ماهنامهٔ سینمایی فیلم امروز
10.9K subscribers
7.97K photos
4K videos
20 files
1.75K links
Download Telegram
از قیطریه تا اورنج کانتی چه‌قدر راه است؟
هوشنگ گلمکانی🖋چه کردی با ما حمید؟ با این رفتنت. اسم این کتاب را چه بگذارم؟ کندنِ روی زخمی عمیق و هولناک؟ مرگ‌تراپی؟ کاتارسیس؟ تسویه‌حساب با خلقت و آفرینش؟... هر چه هست حتما حاصلش احساس رضایت توست در آن روزهای سقوط آزاد. اول احساس رضایت از خودت، با یک جور سوزاندن دل بازماندگان، ما مثلا زندگان. و بعد رضایت خوانندگانش پس از اشک ریختن‌های شاید تسلی‌بخش. وصیت کردی کتاب پس از رفتنت چاپ بشود. خودت نیستی که بازتاب چاپش را ببینی و نظرها را بشنوی. اما حتما چیزهایی را حدس می‌زدی، خیال می‌کردی. می‌دانستی که خیلی‌ها دوستت دارند و از خواندن این مرگ‌نامه‌ات غصه می‌خورند. حتما راضی بودی که نوشتی: «بگذار غصه بخورند. این همه من در این سه سال رنج کشیدم. بگذار کسانی هم که ادعا می‌کنند دوستم دارند کمی غصه بخورند. غصه که آدم را نمی‌کشد اما کارسینوما می‌کشد.»
کتاب که تمام می‌شود، مثل آن فرضیۀ مرور زندگی با دور تند در آخرین لحظه‌های پیش از مرگ، همۀ آن روزها و شب‌هایی را که با تو گذشت، با دور تند دوره می‌کنم. مثل یک تیزر/ کلیپ یک‌دقیقه‌ای برای اینستاگرام. تیزری از تئاتر شهر، تالار ایرانشهر، بقیۀ تئاترها، سینما آزادی، تالار رودکی، «کوشی؟ کجایی؟»، شام‌های تئاتری، عکس‌های سلفی و غیرسلفی، «سایۀ خیال»، طبقۀ بالای آن رستوران کوچک چهارراه کالج، خانۀ هنرمندان، آرسنال و چلسی، مهرزاد، آشپزخانۀ کوچک‌تان، عقاب و امجدیه، «جیمز و رابرت»، بالکن و آشپزخانۀ ما، «از فلان تا بهمان»، عادل و «نود»، از آن قهقهه‌های بی‌صدا، عباس، «جیزس کرایست» و «چاینیز فود»، سالاد و پنیر و خیار و گوجه، شمارۀ پانصد مجلۀ «فیلم»، هراچ، نان فریزشده در مایکروفر، به اضافۀ صدها تصویر گذرای دیگر... و آن میز یدک آویخته بر بدنۀ کابینت آشپزخانه‌مان، که نمی‌دانم چون تو را به یادم می‌آورد برش دارم یا به یاد تو برای همیشه نگهش دارم...*

* متن کامل این مقاله را در صفحات 130 تا 135 ششمین شمارۀ «فیلم امروز» بخوانید.

#فیلم_امروز #مجله_فیلم_امروز
#حمیدرضا_صدر #هوشنگ_گلمکانی #عباس_یاری #عادل_فردوسی_پور #حمیدرضاصدر #دکتر_حمیدرضا_صدر #سایه_خیال #از_قیطریه_تا_اورنج_کانتی #کتاب #فیلم #فوتبال #جام_جهانی #سینما #نود #برنامه_نود #فیلم #تئاتر #سریال #سینما #بازیگر #سلبریتی #سینمایی #سینمای_ایران #سینمای_جهان #فردوسی_پور
#filmemrooz #filmemroozmagazine
#hamidrezasadr


@filmemrooz_official
مجتبی هاشمی🖋در همان نخستین ساعات بعد از درگذشت دکتر صدر، ویدئویی از او در فضای مجازی بارها بازنشر شد که در آن جمله‌ای را از وودی آلن نقل می‌کرد: «مهم نیست که مرگ چه زمانی و کجا به سراغ من بیاید. مهم این است که وقتی می‌آید من آن‌جا نباشم.» این جمله که به یمن کلام دکتر صدر بارها شنیده شد، از نمایش‌نامۀ مرگ می‌آمد.
اما وودی آلن نمایش‌نامۀ دیگری هم دربارۀ مرگ دارد که محتوای آن هم می‌تواند قرابت زیادی با زندگی و مرگ حمیدرضا صدر داشته باشد. در نمایش‌نامۀ مرگ در می‌زند، نات آکرمن در خانه‌اش نشسته که ناگهان با شبح مرگ روبه‌رو می‌شود و گفت‌وشنود بین او و مرگ، محتوای اصلی این نمایش کوتاه را شکل می‌دهد. آکرمن که نمی‌خواهد به این زودی بمیرد، سعی می‌کند با سرگرم کردن شبح مرگ، این اتفاق را تا جای ممکن عقب بیندازد. پس با مرگ سر یک میز به گپ‌وگفت می‌نشیند و برای این که واقعه را هر چه‌ بیش‌تر عقب بیندازد حتی با مرگ، ورق‌بازی هم می‌کند! سرگذشت نات آکرمن در مرگ در می‌زند سرگذشت غریب مردی است که با مرگ، زندگی می‌کند. تنها راه زنده ماندن او، سرگرم کردن مرگ است؛ پس مجال ندارد حتی برای یک لحظه از مرگ غافل شود.
به لطف جادوی خیال می‌توان دکتر صدر را تصور کرد که مثل نات آکرمن، مرگ را به یک فنجان قهوه دعوت کرده و کم‌کم دلش را به دست آورده است. شاید همان ابتدا، داستان اولین سینما رفتن بعد از ازدواجش را تعریف کرده و برای مرگ توضیح داده که چه‌طور همسرش بعد از تماشای هفت سامورایی با او قهر کرده است. شاید هم اول از داستان زندگی‌اش شروع کرده باشد: «من زمان جام جهانی 1974 وارد دانشگاه شدم. پدرم بعد از جام جهانی 78 فوت کرد و قبل از جام جهانی 86 ازدواج کردم. دخترم در جام جهانی90 به دنیا آمد...» این طور شده که مرگ، سال‌های سال شانه‌به‌شانه کنار دکتر زندگی کرده و لذتش را برده. یا با قصه‌های او سرگرم بوده یا آرشیو پروپیمان «سایۀ خیال» را ورق می‌زده است. سایۀ خیال که تمامی ندارد. می‌توان خیال کرد مرگ هم مثل خیلی از ما، سال‌های سال مسحور کلام دکتر صدر بوده، همراه او سینما را دنبال کرده، کنار او فوتبال دیده، مجله خوانده، و بعدها کتاب‌هایش را ورق زده است...*

عکس‌ها: #ساتیار_امامی

* متن کامل این یادداشت را در صفحۀ 59 چهارمین شمارۀ «فیلم امروز» بخوانید.

#فیلم_امروز #مجله_فیلم_امروز
#حمیدرضا_صدر #حمیدرضاصدر #دکتر_حمیدرضا_صدر #سایه_خیال #فیلم #فوتبال #جام_جهانی #سینما #نود #برنامه_نود
#filmemrooz #filmemroozmagazine
#hamidrezasadr


@filmemrooz_official
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
بخشی از سکانس شعرخوانی حسین پناهی در «سایه خیال» (حسین دلیر، 1369).* او برای این فیلم برندۀ دیپلم افتخار بهترین بازیگر نقش اول مرد از جشنوارهٔ فیلم فجر شد، تنها جایزه‌ای که در زندگی‌اش گرفت.
حسین پناهی نویسنده، شاعر، بازیگر و کارگردان، خیلی زود (در 47سالگی) دوست‌دارانش را تنها گذاشت، او اگر زنده بودامروز 67ساله می‌شد.
@filmemrooz_official
*پناهی در این سکانس شعری از خودش را می‌خواند که در کتاب «افلاطون کنار بخاری» هم منتشر شده است:

سنگ اندیشه به افلاک مزن دیوانه
چون که انسانی و از تیره سرطاسانی
زهره گوید که شعور همه آفاقی تو
مور داند که تو بر حافظه‌اش حیرانی
در ره عشق دهی هم سر و هم سامان را
چون به معشوق رسی بی‌سر و بی‌سامانی
راز در دیده نهان داری و باز از پی راز
کشتی دیده به توفان و خطر می‌رانی
مست از هندسه روشن خویشی مستی
پشت در آیینه در آیینه سرگردانی
بس کن ای دل که در این بزم خرابات شعور
هرکس از شعر تو دارد به بغل دیوانی
لب به اسرار فروبند و میندیش به راز
ورنه از قافله مور و ملخ درمانی

#فیلم_امروز #حسین_پناهی #شعر #سایه_خیال #شاعر #بازیگر #فیلم #سینمای_ایران