آن امپراتور* همواره ناپایداریِ همهی اشیا و امور را پیش چشم داشت تا به نزدش آنها را چندان ارجی نباشد و او را در میانِ آنها سکون و آرامشی باشد. به نظرِ من، برعکس، همه چیز ارزشی بس بیش از این دارد که ممکن باشد اینچنین گذرا باشد. من جویای جاودانگی برای همهچیزم: باید گرانبهاترین مرهمها و شرابها را به دریا ریخت؟ __و تسلای من این است که هر آنچه بوده است جاودانه است: __دریا باز آن را بیرون میافکند.
#فردريش_نيچه
از كتاب: #آخرين_ياددشتها
دفتر يادداشتهای شمارهی ۱۰، پاییز ۱۸۸۷/قطعهی ۹۴
* اشاره به "مارکوس اورلیوس"، امپراتور روم و حکیم مشهور "رواقی".
رواقیان معتقد به "جبرباوری مطلق" بوده و امور دنیوی را ارج نمینهادند؛ افزون بر این، به "جاودانگی و بقایِ نفس" اعتقادی نداشته و برای تمامی هستی، قائل به منشأیی از جنسِ «مادّه» بودند. مارکوس اورلیوس نیز، به عنوانِ یکی از مشهورترین حکمایِ رواقی، در پیِ رسیدن به آرمانِ رواقیان، یعنی رسیدن به آرامش و سکون نفس از طریق بیاعتنایی به امور جهان بود. در کتاب "تأملات" وی به دنبالِ تشریح مواضع خویش مبنی بر بیارزشبودنِ وجودِ بشر، نفی خواست زندگی و هرگونه تلاش برای مالاندوزی، تمسخرِ ترس از مرگ، نفیِ لذتهای گوناگون و ترسیمِ هدفِ والای حکمای رواقی میباشد.
Join Link↘️
🆔 @fnietzsche
#فردريش_نيچه
از كتاب: #آخرين_ياددشتها
دفتر يادداشتهای شمارهی ۱۰، پاییز ۱۸۸۷/قطعهی ۹۴
* اشاره به "مارکوس اورلیوس"، امپراتور روم و حکیم مشهور "رواقی".
رواقیان معتقد به "جبرباوری مطلق" بوده و امور دنیوی را ارج نمینهادند؛ افزون بر این، به "جاودانگی و بقایِ نفس" اعتقادی نداشته و برای تمامی هستی، قائل به منشأیی از جنسِ «مادّه» بودند. مارکوس اورلیوس نیز، به عنوانِ یکی از مشهورترین حکمایِ رواقی، در پیِ رسیدن به آرمانِ رواقیان، یعنی رسیدن به آرامش و سکون نفس از طریق بیاعتنایی به امور جهان بود. در کتاب "تأملات" وی به دنبالِ تشریح مواضع خویش مبنی بر بیارزشبودنِ وجودِ بشر، نفی خواست زندگی و هرگونه تلاش برای مالاندوزی، تمسخرِ ترس از مرگ، نفیِ لذتهای گوناگون و ترسیمِ هدفِ والای حکمای رواقی میباشد.
Join Link↘️
🆔 @fnietzsche
Forwarded from يادداشتهایِ فلسفی
آنكه نديده است دستی را که نوازشکُنان __ میکشد، زندگی را خوب ننگریسته است.
#فريدريش_نيچه
از كتاب: #فراسوی_نيك_بد
تفسیر:
✍ پوريا معقولی
اغلب مخاطبان، در تفسیر این پست مشکل داشته و برخی نیز به تفاسیر مغرضانه و اشتباه روی آوردهاند؛ نتیجتاً بر آن شدم تا تأویلی را از این گزین_گویه ارسال کنم؛ فراموش نکنید، که تفسیرهای ارسالشده، فقط و فقط، در مقامِ شرح است و بدیهی است که باید نسبت به آنها دیدگاهِ انتقادی داشت. ضمناً من در این پست، قصدِ ارائهی هیچگونه «خلاصه» و پیشدرآمدی بر اندیشهی نیچه ندارم و معتقدم اندیشهی فلسفی «کلیتی» است که باید در تمامیتاش فهم شود؛ اما برخی اوقات، برای جلوگیری از سوءبرداشت، ناگزیریم اصول و مواضعِ خود را نقض کنیم.
نخستین نکتهای که در این گزین_گویه جلبتوجه میکند، استفاده از «پارادوکس»ی است که دستانِ نوازشگر را کُشنده میخواند. هر کدام از افراد ممکن است با توجه به تجاربِ شخصی، خاطرهای را در ذهنِ خویش مرور کند: از شکست عشقی گرفته تا خیانت! اما این مسئله در فلسفهی نیچه بسیار عمیقتر شده و بیانکنندهی رادیکالترین انتقادِ او بر مکاتب فلسفی و مذهبی است.
نیچه معتقد است که ذاتِ بشری خواستار قدرت، سرشار از دلاوری، تشنهی جنگندگی و حرکتکننده بهسویِ «برتری» است؛ این در حالیست که تمامیِ این اصول در مکاتبِ فلسفی و مشخصاً مسیحیت باژگونه شده است. [بدیهی است که خلاصهکردنِ پیکانِ انتقادهایِ نیچه به مذهب، ضربهای مهلک به فهمِ عمیق و صحیحِ اوست. اما در این نوشتار، برای جلوگیری از تشویشِ ذهنی مخاطب و البته به دلیلِ محدودبودنِ این فضا، از بیانِ اصولِ دیگر مکاتب خودداری خواهیم کرد.]
مسیحیت، با موعظهکردنِ «رحم» بر جنگندگیِ بشر سرپوش گذاشته، با تبلیغِ همسایهدوستی، هدفِ والا (اَبَرانسان) را نادیده گرفته و با شعارِ «انسان، اشرفِ مخلوقات و غایت هستی است.» سدّی بر راهِ تکامل و برتریِ وی میگردد. اکنون با دانستنِ این مواضع، مکاتب فلسفی و مذهبی [بهقولِ نیچه: «بهبودبخشانِ بشریت»] را چگونه ارزیابی میکنید؟ مکاتبی که به زعم نیچه، فقط و فقط، در پیِ انکارِ غرایزِ بنیادینِ بشری و «ناتوانکردنِ» اویاند.
آیا ناتوانساختنِ بشر و تغییرِ ذات-اش، برابر با مرگ نیست؟ بنابراین، دستانِ نوازشگرِ کلیسا، در حقیقت، مشغولِ «کشتنِ آدمی» بوده و باید نوازش را به عنوانِ نوعی نقابِ ظاهری برای فریب دانست. افزون بر این «نرمبودن» و «نوازش» همواره وجوه مورد انتقاد نیچه بوده و وی در آثارش همواره سخن از «سختشُدن» و «جنگندگی» میگوید. تجلیِ این انتقاد [در فلسفهی نیچه، «کوبندگی» واژهی بهتری است.] در غروب بتها مشهود است:
«کلیسا بشر را ویران و کمتوان کرد. اما اعتقاد داشت که او را بهبود بخشیده است.»
در پایان، باز هم از سنگرِ «کلّی»بودنِ مفاهیم فلسفی دفاع کرده و معتقدم تا زمانیکه مواجهه با متن صورت نگیرد، هرگونه فهمی توهم و تمامِ پیشگفتارها زائد مینماید.
Join Link↘️
🆔 @Pooria_mgh1844
🆔 @fnietzsche
#فريدريش_نيچه
از كتاب: #فراسوی_نيك_بد
تفسیر:
✍ پوريا معقولی
اغلب مخاطبان، در تفسیر این پست مشکل داشته و برخی نیز به تفاسیر مغرضانه و اشتباه روی آوردهاند؛ نتیجتاً بر آن شدم تا تأویلی را از این گزین_گویه ارسال کنم؛ فراموش نکنید، که تفسیرهای ارسالشده، فقط و فقط، در مقامِ شرح است و بدیهی است که باید نسبت به آنها دیدگاهِ انتقادی داشت. ضمناً من در این پست، قصدِ ارائهی هیچگونه «خلاصه» و پیشدرآمدی بر اندیشهی نیچه ندارم و معتقدم اندیشهی فلسفی «کلیتی» است که باید در تمامیتاش فهم شود؛ اما برخی اوقات، برای جلوگیری از سوءبرداشت، ناگزیریم اصول و مواضعِ خود را نقض کنیم.
نخستین نکتهای که در این گزین_گویه جلبتوجه میکند، استفاده از «پارادوکس»ی است که دستانِ نوازشگر را کُشنده میخواند. هر کدام از افراد ممکن است با توجه به تجاربِ شخصی، خاطرهای را در ذهنِ خویش مرور کند: از شکست عشقی گرفته تا خیانت! اما این مسئله در فلسفهی نیچه بسیار عمیقتر شده و بیانکنندهی رادیکالترین انتقادِ او بر مکاتب فلسفی و مذهبی است.
نیچه معتقد است که ذاتِ بشری خواستار قدرت، سرشار از دلاوری، تشنهی جنگندگی و حرکتکننده بهسویِ «برتری» است؛ این در حالیست که تمامیِ این اصول در مکاتبِ فلسفی و مشخصاً مسیحیت باژگونه شده است. [بدیهی است که خلاصهکردنِ پیکانِ انتقادهایِ نیچه به مذهب، ضربهای مهلک به فهمِ عمیق و صحیحِ اوست. اما در این نوشتار، برای جلوگیری از تشویشِ ذهنی مخاطب و البته به دلیلِ محدودبودنِ این فضا، از بیانِ اصولِ دیگر مکاتب خودداری خواهیم کرد.]
مسیحیت، با موعظهکردنِ «رحم» بر جنگندگیِ بشر سرپوش گذاشته، با تبلیغِ همسایهدوستی، هدفِ والا (اَبَرانسان) را نادیده گرفته و با شعارِ «انسان، اشرفِ مخلوقات و غایت هستی است.» سدّی بر راهِ تکامل و برتریِ وی میگردد. اکنون با دانستنِ این مواضع، مکاتب فلسفی و مذهبی [بهقولِ نیچه: «بهبودبخشانِ بشریت»] را چگونه ارزیابی میکنید؟ مکاتبی که به زعم نیچه، فقط و فقط، در پیِ انکارِ غرایزِ بنیادینِ بشری و «ناتوانکردنِ» اویاند.
آیا ناتوانساختنِ بشر و تغییرِ ذات-اش، برابر با مرگ نیست؟ بنابراین، دستانِ نوازشگرِ کلیسا، در حقیقت، مشغولِ «کشتنِ آدمی» بوده و باید نوازش را به عنوانِ نوعی نقابِ ظاهری برای فریب دانست. افزون بر این «نرمبودن» و «نوازش» همواره وجوه مورد انتقاد نیچه بوده و وی در آثارش همواره سخن از «سختشُدن» و «جنگندگی» میگوید. تجلیِ این انتقاد [در فلسفهی نیچه، «کوبندگی» واژهی بهتری است.] در غروب بتها مشهود است:
«کلیسا بشر را ویران و کمتوان کرد. اما اعتقاد داشت که او را بهبود بخشیده است.»
در پایان، باز هم از سنگرِ «کلّی»بودنِ مفاهیم فلسفی دفاع کرده و معتقدم تا زمانیکه مواجهه با متن صورت نگیرد، هرگونه فهمی توهم و تمامِ پیشگفتارها زائد مینماید.
Join Link↘️
🆔 @Pooria_mgh1844
🆔 @fnietzsche
Forwarded from چنین گفت نیچه
تفسير كامل بخش دربارهي درختِ فرازِ كوه از كتاب چنين گفت زرتشت.
اين شرح، توسط پوريا معقولي (آدمين) انجام شده است.
#چنين_گفت_زرتشت
#تفسير
Join Link↘️
🆔 @fnietzsche
اين شرح، توسط پوريا معقولي (آدمين) انجام شده است.
#چنين_گفت_زرتشت
#تفسير
Join Link↘️
🆔 @fnietzsche
از من پرسیدهاند و باید میپرسیدند که دقیقاً منظورِ من، از زرتشت، این نخستین ضد اخلاقگرا، چیست، زیرا هر آنچه که باعث منحصربهفرد بودن آن ایرانی در تاریخ میشود، دقیقاً عکس این نکته است.
زرتشت ابتدا نبردِ خیر و شرّ را گردونهی واقعی در تمامی امور گوشزد کرد و اینچنین برگردان اخلاق به متافیزیک را قدرت، دلیل و هدف فینفسه دانست. این، کار او بود. زرتشت این خطای بسیار مهیب، یعنی اخلاق را پدید آورد و به همین دلیل نیز بیشک او نخستین کسی است که آن را میشناسد. نکتهی مهم آن نیست که زرتشت در این زمینه قدیمیتر و مجربتر از هر اندیشمندی است، زیرا تمامی تاریخ خود ردّ تجربهی اصل به اصطلاح «نظم اخلاقی عالم» است. نکتهی مهم آن است که زرتشت حقیقیتر از دیگر اندیشمندان است و در آموزهی او صرفاً حقیقت را والاترین فضیلت میدانند، یعنی خلاف ترسِ «آرمانگرایانی» که از واقعیت میگریزند، زرتشت دلیریِ بیشتر در جسم را بیش از همهی اندیشمندان مطرح کرده است. گفتارِ نیک و نیک تیرانداختن فضیلتِ ایرانی است. آیا سخنِ مرا درمییابند؟... پیروزی بر خویشتنِ اخلاقی از سرِ حقیقت، پیروزی بر خویشتنِ اخلاقگرا در وجودِ فردِ مخالفِ خود (درمن) در نظر من همان نام زرتشت است.
#فریدریش_نیچه
از کتاب: #اين_است_انسان
بخش: چرا من تقدير هستم
ترجمهی سعید فیروزآبادی
Join Link↘️
🆔 @fnietzsche
زرتشت ابتدا نبردِ خیر و شرّ را گردونهی واقعی در تمامی امور گوشزد کرد و اینچنین برگردان اخلاق به متافیزیک را قدرت، دلیل و هدف فینفسه دانست. این، کار او بود. زرتشت این خطای بسیار مهیب، یعنی اخلاق را پدید آورد و به همین دلیل نیز بیشک او نخستین کسی است که آن را میشناسد. نکتهی مهم آن نیست که زرتشت در این زمینه قدیمیتر و مجربتر از هر اندیشمندی است، زیرا تمامی تاریخ خود ردّ تجربهی اصل به اصطلاح «نظم اخلاقی عالم» است. نکتهی مهم آن است که زرتشت حقیقیتر از دیگر اندیشمندان است و در آموزهی او صرفاً حقیقت را والاترین فضیلت میدانند، یعنی خلاف ترسِ «آرمانگرایانی» که از واقعیت میگریزند، زرتشت دلیریِ بیشتر در جسم را بیش از همهی اندیشمندان مطرح کرده است. گفتارِ نیک و نیک تیرانداختن فضیلتِ ایرانی است. آیا سخنِ مرا درمییابند؟... پیروزی بر خویشتنِ اخلاقی از سرِ حقیقت، پیروزی بر خویشتنِ اخلاقگرا در وجودِ فردِ مخالفِ خود (درمن) در نظر من همان نام زرتشت است.
#فریدریش_نیچه
از کتاب: #اين_است_انسان
بخش: چرا من تقدير هستم
ترجمهی سعید فیروزآبادی
Join Link↘️
🆔 @fnietzsche
Mit der Kraft seines geistigen Blicks und Einblicks wächst die Ferne und gleichsam der Raum um den Menschen: seine Welt wird tiefer, immer neue Sterne, immer neue Räthsel und Bilder kommen ihm in Sicht. Vielleicht war Alles, woran das Auge des Geistes seinen Scharfsinn und Tiefsinn geübt hat, eben nur ein Anlass zu seiner Übung, eine Sache des Spiels, Etwas für Kinder und Kindsköpfe. Vielleicht erscheinen uns einst die feierlichsten Begriffe, um die am meisten gekämpft und gelitten worden ist, die Begriffe „Gott“ und „Sünde“, nicht wichtiger, als dem alten Manne ein Kinder-Spielzeug und Kinder-Schmerz erscheint, — und vielleicht hat dann „der alte Mensch“ wieder ein andres Spielzeug und einen andren Schmerz nöthig, — immer noch Kinds genug, ein ewiges Kind!
Friedrich Nietzsche
Jensiets von Gut und Böse
نيرویِ گسترده و بینشِ معنویِ انسان میدان و همچنین فضایِ پیراموناش را گستردهتر و جهاناش را ژرفتر میکند و همواره ستارگان و معمّاها و نقشهایی تازه فراچشم او میآورد.
شاید آنچه تاکنون چشمِ جان تیزبینی و ژرفبینیِ خود را با آن وَرز داده است، جز یک بازیچه نبوده باشد، چیزی در خوردِ کودکان و کودکمنشان. چه بسا روزی برسد که سترگترین مفهومهایی که تاکنون بر سرِ آنها بیش از همه جنگیدهاند و رنج بردهاند، یعنی «خدا» و «گناه»، چیزی بیش از بازیچه و دردِ کودک در چشمِ پیرمرد نباشد __و آنگاه چه بسا آن «انسانِ پیر» به بازیچهای دیگر و دردی دیگر نیاز داشته باشد __به چیزی در خوردِ یک کودک، یک جاودانه کودک!
#فریدریش_نیچه
از کتاب: ##فراسوی_نیک_و_بد
قطعهی ۵۷
Join Link↘️
🆔 @fnietzsche
Friedrich Nietzsche
Jensiets von Gut und Böse
نيرویِ گسترده و بینشِ معنویِ انسان میدان و همچنین فضایِ پیراموناش را گستردهتر و جهاناش را ژرفتر میکند و همواره ستارگان و معمّاها و نقشهایی تازه فراچشم او میآورد.
شاید آنچه تاکنون چشمِ جان تیزبینی و ژرفبینیِ خود را با آن وَرز داده است، جز یک بازیچه نبوده باشد، چیزی در خوردِ کودکان و کودکمنشان. چه بسا روزی برسد که سترگترین مفهومهایی که تاکنون بر سرِ آنها بیش از همه جنگیدهاند و رنج بردهاند، یعنی «خدا» و «گناه»، چیزی بیش از بازیچه و دردِ کودک در چشمِ پیرمرد نباشد __و آنگاه چه بسا آن «انسانِ پیر» به بازیچهای دیگر و دردی دیگر نیاز داشته باشد __به چیزی در خوردِ یک کودک، یک جاودانه کودک!
#فریدریش_نیچه
از کتاب: ##فراسوی_نیک_و_بد
قطعهی ۵۷
Join Link↘️
🆔 @fnietzsche
تفسير كامل بخشِ "گدایِ خودخواسته» از كتاب چنين گفت زرتشت.
اين شرح، توسط پوريا معقولي (آدمين) انجام شده است.
#چنين_گفت_زرتشت
#تفسير
Join Link↘️
🆔 @fnietzsche
اين شرح، توسط پوريا معقولي (آدمين) انجام شده است.
#چنين_گفت_زرتشت
#تفسير
Join Link↘️
🆔 @fnietzsche
درودهامان همه آن ارواحِ نیک را باد که درین تاریخگزارانِ اخلاق سروری میکنند! امّا، دریغا که ایشان را بیگمان بهرهای از روحِ تاریخی نیست و همانا که ارواحِ نیکِ تاریخ همگی ایشان را بیپشت-و-پناه رها کردهاند! اینان همگی، چنانکه رسمِ دیرینهیِ فیلسوفان است، از بنیاد نا-تاریخی میاندیشند و درین جایِ هیچ شکّي نیست. و از همان آغاز که دست به کارِ کند-و-کاو در بابِ خاستگاهِ مفهوم و حکمِ «نیک» میشوند، بیدست-و-پاییِ تبارشناسیِ اخلاقِشان آشکار میشود.
#فریدریش_نیچه
از کتاب: #تبارشناسی_اخلاق
ترجمهی داریوش آشوری
Join Link↘️
🆔 @fnietzsche
#فریدریش_نیچه
از کتاب: #تبارشناسی_اخلاق
ترجمهی داریوش آشوری
Join Link↘️
🆔 @fnietzsche
Forwarded from يادداشتهایِ فلسفی
باطلشدنِ «ای کاش» در نزدِ نیچه:
✍ پوریا معقولی
مباحثِ گستردهیِ نیچه در «اخلاق»، سببِ بیتوجهیِ مخاطبان، به وجوهِ «هستیشناسی» و «معرفتشناسیِ» آثارش میگردد؛ این در حالی است که بدونِ درکی عمیق از جهانبینیِ نیچه، امکانِ راهیابی به پیچیدگیهایِ فلسفهی اخلاقِ او وجود ندارد. باطلشدنِ «اِی کاش» را میتوان به عنوانِ بزرگترین آموزهی نیچه در زندگی به کار بست و بهراستی جامعهی ما چه نیازِ مبرمی به این مسئله دارد! «ای کاش» را میتوان سرآغازِ نادانی بشر و دستمایهای برای تنبلانِ سُستعنصری دانست که جرأتِ «تغییر» را ندارند؛ نگاهی سراسر اشتباه به گذشتهای سرشار از اشتباه! بگذارید این مسئله را از دیدگاهِ نیچه بررسی کرده و موضعِ او را در برابرِ این نگرش مشخص نماییم. بدیهی است که پیوندخوردنِ این آموزه با تزِ «بازگشتِ جاودان» دشواریِ مضاعفی در شرحِ آن ایجاد میکند و قصدِ من هم، بررسیِ کلیاتِ فلسفهی نیچه نیست و مقصودم صرفاً «درسگرفتن» از آموزههایِ نیچه و دمی در هوایِ او زیستن است.
بازگشتِ جاودان را میتوان به منزلهی گزارهای شرطی مبنی بر «تکرارِ تمامیِ لحظاتِ زندگی و تکتکِ جزئیاتِ آن» توصیف کرد؛ به عبارتی دیگر، «اگر قرار میبود زندگیِ من تکرار شود، آنگاه تنها میتوانست به وجهی یکسان تکرار شود.» (نقل از کتابِ نیچه: زندگی به منزلهی ادبیات-الکساندر نهاماس-ترجمهی مسعود حسنی)
نکتهی دیگری که باید ذیلِ این امر مورد کنکاش قرار گیرد، نقدی است که نیچه بر «شی فینفسه» وارد میکند. مطابق با این دیدگاه، هیچ چیزی جدا از ارتباطش با سایرِ اشیا وجود ندارد؛ به بیانِ دیگر، اگر از هر چیز، ارتباطش با اشیای دیگر را بگیریم، عملاً آنرا از بین خواهیم برد. (که البته، این امر غیرممکن است.) نیچه در فقرهی ۵۵۷ از کتابِ ارادهی قدرت مینویسد: «ویژگیهای یک «چیز» آثارِ آن بر چیزهایِ دیگر هستند: اگر کسی سایر «چیزها» را از میان بردارد، آنگاه یک چیز از هیچ ویژگی برخوردار نیست.
یعنی، هیچ چیز بدون چیزهای دیگر وجود ندارد، یعنی، هیچ «چیز در خویشتن» وجود ندارد.»
این موضع، زنجیره عللِ مرتبطی را ایجاد میکند که هیچگونه گریزی از آنها نیست. همچنین از ارتباطدادنِ این دو مفهوم، نتیجه میگیریم، که حتی در صورتِ امکانِ بازگشتِ ما به گذشته، راهی برای تغییردادنِ وضعیت نیست: اگر من به گذشته بازگردم و کوچکترین تغییری در روندِ فعلی ایجاد کنم، آنگاه اساساً «منِ کنونی» فرو خواهد ریخت؛ زیرا این «من» چیزی از پیشداده و پیشینی نیست بلکه در اثرِ ارتباط با سایرِ اشیا و موجودات «برساخته» میشود. این همان مفهومی است که بعدها ژانپل سارتر آنرا چنین بیان میکند: «بشر هیچ نیست، مگر آنچه خود میسازد.»
بنابراین، «خواستِ اینکه متفاوت باشیم همچنین خواستِ این است که کل جهان متفاوت باشد.» (نیچه: زندگی به منزلهیِ ادبیات)
اکنون باید بپرسیم که در این نگاهِ جبرباورانه آیا میتوان راه گریزی برای رهایی از این وضعیتِ خفقان و بدونِ بازگشت پیدا کرد؟ در واقع، کلیدِ پاسخِ آن در محوریترین و اساسیترین آموزهی نیچه نهان است: ما باید در تکتکِ لحظاتِ زندگی، «انتخاب»کنیم؛ به بیان سارتر: «بشر، محکوم به آزادی است.» هنگامِ انتخاب هر چیز، باید بپرسیم که آیا این انتخاب، میتواند انتخابِ ابدیِ ما شود؟ آیا میتوانیم همین کار را تا ابد تکرار کنیم؟ آیا هرگز از انتخابِ خود پشیمان نمیشویم؟ قراردادنِ آدمی در این تردیدِ دائمی، در نزدِ نیچه آزمونی است برای سنجشِ «آریگوییِ ما به زندگی و انتخابها»
بهراستی، چنین ایدهای امکانِ «حسرتخوردن» و «ای کاش»هایِِ بیهوده را از بشر سلب کرده و افقی تازه مقابلِ دیدگانِ محنتزدهیِ او میگشاید؛ این دیدگاه را میتوان به عنوانِ «آزمونی» برای خود تعبیر کرد: آزمونی سراسر «خوشبینی» یا «بدبینی».
اگر انتخابهایِ ما درست باشد، آنگاه میتوانیم با زرتشت همصدا شده و بگوییم:
«آه، چون منی چهگونه تواند برایِ جاودانگی شهوتمند نباشد و برایِ حلقههایِ زناشویی، حلقهیِ بازگشت!
هنوز نیافتهام آن زني را که ازو خواهانِ فرزند باشم، مگر این زن که عاشقِ اوی ام: زیرا عاشقِ تو ام، ای جاودانگی!
Join Links↘️
🆔 @Pooria_mgh1844
🆔 @fnietzsche
✍ پوریا معقولی
مباحثِ گستردهیِ نیچه در «اخلاق»، سببِ بیتوجهیِ مخاطبان، به وجوهِ «هستیشناسی» و «معرفتشناسیِ» آثارش میگردد؛ این در حالی است که بدونِ درکی عمیق از جهانبینیِ نیچه، امکانِ راهیابی به پیچیدگیهایِ فلسفهی اخلاقِ او وجود ندارد. باطلشدنِ «اِی کاش» را میتوان به عنوانِ بزرگترین آموزهی نیچه در زندگی به کار بست و بهراستی جامعهی ما چه نیازِ مبرمی به این مسئله دارد! «ای کاش» را میتوان سرآغازِ نادانی بشر و دستمایهای برای تنبلانِ سُستعنصری دانست که جرأتِ «تغییر» را ندارند؛ نگاهی سراسر اشتباه به گذشتهای سرشار از اشتباه! بگذارید این مسئله را از دیدگاهِ نیچه بررسی کرده و موضعِ او را در برابرِ این نگرش مشخص نماییم. بدیهی است که پیوندخوردنِ این آموزه با تزِ «بازگشتِ جاودان» دشواریِ مضاعفی در شرحِ آن ایجاد میکند و قصدِ من هم، بررسیِ کلیاتِ فلسفهی نیچه نیست و مقصودم صرفاً «درسگرفتن» از آموزههایِ نیچه و دمی در هوایِ او زیستن است.
بازگشتِ جاودان را میتوان به منزلهی گزارهای شرطی مبنی بر «تکرارِ تمامیِ لحظاتِ زندگی و تکتکِ جزئیاتِ آن» توصیف کرد؛ به عبارتی دیگر، «اگر قرار میبود زندگیِ من تکرار شود، آنگاه تنها میتوانست به وجهی یکسان تکرار شود.» (نقل از کتابِ نیچه: زندگی به منزلهی ادبیات-الکساندر نهاماس-ترجمهی مسعود حسنی)
نکتهی دیگری که باید ذیلِ این امر مورد کنکاش قرار گیرد، نقدی است که نیچه بر «شی فینفسه» وارد میکند. مطابق با این دیدگاه، هیچ چیزی جدا از ارتباطش با سایرِ اشیا وجود ندارد؛ به بیانِ دیگر، اگر از هر چیز، ارتباطش با اشیای دیگر را بگیریم، عملاً آنرا از بین خواهیم برد. (که البته، این امر غیرممکن است.) نیچه در فقرهی ۵۵۷ از کتابِ ارادهی قدرت مینویسد: «ویژگیهای یک «چیز» آثارِ آن بر چیزهایِ دیگر هستند: اگر کسی سایر «چیزها» را از میان بردارد، آنگاه یک چیز از هیچ ویژگی برخوردار نیست.
یعنی، هیچ چیز بدون چیزهای دیگر وجود ندارد، یعنی، هیچ «چیز در خویشتن» وجود ندارد.»
این موضع، زنجیره عللِ مرتبطی را ایجاد میکند که هیچگونه گریزی از آنها نیست. همچنین از ارتباطدادنِ این دو مفهوم، نتیجه میگیریم، که حتی در صورتِ امکانِ بازگشتِ ما به گذشته، راهی برای تغییردادنِ وضعیت نیست: اگر من به گذشته بازگردم و کوچکترین تغییری در روندِ فعلی ایجاد کنم، آنگاه اساساً «منِ کنونی» فرو خواهد ریخت؛ زیرا این «من» چیزی از پیشداده و پیشینی نیست بلکه در اثرِ ارتباط با سایرِ اشیا و موجودات «برساخته» میشود. این همان مفهومی است که بعدها ژانپل سارتر آنرا چنین بیان میکند: «بشر هیچ نیست، مگر آنچه خود میسازد.»
بنابراین، «خواستِ اینکه متفاوت باشیم همچنین خواستِ این است که کل جهان متفاوت باشد.» (نیچه: زندگی به منزلهیِ ادبیات)
اکنون باید بپرسیم که در این نگاهِ جبرباورانه آیا میتوان راه گریزی برای رهایی از این وضعیتِ خفقان و بدونِ بازگشت پیدا کرد؟ در واقع، کلیدِ پاسخِ آن در محوریترین و اساسیترین آموزهی نیچه نهان است: ما باید در تکتکِ لحظاتِ زندگی، «انتخاب»کنیم؛ به بیان سارتر: «بشر، محکوم به آزادی است.» هنگامِ انتخاب هر چیز، باید بپرسیم که آیا این انتخاب، میتواند انتخابِ ابدیِ ما شود؟ آیا میتوانیم همین کار را تا ابد تکرار کنیم؟ آیا هرگز از انتخابِ خود پشیمان نمیشویم؟ قراردادنِ آدمی در این تردیدِ دائمی، در نزدِ نیچه آزمونی است برای سنجشِ «آریگوییِ ما به زندگی و انتخابها»
بهراستی، چنین ایدهای امکانِ «حسرتخوردن» و «ای کاش»هایِِ بیهوده را از بشر سلب کرده و افقی تازه مقابلِ دیدگانِ محنتزدهیِ او میگشاید؛ این دیدگاه را میتوان به عنوانِ «آزمونی» برای خود تعبیر کرد: آزمونی سراسر «خوشبینی» یا «بدبینی».
اگر انتخابهایِ ما درست باشد، آنگاه میتوانیم با زرتشت همصدا شده و بگوییم:
«آه، چون منی چهگونه تواند برایِ جاودانگی شهوتمند نباشد و برایِ حلقههایِ زناشویی، حلقهیِ بازگشت!
هنوز نیافتهام آن زني را که ازو خواهانِ فرزند باشم، مگر این زن که عاشقِ اوی ام: زیرا عاشقِ تو ام، ای جاودانگی!
Join Links↘️
🆔 @Pooria_mgh1844
🆔 @fnietzsche
انسان با خطاهایش تربیت شده است.
او در ابتدا خود را موجودی غیرکامل تصور میکرد؛ سپس صفاتی واهی به خود نسبت داد و بعد خود را در سلسله مراتب موجودات دارای مقامی کاذب میان حیوان و طبیعت انگاشت و در آخر او معیارهای ارزشی جدیدی را بیوقفه ابداع کرد و هر یک از آنها را تا مدتها ابدی و مطلق دانست.
در این مرحله هر غریزه و حالت انسانی به نوبه در مقام اول قرار میگرفت و با این ارزیابی ارتقا پیدا میکرد.
نادیده گرفتن تاثیر خطاهای این چهار مرحله به معنی حذف مفاهیم بشری، احساس انسانی و ستایش انسانی است.
#فردریش_نیچه
#حکمت_شادان
قطعهی ۱۱۵
Join Link↘
🆔 @fnietzsche
او در ابتدا خود را موجودی غیرکامل تصور میکرد؛ سپس صفاتی واهی به خود نسبت داد و بعد خود را در سلسله مراتب موجودات دارای مقامی کاذب میان حیوان و طبیعت انگاشت و در آخر او معیارهای ارزشی جدیدی را بیوقفه ابداع کرد و هر یک از آنها را تا مدتها ابدی و مطلق دانست.
در این مرحله هر غریزه و حالت انسانی به نوبه در مقام اول قرار میگرفت و با این ارزیابی ارتقا پیدا میکرد.
نادیده گرفتن تاثیر خطاهای این چهار مرحله به معنی حذف مفاهیم بشری، احساس انسانی و ستایش انسانی است.
#فردریش_نیچه
#حکمت_شادان
قطعهی ۱۱۵
Join Link↘
🆔 @fnietzsche
در هر جا و به هر شکلی که خواستِ قدرت از بین برود، نوعی حرکتِ ارتجاعی، یعنی تباهی وجود دارد. خدایِ تباهی که فضیلتهایِ مردانه و غرایزِ او را بریدهاند، ناگزیر بدل به خدایِ واپسماندگانِ فیزیولوژیک، یعنی همان ضعیفان میشود. آنان خویشتن را ضعیف نمیخوانند، بلکه بر خود نامِ «نیکان» نهادهاند... حال بیهیچ اشارهای درمییابیم در کدامین لحظههایِ تاریخ، وجودِ خیالپرداز و دوگانهیِ خدا، یعنی همان خدایِ نیک و بد ممکن میشود. این جماعتِ ضعیفان با همان غریزهای که خدایِ خود را به مرتبهیِ «نیکی فینفسه» تنزل میدهند، صفاتِ نیکِ خدِایِ حاکم را مردود میشمارند و به این ترتیب از اربابانِ خود انتقام میجویند و خدایِ آنان را ابلیس میخوانند.
#فریدریش_نیچه
از کتاب: #دجال
قطعهی ۱۷
Join Link↘️
🆔 @fnietzsche
#فریدریش_نیچه
از کتاب: #دجال
قطعهی ۱۷
Join Link↘️
🆔 @fnietzsche
Forwarded from چنین گفت نیچه
شايد هنوز آيندهاي برايِ «خندیدن» وجود داشته باشد.
#فردریش_نیچه
از كتاب: #حكمت_شادان
كتاب اول
Join Link↘️
🆔 @fnietzsche
#فردریش_نیچه
از كتاب: #حكمت_شادان
كتاب اول
Join Link↘️
🆔 @fnietzsche
Alle guten Dinge waren ehemals schlimme Dinge; aus jeder Erbsünde ist eine Erbtugend geworden.
#Friedrich_Nietzsche
#Zur_Genealogie_der_Moral
Was eine Zeit als boese empfindet, ist gewoehnlich ein unzeitgemaesser Nachschlag dessen, was ehemals als gut empfunden wurde, - der Atavismus eines aelteren Ideals.
#Friedrich_Nietzsche
#Jenseits_von_Gut_und_Böse
چیزهایِ خوب همه روزگاري چیزهای بد بودند. از دلِ هر گناهِ نخستین است که یک فضیلتِ نخستین سر برمیکشد.
#فریدریش_نیچه
از کتاب: #تبارشناسی_اخلاق
آنچه را که یک زمانه شرّ میشمُرَد، بسا پژواکيست بیگاه از آنچه روزگاري خیر شمرده میشد __بازگشتِ بیمارگونهیِ یک آرمانِ کهن.
#فریدریش_نیچه
از کتاب: #فراسوی_نیک_و_بد
Join Link↘️
🆔 @fnietzsche
#Friedrich_Nietzsche
#Zur_Genealogie_der_Moral
Was eine Zeit als boese empfindet, ist gewoehnlich ein unzeitgemaesser Nachschlag dessen, was ehemals als gut empfunden wurde, - der Atavismus eines aelteren Ideals.
#Friedrich_Nietzsche
#Jenseits_von_Gut_und_Böse
چیزهایِ خوب همه روزگاري چیزهای بد بودند. از دلِ هر گناهِ نخستین است که یک فضیلتِ نخستین سر برمیکشد.
#فریدریش_نیچه
از کتاب: #تبارشناسی_اخلاق
آنچه را که یک زمانه شرّ میشمُرَد، بسا پژواکيست بیگاه از آنچه روزگاري خیر شمرده میشد __بازگشتِ بیمارگونهیِ یک آرمانِ کهن.
#فریدریش_نیچه
از کتاب: #فراسوی_نیک_و_بد
Join Link↘️
🆔 @fnietzsche
به تمامِ آنانی که با فخرفروشی از علمیتِ متافیزیک سخن میگویند، نباید هیچ پاسخی داد. تنها کافی است که تلنگری به آن بقچهای بزنیم که با اندکی شرم بر پُشتِ خود پنهان کردهاند. اگر موفق شویم که چنین کنیم، نتیجههایِ آن علمیت باعثِ سرخ شدنِ چهرهیِ آنان در پرتو نور میشود و حاصلش خداوندی کوچک و مهربان، نامیرایی نیک، شاید هم تقدس و در هر حال انبوهی از فقر، گناه، فلاکتِ فروخورده شده و تکبرِ فریسیهاست.
#فریدریش_نیچه
از کتاب: #آواره_و_سایهاش
(ضمیمهیِ کتاب «انسانی، بسیار انسانی» _آراء و گفتههایِ گوناگون)
Join Link↘️
🆔 @fnietzsche
#فریدریش_نیچه
از کتاب: #آواره_و_سایهاش
(ضمیمهیِ کتاب «انسانی، بسیار انسانی» _آراء و گفتههایِ گوناگون)
Join Link↘️
🆔 @fnietzsche
Forwarded from اتچ بات
In media vita. — Nein! Das Leben hat mich nicht enttäuscht! Von Jahr zu Jahr finde ich es vielmehr wahrer, begehrenswerther und geheimnissvoller, — von jenem Tage an, wo der grosse Befreier über mich kam, jener Gedanke, dass das Leben ein Experiment des Erkennenden sein dürfe — und nicht eine Pflicht, nicht ein Verhängniss, nicht eine Betrügerei! — Und die Erkenntniss selber: mag sie für Andere etwas Anderes sein, zum Beispiel ein Ruhebett oder der Weg zu einem Ruhebett, oder eine Unterhaltung, oder ein Müssiggang, — für mich ist sie eine Welt der Gefahren und Siege, in der auch die heroischen Gefühle ihre Tanz- und Tummelplätze haben. „Das Leben ein Mittel der Erkenntniss“ — mit diesem Grundsatze im Herzen kann man nicht nur tapfer, sondern sogar fröhlich leben und fröhlich lachen! Und wer verstünde überhaupt gut zu lachen und zu leben, der sich nicht vorerst auf Krieg und Sieg gut verstünde?
#Friedrich_Nietzsche
#Die_fröhliche_Wissenschaft
در اواسط زندگانی. __ نه، من از زندگی متأسف نیستم. از روزی که منجی بزرگ، یعنی این اندیشه که «زندگی میتواند برایِ آنهایی که در جستجویِ دانستن هستند یک تجربه باشد و نه یک وظیفه، جبر یا فریب» بر فراز سرم ظاهر شد، زندگی برای من هر سال بهتر، مطلوبتر و اسرارآمیزتر شد. شناخت شاید برای دیگران چیزی همچون یک رختخواب استراحت، یا راهی به رختخواب برای استراحت، یا تفریح و گردش باشد، امّا برای من دنیایی از مخاطرات، و دنیایی از پیروزیهاست که در آن احساس حماسی عرصه و صحنهی خاصی برای رقص و بازی دارند. انسان با ایمان قلبی به این اصل که «زندگی وسیلهای است برای شناخت» میتواند نه فقط شجاعانه زندگی کند، بلکه شاد زندگی کند و بخندد. آنکس که بدواً با مبارزه و پیروزی آشنایی نداشته باشد چگونه میتواند خوب بخندد و خوب زندگی کند؟
#فریدریش_نیچه
از کتاب: #حکمت_شادان
قطعهی ۳۲۴
#Friedrich_Nietzsche
#Die_fröhliche_Wissenschaft
در اواسط زندگانی. __ نه، من از زندگی متأسف نیستم. از روزی که منجی بزرگ، یعنی این اندیشه که «زندگی میتواند برایِ آنهایی که در جستجویِ دانستن هستند یک تجربه باشد و نه یک وظیفه، جبر یا فریب» بر فراز سرم ظاهر شد، زندگی برای من هر سال بهتر، مطلوبتر و اسرارآمیزتر شد. شناخت شاید برای دیگران چیزی همچون یک رختخواب استراحت، یا راهی به رختخواب برای استراحت، یا تفریح و گردش باشد، امّا برای من دنیایی از مخاطرات، و دنیایی از پیروزیهاست که در آن احساس حماسی عرصه و صحنهی خاصی برای رقص و بازی دارند. انسان با ایمان قلبی به این اصل که «زندگی وسیلهای است برای شناخت» میتواند نه فقط شجاعانه زندگی کند، بلکه شاد زندگی کند و بخندد. آنکس که بدواً با مبارزه و پیروزی آشنایی نداشته باشد چگونه میتواند خوب بخندد و خوب زندگی کند؟
#فریدریش_نیچه
از کتاب: #حکمت_شادان
قطعهی ۳۲۴
Telegram
attach 📎
📍اطلاعیه:
درسگفتارهایِ صوتیِ «متنخوانی و شرح کتاب چنین گفت زرتشت.»
متنخوانی و شرحِ خط بهخطِ کتابِ چنین گفت زرتشت و بررسی وجوهِ مختلف فلسفهورزیِ نیچه.
تعداد جلسات: ۹۰جلسه
متوسط زمان جلسات: ۴۰ دقیقه
قیمت: ۴۵۰۰۰ تومان
برای سفارش، لطفاً به آیدی زیر پیام دهید:
@Pooria_mgh123
درسگفتارهایِ صوتیِ «متنخوانی و شرح کتاب چنین گفت زرتشت.»
متنخوانی و شرحِ خط بهخطِ کتابِ چنین گفت زرتشت و بررسی وجوهِ مختلف فلسفهورزیِ نیچه.
تعداد جلسات: ۹۰جلسه
متوسط زمان جلسات: ۴۰ دقیقه
قیمت: ۴۵۰۰۰ تومان
برای سفارش، لطفاً به آیدی زیر پیام دهید:
@Pooria_mgh123
چنین گفت نیچه pinned «📍اطلاعیه: درسگفتارهایِ صوتیِ «متنخوانی و شرح کتاب چنین گفت زرتشت.» متنخوانی و شرحِ خط بهخطِ کتابِ چنین گفت زرتشت و بررسی وجوهِ مختلف فلسفهورزیِ نیچه. تعداد جلسات: ۹۰جلسه متوسط زمان جلسات: ۴۰ دقیقه قیمت: ۴۵۰۰۰ تومان برای سفارش، لطفاً به آیدی زیر پیام…»
Dasselbe Mittel, Verschneidung, Ausrottung, wird instinktiv im Kampfe mit einer Begierde von Denen gewählt, welche zu willensschwach, zu degenerirt sind, um sich ein Maass in ihr auflegen zu können: von jenen Naturen, die la Trappe nöthig haben, im Gleichniss gesprochen (und ohne Gleichniss —), irgend eine endgültige Feindschafts-Erklärung, eine Kluft zwischen sich und einer Passion. Die radikalen Mittel sind nur den Degenerirten unentbehrlich; die Schwäche des Willens, bestimmter geredet, die Unfähigkeit, auf einen Reiz nicht zu reagiren, ist selbst bloss eine andre Form der Degenerescenz. Die radikale Feindschaft, die Todfeindschaft gegen die Sinnlichkeit bleibt ein nachdenkliches Symptom: man ist damit zu Vermuthungen über den Gesammt-Zustand eines dergestalt Excessiven berechtigt. — Jene Feindschaft, jener Hass kommt übrigens erst auf seine Spitze, wenn solche Naturen selbst zur Radikal-Kur, zur Absage von ihrem „Teufel“ nicht mehr Festigkeit genug haben. Man überschaue die ganze Geschichte der Priester und Philosophen, der Künstler hinzugenommen: das Giftigste gegen die Sinne ist nicht von den Impotenten gesagt, auch nicht von den Asketen, sondern von den unmöglichen Asketen, von Solchen, die es nöthig gehabt hätten, Asketen zu sein…
#Friedrich_Nietzsche
#Götzen_Dämmerung
Moral als Widernatur
کساني وسایلي همچون اختهگری و ریشهکن کردن را در نبرد با یک شور برمیگزینند که سستارادهتر و تبهگنتر از آن اند که بتوانند بر شورها حدّ بگذارند؛ کسانی با چنین طبعهايي که، به زبانِ مَجاز (و بیمَجاز __)، به یکي از آن دِیرهایِ بسیار سختگیر نیاز دارند، به یک اعلانِ جنگِ بیامان، به درّهاي میانِ خود و شورها. تنها تبهگناناند که وسایلِ ریشهکنی را ناگزیر مییابند؛ سستیِ اراده، یا سنجیدهتر، ناتوانی در واکنش نشان دادن در برابرِ یک انگیختار چیزي نیست مگر صورتي دیگر از تباهیزدگی. دشمنیِ بنیادی، دشمنیِ مرگبار با حسّانیّت درد_نموني ست در خورِ درنگ: جایِ آن است که دربارهیِ شرایطِ کلّیِ چنین گزافکاری در اندیشه فرو رویم __این دشمنی، این نفرت، درست هنگامي به اوج میرسد که چنین طبعها برایِ درمانِ ریشهای، برایِ طردِ «شیطانِ» خود نیز دیگر زوری ندارند. به داستانِ زندگانیِ کشیشان و فیلسوفان، و نیز هنرمندان، نگاهي باید کرد تا دید که این ناتوانانِ جنسی نبودند که زهرآگینترین سخنان را دربارهیِ حسها گفتند. پارسایان هم نبودند؛ بلکه آناني بودند که پارسایی از ایشان برنمیآمده است؛ کساني که میباید بهزور پارسایی پیشه کنند...
#فریدریش_نیچه
#غروب_بتها
بخش: اخلاق همچون ضدِّ طبیعت
ترجمهی داریوش آشوری
Join Link↘️
🆔 @fnietzsche
#Friedrich_Nietzsche
#Götzen_Dämmerung
Moral als Widernatur
کساني وسایلي همچون اختهگری و ریشهکن کردن را در نبرد با یک شور برمیگزینند که سستارادهتر و تبهگنتر از آن اند که بتوانند بر شورها حدّ بگذارند؛ کسانی با چنین طبعهايي که، به زبانِ مَجاز (و بیمَجاز __)، به یکي از آن دِیرهایِ بسیار سختگیر نیاز دارند، به یک اعلانِ جنگِ بیامان، به درّهاي میانِ خود و شورها. تنها تبهگناناند که وسایلِ ریشهکنی را ناگزیر مییابند؛ سستیِ اراده، یا سنجیدهتر، ناتوانی در واکنش نشان دادن در برابرِ یک انگیختار چیزي نیست مگر صورتي دیگر از تباهیزدگی. دشمنیِ بنیادی، دشمنیِ مرگبار با حسّانیّت درد_نموني ست در خورِ درنگ: جایِ آن است که دربارهیِ شرایطِ کلّیِ چنین گزافکاری در اندیشه فرو رویم __این دشمنی، این نفرت، درست هنگامي به اوج میرسد که چنین طبعها برایِ درمانِ ریشهای، برایِ طردِ «شیطانِ» خود نیز دیگر زوری ندارند. به داستانِ زندگانیِ کشیشان و فیلسوفان، و نیز هنرمندان، نگاهي باید کرد تا دید که این ناتوانانِ جنسی نبودند که زهرآگینترین سخنان را دربارهیِ حسها گفتند. پارسایان هم نبودند؛ بلکه آناني بودند که پارسایی از ایشان برنمیآمده است؛ کساني که میباید بهزور پارسایی پیشه کنند...
#فریدریش_نیچه
#غروب_بتها
بخش: اخلاق همچون ضدِّ طبیعت
ترجمهی داریوش آشوری
Join Link↘️
🆔 @fnietzsche
و باز تکرار میشود: جانورِ درونِ ما میخواهد دروغ بشنود، __اخلاقْ دروغی لازم است.
#فریدریش_نیچه
#آخرین_یادداشتها
ترجمهی ایرج قانونی
Join Link↘️
🆔 @fnietzsche
#فریدریش_نیچه
#آخرین_یادداشتها
ترجمهی ایرج قانونی
Join Link↘️
🆔 @fnietzsche
Unser Zeitalter ist das eigentliche Zeitalter der Kritik, der sich alles unterwerfen muß. Religion durch ihre Heiligkeit und Gesetzgebung durch ihre Majestät wollen sich gemeiniglich derselben entziehen. Aber alsdann erregen sie gerechten Verdacht wider sich und können auf unverstellte Achtung nicht Anspruch machen, die die Vernunft nur demjenigen bewilligt, was ihre freie und öffentliche Prüfung hat aushalten können.
Immanuel Kant
Kritik der reinen Vernoft
زمانهی ما زمانهیِ راستینِ نقد است که همه چیز باید تسلیمِ آن شود. دین از طریق تقدس خود، و قانون به واسطهی ابهت خود، معمولاً میخواهند خود را از نقد معاف کنند. اما با این کار، شک موجهی علیه خود را به وجود میآورند و نمیتوانند احترام دوستانهای را بطلبند که عقل فقط برای چیزی قائل است که قادر باشد در مقابل بررسی آزاد و آشکار عقل تاب آورد.
#ایمانوئل_کانت
از کتاب: #نقد_عقل_محض
پیشگفتار ویراستِ اول
ترجمهی بهروز نظری
Join Link↘️
🆔 @fnietzsche
Immanuel Kant
Kritik der reinen Vernoft
زمانهی ما زمانهیِ راستینِ نقد است که همه چیز باید تسلیمِ آن شود. دین از طریق تقدس خود، و قانون به واسطهی ابهت خود، معمولاً میخواهند خود را از نقد معاف کنند. اما با این کار، شک موجهی علیه خود را به وجود میآورند و نمیتوانند احترام دوستانهای را بطلبند که عقل فقط برای چیزی قائل است که قادر باشد در مقابل بررسی آزاد و آشکار عقل تاب آورد.
#ایمانوئل_کانت
از کتاب: #نقد_عقل_محض
پیشگفتار ویراستِ اول
ترجمهی بهروز نظری
Join Link↘️
🆔 @fnietzsche
Forwarded from چنین گفت نیچه
📍اطلاعیه:
درسگفتارهایِ صوتیِ «متنخوانی و شرح کتاب چنین گفت زرتشت.»
متنخوانی و شرحِ خط بهخطِ کتابِ چنین گفت زرتشت و بررسی وجوهِ مختلف فلسفهورزیِ نیچه.
تعداد جلسات: ۹۰جلسه
متوسط زمان جلسات: ۴۰ دقیقه
قیمت: ۴۵۰۰۰ تومان
برای سفارش، لطفاً به آیدی زیر پیام دهید:
@Pooria_mgh123
درسگفتارهایِ صوتیِ «متنخوانی و شرح کتاب چنین گفت زرتشت.»
متنخوانی و شرحِ خط بهخطِ کتابِ چنین گفت زرتشت و بررسی وجوهِ مختلف فلسفهورزیِ نیچه.
تعداد جلسات: ۹۰جلسه
متوسط زمان جلسات: ۴۰ دقیقه
قیمت: ۴۵۰۰۰ تومان
برای سفارش، لطفاً به آیدی زیر پیام دهید:
@Pooria_mgh123