باورم نمیشه حتی فراموش کرده بودم نمایشگاه کتابه
منی که سالهای خیلی زیادی از زندگیم رو ذوق نمایشگاه کتاب داشتم و چندروز پشت هم میرفتم و کلی کتاب میخریدم
منی که سالهای خیلی زیادی از زندگیم رو ذوق نمایشگاه کتاب داشتم و چندروز پشت هم میرفتم و کلی کتاب میخریدم
اونی که بتونه من رو عاشق کنه به خدا گل رو زده انقدر که همه کاری براش میکنم
از اینکه مامان بابام رو بلند کردم گفتم شام امشب رو بذارید توی یخچال برید برام خمیر بگیرید میخوام پیتزا درست کنم بسیار خرسندم😌
یه اخلاقی دارم که بارها تصمیم گرفتم ترکش کنم و تغییرش بدم ولی نتونستم ولی دلم میخواد اینبار بتونم
اینکه همه چیم رو به همه میگم، هیچکسی رو مثل خودم ندیدم فکر کنم باید تغییرش بدم، به هیچ کس جزئیات چیزی رو نباید بگم..
مثلاً یک دفعه بیام بگم هفتهی دیگه دارم مهاجرت میکنم، مبلهایی که برای خونم سفارش داده بودم رسید، امروز صبح عقد کردم، و اینجوری..
مثلاً یک دفعه بیام بگم هفتهی دیگه دارم مهاجرت میکنم، مبلهایی که برای خونم سفارش داده بودم رسید، امروز صبح عقد کردم، و اینجوری..
پیام جدید برات اومده:
ولی فرزانه
هیچ عینکی
تاکید میکنم هیییییییییبیییییچ عینکی
مث اون عینکگرده نشددددد که توو سفر ترکیهات جاگذاشتی/گم کردی. حالا دقیق بهخاطرم نمونده. اگه اشتباه نکنم البته😅
جووووووری که اونعینکگرده بت میاومد>>>>>>>>>
ولی فرزانه
هیچ عینکی
تاکید میکنم هیییییییییبیییییچ عینکی
مث اون عینکگرده نشددددد که توو سفر ترکیهات جاگذاشتی/گم کردی. حالا دقیق بهخاطرم نمونده. اگه اشتباه نکنم البته😅
جووووووری که اونعینکگرده بت میاومد>>>>>>>>>
راى مست(فرزانه صدهزارى)
پیام جدید برات اومده: ولی فرزانه هیچ عینکی تاکید میکنم هیییییییییبیییییچ عینکی مث اون عینکگرده نشددددد که توو سفر ترکیهات جاگذاشتی/گم کردی. حالا دقیق بهخاطرم نمونده. اگه اشتباه نکنم البته😅 جووووووری که اونعینکگرده بت میاومد>>>>>>>>>
🥲 اصن وقتی میبینم چیزای کوچک رو از سالهای پیش یادتونه رقیق میشم
فردا شام رو اگه پاساتا بخورم تا چند روز آرزویی ندارم
راى مست(فرزانه صدهزارى)
فردا شام رو اگه پاساتا بخورم تا چند روز آرزویی ندارم
سر راه بیا دنبالم.
راى مست(فرزانه صدهزارى)
سر راه بیا دنبالم.
قبلش ونکم تا ۹ همونجام اگه میاین باید بیاین ونک🚶🏻♀️