زن ها را از رقصیدن منع کردند، از بوسیدن منع کردند، زن ها شاعر شدند و در شعرهایشان وحشیانه رقصیدند، بوسیدند، آواز خواندند، اما خنده نه ! فقط گریستند ...
‌
" سیمین بهبهانی"

«حس می‌کردم که نه زنده‌ی زنده هستم و نه مرده‌ی مرده. فقط یک مرده‌ی متحرک بودم که نه رابطه با دنیای زنده‌ها داشتم و نه از فراموشی و آسایش مرگ استفاده می‌کردم»

بوف کور/صادق هدایت

«فهمیدم که تا ممکن است باید خاموش شد، تا ممکن است باید افکار خودم را برای خودم نگه دارم»

بوف کور/صادق هدایت

این عطر را که به خودت می‌زنی
موسیقی آرامی است با امضای خاصِ تو
که جعلش محال است...

می‌خواهم همیشه کنارم باشی
تا اگر اندوهِ زمین روی شانه‌هایم افتاد
به سمتِ تو کج شوم

آدم های کمی هستند که می دانند،
تنهایی ِ یک نفر حرمت دارد .
همین طور بی هوا سرشان را پایین نمی اندازند
و بپرند وسط تنهایی آن فرد..!
چون خوب می دانند که اگر آمدند،
باید بمانند؛
تا آخرش باید بمانند؛
آنقدر که دیگر تنهایی وجود نداشته باشد .
وگرنه مسافرها همیشه موقع خداحافظی،
تنهایی را هزار برابر می کنند

تاوان ها دادیم...
تا فهمیدیم هیچ چیز از هیچ کس بعید نیس..

"دا اَنت لو قدام عینیا اشتاق اِلیک"
حتی اگه جلو چشمم باشی ،دلتنگتم :)

گاهی لازمه توی زندگیتون به خواسته‌های دیگران نه بگید
اینجوری خیلی زود دوستای واقعی و دوستای منفعت طلب‌تون رو میشناسید….

دلم می‌خواهد
تو
تمام آنچه را که من
احساس می‌‌کنم
و نمی‌گویم
بفهمی...

- ژورژ گوتیه

«می‌دونم مرده! فكر می‌كنی نمی‌دونم؟ هنوزم دوسش دارم. يعنی نمی‌تونم هنوزم دوسش داشته باشم؟ يعنی تا يكی می‌ميره، ديگه نبايد دوسش داشته باشی؟ اينطوريه؟! حتی اگه اونی كه مرده هزار برابر بهتر از اين زنده‌های دور و برت باشه؟»

ناطور دشت/جی. دی. سلینجر

حالا که می‌خواهی با دیگران بروی چتر و بارانی یادت نرود ؛ هوا سرد است و من نگرانم آنکه اکنون با توست مثل من تو را لای بارانی‌اش جا ندهد ... :))
#نزار_قبانی

تازگیا خیلی اینجوری میشم که میگم کاش اصن فلانی رو‌ نمیشناختم، نه این که از طرف بدم بیاد ولی میگم اگه نمیشناختم بهتر بود.

لطفاً پس از اینکه بهت صدمه زدن پاراگرفهای طولانی براشون ارسال نکن.اونا اهمیتی نمیدن و هرچیزی هم که بگی اونارو به سمت احساس گناه کردن سوق نمیده .عزت خودتو بردارو برو !

همیشه چای کم‌رنگ می‌نوشید.
اگر چای پررنگ می‌شد،
از طرف دیگر لیوان نمی‌توانست مرا ببیند.
اینطور می‌گفت...

اطرافمون همیشه یکی هست که منتظره کم بیاری بگه دیدی نتونستی!

باید رو پیشونیم بنویسم " شکستنی !"

نشست پیشم گفت خبریه ؟!
گفتم نه! چه خبری؟
گفت انگار عاشق شدی،متن عاشقانه مینویسی ، هرروز لباسای متفاوت و قشنگ میپوشی،قشنگ آرایش میکنی...خبریه پس! نه؟
گفتم چرا فکر میکنی هرکی به خودش میرسه،یا خوشحاله یا عاشقانه مینویسه یعنی عاشقه؟! تو از دل من مگه خبر داری؟ یا از قلب شکسته من! از اینکه خودمو اینقدر قوی نشون میدم ، از اینکه بهتر از همیشه به خودم میرسم. اونی که عاشقش بودم مگه چقدر ارزش داره که بخوام خودمو بخاطرش به آب و آتیش بزنم
اصلا مگه آدما چقدر ارزش دارن که خودمو بخاطرشون مدت طولانی ناراحت کنم یا بخاطرشون زشت بگردم...
اصلا همین خود تو ، تا حالا شده بیای بگی چرا ناراحتی؟ اصلا تاحالا متوجه شدی من ناراحتم میشم....؟! یا تاحالا شده بجای تیکه انداختن یا حق به جانب بودنت بیای بگی راستی حالت چطوره؟ واقعا خوبی یا داری ادا درمیاری؟!
#anita