سرای فرزندان ایران.
5.06K subscribers
4.95K photos
1.52K videos
57 files
569 links
🖍📖#زبان_پارسی_را_درست_بگوییم.
#زبان_پارسی_را_درست_بنویسیم.
#زبان_پارسی_را_درست_بخوانیم.
#پارسی_سخن_بگوییم، #زیبا_بنویسیم.
زبان پارسی، یکی از زیباترین زبان های‌جهان ست،
این 💎زیبای سخت جان را پاس بداریم.
🦅ب‌ه:
#سیــاه_منـصـور.
Download Telegram
🔍#نکته‌های_ویرایشی:

🔅پالایش زبان پارسی:
طرز تفکر= بینش، دیدگاه، شیوه پندار، روش اندیشه.

💥نمونه:
انسان‌های موفق چه طرز تفکری دارند.؟=
آدم‌های کامیاب چه بینشی دارند.؟

طرز تفکرت در این مورد اشتباه است.=
دیدگاهت در این باره نادرست است.

#مجید_دری
#پارسی_پاک

آرمان «هر ایرانی نژاده و نیک اندیش» پالایش زبان پارسی و والایش فرهنگ ایرانی ست.


📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
         🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
🔍#پالایش_زبان_مادری:

🔅پالایش زبان پارسی؛
💠 روز به‌ خیر= روز خوش، روزگارتان شاد، نیک روز، نیک روز(در دوره ساسانی پیش از تازش تازیان به ایران به جای «سلام» به کار برده می‌شد.)

💠 شب به‌خیر= شب خوش، شبانگاهتان شاد.


#پارسی_پاک

آرمان «هر ایرانی نژاده و نیک اندیش» پالایش زبان پارسی و والایش فرهنگ ایرانی ست.

ب‌ه :
#سیــاه_منـصـور.


📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
         🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
Forwarded from سرای فرزندان ایران. (سیاه منصور)
از آن پس خبر شد به افراسیاب
که شد مرز توران چو دریای آب

سوی کاسه رود اندر آمد سپاه
زمین شد ز کین سیاووش سیاه.



📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
         🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
📚📘📔📗📕📖🖌
📚📙📗📓📖🖌



#شاهنامه_شاهکار_گرانسنگ_ادب_پارسی:
بخش: (۲۱۳)



گفتار اندر داستان #فروود_سیاووش:
برگ (۹)



پلاشان به پاسخ نکرد ایچ یاد
برانگیخت آن پیل‌تن را چو باد

سواران به نیزه برآویختند
یکی گرد تیره برانگیختند

سنانهای نیزه بهم برشکست
یلان سوی شمشیر بردند دست

بزخم اندرون تیغ شد لخت لخت
ببودند لرزان چو شاخ درخت

بب اندرون غرقه شد بارگی
سرانشان غمی گشت یکبارگی

عمود گران برکشیدند باز
دو شیر سرافراز و دو رزمساز

چنین تا برآورد بیژن خروش
عمودگران برنهاده بدوش

بزد بر میان پلاشان گرد
همه مهره‌ی پشت بشکست خرد

ز بالای اسپ اندر آمد تنش
نگون شد بر و مغفر و جوشنش

فرود آمد از باره بیژن چو گرد
سر مرد جنگی ز تن دور کرد

سلیح و سر و اسپ آن نامجوی
بیاورد و سوی پدر کرد روی

دل گیو بد زان سخن پر ز درد
که چون گردد آن باد روز نبرد

خروشان و جوشان بدان دیده‌گاه
که تا گرد بیژن کی آید ز راه

همی آمد از راه پور جوان
سر و جوشن و اسپ آن پهلوان

بیاورد و بنهاد پیش پدر
بدو گفت پیروز باش ای پسر

برفتند با شادمانی ز جای
نهادند سر سوی پرده‌سرای

بیاورد پیش سپهبد سرش
همان اسپ با جوشن و مغفرش

چنان شاد شد زان سخن پهلوان
که گفتی برافشاند خواهد روان

بدو گفت کای پور پشت سپاه
سر نامداران و دیهیم شاه

همیشه بزی شاد و برترمنش
ز تو دور بادا بد بدکنش

از آن پس خبر شد بافراسیاب
که شد مرز توران چو دریای آب

سوی کاسه‌رود اندر آمد سپاه
زمین شد ز کین سیاووش سیاه

سپهبد به پیران سالار گفت
که خسرو سخن برگشاد از نهفت

مگر کین سخن را پذیره شویم
همه با درفش و تبیره شویم

وگرنه ز ایران بیاید سپاه
نه خورشید بینیم روشن نه ماه

برو لشکر آور ز هر سو فراز
سخنها نباید که گردد دراز

وزین رو برآمد یکی تندباد
که کس را ز ایران نبد رزم یاد

یکی ابر تند اندر آمد چو گرد
ز سرما همی لب بدندان فسرد

سراپرده و خیمه‌ها گشت یخ
کشید از بر کوه بر برف نخ

بیک هفته کس روی هامون ندید
همه کشور از برف شد ناپدید

خور و خواب و آرامگه تنگ شد
تو گفتی که روی زمین سنگ شد

کسی را نبد یاد روز نبرد
همی اسپ جنگی بکشت و بخورد

تبه شد بسی مردم و چارپای
یکی را نبد چنگ و بازو بجای

بهشتم برآمد بلند آفتاب
جهان شد سراسر چو دریای آب

سپهبد سپه را همی گرد کرد
سخن رفت چندی ز روز نبرد

که ایدر سپه شد ز تنگی تباه
سزد گر برانیم ازین رزمگاه

مبادا برین بوم و برها درود
کلات و سپدکوه گر کاسه رود

ز گردان سرافراز بهرام گفت
که این از سپهبد نشاید نهفت

تو ما را بگفتار خامش کنی
همی رزم پور سیاووش کنی

مکن کژ ابر خیره بر کار راست
بیک جان نگه کن که چندین بکاست

هنوز از بدی تا چه آیدت پیش
به چرم اندر است این زمان گاومیش

سپهبد چنین گفت کاذرگشسپ
نبد نامورتر ز جنگی زرسپ

بلشکر نگه کن که چون ریونیز
که بینی بمردی و دیدار نیز

نه بر بی‌گنه کشته آمد فرود
نوشته چنین بود بود آنچ بود

مرا جام ازو پر می و شیر بود
جوان را ز بالا سخن تیر بود

کنون از گذشته نیاریم یاد
به بیداد شد کشته او گر بداد

چو خلعت ستد گیو گودرز ز شاه
که آن کوه هیزم بسوزد براه

کنونست هنگام آن سوختن
به آتش سپهری برافروختن

گشاده شود راه لشکر مگر
بباشد سپه را بروبر گذر

بدو گفت گیو این سخن رنج نیست
وگر هست هم رنج بی‌گنج نیست

غمی گشت بیژن بدین داستان
نباشم بدین گفت همداستان

مرا با جوانی نباید نشست
بپیری کمر بر میان تو بست

برنج و بسختی بپروردیم
بگفتار هرگز نیازردیم

مرا برد باید بدین کار دست
نشاید تو با رنج و من با نشست

بدو گفت گیو آنک من ساختم
بدین کار گردن برافراختم

کنون ای پسر گاه آرایش ست
نه هنگام پیری و بخشایش ست

ازین رفتن من ندار ایچ غم
که من کوه خارا بسوزم به دم

بسختی گذشت از در کاسه‌رود
جهان را همه رنج برف آب بود

چو آمد برران کوه هیزم فراز
ندانست بالا و پهناش باز

ز پیکان تیر آتشی برفروخت
بکوه اندر افگند و هیزم بسوخت

ز آتش سه هفته گذرشان نبود
ز تف زبانه ز باد و ز دود

چهارم سپه برگذشتن گرفت
همان آب و آتش نشستن گرفت

سپهبد چو لشکر برو گرد شد
ز آتش براه گروگرد شد

سپاه اندر آمد چنانچون سزد
همه کوه و هامون سراپرده زد

چنانچه ببایست برساختند
ز هر سو تلایه برون تاختند

گروگرد بودی نشست تژاو
سواری که بودیش با شیر تاو

فسیله بدان جایگه داشتی
چنان کوه تا کوه بگذاشتی

خبر شد که آمد ز ایران سپاه
گله برد باید به یکسو ز راه

فرستاد گردی هم اندر شتاب
بنزدیک چوپان افراسیاب

کبوده بدش نام و شایسته بود
بشایستگی نیز بایسته بود

بدو گفت چون تیره گردد سپهر
تو ز ایدر برو هیچ منمای چهر

نگه کن که چندست ز ایران سپاه
ز گردان که دارد درفش و کلاه

ازیدر بر ایشان شبیخون کنیم
همه کوه در جنگ هامون کنیم.



بازنویسی و ویرایش به پارسی:
ب‌ه :
#سیــاه_منـصـور.




📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
         🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾


📚📘📔📗📕📖🖌
📚📙📗📓📖🖌
You Reject!
Total-Empty @SoulofDream
روزی می آیی
روزی می آیی که بهار از شاخه های دلم
بیرون زده است

قندیل های بغض
و تمام زمستان های نبودنت.
#داتیس_مهرابیان

📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
         🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
Forwarded from سرای فرزندان ایران. (سیاه منصور)
یک بار از توماس ادیسون پرسیدند که،
پس از بیست و پنج هزار بار کوشش بی سرانجام برای ساختن باتری،
برای شکست‌هایت چه سُهشی دارید.؟
پاسخ او برای همه‌ی ما دارای ارزش است:
«شکست.؟» من هیچگاه شکست نخورده‌ام،
اکنون بیست و پنج هزار روش را می‌شناسم
که نمی‌توان باتری ساخت. ...
اینگونه برای آرمان‌های خود گام بردارید.!!!

فرستنده: #کوروش_ایزدمهر.

📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
         🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
Forwarded from سرای فرزندان ایران. (گندم)
🌾 🦁 🍏 🍇
🍎 🌾 🌻


🔷 امروز؛ 🔆 🕊 🔆

🟣 به ☀️روز پیروز و فرخ 🌞روز:
(#خور_ایزد)🧜‍♀ از 🌖ماه #امرداد؛
به سال ۳۷۶۰ 🔥مزدیسنی.

۳۷۶۰ / ۰۵ / ۰۷
🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️


🟡 برابر با🌞روز آدینه: #ناهید_شید:
به☀️روز ۰۷ 🦁#امرداد_ماه 🌖
به سال ۲۵۸۱ 👑شاهنشاهی🇮🇷ایران.

۲۵۸۱ / ۰۵ / ۰۷
🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️

⚪️ برابر با روز آدینه: #ناهید_شید:
۰۷ #امرداد 🌖 ماه
به سال ۱۴۰۱ 🌞 خورشیدی.
۱۴۰۱ / ۰۵ / ۰۷
🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️

🔴 برابر با🌞روز FRIDAY 🌖ماه:
برابر با روز 29#ژوییه{ژولای}
🌲2021 ⛪️ ترسایی.🌲

2022 / 07 / 29
🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️


#خورشید🌞 #خورشید.

🌞سرچشمه‌ی آتش و گرما و زندگی،
تابش خورشید بر گستردگی
پهندشت ایرانشهر از خوراسان
پاینده باد.
🏝⛲️🏝

کمتر از ذره نه‌ای، پست مشو، مهر بورز
تا به خلوتگه خورشید رسی چرخ زنان.

🌷 گل #مروسپید نماد خور ایزد است.


📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅
🌲🍋🌾🎋🍏🍂🎄🌾🍎
🍏🌾🍇🍎🎋🍂
🌾🍃🍉🎋🍂
🍎🌿🌾🍈
🍂 🌿 🍑
🎋🍅
🌶 ۱۴۰۱ / ۰۵ / ۰۷

شکفتن خورشیدِ نامیرا*
بر چشم‌تان فَرُخ بادا.

شب‌ها آسمان پُر از ستارگان ریز و درشت می‌شود،
و آسمان در تب و تاب دیگری ست،
بامداد که خواسته‌ی پنهان آسمان ست؛
برای آمدن خورشید.
دیرگاهی ست که پیش از همه،
پای به میدان آسمان می‌گذارد و چشم‌براه،
بادها و نسیم‌های بامدادی می‌ماند که،
از نوک کوه‌ها وزیدن می‌گیرند برای رسیدن
به خورشید تا در هزارتوی آسمان آشیان برگُزینند.
و به فردایی که نیامده است بیاندیشند.
چون روزگار به تندی و شتابان در گذر است.
و هیچ‌گاه راه به دل شبانگاه نمی‌گذارد.

زندگی تان باشکوه و
آکنده از شادیهای بی پایان.

* امرداد= نامیرا، بی‌مَرگی، همیشه زنده، نه مُردَنی.

به
#سیــاه_منـصـور. ...

🌲
🍂 📘 🖌 @FARZANDAN_PARSI.💡
🎋🍑🍂 🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
🌾🍇🍋🍂
🍃🍎🌾🍏🎋🍂
🌲🍃🎋🍇🍂🍎🎄🍏🍂🌾
🗓 #روزشمار_ایرانی:

☀️ روز آدینه= #ناهید_شید؛
۰۷ 🦁 امرداد ماه= #خورداد_تندرستی؛

🌞 ۲۵۸۱= #هخامنشی.
🌞 ۱۴۱۰۱= #اهورایی.
🌞 ۷۰۴۴= #میترایی_آریایی.
🌞 ۳۷۶۰= #زرتشتی.
☀️ ۱۴۰۱= #خورشیدی. ۰۷ / ۰۵ / ۱۴۰۱
🌞 ۱۳۹۰= #یزدگردی.
🌞 ۱۵۹۳= #دیلمی.
🌞 ۲۷۲۱= #کوردی.

📖🖌 امرداد= نامیرا، بی مرگی، جاوید، مانایی.

🗓 روز #امرداد_روز؛ #جشن_امردادگان:



📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅
🔍#نکته‌های_ویرایشی؛


🔅پالایش زبان پارسی:
کتاب تفسیر= گزارش‌نامه، گُزارنامه، گزاره‌نامه.

💥نمونه:
کتاب تفسیر اشعار حافظ را تهیه کرد= گزارنامه چکامه‌های«حافظ» را فراهم کرد.
گزاره‌نامه سروده‌های«حافظ» را فراهم نمود.


💠 با ما در #سرای_فرزندان_ایران؛ همراه باشید.


📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
         🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
#پالایش_زبان_مادری_ایران:


🔅پالایش زبان پارسی:
🔻غیر= جز، نا، مگر، جدا از، دیگر، دیگران.
🔻غیر از= جدا از، به‌جز، جز این.
🔻در غیراین صورت= وگرنه.
🔻ولاغیر= و دیگرهیچ.

💥نمونه:
🔺مشنو ای دوست که غیر از تو مرا یاری هست= مشنو ای دوست که جدا از تو مرا یاری هست=

🔺یواش صحبت کنید، در غیر این صورت موجب اذیت دیگران می‌شوید=
آهسته سخن بگویید، وگرنه مایه‌ی آزار دیگران می‌شوید.

🔺در محفل ما صحبت از غیر نکن=
در خوانگاه ما سخن از دیگری مگو.

🔺تنها راه همین است که گفتم، ولاغیر!=
تنها راه همین است که گفتم، و دیگر هیچ.!

🔺و به این صورت، غیر مستقیم فهمید که دروغ بد است=
و بدین گونه، ناراسته دریافت که دروغ بد است.

#مجید_دری
#پارسی_پاک
#غیر

آرمان «هر ایرانی نژاده و نیک اندیش» پالایش زبان پارسی و والایش فرهنگ ایرانی ست.


📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
         🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
📚📘📔📗📕📖🖌
📚📙📗📓📖🖌



#شاهنامه_شاهکار_گرانسنگ_ادب_پارسی:
بخش: (۲۱۴)



گفتار اندر داستان #فرود_سیاووش:
برگ (۱۰)



کبوده بیامد چو گرد سیاه
شب تیره نزدیک ایران سپاه

تلایه شب تیره بهرام بود
کمندش سر پیل را دام بود

برآورد اسپ کبوده خروش
ز لشکر برافراخت بهرام گوش

کمان را بزه کرد و بفشارد ران
درآمد ز جای آن هیون گران

یکی تیر بگشاد و نگشاد لب
کبوده نبود ایچ پیدا ز شب

بزد بر کمربند چوپان شاه
همی گشت رنگ کبوده سیاه

ز اسپ اندر افتاد و زنهار خواست
بدو گفت بهرام برگوی راست

که ایدر فرستندهٔ تو که بود
کرا خواستی زین بزرگان بسود

ببهرام گفت ار دهی زینهار
بگویم ترا هرچ پرسی ز کار

تژاوست شاها فرستنده‌ام
بنزدیک او من پرستنده‌ام

مکش مر مرا تا نمایمت راه
بجایی که او دارد آرامگاه

بدو گفت بهرام با من تژاو
چو با شیر درنده پیکار گاو

سرش را بخنجر ببرید پست
بفتراک زین کیانی ببست

بلشکر گه آورد و بفگند خوار
نه نام‌آوری بد نه گردی سوار

چو خورشید بر زد ز گردون درفش
دم شب شد از خنجر او بنفش

غمی شد دل مرد پرخاشجوی
بدانست کو را بد آمد بروی

برآمد خروش خروس و چکاو
کبوده نیامد بنزد تژاو

سپاهی که بودند با او بخواند
وزان جایگه تیز لشکر براند

تژاو سپهبد بشد با سپاه
بایران خروش آمد از دیده‌گاه

که آمد سپاهی ز ترکان بجنگ
سپهبد نهنگی درفشی پلنگ

ز گردنکشان پیش او رفت گیو
تنی چند با او ز گردان نیو

برآشفت و نامش بپرسید زوی
چنین گفت کای مرد پرخاشجوی

بدین مایه مردم بجنگ آمدی
ز هامون بکام نهنگ آمدی

بپاسخ چنین گفت کای نامدار
ببینی کنون رزم شیر سوار

بگیتی تژاوست نام مرا
بهر دم برآرند کام مرا

نژادم بگوهر از ایران بدست
زگردان وز پشت شیران بدست

کنون مرزبانم بدین تخت و گاه
نگین بزرگان و داماد شاه

بدو گفت گیو اینکه گفتی مگوی
که تیره شود زین سخن آبروی

از ایران بتوران که دارد نشست
مگر خوردنش خون بود گر کبست

اگر مرزبانی و داماد شاه
چرا بیشتر زین نداری سپاه

بدین مایه لشکر تو تندی مجوی
بتندی بپیش دلیران مپوی

که این پرهنر نامدار دلیر
سر مرزبان اندر آرد بزیر

گر ایدونک فرمان کنی با سپاه
بایران خرامی بنزدیک شاه

کنون پیش تووس سپهبد شوی
بگویی و گفتار او بشنوی

ستانمت زو خلعت و خواسته
پرستنده و اسپ آراسته

تژاو فریبنده گفت ای دلیر
درفش مرا کس نیارد بزیر

مرا ایدر اکنون نگین ست و گاه
پرستنده و گنج و تاج و سپاه

همان مرز و شاهی چو افراسیاب
کس این را ز ایران نبیند بخواب

پرستار وز مادیانان گله
بدشت گروگرد کرده یله

تو این اندکی لشکر من مبین
مراجوی با گرز بر پشت زین

من امروز با این سپاه آن کنم
کزین آمدن تان پشیمان کنم

چنین گفت بیژن به فرخ پدر
که ای نامور گرد پرخاشخر

سرافراز و بیداردل پهلوان
به پیری نه آنی که بودی جوان

تو را با تژاو این همه پند چیست؟
بترکی چنین مهر و پیوند چیست؟

همی گرز و خنجر بباید کشید
دل و مغز ایشان بباید درید

برانگیخت اسپ و برآمد خروش
نهادند گوپال و خنجر بدوش

یکی تیره گرد از میان بردمید
بدان سان که خورشید شد ناپدید

جهان شد چو آبار بهمن سیاه
ستاره ندیدند روشن نه ماه

بقلب سپاه اندرون گیو گرد
همی از جهان روشنایی ببرد

بپیش اندرون بیژن تیزچنگ
همی بزمگاه آمدش جای جنگ

وزان سوی با تاج بر سر تژاو
که بودیش با شیر درنده تاو

یلانش همه نیک‌مردان و شیر
که هرگز نشدشان دل از رزم سیر

بسی برنیامد برین روزگار
که آن ترک سیر آمد از کارزار

سه بهره ز توران سپه کشته شد
سربخت آن ترک برگشته شد

همی شد گریزان تژاو دلیر
پسش بیژن گیو برسان شیر

خروشان و جوشان و نیزه بدست
تو گفتی که غرنده شیرست مست

یکی نیزه زد بر میان تژاو
نماند آن زمان با تژاو ایچ تاو

گراینده بدبند رومی زره
بپیچید و بگشاد بند گره

بیفگند نیزه بیازید چنگ
چو بر کوه بر غرم تازد پلنگ

بدان سان که شاهین رباید چکاو
ربود آن گرانمایه تاج تژاو

که افراسیابش بسر برنهاد
نبودی جدا زو بخواب و بیاد

چنین تا در دژ همی تاخت اسپ
پس‌اندرش بیژن چو آذرگشسپ

چو نزدیکی دژ رسید اسپنوی
بیامد خروشان پر از آب روی

که از کین چنین پشت برگاشتی
بدین دژ مرا خوار بگذاشتی

سزد گر ز پس برنشانی مرا
بدین ره بدشمن نمانی مرا

تژاو سرافراز را دل بسوخت
بکردار آتش رخش برفروخت

فراز اسپنوی و تژاو از نشیب
بدو داد در تاختن یک رکیب

پس اندر نشاندش چو ماه دمان
برآمد ز جا باره زیرش دنان

همی تاخت چون گرد با اسپنوی
سوی راه توران نهادند روی

زمانی دوید اسپ جنگی تژاو
نماند ایچ با اسپ و با مرد تاو

تژاو آن زمان با پرستنده گفت
که دشوار کار آمد ای خوب جفت

فروماند این اسپ جنگی ز کار
ز پس بدسگال آمد و پیش غار

اگر دور از ایدر به بیژن رسم
بکام بداندیش دشمن رسم

تو را نیست دشمن به یکبارگی
بمان تا برانم من این بارگی.



🖍📜 بازنویسی و ویرایش به پارسی:
ب‌ه :
#سیــاه_منـصـور.




📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
         🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾


📚📘📔📗📕📖🖌
📚📙📗📓📖🖌
Forwarded from سرای فرزندان ایران. (سیاه منصور)
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
⚽️ فوتبال؛

🏃هیگوهیتا:
دروازه‌بان نامدار کشور کلمبیا؛

۲۶ سال از این رویداد شگفت‌انگیز او می‌گذرد
و برای من جای پرسش است؛
که چرا بازیکنان آن دو گروه بازی،
فوتبال را رها نکردند.
تا برای این دروازه‌‌بان دست بزنند.؟!!!!
براستی که این کارِ شگفت‌انگیز تا سالیان سال،
ماندگار خواهد بود.!!

فرستنده: #کوروش_ایزدمهر؛


📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
         🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
#واژگان_پارسی:
#بخش_چهارسد_و_چهارم؛

۴۰۴


⚠️#فرزندان_ایران؛
یکی از راههای سربلندی و بالندگی هر کشوری پالایش فرهنگی واژگان بیگانه است که،
بر فرهنگ بومی می‌تازند.
برای زدایش فرهنگ و زبان مادری، و پیش‌گیری از ویرانی فرهنگ پارسی، پاکسازی و زدودن واژگان تازی وبیگانه است.
ناسزا گویی و بد دهنی شایسته فرهنگ زیبای پارسی نیست.!
«وختی می‌گوییم«زبان‌های ایرانی»
همه زبان‌هایی است که نژاد آن‌ها یک زبان است
و این زبان از شاخه های زبان هند و اروپایی است.
این زبان هنگامی که درسرزمین کنونی ایران
وسرزمین‌هایی که درگذشته از‌ آنِ ایران بوده‌‌اند یا شهروندانِ آن‌ها خودرا ایرانی می‌دانسته‌اند.
مانند:
افغانستان، آسیای میانه‌ی امروزی(ماوراءالنهر)، قفقاز...
گفتگو می‌شده است.
از تندخُوبی و کینه‌ورزی بپرهیزیم؛!
اگر می‌خواهیم از بند نا امیدی و نا آگاهی رهایی بیابیم.
به فرهنگ پارسی روی آوریم و به شکوه گذشته برگردیم.

🙏با سپاس از نگاه ستایش برانگیز شما.

⚠️از این پس؛
۱- واژگان پارسی «بازرگانان، سوداگران»
بجای واژه تازی «تجار»

۲- واژه پارسی «آگهی‌دادن»
بجای واژه درهم‌آمیخته تازی، پارسی «تبلیغ کردن»

۳- واژه پارسی «آوازه‌گری»
بجای واژه تازی «تبلیغاتی»

۴- واژگان پارسی « تَه مانده»
بجای واژه تازی «تتمه»

۵- واژه پارسی «هم‌گنی»
بجای واژه تازی «تجانس»

۶- واژگان پارسی «چنگ‌اندازی، دست درازی»
بجای واژه تازی «تجاوز»

۷- واژه پارسی «نُو مَنشی»
بجای واژه تازی «تجدد»

۸- واژگان پارسی «ازسَرگیری، دوباره»
بجای واژه تازی «تجدید»

۹- واژگان پارسی «بازنگری، بازبینی»
بجای واژه تازی «تجدید نظر»

۱۰- واژه پارسی «باز زیستن»
بجای واژه تازی «تجدید حیات»

۱۱- واژه پارسی «باز خوانی»
بجای واژه تازی «تجدیدی»

۱۲- واژگان پارسی «آروین، کارآزمایی»
بجای واژه تازی «تجربه.»


ب‌ه :
#سیــاه_منـصـور.


📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
        
🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅
Forwarded from سرای فرزندان ایران. (گندم)
🌾 🦁 🍏 🍇
🍎 🌾 🌻


🔷 امروز؛ 🔆 🕊 🔆

🟣 به ☀️روز پیروز و فرخ 🌞روز:
(#ماه_ایزد)🧜‍♀ از 🌖ماه #امرداد؛
به سال ۳۷۶۰ 🔥مزدیسنی.

۳۷۶۰ / ۰۵ / ۰۸
🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️


🟡 برابر با🌞روز شنبه: #کیوان_شید:
به☀️روز ۰۸ 🦁#امرداد_ماه 🌖
به سال ۲۵۸۱ 👑شاهنشاهی🇮🇷ایران.

۲۵۸۱ / ۰۵ / ۰۸
🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️

⚪️ برابر با روز شنبه: #کیوان_شید:
۰۸ #امرداد 🌖 ماه
به سال ۱۴۰۱ 🌞 خورشیدی.
۱۴۰۱ / ۰۵ / ۰۸
🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️

🔴 برابر با🌞روز SATURDAY 🌖ماه:
برابر با روز 30 #ژوییه{ژولای}
🌲2021 ⛪️ ترسایی.🌲

2022 / 07 / 30
🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️


#ماه_ایزد 🌙

یکی از نمادهای سپنتایی بودن جان و زندگی

🐮#نبر 🐷
پرهیز از کشتن جانداران سودمند
ارجمندی به زیست بوم و زاستار.
🐏 🐄 🦙 🐃 🐑 🐂 🐪 🐐 🦌 🐫

🥀گل #نرگس نماد ماه ایزد است.


📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅
🌲🍋🌾🎋🍏🍂🎄🌾🍎
🍏🌾🍇🍎🎋🍂
🌾🍃🍉🎋🍂
🍎🌿🌾🍈
🍂 🌿 🍑
🎋🍅
🌶 ۱۴۰۱ / ۰۵ / ۰۸

شکفتن خورشیدِ نامیرا*
بر چشم‌تان فَرُخ بادا.

داستان بامداد و نازشِ او برای آمدن آفتاب،
و پیوسته‌شدن آن بر دیوارهای آسمان.
داستانی ست چکیده،
از تاریکی وُ آذرخش وُ نسیم‌ها ست.
دانشی از چشم‌گیرترین و ناب‌ترین رُخدادها ست،
داستان دگرگونی‌های جدا شده ست از کُنش‌های آسمان.
که در میدان آسمان خود را به نمایش می‌گذارد.
و کمر به نابودی شب می‌بندد.
که شکار تیر روشنی خورشید گردد.
بر واپسین رگه‌های تاریک شبانگاه.!!!!

زندگی تان باشکوه و
آکنده از شادیهای بی پایان.

* امرداد= نامیرا، بی‌مَرگی، همیشه زنده، نه مُردَنی.

به
#سیــاه_منـصـور. ...

🌲
🍂 📘 🖌 @FARZANDAN_PARSI.💡
🎋🍑🍂 🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
🌾🍇🍋🍂
🍃🍎🌾🍏🎋🍂
🌲🍃🎋🍇🍂🍎🎄🍏🍂🌾
Forwarded from سرای فرزندان ایران. (سیاه منصور)
درود یاران همراه،
با آرزوی هفته‌ای پر از همه خوبی‌ها
برایتان سخن ارزمند دیگری از استاد گرانمایه،
#فردوسی_بزرگ:
پیشکش نگاه مهربانتان.



📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
         🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
🗓 #روزشمار_ایرانی:

☀️ روز شنبه= #کیوان_شید؛
۰۸ 🦁 امرداد ماه= #دی_به_آذر؛

🌞 ۲۵۸۱= #هخامنشی.
🌞 ۱۴۱۰۱= #اهورایی.
🌞 ۷۰۴۴= #میترایی_آریایی.
🌞 ۳۷۶۰= #زرتشتی.
☀️ ۱۴۰۱= #خورشیدی. ۰۸ / ۰۵ / ۱۴۰۱
🌞 ۱۳۹۰= #یزدگردی.
🌞 ۱۵۹۳= #دیلمی.
🌞 ۲۷۲۱= #کوردی.

📖🖌 امرداد= نامیرا، بی مرگی، جاوید، مانایی.

🗓 روز سروده فرهنگ و ادب آیینی.

🗓 روز بزرگداشت شیخ شهاب‌الدین سهروردی؛ (شیخ اشراق.)



📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅
📚📘📔📗📕📖🖌
📚📙📗📓📖🖌



#شاهنامه_شاهکار_گرانسنگ_ادب_پارسی:
بخش: (۲۱۵)


گفتار اندر داستان #فروود_سیاووش:
برگ (۱۱)



فرود آمد از اسپ او اسپنوی
تژاو از غم او پر از آب روی

سبکبار شد اسپ و تندی گرفت
پسش بیژن گیو کندی گرفت

چو دید آن رخ ماه‌روی اسپنوی
ز گلبرگ روی و پر از مشک موی

پس پشت خویش اندرش جای کرد
سوی لشکر پهلوان رای کرد

بشادی بیامد بدرگاه تووس
ز درگاه برخاست آوای کووس

که بیدار دل شیر جنگی سوار
دمان با شکار آمد از مرغزار

سپهدار و گردان پرخاشجوی
بویرانی دژ نهادند روی

ازان پس برفتند سوی گله
که بودند بر دشت ترکان یله

گرفتند هر یک کمندی بچنگ
چنانچون بود ساز مردان جنگ

بخم اندر آمد سر بارگی
بیاراست لشکر بیکبارگی

نشستند بر جایگاه تژاو
سواران ایران پر از خشم و تاو

تژاو غمی با دو دیده پرآب
بیامد بنزدیک افراسیاب

چنین گفت کامد سپهدار تووس
ابا لشکری گشن و پیلان کووس

پلاشان و آن نامداران مرد
بخاک اندر آمد سرانشان ز گرد

همه مرز و بوم آتش اندر زدند
فسیله سراسر بهم برزدند

چو بشنید افراسیاب این سخن
غمی گشت و بر چاره افگند بن

به پیران ویسه چنین گفت شاه
که گفتم بیاور ز هر سو سپاه

درنگ آمدت رای از کاهلی
ز پیری گران گشته و بددلی

نه دژ ماند اکنون نه اسپ و نه مرد
نشستن نشاید بدین مرز کرد

بسی خویش و پیوند ما برده گشت
بسی مرد نیک‌اختر آزرده گشت

کنون نیست امروز روز درنگ
جهان گشت بر مرد بیدار تنگ

جهاندار پیران هم اندر شتاب
برون آمد از پیش افراسیاب

ز هر مرز مردان جنگی بخواند
سلیح و درم داد و لشکر براند

چو آمد ز پهلو برون پهلوان
همی نامزد کرد جای گوان

سوی میمنه بارمان و تژاو
سواران که دارند با شیر تاو

چو نستهین گرد بر میسره
کجا شیر بودی بچنگش بره

جهان پر شد از ناله‌ی کرنای
ز غریدن کووس و هندی درای

هوا سربسر سرخ و زرد و بنفش
ز بس نیزه و گونه‌گونه درفش

سپاهی ز جنگ‌آوران سدهزار
نهاده همه سر سوی کارزار

ز دریا بدریا نبود ایچ راه
ز اسپ و ز پیل و هیون و سپاه

همی رفت لشکر گروها گروه
نبد دشت پیدا نه دریا نه کوه

بفرمود پیران که بیره روید
از ایدر سوی راه کوته روید

نباید که یابند خود آگهی
ازین نامداران با فرهی

مگر ناگهان بر سر آن گروه
فرود آرم این گشن لشکر چو کوه

برون کرد کارآگهان ناگهان
همی جست بیدار کار جهان

بتندی براه اندر آورد روی
بسوی گروگرد شد جنگجوی

میان سرخس است نزدیک تووس
ز باورد برخاست آوای کووس

به پیوست گفتار کارآگهان
به پیران بگفتند یک یک نهان

که ایشان همه میگسارند و مست
شب و روز با جام پر می بدست

سواری تلایه ندیدم براه
نه اندیشه‌ی رزم توران سپاه

چو بشنید پیران یلان را بخواند
ز لشکر فراوان سخنها براند

که در رزم ما را چنین دستگاه
نبودست هرگز بایران سپاه

گزین کرد زان لشکر نامدار
سواران شمشیرزن سی‌هزار

برفتند نیمی گذشته ز شب
نه بانگ تبیره نه بوق و جلب

چو پیران سالار لشکر براند
میان یلان هفت فرسنگ ماند

نخستین رسیدند پیش گله
کجا بود بر دشت توران یله

گرفتند بسیار و کشتند نیز
نبود از بد بخت مانند چیز

گله‌دار و چوپان بسی کشته شد
سر بخت ایرانیان گشته شد

وزان جایگه سوی ایران سپاه
برفتند برسان گرد سیاه

همه مست بودند ایرانیان
گروهی نشسته گشاده میان

بخیمه درون گیو بیدار بود
سپهدار گودرز هشیار بود

خرووش آمد و بانگ زخم تبر
سراسیمه شد گیو پرخاشخر

ستاده ابر پیش پرده‌سرای
یکی اسپ بر گستوان ور بپای

برآشفت با خویشتن چون پلنگ
ز بافیدن پای آمدش ننگ

بیامد باسپ اندر آورد پای
بکردار باد اندر آمد ز جای

بپرده‌سرای سپهبد رسید
ز گرد سپه آسمان تیره دید

بدو گفت برخیز کامد سپاه
یکی گرد برخاست ز اوردگاه

وزان جایگه رفت نزد پدر
بچنگ اندرون گرزه‌ی گاو سر

همی گشت بر گرد لشکر چو دود
برانگیخت آن را که هشیار بود

یکی جنگ با بیژن افگند پی
که این دشت رزم است گر باغ می

وزان پس بیامد سوی کارزار
بره برشتابید چندی سوار

بدان اندکی برکشیدند نخ
سپاهی ز ترکان چو مور و ملخ

همی کرد گودرز هر سو نگاه
سپاه اندر آمد بگرد سپاه

سراسیمه شد خفته از داروگیر
برآمد یکی ابر بارانش تیر

بزیر سر مست بالین نرم
زبر گرز و گوپال و شمشیر گرم

سپیده چو برزد سر از برج شیر
بلشکر نگه کرد گیو دلیر

همه دشت از ایرانیان کشته دید
سر بخت بیدار برگشته دید

دریده درفش و نگونسار کووس
رخ زندگان تیره چون آبنوس

سپهبد نگه کرد و گردان ندید
ز لشکر دلیران و مردان ندید

همه رزمگه سربسر کشته بود
تنانشان بخون اندر آغشته بود

پسر بی‌پدر شد پدر بی‌پسر
همه لشگر گشن زیر و زبر

به بیچارگی روی برگاشتند
سراپرده و خیمه بگذاشتند

نه کووس و نه لشکر نه بار و بنه
همه میسره خسته و میمنه.


🖍📜بازنویسی و ویرایش به پارسی:
ب‌ه‌:
#سیــاه_منـصـور.



📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
         🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾


📚📘📔📗📕📖🖌
📚📙📗📓📖🖌
🔍 #نکته‌های_ویرایشی:

🔅پالایش زبان پارسی؛
🔻ثابت= با دوام، استوار، پابرجا، سخت، پایور، پایدار، پایا، اَستوان، ماندگار، فَرنودین، ایستا، اِستِنیک، دامَند.
🔻ثابت‌الشکل= ایستاچهر.
🔻ثابت رای= ایستا رای، ایستا بُوش.
🔻ثابت ستاره= اختری.
🔻ثابت عزم= پابرجا، ایستاهنگ.
🔻ثابت قدم= اَستوان، پابرجا، آهنگُ‌مَند، هنگُ‌مَند، خورتک، اَوَرتاک.
🔻ثابت کردن= درواخ کردن، استواراندن، پایور کردن، فَرنودن، درست کردن.
🔻ثابت مطلق= استئار یَله.
🔻قسمت ثابت= ایستانه.
🔻کوکب ثابت= ستاره برجا.
🔻وضع ثابت= تختال.

💥نمونه:
🔺امارت خراسان طاهر را ثابت شد=سالاری خراسان«طاهر» را ماندگار شد.

🔺ستون چادر را در جای خود ثابت کرد= ستون چادر را در جای خود استواراند.

🔺رنگش ثابت است= رنگش ماندگار است.
رنگش با دوام است.
رنگش پایدار است.
رنگش پایا است.

🔺روی قولش ثابت ماند= روی پیمانش استوار ماند.
روی پیمانش پابرجا ماند.

🔺بر عقیده‌اش ثابت‌قدم بود= بر دیدگاهش اَستوان بود.
بر باورش پابرجا بود.


🧠 آرمان «هر ایرانی نژاده و نیک اندیش» پالایش زبان پارسی و والایش فرهنگ ایرانی ست.


📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
         🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾