تسنیم صهبا
103 subscribers
356 photos
125 videos
5 files
153 links
Download Telegram
#پدر

بچّگی ها برایِ من بابا
مثل کوهی بزرگ و بی همتا

تکیه گاهی قوی و محکم بود
ذوالجلالی ز جلوۀ معبود

کوه صبر و ثبات و یارایی
همنشینِ غروب تنهایی

بودِ او بودنِ خوشیها بود
وز بهارش کویر غم نابود

استوار و سترگ بود آن کوه
خویشتندار و راسخ و نستوه

در مجالِ خیالِ من این حد
آنقدر باشکوه می آمد

مثل اینکه ، خدای من او بود
کلِ دنیا برای من ، او بود

قلّۀ آرزو چو بود آنجا
می پریدم ز کولِ او بالا

از فرازش سرآمد و مغرور
می نمودم نظر به دورِ دور

کلّ دنیا به زیر پایم بود
چونکه بابا ،همان خدایم بود

می شدم زار و خسته گر ، گاهی
یا اسیرِ مسیرِ گمراهی

رفعت او ز دور پیدا بود
رهنمایَم همیشه بابا بود

می کشیدم ز غصّه گر ، آهی
می فتادم به چاله یا چاهی

خون به رگهایِ غیرتش چون رود
پیچ و خمها سریع می پیمود

چشمۀ او ، زلال می جوشید
سبز می شد جوانۀ امید

با تدابیرِ دور اندیشش
زندگی همچو دشت در پیشش

جلوه ای با صفا و خرّم داشت
عشق در دشتِ زندگی می کاشت

من بر آن کشت و کار در هرسو
می دویدم به سانِ یک آهو

می چمیدم به باغِ او شاداب
می شدم زآبِ چشمه اش سیراب

در کنارِ تنعُّم از خوانش
می نشستم دمی به دامانش

وآن نسیمش چو مرهمی بر درد
عاشقانه نوازشم می کرد

سایه اش حس مهربانی داشت
بویِ او عطرِ زندگانی داشت

از خوشی خنده می زدم بر او
خنده می زد بلندتر زآن سو

کوه بود او که این هنرها را
داشت یکجا برای خود بابا

شب که خسته ، ز تاب می رفتم
در پناهش به خواب می رفتم

گاه،کابوس وحشت انگیزی
چون سیاهی درون دهلیزی

روح من را شدید می آزرد
بر کویرِ ملال و غم می بُرد

گوییا آن شکوه و آن شادی
چشمه و کوه و دشت و آبادی

در هجومِ مهیب یک طوفان
محو گردیده ، گشته گورستان

من هراسان و زار و درمانده
مانده تنها و از پدر رانده

می دویدم ز ترس در هر سو
ناله می کردم از فراق او

ناگهان یک تلألؤی روشن
برق می زد به دیدگانِ من

از پسِ کوهِ سخت و غول آسا
مهر می شد ، سپیده دم پیدا

سایۀ مهر او به بالینم
بود مأوایِ ترس و تسکینم

بوسه میزد به گونه چون شبنم
باز می شد دو چشم من کم کم

تا که او را دوباره می دیدم
خنده می زد به صبح امیدم

امیدوارم مهر همه پدران روشنی بخش صبح امید فرزندان باشد و روح پدران آسمانی نیز قرین مهر خدای مهر و کوه و هستی باشد...

#شعر_هادی_فاضلی
#دکلمه_هادی_فاضلی
#میکس_و_تنظیم_آهنگ_هادی_فاضلی
روز #مرد مبارک

#مرد
#کادوی_الکی

ای #مرد بخند با لبانت ، الکی
نه از تهِ دل، بَل ز دهانت ، الکی

با صد گره کور که در کارت هست
بگشای گره ز ابرووانت ، الکی

امروز که روزِ مرد نامیده شده
ثبت است بر آن، نام و نشانت، الکی

بر ثبتِ چنین روز گرانقدر و بزرگ
خوش باش به جانِ عمه جانت ، الکی

جوراب اگر کادوی این روز به توست
آنگونه بیاور به گمانت ، الکی

کِ انگار دوتا سکّه به تو هدیه شده
اقرار کن آن را به زبانت ، الکی

جانانه بزن بشکن و مستانه برقص
با اهل و عیال و خاندانت ، الکی

هرچند که تا خرخره اَت در قرضی
بدبختی و آجر شده نانت ، الکی

با قَه قَه ایی به طبلِ بی عاری زن
هی کارد مَزن بر استخوانت ، الکی

بالفرض گرفته فقر حلقومِ تو را
تو نیز بگیرش به فلانت ، الکی

امروز همینکه جانِ سالم داری
ویروس نیوفتاده به جانت ، الکی

صد مرتبه جای شکر دارد که هنوز
باقیست از این عمرِ گرانت ، الکی

زنهار در این روز طرب خیز و عزیز
#جوراب نسازد نگرانت ، الکی😉

#شعر_هادی_فاضلے
#دکلمه_هادی_فاضلے
#میکس_هادی_فاضلے
#تار_ذولفنون_زردملیجه

🌺🌺🌺🌺🌺
#مافیای_واردات
#هپکو

بارها و سالها توسط دلسوزان و کارگران شرکت هپکو در خصوص واردات بی رویه ماشین آلات راهسازی و معدنی در رسانه ها و کف خیابانها بسیار گفته و فریاد زده شده است و عده ایی نیز در این خصوص بدلیل بحران بی حقوقی و ایجاد اعتراضات و اعتصابات کارگری هزینه های سنگین متحمل شدند ، ولی متاسفانه همچنان مافیای متنفذ و قدرتمند واردات در حال وارد کردن این نوع محصولات هستند و نه تنها از مسیر های غیر مجاز بلکه آمار رسمی گمرک ورود این محصولات را به طور رسمی و با تیراژ بالا تایید می کند ...
و در حالیکه شرکت هپکو با ظرفیت تولید بالقوه 3000 دستگاه در سال میتواند کارآفرینی برای 2000 نفر کارگر ایرانی را ایجاد نماید ، همچنان باید واردات این نوع محصول و تلاش برای گرفتن مجوزهای وارداتی با تعرفه های پایین از سازمانهای دولتی در این خصوص و غرق شدن کشتی شکست خوردۀ هپکو و کاهش نیروی انسانی آنرا شاهد باشیم ...
بار دیگر از مسئولین مربوطه دولتی عاجزانه تقاضا داریم ، حداقل بخشی از این واردات را (محصول نو یا دست دوم) از طریق شرکت هپکو میسر سازند تا علاوه بر تخصصی انجام شدن واردات و نجات یافتن این ابرکشتی صنعت ؛ در آینده ایی نزدیک درصد عمده ایی از این واردات نیز تولید داخل و هپکویی شوند و صالحات و باقیات از خود برای آیندگان صنعت کشور باقی بگذارند (سال گذشته چندین بیل چینی به ارزش چندین میلیون دلار وارد کشور شده است که بدلیل عدم تخصص وارد کننده ، موتور آن با سوخت ایرانی هماهنگ نبوده و حتی موتور آن روشن نشده است) .....

هر چند این فریادها تا کنون به جایی نرسیده امیدوارم با این شعر به جایی برسد😉

#برای_مافیای_واردات

شد مصوّب بارِ دیگر نرخِ ارزِ دولتی{4200}
تا که اقلامِ ضروری را ، گران وارد کنید

جای دارو دسته جارو ، جای واکسن ، باد بزن
سوزن و سنجاق و سیخ و سیخدان ، وارد کنید

هرچه آمد دستِتان از جنسِ جانِ آدمی
تا همه اقسام شیرِ ماکیان ، وارد کنید

بسته بر هر نوعِ کالا ، هر کدام از یک مسیر
از زمین و آب و کوه و آسمان ، وارد کنید

جان انسان را ز راهِ شوره زارِ سیستان
شیرِ مرغ از شیرکوهِ شیروان ، وارد کنید

این یکی را با قاچاق و دیگری را گمرکی
آن یکی را اندکی ، این را کلان وارد کنید

تا که این تحریم بسته راههای واردات
با نفوذ و رانتِ ازمابهتران ، وارد کنید

بنجُل چین را بعنوان بِرَند انگلیس
جنس تایوان را به مارکِ آلمان ، وارد کنید

واردات از نوعِ تولیداتِ محضِ داخلی
گرچه ممنوع است ، رسمی و عیان وارد کنید

غلطک و بیل و گریدر ، دامتراکِ صد تنی
چونکه دارد سودِ سرشار و کلان ، وارد کنید

بی خیالِ سفرۀ خالی صدها کارگر
مافیایِ قدرتید و پرتوان وارد کنید

#شرکت_هپکو مثالی روشن از این ماجراست
کین چنین تعطیل گشته ، تا چنان ، وارد کنید

حاصلِ تعطیلی تولید ، فقر است و نیاز
ما که سرگرمیم با یک لقمه نان ،... وارد کنید

چونکه اینها عاملِ ناامنی اَند و اعتراض
در مجالِ بی امانی ، بی امان وارد کنید

#شعر_دکلمه_میکس_هادی_فاضلی
یادش بخیر پارسال همین موقع بود برای تابلو سبز رنگ بورس شعری سرودم مبنی بر اینکه به قولی اگر تادمپایی را به هر جای تابلو میزدی و سهم انتخاب می کردی روزی 5 درصد سود می کردی اما چی شد که یک دفعه ارزش شرکتها و تولیداتشون مثلا یهو سقوط کرد ، همه میدونیم چرا و ...
و امّا الان شده حکایت اون قورباغه ایی که اول انداختنش داخل یک بشکه آب ولرم و داشت برای خودش حال می کرد و نمی دونست که زیرش آتیش روشنه و دارن کم کم دمای آب رو 2 درجه دو درجه (منفیهای دو درصد دو درصد ) میبرن بالا و ....
قورباغه نگون بخت الان داره توی آب 100 درجه می سوزه ...
بخدا یک عده زیادی از این ملت بیچاره دارن توی بورس می سوزند یکی به داد برسه ...
ترانه زیر را موزون با ترانه نماز(نیاز) مرحوم فریدون فروغی سروده ام ، از ایشون و همه عزیزان عذر میخام که با صدای نامناسبم جسارت کرده و خوندمش ...

#برای_تابلو_همیشه_قرمز_بورس

رنگِ تو قرمزی خون و به یادم میاره
سرخی چشمای گریون و به یادم میاره
وقتی هر روز ارزشِ شاخص تو پایین میاد
چک برگشتی و زندون و به یادم میاره

من نیازم تو رو هر روز دیدنه
دیدن و حسرت و لب گزیدنه

تو بزرگی مث اون کویر خشک و شوره زار
تو همون بادی که با خود میاره گرد و غبار
تو مثِ خاکِ رسِ سرخی ، توو چشمی مثِ خار
من همون خاک به سرم ، توو صَفِ تو چشم انتظار

من نیازم تو رو هر روز دیدنه
تویِ صفهایِ تو صف کشیدنه

تو مثِ وسوسۀ قمارِ یک حیله گری
تو مثِ حسرتِ دنیا ، پُرِ امّا اگری
خارج از منطق و عقلی ، فشَلی ، خرتووخری
تو مثِ دزدِ سرِ گردنه ها ، پُرخطری

من نیازم تو رو هر روز دیدنه
سَرِخطی زدن و فروختنه

تو زرنگی .....
مثِ اون گرگِ مخوف و بی حیا
مثِ گرگی که می شد مامان بزی توو قصه ها
اگه شنگول می دونست تمومِ حرفات دروغه
کَلکهای جورواجورت می شدن بادِ هوا

من نیازم تو رو هر روز دیدنه
از تو حرفایِ دروغ شنیدنه

من نیازم تو رو هر روز دیدنه
تویِ صفهایِ تو صف کشیدنه


#ترانه_هادی_فاضلی
#خوانش_ومیکس_هادی_فاضلی
#پیانو_مهتاب

https://sites.google.com/view/hadifazeli
#سال_نو_مبارک

#نوعاروس_باهار

قدیما یادش بخیر، عیدا چه باصفا می‌شد
نوعاروسِ باهاری چنقَذِه دلربا می‌شد


با تلنگُر باهارش تِشکِ سرما می‌شِکِست
کمْ کَمَک عاروسِ نو ،جایِ ننه سرما می‌شد


پیرِسرما که تو اوجِ قِرقِشونْ قِرُو می‌بست
زیرِ جیرینگۀ اَفتُوْ مثِ اُوْ وِلا می‌شد


رو قَلِن قُشونه سرماش می‌نشِست اَبرِ باهار
زیرِ گُرّاگُرِّ بارُن ، کمرش دولا می‌شد


بویِ بارُنِ باهار تو ملّه طنازی می‌کرد
با هوایِ عاشقی، اَخمِ زمسّون وا می شد


نئشه از بوی اَقاقیا و کاسِّه اِشکِنک
کفتر عشق مو از سَهلۀ دل هوا می‌شد


دِمِ صُبْ ، پنجۀ اَفتُو ، انگار سُقُلمه میزد
عامو نوروز یِهو از خُوئه زمسّون پا می شد


وختی اَرگِ پادشاهی توپِّ عیدا دَر می‌کرد
سر و کلّه حاجی فیروز تو محَل پیدا می‌شد


با لباسِ رنگارنگ ، کُلا به سر ، چُرده سیا
غُر می زد به ننه سرما، بینشون دعوا می شد


هِی می گف؛پیرُون به یه توُو و زمسّون به یه شوُو
با عی حرفا ننه سرما ، خار و زابِرا می‌شد


ذلّه از یامُنِ سرما ،جِغِلا به ذوقِ عید
از قیل و قالِ صداشون همه جا غوغا می‌شد


چَغّونِک میزد زبیده به هوایِ روزِ عید
توی کوچه و محلْ ، قِشقِرقی بپا می‌شد


خونۀ کلْ مَدَعلی، مش اِسمال و عام کلْ حسین
تا روزِ سیزده به در، هر رو بِرو بیا می‌شد


اونروزا ، اینقذه خرجیّ و اَتِیْنا نابودا
با یه کفش و شورت و شوتِّک، دنیا مالِ ما می‌شد


میگن هیش چائی با اُوئه دِسّی اُودار نمی‌شه
دلا با صفا بودا که عیدا با صفا می‌شد



🌺با دکلمه خانم دیبا رفیعی مقیم انگلستان


#هادی_فاضلے
Audio
برای صفهای طولانی خرید مرغ در روزهای عید ...
و تخم مرغهای رنگی عیدهای قدیم ...
و به یاد آقای زعیر فتحی عزیز مجری و بازیگر سیمای اراک که خواننده این سرود هستند و مانند بسیاری از نخبگان و هنرمندان از ایران رفتند و مقیم انگلستان شدند ....

#سروده_هادی_فاضلی

#باصدای_زعیر_فتحی
Forwarded from ابراهیم حاج محمدی
* استاد عباس خوش عمل کاشانی نشان درجه یک هنری دریافت کرد

در آخرین جلسه ی شورای ارزشیابی هنرمندان ، نویسندگان و شاعران وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در سال ۹۹ به استاد عباس خوش عمل کاشانی شاعر ـ نویسنده ـ طنزپرداز و روزنامه نگار ، نشان درجه ی یک هنری (معادل مدرک دکترا) اعطاء گردید.
نشان مذکور توسط شورای ارزشیابی هنرمندان، نویسندگان و شاعران کشور، براساس تجربه و فعالیت تخصصی و حرفه‌ای هنرمندان و با تکیه بر توانایی‌های هنری آنان اعطاء می‌شود.
Forwarded from هادی فاضلی
مبارک بادت این ترفیع ، ای استادِ کاشانی
که بی شک مستحق مدرکی بالاتر از آنی

همه این نکته را دانند ، گویم تا تو هم دانی
شما از افتخارات ادب بر ملک ایرانی

بداهه تقدیم دکتر کاشانی گرامی - فاضلی
Forwarded from عباس خوش عمل کاشانی
«هــادی فاضلــی» ای آن که به اقلیـــم ادب
فتح ها کرده ای و از نظــــر مـن شاهـــی

برتر از شاهیت آن است که با صدق درون
صـــاحـــب معــرفتــی ، بـــاهنــری، آگاهــی.
خوش عمل کاشانی
[Forwarded from عباس خوش عمل کاشانی]
خاطرات ادبی (17)
__________________
*عباس خوش عمل کاشانی.
__________________
*اشاره:
چهره هایی چون حافظ-شهریار-جلال آل احمد و نیما و ...جزو مفاخر ملی ما محسوب می شوند و آثار آنان جزو مواریث ملی است که همه ی آحاد ملت ایران در آن ذی حقند....
*گزارش یک دادگاه....
زمانی که اثر گرانسنگ «سنگی بر گوری» جلال آل احمد در شرف انتشار بود بین همسر ایشان استاد سیمین دانشور و اخوی شان استاد شمس آل احمد اختلاف افتاد.استاد سیمین معتقد به انتشار کتاب و استاد شمس معتقد به عدم انتشار آن بود.اولین و آخرین جلسه ی دادگاه غیر رسمی رسیدگی به شکایت طرفین در تحریریه ی روزنامه ی اطلاعات با حضور بزرگانی چون باستانی پاریزی-مهدوی دامغانی و ...برگزار شد.کمین هم در آن جلسه جزو حضار بودم.رئیس دادگاه رو به استاد فقید شمس فرمود:جناب شمس!آیا شما اعتقاد دارید که مرحوم جلال آل احمد جزو مفاخر ملی جمهوری اسلامی ایران و آثار قلمی شان جزو مواریث ملی است؟استاد شمس گفت:به ضرس قاطع می گویم که اعتقادم راسخ است.رئیس ادامه داد:آیا همچنان مصرّ به عدم چاپ و انتشار اثر مرقوم ایشان هستید؟استاد شمس با صدایی رسا جواب داد :آری.رئیس دادگاه با طمانینه فرمود:بسیار خوب؛ لطفا جنابعالی حکم نیابت خود را نشان دهید.استاد شمس گفت:من از برادر مرحومم حکم نیابت ندارم ؛ نه من که خانم سیمین هم ندارد.....و رئیس دادگاه با صدایی رسا فرمود:جناب شمس آل احمد!من از شما حکم نیابت از مرحوم جلال آل احمد را نمی خواهم.من از شما حکم نیابت از قریب 40 میلیون جمعیت ایران را می خواهم ؛ چه شما خود اقرار و اعتراف کردید که مرحوم جلال آل احمد جزو مفاخر ملی و آثار قلمی شان جزو مواریث ملی است....هنوز حرفهای رئیس دادگاه -استاد فقید هوشنگ گلشیری- ادامه داشت که استاد فقید شمس با ادای این جمله که:بنده دیگر نه شکایت و نه ادعایی دارم جلسه ی دادگاه را ترک کرد....این خاطره مربوط به سال 1360 شمسی است.رحمت الله علیهم اجمعین.
🌸دود 🌸عود 🌸عشق🌸

بِدَم مطرب به ناےِ نے، که گل بر نے به بار آمد
بیا ساقے قدح کن مِے، که مِے بر روے بار آمد


شد "اسفند" دود و بهمن طے، نهان شد زیرِ"بهمن" دے
زمستان رفت و باز از پے بهار آمد بهار آمد


خزان گر نارِ گلها شد، زمین گر خوارِ سرما شد
دوباره برگ گل وا شد ، زمین را اعتبار آمد


شمیمِ آمد ز خاک خشک، چنان کز ناف آهو مُشک
دوباره بر زمینِ خشک، زلالِ جویبار آمد


ز نغمآهنگ هر بلبل، به رقص آمد هزاران گل
ز بـوےِ سوسن و سنبـل، بهــار مشکبار آمد


دوباره آن هَزارِ مست، کنارِ یاسمن بنشست
ز سوز سرد سرما جست و سوےِ مرغزار آمد


بروےِ شاخه هاے بید، هزاران برگِ نو رویید،
جنون در شاخه‌اش پیچید و برگِ بےشمار آمد


عذارِ لعبتِ خورشید، گه از ابرش برون تابید
گهے با ناز رو پوشید و بارانے به بار آمد


نمِ بارانِ گل آرا، شکفته نسترنها را
تو گویی لؤلؤِ لالا، بروی گوشوار آمد


ز کوهِ پرنیانے رنگ، طنینِ رودِ خوش آهنگ
زده شورے به دل چون "چنگ"، بر گیسوےِ یار آمد


بهار عاشقِ ِسرمست، قوافے را به شعرم بست
قلم شد با دلم همدست و در وصفِ بهار آمد


در این گفت و شنود عشق، سرودم این سرود عشق
سرود دود عودِ عشق، که از بوےِ نگار آمد


✍️ #هادی_فاضلی

https://sites.google.com/view/hadifazeli
Forwarded from تسنیم صهبا
روز کارگر بر کارگران زحمت کش مبارک...
🌺🌺🌺

او مختلس است و بر ژِنَش می نازد
من کارگرم ، به حرفه ام می نازم

او سَهل ؛ بنایِ برجِ خود می سازد
من سخت ؛ به دخلِ برجِ خود ، می سازم

#هادی_فاضلے
کوفتگی عجیبی سراسر بدنم را فرا گرفته و سر درد و تب و لرز به نوبت ساعتی یکبار به سراغم می آید و توان تایپ کردن و نگاه کردن به صفحه کامپیوتر را از من گرفته است ...
ولی هرچه در رختخواب با خودم کلنجار زدم نتوانستم مطلبی برای علیرضای عزیز ننویسم ...
علیرضایی که برای هر متن این کانال به من زنگ میزد و با شوخی و جملات شادی بخش نقدهای سازنده ایی می کرد ...
علیرضایی که از جزء جزء اتفاقات روستا از گذشته های دور مطلع بود و دائرت المعارفی بود برای شجره نامه ها و حوادث روستا و چقدر زیبا و شنیدنی خاطرات تلخ و شیرین را توصیف می کرد ...
آری علیرضایی که همیشه لبخند بر لب داشت و لبخند بر لبها می نشاند ...
اکنون که چند روزیست با این ویروس منحوس کرونا دست و پنجه نرم می کنم ، می فهمم که چگونه آن لبخندهای زیبایت پشت سیاهی این ویروس به سرفه های زجرآور مبدل شد ...
ولی الان که از هرچه دغدغه زمینی رها شدی و به آسمانها پر کشیدی در کنار درگذشتگانی که خاطرات بسیاری با آنها داری بگو و بشنو و بخند ....
تو دیگر رستی و از این دنیای سرشار از ویروسهای منحوس خلاص شدی ؛ ماییم که باید در حسرت نبودن شماها و در کنار این ویروسها تحمل کنیم ...
برای تو روحی آرام و شاد مانند همیشه آرزو دارم و برای همسر داغدارت (دختر عموی عزیزم ) و دختران و نوه عزیزت صبر آرزو می کنم ...

#هادی_فاضلی

@moslehabadefarahan
با عرض سلام و ادب ....

هر نفسی که فرو می رود ممدّ حیات است و چون برآید ، مفرّح ذات ...
پس در هر نفسی دو نعمت موجود است و بر هر نعمتی شکری واجب...

و من امروز شاکرم که دوباره از این دو نفس برخوردار شدم ، هرچند :
از دست و زبان که برآید
کز عهده شکرش به در آید

و اما سخن کوتاه کنم
اکنون که از بیمارستان ترخیص و در کنار خانواده به قرنطینه ادامه می دهم ، تنها چند مطلب ذیل را می توانم بنگارم :
1 - اولین عامل موثر در بازگشت مجدد وضعیتم ( چون در شب اول سطح اکسیژنم تا60 پایین آمد و یکبار در حین پایین آمدن از تخت افتادم و دقایقی را بدون علائم حیاتی با سیاهی در چشمان و وجود خالی از توان گذراندم) ، را نترسیدن و توکل به خدا و کمک و خواست او می دانم در همان ثانیه ها که صدایم و نفس بریده بود از درونم خدا را فریاد می زدم که کسی را فریاد رس جز تو نمی دانم ، نگذار به دور از دو کودک خردسالم بمیرم حداقل کنار انها بمیرم ...و نخواست ....
2 - نگاههای منتظر دو دختر خردسالم به پشت در خانه را عامل امیدم به برگشت می دانم ....
3 - دعای شما عزیزان و بدون تعارف امید به دیدار شما و مهربانیهای شما در دنیای مجازی و واقعی یکی از امیدهایی بود که چه از طریق تلگرام یا اسمس یا وات ساپ تشویق به زنده ماندنم می کرد ....
4 - اما عامل بسیار اصلی که وسیله خدایی و دست شفای پروردگار میتوان نام انرا گذاشت ، فشار و حمایت و اصرار دکتر مسعود فاضلی متخصص رادیولوژی همشهری و پسر عموی عزیزم که از بانیان و مالکان بیمارستان سینای اراکست ( و به حق که چه کار بزرگی کرده اند ) و آنقدر اصرار کرد تا مرا در آن روز آخر که حاضر به بستری شدن در بیمارستان نبودم و ابراز می کردم حالم خوب است مجبور به بستری کرد و در آن شرایط کمبود جا و امکانات از دارو و اکسیژن بی دریغ ساخت .
و واقعا توصیه اکید می کنم در شرایطی که هفته دوم بیماری را با درگیری ریه طی می کنید هیچ راهی جز بیمارستان و داروی رمدسیویر و کورتون درمانی نیست ....
وگرنه 30 درصد درگیری تبدیل به 50 درصد درگیری و 50 به بالاتر تا .......
انشالله که همیشه سلامت و بدور از این بیماری منحوس باشید ....

اما شبی که در حال جان دادن بودم یک جمله محلی در وات ساپ از طرف پسر عموی عزیزم مهندس سعید فاضلی (اخوی دکتر مسعود)لبخندی بر لبم نشاند که 5 درصد اکسیژن خونم را ارتقا داد :

" هادی شاره اَت از کوچه خال طاووس رد شد؟
این جمله را فقط همولایتی های عزیز می فهمند و بس
منظورش اینبود که شرایط سخت گذشت
و این جمله چه بوی علیرضای عسگری مهربان را که مظلومانه تنها جان داد می داد .....

از همه عزیزان که تلفنی و پیامکی و تلگرام و وات ساپ مرا حمایت کردند و برایم دعا نمودند بی دریغ ممنونم ...
ادمین کانال فرهنگی ادبی روستای مصلح آباد فراهان ....
هادی فاضلی
18 اردیبهشت ماه 1400

@moslehabadefarahan
اندر احوالات کرونایی اَم .....

آن لحظه که جان هوای رفتن را داشت
رفتن ز مقام و مأمنِ تن را داشت

یک نکته برای من شگفت آور بود
منیّتِ من هنوز مَن مَن را داشت

#هادی_فاضلی
حالا که همه دارن کاندید میشن چرا من نه؟....

#خودمو_کاندیدا_میکنم

اگر که رأی به من بدید ، دولتی بر پا می کنم
که هرچی رو وعده بده ، الوعده وفا می کنم

حتّی ز بدو انقلاب تا روزی که رأی بیارم
هر آنچه که وعده بوده ، همّه رو اجرا می کنم

اگه فشار تحریما ، عامل بدبختیمونه
تمومِ این تحریمارو ، یک شبه ملغا می کنم

مکر و بی تدبیری اگه ، قفلی زده به مشکلات
کلیدو پیدا می کنم ، قفلِ اونو وا می کنم

کنارِ بایدن می شینم ، جامی به جامش می زنم
برجامو با صدایِ جام ، توو گوشِ دنیا می کنم

چهار روزه ، تورّمو تا منفی پایین می کشم
ارزش پول ملّی رو ، سه چارلا پهنا می کنم

برای تک تک شما واکسن فایزر می خرم
ریشۀ این کرونارو ، یک ماهه امحا می کنم

شاخص شش میلیونی رو ، به تابلوی بورس میارم
سرخی مثلِ خونشو ، مانند خضرا می کنم

دویست نفر توو مملکت، روو موج سواری می گیرن
اگه که رأی به من بدید ، اونارو رسوا می کنم

یه شب میرم مهمونیِ ، صدا سیمایِ میلی مون
دزدی و اختلاسارو ،همونجا افشا می کنم

شاید میون عده ای ، سابقه ام خراب باشه
خودمو با گریه و بغض توویِ دلا جا می کنم

البته هیچ تمایلی به این ریاست ندارم
فقط ز باب خدمتِ ، که دِین و ادا می کنم

با اینهمه فقر و فساد ، فغانِ بی عدلی و داد
جونو فدایِ حرمت خون شهدا می کنم

غنای صددرصدیِ ، هسته رو بالا می برم
بیشتر از انتظارتون ، شما رو اغنا می کنم

به هر نفر صد دلاری ، یارانۀ نقدی می دَم
البته سهم پولدارو ، ز بودجه منها می کنم

تولید و کار و اقتصاد ، عاری ز تبعیض و فساد
اوضاعِ این مملکتو ، عینِ اروپا می کنم

دروغ که حنّاق نمیشه ، پاریس و لندن رو دیدید ...
شهرهای کلِّ ایرانو ، الگویِ اونها می کنم

البته این حرفایِ من ، هیچکدومش شعاری نیست
تک تک این وعده هارو ، واقعی اجرا می کنم

اگر سفارشی دارید ، فقط پیامک بزنید
برای انجام شدنش ، ضربتی امضا می کنم

رأیِ شما مهمتر از هرچیزیه توو مملکت
تا وقتیکه رأیو بدید ، امروز و فردا می کنم
هر وقتیکه رایو دادید ، همّه رو حاشا می کنم😂

#هادی_فاضلے
به مناسبت بزرگداشت سالروز خیّام .......

رباعیاتے خیّامے....

خیام که بےخیالِ این عالم بود
اوقاتِ جهان ، برای او یک دَم بود

امروز اگر رییسِ دولت می شد
شیخُ الوزراےِ او ، علے بےغم بود

😊😊😊😊

خیّام که در رباعے‌اَش ماهر بود
هر چند خرابِ مِی ، ولے شاعر بود

امروز اگر وزیر آموزش بود
در مدرسه ها بساط مِی حاضر بود

😉😉😉😉

خیّام که لُعبتان بسیارے داشت
هر گوشِ کنار ، دلبر و یارے داشت

امروز اگر وزیر درمان می‌شد
از ایدز خودش نشانِ بیمارے داشت

😁😁😁😁

خیّام که دائماٌ به میخوارے بود
شطّی ز شراب در دلش جارے بود

امروز اگر وزیرِ کشور ، می شد
کشور ز مضّرات دُخان ؛ عارے بود

😏😏😏😏
خیّام که از درختِ مو ، باغے داشت
چون خیکِ شراب ، اِشکم ِچاقے داشت

امروز اگر وزیر نف.تِ ما بود
با بُشکۀ مِی، سفره ما ساقے داشت

😜😜😜😜
خیام که عمرش همه در عیش گذشت
پیوسته به نوش بود و عیش و گلگشت

در امرِ کشاورزے ، اگر بود وزیر
میکاشت درختِ مُو به کوه و در و دشت

☺️☺️☺️☺️
خیّام که رفته از جهان با شادی
از خاک برآمد و بشُد با بادی

امروز اگر وزیر راه ، ایشان بود
پایان و شروع راه بود ؛ آزادے
😇😇😇😇
خیّام که بذرِ دلربایے را کاشت
با جوهر مِی ، ترانۀ عشق نگاشت

امروز اگر وزیر آے تے ، می شد
با تک تکِ دلبران خود رابطه داشت

😳😳😳😳
خیام که تا خرخره اش مِی زده بود
در عینِ همان حال ، بد عربده بود

امروز اگر وزیرِ مسکن می شد
در گوشۀ هر خانه ،مے و میکده بود

😝😝😝😝
خیّام که در زمانه اَش پیر نشد
جز دلبر و مِے به هیچ پاگیر نشد

هرچند که شد خاکِ گلِ کوزه گران
از ساغر کوزه عاقبت سیر نشد

#هادے_فاضلے
#پساکرونا

وقتی که رهیدم ز کرونازدگی
از رخوت و بی قوَّتی و وازدگی

تا اینکه سرم سبک شد از هجمۀ تاج
رفتم سَرِ بازار پِیِ مایحتاج

خوشحال از اینکه طالعم بارِ دگر
آورده ز گور ، پایِ من را به گذر

آنقدر به تن روحِ خوشم غالب بود
ک هر چیز در آنجا به نظر جالب بود

البته اگرچه پایم از گور رهید
زآنسو ز کفم لذّت با حور پرید

حاشا که درین دوره ی پُر خفّت وپست
جُز خواری بیماری اگر، چیزی هست

پس قطعِ یقین اگر که من می مُردم
از شهد لب و جامِ جنان می خوردم

هرچند بر آن صراط میعاد اگر
پرسش شوم از سویِ نکیر المنکر

چون هیچ ندارم که بگویم،بی شک
یک باره زِ گور، می برندم به درک

در فکر درک بودم و آن سیخ و فشار
بر خاطرم آمد ، زنم و جوجِ ناهار

یک لیست به من داده، جناب همسر
فرموده هرانچه گفته اَم ، زود بخر

طومار خرید درهم و طولانیست
یک سرتهِ جیب ، یک سرش بریتانیست
ا
از مرغ و برنج و نخود و ماش و عدس
تا جوهر و تاید و چارۀ مور و مگس

وز روغن و تخمِ مرغ و قند و چایی
تا هر چه بگیرد جلوی رسوایی

یک مرغ نشسته در همان اوّل لیست
هرچند هرآنچه گشتمش، دیدم نیست

پرسیدم از آن ملّت پرجوش و خروش
عطاری و بقالی و از دست فروش

چندیست زِ بازار،که ناآگاهم
اینک زِ برای جوج،مرغی خواهم

گفتند که مرغ هم ازین سفره ، چو نفت
بی آنکه بگوید چه شده پر زد و رفت

اینگونه چو از عالمِ ما بی خبری
باید که دو بالَش، سه برابر بخری

بگذشتم از آن مرغ و برفتم پیِ ماست
گفتم که ناهارمان ز آبدوغ بپاست

دیدم چو بهای کشمش و گردو را
وآن قیمت ماست و پونۀ خوشبو را

بگذشتم از آن دوغ و برایِ طومار
قیمت بگرفتم از تمامِ بازار

انگار درین غیبت یکماهۀ من
اوضاعِ گرانی شده بسیار خفن

شک کرده ام از، صحابه ی کهفم من
یا کبکم و سر ، برده ی دربرفم من

شادی و نشاطی که به احوالم بود
از چهره و از عمقِ دلم زود خمود

با اینهمه از حضرتِ حق خواهانم
زین درد و بلا رها شود ایرانم

#هادی_فاضلی