فٵطمۿ ڝـإبڑێ نێا
1.16K subscribers
1.42K photos
34 videos
63 files
82 links
حس نامه هایِ نوزده سالگی.... 💔

#فاطمه_صابری_نیا


_برایِ دل خـودم می نویســم
امیـدوارم به دلِ مهربونتـون بنشینـه....

Insta: khanoome_sb97
سپاس از حضـورتون🙏
Download Telegram
درد و نفرین بر سفر
کین گناه از دست اون بود....
من نگرانِ فردای توام...
که وقتی سرِ ظهرِ یک روز زمستانیِ سرد به خانه برمیگردی....
کسی نباشد که در را برایت باز کند....
و خودت...
دلم میگیرد برایت که باید نهارت که احتمالا از رستورانی، جایی سرِ راهت خریده ای را روی پله ها بگذاری و در را با کلید باز کنی....
من نگرانِ غروب هایِ جمعه یِ سی و چند سالگیِ توام که
قرار است تویِ بالکن خانه ات، درسکوت چای بنوشی و هیچ اتفاقِ خوبی نباشد که دلت به افتادنش گـرم باشد....
من دلم برای عصرهایِ پنجاه سالگیت میگیرد....
میدانی عصر هایِ پنجاه سالگی یعنی چه...؟
یعی تنهایی بیشتـر از همیشه تویِ ذوقت بزند، یعنی هیچ آدمی دور و برت نباشد که قرص هایت را یادآوری کند یا فشارخونت را بگیـردو حواسش باشد چایی ات را با قند نخـوری....
من دلم برایِ تنهایی هایِ تـو
برایِ شب هایی که مـرا نداری میگیرد...ی
شب هایی که به جایِ پنج انگشـتِ من که باید لا به لایِ سیاهِ موهایِ موج دارت بپیچد، مجبوری قرص هایِ آرامبخش بخـوری که خواب را به خمارِ عسلیِ چشم هایت بیاورد....
عزیزِ من....
دلم میگیرد برایِ عسلِ چشمهایِ غمگینت اگـر تلخ شود
اگـر روحش بپرد
اگر نبیـند....
دلم میگیرد برایِ بمِ صدایِ عجیبت وقتی که دیگـر از زورِ غصه درنیاید،شعـر نخواند....
دلم برایت میگـیرد....
برایِ همه یِ روزهایی که قرار است من را نداشته باشی....
من ساعتِ قرص هایت را، حتی قرص هایِ خودم را هم اگر فراموش کنم
رگِ خوابِ دلت را محال است...
بفهم عزیزِ دور، عزیزِ مغـرور.....
 نگرانم
نگـرانِ فرداهایی که مـرا نداری.....

#فاطمه_صابری_نیا


🌸 @fatemehsaberinia
امشب برایِ خودم آرزویِ مـرگ کردم....
بی توجه به گریه ها و ناراحتی ام کپه یِ مرگش را گذاشته بود
و من احساس کردم، آجرِ داغی جایِ دلم تویِ سینه ام کار گذاشته اند که دارد می سوزد و می سوزد و جزغاله می شود...
عشق گاهی چیزِ نفرت انگیز و منزجر کننده ای میشود
مخصوصا قسمت هایِ دردناکش...
امشب برایِ خودم آرزویِ مرگ کردم...
هنوز فعلِ کشتنِ"خدایا مرا از رویِ زمین بردار و من را بکش" ام تمام نشده، مامان تویِ خواب با صدایِ بلندی نفسش را بیرون داد...
باخودم گفتم"به خاطر ِ وجودِ هرآدم دیگـری تویِ این دنیا هم که دلم بخواهد بمیرم، به خاطرِ این آدم، که نه ماه، تویِ رحمش رشد کرده ام، شیره جانش را مکیده ام، آدمی که با وجودِ تمام اذیت هایم میدانم اگر لحظه ای نفس نکشم جانش از تنش بیرون میرود هم که شده، باید تویِ این دنیا بمانم..."چند ثانیه بعد بابا با صدایِ خواب آلود گفت"آب ..."
از جایم بلند شدم و به خودم گفتم"برایِ این صدا، این آدم که تمامِ زندگی اش را برایِ سربلندی ام عرق ریخته، زحمت کشیده، خونِ دل خورده ، برایِ حتی یک لیوانِ آب به دستش دادن هم که شده باید توی این دنیا بمانم..."
برگشتم، سرجایم دراز کشیدم...
چشم هایم را بستم
به خواهر و برادر ها و زن برادر هایم
دوستانم
به خاله و دختر خاله به دایی ها و اقوامم
به خواهر زاده و برادرزاده های کوچکم فکر کردم
به تمامِ آدم هایی که بودنم تویِ این دنیا، برایشان حتی یک کوچولو هم که شده، مهم است
به همه اشان فکر کردم
حتی به دشمنانم
و بعد چشم هایم را باز کردم و نفسِ عمیقی کشیدم...
هنوز دلایلِ بزرگی برایِ زنده بودن داشتم
مهمترینش هم این بود "آدم هایی که مـرا دوست دارند، آدم هایی که حتی، یک ذره هم که شده، برایشان مهم است باشم یا نباشم..."

#فاطمه_صابری_نیا


🌸 @fatemehsaberinia
وقتی یه نفر بهت میگه "قدرمُ بدون"
بفهم انقدر دوستت داره
که اگه بخواد هم، نمیتونه، با وجود شکستگیایِ قلبش ازتو، ازت دست بکشه...
کسی که میگه"قدرمُ بدون"
میخواد بیشتر هوایِ دلشُ داشته باشی
کمتر بشکنی
کمتر داغونش کنی....
میخواد بگه تورو خدا بفهم که هیچکس مثل من نمیتونه، بلد نیست دوستت داشته باشه...
حتی انقدر نگرانه برات
که میترسه یه روز بمیری از حسرت نداشتنش...
#فاطمه_صابری_نیا


🍂 @fatemehsaberinia
Forwarded from ویرگول... (Roza)
مامان!
دلم تابستان می‌خواهد. تابستان واقعی، بدون ماسک، بدون درد، بدون این همه دلهره.
از آن تابستان ها که گُلِ شیرینِ هندوانه اش را شتری می‌بریدی و به من می‌دادی و می‌گفتی:
«آخیش! بچه‌م گرمش بود»
و آب هندوانه از گوشه ی دهانم راه می‌گرفت و می‌ریخت روی پیراهنی که دایی برای تولدم خریده بود و عکس خشایار مستوفی رویش چاپ شده بود.
خشایار مستوفیِ «زیر آسمان شهر» را می‌گویم،
شهری که در آن، خنده های تو و بابا جوان بود.
شهری که در آن، خانه ی پدری داشتیم و درون خانه، شمعدانی های سرخ کنار حوض و توی باغچه، بنفشه ها و یاس ها!
چه ظهرهای گرم تابستانی که آب دوغ خیار نخوردیم و بعد از آن، آب بازی نکردیم.
چه شب های گرم تابستانی که هر کجا که بودیم، خودمان را به خانه نمی‌رساندیم تا بابا شلوار کُردی اش را بپوشد، کولر را روشن کند، تو هم چای بریزی، همگی با هم بنشینیم جلوی تلویزیون، بزنیم شبکه ی سه، «نرگس» ببینیم.
یادت هست چه قدر ناراحت رفتن پوپک گلدره بودیم ؟!
خوش به حالش که در همان روزهای دنیا، رفت و دیگر نماند.
مامان!
دلم کلاس تابستانی می‌خواهد.
کلاس تئاتر، زبان، شنا، فوتبال… تا بروم و دوباره با بچه ها دوست باشم، نه با این ماشین حساب ها.
مامان!
دلم یک سفر تابستانی سه نفره می‌خواهد.
من و تو و بابا، نه هیچ کس دیگر.
با هم جمع بکنیم و برویم یک جایی که دست هیچ خبر بدی به ما نرسد.
یک جایی که بین‌مان فاصله نباشد.
یک جایی که فقط من باشم و نگاه مهربان شما دو تا.
دلم تابستان می‌خواهد، از آن تابستان های واقعی،
نه این تابستانِ فقط گرم، انگار که جهنم!

#پرهام_جعفری
@Viir_gool
Forwarded from علی سید صالحی (..)
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
و اگر گمان کردی که من دلتنگت نیستم
از خدا طلب بخشش کن!
زیرا بعضی از گمان ها گناهند....

@Aliseyedsalehi hatef malekshahi
Pas Man Chi
Wantons
چی ریختن تو این اهنگ که تکراری نمیشه
T.me/ErOrNaBz
«خوش قلب ترین» آدما اونایین که
نگرانِ تاثیرِ حرفاشون روی قلبِ بقیه‌ان...

🍂
✔️ @dardeh_moshtarak
ای به اندوه شبیه....
سلام دوستا و همراهان عزیزم
برای سفارش متن میتونید از طریق دایرکت اینستاگرام اقدام کنید❤️
Kanoome_sb97
هموطنان جان !
هروقت سرتونو رو شونه محبوبتون گذاشتین
دلتنگ هارو دعا کنید.

#محمد_صالح_علاء
شبت بخیر ماهِ آسمون، بالابلند، سروِ قشنگ.
شبت بخیر صنوبر غمگین
که منو یادت رفته ...🙃💙
Forwarded from علی سید صالحی
مو براش فردا شدُم، به گذشته می‌رسید...

@Aliseyedsalehi
Forwarded from علی سید صالحی
من برایت آرزو می‌کنم چه در سخت‌ترین و دردناک‌ترین لحظات زندگی و چه در شادترین و آرامش بخش‌ترین ثانیه‌هایت،
چشم‌های فردی را در کنارت داشته باشی که بتوانی به او نگاه کنی و با نگاهش احساس امنیت کنی و جرات پیدا کنی عبور کنی،
عبور از درد و شادی،
عبور از هر آنچه که باید از آن گذر کنی.
فقط همین ...

@Aliseyedsalehi
-پونه مقیمی
یه وقتاییم یه چیزایی انقدر ارزشمندن که آدم ترجیح میده کلا نداشته باشتش تا اینکه داشته باشه ولی یه روز از دستش بده.
#هشتگ_صابری
واقعا بعضی وقتا یادم میره کپشنِ پستای اینستاگرام رو بذارم داخل چنل🥲انقد که دور شدم و سوت و کور شده اینجا
من اون گوشه‌ی قلبم که مالِ هیچکس نیست رو اجاره دادم به غمت
هست!
میخوابم هست، بیدار میشم هست، با دوستام میگم، میخندم، خوش میگذرونم و زندگی میکنم و اون هست.
من اون گوشه‌ی قلبمو که به هیچکس نمیدم اجاره دادم به غمت، به خاطراتت، طرحِ لبخندت، بَمِ بلندِ صدات که آواره رو سر زندگیم.
من اون گوشه از دلی که یه روز تمامِشو بهت سپردم و تمامِ تار و پودشو سپردی به اندوه رو، اجاره دادم به غمت که یه وقت خدایی نکرده ته صدایِ بلندِ خنده‌هام خالی نمونه از لرزشِ بغضت
اجاره دادم که یادم نره آدمایِ سنگی مثلِ تو، کافیَـن واسه یه عمر شکسته موندنِ آدمایِ شیشه‌ای و نازک.
که یادم نره تاوانِ دوست داشتنِ آدمایی شبیه تو چقدر سنگینه واسه آدمایی شبیه من.
من اون گوشه‌ی قلبمو واسه ابد اجاره دادم به غمت، به هیچوقت نبخشیدنت، به هرگز از خاطر نبردنِ زخمایی که زدی و نموندی مرهمشون باشی.
اجاره دادم که از خاطرِ قلبم نره روزی هزاربار مچاله شدنش، شکستن و زیر دست و پا له شدنش.
که دیگه دل ندم، دل نبندم، عشقو مرور نکنم، تو روشنیِ هیچ چشمی غرق نشم، واسه هیچ سینه‌ی ستبری سر ندم...
من قلبمو
یه گوشه‌ی مهم از قلبمو، اجاره دادم به غمت دلبرِ دل بردارِ بی دل
اجاره دادم که آخرِشبا، به دور از هیاهویِ زندگی، وسطِ مرور خاطره‌هات زیرلب با خودم تکرار کنم
″غمت در نهانخانه‌ی دل نشیند
به نازی که لیلی به محفل نشیند...″.

#فاطمه_صابری_نیا
و ممنونم از خالق فرندز. از الان تا آخرِ آخرِ عمرم.
یادمه با چه حالی گذاشتم اینو تو چنل و چه شبی رو گذروندم، ولی گذروندم، ولی میگذرونم همه چیو
چه خوبه که میگذره چه خوووبه که میگذره.
واقعا چرا همون موقع که دوستون داریم قدرمونو نمیدونید، میذارید قشنگ وقتی دل برداشتیم، فراموش کردیم دنبال اون حسا تو وجودمون میگردید؟