چنین گفت نیچه
7.22K subscribers
388 photos
9 videos
23 files
46 links
آکادمیِ "فریدریش نیچه":
درنگیدن بر نیچه و کوششي برای بازفهمِ اندیشه‌یِ او.

برگه‌یِ اینستاگرام:
www.instagram.com/Friedrich_nietzsche_ph

رسانه‌یِ شخصیِ گرداننده:
@Pooria_mgh1844
Download Telegram
Alle guten Dinge waren ehemals schlimme Dinge; aus jeder Erbsünde ist eine Erbtugend geworden.

#Friedrich_Nietzsche
#Zur_Genealogie_der_Moral

Was eine Zeit als boese empfindet, ist gewoehnlich ein unzeitgemaesser Nachschlag dessen, was ehemals als gut empfunden wurde, - der Atavismus eines aelteren Ideals.

#Friedrich_Nietzsche
#Jenseits_von_Gut_und_Böse

چیزهایِ خوب همه روزگاري چیزهای بد بودند. از دلِ هر گناهِ نخستین است که یک فضیلتِ نخستین سر برمی‌کشد.

#فریدریش_نیچه
از کتاب: #تبارشناسی_اخلاق

آنچه را که یک زمانه شرّ می‌شمُرَد، بسا پژواکي‌ست بی‌گاه از آنچه روزگاري خیر شمرده می‌شد __بازگشتِ بیمارگونه‌یِ یک آرمانِ کهن.

#فریدریش_نیچه
از کتاب: #فراسوی_نیک_و_بد

Join Link↘️
🆔 @fnietzsche
Forwarded from اتچ بات
والاترین بینش‌هایِ ما چون سرزده واردِ گوش‌هایِ کساني شوند که پیشاپیش برایِ آن‌ها آراسته و آماده نشده باشند، می‌باید _ و جز این نشاید! _ که طنینِ حماقت و گاه طنینِ جنایت داشته باشند. روزگاري فیلسوفان _چه در میانِ هندیان، چه در میانِ یونانیان و ایرانیان و مسلمانان، و سخن کوتاه، هر جا که انسان به پایگان باور داشته است نه به برابری و حقوقِ برابر _ میانِ اهلِ برون و اهلِ درون فرق می‌گذاشتند. امّا این فرق چندان در این نیست که آن که بیرونی‌ست، بیرون می‌ایستد و از بیرون، نه از درون می‌نگرد و ارزیابی می‌کند و می‌سنجد و حکم می‌کند؛ بل فرقِ بنیادی‌تر در این است که اهلِ برون چیزها را از پایین به بالا می‌نگرند __ امّا اهلِ درون از بالا به پایین. روان را بلندی‌هایي‌ست که اگر از آن‌ها [بر جهان] بنگریم، دیگر تراژدی نیز در ما سوک‌انگیز نخواهد بود؛ و اگر همه‌یِ درد و رنجِ عالم را یک جا گرد آوریم و فراچشم نهیم، که را جسارتِ آن است که بگوید چنین دیداري ناگزیر ما را به سویِ رحم‌آوردن و، در نتیحه، دو گندان کردنِ درد و رنج می‌کشاند و می‌انگیزد؟ ...
آنچه نوعِ برتري از انسان را خوراک است یا مایه‌اي جان‌افزا، نوعی بسیار دگرگونه‌تر و پست‌تر را می‌باید همچون زهر باشد. وجودِ فضیلت‌هایِ همگانی در فیلسوف چه بسا جز به معنایِ ناتوانی و رذیلتاشد. چه بسا انساني والاگهرتر چون پستی گیرد و کار-اش به نابودی کشد، صفاتي را دارا شود که به سببِ داشتنِ آن‌ها وی را در عالمي پست‌تر، که در آن فروافتاده است، همچون قدّیس پاس دارند. کتاب‌هایي هست که بنا به آن رواني و نیرویِ حیاتی‌اي پست بدان‌ها روی کند یا والا و نیرومند، برایِ روان و سلامت ارزش‌هايي باژگونه دارند: در وجهِ نخست، کتاب‌هایي خطرناک‌اند و ویرانگر و فروپاشنده؛ و در وجهِ دیگر، بانگِ مُنادیِ لشکراند که دلیرترینان را به میدانِ دلیری‌شان فرامی‌خوانند. کتاب‌هایي که برایِ همه‌یِ عالم نوشته می‌شوند، همیشه بویِ گند می‌دهند: بویِ مردمِ کوچک به آن‌ها چسبیده است. هر جا که مردم می‌خورند و می‌آشامند، حتّا آن جا که پرستش می‌کنند، این بو بویایی را می‌آزارد. هر که بخواهد در هوایِ پاک دم زند به کلیسا پای نمی‌گذارد.

#فریدریش_نیچه
#فراسوی_نیک_و_بد
‌قطعه‌ی ۳۰

Join Link↘️
🆔 @fnietzsche
Sind es neue Freunde der „Wahrheit“, diese kommenden Philosophen? Wahrscheinlich genug: denn alle Philosophen liebten bisher ihre Wahrheiten. Sicherlich aber werden es keine Dogmatiker sein. Es muss ihnen wider den Stolz gehn, auch wider den Geschmack, wenn ihre Wahrheit gar noch eine Wahrheit für Jedermann sein soll: was bisher der geheime Wunsch und Hintersinn aller dogmatischen Bestrebungen war. „Mein Urtheil ist mein Urtheil: dazu hat nicht leicht auch ein Anderer das Recht“ — sagt vielleicht solch ein Philosoph der Zukunft. Man muss den schlechten Geschmack von sich abthun, mit Vielen übereinstimmen zu wollen. „Gut“ ist nicht mehr gut, wenn der Nachbar es in den Mund nimmt. Und wie könnte es gar ein „Gemeingut“ geben! Das Wort widerspricht sich selbst: was gemein sein kann, hat immer nur wenig Werth. Zuletzt muss es so stehn, wie es steht und immer stand: die grossen Dinge bleiben für die Grossen übrig, die Abgründe für die Tiefen, die Zartheiten und Schauder für die Feinen, und, im Ganzen und Kurzen, alles Seltene für die Seltenen. —

#Friedrich_Nietzsche
#Jenseits_von_Gut_und_Böse

آیا این فیلسوفانِ آینده دوستارانِ تازه‌یِ «حقیقت»اند؟ چه بسا: زیرا فیلسوفان همه تاکنون عاشقِ حقیقت‌هایِ خود بوده‌اند. امّا، بی‌گمان اهلِ جزمیّت نخواهند بود. می‌باید خلافِ غرور و نیز خلافِ ذوقِ‌شان باشد که حقیقتِ‌شان حقیقتي باشد برایِ همه کس. یعنی، همان چیزي که تاکنون آرزویِ نهان و معنایِ نهفته‌یِ هر کوششِ جزمی بوده است. این فیلسوفِ آینده چه بسا چنین بگوید: «حکمِ من، حکمِ من است: دیگري را به‌آسانی حقِّ دست‌یابی بدان نیست.» می‌باید از بدذوقیِ همرایی با بسیاران رها شد. «خیر» دیگر خیر نیست اگر که همسایه‌ات بر آن دهان زده باشد. و «خیرِ همگانی» کدام است! این عبارت با خود ناهمساز است: زیرا هر آنچه همگانی تواند بود، ارزشي چندان ندارد. سرانجام چنان می‌باید باشد که هست و همیشه بوده است: یعنی، آنچه بزرگ است بزرگان را ست و مغاک‌ها ژرفان را و تُردی و لرزانی نازکان را، و سخن کلّی و کوتاه: نادران نادران را!

#فریدریش_نیچه
از کتاب: #فراسوی_نیک_و_بد
قطعه‌ی ۴۳
ترجمه‌ی داریوش آشوری

Join Link↘️
🆔 @fnietzsche
نردبامي بلند از بی‌رحمیِ دینی در کار است با پله‌هایِ بسیار. امّا سه پلّه از آن از همه ستُرگ‌تر است: روزگاري انسان برایِ خدایِ خود قربانی می‌کرد، آن هم چه بسا عزیزترین کسان‌اش را. قربانی کردنِ نخست‌زادان در همه‌یِ دین‌هایِ پیش از تاریخ از این شمار است، همچنین قربانی کردنِ قیصر تیبریوس در غارِ میترا در جزیره‌یِ کاپری، که در میانِ کارهایِ ناجورِ رومیان از همه هولناک‌تر بود.
سپس در دورانِ اخلاقیِ بشریت، انسان برایِ خدایِ خود قوی‌ترین غریزه‌هایي را که داشت، [یعنی] «طبیعتِ» خود را قربانی می‌کرد: برقِ شادیِ این جشن از نگاهِ بی‌رحمِ زاهد، این «طبیعت‌ستیزِ» پرشور، می‌تابد.
سرانجام دیگر چه برایِ قربانی کردن مانده بود؟ آیا به انجامِ کار نمی‌بایست یکباره هر آنچه را که آرام‌بخش و مدّس و شفابخش است، همه‌یِ امید و ایمان به هماهنگیِ نهانیِ [جهان] ، به سعادت‌ها و عدالت‌هایِ آینده را قربانی کنند؟ آیا نمی‌بایست خدا را خود قربانی کنند و، از سرِ ستم بر خویش، سنگ و سفاهت و سنگینی و سرنوشت و «هیچ» را بپرستند؟ قربانی کردنِ خدا بر سرِ هیچ __رازِ سخت ناهمسازِ این آخرین بی‌رحمی‌ست که دست زدن به آن سهم نسلي‌ست که اکنون به بار می‌آید: و ما همه از آن بويي برده‌ایم.

#فریدریش_نیچه
از کتاب: #فراسوی_نیک_و_بد
قطعه‌ی ۵۵
ترجمه‌ی داریوش آشوری

Join Link↘️
🆔 @fnietzsche
ای فرزانه‌یِ اخترشناس __تا زماني که ستارگان را چیزي بر «فرازِ خویش» می‌بینی، چشمِ اهلِ معرفت در تو نیست.

#فریدریش_نیچه
از کتاب: #فراسوی_نیک_و_بد
قطعه‌ی ۷۱
ترجمه‌ی داریوش آشوری

تفسیر:

این عبارت، اشاره‌اي به جمله‌یِ مشهورِ "ایمانوئل کانت"، فیلسوفِ مشهورِ آلمانی، می‌باشد: «دو چيز هست كه هر چه بيشتر و دقيق‌تر در آن‌ها انديشه می‌كنم، جانم را از تحسين و هیبتی تازه‌تر و فزون‌تر سرشار می‌سازند: آسمان‌های پُر ستاره در بالای سرم و قانون اخلاق در درونم.» (ایمانوئل کانت، نقد عقل عملی، ترجمه‌ی انشاء‌الله رحمتی) برای درکِ این جمله، لازم است که فلسفه‌ی نیچه را در تقابل با فلسفه‌ی کانت سنجیده و بدین طریق، طعنه‌یِ ظریفِ نیچه به فلسفه‌ی اخلاقِ کانت را دریابیم.
از دیدِ کانت، اخلاق، امري مطلق است و حتی در نوشته‌هایِ خود، نوعي قدسیَّت برایِ "قانونِ اخلاقی" قائل می‌شود. «قانونِ اخلاقی مقدس و خدشه‌ناپذیر است.» (ایمانوئل کانت، نقد عقل عملی) کانت با تشریحِ این قانون، که کاملاً تهی از تجربه و مستقیماً با خودِ "عقلِ عملی" سر و کار دارد، در پیِ نشان‌دادنِ مطلق بودنِ اخلاق و تلاشي برای فرار از نسبی‌گرایی است. «احترام به قانون اخلاق، انگیزه‌ی اخلاقی یگانه و یقینی است و این احساس جز بر مبنای این قانون، به هیچ موضوعی تعلق نمی‌گیرد.» ( ایمانوئل کانت، نقد عقل عملی) بررسیِ مقدمات و مقوماتِ این نظریه در این مقال نمی‌گنجد و آنچه در اینجا حائز اهمیت است، «مطلق بودنِ اخلاق» در نزدِ کانت و اعتقادِ وی به «قانونِ اخلاق»ي درونی و خدشه‌ناپذیر است. این یقین، به گونه‌اي است که کانت در نوشته‌های پایانی، قانونِ اخلاقي را که مستقیماً از «عقلِ نابِ عملی» استخراج شده باشد، برای موجوداتِ هوشمندِ آن‌سویِ فضا نیز معتبر می‌داند!
بدیهی است که یقینِ این چنینی در فلسفه‌ی نیچه جای نداشته و صراحتاً در آثارِ خود به وجوهِ مختلفِ این فلسفه‌ورزی می‌تازد. «ای عاشقِ حقیقت، بر این مطلق‌خواهانِ زور‌آور رشک مَوَرز! [شاهبازِ] حقیقت هرگز بر ساعدِ هیچ مطلق‌خواه ننشسته است.» (فریدریش نیچه، چنین گفت زرتشت، ترجمه‌ی داریوش آشوری)
همچنین، نیچه در پیِ وارد نمودنِ انتقادي مشترک بر کلِّ تاریخِ اندیشه‌ی بشری، از سقراط تا کانت، است. بدین منظور، کوششِ خود را در جهتِ استخراجِ مفاهیمِ مشترکِ فیلسوفان و متکلمان در تاریخ به کار می‌بندد. «سراپا پُرنقش-و-نگار از نشانه‌هایِ گذشته و بر آن نشانه‌ها نشانه‌هایي تازه برنگاشته: شما این‌گونه خود را از نشانه‌شناسان نهان داشته‌اید.» (چنین گفت زرتشت، درباره‌یِ سرزمینِ فرهنگ، ترجمه‌یِ داریوش آشوری) همچنین در قسمتي دیگر می‌نویسد: «همچنان که در قلمروِ اختران گاه دو خورشید مدارِ یک سیّاره را تعیین می‌کنند، همچنان که گاه خورشیدهايي با رنگ‌هایِ گوناگون، گاه با نورِ سرخ، گاه با نورِ سبز، بر یک سیاره نور می‌افشانند، و آن‌ گاه زماني با هم با آن قرین می‌شوند و آن را رنگ‌باران می‌کنند: همین‌گونه وضعِ ما انسان‌های مُدرن نیز، از برکتِ ساز-و-کارِ پیچیده‌یِ «آسمانِ پُرستاره»مان، به دستِ اخلاقیّاتِ گوناگون بَرنهاده می‌شود؛ کردارِمان گاه رنگِ این و گاه رنگِ آن به خود می‌گیرد و کمتر یکرنگ است. از کردارهایِ رنگارنگِ ما نمونه‌هایِ بسیار هست.» (فراسویِ نیک و بد، قطعه‌ی ۲۱۵، ترجمه‌ی داریوش آشوری) در مقامِ توضیح، می‌توان افزود که نیچه به هیچ وجه «مُطلق بودنِ اخلاقِ» کانت را نپذیرفته و به دنبالِ «خورشیدي واحد» در قلمروِ اختران نیست.
البته شاید بتوان با احتیاطِ فراوان اظهار کرد که طعنه‌یِ نیچه، در حقیقت، به «الهی‌دانستن» و «ثباتِ مطلقِ» اخلاق در نزدِ کانت است. بدین‌منظور، می‌توان گفت: تا زماني که منشأ اخلاقیّات را امورِ آن-جهانی و ازلی و ابدی می‌دانیم، صاحبِ چشمانِ اهلِ معرفت نیستیم. این "احتیاط" را از آن رو به کار می‌بریم که در وهله‌یِ نخست، نمی‌توان برچسبِ «الهی بودن» را به سهولت بر فلسفه‌ی کانت زد؛ امّا با توجه به گستردگیِ معانیِ این واژه و واژه‌هايي نظیرِ «نیهیلیسم» می‌توان دستِ کم، امکانِ این برداشت را محتمل دانست؛ شوقِ بررسیِ این امکان و احتمالاً صحتِ آن، زماني قوّت می‌گیرد که به عباراتي این چنینی در آثارِ نیچه برمی‌خوریم: «این که یکایکِ مفهوم‌هایِ فلسفی چیزهایي نیستند که خودسرانه و خودروی پدید آمده باشند، بلکه هم‌پیوند و هم‌بسته با یکدیگر می‌رویند...» (فراسویِ نیک و بد) «مسیحیّت همان مکتبِ افلاطون است، امّا برایِ مردم» (همان) باري، نگاهِ خاصِ نیچه نسبت به تاریخِ اندیشه و تمامیِ مفاهیم را با واژگاني نظیرِ تبهگن، پوچ‌گرا، ضدِّانسان و... توصیف کردن را می‌توان قوام‌بخشِ اساسیِ این شیوه‌ی مواجهه تلقی کرد.

Join Link↘️
🆔 @fnietzsche
🆔 @Pooria_mgh1844
In jeder Philosophie giebt es einen Punkt, wo die „Überzeugung“ des Philosophen auf die Bühne tritt: oder, um es in der Sprache eines alten Mysteriums zu sagen:

adventavit asinus
pulcher et fortissimus.

#Friedrich_Nietzsche
#Jenseits_von_Gut_und_Böse

در هر فلسفه لحظه‌اي هست که در آن «ایقانِ» فیلسوف پای به صحنه می‌نهد؛ و یا بنا به یک تعزیه‌یِ قدیمی:
خر رسید
زیبا و قوی.

#فریدریش_نیچه
از کتاب: #فراسوی_نیک_و_بد
قطعه‌ی ۸
ترجمه‌ی داریوش آشوری

Join Link↘️
🆔 @fnietzsche
Die Eltern machen unwillkürlich aus dem Kinde etwas ihnen Ähnliches — sie nennen das „Erziehung“.

#Friedrich_Nietzsche
#Jenseits_von_Gut_und_Böse

پدران و مادران، ناخواسته، از فرزندانِ خود چیزي همانندِ خود می‌سازند و __این کار را «تربیت» می‌نامند.

#فریدریش_نیچه
از کتاب: #فراسوی_نیک_و_بد
قطعه‌یِ ۱۹۴
ترجمه‌ی داریوش آشوری

Join Link↘️
🆔 @fnietzsche
«بیایید با جرأت بگوییم که دین دست‌آوردِ انسانِ به‌هنجار است: و انسان هر چه دیندارتر باشد و به سرنوشتِ ابدی پُشت‌گرم‌تر، به حقیقت نزدیک‌تر است... [انسان] هنگامي خواهانِ همعنانیِ خوبی با نظمي جاودانه است که خود خوب بوده باشد. چون در چیزهای بی‌چشم‌داشت نظر کند، مرگ را زننده و پوچ می‌یابد. مگر می‌شود گمان نکرد که در چنین دَم‌ها چشمانِ انسان از همیشه بازتر است؟»
این عبارت‌ها چنان با گوش‌ها و عادت‌هایِ من در ستیز است که خشمي که نخستین‌بار از خواندنِ آن‌ها به من دست داد، [قلم برداشت و] در حاشیه نوشت: «بلاهتِ دینی در بالاترین پایه!» تا این که خشمِ بعدیِ مرا از آن خوش آمد، از این عبارت‌ها با حقیقتِ باژگون‌نهاده‌اش! چه عالی‌ست، چه مایه‌یِ سرافرازی‌ست دشمنانِ خویش را داشتن!

#فریدریش_نیچه
از کتاب: #فراسوی_نیک_و_بد
قطعه‌ی ۴۸
ترجمه‌ی داریوش آشوری

Join Link↘️
🆔 @fnietzsche
خداناباوریِ امروز از چه روست؟ مقامِ «پدر» را در خدا یکسَره انکار کرده‌اند، همچنین «قاضی» و «جزا-دهنده» را؛ همین گونه «اراده‌یِ آزادِ» او را: می‌گویند گوشِ شنوا ندارد اگر می‌شنید هم نمی‌دانست چه باید کرد. بدتر از همه، نمی‌تواند به‌روشنی بگوید که چه می‌خواهد: شاید گیج باشد؟
این‌هاست علت‌هايي که من از خلالِ بسي گفت-و-گوها و پرسیدن‌ها و گوش‌سپردن‌ها، برای اُفتِ خداباوری در اروپا یافته‌ام. امّا، به گمانِ من، غریزه‌یِ دینی، به‌راستی، سخت در حالِ بالیدن است، ولی از بس به خداباوری بدگمان است، از سیراب کردنِ خود با آن سر باز می‌زند.

#فریدریش_نیچه
از کتاب: #فراسوی_نیک_و_بد
فصلِ سرشتِ دینی، پاره‌یِ ۵۳
ترجمه‌یِ داریوشِ آشوری

Join Link↘️
🆔 @fnietzsche
هر چه می‌گذرد بر من بیشتر چنین می‌نماید که فیلسوف، در جایگاهِ انساني که ناگزیر از آنِ فردا و پس‌فردا ست، خود را همواره با امروزِ خویش در ستیز یافته است و می‌بایست بیابد: دشمنِ او همواره آرمانِ امروز بوده است. این پیش‌برندگانِ بشر، که جز همگان اند و فیلسوف می‌نامدِشان، خود را چندان دوستارانِ خردمندی نیافته اند که جز دیوانگاني ناخوشایند و پُرسانه‌هايي خطرناک. و خویشکاریِ خود آن خویشکاریِ دشوار و ناخواسته و چاره‌ناپذیر و سرانجام سترگیِ خویشکاریِ خود را در آن یافته‌ اند که وجدانِ شریرِ زمانه‌یِ خویش باشند. و چون کاردِ خویش را کالبدشکافانه بر سینه‌یِ فضایلِ زمانه نهاده‌ اند، پرده از رازِ خویش برگرفته اند: و آن راز همانا آگاهی از پایگاهِ بلندِ تازه‌اي ست برای انسان و راهِ تازه‌یِ نرفته‌اي برای بَرکشیدن‌اش. آنان هر زمان نشان داده‌اند که در زیرِ بزرگ‌داشته‌ترین گونه‌یِ اخلاقیّتِ روزگارِشان چه مایه ریاکاری و آسان‌خواهی و بیا-بگذریم و بیا-بیفتیم، چه مایه دروغ، نهفته است و چه فضیلت‌ها که با زندگیِ این فضایل در خاک خفته اند. [...]

#فریدریش_نیچه
از کتاب: #فراسوی_نیک_و_بد
پاره‌یِ ۲۱۲
ترجمه‌یِ داریوشِ آشوری

Join Link↘️
🆔 @fnietzsche
بزرگ‌ترین رویدادها و اندیشه‌ها __همانا که بزرگ‌ترین اندیشه‌ها بی‌گمان بزرگ‌ترین رویدادهای اند دیرتر از همه دریافته می‌شوند؛ نسل‌هایِ هم‌زمانِ‌شان چنین رویدادها را زندگی نمی‌کنند و __از کنارِشان می‌گذرند. آنچه در این باب می‌گذرد همانندِ آن چیزي‌ست که در قلمروِ ستارگان می‌گذرد. نورِ دورترین ستارگان دیرتر از همه به بشر می‌رسد؛ و تا نرسد آدمی باور ندارد که آن جا ستاره‌اي هست. «چند سده می‌باید بگذرد تا جاني فهمیده شود؟» __این نیز یکي از سنجه‌ها ست. با این نیز پایگان و آدابِ رفتاري در میان می‌آید که هم جان را می‌باید و هم ستاره را.

#فریدریش_نیچه
از کتاب: #فراسوی_نیک_و_بد
پاره‌یِ ۲۸۵
ترجمه‌یِ داریوشِ آشوری

Die grössten Ereignisse und Gedanken — aber die grössten Gedanken sind die grössten Ereignisse — werden am spätesten begriffen: die Geschlechter, welche mit ihnen gleichzeitig sind, erleben solche Ereignisse nicht, — sie leben daran vorbei. Es geschieht da Etwas, wie im Reich der Sterne. Das Licht der fernsten Sterne kommt am spätesten zu den Menschen; und bevor es nicht angekommen ist, leugnet der Mensch, dass es dort — Sterne giebt. „Wie viel Jahrhunderte braucht ein Geist, um begriffen zu werden?“ — das ist auch ein Maassstab, damit schafft man auch eine Rangordnung und Etiquette, wie sie noth thut: für Geist und Stern.

#Friedrich_Nietzsche
#Jenseits_von_Gut_und_Böse
285

Join Link↘️
🆔 @fnietzsche