سيزده بدر؛ روزِ سپاسگزاری ست از
دهش و بخششِ خداوند در دامنِ زیست
بوم(طبیعت).............
روزِ سامان بخشی و همدمی ست در
گستره یِ شادی افزایِ دشت وراغ و
کوهسار وپایِ چشمه هایِ خوش گوار تا
مردم از آفریده هایِ جهاندار بهره
جویند وبرخوردار وسپاس گویان وپای
کوبان جشن گیرند و نکوداشتِ چُنین
روزی را به یکدیگر شادباش و فرّخباد
گویند.....
رویداد این روزِ سپند وآیینی بر یکایک
ِ
هموندانِ گرانسنگ ودانشورانِ با فرهنگ
گوارا باد......
برخی شما مرتضوی.......
دهش و بخششِ خداوند در دامنِ زیست
بوم(طبیعت).............
روزِ سامان بخشی و همدمی ست در
گستره یِ شادی افزایِ دشت وراغ و
کوهسار وپایِ چشمه هایِ خوش گوار تا
مردم از آفریده هایِ جهاندار بهره
جویند وبرخوردار وسپاس گویان وپای
کوبان جشن گیرند و نکوداشتِ چُنین
روزی را به یکدیگر شادباش و فرّخباد
گویند.....
رویداد این روزِ سپند وآیینی بر یکایک
ِ
هموندانِ گرانسنگ ودانشورانِ با فرهنگ
گوارا باد......
برخی شما مرتضوی.......
بامداد تان به مهر
پگاه تان فرخ
دوستداشتن بنیاد زندگی ست
آگاهی سرآغاز خوب زیستن است،
سرآغاز دوستداشتن دانش است!
پگاه تان فرخ
دوستداشتن بنیاد زندگی ست
آگاهی سرآغاز خوب زیستن است،
سرآغاز دوستداشتن دانش است!
VID-20180315-WA0001.mp4
16.6 MB
جشن چهارشنبه سوری اصیل لری بدون ترقه دراستان لرتبار خوزستان
وشعرخوانی دکترسیامک عالیخانی چگنی
باحضورلرهای بختیاری خوزستان ولرهای بویراحمد
نای کش
دکترسیامک عالیخانی چگنی ازخوزستان
وشعرخوانی دکترسیامک عالیخانی چگنی
باحضورلرهای بختیاری خوزستان ولرهای بویراحمد
نای کش
دکترسیامک عالیخانی چگنی ازخوزستان
واژگان پارسی
بخش بیست و پنجم
۲۵
این پرسشی که فرا روی ما ست،
آیا آنچه را که انجام میدهیم،
میتوانیم در راستا و جرگه
بالندگان و بلند پایگان جایگاهی داشته باشیم؟
ما امروز زبان وگویش های نژاده و خردمدار، ریشه دار پارسی را با وام واژه های ناهمگون تازی و بیگانه جایگزین نموده ایم وبر خویش میبالیم که یادگاران کهن فرهنگِ جهانیم،
بسیار ساده انگاریست که چنین بیندیشیم.
اگر هیچ کوششی برای پاسداری و بالندگی و شکوفایی زبان و فرهنگ پارسی انجام نمیدهیم دست کم در جرگه سر افکندگان نباشیم.
پایدار باشید.
از این پس
واژگان پارسی
"پیرامون، گرداگرد"
بجای واژه تازی "اطراف"
واژگان پارسی
"خوراک، خوراندن"
بجای واژه تازی "اطعام"
واژگان پارسی
"خاموش کردن، فرونشاندن"
بجای واژه تازی "اطفاء"
واژگان پارسی
"کودکان، خُردسالان"
بجای واژه تازی "اطفال"
واژگان پارسی
"آگاهی رسانی، پی بردن"
بجای واژه تازی "اطلاع"
واژه پارسی "آگهی نامه"
بجای واژه تازی "اطلاعیه"
واژگان پارسی "آسودن، آرامش"
بجای واژه تازی "اطمینان"
واژگان پارسی
"نمایاندن، پدیدار کردن"
بجای واژه تازی "اظهار"
واژه پارسی "ارزش"
بجای واژه تازی "اعتبار"
واژگان پارسی
"برابرشدن، میانه روی"
بجای واژه تازی "اعتدال"
واژه پارسی "شگفتی"
بجای واژه تازی "اعجاب"
واژه پارسی "شگفت آوری"
بجای واژه تازی "اعجاز"
واژه پارسی "شماره"
بجای واژگان تازی "عدد، رقم"
واژه پارسی "شماره ها"
بجای واژگان تازی "اعداد، ارقام".
✍ سیاه منصور
@farzandan_parsi
بخش بیست و پنجم
۲۵
این پرسشی که فرا روی ما ست،
آیا آنچه را که انجام میدهیم،
میتوانیم در راستا و جرگه
بالندگان و بلند پایگان جایگاهی داشته باشیم؟
ما امروز زبان وگویش های نژاده و خردمدار، ریشه دار پارسی را با وام واژه های ناهمگون تازی و بیگانه جایگزین نموده ایم وبر خویش میبالیم که یادگاران کهن فرهنگِ جهانیم،
بسیار ساده انگاریست که چنین بیندیشیم.
اگر هیچ کوششی برای پاسداری و بالندگی و شکوفایی زبان و فرهنگ پارسی انجام نمیدهیم دست کم در جرگه سر افکندگان نباشیم.
پایدار باشید.
از این پس
واژگان پارسی
"پیرامون، گرداگرد"
بجای واژه تازی "اطراف"
واژگان پارسی
"خوراک، خوراندن"
بجای واژه تازی "اطعام"
واژگان پارسی
"خاموش کردن، فرونشاندن"
بجای واژه تازی "اطفاء"
واژگان پارسی
"کودکان، خُردسالان"
بجای واژه تازی "اطفال"
واژگان پارسی
"آگاهی رسانی، پی بردن"
بجای واژه تازی "اطلاع"
واژه پارسی "آگهی نامه"
بجای واژه تازی "اطلاعیه"
واژگان پارسی "آسودن، آرامش"
بجای واژه تازی "اطمینان"
واژگان پارسی
"نمایاندن، پدیدار کردن"
بجای واژه تازی "اظهار"
واژه پارسی "ارزش"
بجای واژه تازی "اعتبار"
واژگان پارسی
"برابرشدن، میانه روی"
بجای واژه تازی "اعتدال"
واژه پارسی "شگفتی"
بجای واژه تازی "اعجاب"
واژه پارسی "شگفت آوری"
بجای واژه تازی "اعجاز"
واژه پارسی "شماره"
بجای واژگان تازی "عدد، رقم"
واژه پارسی "شماره ها"
بجای واژگان تازی "اعداد، ارقام".
✍ سیاه منصور
@farzandan_parsi
هرچه سنگ اندازی میشود پیروز این میدان مَردم هستند!!!
کدام مردم و کشور دیگر را
میشناسیم که به گذشتهی خود،
به تاریخ کهن خود، به آیین و آداب گذشتهی خود بیش از این اندازه پایبند باشد؟
این جشن نوروز که دو سه هزار سال است با همهی آداب و آیین در این سرزمین پایدار است.
آیا این پدیده نشانی از استواری و پایداری ایرانیان در نگهداشتن آیین فرهنگ خود نیست؟
@farzandan_parsi
کدام مردم و کشور دیگر را
میشناسیم که به گذشتهی خود،
به تاریخ کهن خود، به آیین و آداب گذشتهی خود بیش از این اندازه پایبند باشد؟
این جشن نوروز که دو سه هزار سال است با همهی آداب و آیین در این سرزمین پایدار است.
آیا این پدیده نشانی از استواری و پایداری ایرانیان در نگهداشتن آیین فرهنگ خود نیست؟
@farzandan_parsi
ترانه اسمون با من و تو قهر دیگه - داریوش
@DARIUSHFANN
ترانه: آسمون با من و تو قهر دیگه
خواننده : داریوش
سُراینده گان : تورج نگهبان/صدرالدین مهوان
منم امشب واسه تو نامه نوشتم
اما اشکهام همه رو نامه چکیده
@farzandan_parsi
خواننده : داریوش
سُراینده گان : تورج نگهبان/صدرالدین مهوان
منم امشب واسه تو نامه نوشتم
اما اشکهام همه رو نامه چکیده
@farzandan_parsi
داستانهای شاهنامه
بخش سدبیست ششم
۱۲۶
داستان شب گذشته به اینجا رسید که؛
گرسیوز چون از شهر بیرون آمد خود را شتابان به افراسیاب رسانید و یکسره نزد برادر رفت و گفت آنچه گفتم درست است و سیاوش دیگر در فرمان تو نیست،
تا آنجا که به پیشوازی من نیامد و نزد تو نیز با سپاهیان بسیار و سازوبرگ جنگی خواهد آمد و من با شتاب پیش تو آمدم که تا کار از دست نرفته است، چاره جویی کنید.
افراسیاب از سخنان او در خشم شد. دستور داد سپاهیان گِردآمدند و برای جنگ با سیاوش براه افتاد.
گرسیوز به سیاوش پیام فرستاد که افراسیاب به سخنان من گوش نکرد.
با لشکر آراسته به جنگ تو می آید.
تو نیز با سپاه و سازو برگ جنگی بیا.
سیاوش بامدادان با سواران سوی افراسیاب روان شد،
برای این بود که گرسیوز بداندیش زیر لباس خود زره بر تن کرده بود. در میان راه به شاه توران رسید. گرسیوز به افراسیاب گفت که با سپاه و سازو برگ جنگی به پیشواز تو آمده است و زره برتن دارد.
سیاوش آن گاه دریافت که اینهمه نیرنگِ گرسیوز است.
بانگ برو زد که ای بدنهاد زشت کردار، اینهمه نیرنگِ توست.
دنباله داستان درنگی دیگر
✍ سیاه منصور
@farzandan_parsi
بخش سدبیست ششم
۱۲۶
داستان شب گذشته به اینجا رسید که؛
گرسیوز چون از شهر بیرون آمد خود را شتابان به افراسیاب رسانید و یکسره نزد برادر رفت و گفت آنچه گفتم درست است و سیاوش دیگر در فرمان تو نیست،
تا آنجا که به پیشوازی من نیامد و نزد تو نیز با سپاهیان بسیار و سازوبرگ جنگی خواهد آمد و من با شتاب پیش تو آمدم که تا کار از دست نرفته است، چاره جویی کنید.
افراسیاب از سخنان او در خشم شد. دستور داد سپاهیان گِردآمدند و برای جنگ با سیاوش براه افتاد.
گرسیوز به سیاوش پیام فرستاد که افراسیاب به سخنان من گوش نکرد.
با لشکر آراسته به جنگ تو می آید.
تو نیز با سپاه و سازو برگ جنگی بیا.
سیاوش بامدادان با سواران سوی افراسیاب روان شد،
برای این بود که گرسیوز بداندیش زیر لباس خود زره بر تن کرده بود. در میان راه به شاه توران رسید. گرسیوز به افراسیاب گفت که با سپاه و سازو برگ جنگی به پیشواز تو آمده است و زره برتن دارد.
سیاوش آن گاه دریافت که اینهمه نیرنگِ گرسیوز است.
بانگ برو زد که ای بدنهاد زشت کردار، اینهمه نیرنگِ توست.
دنباله داستان درنگی دیگر
✍ سیاه منصور
@farzandan_parsi
💫
شب آمد و باز رفتم اَندَر غم دوست
هم بر سر گریهای که چشمم را خوست
از خون دلم هر مُژهای پنداری
سیخیست که پارهی جگر بَر سَر اوست
#ابوسعید_ابوالخیر
#چکامه_پارسی
شب آمد و باز رفتم اَندَر غم دوست
هم بر سر گریهای که چشمم را خوست
از خون دلم هر مُژهای پنداری
سیخیست که پارهی جگر بَر سَر اوست
#ابوسعید_ابوالخیر
#چکامه_پارسی
واژگان پارسی
بخش بیست و ششم
۲۶
فرزندان پارسی
شایسته است به بازشناسی زبان وفرهنگ شکوهمند پارسی و با بکارگیری واژگان زیبای آن بپردازیم،
بابکار بردن واژگان پارسی وزدایش واژگان تازی و بیگانه،
زبان وفرهنگ پارسی این زیبای سخت جان،
را جانی دوباره خواهیم بخشیم.
از این پس؛
واژه پارسی "تازیان"
بجای واژه تازی "اعراب"
واژه پارسی "تازی"
بجای واژه تازی "عرب"
واژگان پارسی
"گسیل کردن، روانه کردن"
بجای واژه تازی "اعزام"
واژگان پارسی
"آگاه کردن، شناساندن"
بجای واژه تازی "اعلام"
واژگان پارسی
"آگهی دادن، فراخوان"
بجای واژه تازی "اعلان"
واژگان پارسی "آگاه تر، داناتر"
بجای واژه تازی "اَعلم"
واژگان پارسی "کارها، کردارها"
بجای واژه تازی "اَعمال"
واژه پارسی "بکارگیری"
بجای واژه تازی "اِعمال"
واژگان پارسی "آشفتگی، آشوب"
بجای واژه تازی "اغتشاش"
واژگان پارسی "کم، کمتر"
بجای واژه تازی "اغلب"
واژگان پارسی "بیش، افزون"
بجای واژه تازی "اکثر"
واژه پارسی "جشن ها"
بجای واژه تازی "اعیاد"
واژگان پارسی
"بیهوش شدن، بیهوشی"
بجای واژه تازی "اغماء"
واژگان پارسی "گشودن، بازکردن"
بجای واژه تازی "افتتاح"
✍ سیاه منصور
@farzandan_parsi
بخش بیست و ششم
۲۶
فرزندان پارسی
شایسته است به بازشناسی زبان وفرهنگ شکوهمند پارسی و با بکارگیری واژگان زیبای آن بپردازیم،
بابکار بردن واژگان پارسی وزدایش واژگان تازی و بیگانه،
زبان وفرهنگ پارسی این زیبای سخت جان،
را جانی دوباره خواهیم بخشیم.
از این پس؛
واژه پارسی "تازیان"
بجای واژه تازی "اعراب"
واژه پارسی "تازی"
بجای واژه تازی "عرب"
واژگان پارسی
"گسیل کردن، روانه کردن"
بجای واژه تازی "اعزام"
واژگان پارسی
"آگاه کردن، شناساندن"
بجای واژه تازی "اعلام"
واژگان پارسی
"آگهی دادن، فراخوان"
بجای واژه تازی "اعلان"
واژگان پارسی "آگاه تر، داناتر"
بجای واژه تازی "اَعلم"
واژگان پارسی "کارها، کردارها"
بجای واژه تازی "اَعمال"
واژه پارسی "بکارگیری"
بجای واژه تازی "اِعمال"
واژگان پارسی "آشفتگی، آشوب"
بجای واژه تازی "اغتشاش"
واژگان پارسی "کم، کمتر"
بجای واژه تازی "اغلب"
واژگان پارسی "بیش، افزون"
بجای واژه تازی "اکثر"
واژه پارسی "جشن ها"
بجای واژه تازی "اعیاد"
واژگان پارسی
"بیهوش شدن، بیهوشی"
بجای واژه تازی "اغماء"
واژگان پارسی "گشودن، بازکردن"
بجای واژه تازی "افتتاح"
✍ سیاه منصور
@farzandan_parsi
گفته اند كه خسرو انوشیروان ساسانی زنگی را با زنجیر از کاخ خود به دوردستها پیوند داده بود تا هر کس دادخواهی خواست آن را به سدا(صدا) درآورد و خودش به داداو برسد.
@farzandan_parsi
@farzandan_parsi
داستانهای شاهنامه
بخش سدبیست و هفتم
۱۲۷
داستان شب گذشته به اینجا رسیدکه؛
گرسیوز به افراسیاب گفت که با سپاه و سازو برگ جنگی به پیشواز تو آمده است و زره برتن دارد.
سیاوش آن گاه دریافت که اینهمه نیرنگِ گرسیوز است.
به گرسیوز بانگ برآورد که ای بدنهاد زشت کردار،
اینهمه نیرنگِ توست.
گرسیوز گفت اگر آهنگ جنگ نداشتی چنانکه میگویی بیگناهی،
چرا زره بر تن داری.؟ سیاوش گفت برای اینکه گفته های تو را باور کردم وبا زِره آمدهام و گرنه آهنگ جنگ با کسی رو ندارم.
گرسیوز گفت سخنان تو دروغ است. سپاه و سازو برگ جنگی شوند(دلیل) ناراستی گفتار توست. سیاوش گفت چنانکه گفتم هرگز اهنگ جنگ نداشتم و سپاهم را نیز نخواهم گذاشت که بجنگند. ایرانیان دلتنگ شدند و گفتند ما را به بیهوده به کشتن میدهی بگذار با ایشان نبرد کنیم. سیاوش گفت چنین نباید کرد.
پس به دستور افراسیاب سیاوش را گرفتند و در لگنی نهادند و
گروی زره که کینه او را در دل داشت تیغ آبدار بر کشید تا سر او را از تن جدا سازد.
پیلسم برادر پیران نزد افراسیاب آمد و هشدار داد که از ریختن خون او درگذرد.
دنباله داستان درنگی دیگر
✍ سیاه منصور
@farzandan_parsi
بخش سدبیست و هفتم
۱۲۷
داستان شب گذشته به اینجا رسیدکه؛
گرسیوز به افراسیاب گفت که با سپاه و سازو برگ جنگی به پیشواز تو آمده است و زره برتن دارد.
سیاوش آن گاه دریافت که اینهمه نیرنگِ گرسیوز است.
به گرسیوز بانگ برآورد که ای بدنهاد زشت کردار،
اینهمه نیرنگِ توست.
گرسیوز گفت اگر آهنگ جنگ نداشتی چنانکه میگویی بیگناهی،
چرا زره بر تن داری.؟ سیاوش گفت برای اینکه گفته های تو را باور کردم وبا زِره آمدهام و گرنه آهنگ جنگ با کسی رو ندارم.
گرسیوز گفت سخنان تو دروغ است. سپاه و سازو برگ جنگی شوند(دلیل) ناراستی گفتار توست. سیاوش گفت چنانکه گفتم هرگز اهنگ جنگ نداشتم و سپاهم را نیز نخواهم گذاشت که بجنگند. ایرانیان دلتنگ شدند و گفتند ما را به بیهوده به کشتن میدهی بگذار با ایشان نبرد کنیم. سیاوش گفت چنین نباید کرد.
پس به دستور افراسیاب سیاوش را گرفتند و در لگنی نهادند و
گروی زره که کینه او را در دل داشت تیغ آبدار بر کشید تا سر او را از تن جدا سازد.
پیلسم برادر پیران نزد افراسیاب آمد و هشدار داد که از ریختن خون او درگذرد.
دنباله داستان درنگی دیگر
✍ سیاه منصور
@farzandan_parsi
@makhfigah_channel مخفیگاه
بدیعی، معروفی ، ملک
همنوازی استادان حبیب الله بدیعی (ویلن) ، جواد معروفی (پیانو) ، جهانگیر ملک (تمبک)
چهار مضراب
@farzandan_parsi
برای شما
شبی آرام و دلنشین را آرزومندیم
چهار مضراب
@farzandan_parsi
برای شما
شبی آرام و دلنشین را آرزومندیم
💫
زلفت چو شب و چهره چو روزی نیکوست
من روز و شبت ز بهر آن دارم دوست
آن کو ز رخت روز و ز زلفت شب ساخت
پیوسته نگهدار شب و روز تو اوست
#اوحدی_مراغه_ای
#چکامه_پارسی
زلفت چو شب و چهره چو روزی نیکوست
من روز و شبت ز بهر آن دارم دوست
آن کو ز رخت روز و ز زلفت شب ساخت
پیوسته نگهدار شب و روز تو اوست
#اوحدی_مراغه_ای
#چکامه_پارسی
بامداد تان به مهر
پگاه تان فرخ
در شکوه تابیدن آفتاب وگشودن
چشمان شاهوار شما
که آکنده ازشادیهای بیپایان است
روزمان آغاز میشود وزندگی سامان میابد.
زندگی تان پر امید دستانتان پرتوان دلتان بی غم روزگار بکام شکوهتان روز افزون.
✍سیاه منصور
پگاه تان فرخ
در شکوه تابیدن آفتاب وگشودن
چشمان شاهوار شما
که آکنده ازشادیهای بیپایان است
روزمان آغاز میشود وزندگی سامان میابد.
زندگی تان پر امید دستانتان پرتوان دلتان بی غم روزگار بکام شکوهتان روز افزون.
✍سیاه منصور
واژگان پارسی
بخش بیست و هفتم
۲۷
فرزندان پارسی
از آنجا که زبان مایه سرافرازی و شکوه مردم یک کشور و همچنین آیینه و نماد روشنی از فرهنگ آن است.
وبا اینکه زبان پارسی ریشه های کهنی دارد.
نیاز است بازشناسی و بازآموزی گردد
ژرف نگری بزبان پارسی این گنجینه بی همتای جهان ارج نهادن به فرهنگ ایران است.
از این پس
واژگان پارسی "بالیدن، سربلندی"
بجای واژه تازی "افتخار"
واژگان پارسی "بدنامی، رسوایی"
بجای واژه تازی "افتضاح"
واژه پارسی "فزون خواهی"
بجای واژه تازی "افراط"
واژگان پارسی "کران، کرانه"
بجای واژه تازی "افق"
واژه پارسی "اندیشه ها"
بجای واژه تازی "افکار"
واژه پارسی "آسمان ها"
بجای واژه تازی "افلاک"
واژه پارسی "ماندن"
بجای واژه تازی "اقامت"
واژه پارسی "بخت"
بجای واژه تازی "اقبال"
واژگان پارسی "برگرفتن، فراگرفتن"
بجای واژه تازی "اقتباس"
واژه پارسی "کمترین"
بجای واژه تازی "اقلیت"
واژه پارسی "دروغ ها"
بجای واژه تازی "اکاذیب"
واژه پارسی "بدست آوردن"
بجای واژه تازی "اکتساب"
✍ سیاه منصور
@farzandan_parsi
بخش بیست و هفتم
۲۷
فرزندان پارسی
از آنجا که زبان مایه سرافرازی و شکوه مردم یک کشور و همچنین آیینه و نماد روشنی از فرهنگ آن است.
وبا اینکه زبان پارسی ریشه های کهنی دارد.
نیاز است بازشناسی و بازآموزی گردد
ژرف نگری بزبان پارسی این گنجینه بی همتای جهان ارج نهادن به فرهنگ ایران است.
از این پس
واژگان پارسی "بالیدن، سربلندی"
بجای واژه تازی "افتخار"
واژگان پارسی "بدنامی، رسوایی"
بجای واژه تازی "افتضاح"
واژه پارسی "فزون خواهی"
بجای واژه تازی "افراط"
واژگان پارسی "کران، کرانه"
بجای واژه تازی "افق"
واژه پارسی "اندیشه ها"
بجای واژه تازی "افکار"
واژه پارسی "آسمان ها"
بجای واژه تازی "افلاک"
واژه پارسی "ماندن"
بجای واژه تازی "اقامت"
واژه پارسی "بخت"
بجای واژه تازی "اقبال"
واژگان پارسی "برگرفتن، فراگرفتن"
بجای واژه تازی "اقتباس"
واژه پارسی "کمترین"
بجای واژه تازی "اقلیت"
واژه پارسی "دروغ ها"
بجای واژه تازی "اکاذیب"
واژه پارسی "بدست آوردن"
بجای واژه تازی "اکتساب"
✍ سیاه منصور
@farzandan_parsi
داستانهای شاهنامه
بخش سدبیست و هشتم
۱۲۸
داستان شب گذشته به اینجا رسید که؛
پس به دستور افراسیاب سیاوش را گرفتند و در لگنی نهادند و
گروی زره که کینه او را در دل داشت تیغ آبدار بر کشید تا سر او را از تن جدا سازد.
پیلسم برادر پیران نزد افراسیاب آمد و هشدار داد که از ریختن خون او درگذرد.
افراسیاب به سخن پیلسم آرام گرفت و برآن شد که سیاوش را رها سازد.
پن گرسیوز بدنهاد بار دیگر او را به کشتن سیاوش برانگیخته کرد و از شکوه و توانایی سیاوش بیم داد و گفت مار در آستین پرورده ای،
تا گزندی نرسانده است،
سرش را بکوب. گفتار گرسیوز در شاه توران کارساز افتاد و دستور داد سیاوش را بکشند و فرنگیس را که گریه و زاری میکرد دژخیمان از پیش او دور ساختند. پس گروی زره به یاری دمور سر از تن سیاوش جدا کرد.
از خون او که بر زمین چکید گیاهی رویید که خون سیاوشان نامیدندش.
دنباله داستان درنگی دیگر
✍ سیاه منصور
@farzandan_parsi
بخش سدبیست و هشتم
۱۲۸
داستان شب گذشته به اینجا رسید که؛
پس به دستور افراسیاب سیاوش را گرفتند و در لگنی نهادند و
گروی زره که کینه او را در دل داشت تیغ آبدار بر کشید تا سر او را از تن جدا سازد.
پیلسم برادر پیران نزد افراسیاب آمد و هشدار داد که از ریختن خون او درگذرد.
افراسیاب به سخن پیلسم آرام گرفت و برآن شد که سیاوش را رها سازد.
پن گرسیوز بدنهاد بار دیگر او را به کشتن سیاوش برانگیخته کرد و از شکوه و توانایی سیاوش بیم داد و گفت مار در آستین پرورده ای،
تا گزندی نرسانده است،
سرش را بکوب. گفتار گرسیوز در شاه توران کارساز افتاد و دستور داد سیاوش را بکشند و فرنگیس را که گریه و زاری میکرد دژخیمان از پیش او دور ساختند. پس گروی زره به یاری دمور سر از تن سیاوش جدا کرد.
از خون او که بر زمین چکید گیاهی رویید که خون سیاوشان نامیدندش.
دنباله داستان درنگی دیگر
✍ سیاه منصور
@farzandan_parsi