FROMSOFTWARE
@Fromsoftware https://twitter.com/fromsoftware_pr/status/1322361159945658368?s=09
سر انجام بعد از مدت ها سکوت
در آینده
احتمالا در گوتی شاهد نمایشی از بازی باشیم
در آینده
احتمالا در گوتی شاهد نمایشی از بازی باشیم
Forwarded from FROMSOFTWARE (Moein)
Forwarded from FROMSOFTWARE (Moein)
خوشه های خشم ...
در عهد پیشین ، در حدود دوره زمانی سنگوکو و آشوب کودتای ایشین ، که البته کمی قبل از آن دوره زمانی ، یک شینوبی به همراه هم رزم و دوستش ، در کوهستان ها زندگی میکردند . کوهستان و بخصوص دره فرو رفته ، محل تمرین آن دو شده بود .
آن دو از صخره ها بالا میرفتند ، بروی سنگ های لیز میدویدند و هر روز مهارت خود را ارتقا میدادند .
لازم به ذکر است که او به علت هیکل گوریل مانند خود و سرعت و جست وخیز زیادش در حمله ، به ( اورانگوتان ) یک نوع میمون قوی و سریع ، تشبیه شده بود .
اما این شینوبی سرانجام به دلیل پیدا کردن میل بیش از حد به قتل عام ( یا همان تبدیل شدن به شورا ) ، منجر به این شد که ایشین ، دست چپ او را قطع کند .
اما این پایان کار نیست ، بلکه هنگامی که به هوش میآید ، خود را در محلی میبیند که شخصی دیگر نیز به علاوه او ، درآنجا سکونت دارد ، کسی که گویا منجی او از مرگ بوده .
پزشکی بنام ( دوگن )
این پزشک در زمینه معالجات و درمان درد های پیچیده و همچنین ساخت ابزار های فوق العاده کاربردی بسیار متبحر بوده و بدین ترتیب ، اقدام به ساختن یک دست مصنوعی جدید برای میمون قصه ما میکند . ( مشخص نیست چرا )
آن دست مصنوعی نه تنها بار اول که بعد از ده ها بار امتحان کردن آن به عنوان یک ابزار شینوبی ، سرانجام به یک دست مصنوعی همه چیز تمام تبدیل میشود .
زمان میگذرد تا اینکه کودتای ایشین آغاز میگردد و بعد از قتل عامی خونین ، جنگ به نفع ایشین به پایان میرسد .
در همین زمان ، شینوبی تک دست که به سکیجو ( میمون تک دست ) معروف شده بود ، در بین صد ها جسد ، شروع به قدم زدن میکند ( مشخص نیست چرا ) اما به هر حال او در اینجا بوده و در همین حال و احوال ، دخترکی را در این خراب شده پیدا میکند .
دخترک بسیار فقیر و گرسنه به نظر میرسید و گویا سرپرستی هم نداشت که از او مراقبت کنند . پس اورانگوتان ، پیاله غذایی که در دستش بود را ( یا غنیمت برداشته یا با خود همراه داشته ، در هر صورت مشخص نیست ) به دخترک میدهد و دخترک بعد از خوردن غذا و جان گرفتن ، به دنبال شینوبی میرود .
اما یک اورانگوتان تک دست که چیزی بجز آداب جنگ نمیدانست ، چطور میتوانست یک دختر بچه کوچک را بزرگ و تربیت کند ؟! پس بچه را به دست پزشک ماهر میسپارد و دوگن ، اسم آن بچه را ( اِما ) میگذارد و او را همانند خود ، یک پزشک صلح دوست و ماهر ، تربیت میکند .
باید تا الان فهمیده باشید که راجع به چه کسی سخن میگویم . این قصه راجع به مجسمه ساز مرموز معبد متروک است که با نام لاتین ( اسکالپتر ) شناخته میشود .
اسکالپتر و اِما ، هر دو در ایالت (هیراتا) زندگی میکردند ، و شبی که راهزنان به آن ایالت به قصد جان ارباب ( کورو ) و خانواده اش به آن شهر حمله کردند ، در آن شهر حضور داشتند و شاهد به آتش کشیده شدن سرزمینشان بودند .
آن شب ، اسکالپتر مجبور به خانه ماندن شد ، چرا که گویا زخم شدیدی برداشته بود و اِما ، که اکنون در حال معالجه او بود ، بیرون رفتن او از خانه را منع کرده بود .
بعد از 3 سال ، اسکالپتر که اکنون پیر شده بود ( مثل هر شب ) از آب انبار آشینا عبور میکرد که چشمش به چیزی میافتد ، جسدی بی هوش با دستی قطع شده و البته ظاهری همانند یک گرگ زخمی .
پس آن مرد بیهوش و بازنده را به سکونتگاه خود یعنی معبد متروک میبرد و دست مصنوعی خود را به جای دست نداشته سکیرو ، پیوند میدهد .
به علت اینکه او با اِما ، پزشک مخصوص ارباب ایشین و صد البته لرد کورو در ارتباط است ، به سکیرو میگوید که ارباب تو زنده است و تو باید برای نجات او بپاخیزی .
او امکانات و کتابچه هایی از جمله فنون کار با دست مصنوعی و فنون رزمی شینوبی را که روزگاری خود ، استاد آنان بوده را به سکیرو میدهد تا در طی مسیر کمک رسانش باشند .
ولی ، در بین پیشروی داستانتان هنگامی که شما یک ابزار خاص را پیدا میکنید ، ( Malcontent ) او مخصوصا در این باره به شما میگوید که باید حواست باشد ، که درست و به موقع از این ابزار استفاده کنی .
امّا در آخر همان شب ، وقتی که سکیرو از وجود هیولایی در نزدیکی دروازه اصلی باخبر میشود ، تصمیم به بررسی آن محل میکند و وقتی به آنجا میرسد ، متوجه میشود که اسکالپتر ، تبدیل به هیولایی به شکل گوریلی آتشین شده ، و دلیل اینکه اسکالپتر برای آن ابزار دیالوگ خاصی را به شما گوشزد کرد ، این بود که خود او ، وقتی که مبدل به هیولا میشود ...
ادامه 👇...
@FromSoftware
در عهد پیشین ، در حدود دوره زمانی سنگوکو و آشوب کودتای ایشین ، که البته کمی قبل از آن دوره زمانی ، یک شینوبی به همراه هم رزم و دوستش ، در کوهستان ها زندگی میکردند . کوهستان و بخصوص دره فرو رفته ، محل تمرین آن دو شده بود .
آن دو از صخره ها بالا میرفتند ، بروی سنگ های لیز میدویدند و هر روز مهارت خود را ارتقا میدادند .
لازم به ذکر است که او به علت هیکل گوریل مانند خود و سرعت و جست وخیز زیادش در حمله ، به ( اورانگوتان ) یک نوع میمون قوی و سریع ، تشبیه شده بود .
اما این شینوبی سرانجام به دلیل پیدا کردن میل بیش از حد به قتل عام ( یا همان تبدیل شدن به شورا ) ، منجر به این شد که ایشین ، دست چپ او را قطع کند .
اما این پایان کار نیست ، بلکه هنگامی که به هوش میآید ، خود را در محلی میبیند که شخصی دیگر نیز به علاوه او ، درآنجا سکونت دارد ، کسی که گویا منجی او از مرگ بوده .
پزشکی بنام ( دوگن )
این پزشک در زمینه معالجات و درمان درد های پیچیده و همچنین ساخت ابزار های فوق العاده کاربردی بسیار متبحر بوده و بدین ترتیب ، اقدام به ساختن یک دست مصنوعی جدید برای میمون قصه ما میکند . ( مشخص نیست چرا )
آن دست مصنوعی نه تنها بار اول که بعد از ده ها بار امتحان کردن آن به عنوان یک ابزار شینوبی ، سرانجام به یک دست مصنوعی همه چیز تمام تبدیل میشود .
زمان میگذرد تا اینکه کودتای ایشین آغاز میگردد و بعد از قتل عامی خونین ، جنگ به نفع ایشین به پایان میرسد .
در همین زمان ، شینوبی تک دست که به سکیجو ( میمون تک دست ) معروف شده بود ، در بین صد ها جسد ، شروع به قدم زدن میکند ( مشخص نیست چرا ) اما به هر حال او در اینجا بوده و در همین حال و احوال ، دخترکی را در این خراب شده پیدا میکند .
دخترک بسیار فقیر و گرسنه به نظر میرسید و گویا سرپرستی هم نداشت که از او مراقبت کنند . پس اورانگوتان ، پیاله غذایی که در دستش بود را ( یا غنیمت برداشته یا با خود همراه داشته ، در هر صورت مشخص نیست ) به دخترک میدهد و دخترک بعد از خوردن غذا و جان گرفتن ، به دنبال شینوبی میرود .
اما یک اورانگوتان تک دست که چیزی بجز آداب جنگ نمیدانست ، چطور میتوانست یک دختر بچه کوچک را بزرگ و تربیت کند ؟! پس بچه را به دست پزشک ماهر میسپارد و دوگن ، اسم آن بچه را ( اِما ) میگذارد و او را همانند خود ، یک پزشک صلح دوست و ماهر ، تربیت میکند .
باید تا الان فهمیده باشید که راجع به چه کسی سخن میگویم . این قصه راجع به مجسمه ساز مرموز معبد متروک است که با نام لاتین ( اسکالپتر ) شناخته میشود .
اسکالپتر و اِما ، هر دو در ایالت (هیراتا) زندگی میکردند ، و شبی که راهزنان به آن ایالت به قصد جان ارباب ( کورو ) و خانواده اش به آن شهر حمله کردند ، در آن شهر حضور داشتند و شاهد به آتش کشیده شدن سرزمینشان بودند .
آن شب ، اسکالپتر مجبور به خانه ماندن شد ، چرا که گویا زخم شدیدی برداشته بود و اِما ، که اکنون در حال معالجه او بود ، بیرون رفتن او از خانه را منع کرده بود .
بعد از 3 سال ، اسکالپتر که اکنون پیر شده بود ( مثل هر شب ) از آب انبار آشینا عبور میکرد که چشمش به چیزی میافتد ، جسدی بی هوش با دستی قطع شده و البته ظاهری همانند یک گرگ زخمی .
پس آن مرد بیهوش و بازنده را به سکونتگاه خود یعنی معبد متروک میبرد و دست مصنوعی خود را به جای دست نداشته سکیرو ، پیوند میدهد .
به علت اینکه او با اِما ، پزشک مخصوص ارباب ایشین و صد البته لرد کورو در ارتباط است ، به سکیرو میگوید که ارباب تو زنده است و تو باید برای نجات او بپاخیزی .
او امکانات و کتابچه هایی از جمله فنون کار با دست مصنوعی و فنون رزمی شینوبی را که روزگاری خود ، استاد آنان بوده را به سکیرو میدهد تا در طی مسیر کمک رسانش باشند .
ولی ، در بین پیشروی داستانتان هنگامی که شما یک ابزار خاص را پیدا میکنید ، ( Malcontent ) او مخصوصا در این باره به شما میگوید که باید حواست باشد ، که درست و به موقع از این ابزار استفاده کنی .
امّا در آخر همان شب ، وقتی که سکیرو از وجود هیولایی در نزدیکی دروازه اصلی باخبر میشود ، تصمیم به بررسی آن محل میکند و وقتی به آنجا میرسد ، متوجه میشود که اسکالپتر ، تبدیل به هیولایی به شکل گوریلی آتشین شده ، و دلیل اینکه اسکالپتر برای آن ابزار دیالوگ خاصی را به شما گوشزد کرد ، این بود که خود او ، وقتی که مبدل به هیولا میشود ...
ادامه 👇...
@FromSoftware