Freud to Lacan - Lacanian Ecole. مدرسه لکانی
1.49K subscribers
1.77K photos
587 videos
101 files
590 links
کانال مدرسه لکانی(فروید تا لکان)
دکتر فرزام پروا روانکاو و روانپزشک و نویسنده و مترجم
Admin Email:Farzamorphe@Yahoo.com
Insta:Freudtolacan.drfarzamparva
Download Telegram
Freud to Lacan - Lacanian Ecole. مدرسه لکانی
استاد روانپزشکی و گزارشگر ویژه اسبق سازمان ملل متحد در حیطه حق بر سلامت (Right to Health) در مقاله ای در تاریخ 2017 , April 6 در مجله Health and Human Right به سوال فوق پاسخ داده است: Biomedical interventions will remain as an important treatment option for…
البته نکته اساسی ناترازی قدرت بین وجود خودآگاه و ناخودآگاه را هم نبایستی از یاد برد. اما کسانی که فکر می کنند ریشه بیماریهای روانی از آنجا که به داروهای شیمیایی پاسخ می دهد، ناترازی شیمیایی در "مغز"است از کسانی که تصور می کنند علت اصلی کار کردن موتور ماشین "روغن" آن است (موتور هم با تعویض روغن بهتر کار می کند)، خیلی دور نیستند، و استدلالشان به استحکام استدلال همانهاست!

#کانال_مدرسه_لکانی
@freudtolacan_farzamparva
او دفتر رویاهای مرا خوانده... اونها شخصی بودند... زندگی مدرن ملغمه نامقدسی است از چشم چرانی و عورت نمایی...مردم دائما "من" های داخلی و خارجیشان را در بوق و کرنا می کنند...

سریال سقوط 2016-2013

#کانال_مدرسه_لکانی
@freudtolacan_farzamparva
https://youtu.be/SbHw-x8w36o?si=DyImi0dZOp-ppyaT

ناخودآگاه و تن سخنگو (بخش ششم)
من [از هگل] نقل قول می‌کنم: «سردترین و مسطح‌ترین، بدون معنا، با اهمیتی بیشتر از بریدن سر یک کلم یا قورت دادن یک جرعه آب.»
آمیزش پورنوگرافیک همین پوچی معنایی را دارد. رابطه جنسی وجود ندارد. آیا باید این جمله را با تأکیدی بشنویم که پلوتارک، تنها کسی که این کار را در دوران باستان انجام داد، هنگام نقل کردن می‌افزاید؟ کلامی مهلک که بر فراز دریا طنین‌انداز می‌شود: «پن (۱) بزرگ مرده است». این بخش در دیالوگی با عنوان «درباره ناپدید شدن کاهنان(۲)» نمایان می‌شود که من یک بار در کلاس‌ام به آن اشاره کرده‌ام. و این کلام مانند کلام آخرین کاهن طنین‌انداز می‌شود در حالی که اعلام می‌کند که پس از او دیگر کاهنی وجود نخواهد داشت. همانند کاهنی که اعلام می‌کند که کاهنان ناپدید شده‌اند. در واقع در این دوره زمانی، در زمان تیبریوس، در کل امپراتوری روم پرستشگاه‌هایی که زمانی انبوه مردم برای توسل جستن به کاهنان و گردآوردنشان [در آنجا] ازدحام می‌کردند به طرز فزاینده‌ای با بی‌مهری مواجه شدند. جهشی نامرئی که در اعماق ذائقه رخ می‌دهد دهان کاهنان را که از از دیوهای مانتیک(۳) الهام می گرفتند می‌بندد. من [کلمه] دیو را می‌گویم، نه به این دلیل که آنها شرور و بدجنس بودند، بلکه به این دلیل که این دیوها موجوداتی به عنوان واسط بین خدایان و انسان‌ها نامیده می‌شدند که بدون شک توسط فیگور پن بازنمایی شده‌اند. ما فقط می‌توانیم به سرنوشت کاهنان حساس باشیم و به این واقعیت که روزی آنها در منطقه‌ای ناپدید شدند که [زمانی] حریصانه [مردم] به دنبال آنها بودند. ما فقط تا اندازه عمل تعبیرمان می‌توانیم نسبت به سرنوشت کاهنان حساس باشیم، عادت داریم که بگوییم تعبیرمان ناشی از کهانت است. اما کلام کاهن خود ما دقیقاً همان گفته لکان در مورد رابطه جنسی است. لکان این را قبل از ظهور پورنوگرافی الکترونیک که در مورد آن صحبت می‌کنم بیان کرد. و با این وجود این سخن [لکان] به ما اجازه می‌دهد که رخداد پورنوگرافی را در جای خود قرار دهیم. رخداد پورنوگرافی به هیچ وجه – چه کسی چنین فکری می‌کند؟ - راه‌حلی برای بن‌بست سکسوآلیته نیست. پورنوگرافی سمپتوم این امپراتوری تکنیکی است که اکنون سلطنت خود را بر روی متنوع‌ترین تمدن‌های کره زمین، حتی سرکش‌ترین آنها، گسترش می‌دهد. مسأله تسلیم شدن در برابر این سمپتوم یا سایر سمپتوم‌های مشابه نیست. آنها نیاز به تعبیر روانکاوی دارند. آیا امکان دارد که این گشت و گذار در مورد پورنوگرافی به ما امکان دسترسی به عنوان کنگره بعدی را بدهد؟ در یکی از این کنگره‌ها همان‌طور که لئوناردو گوروستیزا یادآوری کرد، من یک بار رشته‌ای را ارائه دادم که در انتخاب موضوع برای AMP انتخاب کرده بودم. گفته بودم که به صورت سه‌تایی می‌آیند و هر کدام به نوبه خود به یکی از دسته‌بندی‌های لکان ارجحیت می‌دهد، یکی از این سه دسته‌بندی‌ای که حروف اول آنها RSI است. بعد از بعد سمبولیک S، بعد از یک [بعد] واقع R، باید انتظار داشت که همان‌طور که لئوناردو گوروستیزا و دیگران به خوبی استنباط کرده بودند [بعد] خیالی I به منصه ظهور برسد. چه نوعی بهتر از این که آن را تحت عنوان «بدن» انجام داد؟ زیرا ما [می‌توانیم] معادلی بیان شده نزد لکان را بیابیم: « خیالی بدن است.» [بعد خیالی] تنها و منفک نیست. آموزه لکان در کلیت‌اش به نفع این برابری شهادت می‌دهد. اولاً، بدن ابتدا به عنوان یک تصویر خود را معرفی می‌کند، تصویر درون آینه، که از آنجا به من جایگاهی را می‌دهد که به طور منحصر به فردی از آن چیزی که فروید در دومین توپیک خود شناخته بود متمایز می‌شود. ثانیاً باز هم از طریق بازی تصاویر است که لکان مفصل‌بندی غالب بین ایده‌‌آل من و منِ ایده‌آل را توضیح می‌دهد که اصطلاحات آن را از فروید به عاریت گرفته است، اما آنها را به روشی بدیع و تازه صورت بندی می کند. این قرابت بدن و [بعد] خیالی مجدداً در آموزه‌های گره‌های او تأیید می‌شود.

(۱)خدای جنگل و مزرعه و جانوران و شبانان در اسطوره های یونان،کلمه پانیک از این کلمه گرفته شده است.
(۲) دارای قدرت پیشگویی
(۳)oracle
Forwarded from AsiaNewsIran (asianews office)
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🎞 نسخه جداگانه

🔸 خواب و رویا در شاهنامه
با دکتر محمد رسولی


زمانی که اعراب به ایران حمله می‌کنند، یزدگرد، خواب انوشیروان را این چنین به یاد می‌آورد:
که نوشین‌روان دیده بود این به خواب کزین تخت بپراگند رنگ و آب
چنان دید کز تازیان صد هزار هیونان مست و گسسته مهار
گذر یافتندی به اروندرود نماندی برین بوم بر تار و پود


در قسمت دیگری از نگاهی نو به شاهنامه با دکتر محمد رسولی، به خواب و رویا در شاهنامه می‌پردازیم.

🗓 پنجشنبه ( ۲۰ دی ۱۴۰۳)

@asianewsiran
دو حافظ فرهنگ ایران زمین (۵)
دو حافظ قرآن
دو هنرمند و دانشمند
دو تکفیر شده و لعن شده!
حال که سخن به باده رسید، بد نیست به موضوع ستایش باده یا خمریه سرایی توسط ابن سینا و حافظ (۱) هم بپردازیم. این هم از آن مواردیست که ظاهر بینان درکی از آن ندارند. گویی اصرار غزالی در تکفیر شدیداللحن ابن سینا، به همین موضوع شراب برمی گردد، البته در کنار انکار معاد جسمانی، چیزی که در مورد آن، صدرالدین شیرازی راه بهتری پیش گرفت: او به جای اینکه همچون کودکی که شیشه شیر را از او گرفته اند، به تحقیر و تکفیر ابن سینا بپردازد، فصل کاملی را در کتابهای اسفار و شواهدالربوبیه، بر اساس حرکت جوهری، به اثبات معاد جسمانی اختصاص داد (که البته با معاد جسد زمینی متفاوت است) او که خود از این زهاد و فقها دل پری داشت، و آنها را به پوشیدن "لباس تلبیس و ریا و قبای حیله و دغا" و نوشیدن "جام غرور از دست دیو رعنا" (۲) محکوم می کرد، به بوعلی حق می داد که با آن دانش ژرفی که در طبیعیات داشت، در مورد این شکل از معاد شک ورزی کند. هر چه باشد مهمترین معلم طبیعیات او، مثل خیلی جاهای دیگر، ابن سینا بود.
اما در مورد خمریه سرایی، دیدگاه ژرف دکتر زرین کوب بسیار قابل توجه است: "خمریه های ایرانی سرود شورش و قیام بر ضد اهل ظاهر و بر ضد سالوس و ریا به نظر می رسد."
اگر سالوس و ریا بیماری اجتماعی ماست، که از ازمنه دور بوده و هست، برای یک طبیب جامعه چون ابن سینا و حافظ، چه کار ارزنده تر از تاختن به آن؟ الحق که دست مریزاد!

غذای روح بود باده رحیق الحق
که رنگ و بوش کند رنگ و بوی گل را دق
عقیق پیکر و یاقوت فام و لعل سرشت
همای گردد اگر جرعه ای بنوشد بق
به طعم تلخ چو پند پدر ولیک مفید
به نزد جاهل باطل، به نزد دانا حق
حلال گشته به تجویز عقل بر دانا
حرام گشته به فتوای شرع بر احمق
می از جهالت جهال شد به شرع حرام
چو ماه کز سبب منکران دین شد شق...
ابن سینا

صوفی بیا که آینه صافیست جام را
تا بنگری صفای می لعل فام را
راز درون پرده ز رندان مست پرس
کاین حال نیست زاهد عالی مقام را
حافظ مرید جام می است ای صبا برو
وز بنده بندگی برسان شیخ جام را


(۱) برای شرح بیشتر رجوع کنید به کتاب #حافظ_و_رود_جادو از همین نویسنده
(۲)رساله سه اصل

#کانال_مدرسه_لکانی
@freudtolacan_farzamparva
نمایش هملت به روایت لکان (۱)
بازنشر
بخشی از کتاب #درسگفتارهای_لکان :دوره مقدماتی آشنایی با آرای لکان با عنوان "از لکان متقدم تا لکان متآخر"، برگزار شده در گروه مطالعات علم موسسه پژوهشی حکمت و فلسفه.
دکتر #فرزام_پروا ( #روانکاو و #روانپزشک)

جلسه ششم، عنوان این جلسه: فرا رفتن از فروید. مورخ یکشنبه ۹۸/۴/۳۰ (#قسمت_اول)
 
پیاده‌سازی و مطابقت دهنده: هدا لایق، صدف کارخانه‌چی
 
امروز از سمینار ششم لکان موضوعی را برایتان انتخاب کردم که فکر می‌کنم مورد علاقه همه‌تان باشد. نمی‌دانم این موضوع را می‌دانید یا نه، که در بین تمام نمایشنامه‌هایی که به دست بشر نوشته شده است، یک نمایشنامه هست که متمایز است و بسیاری از ادبا و علما عقیده دارند که از این نمایشنامه عمیق‌تر، پیچیده‌تر و درهم بافته‌تر و در عین حال معمایی‌تر وجود ندارد. احتمالا حدس می‌زنید که این نمایشنامه باید نوشته شکسپیر باشد و کدام نمایشنامه شکسپیر؟
بله. نمایشنامه هملت.
نمایشنامه هملت، نمایشنامه‌ای است که ما امروز می‌خواهیم درباره‌اش صحبت بکنیم، چون که اصولا بین روانکاوی و تراژدی یک پیوند عمیقی هست. این چیزی هست که مورد توجه خود فروید هم بوده است. اصلا می‌دانید که فروید، کلمه ادیپ را از نمایشنامه ادیپ شهریار سوفوکلس گرفته است. یک سری نمایشنامه‌هایی هست به اسم افسانه‌های تبای که من توصیه می‌کنم حتما این نمایشنامه‌ها را که ترجمه بسیار عالی هم دارد و توسط آقای مسکوب ترجمه شده، بخوانید. سه تا نمایشنامه هست به اسم ادیپ شهریار، ادیپوس در کلونوس، و آنتیگونه. که نمایشنامه اول خیلی مورد توجه فروید بوده است. و تبعاً مورد توجه لکان هم قرار می‌گیرد.
لکان خیلی راجع به نمایشنامه‌های دوم و سوم صحبت کرده است. می‌بینید که اینجا هر جا ما راجع به بازگشت به فرویدِ لکان می‌گوییم، یک فراتر رفتن هم هست. یعنی اگر لکان آمده به آن نمایشنامه اولی که مورد توجه فروید بوده پرداخته است، به نمایشنامه‌های بعدی هم توجه کرده است. اما چرا اصلا روانکاوها این قدر به تراژدی‌ها، نمایشنامه‌های تراژیک توجه نشان می‌دهند؟ چون که اصلا زندگی بشر روی کره زمین یک تراژدی است. یکی از جملاتی که لکان دارد این است که: روانکاوی تراژدی را تبدیل به کمدی می‌کند. حالا تراژدی و کمدی هم باهم در پیوند تنگاتنگی هستند. لکان جمله‌ای دارد که می‌گوید: تراژدی در خط مقدم تجربه‌های ما به عنوان آنالیست وجود دارد. اصلا شما اگر آنالیست باشید هر روز با تراژدی روبرو هستید. یعنی کسانی می‌آیند پیش شما و از تراژدی‌هایشان صحبت می‌کنند. تراژدی‌هایی که ظاهراً پایان‌ناپذیر هم هستند.
چرا اصلا این پیوند تنگاتنگ هست؟ چون که در واقع هر تراژدی هم در مفهوم خلاصه خودش هم چیزی جز این نیست که آن شخصیت تراژیک به بعد واقع نزدیک شده است، به آن بعدی که ناگفتنی و غیرممکن است، قابل به زبان آوردن نیست. به آن نزدیک شده است و باید بهایش را بپردازد. حالا خیلی وقت‌ها در تراژدی‌ها بهایش را با مرگ خودش می‌پردازد. مثلا در تراژدی هملت شما می‌بینید که اواخر نمایشنامه تمام شخصیت‌های مهم نمایشنامه کشته می‌شوند. از خود هملت، عمویش کلادیوس، مادرش گرترود، وزیر پادشاه که پولونیوس باشد، معشوق هملت که اوفیلیا باشد. خلاصه وقتی نمایشنامه تمام می‌شود، همه مرده‌اند. و در واقع این چیزی است که از آنجا که این بعد واقع، هسته وجود آدم است و در طی روانکاوی هم، فرد به این هسته نزدیک می‌شود، این نزدیک شدن هم یک بهایی دارد. بنابراین چیز جدا از هم نیست. در مفهوم بنیادین خودش، تراژدی و تجربه روانکاوی باهم در ارتباط تنگاتنگ هستند. و وقتی همچین چیزی وجود دارد، شما احتمالا حدس می‌زنید که این در مورد شاهکار تراژدی‌ها، یعنی هملت باید به اوج خودش برسد. حداقل در خیلی از نمایشنامه‌ها، آخر نمایشنامه‌ها یک شخصیت یا دو شخصیت از بین می‌روند، ولی در این نمایش ابعاد تراژیک خیلی وسعت را پیدا می‌کند و اصلا نمایشنامه با چیزی شروع می‌شود که فرد در طی ده سال، بیست سال روانکاوی می‌خواهد کم کم به آن نزدیک شود. اول نمایشنامه انگار یک بمب منفجر می‌شود و هملت که یک شاهزاده جوان است خودش را در برابر آن هسته تروماتیک غیر قابل گفتن می‌یابد...

#کانال_مدرسه_لکانی
@freudtolacan_farzamparva
Forwarded from Hoda Layegh
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
سمینار چهارم دکتر #فرزام_پروا، #گوی_بلورین_سوم،
دوره #دوم #مکتوبات_لکان از مسیر #رویاهای_شربر. جلسه سوم، بخش اول: مورخ ۱۴۰۳/۰۶/۲۹

📌مرغان چمن را المی باشد و شوقی
کان مرغ نداند که گرفتار نباشد (سعدی)


📌توضیحات دکتر #فرزام_پروا در مورد تفاوت این دوره با دوره‌های قبل.

📌عنصر "دِل" در ادبیات و فرهنگ ما.
از دست دادن دل، و صاحب‌دل شدن.

📌اهمیت مخاطب در ارتباط با مطالبی که یافتنی است، نه دریافتنی.

📌شمس، پیش‌ قراول روانکاوی در فرهنگ ما.
  سقراط، پیش قراول روانکاوی در فرهنگ غربی.

📌هدف روانکاوی بیداری است.

📌تفاوت روانکاوی حقیقی با روانکاوی که پرورش ژوئیسانس پِروِرت است.

📌شمس، مولانا را با چه تکان می‌دهد؟ با علمی که به اَندرون مولانا کار دارد.

📌زندگی تخت و دو بعدی (خیالی و سمبولیک)، در مقابل زندگی سه بعدی (بعد واقع).

📌توضیحات دکتر #فرزام_پروا، در ارتباط با دلایل گفتن این مقدمه.

#کانال_مدرسه_لکانی
@freudtolacan_farzamparva
دو حافظ فرهنگ ایران زمین (۶)
دو حافظ قرآن
دو هنرمند و دانشمند
دو تکفیر شده و لعن شده!
شجاعت حافظ را در سرودن ابیاتی چون:
به می سجاده رنگین کن گرت پیر مغان گوید
که سالک بی خبر نبود ز راه و رسم منزلها
و:
در مذهب ما باده حلال است ولیکن
بی روی تو ای سرو گل اندام حرام است
و سخن گفتن از می و مغ و خرابات در محیط پر از سالوس شیراز قرن هشتم (که در آن گربه زاهد نماز می کرد و محتسب فاسق و ریاکار میخانه ها را تعطیل می کرد) مقایسه کنید با شاعری که دو قرن پیش اش در گنجه، میان مسیحیان و  دور از تعصبات مذهبی چنین قسم و آیه می آورد:(۱)
نپنداری ای خضر فرخنده پی
که از می مرا هست مقصود می
من از می همه بیخودی خواستم
بدان بیخودی مجلس آراستم
مرا ساقی آن فره ایزدی است
صبوح آن خرابی، می آن بیخودی ست
وگرنه به ایزد که تا بوده ام
به می دامن لب نیالوده ام
گر از می شدم هرگز آلوده جام
حلال خدا باد بر من حرام

و در عین حال مبدع ساقی نامه بود و پرشورترین مجالس بزمی را می سرود و در اشعاری دیگر تسلط خود را بر انواع خمریات به کرسی می نشاند و از ساقی برای خودش و شاه طلب می [لابد می روحانی!] می کرد:(۲)
بیا ساقی از خم دهقان پیر
به من ده یکی ساغر دستگیر
از آن می که جانداروی هوش باد
مرا شربت و شاه را نوش باد
و به این ترتیب حکیمی الهی با همه عظمت و ژرفای سخنش، به جریان یک بیماری اجتماعی افتاد. البته این خبط و خطا را بایستی در کنار خطاهای دیگرش چون برتر شمردن شعرش از فردوسی و نزول وحی بر اسکندر و ... قرار داد.(۳)

(۱) از کتاب مخزن الاسرار
(۲)از کتاب شرف نامه
(۳) گرچه ما در کتاب #نظامی_و_هفت_عطر_و_پیکر بیشتر به عطر و عظمت سخنان او خواهیم پرداخت تا خطاهایش که از هر انسان فای دیگری هم انتظار می رود! برای این منظور هم آینه ای از شاعر همعصرش روبرویش قرار می دهیم، یعنی عطار نیشابوری.

#کانال_مدرسه_لکانی
#freudtolacan_farzamparva
هوای جنوب پر از آوای عشقست (۱)...
-ما لهجمون با جمیا (جمی ها) فرق می کنه... ما مال [بندر] سیرافیم...
-چطور فرق می کنه؟
-اینجا می گن قربون سرت، ما می گیم چشومی... (چشمم هستی)
-...می دونم خیلی سخته آدم عزیزشو از دست بده...
-اولاد یه چیز دیگس، خواهرم رفت، ولی اولاد ریشه جونه، قلبم سوراخ شد...
-درس هم خوندی؟ چقدر قشنگ حرف می زنین...
-نه، مادرم می گفت برو زیر گو (گاو) جمع کن، نمی خواد درس بخونی...ولی بیهش (بیهوش)نبودم، یاد گرفته بودم بنویسم، نامه می نوشتم زیر سنگ می ذاشتم... اون پی بز بود، منم پی بز بودم، میومد سنگو ور می داشت می خوند...

#کانال_مدرسه_لکانی
#freudtolacan_farzamparva
دو حافظ فرهنگ ایران زمین (۷)
دو حافظ قرآن
دو هنرمند و دانشمند
دو تکفیر شده و لعن شده!

شباهتهای سرشتی و شخصیتی حجت الحق و لسان الغیب
حافظان فرهنگ، طبیبان فرهنگ هم هستند، منتها دو نوع طبیب داریم: طبیب خرد، طبیب عشق (به این تقسیم بندی در اشعار حافظ برخواهیم گشت).
یک طبیب، می خواهد طبیب خرد باشد یا طبیب عشق، به بیماریهای فرهنگ، بی اعتنا نیست: خاصه اینکه این بیماریها، گاه مانند کرونا و حتی هاری، از درجه سرایت بالایی هم برخوردارند. کم نبوده وهمیات و خرافاتی که در یک گفتار پاکیزه وارد شده اند، و آن را از درون پوسانده اند. می بینیم که هر دو حافظ فرهنگ ما، به بیماری وخیم و مسری سالوس و ریا واکنش نشان داده اند. اما این تنها بیماری فرهنگ نیست. هر دوی این طبیبان حافظ و حافظان طبیب، به انواع و اقسام بیماریهای دیگر فرهنگ هم واکنش نشان داده اند: اجتناب هردوی آنها از وهم افکنی، و اهتمام هردو به وهم زدایی بسیار قابل توجه و چشمگیر است. ابن سینا در کنار روشنگریهایش در تمام علوم زمانه، که "شایسته" نام علمند (از موسیقی و فن شعر بگیرید تا منطق و طبیعیات)، رساله ای هم دارد در رد طالع بینی شایع زمانه، به نام "ابطال احکام النجوم". حافظ می فرماید:
ساقی بیا که شد قدحِ لاله پر ز می
طامات تا به چند و خرافات تا به کی؟
شاید اگر ما فرزندان آنها، به پیامشان بیشتر گوش می کردیم، امروز انقدر دچار انواع خرافه ها و وهمیات بنیان فکن نبودیم. حافظ حتی وقتی می گوید:
پیر ما گفت خطا بر قلم صنع نرفت
آفرین بر نظر پاک خطاپوشش باد!
نشان می دهد حتی اسیر دست و پا بسته پیر خود هم نیست: پیری که می تواند با فلج کردن قوه نقادی، جماعت بزرگی را مع الاسف به گمراهی بکشاند! تاریخ ما مملو از این پیران گمراه است، و فجایعی که به بار آورده اند، یا به قول حافظ:
ما را به رندی، افسانه کردند
پیران جاهل، شیخان گمراه!

#کانال_مدرسه_لکانی
#freudtolacan_farzamparva
نمایش هملت به روایت لکان (۲)
بازنشر
ادامه #درسگفتار: "از لکان متقدم تا لکان متآخر"، برگزار شده در گروه مطالعات علم موسسه پژوهشی حکمت و فلسفه.
دکتر #فرزام_پروا ( #روانکاو و #روانپزشک)
مورخ یکشنبه ۹۸/۴/۳۰ (#قسمت_دوم)
 
من خلاصه‌ای از نمایشنامه هملت را هم برایتان می‌گویم. اگر کسی می‌خواهد با روانکاوی آشنا شود که بداند در مورد چه هست، باید با این نمایشنامه هم آشنا باشد. چون که همان طور که خواهیم دید هم فروید راجع به آن صحبت کرده، و لکان هم که اصلا موضوع سمینار ششم که درباره اشتیاق و تعبیرش هست را بر اساس نمایشنامه هملت توضیح می‌دهد. آن چه چیزی است که ابتدای نمایشنامه این قدر هولناک شروع می‌شود؟ این نمایشنامه یک خاصیتی دارد که انگار از همان اولش یک چنگی به گلوی شما می افتد و تا آخر شما را همراه خودش می‌برد، البته اگر همراهش بشوید. حالا ضرورتی ندارد، نه اینکه بگوییم برای همه بایستی این اتفاق بیفتد. باید و نبایدی در هنر، و همان طور در روانکاوی نداریم. یا این اتفاق می افتد یا نمی‌افتد. ولی اگر افتاد، فرد یک چیزی را تجربه می‌کند. موضوع چه است؟ موضوع این است که هوراشیو که دوست هملت است می‌آید و از یک اتفاق غریبی برای هملت صحبت می‌کند، و آن چیست؟ اینکه روح پدر هملت را دیده است که دارد راه می‌رود و خیلی هم عصبانی است. و در زمان شکسپیر عقیده بر این بوده که اگر ارواح درگذشتگان ظاهر بشوند، این نشان از یک آشوب بزرگ دارد. این نشان از یک به هم ریختگی اساسی است. و این ارواح هم با عقاید خرافی آن موقع بوده است. ولی شکسپیر دارد از آن استفاده‌های دراماتیک می‌کند. شکسپیری که فروید به او لقب روانشناس بزرگ را داده است. بله، کسی که همچین نمایشنامه‌ای نوشته، باید هم یک روانشناس بزرگ باشد.
هوراشیو به هملت می‌گوید بیا ببین، انگار این پدرت می‌خواهد چیزی بگوید. هملت می‌رود و خیلی هم ترس و وحشت داشته است، می‌ترسیده که نکند ارواح شیطانی باشد و واقعا روح پدرش نباشد. اما این روح برمی‌گردد و به هملت می‌گوید که این عموی تو که بعد از مرگ من با مادرت ازدواج کرده و پادشاه دانمارک شده است، من را به قتل رسانده است. و اینگونه بوده که برای بدست آوردن قدرت، این کار را انجام داده است و با مادر تو ازدواج کرده است. و تو باید بروی و انتقام من را بگیری. پس یک وظیفه‌ای بر گرده هملت قرار می‌گیرد که انتقام پدرش را بگیرد و مادرش را از چنگال این عموی خون آشام نجات بدهد. اما چیزی که هر کسی که این نمایشنامه را می‌خواند، خیلی حیرت زده می‌کند این است که انگار هملت از عمل کردن ناتوان است. مدام در دام تردیدهای مختلف است. آیا این واقعا پدر من بود که این حرف را زد؟ یک جایی می‌خواهد برود عمو را بکشد، عمو در همان موقع در حال دعا کردن بوده و هملت با خودش می‌گوید اگر من الان در این وضعیت بکشمش، این پیش خداوند می‌رود و گناهانش بخشوده می‌شود. خلاصه هر لحظه یک فکری برایش پیش می‌آید که عمل نکند. و از زمان گوته این نمایشنامه همه را متحیر کرده است. خود گوته هم در موردش صحبت کرده است که مثلا ایده‌ای که گوته در زمان خودش ارائه می‌کند، این است که می‌گوید این هملت خیلی آدم اندیشمند و اهل فکر و دانش است. بین دانش و عمل کردن یک خط فاصلی است. افرادی که خیلی اهل فکر هستند، در عمل مشکل دارند. خلاصه همه ادبا و علما سعی کردند توجیه کنند که چرا هملت تا پایان نمایشنامه از اینکه انتقام پدرش را بگیرد، ناتوان است. فقط وقتی می‌تواند این کار را بکند که می‌داند چند لحظه بعد خواهد مرد. یعنی اینکه عموی اش دسیسه‌ای می‌چیند که در یک مسابقه شمشیر بازی شرکت کند. شمشیرها در این جور مسابقات نباید تیز باشند، ولی خب با دسیسه‌ای که عمویش می‌چیند شمشیر تیز و سمی استفاده می‌شود. و تازه آن موقع که می‌فهمد که چند لحظه بعد به دست عمو کلادیوس به قتل خواهد رسید، تازه می‌تواند عمل کند و عموی خودش را بکشد. ولی طبیعتاً خودش هم از بین می‌رود. در این نمایشنامه افراد مختلفی خواستند بیایند در مورد ناتوانی هملت از عمل کردن، این تردید خورنده‌ای که در وجود هملت است صحبت کنند. تزی که توسط فروید مطرح می‌شود این است که عموی هملت همان کاری را کرده است که در ناخودآگاه هملت وجود دارد. در ناخودآگاه بچه‌ها وجود دارد که پدر خودشان را که بین خودشان و مادرشان فاصله می‌اندازد، از بین ببرند و به مادر خودشان بپیوندند. همان تراژدی ادیپ. عمو در واقع همین کار را کرده است، یعنی پدر را از بین برده است و با مادر هملت ازدواج کرده است. بر اساس  دیدگاه فرویدی این موضوع در ناخودآگاه هملت وجود داشته است و چون هملت ناخودآگاه همین افکار بدون اینکه بداند در ذهنش وجود داشته است، به صورت ناخودآگاه خودش را هم دست عموی خودش می‌بیند. به همین جهت هم قادر نیست که کلادیوس را از بین ببرد. این دیدگاهی است که فروید ارائه کرده است. اما آیا لکان با این دیدگاه موافق است؟

#کانال_مدرسه_لکانی
@freudtolacan_farzamparva
Forwarded from Hoda Layegh
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
سمینار چهارم دکتر #فرزام_پروا، #گوی_بلورین_سوم،
دوره #دوم #مکتوبات_لکان از مسیر #رویاهای_شربر. جلسه سوم، بخش دوم: مورخ ۱۴۰۳/۰۶/۲۹

📌گریز انسان از جهان بعد واقع:
(نه چیزی میخواهم بدانم و نه به من بگویید)

📌آیا در علم بعد واقع جایگاهی دارد؟
(شناسای علم، آدمی است).

📌توضیحاتی در مورد عرفان و صوفی‌گری و جنبه‌های واپس‌گرانه.

📌در هر چیزی که امکان پیشرفت وجود دارد، پسرفت هم هست.

📌بعضی روانکاوی را برای تکان نخوردن، انتخاب می‌کنند.

📌علوم مختلف در ارتباط با بعد واقع چگونه‌اند؟

📌آیا حوزه زبان‌شناسی در مورد سایکوز صحبت می‌کند؟

📌مطرح کردن "بعد واقع" از طرف گالیله، برای اولین بار در علم فیزیک.

📌بعد واقع متافور و استعاره‌ای ندارد. پس چگونه می‌توان به آن دست پیدا کرد؟

📌راهی که لکان انتخاب کرد. یعنی از طریق ریاضیات.

#کانال_مدرسه_لکانی
@freudtolacan_farzamparva
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
بهای سنگینی که فروید برای روانکاوی پرداخت (از زبان خودش)

مجله هنری آرت ژورنال
@ARTTJOURNAL

و صد البته هنوز هم "روانکاوان راستین" بایستی مزه تهمت و تحقیر ‌و دستکم انگاشتن را به جان بخرند، و این سزای هر کسی است که بخواهد خواب بشریت را بهم بزند (سقراط را کشتند، شمس را تهدید به قتل کردند، عین القضات را کشتند...). بی جهت نبود که فروید از اینکه نازیها کتابهایش را در برلین سوزاندند، خوشحال بود: حداقل قرون وسطا دیگر تمام شده بود، و قرار نبود دیگر خود او را بسوزانند!

#کانال_مدرسه_لکانی
#freudtolacan_farzamparva