دغدغه ایران
58K subscribers
895 photos
223 videos
133 files
1.92K links
این تنها رسانه ویژه انتشار نوشته‌های محمد فاضلی در تلگرام است. هیچ کانال دیگری برای نشر نوشته‌هایم ندارم.
Download Telegram
آقاي فرماندار و لنگه گيوه حاج رحمت
(محمد فاضلي – عضو هيئت علمي دانشگاه شهيد بهشتي)
ويدئوي منتشرشده از فرماندار گلپايگان نشان مي‌دهد که چگونه بر يک خبرنگار مي‌تازد و دستور مي‌دهد. من قبلاً نوشته بودم که مديران عصر تلگراف وقتي در عصر تلگرام قرار بگيرند، دچار مشکل مي‌شوند. مقامات سياسي فکر مي‌کنند خيلي مهم هستند و اوامرشان بايد مطاع باشد و خلايق را ريز مي‌بينند. مردم نيز اکثراً جز مواقعي که کارشان به ايشان بيفتد و نفعي از آن‌ها نصيب‌شان شود، سياسيون را به هيچ مي‌انگارند. اهل سياست اما کماکان بر اين باورند که خيلي مهم هستند و في‌نفسه اصالتي دارند. داستان زير قابل تعميم نيست، اما حقيقتي در آن نهفته است.
جايي ميهمان بوديم در حضور حاج آقاي کم‌حرفي که سخن سنجيده مي‌گويد و در اندک سخنش گاه حکمت و شيريني بسيار نهفته است. داستاني گفت از سال 1356 در روستايي از توابع اراک که بخشي از آن حقيقتي را که گفتم آشکار مي‌کند. «خانه انصاف» تشکيلاتي بود که در زمان نخست‌وزيري اسدالله علم ايجاد شد و اولين آن در سال 1342 آغاز به‌کار کرد. خانه انصاف از بزرگان هر روستا تشکيل مي‌شد که دعواها و مناقشات محلي را پيش از تشکيل پرونده در دادگاه‌هاي رسمي، رسيدگي مي‌کردند تا موضوع در فرايندي محلي خاتمه يابد. اعضايش پنج نفر بوده و بدون دريافت مزد کار مي‌کرده‌اند.
اعضاي خانه انصاف روستاي حاج‌آقا در سال 1356 عبارت بوده‌اند از «حاج آقا داوود»، «حاج رحمت»، «کربلايي محمد باقر»، «مشهدي حسين» و «حاج علي». فرماندار اراک از طريق بخشنامه‌اي به خانه‌هاي انصاف اعلام مي‌کند که در فلان تاريخ بايد در مراسم سخنراني فرماندار حاضر شوند. (اسامی دقیق نیست.)
حاج‌آقا نقل مي‌کرد: خانه انصاف به رياست «حاج آقا داوود» تشکيل جلسه مي‌دهد و متن بخشنامه فرماندار قرائت مي‌شود. حاج آقا داوود بعد از قرائت متن مي‌گويد «من که قبلاً هم رفته‌ام، پيرم و چه حرف مهمي دارد که من تا شهر بروم.» حاج رحمت پيرمرد عصبي روستا که تا آخر عمر در همين چند سال پيش ابزار تهديدش کوبيدن لنگه گيوه به دهان خصم بود، مي‌گويد «غلط کرده فرماندار، مگه چه گ.. مي‌خواد بخوره؟ همچين با گيوه بزنم تو دهنش. من که نمي‌رم.» نفر سوم مي‌گويد «حالا پنج نفري که لازم نيست بريم، مگه چي مي‌خواد بگه؟ يک نفر بره کافيه.» چهارمي هم چيزي مي‌گويد و از خود سلب مسئوليت مي‌کند.
مقرر مي‌شود يک نفر در مراسم شرکت کند و او از حاج‌آقا داوود که سابقه حضور در مراسم داشته است مي‌پرسد «اونجا بايد چه کار کنم؟» و پاسخ مي‌شنود «گوش کن ببين فرماندار چي مي‌گه، هر وقت هم شعار دادند، مثلاً گفتند جاويدشاه، تو هم همان را بگو.» حاجي پاسخ مي‌دهد «من که نمي‌توانم داد بزنم» و قرار مي‌شود يک نفر را با خودش براي شعار دادن ببرد.
فردا صبح که حاجي پا به کوچه مي‌گذارد تا کسي را با خود همراه کند، هيچ کس حاضر نمي‌شود کار و بارش را رها کرده با او همراه شود. حاجي دست آخر دست جواني را مي‌گيرد که در روستا به کم‌عقلي شهرت داشته است و قول مي‌دهد دستمزد يک روز را هم به او بپردازد. حاجي صندلي جلو و جوان در قسمت بار وانت مي‌نشينند. پا به شهر که مي‌گذارند، جوان حاجي را صدا مي‌زند و مي‌گويد «حاجي شعار بدم؟» و اين سؤال را قدم به قدم تکرار مي‌کند. کار حاجي تا فرمانداري مي‌شود ساکت نگه داشتن جوان. سخنراني فرماندار انجام مي‌شود و جوان هم شعار مي‌دهد و با دستمزدش و حاجي بازمي‌گردند.
بقيه اعضاي خانه‌هاي انصاف هم احتمالاً کم‌وبيش با چنين وضع و حالي در مراسم شرکت کرده بودند، اما فرماندار حتماً با اقتدار سخنانش را بيان مي‌کرده و پاسخش را در شعارهاي حاضران دريافت مي‌کرده است. بيچاره فرماندار فکر مي‌کرده چقدر براي مردمي که پاي سخنانش نشسته‌اند اهميت دارد. فرماندار نمي‌دانست يکي مي‌خواست با لنگه گيوه به دهانش بزند و بقيه فکر مي‌کردند مگر چه چيز مهمي براي گفتن دارد که بايد رنج رفتن تا شهر را بر خود هموار کنند.
خانه انصاف نه متعلق به عصر تلگراف بوده و نه عصر تلگرام، ميانه راه بود، عصر تلفن؛ ولي تصور مردمان از فرماندار و اهميتش در حدي بود که اين داستان واقعي نشان مي‌دهد. حال بپرسيم عصر تلگرام چه بر سر تصور مردم از سياستمداران آورده است؟ حاج رحمت در آن عصر هم مي‌خواست دهان فرماندار را با لنگه گيوه به هم بياورد، حال که جاي خود دارد. تحولي عظيم رخ داده و فرماندار و مقام سياسي در نظر مردم به‌واقع، جز ابزاري براي منافع‌شان، هيچ نيست. مديران عصر تلگرام اگر اين را درک نکنند، حتماً روزي با لنگه گيوه حاج رحمت ملاقات خواهند کرد.
(اين متن را اگر مي‌پسنديد، براي ديگران ارسال کنيد.) @fazeli_mohammad
مردانی که ژاپن را ساختند
(محمد فاضلی)
فرانسیس فوکویاما، متخصص علوم سیاسی ژاپنی‌الاصل آمریکایی است و روایت او از توسعه ژاپن درس‌های بسیاری برای ما دارد. او در کتاب «نظم و زوال سیاسی» (خداوند مترجمش را اجر فراوان دهد، و شما نیز کتاب را بخوانید که بسیار لذت خواهید برد) نشان می‌دهد که ژاپن در دوران میجی موفق شد ظرف ده سال «بوروکراسی ملی متمرکز» بسازد. این نظام اداری بر اثر ترس از تهدید سلطه خارجی بر این کشور ساخته شد. قدرت واقعی در دست امپراطور نبود بلکه مردانی نظیر «ایتو هیروبومی»، «یاماگاتا آریتومو» و «اینوی کااورو» توانستند نظام اداری شایسته‌سالار ایجاد کنند.
فوکویاما در شرح این بوروکراسی می‌نویسد: «مثل اروپا، در ژاپن هم آموزش شاه‌کلید ارتقا در خدمات کشوری بود. ... در سال 1937 بیشتر از 73 درصد کارمندان عالی‌رتبه، فارغ‌التحصیل دانشگاه توکیو بودند. ... بالغ بر 97 درصد کسانی که پیش از سال 1900 به عنوان فرمانداران وابسته منصوب می‌شدند فاقد تحصیلات رسمی دانشگاهی بودند، اما در فاصله 1899 تا 1945 بیش از 96 درصد این گونه مسئولان نه تنها تحصیلات دانشگاهی داشتند.» ژاپنی‌ها به این طریق سرمایه انسانی عظیمی را در نظام اداری انباشته کردند.
«دستورالعمل چوکونین» در سال 1899 برای گزینش خدمات کشوری صادر شد و استخدام در سطوح بالای خدمات کشوری را تنها به آن‌هایی محدود کرد که سلسله مراتب خدمات کشوری تا بالا طی کرده باشند. این دستورالعمل اولاً اجازه می‌داد کارکنانی مقامات بالا را به دست بیاورند که در سازمان عمری تجربه اندوخته باشند؛ و منطقاً باید بین کارکنان سازمان اعتماد ایجاد می‌کرده است زیرا هر کارمندی می‌دانسته که مقامات بالادست او شایستگی کسب این عنوان را داشته‌اند.
فوکویاما می‌نویسد «قانون اساسی میجی ... بعد از سفر سیزده‌ماه قوی‌ترین مردم رژیم میجی، یعنی ایتو هیروبومی، به اروپا و مطالعه مشروطیت اروپایی نوشته شد. این‌که او آن همه وقت را به مطالعه موضوع در خارج اختصاص داد و این‌که همکارانش اجازه آن کار را به او دادند نشان از اهمیتی داشت که رهبری رژیم میجی برای حقوق و نقش آن در آینده ژاپن قائل بود.»
فوکویاما نقل می‌کند «الیگارشی میجی و بوروکرات‌های برجسته‌ای نظیر کیشی نوبوسوکه ... یا ساهاشی شی‌گه‌رو که هدایت وزارت تجارت بین‌المللی و صنعت را بر عهده داشت، افرادی مغرور و جاه‌طلب بودند که اهمیتی به حقوق شهروندان عادی نمی‌دادند و آن‌را خوار می‌شمردند. اما در قیاس با رهبران اقتدارگرا در سایر بخش‌های دنیا، آن‌ها خود را خدمتگزاران منافع جمعی عالیه می‌دانستند.» اما در ادامه شاه‌جمله او درباره ژاپن این است: «اندک‌سالاران میجی چنان در باقی نگذاشتن نام و نشانی از خود اصرار داشتند که اگر کسی دانشجوی نکته‌بین تاریخ ژاپن نباشد به ندرت می‌تواند اسامی آن‌ها را بداند. آن‌ها هم‌چنین در مبنا قرار دادن سنت و به صورت هم‌زمان حرکت دادن کشور به سمت اهداف توسعه‌ای که برای‌شان سابقه‌ای وجود نداشت فوق‌العاده لایق بودند.»
این روایت مختصر را که با وضع خودمان مقایسه می‌کنم به چند نکته می‌رسم. اول، نظام دانشگاهی در توسعه کمی و له شدن استقلال و آزادی‌اش چنان ضربه خورده و کم‌خاصیت شده، که به قیاس با زنانی که روسری‌شان را بر چوب می‌زنند، می‌توانیم دانشگاه را هم نوک چوب بزنیم. انباشتن بوروکراسی از خروجی‌های این دانشگاه هم بسیار مفید نخواهد بود. دوم، نظام استخدام خدمات کشوری «دستورا‌لعمل چوکونین» ندارد تا نظام ارتقا را سامان دهد و بنابراین مولد شایستگی و اعتماد در نظام اداری باشد.
سوم، قانون اساسی میجی محصول سفری سیزده‌ماهه بود. دستورالعمل چوکونین که نباشد، مقامات اداری کشور سیزده روز هم نمی‌توانند پست‌شان را ترک کنند از بیم آن‌که کسی جای‌شان را می‌گیرد؛ و سیزده ساعت هم اغلب صرف تدوین یک قانون و پیشنهاد سیاستی نمی‌شود که اگر می‌شد چنان مستحکم می‌بود که به یک نشست و برخاست جمعی در مجلس، قانون زیر و رو نشود.
چهارم، اغلب مردان ما چنان نیستند که اصرار داشته باشند نام و نشانی از ایشان در میان نباشد، بلکه دوست دارند همه چیز نام و نشانی از دست باکفایت‌شان داشته باشد، و از این جهت است که افتتاح دوست دارند، با روبان و قیچی.
بوروکراسی را بر قواعد جدیدی بنا کنیم، دستورالعمل‌ چوکونین مخصوص خودمان را بنویسیم، و برای نوشتن قانون و سیاست وقت بگذاریم. قواعدی بنا نهیم که ثبات، دانش و شایستگی را به بوروکراسی هدیه کنند. این کشور می‌تواند بر شانه مردان و زنانی ساخته شود که می‌خواهند نام ایران بماند نه نامی از خودشان؛ و این گونه جاودانه می‌شوند.
(این متن را اگر می‌پسندید، برای دیگران نیز ارسال کنید.) @fazeli_mohammad
کسی دیکته خواهد گفت که خوب مشق نوشته باشد
(محمد فاضلی – عضو هیئت علمی دانشگاه شهید بهشتی)
کتاب «نقش دولت در جهان در حال تحول» یکی از آثار مهمی که بانک جهانی درباره تجربه توسعه در جهان منتشر کرد در ایران زیاد خوانده نشد. این کتاب سال 1378 اولین بار منتشر شد، زمانی که تب جامعه مدنی داغ بود و در اوج هیجانات سیاسی کسی مباحث مربوط به دولت را تحویل نمی‌گرفت. ناشر آن هم مؤسسه مطالعات و پژوهش‌های بازرگانی بود و مثل کار بقیه ناشران دولتی، کتاب‌ دیده نشد. کل کتاب خواندنی است و بخش‌های مهمی از دردهای توسعه ما را می‌توان در آن یافت. دو فصل پایانی آن تحت عنوان «چالش شروع اصلاحات و تداوم آن» و «دستور کار برای تغییر و تحول» نیز نسبتاً کوتاه اما پرمغز است.
وضعیت جامعه امروز ایران را می‌توان «مقاومت در برابر اصلاحات» تعریف کرد. اصلاحات نه به معنای دوره‌ای متناظر با دولت‌های سیدمحمد خاتمی، بلکه کلیت مقوله اصلاح حکمرانی و نظام اقتصادی-سیاسی در ایران مد نظر است. این کتاب سه دسته توصیه برای طالبان اصلاحات دارد.
توصیه اول. «روزنه‌های فرصت برای اصلاحات را بازتر کنید. فرصت‌ها معمولاً در آن ایامی فراهم‌تر هستند که قواعد معمول بازی به دلایلی هر چند موقت رعایت می‌شوند. اصلاحات اساسی در واکنش به این موارد انجام می‌گیرد: تهدید خارجی، بحران‌های اقتصادی یا در طی دوره به اصطلاح ماه عسل روی کار آمدن دولت جدید یعنی زمانی که کارگزارانی که منافع‌شان با نظام پیشین گره خورده، کنار گذاشته می‌شوند.»
توصیه دوم. «به شرط تأمین چنین فرصتی، اصلاحگران می‌توانند با اتخاذ راهبردی که موانع احتمالی را می‌شناسد و سعی در کاهش آن موانع می‌کند بهترین استفاده را از فرصت فراهم‌شده بنمایند. طراحی و زمانبندی تاکتیک‌گونه اصلاحات به ایجاد وفاق همگانی در طرفداری از اصلاحات کمک می‌کند.»
توصیه سوم. «گشایش به ندرت از طریق شانس و تصادف حادث می‌شود. موفقیت اصلاحات در صورتی تضمین می‌شود که هدایت آن بر عهده رهبرانی باشد که دیدگاه روشنی نسبت به میسر حرکت آینده کشور دارند و عزمی راسخ و فراگیرنده‌ی آحاد جامعه را برای جامه عمل پوشاندن به آن دیدگاه نیز داشته باشند.» این سه توصیه و البته بقیه فصول کتاب، محصول بررسی‌های تجربی بسیار در کشورهای مختلف جهان است. حرفم این است که به عوض ناامیدی می‌توانیم هر سه توصیه را در دستور کار قرار دهیم.
اول، معتقدیم وضعیت اقتصادی نامناسب است، تهدید خارجی هم در دوران ترامپ هست، و عناصر دولت‌های نهم و دهم هم که خسارات بسیار وارد کردند در صحنه نیستند. بسیاری از رقبای سیاسی هم ضرورت اصلاحات را پذیرفته‌اند (نگاه کنید به سخنان اخیر محمدرضا باهنر). این یعنی روزنه فرصت‌ها باز است. گوش‌ها در ایام بحران و سختی بیشتر شنوا می‌شوند و راهکارها خریدارهای بهتری پیدا می‌کنند.
دوم، پاول پیرسون در کتاب «سیاست در بستر زمان» (ترجمه محمد فاضلی، نشر نی، 1393) نشان می‌دهد که زمانبندی در عرصه سیاست، جامعه و اقتصاد تا چه اندازه مهم است. اکنون باید تاکتیک‌هایی برای زمانبندی اصلاحات در اموری نظیر ارز، مالیات، آب، خاک، کشاورزی، قراردادهای خارجی، آموزش و پرورش و سایر عرصه‌ها داشت.
نکته سوم شاید از همه مهم‌تر است. اصلاح‌طلبان یا اصلاح‌گران باید طرح‌های روشن و چشم‌انداز تعریف‌شده برای هدایت جامعه داشته باشند. ایده‌ای که توأمان اصلاحات و موانع آن‌را لحاظ کرده باشد.
وقت است بپرسیم طرح‌های مکتوب، نقدشده، محک‌خورده و حساب‌شده ما برای اصلاح نظام مالیاتی، بهداشت و درمان، آموزش عالی و ... کجاست؟ چه کسانی آن‌ها را طراحی کرده‌اند؟ کجا تأیید شده‌اند؟ و رهبران اصلاحات واقعی کجا این طرح‌ها را آموخته‌اند، درونی کرده‌اند و به آن‌ها پایبند شده‌اند؟
دیروز رئیس‌جمهور حسن روحانی - صرف‌نظر از کیفیت مصاحبه مطبوعاتی‌اش – حرف مهمی بیان کرده است. او صریح از گفت‌وگوی ملی درباره مسائل کشور دفاع کرده است. اصلاح‌گران دلسوز و متعهد به سرنوشت این گربه روی نقشه، طرح‌های‌شان برای آغاز گفت‌وگو کجاست؟
نسل‌های جوان‌تر، مطالبه‌گران و تاریخ به زودی از هر مدعی ناراضی و نقّاد، از هر کسی که داعیه دارد قادر است مشکلی را حل کند، می‌پرسد طرح و برنامه‌ات کو؟ تاکتیک و زمان‌بندی‌ تو چیست؟ غیر از نق زدن کار دیگری هم بلدی؟ ایده‌هایت را نوشته‌ای؟ آیا از آن‌ها مدل ساخته‌ای؟ یا فقط جواب می‌دهی: «قدرت را بدهید تا بررسی کنم چه باید کرد؟»
نقّاد باشیم اما به همان اندازه طرح‌هایی سنجیده روی میز داشته باشیم تا آن‌گاه که فرصت فراهم شد یا پرسیدند ایده شما چیست، نگوییم حالا برویم بررسی کنیم چه باید کرد. آن کس که مشقش را خوب بنویسد، روزی به دیگران دیکته خواهد گفت. کتاب نقش دولت در جهان در حال تحول را بخوانید و لذت ببرید.
(این متن را اگر می‌پسندید، برای دیگران هم ارسال کنید) @fazeli_mohammad
با لیوان و حوله به ایران کمک کنیم.
(محمد فاضلی – عضو هیئت علمی دانشگاه شهید بهشتی)
استفاده از آب‌سردکن‌های محل کار من – و هر جای دیگری – روزانه صدها لیوان پلاستیکی یک‌بار مصرف را راهی طبیعت می‌کنند. لیوان‌های پلاستیکی یک‌بار مصرف در اتاق‌های متعدد محل کارم هم وجود دارند (اگرچه روز اول همه را برچیدم و به جای‌شان دو لیوان شیشه‌ای قرار گرفت).
دستمال کاعذی بسیاری در سرویس‌های بهداشتی محل کار من مصرف می‌شود. سطل زباله را که باز می‌کنید، فقط دستمال کاغذی‌های مچاله‌شده را می‌بینید که برای خشک کردن دست و صورت کارکنان استفاده شده‌اند.
تولید لیوان‌های پلاستیکی و دستمال‌ کاغذی، آب بسیار نیاز دارد و دور ریختن آن‌ها نیز آلوده‌کننده محیط‌زیست است. تصور می‌کنم می‌شود برای مقابله با این آلودگی و مصرف آب کارهای زیادی کرد از جمله اکنون که به روزهای آغاز سال نو نزدیک می‌شویم و بازار عیدی دادن مردم به یکدیگر و مدیران به کارکنان داغ است، می‌شود کارهایی کرد.
مدیران می‌توانند به کارکنان دستگاه‌ها یک بسته هدیه محیط‌زیستی بدهند شامل یک عدد لیوان سرامیکی زیبا (ترجیحاً ساخت سفال‌سازی‌های خودمان در لالجین و بقیه سفال‌سازی‌های کشور) و یک عدد حوله کوچک برای خشک کردن دست و صورت (آن هم ترجیحاً تولید نساجی‌های خودمان یا حتی حوله‌های بافت صنایع دستی)؛ بعد هم لیوان‌های پلاستیکی را از دستگاه‌های آب‌سردکن جمع کنند.
این بسته محیط‌زیست‌گرا را می‌توان در همایش‌ها نیز به حضار داد، بچه‌های مدرسه‌ای هم می‌توانند یک بسته آن‌را دریافت کنند، و در کنار سررسیدهای مخصوص سال نو یا به جای آن، به دوستان هدیه داد. کارکنان می‌توانند با لیوان‌های سفالی خودشان در جلسات حاضر شوند و آب را در آن‌ها بنوشند و سازمان‌ها لیوان‌های یک‌بار مصرف را از سر میز جلسات اداری بردارند.
می‌پرسید پس میهمانان سازمان چه کنند؟ تعداد محدودی لیوان‌های کاغذی چندبار مصرف که در دنیا نیز استفاده می‌شود و برای استفاده مکرر قابلیت تا شدن دارند، قابل جایگزینی هستند.
شاید پیش خود فکر کنید نشدنی است. اما من همکاری دارم که می‌گوید سی سال است از همین حوله‌های کوچک به جای دستمال کاغذی‌ها و از لیوان سفالی‌اش به جای لیوان‌های پلاستیکی استفاده کرده است. باور کنیم شدنی است: هر کارمند یک حوله کوچک، هر کارمند یک لیوان سفالی و هر دو ساخت ایران. این بی‌گمان موفقیتی کوچک را خواهد ساخت، اما ما می‌توانیم ملت موفقیت‌های کوچک کوچکی باشیم که روی هم بزرگ می‌شوند و ما را بزرگ می‌کنند. اگر توانستیم با یک لیوان و حوله ساده به ایران کمک کنیم، کارهای بزرگ‌تر را هم انجام خواهیم داد.
نقدهای این ایده را برایم بنویسید، و اگر آن‌را خودتان یا در سازمان‌تان به‌کار بستید، درباره واکنش به آن و اثرش برایم بنویسید. همه را جمع‌بندی کرده و منتشر می‌کنم.
#محیط_زیست_حوله_لیوان
(این متن را اگر می‌پسندید، برای دیگران هم ارسال کنید.) @fazeli_mohammad
www.mohammadfazeli.ir
Forwarded from انجمن جامعه شناسی ایران (S H Serajzadeh)
بازگشت همه به سوی خداست

از شمار دو چشم یک تن کم وز شمار خرد هزاران بیش

خبر درگذشت استاد فرهیخته و گرانقدر دکتر کاووس سیدامامی، عضو هیات علمی دانشگاه امام صادق (ع)، همه دوستان، همکاران و دانشجویان این فرزانه بزرگوار را در بهت و حیرت و اندوه عمیق فروبرده است و اجتماع علمی علوم سیاسی و جامعه شناسی و فعالان محیط زیست را داغدار و ماتم زده کرده است.

شادروان سیدامامی از کنشگران فعال انجمن جامعه شناسی ایران، عضو کمیته روابط بین الملل و گروه جامعه شناسی دین بود و به شهادت همه کسانی که با این بزرگمرد سروکار داشته اند، علاوه بر دانش عمیق، اخلاقی نیکو و آرامشی مثال زدنی داشت. به همین دلیل، اخبار منتشرشده درباره وی در باور نمی گنجد و انتظار می رود مسئولان امر درباره این ضایعه دردناک پاسخگو باشند و به افکار عمومی توضیح دهند.

این ضایعه بزرگ را به خانواده محترم سیدامامی، اجتماع علمی علوم سیاسی و جامعه شناسی و فعالان محیط زیست عمیقا تسلیت می گوییم و برای این روح بزرگ آرامش و مغفرت و برای خانواده و دوستان و همکارانش شکیبایی مسئلت داریم.

هیات مدیره انجمن جامعه شناسی ایران
بی‌اعتمادی جدول ضرب را هم نابود می‌کند
(محمد فاضلی – عضو هیئت علمی دانشگاه شهید بهشتی)
خبر ساده است: 9 نفر سودی معادل 109 هزار میلیارد تومان از طریق تغییر تعرفه واردات خودرو کسب کرده‌اند. مخاطبان بعد از دیدن خبر یکی تو سر خودشان می‌زنند و دادشان از دزدبازار مملکت به آسمان می‌رود. البته حق دارند از فساد شاکی باشند، و حتماً باید مطالبه مبارزه با فساد داشت. رانت‌خواری حتی در حد چند میلیون تومان را هم باید شناسایی کرده و از میان برد. سخن من اما غیر از محکوم کردن فساد، چیز دیگری است. می‌خواهم عواقب بی‌اعتمادی را ببینیم.
مطمئن هستم اکثریت قاطع کسانی که این خبر را خواندند، هرگز به اعداد و ارقام موجود در آن دقت نکردند و هیچ‌کدام جست‌وجوی ساده اینترنتی برای آگاهی از درستی و نادرستی اعداد و ارقام انجام ندادند. بگذارید اعداد و ارقام را بررسی کنیم.
گمرک ایران در 28 آذر 1396 اعلام می‌کند از ابتدای سال جاری تا امروز ۵۸ هزار و ۶۳۷ دستگاه انواع خودرو وارد کشور شده است. ارزش این تعداد واردات خودرو در مدت یاد شده به میزان یک میلیارد و ۵۵۹ میلیون دلار بوده است. واردات خودرو در سال 1395 نیز حدود 76 هزار دستگاه بوده است. این آمار نشان می‌دهد قیمت هر خودرو وارداتی به‌طور متوسط 26587 دلار بوده است که با احتساب هر دلار 4800 تومان معادل 128 میلیون تومان می‌شود.
حال تصور کنید که واردکنندگان خودرو بخواهند بر روی 76 هزار دستگاه خودروی واردشده در سال 1395 که احتمالاً امسال هم همین مقدار یا اندکی بالا و پایین می‌شود، 109 هزار میلیارد تومان سود کنند. یعنی واردکنندگان باید روی هر دستگاه خودرو معادل یک میلیارد و چهارصد و سی و چهار میلیون تومان سود کنند. خوب دقت کنید: واردکنندگان باید روی هر خودرو که به‌طور متوسط قیمت آن‌ها 128 میلیون تومان است یک میلیارد و چهارصد میلیون تومان سود کنند. یعنی باید متوسط قیمت خودروهای وارداتی بدون عوارض گمرکی و هزینه‌های پلاک کردن و سایر هزینه‌ها به متوسط حدود یک میلیارد و ششصد میلیون تومان برسد.
می‌دانیم که اکثر خودروهای وارداتی را خودروهای کره‌ای و چینی تشکیل می‌دهند که قیمت‌های آن‌ها حدوداً بین 150 تا 350 میلیون تومان (کره‌ای‌ها) و خودروهای چینی از این مقدار هم کمتر است.
سؤال مهم این است که در کدام جامعه می‌توان خبری را منتشر کرد که به‌طور گسترده نقل شود بدون آن‌که خواننده به آن واکنش درستی نشان دهد و توانایی‌اش در جدول ضرب یا جست‌وجوی ساده اینترنتی را به‌کار بگیرد تا از درستی و نادرستی خبر مطمئن شود. من فکر می‌کنم پاسخ روشن است: «جامعه فاقد اعتماد.»
جامعه فاقد اعتماد عقل سلیم مردم را هم از کار می‌اندازد، توانایی جدول ضرب و چهار عمل اصلی را هم از آدم‌ها می‌گیرد، و هر خبری که ضد وضع موجود باشد، تأیید می‌شود. این خبرها هیچ‌کدام به اصلاح وضع موجود کمک نمی‌کنند بلکه تخریب بیشتر به همراه دارند. چرخه‌ای از بی‌اعتمادی و عدم عقلانیت گسترش می‌یابد. آدم‌های بی‌اعتماد به بزرگی 109 هزار میلیارد تومان رانت دقت نمی‌کنند زیرا به فساد حکمرانی باور دارند و به آن بی‌اعتماد هستند، و بعد از خواندن این خبر بی‌اعتمادی‌شان بیشتر می‌شود.
اولویت اول جامعه ما بازسازی اعتماد است، نه برشمردن پیشرفت‌ها و دست‌آوردهای‌مان؛ مردمی که از فرط بی‌اعتمادی دروغ بزرگ 109 هزار میلیارد تومان رانت برای 9 نفر را از فرط بی‌اعتمادی به سادگی باور می‌کنند، اخبار دست‌آوردها و پیشرفت‌ها را نیز اصلاً نمی‌شنوند که باور کنند.
پی‌نوشت: این نوشته فقط در پی تشریح اهمیت بی‌اعتمادی است نه کوچک جلوه دادن رانت تغییر تعرفه واردات خودرو؛ باید با رانت و فساد مبارزه کرد حتی اگر فقط 109 هزار تومان برای 90 هزار نفر باشد.
(این متن را اگر می‌پسندید، برای دیگران نیز ارسال کنید.) @fazeli_mohammad
بیایید درباره آب گفت و گو کنیم
(محمد فاضلی – عضو هیئت علمی دانشگاه شهید بهشتی)
دیروز فرصتی دست داد تا دقایقی با دبیر اجلاس هم‌اندیشی وزارت نیرو با اساتید و خبرگان علوم آب و محیط‌زیست که روز 10 اسفند با حضور وزیر نیرو برگزار می‌شود هم‌صحبت شوم. اجلاسی که در آن از استادان و خبرگان علوم آب و محیط‌زیست (رشته‌های فنی و مهندسی مرتبط با آب، محیط‌زیست، علوم اجتماعی، اقتصاد آب و ...) خواسته شده است متون سیاستی خود درباره راهکارهای بهبود وضعیت مدیریت منابع آب کشور را در 1500 تا 2500 کلمه برای شرکت در این اجلاس ارسال کنند. شاید این اولین بار است که وزیر نیرو از همه متخصصان، با ماهیت بین‌رشته‌ای در چنین سطح گسترده‌ای خواسته است همه به کمک بخش آب بیایند.
دبیر اجلاس، امیدوار و دلخور بود. امیدش ناشی از تعداد زیاد متون دریافتی و شمار قابل ملاحظه جوانان فارغ‌التحصیل علوم آب و محیط‌زیست بود که پا به میدان گذاشته و دست به قلم شده بودند؛ و دلخور بابت دو نکته: اول، شماری از بزرگان اساتید و خبرگان بخش آب و محیط‌زیست که انتظار داشت فعالانه برای ایده‌پردازی و کمک به وزارت نیرو وارد میدان شوند، دست به قلم نشده‌اند، و دوم پا به میدان نگذاشتن بسیاری از خبرگان بخش آب که سال‌ها در وزارت نیرو، وزارت جهاد کشاورزی، شرکت‌های آب منطقه‌ای و بخش‌های دیگر مرتبط با آب تجربه اندوخته‌اند و انتظار داشت اکنون وارد عرصه شوند و در بازاندیشی درباره گذشته نقش ایفا کنند. این‌ها هستند که دردها را از نزدیک دیده‌اند و راهکارهای بسیار را آزموده و آموخته‌اند.
دائم فریاد می‌زنیم که بیایید درباره مسائل‌مان گفت‌وگو کنیم و با خرد جمعی راهکارهای درست را پیش نهیم و با جدیت حل مسائل را دنبال کنیم. قبول دارم که عنکبوت ناکارآمدی و سابقه کردارهای نادرست ما را بی‌اعتماد ساخته است؛ اما مگر جز این وطن، این سرزمینی که دوستش داریم، با همه زشت و زیبای آن، وطن دیگری داریم که به این اندازه دوست‌داشتنی باشد؟
من یک بار در جریان نشست‌های تخصصی «بیایید درباره آب گفت‌وگو کنیم» در فاصله مهر 1393 تا مهر 1394، گفت‌وگو درباره آب را آزموده‌ام. گمان نبرید که ایده‌های ما به هدر می‌روند. ما درباره آب گفت‌وگو کردیم، همه به میدان آمدیم از متخصص آب و محیط‌زیست تا جامعه‌شناس، هنرمند و فیلمساز؛ و اکنون آب در دستور کار قرار گرفته است تا این سرزمین نخشکد. ما ایرانیان در چند سال گذشته درباره آب گفت‌وگو کردیم، شعر گفتیم، عکس گرفتیم، فیلم ساختیم، کمپین اجرا کردیم و امروز آب بسیار بیشتر از سایر مسائلی که درباره آن‌ها گفت‌وگو نکردیم و چنین اقداماتی انجام ندادیم در دستور کار است. این یعنی تا اندازه‌ای موفق بوده‌ایم.
وزیر نیرو امروز همه متخصصان و اساتید آب و محیط‌زیست، همه خبرگان را به گفت‌وگو، به پیش نهادن ایده‌ها، به ناامید نبودن، به مبارزه با همه بی‌خردی‌های گذشته، و به تأمل در آن‌چه تاکنون همه با هم انجام داده‌ایم فراخوانده است. امیدوارانه پا به میدان بگذاریم، حتی اگر شعله‌های امید در دل ما کم‌فروغ شده باشند. ایران را ما و ایده‌های‌مان می‌سازیم، نه گوشه‌گیری‌ها، بی‌اعتمادی‌ها و نق‌زدن‌های‌ ما.
اگر در زمره بزرگان علوم آب و محیط‌زیست ایران هستید، سال‌ها دانش و تجربه اندوخته‌اید، سوراخ و سمبه‌های نظام مدیریت و حکمرانی منابع آب و محیط‌زیست ایران را می‌شناسید؛ دست به قلم شوید، دانش و تجربه‌تان را با وزارت نیرو به اشتراک بگذارید. گوش‌هایی برای شنیدن و چشم‌هایی برای دیدن باز شده است. ما که بر بی‌حالی و بی‌اعتمادی غلبه کنیم، تاریخ حرکت می‌‌کند. نوشته‌های سیاستی خود را به این نشانی ارسال کنید: ejlas@moe.gov.ir. تاریخ دریافت متون سیاستی تا 30 بهمن تمدید شده است. گفت‌وگوی فراگیر با اساتید و خبرگان علوم آب و محیط‌زیست، یک گام به پیش است.
لینک جهت مشاهده اطلاعات اجلاس و ارسال متون سیاستی: http://goo.gl/BdWbZf
(این متن را اگر می‌پسندید، برای دیگران نیز ارسال کنید.) @fazeli_mohammad
کشور عجائب: غلبه وافور بر سنتور
(محمد فاضلی-عضو هیئت علمی دانشگاه شهید بهشتی)
ساعت یک ربع به نه صبح پنج شنبه 26 بهمن 1396 است و در سالن انتظار مرکز درمانی به صفحه تلویزیون نگاه می کنم. شبکه سه مجموعه تلویزیونی آنام را پخش می کند. صحنه ای حدودا سی ثانیه ای از ابزار مصرف تریاک را با دقت پخش می کند و شامل هیچ ممیزی و سانسوری نمی شود. این تلویزیونی است که چهار دهه است در آن ابزارهای موسیقی نشان داده نمی شود. سیاست فرهنگی که بر اساس آن بتوان ابزار و شیوه مصرف تریاک را به تصویر کشید اما نتوان سازهای موسیقی را به مردم نشان داد، حتما از عقلانیت به دور است. وافور و سنتور هر دو آلت اند، یکی آلت استعمال تریاک و دیگری آلت موسیقی، فعلا وافور حرمتش کمتر از سنتور است.
(این متن را اگر می پسندید، برای دیگران هم ارسال کنید.) @fazeli_mohammad
دغدغه ایران pinned «یادش به خیر «تِنِسی تاکسیدو و چاملی» (محمد فاضلی) کارتون «تنسی تاکسیدو و چاملی» خاطره‌ای برای کودکان دهه شصت است. تنسی (پنگوئن) و چاملی (گراز دریایی) در باغ وحش زندگی کسالت‌باری دارند و تلاش می‌کنند کارهایی انجام دهند که برای‌شان مفرح یا حلّال مشکلات باشد.…»
دغدغه ایران pinned «با لیوان و حوله به ایران کمک کنیم. (محمد فاضلی – عضو هیئت علمی دانشگاه شهید بهشتی) استفاده از آب‌سردکن‌های محل کار من – و هر جای دیگری – روزانه صدها لیوان پلاستیکی یک‌بار مصرف را راهی طبیعت می‌کنند. لیوان‌های پلاستیکی یک‌بار مصرف در اتاق‌های متعدد محل کارم…»
دغدغه ایران pinned «یادش به خیر «خانواده دکتر اِرنِست» (محمد فاضلی) انیمیشن پنجاه قسمتی «خانواده دکتر ارنست» ساخته استودیو «نیپون انیمیشن» ژاپن در سال 1981 میلادی (1360 شمسی) است که برای کودکان و نوجوانان دهه 1360 ایران کاملاً آشناست. ساخته‌ای برگرفته از رمان «خانواده سوئیسی…»
گفت‌وگو از که آموختی؟ از ناسزاگویان
(محمد فاضلی – عضو هیئت علمی دانشگاه شهید بهشتی)
فیلم «مادرکشی» ساخته کمیل سوهانی مستندی درباره سیاست‌گذاری کلان آب در ایران است. این فیلم احتمالاً صدها نمایش عمومی در ایران و حتی مواردی خارج از ایران داشت و هزاران متن درباره آن نوشته شد. من زمانی که فیلم ساخته شد معاون پژوهشی مرکز بررسی‌های استراتژیک ریاست جمهوری بودم، مرکزی که حمایت مالی این فیلم را بر عهده داشت؛ ولی هیچ‌گاه وارد گفت‌وگویی درباره فیلم و حواشی آن نشدم، تا امروز متنی را برایم ارسال کردند که فردی – روی تلگرام اسمش «رامبد ناصری» است - در جواب دعوتم برای گفت‌وگو درباره آب نوشته است. فکر می‌کنم زمان آن رسیده است که پاسخ برخی نقدها درباره فیلم مادرکشی داده شود. بد نیست شیوه سخن گفتن برخی مدعیان خبرگی و نخبگی را هم بشناسیم. «سه‌نقطه‌ها»ی متن، ناسزاها و اسامی افراد است، بازنشرشان دور از اخلاق است.
متن با امضای «امضاء: منتخبی از اکثریت خاموش بدنه وزارت نیرو و توابع» در پاسخ متن «بیایید درباره آب گفت‌وگو کنیم» (https://t.me/fazeli_mohammad/1265) نوشته شده است. پاسخم به ایشان طولانی است و در یک پست تلگرامی نمی‌گنجد و به ناگزیر در لینک انتهای این پست آمده است. البته مواردی درباره شبکه شمس (npps.ir) و طراحان بخش فوق‌توزیع هم در متن هست که ربط آن‌ها با فیلم مادرکشی را درنیافتم. متن اگرچه بیشتر ناسزانامه‌ است، اما بهانه‌ای برای گفت‌وگو هم هست.
—---------—
بسمه تعالی
آقای محمد فاضلی، اخیرا متنی منتسب به شما در فضای مجازی منتشر شده که طی آن، با بیان دلخوری دبیر «اجلاس هم‌اندیشی وزارت نیرو با اساتید و خبرگان علوم آب و محیط‌زیست» در مورد عدم مشارکت خبرگان صنعت آب کشور، در این اجلاس اظهار کرده‌اید که سابقه گفتگو در حوزه آب دارید و باید همه به میدان بیایند تا نابخردی‌های گذشته را بازبینی کرده و طرحی نو در اندازند.
در این مجال به اختصار، چند نمونه از آنچه که گفتگو نامیده‌اید را یادآوری می‌کنیم، بلکه روشن شود چرا خبرگان صنعت آب در خیمه‌شب‌بازی شما مشارکت نمی‌کنند. شما درباره آب، گفتگو نمی‌کنید. تهمت می‌زنید، از طریق جوانک هتاک پیاده نظام‌تان در بخش فیلمسازی، فحش می‌دهید. به تلاشگران عرصه آب کشور از زبان ... گفتید: جنایت کار. با زبان «رفیق NGO باز» شهرت‌طلب‌تان، دروغ می‌گویید. او نخبگان عرصه برنامه‌ریزی منابع آب کشور را، کاریکاتوریست نامید. شما را به گفتگو با کاریکاتوریست جماعت، چه کار؟ با مقاله‌نویسان بودجه‌گیر از مرکز تحقیقات استراتژیک نهاد، مشغول باشید.
به بیسواد ولگردی مانند ... تریبون می‌دهید تا حنجره ناپاکش را علیه طرح غرورانگیز گتوند، باز کند. یا در مورد شاهکارهای مهندسی در سد داریان، همسو با آن سوی آبها، نعره بکشد. کدام دغدغه ایران؟ این دغدغه، دغدغه لندن است، نه ایران.
خاطرتان نیست آن «موی‌سپید ...» در «دروغ‌واره مادرکشی» که با سفارش و پول شما ساخته شد، تقاضا کرد تا سدسازان را به بیابان بفرستند و دورشان را خط بکشند تا هی سد بسازند و هی خراب کنند؟ خاطرتان نیست؟ خبرگان و قدیمی‌های صنعت آب، الان همانجا هستند. در اثر فرایندی که نامش را گفتگو می‌گذارید، به همانجا تبعید شده‌اند.
شایسته است نگاهی به حاصل عملکرد آنچه که گفتگو می‌نامید، بیندازید. در npps.ir جستجو کنید. در بخش آب، جز مشتی «آنارشیست رسانه‌گرد»، مانند ... شخص دیگری هم حضور دارد؟ این چه مدل گفت‌وگویی است که از دیدگاه دگراندیشانه، هیچ کس حضور ندارد؟ چرا هرکس برای دیدگاه شما هورای داغ‌تری بکشد، حضور دارد؟ پرسیده‌اید که چرا؟ پرسیده‌اید که الان طراح پتوی رسی سد گتوند کجاست؟ کدام کشور نازش را خرید و (در حالی که به شما و حلقه تنگ گفتگوکنندگان‌تان می‌خندید) برد؟ کجاست؟ چرا وحشت دارید که بپرسید؟ این همه سال از آبگیری گتوند گذشت. کدام دشت شوره‌زار شد؟ چرا وجودش را ندارید که بپرسید؟ بقیه کجا هستند؟ طراحان بخش فوق‌توزیع در صنعت برق الان کجا هستند؟ شما بمانید و همان‌ها که هر روز لایک نثارتان می‌کنند و هورا می‌کشند.
خبرگان صنعت آب، به شما اعتماد ندارند، بس که دروغ اشاعه داده‌اید.
امضاء: منتخبی از اکثریت خاموش بدنه وزارت نیرو و توابع
—---------------—
لینک پاسخ به متن فوق
https://goo.gl/tDmbsQ
ماهی سیاست به قلاب مرگ صید می‌کنند
(محمد فاضلی – عضو هیئت علمی دانشگاه شهید بهشتی)
ساعت نزدیک ده صبح است که باز جلوی تلویزیون نشسته‌ام و زیرنویس حاکی از آن است که هواپیمای تهران-یاسوج از صفحه رادار محو شده است. پانزده دقیقه نمی‌گذرد که خبرهای تلگرامی حاکی از سقوط هواپیما در نزدیکی‌های سمیرم است و چند دقیقه بعد عکسی از هواپیمای ATR72 شرکت هواپیمایی آسمان منتشر می‌شود که هر روز مسیر تهران تا یاسوج را می‌پیموده است.
این فکر دست از سر آدم برنمی‌دارد که حادثه‌های 1396 از زلزله گرفته تا سانچی، آتش‌سوزی و سقوط پرواز تهران-یاسوج، چرا دست از سر ما برنمی‌دارند؛ اما به یکباره موج رسانه‌ای علیه دست‌آوردهای برجام آغاز می‌شود. گویی عده‌ای نشسته‌اند تا یک هواپیمای ATR به زمین بخورد تا معلوم شود برجام و هواپیماهایش هیچ بوده‌اند (قرارداد خرید 20 فروند ATR هم در چارچوب برجام نهایی شده است.) چند دقیقه بعد خبر می‌آید که ربط ATR سقوط کرده با هواپیماهای خریداری‌شده در چارچوب برجام رد شده است. هواپیمای سقوط‌کرده 25 سال عمر داشته است و ارتباطی با برجام ندارد.
ما واقعاً نباید شرم کنیم از این‌که جان ایرانیان مضحکه بازی سیاسی شود؟ آیا سیاست باید تا آن‌جا بر عقل سلیم غلبه داشته باشد که گروهی مجبور باشند درباره ضرورتی چون تجهیز ناوگان هوایی فرسوده کشور، استدلال کنند؛ و گروهی دیگر به کمین نشسته باشند که از سقوط یک هواپیمای مشابه آن‌چه بر اثر برجام خریداری شده است ماهی سیاسی بگیرند و برجام را ذلیل کنند؟ عقلانیت تا کجا به مسلخ سیاست بی‌اصول برده شده که جماعتی باید اطلاعیه بدهند به برجام نتازید که این هواپیما از آن دست نیست که با برجام خریدیم؛ و جماعتی دیگر دندان تیز کرده‌اند تا بگویند دیدید که برجام‌ همین چند هواپیما بود که یکی از آن‌ها قاتل مردم شد.
سیاست برای تدبیر امور است و کاهش مناقشه، برای حل منازعه است و کاستن از خشونت؛ و آن‌گاه که به چنین حضیض مضحکه‌ای درافتد، باید در فضیلتش تردید روا داشت و به بیماریش ایمان آورد. سیاستی که بازیگرانش چنین به دریدن یکدیگر دندان تیز کرده باشند، یا حتی بازیگرانش فقط این سطح از تهدید علیه یکدیگر را احساس کنند – بدون آن‌که واقعیت داشته باشد – راه درست نمی‌رود، قطب‌نمایش راه راست نشان نمی‌دهد و چاره‌ای جز درمانش نیست. سیاست ارزشمند، طعمه خویش را از قلاب سقوط و مرگ صید نمی‌کند.
(این متن را اگر می‌پسندید، برای دیگران نیز ارسال کنید.) @fazeli_mohammad
نعمت یا عذاب رودخانه‌هایی که خشکیده‌اند
(محمد فاضلی – عضو هیئت علمی دانشگاه شهید بهشتی)
رودخانه که می‌خشکد، نشانه‌ای از خشکسالی، سختی و شوربختی است. اما خشکیدن رودخانه برای برخی گروه‌ها فرصت مغتنمی است تا بستر رودخانه را بشناسند و بدانند کف رودخانه چیست، در طول هزاران یا میلیون‌ها سال بر رودخانه چه گذشته است و چه چیزها در کف آن به گل نشسته‌اند. فرصتی برای آن‌که همه پستی و بلندی‌های شکل دهنده به جریان آب را بشناسند.
پول نفت و منابع محیط‌زیستی نظیر آب، خاک و هوا، دو رودخانه‌ای است که سالیان دراز در این کشور جاری بوده‌اند. پول فراوان نفت و توهم منابع محیط‌زیستی بی‌پایان اجازه داد بر این دو رودخانه کشتی برانیم، و بر لب رودخانه بنشینیم و ماهی بگیریم، سرخوش باشیم از آن آبادانی‌ که به مدد این دو رودخانه فراهم شد. هر دو رودخانه کم‌آب شده‌اند و رو به خشکی می‌روند تا کف رودخانه دیده شود.
فراوانی گذشته اجازه نداده بود ببینیم که این دو رودخانه چگونه بستری سوراخ سوراخ دارند که نشت می‌کنند، و نگران نشده بودیم بابت این‌که بسیاری پمپ گذاشته‌اند و بی‌حساب و کتاب از رودخانه برداشت می‌کنند، و تبخیر رودخانه هم به چشم‌مان نمی‌آمد. فراوانی آن‌قدر بود که جمعیت را کفاف می‌داد و کسی برای تبخیر، سوراخ‌های گشاد بستر رودخانه، هدررفت آب و پمپاژهای بی‌حساب و کتاب دل نمی‌سوزاند.
پول نفت جبران همه ناکارآمدی‌های بوروکراسی فشل بود. کشتی توسعه ظاهری را بر آب روان پول نفت می‌راندیم، و اکنون که پول نفت نیست، ماشین توسعه را باید بر بستر ناهموار بوروکراسی ناکارآمد کف رودخانه برانیم و سخت راه می‌رود. کشتی را بر آب خروشان پول نفت و منابع ظاهراً بی‌انتهای محیط‌زیستی می‌راندیم و سرمست برای آنان که بی‌حساب و کتاب از کناره‌های رودخانه آب برمی‌داشتند دست تکان می‌دادیم. کسی سنگلاخ بستر رودخانه را احساس نکرده بود.
هر دو رودخانه امروز خشکیده‌اند و اکنون سختی‌های راندن بر بستر سنگلاخ نظام اداری و تصمیم‌گیری غیرکارشناس و ناسالم آشکار شده است. ملوانان این کشتی را خوش نمی‌آید که بر گل بنشینند و فکر دیگری کنند، اما فرصتی است برای آنان که می‌خواهند بدانند این سنگلاخ چیست، و چرا مسیر توسعه ناهموار است. موقع آسیب‌شناسی و دیدن آن چیزهایی است که صد سال پنهان مانده بود.
جالب آن‌که ملوانان به فکر هموار کردن بستر رودخانه و ساختن ماشینی برای پیمودن مسیر توسعه بدون فراوانی رودخانه نفت و منابع محیط‌زیستی نیستند. قرار نیست اصلاح نظام اداری شود و ساختار تصمیم‌گیری اصلاح شود، قرار نیست علم به نظام تصمیم‌گیری راه یابد، فقط گویی همه مشکل کمبود همان آب روان پول نفت است. حال که پول نفت خشکیده، فاینانس و سایر ابزارهای مالی به‌کار افتاده‌اند از فروش آینده تا اوراق مشارکت و صندوق توسعه ملی. برخی هم راه افتاده‌اند که کسری منبع محیط‌زیستی آب را با انتقال آب حل کنند. آب از دریای عمان، خلیج فارس، دریای خزر، کارون، تاجیکستان و اقصی نقاط عالم.
هر کاری منابع مالی نیاز دارد، اما اگر منابع مالی مشکل این کشور را حل می‌کرد باید آن قریب دو هزار میلیارد دلار نفت‌فروشی یکصد سال اخیر حلال همه مشکلات شده بود. هر خودرویی نیازمند سوخت است، اما پیکان با سوخت جت هم به سرعت و کیفیت لامبورگینی و فِراری نخواهد رسید. این پراید نظام حکمرانی توسعه باید متحول شود.
خشکیدن رودخانه‌های نفت و آب نعمتی است تا مسیر سنگلاخ‌شده توسعه را بنگریم. دنبال این نباشیم از هر منبعی، از هر کجای عالم، برای هر کار نادرستی که قبلاً می‌کرده‌ایم منبع مالی و آب جدید تهیه کنیم. صدها میلیارد دلار منابع مالی در نظام تدبیر و توسعه ناکارآمد ما نتیجه مطلوب نداده است، چند میلیارد یا چند ده میلیارد فاینانس هم در همان نظام تدبیر و توسعه راه به جایی نمی‌برد، مگر آن‌که گونه دیگری بیندیشیم و راه دیگری برویم. ده‌ها میلیارد متر مکعب آب سالیانه رفع تشنگی نکرد، چند صد میلیون متر مکعب آب انتقالی در این مشک سوراخ توسعه ما، کدام تشنگی ما را سیراب می‌کند؟
رودخانه‌های نفت، آب، سرمایه اجتماعی، اعتماد، و بسیاری رودهای دیگر خشکیده یا در آستانه خشکیدن هستند. بهتر است به بستر سنگلاخ این رودخانه‌ها و شرایط هدررفت منابع‌شان بنگریم و اثر کردار تاریخی خود را که بر این بستر حک شده است به دیده انتقادی نظاره کنیم. منابع جدید ما را نجات نمی‌دهند، اگر بر همان مسیر گذشته باشیم. رودخانه‌های خشکیده نعمت‌اند برای آن‌ها که اهل تأمل و بازبینی‌اند، و آن‌قدر شجاع باشند که از راه‌های به غلط‌رفته و سخنان به غلط‌ گفته‌شده بازگردند؛ و عذاب برای آنان که درس نمی‌گیرند.
(این متن را اگر می‌پسندید، برای دیگران نیز ارسال کنید.) @fazeli_mohammad
جامعه الکن: دست‌ورزانِ گُنگ‌زبان
(محمد فاضلی – عضو هیئت علمی دانشگاه شهید بهشتی)
وارد مطب پزشک شدم و با لحن ناخوشایندی گفت «مشکل‌تان چیست؟» گفتم دکتر لازم است دو سه دقیقه برای شما سابقه بیماری را توضیح بدهم. پزشک هم تندتر از قبل گفت «نه، عجله دارم، وقت ندارم.» این صحنه را شما بارها تجربه کرده‌اید. پزشکانی را هم تجربه کرده‌اید که با توضیح‌شان به شما آرامش خاطر می‌بخشند. بیمار دوست دارد پزشک شرح حالش را با حوصله بشنود و در آخر به غیر از آن‌که نسخه می‌نویسد، با او سخن بگوید، و اگرچه پزشکی کار تخصصی است اما تا حد ممکن ساده توضیح بدهد که مشکلش چیست. بسیاری از پزشکان متأسفانه این کار را درست انجام نمی‌دهند.
بسیاری از افراد از پرواز می‌ترسند. هواپیما معمولاً تکان‌هایی دارد و این برای‌شان ترسناک است. برخی خلبان‌ها در ابتدای پرواز چند کلمه به انگلیسی خطاب به تیم پروازی می‌گویند که اغلب مسافران چیزی نمی‌فهمند و در بقیه پرواز هم سکوت می‌کنند. معدود خلبانانی هستند که در طول پرواز چندین بار برای مسافران توضیح می‌دهند که در کجای مسیر هستیم، و الخ. این ا برای مسافران آرامش‌بخش است.
مردم معمولاً انتظار دارند لوله‌کشی که به خانه می‌آورند به دقت درباره خرابی لوله‌ها و چرایی آن توضیح دهد؛ دوست دارند مکانیک خودرو به دقت درباره خرابی خودرو و چگونگی رفع آن توضیح دهد؛ از فروشنده لوازم خانگی انتظار دارند شیوه کار دستگاه را تشریح کند؛ و اغلب از نسخه‌پیچ داروخانه هم می‌پرسند این داروهایی که دکتر نوشته چه تأثیری دارند.
مردم دائم دنبال توضیحاتی هستند که به آن‌ها آرامش بدهد، علت هر چیزی را که مربوط به خودشان است درک کنند، و مهم‌تر از آن بدانند که چه بر سرشان می‌آید و چه کاری باید انجام دهند. ما اما متأسفانه با جامعه‌ای روبه‌رو هستیم که آدم‌ها به همان اندازه که از دست‌شان کار می‌کشند، با زبان‌شان کار نمی‌کنند؛ گویی «جامعه دست‌ورزانِ گنگ‌زبان» است. بسیاری پزشکان متبحرند، جراحان خوبی هستند و به سرعت نسخه می‌نویسند اما اندک سخن می‌گویند، بسیاری از خلبانان دست‌شان به‌کار است اما زبان در کام‌شان جز برای بیان چند کلمه نامفهوم برای خلق‌الله نمی‌چرخد. ما از این نوع دست آدمیان بسیار تجربه کرده‌ایم.
جالب این‌که هر قدر افراد در سلسله مراتب قدرت جایگاه پایین‌تری دارند، بیشتر از زبان‌شان استفاده می‌کنند. اغلب لوله‌کش‌ها بیشتر از بسیاری پزشکان، اغلب نجارها بیشتر از بسیاری خلبان‌ها، و فروشندگان بیشتر از مهندسان توضیح می‌دهند و زبان را به‌کار می‌گیرند.
آدم‌های این جامعه هر قدر از مراتب قدرت و منزلت بالاتر می‌روند الکن‌تر می‌شوند: دست‌ورزتر و گنگ‌زبان‌تر. مدیر شرکت که قدرت بیشتری دارد از آن‌جا که قدرت دارد تا کاری انجام شود، خود را بی‌نیاز از سخن گفت و توضیح دادن می‌داند. نماینده مجلس می‌داند که با رأی و قیام و قعودش در مجلس اعمال قدرت می‌کند (منهای پشت صحنه‌ها) و نیازی نمی‌بیند درباره رأی و نظرش توضیح بدهد؛ و همین‌طور مدیر کل، معاون وزیر و وزیر و الی آخر. بخش خصوصی و دولتی هم زیاد تفاوتی ندارند؛ همه کم‌وبیش در شمار دست‌ورزانِ گنگ‌زبانیم.
«دست‌ورزانِ گُنگ‌زبان» به کفایت و باکیفیت سخن نمی‌گویند. سعدی بزرگ می‌گوید «دو چیز طیره عقل است، دم فروبستن به وقت گفتن و گفتن به وقت خاموشی.» و ساختارهای این جامعه و آدمیانش بالاخص نخبگان، قدرتمندان، تدبیرسازان، حکمرانان و عالمانش، بیشتر از جنس دست‌ورزانِ گنگ‌زبان هستند. آزادی و رسانه آزاد برای آن است که جامعه با دست‌ورزی و گنگ‌زبانی مردمانش را نیازارد، و تخم نفرت در ایشان نکارد. جامعه‌ای که نتواند دست‌ورزان را از گنگ‌زبانی بازدارد، الکن است؛ و از ارتباط‌گیری بازمی‌ماند، و دست آخر خشونت است که تعیین تکلیف می‌کند.
(این متن را اگر می‌پسندید، برای دیگران نیز ارسال کنید.) @fazeli_mohammad
ملت شریف ایران، حساب و کتاب کنیم
(محمد فاضلی – عضو هیئت علمی دانشگاه شهید بهشتی)
ما ملت شریف ایران را بیشتر اهل شعر و شاعری دانسته‌اند، اما زمانه‌ای شده که بهتر است حساب و کتاب کنیم. حساب کردن با این وضعی که در مدارس ما ریاضیات درس می‌دهند شاید یک کمی برای مردم سخت شده باشد. من می‌خواهم فرمول‌های ساده‌ای برای حساب کردن و معنا دادن به اعداد ارائه کنم و در انتها از آن نتایجی بگیرم که تصور می‌کنم واقعاً اگر به آن‌ها توجه کنیم مملکت باید به گونه دیگری اداره شود.
فرض می‌کنیم جمعیت ایران هشتاد میلیون نفر است. اگر یک پروژه با هزینه 1 میلیارد تومان اجرا شود، یعنی هر ایرانی 12.5 تومان در آن سهم دارد. این بدان معناست که هر ایرانی در پروژه 10 میلیارد تومانی 125 تومان، در پروژه 100 میلیارد تومانی 1250 تومان، در پروژه 1000 میلیارد تومانی 12500 تومان، در پروژه 5 هزار میلیارد تومانی 62500 تومان، و در پروژه 10 هزار میلیارد تومانی 125000 تومان سهم دارد.
چرا این اعداد را این گونه حساب کنیم؟ چون اغلب ما مردم هیچ تصوری از 1 میلیارد تومان پول نداریم. ثروت اکثریتی از مردم جامعه ما به 1 میلیارد تومان نمی‌رسد و درآمدهای ماهیانه‌ اکثریتی از چند صد هزار تومان (یا کمتر) تا دو سه میلیون تومان است. این اکثریت، اعداد بزرگ را می‌شنوند و حیرت می‌کنند، اما معنای دقیق آن‌ها را نمی‌دانند و تصور دقیقی از آن به دست نمی‌آورند. اما اگر اعداد بزرگ به واحد «هزینه به ازای هر نفر» تبدیل شود، اکثریت جامعه تصور بهتری به دست می‌آورد.
اگر اعداد فوق را در ذهن داشته باشیم، هر وقت گفته شود فلان پروژه به ارزش 1000 میلیارد تومان در حال اجراست، قبل از این‌که توجه کنیم که این بزرگ‌ترین پروژه در نوع خودش در خاورمیانه هست یا نیست، می‌پرسیم به ازای 12500 تومانی که از سهم من از منابع کشور برای ساخت این پروژه هزینه شده، چه چیزی عاید کشور شده است؟ این آغاز سؤالات مهم‌تری است از جمله سؤالات زیر:
🔹آیا این بهترین راه هزینه کردن 12500 تومان سهم هر ایرانی در یک پروژه بوده است؟
🔹آیا می‌شد این پروژه ارزان‌تر انجام شود و مثلا 6250 تومان از سهم من صرف آن می‌شد؟
🔹آیا این میزان هزینه صرف‌شده سودآور است و با درآمدش جبران می‌شود؟
🔹آیا می‌شد 12500 تومان را صرف پروژه دیگری کرد که برای کشور، خودم و نسل‌های آتی بهتر باشد؟
این گونه محاسبات برای درک بزرگی خساراتی که آلودگی هوا، هدررفت انرژی، تخریب محیط‌زیست و ... به هر یک از ما می‌زند نیز کاربرد دارد. ما مردم به‌طور معمول این سؤالات را در قبال پروژه‌های عظیم نمی‌پرسیم، چون احساس مالکیت بر منابع مالی این پروژه‌ها نداریم، و به راحتی از کنار خبر افتتاح یک پروژه ده هزار میلیارد تومانی می‌گذریم، در حالی که سهم ما در این پروژه 125 هزار تومان است و اگر بخواهیم از جیب خودمان یک پیراهن 125 هزار تومانی بخریم، ده بار راسته بازار را بالا و پایین می‌رویم تا شاید پنج درصد ارزان‌تر بخریم و صد بار هم می‌پرسیم که اگر با این پول یک شلوار بخرم بهتر نیست؟
نتیجه این نوع نگریستن به اعداد بزرگ چیست؟ حداقلش این است که وقتی به ما گفته می‌شود قرار است یک بزرگراه با اعتبار سه هزار میلیارد تومان، یک نیروگاه با اعتبار 5 هزار میلیارد تومان، چند خط انتقال آب با اعتبار 6، 15 یا 30 هزار میلیارد تومان، ساخته شود، نگاه‌مان را از روی صفحه موبایل‌مان برمی‌داریم و می‌گوییم: چییییییی!!؟ قرار است درباره چند صد هزار تومان از سهم من در منابع این کشور تصمیم گرفته شود، و من چیزی درباره فایده آن نمی‌دانم یا در تصمیم‌گیری درباره آن سهم مؤثری ندارم؟
ما از وقتی این گونه به قیمت کارها نگاه کنیم، دیگر برای‌مان مهم نخواهد بود که این بلندترین برج جهان، طولانی‌ترین خط انتقال آب خاورمیانه، بزرگ‌ترین واحد تولید برق یا بزرگ‌ترین سد خاکی جهان هست یا نیست؛ مهم این است که این کار به چه درد می‌خورد؟ فایده‌اش برای کیست؟ و چگونه می‌شود آن‌را بهتر، ارزان‌تر و باکیفیت‌تر انجام داد؛ و آیا می‌شود با این پول کار بهتری کرد؟
دلار آمریکا از آن‌جا که ارزشی تقریباً 5 هزار برابر تومان ما دارد، اگر ارزش پروژه‌ها را به دلار برای شما گفتند (مثلاً گفتند هزینه دلاری آن 1 میلیارد دلار است) سهم تومانی خود را در 5 هزار ضرب کنید (سهم شما از یک پروژه یک میلیارد دلاری، 62500 تومان است.)
بهتر است ملت حساب و کتاب باشیم تا شعر و شاعری. خیلی از آدم‌هایی که به راحتی از 15000 میلیارد تومان هزینه یک پروژه انتقال آب یا ساخت بزرگراه حرف می‌زنند، گردن کسی را می‌شکنند که 15000 تومان از آن‌ها قرض بخواهد.
(این متن را اگر می‌پسندید، برای دیگران نیز ارسال کنید.) @fazeli_mohammad
یک موفقیت کوچک دیگر: آغازی دیگر برای گفت‌وگو درباره آب
(محمد فاضلی – عضو هیئت علمی دانشگاه شهید بهشتی)
من همواره از موفقیت‌های کوچک دفاع کرده‌ام. موفقیت کوچک می‌تواند کمک با لیوان و حوله به ایران باشد (با همه نقدهایی که بر آن وارد است)، یا موفقیت دولت در تصویب «کارگروه ملی سازگاری با کم‌آبی». تصویب تشکیل یک کارگروه موفقیت کوچکی است، اما می‌تواند آغاز موفقیت‌های بزرگ باشد. پیشرفت خوبی است که به جای «مقابله با کم‌آبی» به «سازگاری با کم‌آبی» روی بیاوریم. وقتی می‌خواهید مقابله کنید یعنی دنبال آب بیشتر می‌گردید، اما سازگاری یعنی بپذیریم که کم‌آب هستیم و این وضعیت ادامه دارد و به جای آب جدید باید به فکر اصلاح مصرف و سازگار شدن با این شرایط جدید باشیم.
موفقیت کوچک دیگری نیز در حال محقق شدن است. اجلاس هم‌اندیشی وزارت نیرو با متخصصان آب و محیط‌زیست، بعد از داوری مقالات و تعیین‌شدن مقالاتی که به صورت شفاهی ارائه می‌شوند، و مقالاتی که در سی‌دی اجلاس منتشر می‌شوند، روز ده اسفند 1396 برگزار می‌شود.
برگزاری چنین اجلاسی موفقیت کوچک است. مسأله آب آن‌قدر بزرگ است که اجلاسی برای هم‌اندیشی، موفقیت کوچک است، اما باور کنیم کنار هم نشستن متخصصانی از رشته‌های مختلف، با صمیمیت و عزم جزم برای طرح اصلی‌ترین مباحث، و گفت‌وگو با وزیر نیرو و کارشناسان این وزارتخانه، نقطه شروع خوبی است، آغاز مفاهمه و شروع کار جدی است. هر کار خوبی و عزم جزمی می‌تواند از گفت‌وگو و روشن شدن مسائل آغاز شود.
دبیر علمی اجلاس از رسیدن نزدیک به 200 متن سیاستی در قالب تعیین‌شده خبر می‌داد. فوق‌العاده است، یعنی متخصصان باتجربه و جوان، از رشته‌های مختلف اعتماد کرده‌اند، یعنی می‌آیند تا با هم برای حل مسأله آب گفت‌وگو کنیم. می‌آییم تا مرزبندی‌های بیرون و درون وزارت نیرو کم‌رنگ و فضای بحث تخصصی باز شود؛ می‌آییم تا درباره آب گفت‌وگو و اعتمادسازی کنیم. ما با موفقیت‌های کوچک، راه‌های طولانی خواهیم پیمود و کارهای بزرگ انجام خواهیم داد.

برای حضور در اجلاس فرم ثبت‌نام را باید پر کرد و کارت ورود به اجلاس دریافت نمود. این کار از آدرس زیر قابل انجام است.
(http://goo.gl/WnMrt2)
کارت‌هاي ورود به سالن اجلاس تا ساعت 16 روز چهارشنبه 09 / 12 / 96 به ايميل متقاضيان ارسال خواهد شد. همراه داشتن كارت ورود به سالن اجلاس براي كليه متقاضيان محترم اعم از ارائه دهندگان مقالات یا شرکت کنندگان آزاد الزامي است.
(این متن را اگر می پسندید، برای دیگران را ارسال کنید.) @fazeli_mohammad
Forwarded from عکس نگار
امنیت و آرامش حق زنان است
(محمد فاضلی – عضو هیئت علمی دانشگاه شهید بهشتی)
زنان نیمی از جامعه‌اند، و هیچ جامعه‌ای نمی‌تواند روی خوشبختی، رفاه و امنیت ببیند در حالی که نیمی از آن جامعه از دست نیمی دیگر، آرامش، امنیت و احساس رضایت از زندگی نداشته باشند. این شاید بزرگ‌ترین خصومت بشری است که نیمی از بشریت، نیمی دیگر را بیازارند. انسانی زیستن را می‌توان از فراهم کردن شرایط زندگی امن زنان آغاز کرد. آفرین بر طراحان پوسترهایی که هدف‌شان تقویت زندگی امن و اخلاقی برای زنان است.
(این پست را اگر می‌پسندید، برای دیگران نیز ارسال کنید.) @fazeli_mohammad
Forwarded from عکس نگار
ما در دانشگاه‌مان یک نیمکت داریم حرف می‌زند!!
(محمد فاضلی – عضو هیئت علمی دانشگاه شهید بهشتی)
محوطه دانشگاه‌های ما اغلب چنان بی‌روح و خالی از خلاقیت است که آدمیزاد را خسته می‌کند و کمتر چیزی می‌بینید که آدمی را به فکر فرو برد، برای دانشجویان منشأ الهام و آغاز پرسشگری و خلاقیت باشد. یکشنبه گذشته اما با یک نمادسازی خلاقانه مواجه شدم. عکسی در زیر این یادداشت می‌بینید، یک نیمکت نصب‌شده جلوی دانشکده روانشناسی دانشگاه شهید بهشتی است. نیمکتی بسیار بزرگ که برای معلوم شدن اندازه آن در کنارش ایستادم و همکارم لطف کرد و عکس گرفت تا مشخص شود قد و قواره نیمکت چقدر است. مهم‌تر اما جمله‌ای است که روی آن نوشته‌اند: «اینجا بزرگ فکر کنید.»
تبریک به هر کسی که طراح ایده و حامی ساخت و نصب این سازه در آن محل بوده است. او یک نیمکت نساخته بلکه شعری سروده است پر از ابهام و ایهام و خلاقیت. حداقل خاصیتش این است که دانشجو یا هر رهگذری به فکر فرو می‌رود و می‌پرسد. منظور از «اینجا» چیست؟ آیا «اینجا» همین صندلی است که چون بزرگ است باید روی آن نشست و بزرگ فکر کرد؟ یا «اینجا» دانشگاه است که باید جای بزرگ‌اندیشان باشد؟ «بزرگ فکر کنید» یعنی چه؟ هر کس روی صندلی بزرگ‌تری نشست، بزرگ فکر می‌کند؟ اصلی صندلی بزرگ چیست؟ طول و عرض زیاد دارد؟
نشستن بر این نیمکت کار ساده‌ای نیست، باید اندکی تلاش کنید و خودتان را از آن بالا بکشید. دانشجو یا رهگذر از خودش می‌پرسد «هر کس بر صندلی بزرگ نشسته، زحمت بالا رفتن از آن‌را هم به کفایت متحمل شده است؟» یا اول صندلی کوچک بوده و بعدها خودش سعی کرده صندلی را بزرگ کند تا دیگران نتوانند بر آن بنشینند؟
آدم سمج‌تر می‌پرسد «اصلاً صندلی بزرگ برای بزرگ فکر کردن را باید جلوی در دانشکده روانشناسی یا کلاً دانشگاه نصب کنند؟» فکر بزرگ از این‌جا زاده می‌شود؟ این نظام دانشگاهی می‌تواند، می‌گذارد یا می‌خواهد فکر بزرگ تولید شود؟ آن‌که کمی سمج‌تر و شجاع‌تر باشد می‌پرسد «آیا این صندلی‌ها را نباید به تعداد زیادتر بسازند و در محل عبور و مرور اصحاب سیاست هم نصب کنند؟»
خلاصه، این نیمکت دانشگاه شهید بهشتی، نیمکتی است که حرف می‌زند، سؤال می‌پرسد، به چالش می‌کشد، طراحی دانشگاه باید به گونه‌ای باشد که همه چیزش حرف بزند، سؤال بپرسد و چالش برانگیزد؛ تا زنده باشد، زندگی بیافریند و زندگان را سرزنده کند.
این نیمکت سخنگو را به تعداد زیاد بسازیم و در هر کجایی که نیازمند فکرهای بزرگ هستیم به صورت نمادین نصب کنیم تا صاحبان صندلی‌ها بدانند، باید بزرگ فکر کنند، و به آن‌چه واقعاً بزرگ است فکر کنند، و زمینه‌های بزرگ فکر کردن را فراهم سازند.
(این متن را اگر می‌پسندید، برای دیگران نیز ارسال کنید.) @fazeli_mohammad
www.mohammadfazeli.ir
لُپ‌لُپ‌سازی یا لَپ‌تاپ‌سازی، مسأله این است.
(محمد فاضلی – عضو هیئت علمی دانشگاه شهید بهشتی)
هر روز چند خبر می‌رسد درباره سیاست‌گذاری و سیاست‌هایی که دولت، مجلس، قوه قضائیه یا بقیه سازمان‌های دیگر وضع می‌کنند. دولت عوارض وضع می‌کند بر خروج از کشور، پیشنهاد می‌کند قیمت سوخت‌ افزایش یابد؛ مجلس هم در کمیسیون تلفیق پیشنهادات دولت را کنار می‌گذارد و نماینده‌ها پیشنهادات خودشان را لابه‌لای بودجه می‌گنجانند. وزارت آموزش و پرورش درباره مدارس سمپاد تصمیم می‌گیرد، گفته می‌شود شورای عالی محیط‌زیست بخشی از مناطق حفاظت‌شده را واگذار کرده است؛ درباره دارایی‌ها و درآمدهای سازمان تأمین اجتماعی قانون وضع می‌شود؛ پارک پردیسان به شهرداری تهران واگذار می‌شود؛ دانشگاه آزاد زیر و رو می‌شود، محصولات کشاورزی خرید تضمینی می‌شوند، تعرفه واردات خودرو بالا و پایین می‌شود، سیاست فرهنگی تغییر می‌کند، حق و حقوق زنان دستکاری می‌شود، و همین‌طور پشت سر هم سیاست، تصمیم و اقدام.
امیر ناظمی یادداشتی نوشته به اسم «چه کسی را برای کشتن انتخاب کنیم؟» (https://t.me/sharenovate/99) و خلاصه ایده‌اش این است که «سیاست‌گذار ... همیشه با هر انتخابی یک قتل عام دسته‌جمعی می‌کند؛ قتل عامی که چاره‌ای ندارد! اما پرسش سیاست‌گذار خوب آن است: چگونه قاتل منصفی باشیم؟» هر کدام از تصمیم‌های فوق به نفع کسانی و به زیان کسان دیگری تمام می‌شود. این تصمیم‌ها می‌توانند خوب یا بد باشند؛ و اصلاً می‌شود تصمیم‌های دیگری گرفت. هر سیاست و تصمیمی قربانیانی دارد. قربانیان با چه معیاری، بر اساس کدام ارزیابی، برای رسیدن به چه هدفی، با چه تضمینی و تحت کدام اصول اخلاقی، عملکردی یا هر معیار دیگری انتخاب می‌شوند؟
نظام تصمیم‌گیری و سیاست‌گذاری می‌تواند مثل کارخانه تولید «لُپ‌لُپ» باشد، تولید تخم‌مرغ شانسی با یک لایه شکلاتی در هر تصمیم که شیرینی آن نصیب گروه‌هایی می‌شود، و در میان هر تصمیم و سیاستی هم قطعاتی که مردم باید تکه تکه آن‌ها ‌را سر هم کنند. گاه چیز خوبی می‌شود (عین اسباب‌بازی‌های جالب لُپ‌لُپ که کودکان را خوشحال می‌کند) و گاه این قطعات اصلاً به هم نمی‌خورند و وقتی به زور و زحمت سر هم می‌شوند دردی دوا نمی‌کنند (عین اسباب‌بازی‌های مزخرف لُپ‌لُپ). درون لُپ‌لُپ هر چه باشد، دست آخر اسباب‌بازی است. لُپ‌لُپ علاوه بر آن‌که شانسی است، دفترچه راهنما هم ندارد، و هیچ چیزی درباره آن شفاف نیست.
خریدار وقتی یک دستگاه لَپ‌تاپ – یا چیزی شبیه آن مثل موبایل، دوربین یا ... - می‌خرد، یک دفترچه راهنما تحویل می‌گیرد که همه چیز آن‌را توضیح داده است. خریدار می‌فهمد این دستگاه برای چه اهدافی ساخته شده، نرم‌افزارش چگونه کار می‌کند و باید از آن چه انتظاری داشته باشد. یک برگه گارانتی هم دارد که اگر دستگاه خراب بود و کار نکرد، مسئول کیست؛ و خسارتش چگونه جبران می‌شود.
نظام تصمیم‌گیری - در همه ارکان این کشور - اگر می‌خواهد اعتماد مردم را جلب کند، باید تصمیم بگیرد که می‌خواهد «لُپ‌لُپ» تولید کند یا «لپ‌تاپ». لپ‌تاپ کار می‌کند و لپ‌لپ گول می‌زند. بهترین راه گفت‌وگو با مردم، گفت‌وگو بر سر سیاست‌هاست؛ هر چه هست؛ سیاست‌هایی که زندگی آن‌ها را تحت تأثیر قرار می‌دهد. سیاست‌گذار بالاخره باید مشخص کند که سیاست‌هایش به چه درد می‌خورند.
ما وقتی از تصمیم‌ها مطلع می‌شویم که کار از کار گذشته است؛ و به قول امیر ناظمی، سیاست‌گذار قربانی‌اش را انتخاب کرده و گاه کشته است. سال‌هاست در حسرت دو صفحه گزارش شفاف مانده‌ایم که یک نفر مسئولیت آن‌را پذیرفته باشد؛ و بتواند توضیح دهد که چرا، با کدام مطالعه، بر مبنای ارزیابی کدام پی‌آمدهای اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و محیط‌زیستی چنین تصمیمی گرفته شده است. گزارشی که توضیح دهد اسناد مطالعات پشتیبان آن کجاست؟ مردم چگونه می‌توانند مطمئن شوند تصمیم درست است، منتقدان کجا فرصت داشته‌اند نظرشان را اعلام کنند؟ و آیا سیاست بهتری وجود نداشته است؟
«گذار از لُپ‌لُپ‌سازی به لپ‌تاپ‌سازی» ضرورت حیاتی این کشور، و برای این گذار، راه‌اندازی نظام ارزیابی تصمیمات و سیاست‌ها، ناگزیر است. مردم را در حسرت گزارش‌های شفاف، درست مثل دفترچه راهنمای لپ‌تاپ، زجر ندهیم. شفافیت را از ارائه گزارش‌های صریح درباره تصمیمات و پی‌آمدهای آن‌ها آغاز کنیم. لُپ‌لُپ‌سازی کافیست، آن کودکان که با اسباب‌بازی لپ‌لپ خوشحال می‌شدند، بزرگ شده‌اند و به لپ‌تاپ نیاز دارند. اگر آن‌قدر مطمئن هستیم که جز برای خیر و منافع مردم خدمت نمی‌کنیم، درباره سیاست‌ها و تصمیم‌ها، شفاف گزارش دهیم. پشت مردم پنهان نشویم، روبه‌روی ایشان بایستیم و شفاف سخن بگوییم. هر چه هستیم، «دست‌ورزان گنگ‌زبان» (https://t.me/fazeli_mohammad/1275) نباشیم.
(این متن را اگر می‌پسندید، برای دیگران نیز ارسال کنید.) @fazeli_mohammad