چنین گفت نیچه
7.22K subscribers
388 photos
9 videos
23 files
46 links
آکادمیِ "فریدریش نیچه":
درنگیدن بر نیچه و کوششي برای بازفهمِ اندیشه‌یِ او.

برگه‌یِ اینستاگرام:
www.instagram.com/Friedrich_nietzsche_ph

رسانه‌یِ شخصیِ گرداننده:
@Pooria_mgh1844
Download Telegram
[...] در اصل تنها یک مسیحی وجود داشت و آن یکی هم بر صلیب مُرد. «انجیل» بر صلیب مُرد. [...]

#فریدریش_نیچه
از کتاب: #دجال
پاره‌یِ ۳۹
ترجمه‌یِ سعیدِ فیروزآبادی

im Grunde gab es nur Einen Christen, und der starb am Kreuz. Das „Evangelium“ s t a r b am Kreuz.

#Friedrich_Nietzsche
#Der_Antichrist

Join Link↘️
🆔 @fnietzsche
[...] تکان دادنِ این درخت با دست آسان نیست.
«امّا بادِ ناپیدا* بر آن زور می‌آورد و به هر سو که خواهد می‌خَماند-اش. دست‌هایِ ناپیدا از همه سخت‌تر بر ما زور می‌آورند و ما را می‌خَمانند.» [...]
[...] او هر چه بیش بخواهد به سویِ بلندی و نور سر افرازد، ریشه‌های‌اش سخت‌تر می‌کوشند در زمین فروروند، در فروسو، در تاریکی، در ژرفنا __در شرّ!» [...]

#فریدریش_نیچه
از کتابِ #چنین_گفت_زرتشت
بخشِ درباره‌یِ درختِ فرازِ کوه
ترجمه‌یِ داریوشِ آشوری

* «باد هرجا که می‌خواهد می‌وزد و صدایِ آن را می‌شنوی لیکن نمی‌دانی از کجا می‌آید و به کجا می‌رود. همچنین است هر که از روح مولود گردد.» («انجیلِ یوحنّا» ۸:۳).

Join Link↘️
🆔 @fnietzsche
شرّ __به زندگی بهترین و باروَرترین انسانها و ملّتها نگاه کنید و از خود بپرسید آیا درختی که می‌خواهد سرفراز و پابرجا باشد می‌تواند با هوای بد و طوفانها مواجه نشود؟ آیا دشمنی‌های بیرونی، مقاومتهای خارجی، تمام انواع نفرت، حَسَد، لجاجت، بدگمانی، سَر سختی، حرص و خشونت جزوِ موارد مساعدی به حساب نمی‌آیند که بدون آنها هیچ چیز حتی تقوی و فضیلت هم نمی‌تواند رُشد زیادی داشته باشد؟ سمّی که موجوادات ضعیف را هلاک می‌کند برای موجودات قوی تقویت‌کننده است؛ ... و در نتیجه آن را سمّ نمی‌نامند.

#فریدریش_نیچه
از کتاب: #حکمت_شادان
کتابِ اول
پاره‌یِ ۱۹
ترجمه‌یِ جمالِ آلِ‌احمد، سعیدِ کامران، حامدِ فولادوند

پ. ن: شیوه‌یِ نگارش [=رسم‌الخط] با نویسه‌یِ اصلی، هماهنگ و یکسان‌سازی شده است.]

Join Link↘️
🆔 @fnietzsche
ای انسان‌هایِ والاتر! گمان می‌کنید که من برایِ آن آمده‌ام تا آنچه را که شما ویران کرده‌اید آبادان گردانم؟
یا شما رنج‌دیدگان را بستري آسایش‌بخش‌تر افکنم؟ یا شما بی‌قراران، راه‌ گُم‌کردگان و کوه‌پیمایانِ سرگشته را پای‌گذاري هموارتر نشان دهم؟
نه! نه! باز هم نه! شماري هر چه بیش‌تر، شماري هر چه بهتر از نوعِ شما باید به خاک اُفتد و زندگانی بر شما هر چه ناخوش‌تر و دشوارتر گردد؛ زیرا تنها __ زیرا تنها بدین سان انسان تا بلندایي خواهد بالید که آذرخش او را بکوبد و درهم شکنَد: چندان بلند که آذرخش را دسترس باشد!
ضمیر و اشتیاقِ من به سویِ اندک و دراز و دوردست کشیده می‌شود: مرا با بدبختی‌هایِ کوچک و بسیار و و کوتاهِ شما چه کار!
شما هنوز چندان که باید رنج نبرده‌اید! زیرا شما از خویش به رنج‌اید. شما از انسان به رنج نبوده‌اید. و اگر جز این بگویید دروغ گفته‌ا اید! شما همگان از آنچه من رنج برده‌ام رنج نبرده‌اید.

#فریدریش_نیچه
از کتاب: #چنین_گفت_زرتشت
درباره‌یِ انسانِ والاتر
برگردانِ داریوشِ آشوری

Join Link↘️
🆔 @fnietzsche
Forwarded from چنین گفت نیچه
جلساتِ متن‌خوانی و شرحِ خط‌ به‌خطِ کتابِ "چنین گفت زرتشت".

در این نشست‌ها کوشش کردم که در حدِّ دانشِ خویش، به واکاوی و بازاندیشیِ مفاهیمِ بنیادینِ نیچه با عنایتِ ویژه به مهم‌ترین اثرِ او، یعنی کتابِ "چنین گفت زرتشت"، بپردازم. این دوره، که سالِ گذشته به اتمام رسید، اینک در قالبِ فایل‌هایِ صوتی و بصورتِ کامل، قابلِ تهیه می‌باشد.

گمان مبر که به پایان رسید کارِ مغان/ هزار باده‌یِ ناخورده در دلِ تاک است.

تعدادِ جلسات: ۹۰ جلسه
متوسطِ زمانِ هر جلسه: ۴۰ دقیقه
قیمت: ۵۰۰۰۰ تومان

برای دریافتِ نمونه‌ی تفاسیر و خریدِ این مجموعه، به آیدیِ زیر پیام دهید:

@Pooria_mgh123
بودن، یا نبودن، این است پُرسمان:
آیا والاتر است <:> در واروم <،> رنج بردن
از فلاخنها و تیرهای بخت دُژآهنگ
یا جنگ‌افزار برگرفتن در برابر دریایی از آشوبها،
و با رویاروی رزمیدن، آنها را پایان بخشیدن؟ مردن – خفتن،
نه بیش؛ و با خوابی توانیم گفت که پایان می‌بخشیم
درد دل و هزاران تکانه‌ی طبیعی را
که تن مرده‌ریگ‌برِ آنها است؟: این فرجامی است
که به تُخشایی باید آرزو شود. مردن، خفتن؛
خفتن، شاید هم رویا دیدن، - هان! گره در همینجا است:
زیرا اینکه در آن خواب مرگ، چه رویاهایی فراتوانند رسیدن،
به هنگامی که فروهشته باشیم این چنبره‌ی میرنده را،
می‌باید ما را به درنگ وادارد، - اینجا است آن پروا
که آسیبی می‌آفریند به زیستی چنین دراز.

#شیکسپیر
#سوگنمایش_هملت_شاهپور_دانمارک
برگردانِ میرشمس‌الدین ادیب‌سلطانی

Join Link↘️
🆔 @fnietzsche
پس هوایِ تازه کو؟ هوایِ تازه! باری، از دور -و -بَرِ این تیمارستان‌ها و بیمارستان‌هایِ فرهنگ دور می‌باید شد! همنشینیِ خوب کجاست؟ همنشینی با خودِمان! یا تنهایی، هر گَه که باید! امّا، به هر حال، دور از دود و دمه‌یِ بویناکِ گندیدگی از درون و کرم‌خوردگیِ پنهانِ بیماران!... تا آن‌که، دوستانِ من، چندی هم که شده، خود را از دو بدترین بلایِ همه‌گیر در امان داریم که چه بسا درست در کمینِ ما ست: تهوّعِ بزرگ از انسان! ترحمِ بزرگ بر انسان!

#فریدریش_نیچه
از کتاب: #تبارشناسی_اخلاق
جستارِ سوم

Join Link↘️
🆔 @fnietzsche
Forwarded from چنین گفت نیچه
Die Eltern machen unwillkürlich aus dem Kinde etwas ihnen Ähnliches — sie nennen das „Erziehung“.

#Friedrich_Nietzsche
#Jenseits_von_Gut_und_Böse

پدران و مادران، ناخواسته، از فرزندانِ خود چیزي همانندِ خود می‌سازند و __این کار را «تربیت» می‌نامند.

#فریدریش_نیچه
از کتاب: #فراسوی_نیک_و_بد
قطعه‌یِ ۱۹۴
ترجمه‌ی داریوش آشوری

Join Link↘️
🆔 @fnietzsche
[...] چه بسا دشوار باشد که دریابیم «حق» با کیست، ولی قدرت را همه می‌بینند؛ بدینسان این افراه که «حق، قدرت است» اندک اندک به سانی نامحسوس به این باور تبدیل می‌گردد که «قدرت، حق است». ستایش فردریک و ناپلئون و بیسمارک، و ناچیز دانستن بیرحمانۀ سیاه‌پوستان، ایرلندیان و «سی‌هزار زنان دورندۀ تیره‌روز» زادۀ همین است. بدینسان هر نظریۀ کلی دال بر اینکه وضع بسیار نیکوست، ناگزیر است به زور بوده‌ها به پدافند از آنچه پدافندناپذیر است برآید. [...]

#برتراند_راسل
از کتاب: #جستارهای_فلسفی
جُستارِ دوّم (درباره‌یِ تاریخ)
برگردانِ دکتر میرشمس‌الدین ادیب‌سلطانی

Join Link↘️
🆔 @fnietzsche
منِ من مرا غروري تازه آموخت و من آن را به آدمیان می‌آموزانم: دیگر سرِ خویش را در ریگزارِ چیزهایِ آسمانی فرونبردن، بل آن را آزادانه به دوش کشیدن، چون یک سَرِ زمینی که برای زمین معنا می‌آفریند!
من آدمیان را خواستي نو می‌آموزانم و آن خواستنِ همین راهي ست که آدمی کورانه پیموده است و نیک دانستنِ آن و کنار نخزیدن از آن، به‌رغمِ بیماران و میرندگان!
بیماران و میرندگان بودند که تن و زمین را خوار داشتند و مُلکِ مَلَکوت و قطره‌هایِ خونِ بازخرنده را ساختند.* امّا این زهرهایِ شیرین و افسردگی‌زا را از تن و زمین گرفتند!
می‌خواستند از بیچارگی‌شان بگریزند و ستارگان بس دور از دسترسِ ایشان بودند. پس آهي کشیدند و گفتند:«ای کاش برای خزیدن به هستیِ دیگر و خوش بختی راه‌هايي آسمانی می‌بود!» آنگاه راه‌هایِ پنهان و جرعه‌هایِ خون را بهرِ خویش بنیاد کردند.**

#فریدریش_نیچه
از کتاب: #چنین_گفت_زرتشت
بخشِ درباره‌یِ اهلِ آخرت
ترجمه‌یِ داریوش آشوری

*اشاره‌اي ست به کشته‌شدنِ عیسا برایِ پاک کردنِ گناهِ انسان: «زیرا می‌دانید که خریده شده‌اید از سیرتِ باطلي که از پدرانِ خود یافته‌اید نه به چیزهایِ فانی مثلِ نقره و طلا بلکه به خونِ گرانبها، خونِ برّه‌یِ بی‌عیب و داغ، یعنی خونِ مسیح.» (عهدِ جدید، «رساله‌یِ اوّلِ پطرسِ رسول» ۱۸:۱ - ۲۰).

** «و چون ایشان غذا می‌خوردند عیسا نان را گرفته و برکت داد و پاره کرد به شاگردان داد و گفت بگیرید و بخورید، این است بدنِ من. و پیاله را گرفته تشکر نمود و بدیشان داده گفت همه‌یِ شما ازین بنوشید، زیرا این است خونِ من در عهدِ جدید که در راهِ بسیاري به جهتِ آمرزشِ گناهان ریخته می‌شود.» ( «انجیلِ متّا» ۲۶: ۲۶ -۲۸)

Join Link↘️
🆔 @fnietzsche
Forwarded from چنین گفت نیچه
ای فرزانه‌یِ اخترشناس __تا زماني که ستارگان را چیزي بر «فرازِ خویش» می‌بینی، چشمِ اهلِ معرفت در تو نیست.

#فریدریش_نیچه
از کتاب: #فراسوی_نیک_و_بد
قطعه‌ی ۷۱
ترجمه‌ی داریوش آشوری

تفسیر:

این عبارت، اشاره‌اي به جمله‌یِ مشهورِ "ایمانوئل کانت"، فیلسوفِ مشهورِ آلمانی، می‌باشد: «دو چيز هست كه هر چه بيشتر و دقيق‌تر در آن‌ها انديشه می‌كنم، جانم را از تحسين و هیبتی تازه‌تر و فزون‌تر سرشار می‌سازند: آسمان‌های پُر ستاره در بالای سرم و قانون اخلاق در درونم.» (ایمانوئل کانت، نقد عقل عملی، ترجمه‌ی انشاء‌الله رحمتی) برای درکِ این جمله، لازم است که فلسفه‌ی نیچه را در تقابل با فلسفه‌ی کانت سنجیده و بدین طریق، طعنه‌یِ ظریفِ نیچه به فلسفه‌ی اخلاقِ کانت را دریابیم.
از دیدِ کانت، اخلاق، امري مطلق است و حتی در نوشته‌هایِ خود، نوعي قدسیَّت برایِ "قانونِ اخلاقی" قائل می‌شود. «قانونِ اخلاقی مقدس و خدشه‌ناپذیر است.» (ایمانوئل کانت، نقد عقل عملی) کانت با تشریحِ این قانون، که کاملاً تهی از تجربه و مستقیماً با خودِ "عقلِ عملی" سر و کار دارد، در پیِ نشان‌دادنِ مطلق بودنِ اخلاق و تلاشي برای فرار از نسبی‌گرایی است. «احترام به قانون اخلاق، انگیزه‌ی اخلاقی یگانه و یقینی است و این احساس جز بر مبنای این قانون، به هیچ موضوعی تعلق نمی‌گیرد.» ( ایمانوئل کانت، نقد عقل عملی) بررسیِ مقدمات و مقوماتِ این نظریه در این مقال نمی‌گنجد و آنچه در اینجا حائز اهمیت است، «مطلق بودنِ اخلاق» در نزدِ کانت و اعتقادِ وی به «قانونِ اخلاق»ي درونی و خدشه‌ناپذیر است. این یقین، به گونه‌اي است که کانت در نوشته‌های پایانی، قانونِ اخلاقي را که مستقیماً از «عقلِ نابِ عملی» استخراج شده باشد، برای موجوداتِ هوشمندِ آن‌سویِ فضا نیز معتبر می‌داند!
بدیهی است که یقینِ این چنینی در فلسفه‌ی نیچه جای نداشته و صراحتاً در آثارِ خود به وجوهِ مختلفِ این فلسفه‌ورزی می‌تازد. «ای عاشقِ حقیقت، بر این مطلق‌خواهانِ زور‌آور رشک مَوَرز! [شاهبازِ] حقیقت هرگز بر ساعدِ هیچ مطلق‌خواه ننشسته است.» (فریدریش نیچه، چنین گفت زرتشت، ترجمه‌ی داریوش آشوری)
همچنین، نیچه در پیِ وارد نمودنِ انتقادي مشترک بر کلِّ تاریخِ اندیشه‌ی بشری، از سقراط تا کانت، است. بدین منظور، کوششِ خود را در جهتِ استخراجِ مفاهیمِ مشترکِ فیلسوفان و متکلمان در تاریخ به کار می‌بندد. «سراپا پُرنقش-و-نگار از نشانه‌هایِ گذشته و بر آن نشانه‌ها نشانه‌هایي تازه برنگاشته: شما این‌گونه خود را از نشانه‌شناسان نهان داشته‌اید.» (چنین گفت زرتشت، درباره‌یِ سرزمینِ فرهنگ، ترجمه‌یِ داریوش آشوری) همچنین در قسمتي دیگر می‌نویسد: «همچنان که در قلمروِ اختران گاه دو خورشید مدارِ یک سیّاره را تعیین می‌کنند، همچنان که گاه خورشیدهايي با رنگ‌هایِ گوناگون، گاه با نورِ سرخ، گاه با نورِ سبز، بر یک سیاره نور می‌افشانند، و آن‌ گاه زماني با هم با آن قرین می‌شوند و آن را رنگ‌باران می‌کنند: همین‌گونه وضعِ ما انسان‌های مُدرن نیز، از برکتِ ساز-و-کارِ پیچیده‌یِ «آسمانِ پُرستاره»مان، به دستِ اخلاقیّاتِ گوناگون بَرنهاده می‌شود؛ کردارِمان گاه رنگِ این و گاه رنگِ آن به خود می‌گیرد و کمتر یکرنگ است. از کردارهایِ رنگارنگِ ما نمونه‌هایِ بسیار هست.» (فراسویِ نیک و بد، قطعه‌ی ۲۱۵، ترجمه‌ی داریوش آشوری) در مقامِ توضیح، می‌توان افزود که نیچه به هیچ وجه «مُطلق بودنِ اخلاقِ» کانت را نپذیرفته و به دنبالِ «خورشیدي واحد» در قلمروِ اختران نیست.
البته شاید بتوان با احتیاطِ فراوان اظهار کرد که طعنه‌یِ نیچه، در حقیقت، به «الهی‌دانستن» و «ثباتِ مطلقِ» اخلاق در نزدِ کانت است. بدین‌منظور، می‌توان گفت: تا زماني که منشأ اخلاقیّات را امورِ آن-جهانی و ازلی و ابدی می‌دانیم، صاحبِ چشمانِ اهلِ معرفت نیستیم. این "احتیاط" را از آن رو به کار می‌بریم که در وهله‌یِ نخست، نمی‌توان برچسبِ «الهی بودن» را به سهولت بر فلسفه‌ی کانت زد؛ امّا با توجه به گستردگیِ معانیِ این واژه و واژه‌هايي نظیرِ «نیهیلیسم» می‌توان دستِ کم، امکانِ این برداشت را محتمل دانست؛ شوقِ بررسیِ این امکان و احتمالاً صحتِ آن، زماني قوّت می‌گیرد که به عباراتي این چنینی در آثارِ نیچه برمی‌خوریم: «این که یکایکِ مفهوم‌هایِ فلسفی چیزهایي نیستند که خودسرانه و خودروی پدید آمده باشند، بلکه هم‌پیوند و هم‌بسته با یکدیگر می‌رویند...» (فراسویِ نیک و بد) «مسیحیّت همان مکتبِ افلاطون است، امّا برایِ مردم» (همان) باري، نگاهِ خاصِ نیچه نسبت به تاریخِ اندیشه و تمامیِ مفاهیم را با واژگاني نظیرِ تبهگن، پوچ‌گرا، ضدِّانسان و... توصیف کردن را می‌توان قوام‌بخشِ اساسیِ این شیوه‌ی مواجهه تلقی کرد.

Join Link↘️
🆔 @fnietzsche
🆔 @Pooria_mgh1844
[...] بدون اسطوره همه‌ی فرهنگ‌ها سلامت و خلاقیت و نیروی طبیعی‌شان را از دست می‌دهند. تنها افقی که پیرامونش مملو از اسطوره باشد یک نهضت فرهنگی را یکپارچه و متحد می‌کند. تنها اسطوره می‌تواند نیروهای تخیل و رؤیاپردازی آپولونی را از بیهوده پرسه‌زدن نجات دهد. تصاویر اسطوره باید قراولان دیوآسای پنهان و در عین حال همه‌جا حاضری باشند که روح جوان تحت قیمومیت‌شان رشد کند و انسان بالغ زندگی و پیکارهایش را با نشانه‌های آن‌ها تفسیر کند. حتی دولت نیز هیچ قانون نانوشته‌ای نمی‌شناسد که از بنیان اسطوره قدرتمندتر و ضامن ارتباط آن با مذهب و ظهور آن از تصورات اسطوره‌ای باشد.

#فریدریش_نیچه
از کتاب: #زایش_تراژدی
برگردانِ رضا ولی‌یاری

Join Link↘️
🆔 @fnietzsche
نقطۀ ضعف فلسفۀ انتقادی کانت به تدریج حتی برای چشمان کم سو قابل رؤیت شده است: کانت دیگر حق ندارد این تمایز را میان «نمود» و «چیز در خویشتن» (بود) قائل شود. او خود را از این این حق محروم کرده بود که تمییز به این شیوۀ آشنای کهن را ادامه دهد، [...]

#فریدریش_نیچه
از کتاب: #اراده_قدرت
پاره‌یِ ۵۵۳
برگردانِ محیدِ شریف


در این باره بیندیشیم:

با نگر به روندِ ایدئالیسمِ آلمانی و درنگ بر جریان‌هایِ پساکانتی، به ویژه فلسفه‌هایِ فیخته، شلینگ و هگل، در حقیقت، به تماشایِ دَراُفتادنِ این اندیشمندان، با مفهومِ «چیز در خویشتن» [=شیءِ فی‌نفسه] (به آلمانی: Ding an sich) در نزدِ کانت هستیم. به‌راستی، فلسفه نمی‌توانست این محدودیتِ بنیادین و چنین تناقضي را در دستگاهِ خویش تاب آورَد. از این روی، همه‌یِ نیرویِ خود را برای از میان برداشتنِ مفهومِ چیزِ در خویشتن به کار بست. «اندکی پس از آن که کانت بدین گونه به فلسفه فرمان «ایست!» داد، فلسفه گویی پیروان خود را همچون فوجی از سپاهیان ظفرجوی بسیج کرد و با اطمینان به نیروی خویش، برای آگاهی یافتن بر همه چیز و گشودن دژ حقیقت، به واپسین حملۀ خود دست زد.» (والتر ترنس استیس، فلسفه‌یِ هگل، برگردانِ حمیدِ عنایت)
بی‌تردید یکي از پیش‌قراولان و تازندگانِ اصلی به چیزِ در خویشتن، "یوهان گوتلیب فیخته" بود. وی به‌درستی دریافت که ویژگیِ بنیادینِ چیزِ در خویشتن، رازآمیز بودنِ آن است. این ویژگی، حتا با وجودِ نثرِ دلکشِ کانت و کوشش‌هایِ بی‌امان‌اش برای پوشاندنِ این تناقضِ مهم، نتوانست از چشمانِ تیزبینِ فیخته پوشیده بمانَد. توضیح آنکه، ابداعِ امري مطلقانه ناشناختنی، که نمی‌توان هیچ سخنِ ایجابی از آن گفت، و قرار دادنِ بنیان‌هایِ تجربه‌یِ آدمی بر آن، خردمندانه نمی‌نمایَد؛ امّا، از سویِ دیگر، نمی‌توان از سخن گفتنِ ایجابی، پیرامونِ چیزِ در خویشتن _دستِ کم پیرامونِ وجود-اش_ خودداری کرد. چیزِ در خویشتن،به مثابه‌یِ پدیده، مفهومي است که بیرون از دستگاهِ فلسفی و شناختِ انسان جای دارد و در واقع، به فهمِ کرانمندِ پدیدارمحورِ ما تن نمی‌دهد.
از این روی، برای چیزِ در خویشتن، دو راه برجای می‌مانَد: یا باید یکسره نابود و از بیخ‌وبُن بَرکنده شود، و یا با وارد شدن به دستگاهِ فلسفی، به ساحتِ پدیداری وارد گردد. فیخته، با برگزیدنِ راهِ نخست، به نابودیِ چیزِ در خویشتن کمر می‌بندد. اگر دستگاهِ کانتی، دُگماتیست [=جزم‌اندیش] را فردِ خاطی از مرزهایِ تجربه و عقل‌گرایِ خشک‌سر [=متعصّب]ي تعریف می‌کرد که خوش‌باورانه پای از جزیره‌یِ محدودیت‌هایِ شناختِ آدمی فراتر می‌گذارد، دستگاهِ فلسفیِ فیخته، با گسترشِ دامنه‌یِ تعریفِ دُگماتیست، خودِ کانت را هم بدان متهم می‌کند. در حقیقت، تعریفِ فیخته از دگماتیست، دامنِ کانت را هم می‌گیرد. [البته، فیخته هیچ‌گاه به‌روشنی، کانت را به دگماتیسم متهم نکرده و همواره کباده‌یِ تفسیرِ درست از آموزه‌یِ کانت را بر دوش
می‌کشد!]
«شیء فی‌نفسه که اصل بنیادی دگماتیست است همچنان که حتی قائلان به آن نیز می‌باید تصدیق کنند، جز آنچه ادعا شده که با این شرط که تجربه تنها می‌تواند با اتکا به بنیاد خودش تبیین شود به دست آمده است هیچ است و واقعیتی ندارد. ایدئالیست با تبیین تجربه به طریقی دیگر، این برهان را عقیم می‌گذارد: بدین‌قرار، وی دقیقاً همان چیزی را انکار می‌کند که دگماتیست بر آن اتکا دارد. [بنابراین] شیء فی‌نفسه به‌تمامی بدل به امری موهوم می‌شود؛ دیگر هیچ دلیلی به هیچ‌روی برای فرض چنین چیزی وجود ندارد؛ و بدین وسیله کل عمارت دگماتیسم فرومی‌پاشد.» (فیخته، بنیاد آموزۀ فراگیر دانش، برگردانِ سیدمسعود حسینی) [شیوه‌یِ رسم خطِ این پاره، با شیوه‌یِ ایشان در این کتاب، هماهنگ شده است.]
پاره‌هایِ بالا را با واپسین پاراگرافِ "سنجشِ خردِ ناب" بسنجید: «اگر من در اینجا در رابطه با روش جزم‌اندیشانه، ولف پُرآوازه را نام برم، و در رابطه با روش شک‌گرایانه، دیوید هیوم را، پس می‌توانم دیگران را همخواند با آهنگ کنونی‌ی خود نام‌نابرده رها کنم. فقط راه سنجشگرانه است که هنوز بازمانده است. اگر خواننده لطف و حوصله‌ی لازم را داشته بوده باشد که در مصاحبت من این راه سنجشگرانه را بپوید، پس اکنون، _ چنانچه میل داشته باشد تا به سهم خود بکوشد این باریکه‌راه را به بزرگراهی تبدیل کند، _ نزد خود داوری تواند کرد که آیا توانستنی نخواهد بود آنچه که سده‌های بسیار نتوانسته‌اند انجام دهند، باز تا پایان سده‌ی کنونی بدان دست یافته شود؟ و آن اینکه: خرد آدمی در پرسشهایی که دانشخواهی‌ی او را همواره مشغول داشته‌اند ولی تاکنون از آنها نتیجه‌ای به دست نیامده است، به خرسندی کامل رهبری شود.» (ایمانوئل کانت، سنجشِ خردِ ناب، برگردانِ میرشمس‌الدین ادیب‌سلطانی)

Join Link↘️
🆔 @fnietzsche
🆔 @Pooria_mgh1844
The account of the user that owns this channel has been inactive for the last 5 months. If it remains inactive in the next 28 days, that account will self-destruct and this channel will no longer have an owner.
درود بر همگی.
با نگر به امکانِ بسته شدنِ این رسانه، در روزهایِ آینده، به بنیان‌نهادنِ رسانه‌اي نو، با درون‌مایه‌اي روش‌مند و آموزشی همّت گُمارده‌ایم. از همه‌یِ سرورانِ گرامی، می‌خواهم که به رسانه‌یِ نوبنیادِ ما بپیوندند:

@fnietzsche2
Forwarded from چنین گفت نیچه
جلساتِ متن‌خوانی و شرحِ خط‌ به‌خطِ کتابِ "چنین گفت زرتشت".

در این نشست‌ها کوشش کردم که در حدِّ دانشِ خویش، به واکاوی و بازاندیشیِ مفاهیمِ بنیادینِ نیچه با عنایتِ ویژه به مهم‌ترین اثرِ او، یعنی کتابِ "چنین گفت زرتشت"، بپردازم. این دوره، که سالِ گذشته به اتمام رسید، اینک در قالبِ فایل‌هایِ صوتی و بصورتِ کامل، قابلِ تهیه می‌باشد.

گمان مبر که به پایان رسید کارِ مغان/ هزار باده‌یِ ناخورده در دلِ تاک است.

تعدادِ جلسات: ۹۰ جلسه
متوسطِ زمانِ هر جلسه: ۴۰ دقیقه
قیمت: ۵۰۰۰۰ تومان

برای دریافتِ نمونه‌ی تفاسیر و خریدِ این مجموعه، به آیدیِ زیر پیام دهید:

@Pooria_mgh123
The account of the user that owns this channel has been inactive for the last 5 months. If it remains inactive in the next 10 days, that account will self-destruct and this channel will no longer have an owner.
Forwarded from چنین گفت نیچه
درود بر همگی.
با نگر به امکانِ بسته شدنِ این رسانه، در روزهایِ آینده، به بنیان‌نهادنِ رسانه‌اي نو، با درون‌مایه‌اي روش‌مند و آموزشی همّت گُمارده‌ایم. از همه‌یِ سرورانِ گرامی، می‌خواهم که به رسانه‌یِ نوبنیادِ ما بپیوندند:

@fnietzsche2
Forwarded from چنین گفت نیچه
[...] مردِ دانا انسان را چنین می‌نامد: جانوري با گونه‌هایِ سرخ.
او چه گونه چنین شده است؟ مگر نه آن که می‌باید بسي شرمساری کشیده باشد؟
دوستانِ من! مردِ دانا چنین می‌گوید: شرمساری! شرمساری! شرمساری! این است تاریخِ بشر! [...]

#فریدریش_نیچه
از کتاب: #چنین_گفت_زرتشت
درباره‌یِ رحیمان
ترجمه‌یِ داریوشِ آشوری

[...] احساسِ تقصیر مهم‌ترین مسئله‌یِ رشدِ تمدّن است و بهايي که برای پیشرفتِ تمدّن می‌پردازیم، محرومیت از سعادت بر اثرِ افزایشِ احساسِ تقصیر است. [...]

#زیگموند_فروید
از کتاب: #تمدن_و_ملالت_های_آن
ترجمه‌یِ محمد مبشری

Join Link↘️
🆔 @fnietzsche
در جوارِ خورشید بسا جرم‌هایِ سیاه است که وجودِشان را حدس می‌توان زد __ زیرا هرگز دیده نمی‌شوند. این داستان کنایه‌اي ست برایِ ما [روان‌شناسانِ اخلاق]: روان‌شناسِ اخلاق تمامیِ نقشِ ستارگان را زباني از اشاره‌ها و کنایه‌ها می‌داند که در سایه‌شان بسا چیزها نهفته می‌ماند.

#فریدریش_نیچه
از کتاب: #فراسوی_نیک_و_بد
پاره‌یِ ۱۹۶
برگردانِ داریوشِ آشوری

Join Link↘️
🆔 @fnietzsche
آه، با اشتیاقِ خویش اکنون به کجا باید بَر شوم؟ از فرازِ همه‌یِ کوه‌ها از پیِ سرزمین‌هایِ پدری پدری و مادری چشم انداخته ام.
امّا هیچ‌ جا وطني نیافته ام. در همه شهرها بی‌سر-و-سامان ام و از همه دروازه‌ها گذرنده.
مردمِ کنونی، که دل‌ام تا چندي پیش مرا به سویِ ایشان می‌کشاند، با من بیگانه اند و نزدِ من خنده‌آور. مرا از [تمامیِ] سرزمین‌هایِ پدری و مادری رانده اند.
ازین‌رو، اکنون سرزمینِ فرزندان‌ام را دوست می‌دارم و بس؛ آن سرزمینِ نایافته، در دلِ دورترین دریا را! بادبان‌های‌ام را می‌فرمایم تا که آن را بجویند و بجویند.
در فرزندان‌ام می‌خواهم جُبرانِ آن را کنم که فرزندِ پدران‌ام بوده‌ام؛ و در تمامیِ آینده جُبرانِ این اکنون را!

#فریدریش_نیچه
از کتاب: #چنین_گفت_زرتشت
درباره‌یِ سرزمینِ فرهنگ
برگردانِ داریوشِ آشوری

Join Link↘️
🆔 @fnietzsche