چنین گفت نیچه
7.22K subscribers
388 photos
9 videos
23 files
46 links
آکادمیِ "فریدریش نیچه":
درنگیدن بر نیچه و کوششي برای بازفهمِ اندیشه‌یِ او.

برگه‌یِ اینستاگرام:
www.instagram.com/Friedrich_nietzsche_ph

رسانه‌یِ شخصیِ گرداننده:
@Pooria_mgh1844
Download Telegram
چون بودا خبردار شد كه پسري برايِ او به دنيا آمده است، گفت: «راهولايي برايم دنيا آمده است، بندي بر بندهايم افزوده شده است.» (راهولا اين‌جا يعني «دیوبچه»)؛ و اين حرفِ هر فيلسوفي ست. هر «جانِ آزاده» از پسِ يك دم بي‌فكري دمي ديگر مي‌بايد غرق در فكر شود، چنان‌كه روزي براي بودا پيش آمد. او با خود انديشيد، «زندگي در خانه، در جايگاهِ ناپاكي، تنگ و خفقان‌آور است. آزادي در تركِ خانه است»: «و با اين انديشه خانه را ترك كرد.»
آرمانِ زُهد چنان پل‌هايي به استقلال مي‌گشايد كه هر فيلسوفي با شنيدنِ داستانِ مردانِ استواري كه روزي به هرگونه بندگي "نه" گفتند و سر به بيابان گذاشتند، مي‌بايد در دل از شادي برايِ ايشان كف بزند؛ گيرم كه آنان جز خرانِ نيرومند نبودند، درست باژگونه‌ي يك جانِ نيرومند.

#فردریش_نیچه
از كتاب: #تبارشناسي_اخلاق
بخش: معنايِ آرمانِ زُهد چي‌ست؟

Join Link↘️
🆔 @fnietzsche
تفسیر کامل فصل "درباره‌ی پيشگو" از کتاب چنین گفت زرتشت.

این تفسیر توسط پوریا معقولی (آدمین) انجام شده است.

#تفسیر
#چنین_گفت_زرتشت

Join Link↘️
🆔 @fnietzsche
اطلاعات تاريخي از اين جهت مورد نفرت است كه ما هنوز نيازهايِ خود را رفع نكرده‌ايم و لذا هر چه مانع و رادع تأمين نيازها و احتياجات‌مان باشد، جداً زائد مي‌نمايد.
ما مطمئناً به تاريخ نياز داريم، ولي نيازِ ما به تاريخ با نيازي كه كاهلان و كم‌تحرّكان در برج عاج دارالعلم‌ها به تاريخ دارند، تفاوت دارد؛ اگرچه چنان كسي ممكن است نيازها و بايدهايِ ما را از تاريخِ خام و بي‌جاذبه تشخيص بدهد. ما به تاريخ به خاطرِ زندگي و فعاليت محتاج‌ايم نه براي آن‌كه ما را از زندگي و عمل دور كند يا حتي براي اين‌كه آلام و دردهايِ زندگيِ خويشتن‌طلبانه و فعاليت ساده و ترس‌آلودِ ما را تخفيف دهد.
ما بر آنيم فقط تا آن‌جا در خدمتِ تاريخ باشيم كه تاريخ در خدمتِ زندگي و حيات‌مان قرار مي‌گيرد: زيرا ممكن است كسي براي مطالعه‌ي تاريخ به حدي ارزش قائل باشد كه ديگر از رشد باز ايستد و تباه شود، پديده‌اي كه دردمندانه در رويارويي با عوارضِ خاص روزگار خودمان ناگزير به اعتراف آنيم.

#فردریش_نیچه
از كتاب: #تأملات_نابهنگام
بخش: در بابِ سود و زيانِ تاريخ براي زندگي

Join Link↘️
🆔 @fnietzsche
Forwarded from چنین گفت نیچه
مردمي كه از خرافات آموخته‌اند كه چيزي را به خطا پُر ارج پندارند، چون دريابند كه آن چيز گره از كارشان نمي‌گشايد و با اندك انديشه‌اي پي ببرند كه سيرِ طبيعت، منظم و هموار است، ايمانشان يكسره سست و تباه مي‌شود.
اما چون با انديشيدنِ بيشتر بياموزند كه همين نظم و همواري، خود نيرومندترين برهان بر تدبير و عقلِ اعلي است، به همان ايماني كه رهايش كرده بودند بازمي‌گردند و آن‌را بر بنيادي پايدارتر استوار توانند كرد.

#ديويد_هيوم
از كتاب: #تاريخ_طبيعي_دين
ترجمه‌ي حميد عنايت

Join Link↘️
🆔 @fnietzsche
مسيحيت "اروس"* را زهر نوشاند، اما نمُرد، بلكه __ به مرتبه‌ي رذيلت فرواُفتاد.

#فردریش_نیچه
#فراسوي_نيك_و_بد

*اروس (به يوناني Ἔρως)، خداي عشق در يونان باستان است.

Join Link↘️
🆔 @fnietzsche
Forwarded from چنین گفت نیچه
قدّیسی که خاطر خدا از وی خرسند است، یک اخته‌ی آرمانی‌ست...
آن‌جا که "ملکوت خدا" آغاز می‌شود، زندگی پایان می‌گیرد.

#فردریش_نیچه
از کتاب: #غروب_بت‌ها
ترجمه‌ی داریوش آشوری

📍عبارت خرسندی خدا از قدّیس، به آیه‌ی ۱۲:۱٨ انجیل متّا اشاره دارد:
"اینک بنده‌ی من که او را برگزیده‌ام و حبیبِ من که خاطرم از وی خرسند است."
📍اخته: انسان یا حیوانی که بیضه‌اش را کشیده باشند.

Join Link
🆔 @fnietzsche
Forwarded from چنین گفت نیچه
درود دوستان.

در صورت تمايل، كانال شخصي من را نيز دنبال بفرماييد.
در اين كانال، ديدگاه‌ها و تفاسير شخصي مرا از مفاهيم فلسفي بخوانيد.

https://t.me/Pooria_mgh1844
سومين پنجشنبه‌ي ماه نوامبر هر سال، از سوي سازمان يونسكو، "روزِ جهانيِ فلسفه" ناميده شده است. به اين بهانه، برخي از تأثيرگذارترين جملات فلسفي در طولِ تاريخ را نقل مي‌كنيم:

١. ما در يك رودخانه هم پا مي‌گذاريم هم پا نمي‌گذاريم، ما هم هستيم هم نيستيم.
#هراكليتوس

٢. اكنون به تو خواهم گفت تنها راه‌هايِ پژوهش را كه بدان مي‌توان انديشيد. يكي اينكه: هست و ناهستي (نيستي) نيست. اين راهِ يقين است، زيرا پيرو حقيقت است. ديگري اينكه: نيست و نيستي به‌ضرورت هست، اين راه به تو مي‌گويم به‌كلي پژوهش‌ناپذير است، زيرا تو نه مي‌توانيتي ناهستنده را بشناسي و نه بر زبان آوري.
#پارميندس

٣. از همه چيز، در همه چيز، چيزي هست.
#آناكساگوراس

٤. انسان، معيارِ حقيقتِ همه چيز است.
#پروتاگوراس

٥. من مي‌دانم، كه هيچ نمي‌دانم.
#سقراط

٦. تمثيل غار [به دليل توضيحاتِ مفصل، از ذكر آن خودداري كرده و علاقمندان را به كتاب ششم "جمهوري" ارجاع مي‌دهيم.]
#افلاطون

٧. مردم بر آنند كه آنچه به نامِ حكمت (=فلسفه) خوانده مي‌شود با نخستين علل و مباديِ اشيا سروكار دارد و از اين‌رو چنانچه پيش‌تر گفتيم، صاحبانِ تجربه حكيم‌تر از كساني به شمار مي‌آيند كه تنها از دريافتِ حسي بهره دارند و ارباب صناعات حكيم‌تر از صاحبان تجربه، و استادكاران حكيم‌تر از كارگران يدي؛ و علوم نظري بيش‌تر از علوم صناعي داراي طبيعتِ حكمت تلقي مي‌شوند. پس روشن است كه حكمت (=فلسفه) علمي است كه موضوعش علل و مباديِ معيني است.
#ارسطو -متافيزيك

٨. آنجا كه مرگ هست، من نيستم و آنجا كه من هستم، مرگ نيست.
#اپيكور

٩. "واحد"، همه چيز است و در عين حال، هيچ‌يك از چيزها نيست. زيرا اصل و مبدأ همه چيز، نمي‌تواند خودِ آن چيزها باشد...
#فلوطين -رساله‌ي دوم از انئاد پنجم

١٠. بهتر بود كه در جواني در راهِ ملكوتِ اعلي خود را اخته مي‌كردم.
#آگوستين -اعترافات

١١. مي‌انديشم، پس هستم.
#دكارت -تأملات

١٢. اگر مجلدي را به دست بگيريم؛ براي نمونه، در الهيات يا مابعدالطبيعه‌ي مدرسي؛ بياييد بپرسيم، آيا حاويِ هيچ استدلال مجردي در خصوصِ كميّت يا عدد هست؟ نه. آيا حاويِ هيچ استدلالِ تجربي‌اي در خصوصِ وجود يا امرِ واقع هست؟ نه. پس به شعله‌ها بسپاريدش: چرا كه حاويِ چيزي نمي‌تواند باشد جز سفسطه و توهّم.
#هيوم -كاوشي در خصوص فهم بشري

١٣. دو چيز هست كه هر چه بيشتر و دقيق‌تر در آن‌ها انديشه می‌كنم، جانم را از تحسين و هيبتي تازه‌تر و فزون‌تر سرشار مي‌سازند: آسمان‌هايِ پُر ستاره در بالاي سرم و قانون اخلاق در درونم.
#كانت -نقد عقل عملي

١٤. حيات "روح"، حياتي نيست كه خود را از مرگ پس بكشد و از دسترس ويراني بگريزد، بلكه حياتي است كه به مرگ تن مي‌دهد و خود را در آن تداوم مي‌بخشد. روح تنها زماني به حقيقتش دست مي‌يابد كه خود را در اعلي درجه‌ي تجزيه‌شدگي بيابد.
#هگل -پديدارشناسي روح

١٥. چه افتخاري است انسان را، كه بستنِ نطفه‌اش، معصيت است و تولدش مجازات، و زندگي‌اش رنج و مرگش ضرورت!
#شوپنهاور -درباب طبيعت انسان

١٦. انسان بندي است بسته، ميانِ حيوان و انسانِ برتر.
#نيچه -چنين گفت زرتشت

١٧. انديشه‌برانگيزترين امر در زمانه‌يِ انديشه‌برانگيزِ ما آن است كه ما هنوز، انديشه نمي‌كنيم.
#هايدگر -معناي تفكر چيست؟

١٨. بشر هيچ نيست، مگر آنچه خود مي‌سازد.
#سارتر -اگزيستانسياليسم و اصالت بشر

١٩. عصيانگر كيست؟ كسي كه نه مي‌گويد. اما به‌رغمِ رد كردن، كناره نمي‌گيرد: نيز او كسي است كه از آغاز نخستين حركت خود، آري مي‌گويد. برده‌اي كه در سراسرِ عمرش فرمان برده است، ناگهان مي‌بيند كه نمي‌تواند فرمانِ تازه‌اي را بپذيرد.

#روز_جهاني_فلسفه

Join Link↘️
🆔 @fnietzsche
Forwarded from چنین گفت نیچه
«چرا چنين سخت؟»__زغال‌سنگ روزي به الماس چنين گفت__«مگر ما خويشانِ نزديك نيستيم؟»
چرا چنين نرم؟ برادران، من از شما چنين مي‌پرسم: مگر شما برادرانِ من نيستيد؟
چرا چنين نرم؟ چنين سست و تسليم؟ چرا ردّ و انكار در دل‌هايِ شما چنين بسيار است؟ چرا سرنوشت در نگاه‌هايِ شما چنين كم؟
و اگر نخواهيد سرنوشت باشيد و سرسخت، چگونه توانيد همپايِ من فتح كرد؟
و اگر سختيِ شما نخواهد برق زند و بدرّد و ببُرَد، چگونه توانيد روزي همپاي من آفريد؟
زيرا آفرينندگان سخت‌اند. و سعادت در نظرِ شما اين باد كه هزاره‌ها را چنان در چنگ بفشاريد كه موم را.
سعادت نگاشتنِ خواستِ هزاره‌ها ست؛ نگاشتني همچون نگاشتن بر مفرغ، بر سخت‌تر از مفرغ، بر اصيل‌تر از مفرغ. تنها اصيل‌ترينان يكپارچه سخت‌اند.
برادران، من اين لوحِ نو را بر فرازِ شما مي‌نهم: سخت شويد!

#فردریش_نیچه
از كتاب: #چنين_گفت_زرتشت
درباره‌ي لوح‌هايِ نو كُهن

Join Link↘️
🆔 @fnietzsche
تفسیر کامل فصل "درباره‌ی شادكاميِ ناخواسته" از کتاب چنین گفت زرتشت.

این تفسیر توسط پوریا معقولی (آدمین) انجام شده است.

#تفسیر
#چنین_گفت_زرتشت

Join Link↘️
🆔 @fnietzsche
چه چيز موجب قهرماني است؟
همزمان به استقبال بزرگ‌ترين رنج و بزرگ‌ترين اميدِ خود رفتن.

به چه چيز ايمان داري؟
به اينكه بايد اوزانِ همه چيز را از نو تعيين كرد.

وجدانت چه مي‌گويد؟
مي‌گويد «تو بايد آن شوي كه هستي.»

بزرگ‌ترين خطر در كجاست؟
در دلسوزي.

چه چيز را در ديگران دوست داري؟
اميدهايم را.

چه كسي را بد مي‌داني؟
آن‌كس را كه هميشه مي‌خواهد ديگران را شرمسار سازد.

انساني‌ترين كار چيست؟
شخصي را از شرمساري مبرا ساختن.

نشانِ آزاديِ به‌دست آمده چيست؟
ديگر از خود شرمسار نبودن.

#فردریش_نیچه
از كتاب: #حكمت_شادان
قطعات ٢٦٨ تا ٢٧٥

Join Link↘️
🆔 @fnietzsche
انتقادِ هگل و نيچه از نگارش "پيش‌گفتار":

توضيحاتي كه در يك تأليف، معمولاً پيش از ورود به متن، در پيش‌گفتار آورده مي‌شود __و در آن‌ها، مؤلف ضمنِ بيانِ مقصودي كه براي نگارش‌اش در نظر داشته، از اوضاع و احوالِ [نوشته‌شدنِ اثرش] و رابطه‌اي كه مي‌پندارد اين اثر با رساله‌هايِ پيشين يا همزمان درباره‌ي همان موضوع داشته باشد سخن مي‌گويد __در موردِ يك تأليفِ فلسفي نه تنها زائد مي‌نمايد بلكه، به دليلِ سرشتِ امر حتي بي‌مورد و نامناسب است.

#هگل
از كتاب: #پديدارشناسي_جان [روح]
ترجمه‌ي باقر پرهام

براي اين اثر، گرچه ممكن است به چندين پيش‌گفتار نياز باشد اما تمامِ آن‌ها باز هم اين پرسش را باقي مي‌گذارند كه آيا اين پيش‌گفتارها مي‌توانند زيسته‌ي اين كتاب را به كسي كه تجربياتي مشابه را طي نكرده است منتقل كنند؟

#فردریش_نیچه
از كتاب: #حكمت_شادان
پيش‌گفتار

Join Link↘️
🆔 @fnietzsche
Forwarded from چنین گفت نیچه
زندگي چشمه‌ی لذت است. اما آنجا كه فرومايه نيز آب مي‌نوشد، چاه‌ها همه زهرآگين‌اند.
من دوستارِ پاكي‌های‌ام. باري خوش نمي‌‌دارم ديدارِ پوزه‌های گشاده به نيشخند را و تشنگيِ ناپاكان را.
آنان در چاه نگاه انداخته‌اند و اكنون لبخندِ نفرت‌انگیزِشان را از تهِ چاه به سويِ من بَرمي‌تابد.
آبِ مقدس را با شهوت‌بارگیِ خويش زهرآلود كرده‌اند و چون روياهايِ پليدِشان را «لذت» ناميدند، واژه‌ها را نیز به زهر آلودند.

#فردریش_نیچه
از كتاب: #چنين_گفت_زرتشت
ترجمه‌ی داریوش آشوري

Join Link↘️
🆔 @fnietzsche
Nachdem Buddha todt war, zeigte man noch Jahrhunderte lang seinen Schatten in einer Höhle, — einen ungeheuren schauerlichen Schatten. Gott ist todt: aber so wie die Art der Menschen ist, wird es vielleicht noch Jahrtausende lang Höhlen geben, in denen man seinen Schatten zeigt. — Und wir — wir müssen auch noch seinen Schatten besiegen!

Friedrich Nietzsche
Die fröhliche Wissenschaft

پس از آن‌كه بودا مُرد، سايه‌یِ او را قرن‌ها در غاري براي ترساندنِ [مردم] نشان دادند؛ سايه‌اي ترسناك و عظيم. خدا مُرده است، آري، طبيعتِ انسان‌ها اين‌چنين است كه باز هم سايه‌يِ او را در غارها تا هزاران سال براي ترساندن نشان خواهند داد... و ما بايد بر اين سايه نيز غلبه كنيم.

#فردریش_نیچه
از كتاب: #حكمت_شادان
قطعه‌ي ١٠٨

Join Link↘️
🆔 @fnietzsche
سببِ تمايزِ ما از ديگران آن نيست كه هيچ خدايي را در تاريخ و طبيعت و حتي در فراسويِ طبيعت نمي‌يابيم، بلكه اين است كه نه تنها هر آن‌چه را چون خدا ستوده‌اند، «خدایی» نمی‌دانیم، بلكه آن را امري حقير، پوچ، زيان‌آور و تنها خطا، بلكه جنايتي در حق زندگي قلمداد مي‌‌كنيم.

#فردریش_نیچه
از كتاب: #دجال
قطعه‌ي ٤٧

Join Link↘️
🆔 @fnietzsche
Man hat schlecht dem Leben zugeschaut, wenn man nicht auch die Hand gesehn hat, die auf eine schonende Weise — tödtet.

Friedrich Nietzsche
Jenseits von Gut und Böse

آن‌كه نديده است دستی را که نوازش‌کُنان __ می‌کشد، زندگی را خوب ننگریسته است.

#فردریش_نیچه
از كتاب: #فراسوی_نيك_و_بد
قطعه‌ی ٦٩

Join Link↘️
🆔 @fnietzsche
آن امپراتور* همواره ناپایداریِ همه‌ی اشیا و امور را پیش چشم داشت تا به نزدش آن‌ها را چندان ارجی نباشد و او را در میانِ آن‌ها سکون و آرامشی باشد. به نظرِ من، برعکس، همه چیز ارزشی بس بیش از این دارد که ممکن باشد این‌چنین گذرا باشد. من جویای جاودانگی برای همه‌چیزم: باید گرانبهاترین مرهم‌ها و شراب‌ها را به دریا ریخت؟ __و تسلای من این است که هر آن‌چه بوده است جاودانه است: __دریا باز آن را بیرون می‌افکند.

#فردريش_نيچه
از كتاب: #آخرين_ياددشت‌ها
دفتر يادداشت‌های شماره‌ی ۱۰، پاییز ۱۸۸۷/قطعه‌ی ۹۴

* اشاره به "مارکوس اورلیوس"، امپراتور روم و حکیم مشهور "رواقی".
رواقیان معتقد به "جبرباوری مطلق" بوده و امور دنیوی را ارج نمی‌نهادند؛ افزون بر این، به "جاودانگی و بقایِ نفس" اعتقادی نداشته و برای تمامی هستی، قائل به منشأیی از جنسِ «مادّه» بودند. مارکوس اورلیوس نیز، به عنوانِ یکی از مشهورترین حکمایِ رواقی، در پیِ رسیدن به آرمانِ رواقیان، یعنی رسیدن به آرامش و سکون نفس از طریق بی‌اعتنایی به امور جهان بود. در کتاب "تأملات" وی به دنبالِ تشریح مواضع خویش مبنی بر بی‌ارزش‌بودنِ وجودِ بشر، نفی خواست زندگی و هرگونه تلاش برای مال‌اندوزی، تمسخرِ ترس از مرگ، نفیِ لذت‌های گوناگون و ترسیمِ هدفِ والای حکمای رواقی می‌باشد.

Join Link↘️
🆔 @fnietzsche
آن‌كه نديده است دستی را که نوازش‌کُنان __ می‌کشد، زندگی را خوب ننگریسته است.

#فريدريش_نيچه
از كتاب: #فراسوی_نيك_بد

تفسیر:
پوريا معقولی

اغلب مخاطبان، در تفسیر این پست مشکل داشته و برخی نیز به تفاسیر مغرضانه و اشتباه روی آورده‌اند؛ نتیجتاً بر آن شدم تا تأویلی را از این گزین_گویه ارسال کنم؛ فراموش نکنید، که تفسیرهای ارسال‌شده، فقط و فقط، در مقامِ شرح است و بدیهی است که باید نسبت به آن‌ها دیدگاهِ انتقادی داشت. ضمناً من در این پست، قصدِ ارائه‌ی هیچ‌گونه «خلاصه» و پیش‌درآمدی بر اندیشه‌ی نیچه ندارم و معتقدم اندیشه‌ی فلسفی «کلیتی» است که باید در تمامیت‌اش فهم شود؛ اما برخی اوقات، برای جلوگیری از سوء‌برداشت، ناگزیریم اصول و مواضعِ خود را نقض کنیم.
نخستین نکته‌ای که در این گزین_گویه جلب‌توجه می‌کند، استفاده از «پارادوکس»ی است که دستانِ نوازش‌گر را کُشنده می‌خواند. هر کدام از افراد ممکن است با توجه به تجاربِ شخصی، خاطره‌ای را در ذهنِ خویش مرور کند: از شکست عشقی گرفته تا خیانت! اما این مسئله در فلسفه‌ی نیچه بسیار عمیق‌تر شده و بیان‌کننده‌ی رادیکال‌ترین انتقادِ او بر مکاتب فلسفی و مذهبی است.
نیچه معتقد است که ذاتِ بشری خواستار قدرت، سرشار از دلاوری، تشنه‌ی جنگندگی و حرکت‌کننده به‌سویِ «برتری» است؛ این در حالیست که تمامیِ این اصول در مکاتبِ فلسفی و مشخصاً مسیحیت باژگونه شده است. [بدیهی است که خلاصه‌کردنِ پیکانِ انتقادهایِ نیچه به مذهب، ضربه‌ای مهلک به فهمِ عمیق و صحیحِ اوست. اما در این نوشتار، برای جلوگیری از تشویشِ ذهنی مخاطب و البته به دلیلِ محدودبودنِ این فضا، از بیانِ اصولِ دیگر مکاتب خودداری خواهیم کرد.]
مسیحیت، با موعظه‌کردنِ «رحم» بر جنگندگیِ بشر سرپوش گذاشته، با تبلیغِ همسایه‌دوستی، هدفِ والا (اَبَرانسان) را نادیده گرفته و با شعارِ «انسان، اشرفِ مخلوقات و غایت هستی است.» سدّی بر راهِ تکامل و برتریِ وی می‌گردد. اکنون با دانستنِ این مواضع، مکاتب فلسفی و مذهبی [به‌قولِ نیچه: «بهبودبخشانِ بشریت»] را چگونه ارزیابی می‌کنید؟ مکاتبی که به زعم نیچه، فقط و فقط، در پیِ انکارِ غرایزِ بنیادینِ بشری و «ناتوان‌کردنِ» اوی‌اند.
آیا ناتوان‌ساختنِ بشر و تغییرِ ذات-اش، برابر با مرگ نیست؟ بنابراین، دستانِ نوازش‌گرِ کلیسا، در حقیقت، مشغولِ «کشتنِ آدمی» بوده و باید نوازش را به عنوانِ نوعی نقابِ ظاهری برای فریب دانست. افزون بر این «نرم‌بودن» و «نوازش» همواره وجوه مورد انتقاد نیچه بوده و وی در آثارش همواره سخن از «سخت‌شُدن» و «جنگندگی» می‌گوید. تجلیِ این انتقاد [در فلسفه‌ی نیچه، «کوبندگی» واژه‌ی بهتری است.] در غروب بت‌ها مشهود است:
«کلیسا بشر را ویران و کم‌توان کرد. اما اعتقاد داشت که او را بهبود بخشیده است.»
در پایان، باز هم از سنگرِ «کلّی»بودنِ مفاهیم فلسفی دفاع کرده و معتقدم تا زمانی‌که مواجهه با متن صورت نگیرد، هرگونه فهمی توهم و تمامِ پیش‌گفتارها زائد می‌نماید.

Join Link↘️
🆔 @Pooria_mgh1844
🆔 @fnietzsche
Forwarded from چنین گفت نیچه
تفسير كامل بخش درباره‌ي درختِ فرازِ كوه از كتاب چنين گفت زرتشت.

اين شرح، توسط پوريا معقولي (آدمين) انجام شده است.

#چنين_گفت_زرتشت
#تفسير

Join Link↘️
🆔 @fnietzsche
از من پرسیده‌اند و باید می‌پرسیدند که دقیقاً منظورِ من، از زرتشت، این نخستین ضد اخلاق‌گرا، چیست، زیرا هر آن‌چه که باعث منحصربه‌فرد بودن آن ایرانی در تاریخ می‌شود، دقیقاً عکس این نکته است.
زرتشت ابتدا نبردِ خیر و شرّ را گردونه‌ی واقعی در تمامی امور گوشزد کرد و این‌چنین برگردان اخلاق به متافیزیک را قدرت، دلیل و هدف فی‌نفسه دانست. این، کار او بود. زرتشت این خطای بسیار مهیب، یعنی اخلاق را پدید آورد و به همین دلیل نیز بی‌شک او نخستین کسی است که آن را می‌شناسد. نکته‌ی مهم آن نیست که زرتشت در این زمینه قدیمی‌تر و مجرب‌تر از هر اندیشمندی است، زیرا تمامی تاریخ خود ردّ تجربه‌ی اصل به اصطلاح «نظم اخلاقی عالم» است. نکته‌ی مهم آن است که زرتشت حقیقی‌تر از دیگر اندیشمندان است و در آموزه‌ی او صرفاً حقیقت را والاترین فضیلت می‌دانند، یعنی خلاف ترسِ «آرمان‌گرایانی» که از واقعیت می‌گریزند، زرتشت دلیریِ بیش‌تر در جسم را بیش از همه‌ی اندیشمندان مطرح کرده است. گفتارِ نیک و نیک تیرانداختن فضیلتِ ایرانی است. آیا سخنِ مرا درمی‌یابند؟... پیروزی بر خویشتنِ اخلاقی از سرِ حقیقت، پیروزی بر خویشتنِ اخلاق‌گرا در وجودِ فردِ مخالفِ خود (درمن) در نظر من همان نام زرتشت است.

#فریدریش_نیچه
از کتاب: #اين_است_انسان
بخش: چرا من تقدير هستم
ترجمه‌ی سعید فیروزآبادی

Join Link↘️
🆔 @fnietzsche
Mit der Kraft seines geistigen Blicks und Einblicks wächst die Ferne und gleichsam der Raum um den Menschen: seine Welt wird tiefer, immer neue Sterne, immer neue Räthsel und Bilder kommen ihm in Sicht. Vielleicht war Alles, woran das Auge des Geistes seinen Scharfsinn und Tiefsinn geübt hat, eben nur ein Anlass zu seiner Übung, eine Sache des Spiels, Etwas für Kinder und Kindsköpfe. Vielleicht erscheinen uns einst die feierlichsten Begriffe, um die am meisten gekämpft und gelitten worden ist, die Begriffe „Gott“ und „Sünde“, nicht wichtiger, als dem alten Manne ein Kinder-Spielzeug und Kinder-Schmerz erscheint, — und vielleicht hat dann „der alte Mensch“ wieder ein andres Spielzeug und einen andren Schmerz nöthig, — immer noch Kinds genug, ein ewiges Kind!

Friedrich Nietzsche
Jensiets von Gut und Böse

نيرویِ گسترده و بینشِ معنویِ انسان میدان و همچنین فضایِ پیرامون‌اش را گسترده‌تر و جهان‌اش را ژرف‌تر می‌کند و همواره ستارگان و معمّاها و نقش‌هایی تازه فراچشم او می‌آورد.
شاید آنچه تاکنون چشمِ جان تیزبینی و ژرف‌بینیِ خود را با آن وَرز داده است، جز یک بازیچه نبوده باشد، چیزی در خوردِ کودکان و کودک‌منشان. چه بسا روزی برسد که سترگ‌‌ترین مفهوم‌هایی که تاکنون بر سرِ آن‌ها بیش از همه جنگیده‌اند و رنج برده‌اند، یعنی «خدا» و «گناه»، چیزی بیش از بازیچه و دردِ کودک در چشمِ پیرمرد نباشد __و آن‌گاه چه بسا آن «انسانِ پیر» به بازیچه‌ای دیگر و دردی دیگر نیاز داشته باشد __به چیزی در خوردِ یک کودک، یک جاودانه کودک!

#فریدریش_نیچه
از کتاب: ##فراسوی_نیک_و_بد
قطعه‌ی ۵۷

Join Link↘️
🆔 @fnietzsche