چنین گفت نیچه
7.26K subscribers
388 photos
9 videos
23 files
46 links
آکادمیِ "فریدریش نیچه":
درنگیدن بر نیچه و کوششي برای بازفهمِ اندیشه‌یِ او.

برگه‌یِ اینستاگرام:
www.instagram.com/Friedrich_nietzsche_ph

رسانه‌یِ شخصیِ گرداننده:
@Pooria_mgh1844
Download Telegram
چنین گفت نیچه
من از خويش پرسيده‌ام كه آيا همگيِ ارزش‌هايِ غاييِ فلسفه، اخلاق و مذهبِ پيشين را نمي‌شد با ارزش‌هايِ ناتوان‌شدگان، بيماران دماغي و بيماران عصبي مقايسه كرد: آنها، به صورت خفیف‌تر، بيانگرِ همين بيماري‌ها هستند. #فردریش_نیچه از كتاب: #اراده‌ي_قدرت قطعه‌ي ٤٧…
به داستانِ زندگانيِ كشيشان و فيلسوفان، و نيز هنرمندان، نگاهي بايد كرد تا ديد كه اين ناتوانانِ جنسي نبودند كه زهرآگين‌ترين سخنان را درباره‌يِ حس‌ها گفتند.
پارسايان هم نبودند؛ بلكه آناني بودند كه مي‌بايست به زور پارسايي پيشه كنند...

#فردریش_نیچه
از كتاب: #غروب_بت‌ها
ترجمه‌ي داريوش آشوري

Join Link↘️
🆔 @fnietzsche
کلیسا بشر را ویران و کم‌توان کرد.
اما عقیده داشت که او را بهبود بخشیده است.

#فردریش_نیچه
#غروب_بت‌ها

📎تفسیر:

به عقیده‌ی نیچه، ذات و طبیعت انسان سرشار از وحشی‌گری و غرور است. اما مذهب در تلاش است تا طبیعت وی را تغییر دهد.
در واقع بشر حیوانی وحشی است که در سیرک مذهب و ارزش‌های دینی اندکی رام شده است.
حال باید از خود پرسید که آیا این سیرک توانسته است خوی حیوانی بشر را کاملا دگرگون کند؟
از نظر نیچه پاسخ این سوال منفی است، زیرا از دیدگاه منطقی نمی‌توان ذات یک موجود را تغییر داد. و این موجود همواره به دنبال فرصتی است تا امیال سرکوب‌شده‌ی خویش را به طُرُقِ مختلف بروز دهد.

📍لازم به ذکر است که این دیدگاه قبل از نیچه توسط #شوپنهاور مطرح شده بود و پس از وی نیز توسط #فروید گسترش یافت.

Join Link
🆔 @fnietzsche
سقراط يك بدفهمي بوده است: تماميِ اخلاقِ بهبودبخشي، از جمله اخلاقِ مسيحي، يك بدفهمي بوده است... تُندترين روشناييِ روز، عقلانيّت به هر بها، زندگانيِ روشنِ سردِ پرواگرانه‌يِ هشيارانه، زندگانيِ بدونِ غريزه، زندگانيِ غريزه‌ستيز خود جز يك بيماري نبوده است؛ بيماري‌اي ديگر__و نه هرگز راهي برايِ بازگشت به «فضيلت»، به «سلامت»، به «سعادت»...
اين‌كه مي‌بايد با غريزه‌ها جنگيد__نسخه‌اي ست كه تباهي‌زدگي مي‌دهد: [به‌عکس،] تا زماني كه زندگي مي‌بالد، سعادت برابر است با غريزه.

#فردریش_نیچه
از كتاب: #غروب_بت‌ها
مسئله‌يِ سقراط

Join Link↘️
🆔 @fnietzsche
مسيحي و آنارشيست __هر دو تبهگن‌اند.
و امّا، آن‌گاه كه مسيحي «دنیا» را محكوم مي‌كند و دشنام مي‌دهد و سركوفت مي‌زند، از دلِ همان غريزه‌اي اين كار را مي‌كند كه كارگرِ سوسياليست جامعه را محكوم مي‌كند و دشنام مي‌دهد و سركوفت مي‌زند: «روزِ داوري» خود چيزي جز چشيدنِ مزه‌يِ خوشِ آرام‌بخشِ انتقام نيست__انقلابي هم كه كارگرِ سوسياليست چشم به راهِ آن است، كمي انديشيده‌تر است و بس... و آن «آن-جهان» هم جز اين نيست__يك آن-جهان اگر به دردِ سركوفت‌‌زدن به اين-جهان نخورد، به چه درد مي‌خورد؟...

#فردریش_نیچه
از كتاب: #غروب_بت‌ها
پويندگي‌هايِ مردِ نابه‌هنگام

Join Link↘️
🆔 @fnietzsche
كلّي‌ترين فرمول در بنيادِ هر دين و اخلاق اين است‌كه: «چنين و چنان‌كن و چنان و چنين مكن تا سعادتمند شوي! وگرنه خودداني...» اساسِ هر اخلاقي، هر ديني، همين دستور است__من اين را گناهِ نخستينِ عقل مي‌نامم و بي‌عقليِ ناميرا.
اين فرمول در دهانِ من باژگونه شده است__اين است نخستين نمونه‌يِ «ارزيابيِ دوباره‌يِ همه‌يِ ارزش‌ها» كه من كرده‌ام: يك آدمِ درست-و-حسابي، يك آدم «سعادتمند»، مي‌بايد به غريزه كارهايي را بكند و سراغ كارهايِ ديگر نرود.

#فردریش_نیچه
از كتاب: #غروب_بت‌ها
بخش: چهار خطايِ بزرگ

Join Link↘️
🆔 @fnietzsche
Forwarded from چنین گفت نیچه
در میان آموزگاران اخلاق و زاهدان چیزی کمیاب‌تر از شر‌فمندی نیست. خود چه بسا خلاف این بگویند و به آن حرف ایمان هم داشته باشند. زیرا هرگاه یک باور سودمندتر و کارآمدتر و پذیرفتنی‌تر از ریاکاریِ آگاهانه باشد، ریاکاری، به حکم غریزه، بی‌درنگ بدل به معصومیت می‌شود: اصل یکم برای فهم هر زاهد بزرگ.

#فردریش_نیچه
#غروب_بت‌ها
ترجمه‌ی داریوش آشوری

Join Link
🆔 @fnietzsche
Forwarded from چنین گفت نیچه
بله؟
بشر همانا یکی از خطاهای خداست؟
یا خدا همانا یکی از خطاهای بشر؟

#فردریش_نیچه
#غروب_بت‌ها
ترجمه‌ی داریوش آشوری

📍عکس را باز کنید.📍

Join Link
🆔 @fnietzsche
امروز پانزدهم اكتبر سالروز تولد فريدريش نيچه، فيلسوف مشهور آلماني است.
به اين مناسبت، فقراتي از آثار مختلف او را ارسال خواهيم كرد:

فقط پس‌فردا از آنِ من است، زيرا بعضي‌ها تازه پس از مرگ به دنيا مي‌آيند.

#فردریش_نیچه
از كتاب: #دجال

من از امروز ام و از پيش ازين. اما چيزي در من است كه از فرداست و از پس‌فردا و از پس ازين.

#فردریش_نیچه
از كتاب: #چنين_گفت_زرتشت

من چيزهايي آفريدم، كه دندان‌هاي زمانه از پسِ جويدنِ آن‌ها بر نمي‌آيد.

#فردریش_نیچه
از كتاب: #غروب_بت‌ها

در پايان نيز يكي از قطعات مورد علاقه‌ي خود را از كتاب چنين گفت زرتشت مي‌آورم:

آري، چيزي رويين و در-گور-نَرَفتني در من است، چيزي صخره‌شكن، يعني اراده‌ي من. او آرام و پا بر جا از خلالِ ساليان مي‌گذرد.
او آن اراده‌يِ دير سال‌ام، بر پاهايِ من به راهِ خويش مي‌رود: نهاد-اش آهنين‌دل است و رويين.
تنها پاشنه‌ام رويين است. هنوز زنده‌اي و همان‌اي كه بودي، اي شكيباترين! هنوز گورها را همه بر مي‌شكافي و بر مي‌آيي.

#فردریش_نیچه
از كتاب: #چنين_گفت_زرتشت
بخش: سرودِ عزا

Join Link↘️
🆔 @fnietzsche
Forwarded from چنین گفت نیچه
قدّیسی که خاطر خدا از وی خرسند است، یک اخته‌ی آرمانی‌ست...
آن‌جا که "ملکوت خدا" آغاز می‌شود، زندگی پایان می‌گیرد.

#فردریش_نیچه
از کتاب: #غروب_بت‌ها
ترجمه‌ی داریوش آشوری

📍عبارت خرسندی خدا از قدّیس، به آیه‌ی ۱۲:۱٨ انجیل متّا اشاره دارد:
"اینک بنده‌ی من که او را برگزیده‌ام و حبیبِ من که خاطرم از وی خرسند است."
📍اخته: انسان یا حیوانی که بیضه‌اش را کشیده باشند.

Join Link
🆔 @fnietzsche
Dasselbe Mittel, Verschneidung, Ausrottung, wird instinktiv im Kampfe mit einer Begierde von Denen gewählt, welche zu willensschwach, zu degenerirt sind, um sich ein Maass in ihr auflegen zu können: von jenen Naturen, die la Trappe nöthig haben, im Gleichniss gesprochen (und ohne Gleichniss —), irgend eine endgültige Feindschafts-Erklärung, eine Kluft zwischen sich und einer Passion. Die radikalen Mittel sind nur den Degenerirten unentbehrlich; die Schwäche des Willens, bestimmter geredet, die Unfähigkeit, auf einen Reiz nicht zu reagiren, ist selbst bloss eine andre Form der Degenerescenz. Die radikale Feindschaft, die Todfeindschaft gegen die Sinnlichkeit bleibt ein nachdenkliches Symptom: man ist damit zu Vermuthungen über den Gesammt-Zustand eines dergestalt Excessiven berechtigt. — Jene Feindschaft, jener Hass kommt übrigens erst auf seine Spitze, wenn solche Naturen selbst zur Radikal-Kur, zur Absage von ihrem „Teufel“ nicht mehr Festigkeit genug haben. Man überschaue die ganze Geschichte der Priester und Philosophen, der Künstler hinzugenommen: das Giftigste gegen die Sinne ist nicht von den Impotenten gesagt, auch nicht von den Asketen, sondern von den unmöglichen Asketen, von Solchen, die es nöthig gehabt hätten, Asketen zu sein…

#Friedrich_Nietzsche
#Götzen_Dämmerung
Moral als Widernatur

کساني وسایلي همچون اخته‌گری و ریشه‌کن کردن را در نبرد با یک شور برمی‌گزینند که سست‌اراده‌تر و تبهگن‌تر از آن اند که بتوانند بر شورها حدّ بگذارند؛ کسانی با چنین طبع‌هايي که، به زبانِ مَجاز (و بی‌مَجاز __)، به یکي از آن دِیرهایِ بسیار سختگیر نیاز دارند، به یک اعلانِ جنگِ بی‌امان، به درّه‌اي میانِ خود و شورها. تنها تبهگنان‌اند که وسایلِ ریشه‌کنی را ناگزیر می‌یابند؛ سستیِ اراده، یا سنجیده‌تر، ناتوانی در واکنش نشان دادن در برابرِ یک انگیختار چیزي نیست مگر صورتي دیگر از تباهی‌زدگی. دشمنیِ بنیادی، دشمنیِ مرگبار با حسّانیّت درد_نموني ست در خورِ درنگ: جایِ آن است که درباره‌یِ شرایطِ کلّیِ چنین گزافکاری در اندیشه فرو رویم __این دشمنی، این نفرت، درست هنگامي به اوج می‌رسد که چنین طبع‌ها برایِ درمانِ ریشه‌ای، برایِ طردِ «شیطانِ» خود نیز دیگر زوری ندارند. به داستانِ زندگانیِ کشیشان و فیلسوفان، و نیز هنرمندان، نگاهي باید کرد تا دید که این ناتوانانِ جنسی نبودند که زهرآگین‌ترین سخنان را درباره‌یِ حس‌ها گفتند. پارسایان هم نبودند؛ بلکه آناني بودند که پارسایی از ایشان برنمی‌آمده است؛ کساني که می‌باید به‌زور پارسایی پیشه کنند...

#فریدریش_نیچه
#غروب_بت‌ها
بخش: اخلاق همچون ضدِّ طبیعت
ترجمه‌ی داریوش آشوری

Join Link↘️
🆔 @fnietzsche
«برایِ تنها زیستن یا حیوان می‌باید بود یا خدا.» این گفته‌یِ ارسطو ست و موردِ سوّم را از قلم انداخته است: هر دو می‌باید بود، یعنی __فیلسوف...

#فریدریش_نیچه
از کتاب: #غروب_بت‌ها
نکته‌پردازی‌ها و خدنگ‌اندازی‌ها
ترجمه‌ی داریوش آشوری


تفسیر:
✍️ پوریا معقولی

اغلبِ دوستان در تفسیرِ این عبارت مشکل داشته و برخی از عزیزان به تفاسیرِ مغرضانه و خارج از مباحثِ محوریِ نیچه توسل جسته‌اند. عده‌ای نیز در صفحه‌ی شخصیِ من، خواستارِ ارائه‌ی شرحي اجمالی از این عبارتِ غامض شده‌اند. نتیجتاً بر آن شدم که تفسیري کلّی از مبحثِ مطروحه در این جمله را ارائه نمایم.
شایانِ ذکر است که من هرگونه فهمِ خارج از مواجهه‌ی مستقیم با متنِ اصلی را از اساس مردود دانسته و همان‌گونه که بارها و بارها اشاره کردم، قصدِ هیچ‌گونه «خلاصه‌نویسی» و «آسان‌سازیِ» مباحثِ فلسفی را ندارم.
نخستین موردی که چشمانِ خواننده را متوجهِ خود می‌کند، ذکرِ نامِ "ارسطو" در این نکته‌پردازی می‌باشد. ارسطو را می‌توان نخستین فیلسوفِ واقعی در تاریخِ بشر دانست؛ آنچه ارسطو را بر قلّه‌ی اندیشه‌ی انسانی می‌نشاند، نظمِ حیرت‌انگیز و تفکیکِ ساحت‌هایِ متفاوتِ فلسفه در نزد اوست. ارسطو فلسفه را به دو دسته‌ی نظری و عملی تقسیم می‌نماید و فلسفه‌ی عملی را شامل: اخلاق، سیاست و مباحث ذوقی (مانند شعر) می‌داند. هدفِ والایِ اخلاق، تأمین سعادتِ فرد و غایت نهاییِ سیاست، تأمین سعادتِ جامعه است. ذکر این نکته نیز ضروری است که در یونان‌باستان، هیچ فردي جدایِ از سیاست و جامعه متصور نیست و همه‌ی افراد، به نحوی از انحاء، در مباحثِ سیاسی دخیل بوده‌اند. این توجه به گونه‌ای است که ارسطو در کتاب "اخلاق" و "سیاست" «اجتماعی بودنِ انسان» را به عنوانِ پیش‌فرض می‌پذیرد. «انسان به اقتضایِ طبیعتش مخلوقي اجتماعی است.» (ارسطو، اخلاق، ترجمه‌ی رضا مشایخی) همچنین در فقره‌ای از کتاب "سیاست" می‌خوانیم: «آن‌کس که نمی‌تواند با دیگران زیست کند و یا چندان به ذاتِ خویش متکی است که نیازی به همزیستی با دیگران ندارد، عضو شهر نیست، و از این‌رو باید یا دد باشد یا خدا.» (ارسطو، سیاست، ترجمه‌ی حمید عنایت) از این نوشته‌ها کاملاً آشکار است که ارسطو «تنها بودن» و «تنها ماندنِ» انسان را امري غیرممکن دانسته و تنهایی را خصلتِ خدا [مبحثِ خدا در نزدِ ارسطو بسیار پیچیده است و مربوط به موضوعِ این نوشتار نمی‌باشد.] و ددان (حیوانات) می‌داند.
اکنون که موضعِ ارسطو را اندکی تشریح کردیم، هنگامِ آن است که چشم‌اندازِ نیچه را واکاوی و طعنه‌ی ظریفِ او را به دیدگاهِ ارسطو بررسی نماییم. از دیدگاهِ نیچه، فیلسوفانِ راستین، همواره در تقابل با باورهای زمانه و نظامِ ارزشیِ حاکم قرار دارند. «همه می‌دانند که من فیلسوف را بدان فرامی‌خوانم که خویش را فراسویِ نیک و بد نهد و __پندارِ داوریِ اخلاقی را فرودستِ خویش گذارد.» (فریدریش نیچه، غروب بتها، ترجمه‌ی داریوش آشوری) این نکته را همچنین می‌توان یکی از وجوهِ اساسیِ انتقاداتِ نیچه نسبت به سایرِ فیلسوفان و به تعبیرِ او «فرزانگانِ نامدار» محسوب نمود. «شما فرزانگانِ نامدار همه خدمت‌گزارِ مردم بوده‌اید و خرافاتِ مردم؛ نه خدمت‌گزارِ حقیقت! و ایشان درست به همین دلیل شما را بزرگ می‌دارند.» (فریدریش نیچه، چنین گفت زرتشت، ترجمه‌ی داریوش آشوری) روشن است که به زعمِ نیچه، همواره مرزي میانِ کلامِ والاتران و سخنانِ بندگان وجود دارد و این تفکیک، سرآغازِ مبحثِ «چشم‌اندازباوری» در نزدِ اوست. در فقره‌اي دیگر از چنین گفت زرتشت می‌خوانیم: «اهلِ حقیقت، آزاده‌جانان، همواره در بیابان زیسته‌اند و خداوندگارانِ بیابان بوده‌اند. امّا فرزانگانِ نامدارِ خوش‌عَلَف، این جانورانِ بارکش، در شهرها می‌زیند.» (همان، بخش درباره‌یِ فرزانگانِ نامدار)
اکنون می‌توان به معانیِ پنهانِ این عبارت پی برد. در حقیقت، این جملات، به گونه‌اي جدایی میانِ اندیشه‌ی فیلسوفان و نظامِ ارزشیِ حاکم بر زمان اشاره دارد؛ به عبارتِ دیگر، فیلسوفانِ راستین، همواره مانندِ خدا و حیوانات (ددان) تنها هستند. «بگریز دوستِ من، به تنهایی‌ات بگریز! تو را از بانگِ بزرگ‌مردان کَر و از نیشِ خُردان زخمگین می‌بینم.» (فریدریش نیچه، چنین گفت زرتشت، درباره‌یِ مگسانِ بازار) «کارهایِ بزرگ را همه دور از بازار و نام‌آوری کرده‌اند. پایه‌گذارانِ ارزش‌هایِ نو همیشه دور از بازار و نام‌آوری زیسته‌اند.» (همان منبعِ پیشین)
امّا آیا، بنا بر فقرات و مفاهیمِ نقل شده، می‌توان به نوعي «جداییِ فیلسوف از زمینه و زمانه‌‌اش» در اندیشه‌ی نیچه قائل شد؟ پاسخِ این پرسش، منفی است و اثباتِ آن را باید به مجالي دیگر موکول کرد.

Join Link↘️
🆔 @fnietzsche
🆔 @Pooria_mgh1844
Meine Erholung, meine Vorliebe, meine Kur von allem Platonismus war zu jeder Zeit Thukydides. Thukydides und, vielleicht, der principe Macchiavell’s sind mir selber am meisten verwandt durch den unbedingten Willen, sich Nichts vorzumachen und die Vernunft in der Realität zu sehn, — nicht in der „Vernunft“, noch weniger in der „Moral“… Von der jämmerlichen Schönfärberei der Griechen in’s Ideal, die der „klassisch gebildete“ Jüngling als Lohn für seine Gymnasial-Dressur in’s Leben davonträgt, kurirt Nichts so gründlich als Thukydides. Man muss ihn Zeile für Zeile umwenden und seine Hintergedanken so deutlich ablesen wie seine Worte: es giebt wenige so hintergedankenreiche Denker. In ihm kommt die Sophisten-Cultur, will sagen die Realisten-Cultur, zu ihrem vollendeten Ausdruck: diese unschätzbare Bewegung inmitten des eben allerwärts losbrechenden Moral- und Ideal-Schwindels der sokratischen Schulen. Die griechische Philosophie als die décadence des griechischen Instinkts; Thukydides als die grosse Summe, die letzte Offenbarung jener starken, strengen, harten Thatsächlichkeit, die dem älteren Hellenen im Instinkte lag. Der Muth vor der Realität unterscheidet zuletzt solche Naturen wie Thukydides und Plato: Plato ist ein Feigling vor der Realität, — folglich flüchtet er in’s Ideal; Thukydides hat sich in der Gewalt, folglich behält er auch die Dinge in der Gewalt…

#Friedrich_Nietzsche
#Götzen_Dämmerung
Was ich den Alten verdanke.

مایه‌یِ آسایشِ من، خاطرپسندِ من، درمانگرِ من از [بلایِ] افلاطونیگری همیشه توکودیدس* بوده است. [کتابِ] توکودیدس و چه بسا شهریارِ ماکیاوللی با آن خواستِ بی‌کم-و-کاستِ‌شان برای پرهیز از خودفریبی و دیدنِ عقل در واقعیّت ___نه [واقعیّت] در «عقل»، تا چه رسد [به دیدنِ واقعیّت در] «اخلاق» ___از همه به من نزدیک‌تر اند. کجا دوايي بهتر از توکودیدس برای زدودنِ آن رنگ-و-لعابِ نکبت‌بارِ آرمان‌پرستیِ یونان که هر جوانِ «آموزشِ کلاسیک» دیده می‌باید همچون جایزه‌یِ دست‌آموزشدگی در دبیرستانِ علم-و-ادب با خود به زندگانیِ سپسین ببرد! می‌باید او را سطر به سطر دنبال کرد و اندیشه‌هایِ نهفته‌اش را به همان روشنی خواند که واژه‌هایش را: کمتر اندیشه‌گري این همه اندیشه‌هایِ نهفته دارد. فرهنگِ سوفسطایی**، یعنی فرهنگِ واقع‌نگر، در او به کمال زبان می‌گشاید: این جنبشي بود بی‌نهایت ارزشمند در میانِ آن حقّه‌بازی‌هایِ اخلاق و آرمان‌پرستیِ مکتب‌هایِ سقراطی*** که همان زمان از همه سو مهار گسیخته بودند. فلسفه‌ی یونانی [با آرمان‌پرستیِ اخلاقی‌اش] جز نشانه‌یِ تبهگنیِ غریزه‌هایِ یونانی نبود، و توکودیدس [در برابرِ آن]، آن سرجمعِ کلان، آن واپسین نمودِ واقع‌گراییِ نیرومندِ ساده‌یِ سختی بود که در غریزه‌یِ یونانیانِ دیرینه‌تر جای داشت. دلیری در رویارویی با واقعیّت آن چیزي ست که سرانجام سرشتي چون توکودیدس را از افلاطون جدا می‌کند: افلاطون از واقعیّت هراسان است و __از این‌رو به دامانِ آرمان (ایده‌آل) می‌گریزد؛ توکودیدس، امّا، مهارِ خویش را به دست دارد، و از این‌رو مهارِ چیزها را نیز...

#فریدریش_نیچه
از کتاب: #غروب_بت‌ها
بخش: آن‌چه وامدارِ باستانیان ام (۲)
ترجمه‌ی داریوش آشوری

*Thukydides/Thucydides، تاریخ‌گزارِ یونانیِ سده‌یِ پنجم پیش از میلاد. اثرِ نامدارِ ستوده‌یِ او تاریخِ جنگ‌های پلوپنزی ست که گزارشِ درگیریِ آتن و اسپارت بر سرِ فرمانروایی بر یونان است.

** سوفسطاییان که در آثارِ افلاطون بدنام شده‌اند، در اصل آموزگارانِ خِرَد بودند (نامِ‌شان از sophia، خرد، گرفته شده است) و درسِ سخنوری و سیاسیّات (politics) و ریاضیّات می‌دادند.

*** چند مکتبِ فلسفی که شاگردانِ سقراط پایه‌گذاری کردند. برجسته‌ترینِ آن‌ها آکادپیِ افلاطون بود و از جمله مکتب‌هایِ دیگر یکي مکتبِ کلبی بود و دیگر مکتب‌هایِ مگارایی و کورنایی.

Join Link↘️
🆔 @fnietzsche