواهد جامه تحقیقی بودن بپوشد، به محک نقد حدی بخورد. با نفی این آزادی از سوی دیگر مجال طرح و نشر هر حرف بی‌پایه‌ای با ادعای تحقیق فراهم می‌شود. حفظ آزادی دلنشگاهی لازمه بلند مدت حفظ سلامت جامعه‌ای امروزی است.
سوم. برگردیم بر سر پیشه‌وری. من به‌شخصه پروتکلی نمی‌شناسم که دانشجو را از تقدیم کارش به جعفر پیشه‌وری و قاضی محمد و مانند آنها منع کرده باشد؛ بنابراین علی‌الاصول کار لیلا نقض مقرراتی نبوده است.
هر چند اگر دانشجوی من این کار را  بکند حتماً ناخرسندیم را به او ابراز می‌کنم گرچه باز هم دلیلی برای منعش ندارم. ناخرسندی فرضی من از قضا به جنجالی که رخ داده بی‌ربط نیست. توضیح می‌دهم.
پیشه‌وری و قاضی محمد به معنایی که امروزه ناسیونالیست‌ها تعبیر می‌کنند «تجزیه‌طلب» نبودند؛ اقدامات آنها در راستای خودمختاری و جداسری، در جهت این نبود که کشور مستقلی مثل سودان جنوبی درست کنند و یا نوعی از خودمختاری مانند اقلیم کردستان عراق داشته باشند. سیاست پیشه‌وری در جهت شوروی‌سازی آذربایجان، و اگر ممکن می‌شد شوروی‌سازی ایران بود. پیشه‌وری از قدیمی‌ترین بازماندگان جنبش کمونیستی و حزب کمونیست ایران بود، و همین سابقه باعث می‌شد که حزب تودهٔ در آن زمان تازه تأسیس را هم چندان جدی نگیرد.
اقدام او برای تأسیس فرقهٔ دموکرات به پشتوانهٔ کامل شوروی بود که در آن زمان آذربایجان را در اشغال داشت. این تکیه به شوروی برای پیشه‌وری با عقایدی که داشت «ننگ» نبود. در واقع برای کمونیست‌های پیوسته به شوروی واضح بود که در راستای انقلاب جهانی کمونیستی باید از همهٔ ابزارها برای شوروی کردن کشورهای مختلف استفاده کرد، و در آن موقعیت چه ابزاری مهیاتر از توسل به نیروهای نظامی شوروی و کمیسرهای حزب کمونیست؟ 
این همان کاری بود که در عمل صورت گرفت. و شوربختانه تجربیات پیشه‌وری هم مانع نشد که در پیمودن این راه تردید کند: پیشه‌وری پیش از آن شاهد بود که شوروی‌ها چطور هم نهضت جنگل را و هم حزب کمونیست را به دولت مرکزی ایران فروختند و در وقت مقتضی آنها را فدای منافع خود کردند، اما با وجود این تجربیات پیشه‌وری به راهی رفت که تبعاتی بسیار وخیم‌از از دو تجربهٔ قبلی داشت؛ نه فقط برای چپگرایانی که دل به شوروی بسته بودند، بلکه برای مردم آذربایجان و کل ایران.
حتی اگر مانند برخی به وجود «نیروی اصیل مردمی» قائل باشیم که خواهان جداسری آذربایجان بود، یا ماهیت «اصلاحات» انجام شده در دوران حکومت یکسالهٔ فرقه را «مترقی» بدانیم، باز نمی‌توانیم منکر شویم که همهٔ اینها خواست و در راستای سیاست‌های متمرکز حکومت شوروی و آزمون ابتدایی برنامهٔ جنگ سرد بود. نیروی مردمی و بومی چنان که حوادث آذر ۱۳۲۵ نشان داد، اگر هم وجود داشت توان مستقلی برای حفظ این وضعیت نداشت، و سیاست‌های آن یکسال هم به نحو درون‌زا اتخاذ نشده بود و مشابه سیاست‌هایی بود که بعداً شوروی در مناطق دیگری که در ادامهٔ جنگ سرد تصرف کرد، پیش برد که همزمان هم در امتداد سیاست‌های کلی شوروی‌سازی بودند و هم نمایشی به مناطق مجاور.
مخلص کلام اینکه پیشه‌وری به امروز ما بی‌ربط است که نام بردن از او می‌تواند صرفاً موضوع تذکری تاریخی باشد، و نه بیش. 
⬇️
اگر خواهان سیاستی مترقی باشیم، در راستای رفع تبعیض و احقاق حق دموکراتیک مردم مناطق و  قومیت‌های مختلف، پیشه‌وری امروز حرفی برای گفتن ندارد. اگر هم دغدغه حفظ تمامیت ارضی را داشته باشیم، باز پیشه‌وری «خطری» به‌حساب نمی‌آید؛ بلکه بیشتر مایه عبرت است. پیشه‌وری سال‌ها پیش، پیش از ۱۳۵۷، مرد و پس از مرگش هم مرده‌ریگ او در چارچوب بقایای فرقه دموکرات عامل هیچ سیاست مترقی‌ای نبود بلکه بیش از پیش آلت دست شوروی شد؛ تا حدی که فرقه حتی به صورت ابزار اعمال فشار شوروی بر حزب توده در تبعید درآمد. سیاست پیشه‌وری متعلق به دورانی سپری شده و متکی به یکی از تمرکزگراترین موجودیت‌های سیاسی بود که بشر ساخته بود و اکنون دیگر به تاریخ پیوسته؛ این سیاست امروز بی‌معناست چه در آنچه تجزیه‌طلبی خوانده می‌شود چه آنجا که مترقی فرض می‌شود.
لیلا حسین‌زاده در رفع اتهاماتی که به او در خصوص تجزیه‌طلبی زده شده، از جمله پیشه‌وری را به سنت انجمن‌های مشروطه متصل دانسته است. پیشه‌وری آن قدر به مشروطه نزدیک بود که اگر می‌خواست خودش نسبتی با این سنت برقرار  می‌کرد، اما او از ابتدای فعالیت سیاسیش به راه دیگری رفت که مقارن همان انجمن‌های مشروطه در قفقاز نضج گرفته بود: یعنی سیاست حزبی پیوسته به بلشویک‌ها که با منش کلی انجمن‌ها تفاوت جدی داشت.
چهارم.  لیلا متاسفانه به خواهشی که دکتر عربستانی از همهٔ حضار کرد، اعتنایی نکرد. دکتر عربستانی خواست که تصویری از جلسه منتشر نشود. البته او قاعدتاً تصور نمی‌کرد که چنین غوغایی به پا شود، ولی  در چارچوب موقعیتی که در ادارهٔ جلسه داشت محق بود که چنین درخواستی کند و  آنچه پیش آمد نشان داد که حتی بیش از تصور خودش و همگان محق بوده است.
برخورد حسین‌زاده  با استادان داور و راهنمایش بعد از به پا شدن این غوغا هم از نظر من ناشایست بود. این اساتید  با او همراهی کردند تا از پایان‌نامه‌اش دفاع کند؛ و به همین دلیل شایسته سپاس و مراعات بودند. 
لیلا حسین‌زاده احتمالاً منتشر کردن فیلم دفاعش را حق خود می‌داند؛ اما در فضایی چنین پرتنش و دشمن‌خو استفاده از این «حق» عملی خودمحورانه بود. او با این کار دانشکده و استادانش را در برابر غوغایی گذاشت که نمی‌خواستند و برایش آماده نبودند، و البته خودش هم آماده نبود. بعد که خبرگزاری‌ها به سراغ این اساتید رفتند، و حرف‌هایی از آنها منتشر کردند که از نظر او نادرست بود، لیلا که خود را زیر بار اتهام ناروا می‌دید، به آنها نسبت‌هایی داد که درخورشان نبود. هر چند با نامه اخیر وضع از آن که بود هم بدتر شده است.
کشیدن بار اتهام ناروا خصوصاً وقتی موجب خطر باشد حتماً دشوارست؛ اما نافی مسؤولیت‌پذیری ما نیست. هواخواهی ستمدیدگان به کنار؛ در شرایط فعلی حفظ حداقل‌های انسانی مستلزم هشیاری و مسؤولیت‌شناسی و دوری از خودمحوری  است. شاید اگر جمعی بودن زندگی و تلاش  برای احقاق حق را همواره در نظر داشته باشیم با وجود همه این دشواری‌ها گام‌های درست‌تری، هم به‌لحاظ اخلاقی و هم به‌لحاظ سیاسی،  برداریم.
وضع دانشگاه امروز ما چنان که از همین غائله پیداست، اسف‌انگیز است. کاش کسانی که واقعاً دانشگاهی هستند به سهم خود برای بهبود این وضع و حفاظت بیشتر از دانشجو و دلنشگاه بیشتر بکوشند و یک قدم از جایی که هستند جلوتر بیایند. این دانشجویان با هر عقیده‌ای که داشته باشند، هر قدر هم که بر خطا باشند، باز فرزندان ما هستند. این دانشگاه هم هر چه که هست حاصل تلاش و خون دل خوردن نسل‌هاست.
.
تروما، یک تئوری اجتماعی
جفری سی الکساندر
ترجمۀ فاطمه کریمخان
https://www.bashgaheadabiyat.com/product/trauma-theory-ejtamee/
ترجمه کتاب تروما یک تئوری اجتماعی در فروردین ماه سال 1401 به پایان رسید، در هجده ماه گذشته تلاش مترجم برای انتشار این کتاب از مبادی رسمی بی نتیجه باقی ماند. حکم « مغایر به مقررات نشر» که در شهریور سال 1401 در مورد کتاب صادر شد، مترجم را از ادامه تلاش برای انتشار متن از طریق ناشر در داخل کشور منصرف کرده است.
کتاب با اجازه مولف اصلی، جفری الکساندر، به صورت آنلاین منتشر شده است و چنان که مشی باشگاه ادبیات و خواست مترجم است به صورت رایگان در اختیار علاقمندان قرار گرفته است. در صورت تمایل می توانید قیمت یک جلد کتاب را برای حمایت از مترجم به شماره حساب 5022291044101713 واریز کنید