Unser Zeitalter ist das eigentliche Zeitalter der Kritik, der sich alles unterwerfen muß. Religion durch ihre Heiligkeit und Gesetzgebung durch ihre Majestät wollen sich gemeiniglich derselben entziehen. Aber alsdann erregen sie gerechten Verdacht wider sich und können auf unverstellte Achtung nicht Anspruch machen, die die Vernunft nur demjenigen bewilligt, was ihre freie und öffentliche Prüfung hat aushalten können.
Immanuel Kant
Kritik der reinen Vernoft
زمانهی ما زمانهیِ راستینِ نقد است که همه چیز باید تسلیمِ آن شود. دین از طریق تقدس خود، و قانون به واسطهی ابهت خود، معمولاً میخواهند خود را از نقد معاف کنند. اما با این کار، شک موجهی علیه خود را به وجود میآورند و نمیتوانند احترام دوستانهای را بطلبند که عقل فقط برای چیزی قائل است که قادر باشد در مقابل بررسی آزاد و آشکار عقل تاب آورد.
#ایمانوئل_کانت
از کتاب: #نقد_عقل_محض
پیشگفتار ویراستِ اول
ترجمهی بهروز نظری
Join Link↘️
🆔 @fnietzsche
Immanuel Kant
Kritik der reinen Vernoft
زمانهی ما زمانهیِ راستینِ نقد است که همه چیز باید تسلیمِ آن شود. دین از طریق تقدس خود، و قانون به واسطهی ابهت خود، معمولاً میخواهند خود را از نقد معاف کنند. اما با این کار، شک موجهی علیه خود را به وجود میآورند و نمیتوانند احترام دوستانهای را بطلبند که عقل فقط برای چیزی قائل است که قادر باشد در مقابل بررسی آزاد و آشکار عقل تاب آورد.
#ایمانوئل_کانت
از کتاب: #نقد_عقل_محض
پیشگفتار ویراستِ اول
ترجمهی بهروز نظری
Join Link↘️
🆔 @fnietzsche
Forwarded from چنین گفت نیچه
📍اطلاعیه:
درسگفتارهایِ صوتیِ «متنخوانی و شرح کتاب چنین گفت زرتشت.»
متنخوانی و شرحِ خط بهخطِ کتابِ چنین گفت زرتشت و بررسی وجوهِ مختلف فلسفهورزیِ نیچه.
تعداد جلسات: ۹۰جلسه
متوسط زمان جلسات: ۴۰ دقیقه
قیمت: ۴۵۰۰۰ تومان
برای سفارش، لطفاً به آیدی زیر پیام دهید:
@Pooria_mgh123
درسگفتارهایِ صوتیِ «متنخوانی و شرح کتاب چنین گفت زرتشت.»
متنخوانی و شرحِ خط بهخطِ کتابِ چنین گفت زرتشت و بررسی وجوهِ مختلف فلسفهورزیِ نیچه.
تعداد جلسات: ۹۰جلسه
متوسط زمان جلسات: ۴۰ دقیقه
قیمت: ۴۵۰۰۰ تومان
برای سفارش، لطفاً به آیدی زیر پیام دهید:
@Pooria_mgh123
چنین گفت نیچه pinned «📍اطلاعیه: درسگفتارهایِ صوتیِ «متنخوانی و شرح کتاب چنین گفت زرتشت.» متنخوانی و شرحِ خط بهخطِ کتابِ چنین گفت زرتشت و بررسی وجوهِ مختلف فلسفهورزیِ نیچه. تعداد جلسات: ۹۰جلسه متوسط زمان جلسات: ۴۰ دقیقه قیمت: ۴۵۰۰۰ تومان برای سفارش، لطفاً به آیدی زیر پیام…»
مقالاتِ نیچه بر حسبِ سرشتشان، تنها برایِ کسانی دریافتنی است که بتوانند پاسخی متقابل به آنها بدهند. هم از این رو اندیشهیِ نیچه گاه میتواند تهی جلوه کند و حال آن که در موقعیتهایِ دیگری چه بسا عمیقاً مؤثر و برانگیزاننده باشد. در حقیقت، اندیشهیِ نیچه برایِ آنان که در طلبِ امورِ معتبرِ جاودانه هستند تهی است و به نزدِ آنان که میتوانند در سیر و حرکتِ آن سهیم شوند همچون کمال و موفقیتی ظاهر میشود. آنگاه که احساساتِ خاصِ کسی از اندیشههایِ نیچه ملهم میگردد، پیشرفتهایِ سلبی اندیشه بیش از گزارههایِ مثبت معنا دارند که معقولیتِ کاذبشان، به زودی همچون غلافی توخالی جلوه خواهند کرد. از سویِ دیگر، گفتههایِ مثبت در صورتِ امکان چه بسا ما را موقتاً به سمت و سویِ رویکردی سوق دهند که آن گفتهها را از دیدی نمادین مینگرد و نشانه تلقی میکند. و بالاخره گفتههایِ سلبی، وقتی چنان نماند که در آنها هیچ تصویر، اندیشهیِ آفریننده و نمادی باقی نماند، ممکن است ملالآور شوند.
برخلافِ بزرگترین فلاسفهی گذشته، شخصیتِ حقیقیِ نیچه مشخصاِ بیش از اثباتهایش در انکارهایش ابرازِ وجود میکند. آن مقصد غایی که قوهی سائقهٔ اصیل و خویشمندِ نیچه به سویِ آن پیش میرود روشن نیست، هر چند خوانندهٔ جدی از وقوف بر سرشتِ این قوه بیبهره نمیماند: نیچه افقهایِ تنگ و محدودکننده را ویران و فضایی بیکرانه را نمایان میکند؛ او به ما میآموزد که با پرسشهایِ انتقادی طرحی نو دراندازیم، اما نقدِ او، برخلافِ نقدِ کانت، بر پژوهشِ ما لگام نمیزند و آن را محدود نمیکند. او امکاناتی بسیار و سرشار از حیات را فرا رویِ ما مینهد و آن نیروهایی را بیدار میکند که به ژرفایِ سویدایِ ما جانی تازه میبخشد.
#کارل_یاسپرس
از کتاب: #نیچه
ترجمهیِ سیاوش جمادی
Join Link↘️
🆔 @fnietzsche
برخلافِ بزرگترین فلاسفهی گذشته، شخصیتِ حقیقیِ نیچه مشخصاِ بیش از اثباتهایش در انکارهایش ابرازِ وجود میکند. آن مقصد غایی که قوهی سائقهٔ اصیل و خویشمندِ نیچه به سویِ آن پیش میرود روشن نیست، هر چند خوانندهٔ جدی از وقوف بر سرشتِ این قوه بیبهره نمیماند: نیچه افقهایِ تنگ و محدودکننده را ویران و فضایی بیکرانه را نمایان میکند؛ او به ما میآموزد که با پرسشهایِ انتقادی طرحی نو دراندازیم، اما نقدِ او، برخلافِ نقدِ کانت، بر پژوهشِ ما لگام نمیزند و آن را محدود نمیکند. او امکاناتی بسیار و سرشار از حیات را فرا رویِ ما مینهد و آن نیروهایی را بیدار میکند که به ژرفایِ سویدایِ ما جانی تازه میبخشد.
#کارل_یاسپرس
از کتاب: #نیچه
ترجمهیِ سیاوش جمادی
Join Link↘️
🆔 @fnietzsche
ترسناکترین و بنیادیترین خواستِ آدمی، رانهیِ او از برایِ قدرت __این رانه «آزادی» خوانده میشود. __باید برای طولانیترین زمانِ ممکن محدود به حدود بماند. زیرا تاکنون اخلاق، با غریزههایِ ناخودآگاهش، برایِ تربیت و انضباط بر این اساس بوده که عطشِ قدرت باید محدود بماند: اخلاقْ فردِ خودکامه را بدنام میکند و، با ستایش از میهندوستی و اعمالِ خیریه، بر غریزهیِ گله برای کسبِ قدرت تأکید میکند.
#فریدریش_نیچه
#آخرین_یادداشتها
دفترِ یادداشتهای شمارهی ۱، پاییز ۱۸۸۵ تا بهارِ ۱۸۸۶
ترجمهیِ ایرج قانونی
Join Link↘️
🆔 @fnietzsche
#فریدریش_نیچه
#آخرین_یادداشتها
دفترِ یادداشتهای شمارهی ۱، پاییز ۱۸۸۵ تا بهارِ ۱۸۸۶
ترجمهیِ ایرج قانونی
Join Link↘️
🆔 @fnietzsche
Es giebt einen See, der es sich eines Tages versagte, abzufliessen, und einen Damm dort aufwarf, wo er bisher abfloss: seitdem steigt dieser See immer höher. Vielleicht wird gerade jene Entsagung uns auch die Kraft verleihen, mit der die Entsagung selber ertragen werden kann; vielleicht wird der Mensch von da an immer höher steigen, wo er nicht mehr in einen Gott ausfliesst.
#Friedrich_Nietzsche
#Die_fröhliche_Wissenschaft
دریاچهای وجود داشت که یک روز جلویِ جریانِ آبهایش را گرفت و در مسیری که آبهایش جریان مییافت ساختنِ سدی را آغاز کرد. از آن زمان به بعد این دریاچه هر روز بالاتر آمد. شاید این نوع اعتکاف ما را مجهز به نیرویی کند که بتوانیم خودِ اعتکاف را تحمل کنیم. شاید انسان از آن مرحله به بعد، یعنی از زمانی که دیگر در خدایی جریان نیابد، همیشه بالا و بالاتر آید.
#فریدریش_نیچه
از کتاب: #حکمت_شادان
قطعهی ۲۸۵
Join Link↘️
🆔 @fnietzsche
#Friedrich_Nietzsche
#Die_fröhliche_Wissenschaft
دریاچهای وجود داشت که یک روز جلویِ جریانِ آبهایش را گرفت و در مسیری که آبهایش جریان مییافت ساختنِ سدی را آغاز کرد. از آن زمان به بعد این دریاچه هر روز بالاتر آمد. شاید این نوع اعتکاف ما را مجهز به نیرویی کند که بتوانیم خودِ اعتکاف را تحمل کنیم. شاید انسان از آن مرحله به بعد، یعنی از زمانی که دیگر در خدایی جریان نیابد، همیشه بالا و بالاتر آید.
#فریدریش_نیچه
از کتاب: #حکمت_شادان
قطعهی ۲۸۵
Join Link↘️
🆔 @fnietzsche
اینکه ارزشِ جهان در تفسیر ما نهفته است ( _اینکه چه بسا در جایِ دیگری تفسیرهایِ دیگری غیر از تفسیرِ انسانیِ محض ممکن است _) اینکه تفسیرهایی که تاکنون وجود داشته ارزیابیهایِ چشماندازیای کردهاند که بر اثرِ آن، ما در زندگی، یعنی در ارادهی معطوف به قدرت و معطوف به فزونی گرفتنِ قدرت، از خود محافظت میکنیم، اینکه هر برکشیدنِ آدمی غلبه بر تفسیرهایِ باریکتری را با خود به ارمغان میآورد، اینکه هر افزایش و گسترشِ قدرتی چشماندازهایِ جدیدی را نمایان میکند و این یعنی افقهایِ جدیدی را باور داشتن _نوشتههایِ من آکنده از اینهاست. جهان تاجایی که به ما مربوط میشود دروغ است یعنی امر واقع نیست، بلکه ابداع یا از خود درآوردن و برجستگی یا پُفی است بر رویِ مجموعهی ناچیزی از مشاهدات؛ جهان در مقامِ چیزی شونده، در مقام دروغی که همواره از نو جابهجا میشود، دروغی که به حقیقت نزدیکتر نمیشود «در سیلان» است: زیرا که«حقیقتی» در بین نیست.
#فریدریش_نیچه
از کتاب: #آخرین_یادداشتها
دفتر یادداشتهای شمارهی ۲، پاییز ۱۸۸۵-پاییز ۱۸۸۶
ترجمهی ایرج قانونی
پینوشت: این قسمت را در قطعهی ۶۱۶ از کتابِ «ارادهی قدرت»، با ترجمهی مجید شریف، نیز مشاهده میکنیم.
Join Link↘️
🆔 @fnietzsche
#فریدریش_نیچه
از کتاب: #آخرین_یادداشتها
دفتر یادداشتهای شمارهی ۲، پاییز ۱۸۸۵-پاییز ۱۸۸۶
ترجمهی ایرج قانونی
پینوشت: این قسمت را در قطعهی ۶۱۶ از کتابِ «ارادهی قدرت»، با ترجمهی مجید شریف، نیز مشاهده میکنیم.
Join Link↘️
🆔 @fnietzsche
Forwarded from اتچ بات
والاترین بینشهایِ ما چون سرزده واردِ گوشهایِ کساني شوند که پیشاپیش برایِ آنها آراسته و آماده نشده باشند، میباید _ و جز این نشاید! _ که طنینِ حماقت و گاه طنینِ جنایت داشته باشند. روزگاري فیلسوفان _چه در میانِ هندیان، چه در میانِ یونانیان و ایرانیان و مسلمانان، و سخن کوتاه، هر جا که انسان به پایگان باور داشته است نه به برابری و حقوقِ برابر _ میانِ اهلِ برون و اهلِ درون فرق میگذاشتند. امّا این فرق چندان در این نیست که آن که بیرونیست، بیرون میایستد و از بیرون، نه از درون مینگرد و ارزیابی میکند و میسنجد و حکم میکند؛ بل فرقِ بنیادیتر در این است که اهلِ برون چیزها را از پایین به بالا مینگرند __ امّا اهلِ درون از بالا به پایین. روان را بلندیهایيست که اگر از آنها [بر جهان] بنگریم، دیگر تراژدی نیز در ما سوکانگیز نخواهد بود؛ و اگر همهیِ درد و رنجِ عالم را یک جا گرد آوریم و فراچشم نهیم، که را جسارتِ آن است که بگوید چنین دیداري ناگزیر ما را به سویِ رحمآوردن و، در نتیحه، دو گندان کردنِ درد و رنج میکشاند و میانگیزد؟ ...
آنچه نوعِ برتري از انسان را خوراک است یا مایهاي جانافزا، نوعی بسیار دگرگونهتر و پستتر را میباید همچون زهر باشد. وجودِ فضیلتهایِ همگانی در فیلسوف چه بسا جز به معنایِ ناتوانی و رذیلتاشد. چه بسا انساني والاگهرتر چون پستی گیرد و کار-اش به نابودی کشد، صفاتي را دارا شود که به سببِ داشتنِ آنها وی را در عالمي پستتر، که در آن فروافتاده است، همچون قدّیس پاس دارند. کتابهایي هست که بنا به آن رواني و نیرویِ حیاتیاي پست بدانها روی کند یا والا و نیرومند، برایِ روان و سلامت ارزشهايي باژگونه دارند: در وجهِ نخست، کتابهایي خطرناکاند و ویرانگر و فروپاشنده؛ و در وجهِ دیگر، بانگِ مُنادیِ لشکراند که دلیرترینان را به میدانِ دلیریشان فرامیخوانند. کتابهایي که برایِ همهیِ عالم نوشته میشوند، همیشه بویِ گند میدهند: بویِ مردمِ کوچک به آنها چسبیده است. هر جا که مردم میخورند و میآشامند، حتّا آن جا که پرستش میکنند، این بو بویایی را میآزارد. هر که بخواهد در هوایِ پاک دم زند به کلیسا پای نمیگذارد.
#فریدریش_نیچه
#فراسوی_نیک_و_بد
قطعهی ۳۰
Join Link↘️
🆔 @fnietzsche
آنچه نوعِ برتري از انسان را خوراک است یا مایهاي جانافزا، نوعی بسیار دگرگونهتر و پستتر را میباید همچون زهر باشد. وجودِ فضیلتهایِ همگانی در فیلسوف چه بسا جز به معنایِ ناتوانی و رذیلتاشد. چه بسا انساني والاگهرتر چون پستی گیرد و کار-اش به نابودی کشد، صفاتي را دارا شود که به سببِ داشتنِ آنها وی را در عالمي پستتر، که در آن فروافتاده است، همچون قدّیس پاس دارند. کتابهایي هست که بنا به آن رواني و نیرویِ حیاتیاي پست بدانها روی کند یا والا و نیرومند، برایِ روان و سلامت ارزشهايي باژگونه دارند: در وجهِ نخست، کتابهایي خطرناکاند و ویرانگر و فروپاشنده؛ و در وجهِ دیگر، بانگِ مُنادیِ لشکراند که دلیرترینان را به میدانِ دلیریشان فرامیخوانند. کتابهایي که برایِ همهیِ عالم نوشته میشوند، همیشه بویِ گند میدهند: بویِ مردمِ کوچک به آنها چسبیده است. هر جا که مردم میخورند و میآشامند، حتّا آن جا که پرستش میکنند، این بو بویایی را میآزارد. هر که بخواهد در هوایِ پاک دم زند به کلیسا پای نمیگذارد.
#فریدریش_نیچه
#فراسوی_نیک_و_بد
قطعهی ۳۰
Join Link↘️
🆔 @fnietzsche
Telegram
attach 📎
Nitimur in vetitum: in diesem Zeichen siegt einmal meine Philosophie, denn man verbot bisher grundsätzlich immer nur die Wahrheit.
#Friedrich_Nietzsche
#Ecce_homo
Vorwort
ما با ممنوعیتها میستیزیم و این نشانهای از پیروزیِ فلسفهی من است، زیرا تاکنون پیوسته تنها حقیقت را ممنوع دانستهاند.
#فریدریش_نیچه
از کتاب: #این_است_انسان
پیشگفتار
ترجمهی سعید فیروزآبادی
Join Link↘️
🆔 @fnietzsche
#Friedrich_Nietzsche
#Ecce_homo
Vorwort
ما با ممنوعیتها میستیزیم و این نشانهای از پیروزیِ فلسفهی من است، زیرا تاکنون پیوسته تنها حقیقت را ممنوع دانستهاند.
#فریدریش_نیچه
از کتاب: #این_است_انسان
پیشگفتار
ترجمهی سعید فیروزآبادی
Join Link↘️
🆔 @fnietzsche
Forwarded from چنین گفت نیچه
Nachdem Buddha todt war, zeigte man noch Jahrhunderte lang seinen Schatten in einer Höhle, — einen ungeheuren schauerlichen Schatten. Gott ist todt: aber so wie die Art der Menschen ist, wird es vielleicht noch Jahrtausende lang Höhlen geben, in denen man seinen Schatten zeigt. — Und wir — wir müssen auch noch seinen Schatten besiegen!
Friedrich Nietzsche
Die fröhliche Wissenschaft
پس از آنكه بودا مُرد، سايهیِ او را قرنها در غاري براي ترساندنِ [مردم] نشان دادند؛ سايهاي ترسناك و عظيم. خدا مُرده است، آري، طبيعتِ انسانها اينچنين است كه باز هم سايهيِ او را در غارها تا هزاران سال براي ترساندن نشان خواهند داد... و ما بايد بر اين سايه نيز غلبه كنيم.
#فردریش_نیچه
از كتاب: #حكمت_شادان
قطعهي ١٠٨
Join Link↘️
🆔 @fnietzsche
Friedrich Nietzsche
Die fröhliche Wissenschaft
پس از آنكه بودا مُرد، سايهیِ او را قرنها در غاري براي ترساندنِ [مردم] نشان دادند؛ سايهاي ترسناك و عظيم. خدا مُرده است، آري، طبيعتِ انسانها اينچنين است كه باز هم سايهيِ او را در غارها تا هزاران سال براي ترساندن نشان خواهند داد... و ما بايد بر اين سايه نيز غلبه كنيم.
#فردریش_نیچه
از كتاب: #حكمت_شادان
قطعهي ١٠٨
Join Link↘️
🆔 @fnietzsche
Sind es neue Freunde der „Wahrheit“, diese kommenden Philosophen? Wahrscheinlich genug: denn alle Philosophen liebten bisher ihre Wahrheiten. Sicherlich aber werden es keine Dogmatiker sein. Es muss ihnen wider den Stolz gehn, auch wider den Geschmack, wenn ihre Wahrheit gar noch eine Wahrheit für Jedermann sein soll: was bisher der geheime Wunsch und Hintersinn aller dogmatischen Bestrebungen war. „Mein Urtheil ist mein Urtheil: dazu hat nicht leicht auch ein Anderer das Recht“ — sagt vielleicht solch ein Philosoph der Zukunft. Man muss den schlechten Geschmack von sich abthun, mit Vielen übereinstimmen zu wollen. „Gut“ ist nicht mehr gut, wenn der Nachbar es in den Mund nimmt. Und wie könnte es gar ein „Gemeingut“ geben! Das Wort widerspricht sich selbst: was gemein sein kann, hat immer nur wenig Werth. Zuletzt muss es so stehn, wie es steht und immer stand: die grossen Dinge bleiben für die Grossen übrig, die Abgründe für die Tiefen, die Zartheiten und Schauder für die Feinen, und, im Ganzen und Kurzen, alles Seltene für die Seltenen. —
#Friedrich_Nietzsche
#Jenseits_von_Gut_und_Böse
آیا این فیلسوفانِ آینده دوستارانِ تازهیِ «حقیقت»اند؟ چه بسا: زیرا فیلسوفان همه تاکنون عاشقِ حقیقتهایِ خود بودهاند. امّا، بیگمان اهلِ جزمیّت نخواهند بود. میباید خلافِ غرور و نیز خلافِ ذوقِشان باشد که حقیقتِشان حقیقتي باشد برایِ همه کس. یعنی، همان چیزي که تاکنون آرزویِ نهان و معنایِ نهفتهیِ هر کوششِ جزمی بوده است. این فیلسوفِ آینده چه بسا چنین بگوید: «حکمِ من، حکمِ من است: دیگري را بهآسانی حقِّ دستیابی بدان نیست.» میباید از بدذوقیِ همرایی با بسیاران رها شد. «خیر» دیگر خیر نیست اگر که همسایهات بر آن دهان زده باشد. و «خیرِ همگانی» کدام است! این عبارت با خود ناهمساز است: زیرا هر آنچه همگانی تواند بود، ارزشي چندان ندارد. سرانجام چنان میباید باشد که هست و همیشه بوده است: یعنی، آنچه بزرگ است بزرگان را ست و مغاکها ژرفان را و تُردی و لرزانی نازکان را، و سخن کلّی و کوتاه: نادران نادران را!
#فریدریش_نیچه
از کتاب: #فراسوی_نیک_و_بد
قطعهی ۴۳
ترجمهی داریوش آشوری
Join Link↘️
🆔 @fnietzsche
#Friedrich_Nietzsche
#Jenseits_von_Gut_und_Böse
آیا این فیلسوفانِ آینده دوستارانِ تازهیِ «حقیقت»اند؟ چه بسا: زیرا فیلسوفان همه تاکنون عاشقِ حقیقتهایِ خود بودهاند. امّا، بیگمان اهلِ جزمیّت نخواهند بود. میباید خلافِ غرور و نیز خلافِ ذوقِشان باشد که حقیقتِشان حقیقتي باشد برایِ همه کس. یعنی، همان چیزي که تاکنون آرزویِ نهان و معنایِ نهفتهیِ هر کوششِ جزمی بوده است. این فیلسوفِ آینده چه بسا چنین بگوید: «حکمِ من، حکمِ من است: دیگري را بهآسانی حقِّ دستیابی بدان نیست.» میباید از بدذوقیِ همرایی با بسیاران رها شد. «خیر» دیگر خیر نیست اگر که همسایهات بر آن دهان زده باشد. و «خیرِ همگانی» کدام است! این عبارت با خود ناهمساز است: زیرا هر آنچه همگانی تواند بود، ارزشي چندان ندارد. سرانجام چنان میباید باشد که هست و همیشه بوده است: یعنی، آنچه بزرگ است بزرگان را ست و مغاکها ژرفان را و تُردی و لرزانی نازکان را، و سخن کلّی و کوتاه: نادران نادران را!
#فریدریش_نیچه
از کتاب: #فراسوی_نیک_و_بد
قطعهی ۴۳
ترجمهی داریوش آشوری
Join Link↘️
🆔 @fnietzsche
Irrthum als Labsal. — Man mag sagen, was man will: das Christenthum hat die Menschen von der Last der moralischen Anforderungen befreien wollen, dadurch, dass es einen kürzeren Weg zur Vollkommenheit zu zeigen meinte: ganz so, wie einige Philosophen sich der mühseligen und langwierigen Dialektik und der Sammlung streng geprüfter Thatsachen entschlagen zu können wähnten und auf einen „königlichen Weg zur Wahrheit“ verwiesen. Es war beide Male ein Irrthum, — aber doch ein grosses Labsal für Übermüde und Verzweifelnde in der Wüste.
#Friedrich_Nietzsche
#Morgenröthe
خطا چون نوشابهی فرحناک. __ آدمی میتواند آنچه را که میخواهد بگوید؛ مسیحیت میخواست با این افزار که میپنداشت راه کوتاهتری به کمال را به او مینمایاند؛ آدمیان را از بارِ خواهشهای اخلاقی برهاند. درست همانند برخی فیلسوفان که میپنداشتند، میتوانند از دیالکتیک مشقتبار و ملالانگیز و مجموعهی اصول بارها آزموده صرفنظر کنند و به «شاهراهِ حقیقت»* رهنمون شوند.
این هر دو پندار خطا بود -امّا نوشابهی فرحناک نیرومندی بود برای رهروِ وامانده و نومیدی در صحرا.
#فریدریش_نیچه
از کتاب: #سپیدهمان
قطعهی ۵۹
ترجمهی علی عبدالهی
تفسیر این عبارت را در این لینک بخوانید: https://t.me/Pooria_mgh1844/103
Join Link↘️
🆔 @fnietzsche
🆔 @Pooria_mgh1844
#Friedrich_Nietzsche
#Morgenröthe
خطا چون نوشابهی فرحناک. __ آدمی میتواند آنچه را که میخواهد بگوید؛ مسیحیت میخواست با این افزار که میپنداشت راه کوتاهتری به کمال را به او مینمایاند؛ آدمیان را از بارِ خواهشهای اخلاقی برهاند. درست همانند برخی فیلسوفان که میپنداشتند، میتوانند از دیالکتیک مشقتبار و ملالانگیز و مجموعهی اصول بارها آزموده صرفنظر کنند و به «شاهراهِ حقیقت»* رهنمون شوند.
این هر دو پندار خطا بود -امّا نوشابهی فرحناک نیرومندی بود برای رهروِ وامانده و نومیدی در صحرا.
#فریدریش_نیچه
از کتاب: #سپیدهمان
قطعهی ۵۹
ترجمهی علی عبدالهی
تفسیر این عبارت را در این لینک بخوانید: https://t.me/Pooria_mgh1844/103
Join Link↘️
🆔 @fnietzsche
🆔 @Pooria_mgh1844
Heute, meine innig Geliebten, ist Weihnachten, folglich ist Neujahr vor der Thür — so muß denn doch ein Briefchen geschrieben werden, was auch die Herren Augen sagen! —
Gestern lag ich auf meinem Bette und dachte über das Leben nach und kam zum Schlusse, daß doch sehr Vieles unvollkommen ist, und man die Zähne oft übereinander beißen muß: daher solle man sich etwas Gutes sagen und thun, so oft es angeht, der Eine dem Anderen, damit doch etwas bei dem ganzen Leben herauskomme! (dabei fiel mir ein, daß ich die Tante Cäcilie niemals besucht habe, ebenfalls daß ich Euch den vorigen Herbst verdorben habe, durch meine Ungeduld und mürrisches Wesen) Und plötzlich merkte ich, daß es fünf Uhr sei und also die Stunde, wo bei Euch und allenthalben Bescheerung ist. —
[...] Gehen wir also friedlich in’s neue Jahr, meine Lieben! Ich weiß nicht, was aus ihm wird, glaube überhaupt nicht so recht mehr an wesentliche Veränderung meines Zustandes, er will eben abgewartet und ertragen sein, ohne daß man deshalb allen Lebensmuth verlieren müßte. Dagegen: bei Euch soll noch Gutes kommen, das nicht da ist, und alles Gute bleiben, das da ist: das wünsche ich in herzlicher Liebe!
Lebt wohl! Euer F.
#Friedrich_Nietzsche
<Genua,> 25 December 1880.
امروز، کریسمس است، ای یار جانی من، به دنبالش هم سال نو پشتِ در است _ تا جایی که جناب چشمها امر میکنند، بایستی نامهی مختصری برایت بنویسم! _
دیروز روی تختم افتاده بودم و مدتی دربارهی زندگی تأمل میکردم و به این نتیجه رسیدم که هنوز خیلی چیزها در این زندگی ناقص است، و گاهی آدم از لج ناچار میشود دندانهایش را به هم بساید. این است که آدم تا جایی که از دستش بر میآید، باید به دیگران حرف خوب بزند و در حق دیگران خوبی کند و خیلی وقتها زندگی در گرو همین کارهاست، تا از گلِ زندگی آدم چیز به درد بخوری دربیاید!
[...] نازنین من، پس با آرامش و صفا به پیشوازِ سال نو برویم! نمیدانم چی از آن در میآید و امسال چه سالی خواهد بود، اما اصلاً دیگر فکر نمیکنم دگرگونیِ اساسی در وضعیت من پیش بیاید، این وضعیتم خواهانِ بردباری از من و تحمل من است، بدون آنکه با وجود آن حالت، جرئت زیستم را به تمامی از کف بدهم. برعکس: امیدوارم خوشییی که یافت نمیشود به آنجا پیش شما بیاید، و همهی خوبی و خوشی موجود هم به قرار گذشته بماند؛ با مهربانی صمیمانه برایتان همین را آرزومندم!
بدرود! ف. شما!
#فریدریش_نیچه
از کتاب: #لطفا_کتابهایم_را_نخوان
[ژنو، ۲۵ دسامبر ۱۸۸۰]
ترجمهی علی عبداللهی
Join Link↘️
🆔 @fnietzsche
Gestern lag ich auf meinem Bette und dachte über das Leben nach und kam zum Schlusse, daß doch sehr Vieles unvollkommen ist, und man die Zähne oft übereinander beißen muß: daher solle man sich etwas Gutes sagen und thun, so oft es angeht, der Eine dem Anderen, damit doch etwas bei dem ganzen Leben herauskomme! (dabei fiel mir ein, daß ich die Tante Cäcilie niemals besucht habe, ebenfalls daß ich Euch den vorigen Herbst verdorben habe, durch meine Ungeduld und mürrisches Wesen) Und plötzlich merkte ich, daß es fünf Uhr sei und also die Stunde, wo bei Euch und allenthalben Bescheerung ist. —
[...] Gehen wir also friedlich in’s neue Jahr, meine Lieben! Ich weiß nicht, was aus ihm wird, glaube überhaupt nicht so recht mehr an wesentliche Veränderung meines Zustandes, er will eben abgewartet und ertragen sein, ohne daß man deshalb allen Lebensmuth verlieren müßte. Dagegen: bei Euch soll noch Gutes kommen, das nicht da ist, und alles Gute bleiben, das da ist: das wünsche ich in herzlicher Liebe!
Lebt wohl! Euer F.
#Friedrich_Nietzsche
<Genua,> 25 December 1880.
امروز، کریسمس است، ای یار جانی من، به دنبالش هم سال نو پشتِ در است _ تا جایی که جناب چشمها امر میکنند، بایستی نامهی مختصری برایت بنویسم! _
دیروز روی تختم افتاده بودم و مدتی دربارهی زندگی تأمل میکردم و به این نتیجه رسیدم که هنوز خیلی چیزها در این زندگی ناقص است، و گاهی آدم از لج ناچار میشود دندانهایش را به هم بساید. این است که آدم تا جایی که از دستش بر میآید، باید به دیگران حرف خوب بزند و در حق دیگران خوبی کند و خیلی وقتها زندگی در گرو همین کارهاست، تا از گلِ زندگی آدم چیز به درد بخوری دربیاید!
[...] نازنین من، پس با آرامش و صفا به پیشوازِ سال نو برویم! نمیدانم چی از آن در میآید و امسال چه سالی خواهد بود، اما اصلاً دیگر فکر نمیکنم دگرگونیِ اساسی در وضعیت من پیش بیاید، این وضعیتم خواهانِ بردباری از من و تحمل من است، بدون آنکه با وجود آن حالت، جرئت زیستم را به تمامی از کف بدهم. برعکس: امیدوارم خوشییی که یافت نمیشود به آنجا پیش شما بیاید، و همهی خوبی و خوشی موجود هم به قرار گذشته بماند؛ با مهربانی صمیمانه برایتان همین را آرزومندم!
بدرود! ف. شما!
#فریدریش_نیچه
از کتاب: #لطفا_کتابهایم_را_نخوان
[ژنو، ۲۵ دسامبر ۱۸۸۰]
ترجمهی علی عبداللهی
Join Link↘️
🆔 @fnietzsche
Forwarded from چنین گفت نیچه
📍اطلاعیه:
درسگفتارهایِ صوتیِ «متنخوانی و شرح کتاب چنین گفت زرتشت.»
متنخوانی و شرحِ خط بهخطِ کتابِ چنین گفت زرتشت و بررسی وجوهِ مختلف فلسفهورزیِ نیچه.
تعداد جلسات: ۹۰جلسه
متوسط زمان جلسات: ۴۰ دقیقه
قیمت: ۴۵۰۰۰ تومان
برای سفارش، لطفاً به آیدی زیر پیام دهید:
@Pooria_mgh123
درسگفتارهایِ صوتیِ «متنخوانی و شرح کتاب چنین گفت زرتشت.»
متنخوانی و شرحِ خط بهخطِ کتابِ چنین گفت زرتشت و بررسی وجوهِ مختلف فلسفهورزیِ نیچه.
تعداد جلسات: ۹۰جلسه
متوسط زمان جلسات: ۴۰ دقیقه
قیمت: ۴۵۰۰۰ تومان
برای سفارش، لطفاً به آیدی زیر پیام دهید:
@Pooria_mgh123
Forwarded from Pooria Maghouli
wollt ihr einen Namen für diese Welt? Eine Lösung für alle ihre Räthsel? Ein Licht auch für euch, ihr Verborgensten, Stärksten, Unerschrockensten, Mitternächtlichsten? – Diese Welt ist der Wille zur Macht – und Nichts außerdem! Und auch ihr selber seid dieser Wille zur Macht – und Nichts außerdem!
#Friedrich_Nietzsche
#Der_Wille_zur_Macht
آیا برای این جهان نامی میخواهی؟ راهحلی برای همهی معماهایش؟ برای شما نیز نوری، ای پنهانترین، نیرومندترین، بیباکترین و نیمهشباهنگامترین؟ _این جهان ارادهی معطوف به قدرت است _و دیگر هیچ! و شما خود نیز ارادهی معطوف به قدرتاید _و دیگر هیچ!
#فریدریش_نیچه
از کتاب: #آخرین_یادداشتها
ترجمهی ایرج قانونی
دفتر یادداشتهای شمارهی ۳۸، ژوئن -ژوئیه ۱۸۸۵
نکته: این فقره را میتوان در جلد دوم کتاب "ارادهی قدرت"، قطعهی ۱۰۶۷، با ترجمهی مجید شریف نیز مشاهده کرد.
Join Link↘️
🆔 @Pooria_mgh1844
#Friedrich_Nietzsche
#Der_Wille_zur_Macht
آیا برای این جهان نامی میخواهی؟ راهحلی برای همهی معماهایش؟ برای شما نیز نوری، ای پنهانترین، نیرومندترین، بیباکترین و نیمهشباهنگامترین؟ _این جهان ارادهی معطوف به قدرت است _و دیگر هیچ! و شما خود نیز ارادهی معطوف به قدرتاید _و دیگر هیچ!
#فریدریش_نیچه
از کتاب: #آخرین_یادداشتها
ترجمهی ایرج قانونی
دفتر یادداشتهای شمارهی ۳۸، ژوئن -ژوئیه ۱۸۸۵
نکته: این فقره را میتوان در جلد دوم کتاب "ارادهی قدرت"، قطعهی ۱۰۶۷، با ترجمهی مجید شریف نیز مشاهده کرد.
Join Link↘️
🆔 @Pooria_mgh1844
🔴کالج نوزایش تقدیم میکند:
با مجموع بحثهایی در باب هنر، ادبیات، فلسفه، علوم اجتماعی، روانشناسی و علوم تجربی.
«تلاش جهت تفکر و تولید دیالوگ در راستایِ رشد جمعی»
https://t.me/RenaissanceCollege
با مجموع بحثهایی در باب هنر، ادبیات، فلسفه، علوم اجتماعی، روانشناسی و علوم تجربی.
«تلاش جهت تفکر و تولید دیالوگ در راستایِ رشد جمعی»
https://t.me/RenaissanceCollege
Telegram
Renaissance (philosophize)
"An attempt to think and produce dialogues for collective development"
Art
literature
philosophy
Sociology
Science
Health
🌐Renaissance College™ virtual pages:
https://linkkle.com/RenaissanceCollege
contact us: @RenaissanceCollege1
Art
literature
philosophy
Sociology
Science
Health
🌐Renaissance College™ virtual pages:
https://linkkle.com/RenaissanceCollege
contact us: @RenaissanceCollege1
«برایِ تنها زیستن یا حیوان میباید بود یا خدا.» این گفتهیِ ارسطو ست و موردِ سوّم را از قلم انداخته است: هر دو میباید بود، یعنی __فیلسوف...
#فریدریش_نیچه
از کتاب: #غروب_بتها
نکتهپردازیها و خدنگاندازیها
ترجمهی داریوش آشوری
تفسیر:
✍️ پوریا معقولی
اغلبِ دوستان در تفسیرِ این عبارت مشکل داشته و برخی از عزیزان به تفاسیرِ مغرضانه و خارج از مباحثِ محوریِ نیچه توسل جستهاند. عدهای نیز در صفحهی شخصیِ من، خواستارِ ارائهی شرحي اجمالی از این عبارتِ غامض شدهاند. نتیجتاً بر آن شدم که تفسیري کلّی از مبحثِ مطروحه در این جمله را ارائه نمایم.
شایانِ ذکر است که من هرگونه فهمِ خارج از مواجههی مستقیم با متنِ اصلی را از اساس مردود دانسته و همانگونه که بارها و بارها اشاره کردم، قصدِ هیچگونه «خلاصهنویسی» و «آسانسازیِ» مباحثِ فلسفی را ندارم.
نخستین موردی که چشمانِ خواننده را متوجهِ خود میکند، ذکرِ نامِ "ارسطو" در این نکتهپردازی میباشد. ارسطو را میتوان نخستین فیلسوفِ واقعی در تاریخِ بشر دانست؛ آنچه ارسطو را بر قلّهی اندیشهی انسانی مینشاند، نظمِ حیرتانگیز و تفکیکِ ساحتهایِ متفاوتِ فلسفه در نزد اوست. ارسطو فلسفه را به دو دستهی نظری و عملی تقسیم مینماید و فلسفهی عملی را شامل: اخلاق، سیاست و مباحث ذوقی (مانند شعر) میداند. هدفِ والایِ اخلاق، تأمین سعادتِ فرد و غایت نهاییِ سیاست، تأمین سعادتِ جامعه است. ذکر این نکته نیز ضروری است که در یونانباستان، هیچ فردي جدایِ از سیاست و جامعه متصور نیست و همهی افراد، به نحوی از انحاء، در مباحثِ سیاسی دخیل بودهاند. این توجه به گونهای است که ارسطو در کتاب "اخلاق" و "سیاست" «اجتماعی بودنِ انسان» را به عنوانِ پیشفرض میپذیرد. «انسان به اقتضایِ طبیعتش مخلوقي اجتماعی است.» (ارسطو، اخلاق، ترجمهی رضا مشایخی) همچنین در فقرهای از کتاب "سیاست" میخوانیم: «آنکس که نمیتواند با دیگران زیست کند و یا چندان به ذاتِ خویش متکی است که نیازی به همزیستی با دیگران ندارد، عضو شهر نیست، و از اینرو باید یا دد باشد یا خدا.» (ارسطو، سیاست، ترجمهی حمید عنایت) از این نوشتهها کاملاً آشکار است که ارسطو «تنها بودن» و «تنها ماندنِ» انسان را امري غیرممکن دانسته و تنهایی را خصلتِ خدا [مبحثِ خدا در نزدِ ارسطو بسیار پیچیده است و مربوط به موضوعِ این نوشتار نمیباشد.] و ددان (حیوانات) میداند.
اکنون که موضعِ ارسطو را اندکی تشریح کردیم، هنگامِ آن است که چشماندازِ نیچه را واکاوی و طعنهی ظریفِ او را به دیدگاهِ ارسطو بررسی نماییم. از دیدگاهِ نیچه، فیلسوفانِ راستین، همواره در تقابل با باورهای زمانه و نظامِ ارزشیِ حاکم قرار دارند. «همه میدانند که من فیلسوف را بدان فرامیخوانم که خویش را فراسویِ نیک و بد نهد و __پندارِ داوریِ اخلاقی را فرودستِ خویش گذارد.» (فریدریش نیچه، غروب بتها، ترجمهی داریوش آشوری) این نکته را همچنین میتوان یکی از وجوهِ اساسیِ انتقاداتِ نیچه نسبت به سایرِ فیلسوفان و به تعبیرِ او «فرزانگانِ نامدار» محسوب نمود. «شما فرزانگانِ نامدار همه خدمتگزارِ مردم بودهاید و خرافاتِ مردم؛ نه خدمتگزارِ حقیقت! و ایشان درست به همین دلیل شما را بزرگ میدارند.» (فریدریش نیچه، چنین گفت زرتشت، ترجمهی داریوش آشوری) روشن است که به زعمِ نیچه، همواره مرزي میانِ کلامِ والاتران و سخنانِ بندگان وجود دارد و این تفکیک، سرآغازِ مبحثِ «چشماندازباوری» در نزدِ اوست. در فقرهاي دیگر از چنین گفت زرتشت میخوانیم: «اهلِ حقیقت، آزادهجانان، همواره در بیابان زیستهاند و خداوندگارانِ بیابان بودهاند. امّا فرزانگانِ نامدارِ خوشعَلَف، این جانورانِ بارکش، در شهرها میزیند.» (همان، بخش دربارهیِ فرزانگانِ نامدار)
اکنون میتوان به معانیِ پنهانِ این عبارت پی برد. در حقیقت، این جملات، به گونهاي جدایی میانِ اندیشهی فیلسوفان و نظامِ ارزشیِ حاکم بر زمان اشاره دارد؛ به عبارتِ دیگر، فیلسوفانِ راستین، همواره مانندِ خدا و حیوانات (ددان) تنها هستند. «بگریز دوستِ من، به تنهاییات بگریز! تو را از بانگِ بزرگمردان کَر و از نیشِ خُردان زخمگین میبینم.» (فریدریش نیچه، چنین گفت زرتشت، دربارهیِ مگسانِ بازار) «کارهایِ بزرگ را همه دور از بازار و نامآوری کردهاند. پایهگذارانِ ارزشهایِ نو همیشه دور از بازار و نامآوری زیستهاند.» (همان منبعِ پیشین)
امّا آیا، بنا بر فقرات و مفاهیمِ نقل شده، میتوان به نوعي «جداییِ فیلسوف از زمینه و زمانهاش» در اندیشهی نیچه قائل شد؟ پاسخِ این پرسش، منفی است و اثباتِ آن را باید به مجالي دیگر موکول کرد.
Join Link↘️
🆔 @fnietzsche
🆔 @Pooria_mgh1844
#فریدریش_نیچه
از کتاب: #غروب_بتها
نکتهپردازیها و خدنگاندازیها
ترجمهی داریوش آشوری
تفسیر:
✍️ پوریا معقولی
اغلبِ دوستان در تفسیرِ این عبارت مشکل داشته و برخی از عزیزان به تفاسیرِ مغرضانه و خارج از مباحثِ محوریِ نیچه توسل جستهاند. عدهای نیز در صفحهی شخصیِ من، خواستارِ ارائهی شرحي اجمالی از این عبارتِ غامض شدهاند. نتیجتاً بر آن شدم که تفسیري کلّی از مبحثِ مطروحه در این جمله را ارائه نمایم.
شایانِ ذکر است که من هرگونه فهمِ خارج از مواجههی مستقیم با متنِ اصلی را از اساس مردود دانسته و همانگونه که بارها و بارها اشاره کردم، قصدِ هیچگونه «خلاصهنویسی» و «آسانسازیِ» مباحثِ فلسفی را ندارم.
نخستین موردی که چشمانِ خواننده را متوجهِ خود میکند، ذکرِ نامِ "ارسطو" در این نکتهپردازی میباشد. ارسطو را میتوان نخستین فیلسوفِ واقعی در تاریخِ بشر دانست؛ آنچه ارسطو را بر قلّهی اندیشهی انسانی مینشاند، نظمِ حیرتانگیز و تفکیکِ ساحتهایِ متفاوتِ فلسفه در نزد اوست. ارسطو فلسفه را به دو دستهی نظری و عملی تقسیم مینماید و فلسفهی عملی را شامل: اخلاق، سیاست و مباحث ذوقی (مانند شعر) میداند. هدفِ والایِ اخلاق، تأمین سعادتِ فرد و غایت نهاییِ سیاست، تأمین سعادتِ جامعه است. ذکر این نکته نیز ضروری است که در یونانباستان، هیچ فردي جدایِ از سیاست و جامعه متصور نیست و همهی افراد، به نحوی از انحاء، در مباحثِ سیاسی دخیل بودهاند. این توجه به گونهای است که ارسطو در کتاب "اخلاق" و "سیاست" «اجتماعی بودنِ انسان» را به عنوانِ پیشفرض میپذیرد. «انسان به اقتضایِ طبیعتش مخلوقي اجتماعی است.» (ارسطو، اخلاق، ترجمهی رضا مشایخی) همچنین در فقرهای از کتاب "سیاست" میخوانیم: «آنکس که نمیتواند با دیگران زیست کند و یا چندان به ذاتِ خویش متکی است که نیازی به همزیستی با دیگران ندارد، عضو شهر نیست، و از اینرو باید یا دد باشد یا خدا.» (ارسطو، سیاست، ترجمهی حمید عنایت) از این نوشتهها کاملاً آشکار است که ارسطو «تنها بودن» و «تنها ماندنِ» انسان را امري غیرممکن دانسته و تنهایی را خصلتِ خدا [مبحثِ خدا در نزدِ ارسطو بسیار پیچیده است و مربوط به موضوعِ این نوشتار نمیباشد.] و ددان (حیوانات) میداند.
اکنون که موضعِ ارسطو را اندکی تشریح کردیم، هنگامِ آن است که چشماندازِ نیچه را واکاوی و طعنهی ظریفِ او را به دیدگاهِ ارسطو بررسی نماییم. از دیدگاهِ نیچه، فیلسوفانِ راستین، همواره در تقابل با باورهای زمانه و نظامِ ارزشیِ حاکم قرار دارند. «همه میدانند که من فیلسوف را بدان فرامیخوانم که خویش را فراسویِ نیک و بد نهد و __پندارِ داوریِ اخلاقی را فرودستِ خویش گذارد.» (فریدریش نیچه، غروب بتها، ترجمهی داریوش آشوری) این نکته را همچنین میتوان یکی از وجوهِ اساسیِ انتقاداتِ نیچه نسبت به سایرِ فیلسوفان و به تعبیرِ او «فرزانگانِ نامدار» محسوب نمود. «شما فرزانگانِ نامدار همه خدمتگزارِ مردم بودهاید و خرافاتِ مردم؛ نه خدمتگزارِ حقیقت! و ایشان درست به همین دلیل شما را بزرگ میدارند.» (فریدریش نیچه، چنین گفت زرتشت، ترجمهی داریوش آشوری) روشن است که به زعمِ نیچه، همواره مرزي میانِ کلامِ والاتران و سخنانِ بندگان وجود دارد و این تفکیک، سرآغازِ مبحثِ «چشماندازباوری» در نزدِ اوست. در فقرهاي دیگر از چنین گفت زرتشت میخوانیم: «اهلِ حقیقت، آزادهجانان، همواره در بیابان زیستهاند و خداوندگارانِ بیابان بودهاند. امّا فرزانگانِ نامدارِ خوشعَلَف، این جانورانِ بارکش، در شهرها میزیند.» (همان، بخش دربارهیِ فرزانگانِ نامدار)
اکنون میتوان به معانیِ پنهانِ این عبارت پی برد. در حقیقت، این جملات، به گونهاي جدایی میانِ اندیشهی فیلسوفان و نظامِ ارزشیِ حاکم بر زمان اشاره دارد؛ به عبارتِ دیگر، فیلسوفانِ راستین، همواره مانندِ خدا و حیوانات (ددان) تنها هستند. «بگریز دوستِ من، به تنهاییات بگریز! تو را از بانگِ بزرگمردان کَر و از نیشِ خُردان زخمگین میبینم.» (فریدریش نیچه، چنین گفت زرتشت، دربارهیِ مگسانِ بازار) «کارهایِ بزرگ را همه دور از بازار و نامآوری کردهاند. پایهگذارانِ ارزشهایِ نو همیشه دور از بازار و نامآوری زیستهاند.» (همان منبعِ پیشین)
امّا آیا، بنا بر فقرات و مفاهیمِ نقل شده، میتوان به نوعي «جداییِ فیلسوف از زمینه و زمانهاش» در اندیشهی نیچه قائل شد؟ پاسخِ این پرسش، منفی است و اثباتِ آن را باید به مجالي دیگر موکول کرد.
Join Link↘️
🆔 @fnietzsche
🆔 @Pooria_mgh1844
Forwarded from چنین گفت نیچه
📍اطلاعیه:
درسگفتارهایِ صوتیِ «متنخوانی و شرح کتاب چنین گفت زرتشت.»
متنخوانی و شرحِ خط بهخطِ کتابِ چنین گفت زرتشت و بررسی وجوهِ مختلف فلسفهورزیِ نیچه.
تعداد جلسات: ۹۰جلسه
متوسط زمان جلسات: ۴۰ دقیقه
قیمت: ۴۵۰۰۰ تومان
برای سفارش، لطفاً به آیدی زیر پیام دهید:
@Pooria_mgh123
درسگفتارهایِ صوتیِ «متنخوانی و شرح کتاب چنین گفت زرتشت.»
متنخوانی و شرحِ خط بهخطِ کتابِ چنین گفت زرتشت و بررسی وجوهِ مختلف فلسفهورزیِ نیچه.
تعداد جلسات: ۹۰جلسه
متوسط زمان جلسات: ۴۰ دقیقه
قیمت: ۴۵۰۰۰ تومان
برای سفارش، لطفاً به آیدی زیر پیام دهید:
@Pooria_mgh123
تلاشي برای آشتی دادنِ مفهوم «نگاهِ تاریخی» و «جداییِ فیلسوف از نظامِ ارزشیِ زمانه» در نزدِ نیچه.
Join Link↘️
🆔 @fnietzsche
🆔 @Pooria_mgh1844
Join Link↘️
🆔 @fnietzsche
🆔 @Pooria_mgh1844
فلاسفه آن آزمایندگانند که خود را نیز در بوتهی آزمونشان مینهند. آنها «سنگینی بار و التزام مربوط به صدها تلاش و وسوسهی زندگی را» بر دوشِ خود احساس میکنند. «مدام به پیشبازِ خطر میروند» و بهره و ثمرهٔ شادی و شعف آنها از آزمونها «تجربههایی از نوع خطرناک» است. حتی چه بسا «احساس کنند که احمقانی ناخوشایند و علامت سؤالهایی خطرناکند.» اندیشههای آنها همواره حاوی پرسشهاست و پاسخهایشان هرگز واپسین پاسخها نیست. آنها «به هر جهت فلاسفهٔ اتفاقات پرخطرند.»
آنها همواره در زمان حال _در میان معاصران خود _وصلهٔ ناجورند. فلاسفه، در نتیجهٔ بینشی که در بارهٔ کل چیزها دارند، آن قدر میدانند که فریاد بردارند: «هر آینه چنین است! آن گاه که عمر دو نسل سپری گشته، هیچ یک از آنها به آن اعتقادات غالب که امروزه شما را به بردگی میکشد نمیآویزند.» اما این دانش صرفاً منفی نیست. مخالفت فلسفه با زمانهٔ خود متکی بر قابلیت نهان آنهاست در این که «عظمت نوظهور انسان و راه تازه و ناپیمودهای را که به سوی اعتلایِ او میرود بشناسند.»
#کارل_یاسپرس
از کتاب: #نیچه (درآمدی به فهم فلسفهورزی او)
ترجمهی سیاوش جمادی
Join Link↘️
🆔 @fnietzsche
آنها همواره در زمان حال _در میان معاصران خود _وصلهٔ ناجورند. فلاسفه، در نتیجهٔ بینشی که در بارهٔ کل چیزها دارند، آن قدر میدانند که فریاد بردارند: «هر آینه چنین است! آن گاه که عمر دو نسل سپری گشته، هیچ یک از آنها به آن اعتقادات غالب که امروزه شما را به بردگی میکشد نمیآویزند.» اما این دانش صرفاً منفی نیست. مخالفت فلسفه با زمانهٔ خود متکی بر قابلیت نهان آنهاست در این که «عظمت نوظهور انسان و راه تازه و ناپیمودهای را که به سوی اعتلایِ او میرود بشناسند.»
#کارل_یاسپرس
از کتاب: #نیچه (درآمدی به فهم فلسفهورزی او)
ترجمهی سیاوش جمادی
Join Link↘️
🆔 @fnietzsche
نردبامي بلند از بیرحمیِ دینی در کار است با پلههایِ بسیار. امّا سه پلّه از آن از همه ستُرگتر است: روزگاري انسان برایِ خدایِ خود قربانی میکرد، آن هم چه بسا عزیزترین کساناش را. قربانی کردنِ نخستزادان در همهیِ دینهایِ پیش از تاریخ از این شمار است، همچنین قربانی کردنِ قیصر تیبریوس در غارِ میترا در جزیرهیِ کاپری، که در میانِ کارهایِ ناجورِ رومیان از همه هولناکتر بود.
سپس در دورانِ اخلاقیِ بشریت، انسان برایِ خدایِ خود قویترین غریزههایي را که داشت، [یعنی] «طبیعتِ» خود را قربانی میکرد: برقِ شادیِ این جشن از نگاهِ بیرحمِ زاهد، این «طبیعتستیزِ» پرشور، میتابد.
سرانجام دیگر چه برایِ قربانی کردن مانده بود؟ آیا به انجامِ کار نمیبایست یکباره هر آنچه را که آرامبخش و مدّس و شفابخش است، همهیِ امید و ایمان به هماهنگیِ نهانیِ [جهان] ، به سعادتها و عدالتهایِ آینده را قربانی کنند؟ آیا نمیبایست خدا را خود قربانی کنند و، از سرِ ستم بر خویش، سنگ و سفاهت و سنگینی و سرنوشت و «هیچ» را بپرستند؟ قربانی کردنِ خدا بر سرِ هیچ __رازِ سخت ناهمسازِ این آخرین بیرحمیست که دست زدن به آن سهم نسليست که اکنون به بار میآید: و ما همه از آن بويي بردهایم.
#فریدریش_نیچه
از کتاب: #فراسوی_نیک_و_بد
قطعهی ۵۵
ترجمهی داریوش آشوری
Join Link↘️
🆔 @fnietzsche
سپس در دورانِ اخلاقیِ بشریت، انسان برایِ خدایِ خود قویترین غریزههایي را که داشت، [یعنی] «طبیعتِ» خود را قربانی میکرد: برقِ شادیِ این جشن از نگاهِ بیرحمِ زاهد، این «طبیعتستیزِ» پرشور، میتابد.
سرانجام دیگر چه برایِ قربانی کردن مانده بود؟ آیا به انجامِ کار نمیبایست یکباره هر آنچه را که آرامبخش و مدّس و شفابخش است، همهیِ امید و ایمان به هماهنگیِ نهانیِ [جهان] ، به سعادتها و عدالتهایِ آینده را قربانی کنند؟ آیا نمیبایست خدا را خود قربانی کنند و، از سرِ ستم بر خویش، سنگ و سفاهت و سنگینی و سرنوشت و «هیچ» را بپرستند؟ قربانی کردنِ خدا بر سرِ هیچ __رازِ سخت ناهمسازِ این آخرین بیرحمیست که دست زدن به آن سهم نسليست که اکنون به بار میآید: و ما همه از آن بويي بردهایم.
#فریدریش_نیچه
از کتاب: #فراسوی_نیک_و_بد
قطعهی ۵۵
ترجمهی داریوش آشوری
Join Link↘️
🆔 @fnietzsche